نجات اکثریت از دیدگاه امام خمینی و ابن سینا رحمهم االله
حجة الاسلام داوود رجبی نیا
درآمد
انسانی که آفریدۀ خداوند می باشد و بزرگ ترین هدفش لقای او است، چقدر به نجات الهی نزدیک است؟
آیا آن گونه که برخی می گویند، اکثریت انسان ها اهل جهنمند؛ چرا که خداوند قسم یاد کرده است جهنمش را از انسان ها پُر می کند؟! پس رحمانیت و رحیمیت او کجا است؟ آیا آن ها که مسلمان و شیعه نیستند، به جرم مسلمان و شیعه نبودن ـ گرچه معاند و لجوج نباشند ـ اهل شقاوت و محروم از نعمت نجاتند؟ بنای آفرینش بر نجات است یا شقاوت؟ بنای آخرت چطور؟ از خدایی که هم از حق خود می گذرد و هم حق دیگران را ادا می کند، چه انتظاری می رود؟ خدایی که در توصیف امام خمینی رحمه اللهفوق انتظار ما است:
«اللّٰه» یک جلوۀ جامع از حق تعالی است؛ «رحمان» و «رحیم» از جلوه های این جلوه است. او با رحمت و رحمانیت، همۀ موجودات را ایجاد کرد. پس وجود، رحمت است و موجودات، مظهر رحمتند و اصلاً خودشان رحمتند؛ یعنی اوصاف رحمانیت و رحیمیت برای «اللّٰه» بالذات و اوصاف غضب و انتقام تبعی است.[1]
آیا چنین خدایی نجات را برای اقلیّت بشر تضمین کرده است یا برای اکثریت؟ اصولاً در پهنۀ وسیع هدایت، رحمت و مغفرت، راه های نجات کدام است؟ این نجات برای آحاد انسان ها در کثرت طولیِ ادیان قابل تحقق است یا در کثرت عرضیِ ادیان نیز ممکن می باشد؟
نگارنده در صدد است با توجه به منابع اسلامی، به ویژه نظرات امام خمینی و ابن سینا رحمهماالله، سؤالات فوق را پاسخ گوید؛ ان شاءاللّٰه.
انسان و رحمت الهی
انسان؛ کتاب کامل
انسان استعداد کامل شدن را دارد؛ او می تواند تمام حرکات و سکنات خود را خدایی نماید و آینۀ تمام نمای همۀ اسماء و صفات الهی گردد. در این صورت، تمام ترین کلمات الهیه، همان کتاب الهی است که همۀ کتاب های الهی در آن است؛ چنان که از سید موحّدان، حضرت امیر علیه السلام، بدین مضمون نقل شده است:
مپندار خود را که جرم صغیری که پنهان شده در نهادت جهانی
تویی آن کتاب مبین کز حروفت شده ظاهر اسرار گنج نهانی
اگر انسان کامل را یک کتاب بدانیم، عقل، نفس، خیال و طبع، ابواب و سوره های او، و مراتب هر یک از این ها آیات و کلمات الهیۀ آن کتاب خواهند بود. بدین سان انسان می تواند در حرکت ذاتی خود با پشتوانۀ اراده و انتخاب سبیل برتر ـ صراط مستقیم ـ به سوی کمال سیر کند؛ زیرا حرکت جوهری، حرکت از نقص به کمال است و خلاف آن ممکن نیست.[2]
انسان در ابتدا جمادی است و سپس وارد رحم می شود و در ابتدای حیات در رحم، حقیقتاً یکی از نباتات است و مانند درخت است که فقط قوۀ نامیه دارد؛ در حرکتش به جایگاه حیوانیت می رسد و در ادامۀ حرکت جوهریّه، رو به عالم تجرّد بالا می رود. این سیر به عالم تجرّد، از ذاتیات او است و غیر ممکن است که این سیرِ تکاملی برای او حاصل نیاید.
به هر حال، انسان به حرکت جوهریه دارای تکامل جوهری است و بر طبق آن رو به تجرّد می رود و برپاشدن قیامت ـ حتی اگر انبیا هم نبودند ـ بر طبق این حرکت جوهری، قهری و ذاتی است.
رحمت رحمانیه و رحمت رحیمیه
امام خمینی رحمه الله از بحث های مقدماتی پیرامون دو صفت «رحمان» و «رحیم» برای «اللّٰه» تبارک و تعالی، نتیجه می گیرد که «رحمت رحمانیه» بسط اصل وجود است که از صفات خاصّۀ او و برای تمام موجودات می باشد؛ چرا که سایر موجودات از رحمتِ ایجادی دستشان کوتاه است. «رحمتِ رحیمیه» نیز اگرچه برای هدایت هادیان طریق و مخصوص سعدا و فطرت های علّیین است، ولی در عین حال از صفات عامه به شمار می رود و همۀ موجودات از آن بهره مندند.
اسم «رحمان» محیط ترین اسماء الهیه، پس از اسم اعظم است؛ چرا که هر اسمی که محیط تر باشد، تجلّی به آن نیز مقدّم است؛ از این جهت، اولین تجلّی در حضرت واحدیّت، تجلّی به اسم «اللّٰه» الاعظم است و پس از آن، تجلّی به مقام رحمانیّت؛ و تجلّی به رحیمیت پس از تجلّی به رحمانیت است.
فراگیری «رحمانیت» مورد اتفاق همۀ مفسّران و علمای ادب و عرفان است؛ چنان که امام خمینی تصریح می کنند که تجلّی به مقام رحمانیت، بر سایر تجلّیات مقدم است. مقام رحمانیت، احاطه بر جمیع موجودات عالم غیب و شهادت دارد و برخی آیات و روایات بر این مطلب تأکید دارند. خداوند در قرآن به وضوح می فرماید که:
رحمت من همۀ موجودات را فرا گرفته است.[3]
و روایات تأکید می کنند که:
رحمت او بر خشمش پیشی جُسته است.[4]
طبق مَثَل مشهور که «مقاصد را بگیر و مقدمات را رها کن» باید با کمال افتخار بپذیریم که در دو صفت «رحمان» و «رحیم» خداوند، عطوفت و رقّت نسبت به همۀ بندگانش نهفته است؛ «رحمان» یعنی لطف کننده و «رحیم» یعنی مهربانی کننده با بندگانش به دادن روزی و نعمت.[5]
مقایسه اجمالی عمل دنیوی انسان و اجر اُخروی خدا
با نظر به عالم آخرت و نعمت هایی که در بیش تر از دویست آیه از قرآن، وعده داده شده و مقایسه ای بین اعمالی که یک انسان در مدت زندگانی خود انجام می دهد، و جزاهایی که در کتاب های آسمانی ـ خصوصاً قرآن کریم ـ وعده داده شده، که باید اعتراف نمود که خداوند با ترازوی عدالت با مردم رفتار نمی کند و بخشش های خدایی در مقابل اعمال ناچیز و بی مقدار بشر نیست.
اگر نماز، روزه و همۀ عبادات و اعمال خیر یک انسان متدیّن را بخواهند با پول دنیایی حساب کنند، چه بهایی را باید برای آن در نظر گرفت؟ آیا ارزشش بیش تر از قیمت یک شهر خوب دنیایی خواهد بود؟! مسلّماً نه؛ در حالی که در مقابل اعمال انسان، بهشت را قرارداده اند که قابل قیاس با دنیا نیست.
همۀ ادیان و به ویژه دین مبین اسلام بر این مطلب تصریح دارند که هر کسی وارد بهشت شود، همیشه در آن باقی می ماند و همواره در نعمت است؛ آیا عمل های چند سالۀ انسانی را می توان با آن نعمت های همیشگی، آن هم با آن کیفیت و با زمان های نامتناهی، مقایسه کرد؟[6]
مقایسه اجمالی بین نعمت های دنیوی و نعمت های اُخروی
اصلاً نعمت های دنیا و آخرت قابل مقایسه نیست؛ مگر میان متناهی و غیر متناهی می توان قیاس کرد؟! اگر در دنیا میلیون ها سال عمر کنیم، باز در مقابل عمرِ جاوید و بی نهایت عالم آخرت، قابل قیاس نیست؛ زیرا این مدت از عمر، نه نصف عمر آخرت است و نه ثلث آن و نه... و این است معنای غیر قابل قیاس بودن نعمت متناهی و غیر متناهی!
تمام لذت ها و شهوت های دنیایی در جهت کیفی و کمّی اش با لذت های بهشتی که همۀ خواسته های دل و لذت های چشم گیر را به طور دائم و به گونه ای جاوید دربردارد، چیز بسیار کوچک و غیر قابل توجهی است. بنابراین، سعادت آن است که منجر به بهشت شود؛ چنان که شقاوت آن است که به جهنم و دوزخ ختم گردد.[7]
خوشا به حال آنان که بهشت جاوید را برای خود بخرند! حق تعالی می فرماید:
امّا آن ها که خوشبخت و سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند، تا آسمان ها و زمین بر پا است ؛ مگر آنچه پروردگارت بخواهد؛ بخششی است قطع نشدنی.[8]
امام خمینی رحمه الله دربارۀ عدم امکان مقایسۀ درست میان نعمت های دنیا و آخرت می فرماید:
نعمت های آن عالم را مقایسه مکن به نعمت های این جا؛ گمان مکن بهشت و جنّات آن، مثل باغستان های دنیا، منتها قدری وسیع تر و عالی تر است؛ آن جا دار کرامت حق و مهمان خانۀ الهی است؛ تمام این دنیا مقابل یک تار موی حورالعین بهشتی نیست.[9]
اصولاً نعمت دنیا مشوب و مخلوط است و نعمت آخرت خالص. نعمت های این عالم مختلط با زحمت ها و رنج های طاقت فرسا است. هیچ کدام از لذت های دنیا بدون درد و رنج به دست نمی آید؛ درد و رنج و اندوه و غصّه سرتاسر این عالم را فراگرفته است. عارفی می گفت:
عدم وفاداری دنیا و ناپایدار بودن آن را در ناپایداری و ناوفاداری خوشی های آن دیدم.
واقعاً کدام خوشی و خنده است که پس از لحظه ای یا پس از ساعاتی، به غم و اندوه مبدّل نشود؟ علاوه بر این، نعمت های آخرت به گونه ای است که سراسر اعضای او را فرامی گیرد و این طور نیست که یک عضو سالم و راحت و بهره مند از نعمت باشد و عضو دیگر در تعب و زحمت.[10]
عدم تنافی بخشش با عدل الهی
بخشش های خداوند در آخرت منافاتی با عدل او ندارد؛ زیرا او حق مردم را نمی بخشد و از ظلم و ستم مردم به یکدیگر صرف نظر نمی کند؛ مگر آن که خود صاحب حق بگذرد. اما در عین حال، گاهی از حق خود می گذرد و درِ رحمت را یک سره به روی بندگان خود نبسته است. بنابراین بخشش حق خود نه تنها بر خلاف عدل نیست، بلکه عین عدل است. از این رو جود، رحمت و عدل الهی همگام همند، نه ضد هم.
پاک شدن و نجات یافتن در جهنم و مراحل پیش از آن
با توجه به معارف دینی درمی یابیم که نجات و سعادت تا جهنم و حتی در خود جهنم نیز امکان پذیر است؛ یعنی این گونه نیست که اگر کسی در ابتدا به بهشت نرفت، دیگر نمی تواند امیدوار به رحمت و نجات الهی باشد؛ زیرا بسیاری از انسان ها با شفاعت شافعانی نظیر پیامبران الهی علیهم السلام، پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله، ائمّه اطهار علیهم السلام، اولیاءالله، شهدا و... نجات می یابند. طبق برخی روایات، جهنم برای برخی پاک کننده است، یعنی بعضی انسان های گناهکار برای پاک شدن، مدتی در جهنم می مانند و پس از پاک شدن، وارد بهشت می گردند. خارج شدن از بهشت ممکن نیست و بهشتیان در بهشت «مخلّد» هستند، ولی همۀ کسانی که در جهنم وارد می شوند، همیشه در آن باقی نمی مانند و در جهنم نیز ممکن است زمینۀ سعادت برای انسان رقم خورد و پس از پاک شدن، وارد بهشت گردد.
امام رحمه الله در این باره می فرماید:
خدای ارحم الراحمین جهنمش هم رحمتی است که اگر سیاهیِ روی ما بندگان سیه روی را با فشارهای قبر و مواقف روز قیامت نتوانست پاک کند، با جهنّم، سیاهی دل ما را بشوید تا رذایل و حجابات بسوزد و جمال فطرت نمایان گردد و نور فطرت ظاهر شده و با نور شافع اکبر مزدوج گردیده و به جذبۀ نور احدی، نور فطرت توحید مجذوب شود. و این آخرین آشنا است که اگر انسان نتوانست با یکی از انوار شفعا، از انبیا و ائمّه هدیٰ علیهم السلام آشنایی و تناسب پیدا کند، او به شفاعت می آید.[11]
این جملۀ اخیر واقعاًتکان دهنده است؛ انسانی که در مراحل قبل از جهنم نتوانست نجات پیدا کند و در جهنم نیز امیدی به کسی ندارد، تنها آشنای او و تنها همدم همیشگی او به دادش می رسد؛ یعنی آخرین کسی که شفاعت می کند «ارحم الراحمین» است؛ «آخرُ من یشفع، أرحم الراحمین».[12] البته حق تعالی سعی می کند که تا آن جا که ممکن است گذر انسان به جهنم نیفتد و قبل ازآن، انسانی که مستحق نجات باشد، پاک گردد:
این سکرات موت و برزخ، مواقف و طول انتظار در مواقف، و عالم برزخ و روز قیامت، برای این است که انسان از وقتی سکرات موت برایش شروع شد به تدریج استحقاق حقیقی عقوبات را از دست بدهد، همین طور تا این که به ترتیب از آن جا وارد عالم برزخ شود و سپس گرفتار فشار قبر و عذاب های عالم برزخ شود. همۀ این ها برای این است که در بین راهِ جهنم تصفیه شود و کار به جهنم نرسد، و شفاعت در این بین و قبل از دخول به جهنم حاصل آید.[13]
رحمت بی پایان؛ بنای عالم آخرت
حداقل در زمینۀ غفران و رحمت نمی توان جهان آخرت را با دنیا مقایسه کرد؛ بنای آن عالم بر تفضّل و رحمت است؛ آن جا همان طور که بندگانِ گناهکارِ لجوج، از غضب خداوند در امان نیستند، بندگان گناهکار تائب نیز از رحمت او بی بهره نخواهند بود:
بنای آن عالم بر تفضّل و بسط رحمت غیر متناهیۀ حق ـ جلّ و علا ـ گذاشته شده است و تفضّلات حق تعالی را حد و انتهایی نیست... خدای تبارک و تعالی آن عالم را به طوری مقرر فرموده و ارادۀ انسانی را طوری قرار داده که به مجرد اراده، هر چه را بخواهد موجود کند، موجود می کند... انسان باید در مقابل فرمودۀ انبیا و اولیا علیهم السلامتسلیم باشد. هیچ چیز برای استکمال انسانی بهتر از تسلیم پیش اولیای حق نیست؛ خصوصاً در اموری که عقل برای کشف آن ها راهی ندارد و جز از طریق وحی و رسالت، برای فهم آن ها راهی نیست.[14]
در حدیث آمده که حق تعالی به نحوی در قیامت بسط بساط رحمت می کند که شیطان به مغفرت او طمع می کند[15]. اگرچه رحمت خداوند در دنیا هم هست، ولی لطف و بخشش او سرتاپای همه را در عالم آخرت فرامی گیرد؛ عالمی که عالم کرامت و مهمان خانۀ عطای ربوبی و جایگاه رحمت و بسط رحیمیت و رحمانیت است. بنابراین شیطان حق دارد طمع به رحمت و امید به عطای او داشته باشد. او همه گناهان را می آمرزد و آنچه وعده داده، عمل می کند؛ اگرچه ممکن است در وعید تخلّف نماید. رحمت او همیشه شامل حال ما است؛ زیرا اگر نبود، خلق نمی شدیم؛ و هر مخلوقی هم مرحوم است؛[16] وَسعتْ رَحمتُه کُلَّ شیءٍ.[17]
پهنۀ وسیع هدایت، رحمت، مغفرت و نجات الهی
عدم انحصار دینداری دلیل مدارانه به محققان
قبل از این که به بحث هدایت و رحمت الهی در لابه لای آیات قرآن بپردازیم، باید این نکته را متذکّر شد که ـ علی رغم نظر برخی ـ تنها دینداری از روی تحقیق، دلیل مدارانه نیست و نمی توان انسان ها را به صرف این که اهل تحقیق، مطالعه و پژوهش نیستند، از دایرۀ دینداران دلیل مدار خارج کرد؛ زیرا چه بسیار افراد متوسط و مقلّدی که اگر چه از روی علّت، منتسب به شریعت و مذهبی هستند، ولی برای خود دلایلی محکم دارند و گرچه دلیلشان ساده و ظاهراً بدون آرایه های فنیِ منطقی و فلسفی باشد، اما برای توحید، نبوّت و شریعتِ خود ـ حتی از این که رستگاری را منحصر در مذهب خود می دانند ـ دلایلی دارند.
حتی دانشمندان دینی و غیر دینی که در عرصۀ معرفت شناسی، به ظاهر نمی توانند دلیلی مورد قبول برای محققان معرفت شناس عرضه کنند، نمی توان از دایرۀ دینداران «دلیل مدار» یا محققان، خارج و داخل دینداران «علت مدار» دانست.
به هر حال، دلایل دینداری هر کس را باید به تناسب خودش سنجید و قضاوت پیرامون ارزش استدلال و براهینِ گروه های فوق، بحث دیگری است و آنچه در این جا مورد توجه است این است که بدون تحقیق و تتبّع در ادیان مختلف و ارکان معرفت شناختی نیز می توان دینداری دلیل مدارانه داشت.
هدایت الهی
خداوند سبحان خواستار نجات همۀ انسان ها می باشد؛ چرا که همواره در پی هدایت آن ها است. هدایت اوبه دو نحو کلی قابل تصوراست: 1. هدایت تکوینی؛ 2. هدایت تشریعی.
1. هدایت تکوینی: خداوند به وسیلۀ عقل و غرایزی که در وجود انسان ها و حیوانات قرار داده است، آن ها را به سوی زندگی بهتر و سعادت بخش هدایت می کند:
پروردگار ما همان کسی است که به هر موجودی، آنچه را لازمۀ آفرینش او بوده است، داده؛ سپس هدایت کرده است.[18]
2. هدایت تشریعی: هدایتی را که خداوند توسط پیامبران و کتاب های آسمانی نصیب انسان می کند، هدایت تشریعی است:
آنان را پیشوایانی قرار دادیم که به فرمان ما (مردم را) هدایت می کردند و انجام کارهای نیک و برپاداشتن نماز و ادای زکات را به آن ها وحی کردیم.[19]
البته هدایت تشریعی نیز بر دو قسم می باشد: ابتدایی و پاداشی. خداوند ابتداءً همۀ انسان ها را به حقیقت رهنمون می کند؛ این هدایت، همان هدایت ابتدایی است:
ما راه را به او نشان دادیم؛ خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس.[20]
سپس مردم به دو گروه تقسیم می شوند؛ گروهی این هدایت را نمی پذیرند؛ که فیض از آن ها منع می شود و گروهی این هدایت را پذیرفتند که از پاداش الهی (هدایت پاداشی او) بهره مند می شوند:
هر کس به خداوند ایمان آورد، خداوند قلبش را هدایت می کند.[21]
عقل و وحی دو راه سعادت و نجات
چون عنایت حق تعالی و رحمتش از ازل، شامل حال فرزندان آدم بود، به تقدیر الهی دو نوع مربّی و مهذِّب در او قرار داده شد که آن دو، به منزلۀ دو بال برای بنی آدم به شمار می روند و به واسطۀ آن ها می توان از حضیض جهل و نقص و زشتی و شقاوت، به اوج علم و معرفت و کمال و جمال و سعادت، پرواز نمود. و این دو، یکی مربّی باطنی است که همان قوۀ عقل می باشد، و دیگر مربّی خارجی، یعنی انبیا و راهنمایان طرق سعادت و شقاوت می باشند و این دو هیچ کدام بی دیگری این مقصد را به انجام نمی رسانند.[22]
تکامل بشر، مقتضای هدایتگری
مقتضای هدایتگری حق تعالی آن است که به موازات تکامل تدریجی بشر، هماره دین عصر پیشین را منسوخ داشته، دینی فراخور فهم فراتر و درخور نیازهای برتر انسان عصر نو فرو فرستد تا با انزالِ دینی جامع و کامل و حایز استطاعت و استعداد انطباق بر شرایط گونه گونِ حیات متطوّر انسانِ به بلوغ رسیده، دوام کمال آدمی را تدبیر کند.
اصرار بر کفایت و صحّت ایمان به ادیان منسوخ و محرّف تاریخ زده و تاراج شده و آمیخته به خرافه و گزافه و فاقد متن وحیانی، علی رغم نزول و حضور دینی جامع و کامل و برخوردار از متن نازل شده و محفوظ؛ «إنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»[23] سعی بر ناکام ساختن برنامۀ هدایت خداوندی و معارضت باسنّت و مشیّت تاریخی و تشریعی الهی است.[24]
رحمت الهی؛ عوامل و مظاهر آن در قرآن
دریای رحمت الهی آن قدر وسیع است که همۀ موجودات را در بر می گیرد؛ البته اهل تقوا و نیکوکاران، مشمول رحمت خاصۀ الهی اند.[25] خداوند رحمت را بر خویشتن واجب کرده است [26] و هر کس و هر قومی را که بخواهد، به وسیلۀ این رحمت نجات می دهد؛ چنان که حضرت موسی علیه السلام و قومش و حضرت هود علیه السلام و قومش را در پرتو همین رحمت نجات داد.[27] کسی هم قدرت و توانایی جلوگیری از رحمت او را ندارد.[28] رحمت او نه فقط نجات بخش است، بلکه مقدمات نجات را ـ که ممانعت از گناه و معصیت است ـ فراهم می کند.[29]
پیروی از قرآن کریم، سکوت و ادب به هنگام تلاوت قرآن، اصلاح بین برادران و رعایت تقوا و صبر و پایداری در برابر مصایب[30] را می توان از عوامل جلب رحمت الهی ذکر کرد. چنان که قرآن کریم، تورات، نبوّت و پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله[31] از مظاهر بارز رحمت به شمار می آیند.
خداوند با کرامت و لطف خویش، از همۀ انسان ها دعوت می کند تا بخشش از خدا بخواهند و با اعمال ناچیز انسانی، به سوی نعمت های بی پایان و غیرمتناهی او پرواز کنند و بهشت را در پرتو نجاتِ الهی خریداری کنند:
پیشی بگیرید به سوی مغفرتی که از پروردگار شما است، و بهشتی که وسعت آن مثل وسعت آسمان و زمین است؛ که مهیا شده است برای کسانی که ایمان آوردند به خدا و پیغمبران او. این کرمی است که خدا به هر کس می خواهد عطا می کند و خدا دارای کرامت های بزرگ است.[32]
راه های نجات و اسباب آمرزش الهی
قرآن کریم راه های آمرزش و نجات یافتن را به همۀ انسان ها آموزش می دهد؛ راه هایی که با تمسّک به آن ها می توان از پله های نجات بالا رفت و پل های شکسته شدۀ پشت سر ـ که توسط گناه درهم ریخته است ـ را از نو ساخت.
توبه، ایمان و عمل صالح، تقوا، هجرت و جهاد و شهادت، انفاق پنهانی، قرض الحسنه و پرهیز از گناهان کبیره، راه هایی است که قرآن در این زمینه پیشنهاد می کند؛[33] زیرا آمرزش خدا و رحمت او در خارج وجود دارد. در این جهان، رحمت او عین وجود موجودات است و هر موجودی نسبت به حال خود، غرق دریای رحمت است و در آخرت نیز رحمت او عین بهشت، و مغفرت او عین به اتمام رسیدن ظلمات و پایان یافتن استحقاقِ حقیقی عقوبت است.
اما از میان قوانین و سنّت هایی که خداوند در جهان برقرار نموده و بر خود واجب نموده، «نجات اهل ایمان» است:
فرستادگان خود و کسانی را که (به آنان) ایمان آورند، نجات می دهیم و همین گونه، بر ما حقّ است که مؤمنان را رهایی بخشیم.[34]
وقتی به اکثریت مردم جهان می نگریم، هر قوم و ملّتی به گونه ای، به فرستادگان او ایمان دارند و در این میان، تنها عدۀ معدودی هستند که از روی عناد، دین حق را بر نمی تابند و یا بسیاری، پس از حساب پس دادنی سخت، وارد بهشت می شوند.
اگر چه درجات ایمان مختلف است و همۀ مؤمنین در یک سطح نیستند، ولی روی هم رفته بیش تر مردم، اهل ایمانند؛ به عبارتی، اکثریت اهل نجاتند.
اما در این میان تمسّک به قرآن، جایگاه ویژه ای در نجات و رستگاری دارد:
کسانی که ایمان آورند و کارهای شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمّد صلی الله علیه و آله نازل شده ـ و همه حق است و از سوی پروردگارشان ـ نیز ایمان آورند، خداوند گناهانشان را می بخشد و کارشان را اصلاح می کند.[35]
نجات اکثریت از دیدگاه ابن سینا[36]
آفرینش خیر و سعادت و چگونگی وقوع بدی در جهان از منظر ابن سینا و امام خمینی رحمه الله
ابن سینا در نَمَط هفتم اشارات و به تبعِ او، خواجه نصیرالدین طوسی در شرح آن، موجودات را به پنج قسم تقسیم می کنند:
1. موجوداتی که فقط خیر هستند؛
2. موجوداتی که دارای خیر و شرّند، ولی خیرشان بیش تر است؛
3. موجوداتی که اصلاً خیر ندارند و فقط شرّ هستند؛
4. موجوداتی که دارای خیر و شرّند، ولی شرّشان بیش تر است؛
5. موجوداتی که خیر و شرّشان یکسان است.
از این پنج قسم فرض شده، وقتی به جهان نگاه می کنیم، تنها دو قسم اول تحقق دارند:
1. موجوداتی که خیر محضند که همان عقول و نفوس فلکیه می باشند؛ این ها شرّ ندارند؛ چرا که بالقوّه نیستند و از این رو، حرکت به سوی کمال بالاتر ندارند تا موجب تصادم و شرّ شوند؛ زیرا آن چه باعث شرّ می شود حرکت است.
2. موجوداتی که در آن ها خیر غالب است. این ها به فضیلت و کمال نمی توانند برسند مگر این که حرکت کنند؛ حرکت نیز باعث تصادم و آسیب رساندن و آسیب دیدن می شود؛ یعنی در اثر حرکت، دارای شرّ قلیل خواهند بود.
شرّ این موجودات قابل حذف نیست؛ زیرا حذف شرّشان مستلزم حذف خیر کثیرشان است. ترک خیرِ کثیر به خاطر در امان بودن از شرّ قلیل، شرّ کثیر است و وجود شرّ کثیر محال است از خداوند تبارک و تعالی صادر شود؛ پس ترکِ خیر کثیر به خاطر تحرّز از شرّ کثیر محال است.
مثلاً فضیلت و کمال «آتش»، حرارت و سوزاندن است و با همین سوزاندن، برخی از پدیده ها را به کمال می رساند؛ چنان که گوشتی که برای خوردن استفاده می شود چنین است.
آتش شهوت انسان نیز در عین این که کمال است و باعث بقای نسل می شود، اگر در مسیر خلاف قرار گیرد ضررهایی به بار می آورد و باعث تباهی آخرت می گردد. همین طور هیجان که ممکن است به انحراف کشیده شود و خیر بودنش را تحت الشعاع قرار دهد.
از طرفی، تعداد اندکی از مردم گرفتار این دو قوّۀ غضبیه و شهویه هستند و به جای این که از قوۀ ناطقه پیروی کنند، از آن دو تبعیت می کنند. یعنی این گونه انسان ها به نسبت افرادِ سالم، در اقلّیت قرار دارند. و از سوی دیگر، همان ها نیز همواره مطیع این دو قوّه نمی باشند؛ بلکه زمان های گرفتاری ایشان نیز بسیار کم تر از زمان سلامت ایشان می باشد.
پس شرّ این افراد نیز خیلی کم است. از این رو چنین شرّی اصلاً مقصود نیست؛ ولی چون همواره با خیر ـ که غرض و مقصود است ـ همراه است، به منزلۀ مقصود به حساب می آید؛ یعنی «شرّ اقلّی» در کنار «خیر اکثری» بالعرض مقصود است نه بالذات و بالاصاله.
یعنی شرّ، داخل در عالم قدر ـ عالم ما ـ است و در عالم قضا ـ عالم عقل و علم الهی ـ وجود ندارد؛ زیرا شأن این موجودات، احاله (ایجادِ تحوّل در پدیده های دیگر و باعث شرّ و آسیب رساندن) و استحاله (تحوّل یافتن و شرّ و آسیب دیدن) و کون و فساد است.
تعداد این موجودات ممکن، نسبت به کلِ موجودات عالم تجرّد، بسیار اندک است. به علاوه، در خود این موجودات، حرکت ها و مقاومت های بسیار کمی در برابر کمالات صورت می گیرد.
بنابر این خیرهای زیاد این موجودات از شرّهای کم این ها قابل انفکاک نیستند. به دیگر سخن، شرّ در بعضی موجودات، ضروری الوجود است و چون خیر آن ها بیش تر است، مورد عنایت و قصد حق تعالی قرار گرفته اند؛ یعنی قصد بالذات و بالاصاله مربوط به خیر آن ها است و شرّشان بالعرض و بالتبع مقصود و مرضی است.[37]
در این جا شیخ الرئیس سؤال و اشکالی را که ممکن است به ذهن خطور کند، مطرح می کند و آن گاه در دو عرصۀ دنیوی و اُخروی پاسخ می گوید:[38]
سؤال و اشکال
بهترین موجود جهان، انسان است. انسان دارای سه قوّۀ اساسی است که هر سه مبتلا به بدی (شرّ) زیادند و خیر کمی دارند. این سه عبارتند از عقل که گرفتار جهل است و دو قوّه عملیّۀ شهوت و غضب که دچار طغیانند؛ پس خیر کثیر بودن انسان ها کجا است!؟
یعنی در همین دنیا بسیاری از مردم، گرفتار جهل، شهوت و غضب هستند؛ چه برسد به آخرت که بیش تر انسان ها جزء اشقیا خواهند بود. پس شرّ در نوع انسان ها ـ که اشرف مخلوقات است ـ غلبه دارد!
امام خمینی رحمه الله در بیان آن که هر یک از خیر و شر متعلَّق ایجاد و خلقت گردند، می فرماید:
نظام وجود در اعلی مرتبۀ از کمال و خیریّت، و اقصی مدارج حسن و جمال است... آنچه از سنخ کمال و جمال و خیریّت است از اصلِ حقیقت وجود خارج نیست، زیرا که جز آن برای چیز دیگر تحققی نیست، و معلوم است که مقابل «حقیقت وجود»، «عدم» یا «ماهیت» است که هیچ یک به حسب ذات و خودیِ خود، چیزی نیستند و بهایی ندارند و بطلان صرف یا اعتبار صرفند و تا متنوّر به نور وجود و ظاهر به ظهور آن نشوند، اصلاً ثبوتی برای آنها نیست؛ نه ثبوت در ذات و نه در صفات و آثار؛ و آن گاه که ظلّ وجود بر سر آن ها سایه افکند و دست رحمت واسعه به روی آن ها کشیده شده، هر یک دارای ظهوری و خاصیت و آثاری شوند.
ایشان پس از بیان این که همۀ کمالات از پرتو جمیل جمال و تجلّی نور مقدّس خدا است و دیگر موجودات چیزی از خود ندارند و فقر محض ولاشی ء می باشند و اگر کمالی دارند از او است، دربارۀ کیفیت وقوع شرّ در قضای الهی می نویسد:
جمیع این شرور و اخترام و هلاک و امراض و حوادث غریبۀ مهلکه و موذیات و جز آن ها که در این عالم طبیعت و تنگنای هاویۀ مظلمه است، از تصادمات و تضاد بین موجودات است، نه به جهات موجودیه، بلکه به واسطۀ نقص در نشئه و تنگنایی مَقارّ آن ها است، و این به حدود و نقایص رجوع شود که به کلی از حیطۀ نورِ جعلْ خارج و در حقیقت، دون جعل است.
اصل حقیقت، نور وجود است که بری از جمیع شرور و عیوب و نواقص است و اما نقایص و شرور و اشیاء ضارّه و موذیه، به جهات نقص و ضرر گر چه مورد جعل بالذات نیستند، ولی بالعرض مورد جعلند؛ زیرا که اگر اصل عالم طبیعت متحقّق نشود و به جهات وجودیه متعلق جعل نشود، [نقایص و شرور در آن متحقق نبود] چنانچه نفع و خیر و کمال در آن متحقق نبود؛ زیرا این قبیل از اَعدام، اعدام مطلقه نیستند، بلکه اعدام مضافه هستند که به تبع ملکات، یک تحقّق بالعرض برای آن ها هست... .
بالجمله، آنچه بالذات متعلَّق خلقت و مورد جعل الهی است خیرات و کمالات است، و تخلّل شرور و مضارّ و غیر آن در قضای الهی، به تبعیت و انجرار است.[39]
خیر و سعادت دنیایی بیش تر انسان ها
اگر چه بنابر اشکالی که گذشت، ادعا این است که بدی در انسان ها بیش تر از خوبی شان است؛ ولی ابن سینا در پاسخ، ابتدا از خیر و شرّ بدن انسان که سعادت یا شقاوت دنیوی را رقم می زند، سخن می گوید و سپس به خیر و شرّ روحِ انسان می پردازد.
او گوید: انسان ها از نظر بدنی سه گونه اند:
1. کاملاً زیبا و در صحّت و سلامت؛
2. اعتدال در زیبایی و صحّت؛
3. کاملاً زشت و مریض.
در یک بررسی اجمالی می بینیم که گروه اول و سوم از شمار اندکی برخوردارند و گروه دوم زیادترند. این گروه نسبت به گروه سوم، دارای خیر و سعادت دنیوی خواهند بود.
بنابر این، اگر گروه اول را به این گروه دوم اضافه کنیم، مجموع دو گروه که دارای خیر و سعادت دنیوی اند، از گروه سوم که دارای بدی، شرّ و شقاوت دنیوی اند، بسیار زیادترند. آنچه ذکر شد بررسی اجمالی انسان ها از لحاظ زیبایی، صحت، سلامت وسعادت دنیوی بود.
سعادت روحی و اخروی بیش تر انسان ها
انسان ها به لحاظ روحی نیز بر سه دسته قابل تقسیم هستند:
1. کاملاً عاقل و خوش اخلاق؛
2. معتدل در عقل و خُلق؛
3. کاملاً بی عقل و بدخُلق.
باکمی دقت در می یابیم که گروه اول و سوم کم هستند و گروه دوم بسیارند؛ زیرا گروه اول که مطمئناً اهل خیر، سعادت و نجات اُخروی اند و گروه سوم نیز اهل شقاوتند، ولی گروه دوم که معتدلند تعدادشان زیاد است. از این گروه، آن ها که راه شقاوت را می پیمایند اولاً زیاد نیستند و ثانیاً همیشه و همواره گرفتار شقاوت نمی باشند.
اهلِ شقاوت که از شمار اندکی برخوردارند، اهل جهل مرکبند و اکثر انسان ها، گرفتار جهل بسیطند که آن نیز ضرری به معادشان نمی رساند. از سوی دیگر، همۀ آن هایی که گرفتار جهل مرکبند اهل شرّ و شقاوت اخروی نخواهند بود؛ زیرا جهل مرکب دو نوع است: جهل مرکب عنادی و جهل مرکب غیر عنادی؛ جهل مرکبی که برای آخرت و معاد ضرر دارد، جهل مرکب عنادی است. صاحبان جهلِ مرکبِ عنادی نیز در حدّاقلند. بدینسان اگر گروه اول را به سعادتمندان فراوان گروه دوم اضافه کنیم، مجموعۀ کثیری از انسان ها را خواهیم یافت که از گروه سوم ـ که دارای شرِّ اخروی اند ـ بسیار زیادترند و اهل نجات و سعادتند. پس در دنیا و آخرت، نجات برای اکثریت رقم می خورد.
نجات اکثریت در دریای وسیع رحمت الهی
شیخ الرئیس، نابغۀ شرق، از این که سعادت و نجات را منحصر در نوع واحدی بدانیم که شامل افراد خاصی گردد، و یا سعادت را فقط مخصوص اهل علم بدانیم ـ اگر چه علم باعث سعادت بیش تر می شود ـ برحذر می دارد؛ زیرا سعادت و نجات را شامل حال بی بهره گان از علم نیز می داند.
او می افزاید:
گناهان متفرق انسان، از بین برندۀ نجات نیست، بلکه فقط گناهی شقاوت ابدی و هلاکت سرمدی را به دنبال می آورد که از روی جهل مرکب[40] باشد که حدّ بالای رذیلت است. این در افرادِ کمی هست. بنابر این فراتر از جهل مرکب و یا در ورای حدّ بالای زشت کرداری، اصلاً شقاوتی نیست و اگر باشد، بسیار کم است. چنان که خداوند فرموده،[41] باید رحمت او را وسعت داد.[42]
از این رو مردم را به نسبت علم و جهل به سه دسته می توان تقسیم کرد:
1. عده ای عالم عامل هستند؛ این ها اهل سعادت و نجاتند.
2. عده ای جهل بسیط دارند و در علم و عمل متوسطند؛ ایشان اگر چه مدتی عذاب هم ببینند، در عاقبت، اهل سعادت و نجاتند.
3. عده ای جهل مرکب دارند و بی علم و عملند؛ این ها اعتقادشان فاسد و گرفتار شقاوت جهنّمند.
در بین این سه نوع از مردم، آن ها که همواره مبتلا به شرّند قسم سوم هستند که تعدادشان کم است و اگر قسم اول و قسم دوم را با دریای بی کران رحمت الهی مقایسه کنیم، اکثریت مردم را اهل سعادت و نجات خواهیم یافت. اگر چه جایگاه گروه اول در این رحمت وسیع، بسیار رفیع خواهد بود.
نجات اکثریت
این بحث، در دو بخش کثرت طولی و کثرت عرضی قابل طرح است.
نجات اکثریت در کثرت طولی ادیان
«کثرت طولی ادیان» عبارت است از ادیان یا شرایع آسمانی که در طول تاریخ بشر ظهور نموده اند؛ زیرا همواره خداوند برای هدایت انسان ها، پیامبرانی را به سوی آن ها فرستاده است؛ تا این سلسله به دین اسلام ختم شد و خداوند دین را کامل و نعمت را بر همگان تمام نمود. پیروان همۀ شرایع پیشین، در ظرف زمانی خود اهل ایمان و اهل نجات می باشند. این نوع از «نجات اکثریت»، رستگاری را برای بسیاری از انسان ها به ارمغان می آورد.
بدینسان، این گونه نیست که فقط معاصران و مؤمنان هم عصر ما اهلِ نجات و رستگاری اند؛ زیرا مؤمنان پیشین نیز راه بندگی پیموده اند و به وظیفۀ بندگی خود عمل نموده اند ؛ چرا که خداوند دستور داده که در زمان های مختلف، از ادیان مختلف ـ اگر چه روح واحدی داشته اند ـ اطاعت کنند؛ تا این که با بعثت آخرین فرستاده اش، همه را به سوی دین آخرین دعوت نموده است.[43]
نجات اکثریت در کثرت عرضی ادیان
اساساً این که چه کسی اهل نجات است به خداوند بر می گردد؛ خداوند ممکن است از بسیاری افراد، به دلیل قاصر بودنشان، در گذرد. بنابراین نجات پیدا کردن، دلیل حقانیت (حق بودن) نیست. البته این به معنای «دلبخواهی» بودنِ خداوند نمی باشد؛ بلکه او طبق حکمت، افرادِ معذور و مستضعف فکری و فرهنگی را رستگار می کند.
آنچه از تحقیق در قواعد عقلی،[44] آیات[45] و روایات[46] مربوط به مستضعفان فکری ـ فرهنگی استنباط می شود، این است که عذاب برای مقصّرین است نه قاصرین؛ یعنی چه بسا فردِ قاصر به وسیلۀ حقیقتِ نهفته در دینی که به غلط بر آن باور دارد، به نجات برسد. قاصر و مقصّر بودن هم فقط در قلب ها است؛ لذا نمی توان در جهان، بین افراد مقصّر و قاصر مرز ایجاد کرد و تنها خداوند بر قلب ها نفوذ و آگاهی دارد؛ نه ما بر قلب ها تسلط داریم و نه از میزان رحمت و فیض بی کران الهی اطلاعی داریم.
بدینسان، نجات الهی فراگیرتر از حقّانیت می باشد و شمول بیشتری دارد و هیچ گاه نمی توان آن را مساوی با حقّانیت دانست؛ زیرا اکثریت مردم، متوسط و قاصرند که در صورت عمل به آموزه های آیین خود و یا اطاعت از فطرت پاک خود، از نجات یافتگان و سعادتمندان خواهند بود.[47]
نجات اکثریت از دیدگاه امام خمینی رحمه الله
حضرت امام خمینی رحمه الله در این باره می فرماید:
کثیری از نوع انسان، گر چه در مراکز تمدّن علمی و عملی بوده اند، و لیکن چون «اَباً عن جدٍّ» بر دین منسوخ سابق بوده اند، به دین لاحق مشرّف نشده اند؛ ولی نه از باب عناد و نفاق، بلکه از باب قطع به خلاف؛ یعنی آن ها اصلاً و ابداً حتی احتمال صحّت اسلام را هم نمی دهند یا این که در جایی هستند که اسمی از اسلام به گوششان نخورده است؛ مثل بودایی که در فلان جزیره قرار گرفته اند. این دسته به دین خودشان که از سابق بوده و به آن معتقد بوده اند باقی اند و فرض این است که بر اساس دستورات آن دین، راه مستقیم را رفته اند و در عقاید و اعمالشان، همان طور که پیامبر ایشان گفته، عمل کرده اند. مثلاً راهبی که از اول عمر تا آخر در دیر خود زندگی کرده و حضرت عیسی علیه السلام را می شناخته و همان طور که ایشان فرموده، به قضایای مبدأ و معاد معتقد بوده و عملش هم عمل صالح و بر میزان آن طریقه بوده است و چون از اول، علم به خلاف داشته، به دین اسلام هم توجه نکرده است، البته نمی توان گفت چنین شخصی به جهنم خواهد رفت؛ برای این که محال است حضرت احدیّت با بندگان خود خلاف عدل رفتار کند.[48]
بدین ترتیب، حضرت امام خمینی رحمه الله این دسته را کافر و مستحق جهنم نمی دانند و بر این باورند که کافران کسانی هستند که قرآن به آن ها وعید داده ؛ امثال کفّار قریش و معاندین پیغمبر صلی الله علیه و آله که در اصطلاح قرآن به این ها «فاسق» نیز اطلاق می شود. ایشان اگر چه این دسته را داخل در بهشتی که جایگاه مقرّبین است نمی دانند؛ اما این ها را مسلّماً از نجات یافتگان جهنم به شمار می آورد.[49]
طبق آیات و روایات، اکثریت انسان ها به هر حال (چه در مرحله اول و یا پس از پاک شدن) وارد بهشت می شوند؛ و یا لااقل به طور قطع از جهنم خلاصی می یابند؛ چه بسا بسیاری اهل اعراف[50] باشند و آن جا متنعّم گردند.
به تعبیر امام رحمه الله:
این طور نیست که درِ جهنّم را باز کنند و مدام جماعت انسان ها را به جهنّم بریزند. افراد خیلی کمی هستند که به جهنّم می روند؛ چنان که افراد خیلی کمی هم هستند که به بهشت می روند.[51]
به باور امام، حساب اکثریت مردم را نمی توان با حساب اشقیا و معاندان گره زد؛ کسانی که مخلّد در آتشند از شمار اندکی برخوردارند. حضرت امام در این باره می فرمایند:
دستۀ دیگری از مردم هستند که شقی اند و آن ها کسانی هستند که استکبار ورزیده و عناد و جحود نموده اند... چنین افرادی که اعتقادات منحرف دارند و نسبت به حقیقت کینه می ورزند؛ باطنشان صورت جحود و نفاق شده و روح و نفسشان منحرف از حقیقت بار می آید و صورت واقعی شان صورت باطل است؛ لذا گرفتار و بال دائمی و شقاوت همیشگی و خسران به تمام معنا خواهند بود.[52]
نجات اکثریت و پلورالیسم دینی
از این رو آن گونه که «پلورالیسم دینی[53]» تمامِ ادیان را حق و همۀ پیروان را مُحقّ دانستهاست و هر پیرو دین و سنّتی ـ اگر چه الهی نباشد ـ را رستگار می داند، درست نیست؛ زیرا اوّلاً رستگاری در دست خداوند است؛ ثانیاً در صورت علم و آگاهی، باید فقط به آخرین دین که حقّانیت از آنِ او است، ایمان آورد و مخالفتِ عمدی و عالمانه با اسلام، سلب نجات و رستگاری است؛ و لذا دین را نمی توان دلبخواهی انتخاب کرد.
در یک زمان، چند دین برای پیروی وجود ندارد، بلکه به تناسب رشد فکری و عقلانی بشر، خداوند دین متناسب فرستاد و به آن دعوت کرد؛ یعنی اختلاف استعداد؛ و قابلیت ها سبب تعدّد شرایع بوده و خدای کاملِ مطلق هیچ گاه آیین ناقصی را نفرستاده است؛ بلکه هر آیینی نسبت به مخاطبینِ خود، در نهایتِ کمال بوده است. تا این که شرایط مهیا گشت که خداوند، شریعت همیشگی را برای جامعۀ انسانی تا روز رستاخیز بفرستد؛ شریعتی که می تواند نیازهای مادی و معنوی انسان ها را پاسخ دهد؛ لذا نبوّت، مختوم و وحی تشریعی خاتمه یافت. نظریۀ «نجات اکثریت» ـ بر خلاف «پلورالیسم دینی» ـ در صدد است با توجه به پهنۀ وسیع هدایت، رحمت و غفران الهی و با نظر به این که وادی نجات، غیر از حقّانیت و گسترده تر از آن می باشد و نجات و رستگاری در دست خداوندِ رحمان و رحیم است و چون اکثریت مردم عمداً در لجاجت و عناد با حقیقت مطلق و دین حق نیستند، نجات را برای اکثریت انسان ها به اثبات برساند.
نجات اکثریت از گروه های مختلف نوع بشر در تحلیل امام رحمه الله
در این جا نظرات امام خمینی رحمه الله پیرامون نجات گروه های مختلف بشری به طور خلاصه آورده می شود:[54]
[1.] یک دسته از افراد نوع بشر از مبدأ و معاد خبری ندارند و از امور اعتقادی محرومند و متوجه این معانی نیستند و در غفلت بحت مانده اند، لذا هم از سعادت اعتقادی حق و هم از شقاوت اعتقادی باطل، محروم هستند. این دسته در آخرت فقط تجرّد برزخی حیوانی دارند و معذّب خواهند بود و امید نجاتی از جهت اعتقادی برای آن ها نخواهد بود؛ چون هیچ اعتقادی ندارند.
البته این احتمال وجود دارد که هر چند در این ها صورت اعتقاد اکتسابی توحیدی وجود ندارد، ولی چون اصل توحید فطری، یعنی عشق به کمال که در همه و از جمله این ها هم هست ـ و در این معنی بین متمدّن و غیر متمدّن و آفریقایی و اروپایی و سیاه و سفید فرقی نیست ـ احتمال می رود که نور این توحید فطری جلوه کند و سرانجام، نجات بخش این ها شود... شاید آن چه دربارۀ بعضی از جهنّمیان در پاره ای از اخبار آمده که «یَلعَبونَ بالنار»[55] مربوط به همین اشخاص باشد.
[2.] دستۀ دیگر که کثیری از نوع انسان را تشکیل می دهند، گر چه در مراکز تمدن علمی و عملی بوده اند و لیکن چون «اباً عن جدٍّ» بر دین منسوخ سابق بوده اند، به دین لاحق مشرّف نشده اند، ولی نه از باب عناد و نفاق، بلکه از باب قطع به خلاف [اسلام نیاورده اند]...این دستۀ دوم مسلّماً به جهنم نمی روند؛ البته به بهشتی که جایگاه مقرّبین است هم راهی ندارند؛ لذا از جنّت اعمالی که از عمل به عبادات و اعمال دینشان تشکیل داده می شود، بهره ای ندارند ولی چون هر عمل صالحی که برای خدا انجام شود ـ از قبیل احسان و برّ به والدین و غیره ـ صورت ملکوتی دارد و چون این افراد به مبدأ و معاد عقیده مند بوده اند، اگر چه به بهشت معهود نمی روند، ولی به جهنم هم نمی روند. پس چنانچه که «فَرِیقٌ فِی الْجَنَّةِ و فَرِیقٌ فِی السَّعِیرِ»[56] ممکن است فریقی هم باشد «لافی الجنّة و لا فیالنار»، و جایی باشد که آن جا بمانند و یا در مرتبۀ پایین جنّت رفته باشند؛ چون این ها نهایتاً مغفور خواهند بود و هیچ عیبی هم ندارد.
حضرت امام خمینی رحمه الله این دسته را در قالب پیروان ادیان دیگر مطرح می کند و نجات را برای آن ها اثبات می نماید:
دستۀ بعدی، آن دسته ای هستند که به ادیان دیگر معتقد بودند و عمر خود را در آن مسلک گذرانده و به ظواهر آن عمل کرده اند و اعتقاد نداشتند که دین دیگری غیر از دین آن ها وجود دارد، هیچ استبعادی ندارد که این دسته اشخاص هم داخل جنّت و بهشت گردند. در روایات ما آمده است که «خداوند متعال برای بهشت هفت در قرار داده است. از شش درِ آن مسلمین و از یک درِ دیگر آن غیر مسلمین وارد خواهند شد.
[3.] آن دسته از انسان ها که در جنگل زندگی وحشیانه داشته و یا دارند... انسانی که هم رتبۀ حیوانات است و تنها به همان اندازه از برزخیت و تجرّد بهره مند است؛ چنین اشخاصی فقط همان مرتبۀ حیوانی را بالفعل دارند؛ گر چه بالقوّه عالی تر از حیوانات دیگر هستند. جهنمی بودن این اشخاص ممکن نیست؛ برای این که کدام مولا ظالم تر از مولایی است که عبدش را که ابداً رسالت و نبوّت و کتاب و دعوتی را نشنیده و در گوشه ای از زمین مثل حیوانات زندگی کرده، پس از مفارقت روح از بدن، داخل آتش بیندازد تا الی الأبد آن جا بماند و بسوزد!
[4.] دستۀ دیگر از مردم کسانی هستند که اگر چه در مراکز تمدن زیسته اند و به دین و آخرت هم قائل بوده اند، اما از مرتبۀ حیوانیت بیرون نرفته اند و در حدّ تجرد برزخی حیوانی باقی مانده اند. این ها گر چه از پیغمبران تبعیت می کنند، ولی فقط می خواهند از آتش برهند و به لذات برسند. این دسته گر چه به واسطۀ عمل به دستورات شریعت، به سعادتی که ظاهر شریعت خبر داده، یعنی «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأنْهَارُ»[57] و گلابی و سیب و قصور و حور می رسند، ولی از حدّ سعادت برزخیۀ حیوانیه بالاتر نمی روند. این دسته به کمال و سعادت حیوانی می رسند، ولی به سعادت عقلانیه نمی رسند. و چون اکثر مردم از این مرتبه بالاتر نمی روند و قرآن هم صحبتش نوعاً با اکثریت مردم است، غالباً این گونه نِعَم و جنّات را به آن ها وعده می دهد.
[5]. اما دستۀ دیگری هستند که به غایت قلیلند و قرآن به آن ها به نحو رمز وعده می دهد و می گوید: «یَا أیَّتُهَا النَّفْسُ المُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً * فَادْخُلِی فِی عِبَادِی * وَادْخُلِی جَنَّتِی».[58] این «جَنَّتِی» با «جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأنْهارُ» خیلی فرق دارد.
امام خمینی از طرف دیگر، کسانی را که مطالب مبدأ و معاد و حقایق عقلیه را به طور کج و معوج بفهمند، به نحوی که عقاید علمیه در آن ها بر خلافِ واقع حاصل شود، به دو گروه تقسیم می کند که احوال اخروی آن ها با دسته های قبلی فرق می کند:
یکی این که حصول عقاید علمیۀ بر خلاف واقع در او، از روی عناد بوده است و در مخالفت با انبیا، براهین و ادلّه اقامه کرده و این مخالفتِ خود را آشکار نموده است؛ چنین شخصی کافر است و شقاوت ذاتیه پیدا خواهد کرد. (چون در مرتبۀ عاقله کج و معوج شده است).
حالت دیگر آن است که شخص با این که عقیدۀ باطل اختیار کرده و پیوسته بر خلاف انبیا رفتار نموده است، ریا و نفاق نماید و در ظاهر، سنگ دیانت به سینه بزند تا از دین، سوء استفاده نماید و در عین حال که ملحد است، با طریقۀ قرآن وارد شود تا از این راه به مسلمین خدعه کند. در مورد چنین شخصی، دیگر باید به سخت ترین شقاوت قائل شویم. نعوذ بالله از این شقاوت.
واپسین سخن
در نتیجه، با توجه به تقسیمات آن حضرت، در می یابیم که فقط آگاهانِ معاند و لجوج و منافقان، وضعشان با سایر مردم در مسألۀ نجات بخشی متفاوت است. البته این ها هم در نهایت قِلّت و محدودیت می باشند.
بنابر این، بیش تر انسان ها از هر دسته ای باشند ـ نسبت به حال و عقیده و عملی که دارند ـ اهل نجات خواهند بود. پس آخرالامر برای اکثریت انسان ها «نجات» رقم خواهد خورد. از این رو امام خمینی رحمه اللههمگان را دعوت به کسب سعادت و نجات می کند:
قدری با نظر اعتبار اندیشه کن و اهمیت مقام و بزرگی موقف را با دیدۀ بصیرت بنگر... کلید درِ سعادت و درهای بهشت و کلید درِ شقاوت و درهای جهنّم در این دنیا در جیب خود تو است، می توانی درهای بهشت و سعادت را به روی خود مفتوح کنی و می توانی به خلاف آن باشی... خدای تبارک و تعالی حجّت را تمام و راههای سعادت و شقاوت را نموده و توفیقات ظاهری و باطنی را عطا فرموده؛ آنچه از جانب او و اولیای او است تمام است، اکنون نوبت اقدام ما است؛ آن ها راهنمایند و ما راهرو. آن ها عمل خود را انجام دادند، به وجه احسن و عذری باقی نگذاشتند... تو نیز از خوابِ غفلت برخیز و راه سعادت خود را طی کن و از عمر و توانایی خود استفاده نما که اگر وقت بگذرد و این نقد عمر و جوانی و گنج قوّت و توانایی از دستت برود جبران ندارد.[59]
رحمت خدا الآن به تو احاطه کرده؛ رحمت صحّت و سلامت و حیات و امنیت و هدایت و عقل و فرصت و راهنمایی اصلاح نفس... اگر از این رحمت ها در این عالم استفاده نکنی، بدان که در آن عالم نیز بی بهره هستی.[60]
عالمی که رحمت کامل او سراسر وجودِ موجودات را می گیرد؛ یعنی استفاده از رحمت ها هم لیاقت و آمادگی می خواهد. کسی که در دنیا، در هزاران رحمت گوناگون حق تعالی غوطه ور است و نمی تواند استفاده کند، چگونه می تواند در آخرت خود را در معرض رحمت الهی و شفاعت شافعان قرار دهد؟!
به قول امام خمینی رحمه الله:
جلوۀ شفاعتِ شافعان در این عالم، هدایت آن ها است و در آن عالم، باطنِ هدایت، شفاعت است. تو از هدایت اگر بی بهره شدی، از شفاعت بی بهره ای و به هر قدر هدایت شدی، شفاعت شوی. شفاعت رسول اکرم صلی الله علیه و آلهمثل رحمت حق، مطلق است؛ محل قابل باید از او استفاده کند.[61]
بنابراین، نباید خویشتن را مأیوس از رحمت و نجات خدایی بدانیم که از حق خود می گذرد و اگر حقوق دیگران را نتوانستیم ادا کنیم، از حق خود به آن ها می دهد و آن ها را راضی می کند؛ خدایی که نجات را شامل حال همۀ مسلمانان واقعی، مسلمانان فطری و انسان های حق پرست غیر معاند می نماید؛ چرا که اقتضای رحمت الهی آن است که بندگان را در هر دو عالم ـ این عالم و عالم آخرت ـ به سعادت و به سر منزل نجات برساند؛ لذا تمام اسباب سعادت ـ اعم از مادی و معنوی ـ را فراهم کرده است؛ فقط کافی است که خود را در معرض این رحمت و نجات قرار دهیم تا او به کم ترین بهانه ای به بنده اش نظر نجات کند؛ چون رحمتش بر غضبش سبقت دارد.
امام خمینی رحمه الله می فرماید:
اگر... گناهان متراکم است و خطایا متزاحم، از لطف خداوند مأیوس مشو و از رحمت حق ناامید مباش که حق تعالی اگر تو به مقدار مقدور اقدام کنی، راه را بر تو سهل می کند و راه نجات را به تو نشان می دهد.[62]
کتاب نامه
قرآن کریم.
1. الاشارات و التنبیهات، حسین بن عبدالله ، ابن سینا، قم، نشر بلاغت، 1375 ش.
2. بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق.
3. تفسیر سورۀ حمد، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.
4. الجواهر السنیّه، محمدحسین حر عاملی، ترجمۀ زین العابدین کاظمی خلخالی، انتشارات دهقان، 1366 ش.
5. شرح چهل حدیث، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1375 ش.
6. شرح فصوص الحکم، محمد داود قیصری، قم، انتشارات بیدار، 1363 ش.
7. طلب و اراده، امام خمینی، ترجمه و شرح سیداحمد فهری، انتشارات علمی و فرهنگی، 1362 ش.
8. عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، تبیان، دفتر هفدهم، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.
9. علم الیقین، ملامحسن فیض کاشانی، قم، انتشارات بیدار، 1317 ش.
10. الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367 ش.
11. معاد از دیدگاه امام خمینی، تبیان، دفتر سی ام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1378 ش.
12. یکصد و پنجاه موضوع از قرآن کریم، اکبر دهقان، مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، 1377 ش.
منبع: مجموعه آثار 5 ـ امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی (مقالات عرفانی ـ 2)، ص 197.
[1] )) ر.ک: تفسیر سورۀ حمد، ص 104 ـ 105.
[2] )) ر.ک: معاد از دیدگاه امام خمینی، تبیان، دفتر سی ام، ص 21.
[3] )) «رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ». (اعراف : 156)
[4] )) «... سَبَقَتْ رَحْمَتُک غَضَبَک...». علم الیقین، ج 1، ص 57؛ کافی، ج 2، ص 529، ح 20.
[5] )) ر.ک: تفسیر سورۀ حمد، ص 22 ـ 26.
[6] )) ر.ک: عدل الهی ازدیدگاه امام خمینی، تبیان، دفتر هفدهم، ص 182 و 183.
[7] )) ر.ک: طلب و اراده، ص 138.
[9] )) شرح چهل حدیث، ص 205.
[10] )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 186 و 245.
[11] )) عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، تبیان، دفتر هفدهم، ص 204.
[12] )) علم الیقین، ج 2، ص 1086.
[13] )) عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، تبیان، دفتر هفدهم، ص 209.
[14] )) شرح چهل حدیث، ص 485.
[15] )) بحار الانوار، ج 7، ص 287، ح 1.
[16] )) ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 227.
[17] )) اقتباس از آیه 156 اعراف.
[18] )) طه (20): 50. برای هدایت تکوینی در حیوان (زنبور عسل) ر.ک: نحل (16): 69 و برای هدایت تکوینی در گیاهان، ر.ک: زمر(39): 21.
[19] )) «وَجَعَلْنَاهُمْ أئِمَّةً یَهْدُونَ بِأمْرِنَا...». (انبیاء: 73)
[20] )) «إنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إمَّا شَاکِراً وَ إمَّا کَفُوراً». (دهر: 3)
[21] )) «مَنْ یُؤمِنْ بِالله یَهْدِ قَلْبَهُ». (تغابن: 11) و نیز ر.ک: مائده (5): 16؛ رعد (13): 27؛ نور (24): 54؛ عنکبوت (29): 69 و نیز ر.ک: یکصد و پنجاه موضوع از قرآن کریم، ص 43 ـ 45.
[22] )) امام خمینی در شرح چهل حدیث، ص 237، دلیل ضرورت همراهی آن دو را چنین برمی شمارد: «... چه که عقل بشر، خود نتواند کشف طرق سعادت و شقاوت کند و راهی به عالم غیب و نشئۀ آخرت پیدا کند، و هدایت و راهنمایی پیمبران بدون قوۀ تمیّز و ادراک عقلی، مؤثر نیفتد... و این دو نعمت بزرگ را حق تعالی برای امتحان بشر و اختبار آن ها مرحمت فرموده.»
[24] )) مجله کتاب نقد، ش 4، ص 102.
[27] )) ر.ک: یونس (10): 86؛ اعراف (7): 72.
[30] )) ر.ک: انعام (6): 155؛ اعراف (7): 204؛ حجرات (49): 10؛ بقره (2): 155.
[31] )) ر.ک: اعراف (7): 52؛ هود (11): 17؛ هود (11): 63؛ انبیاء (21): 107.
[33] )) ر.ک: تحریم (66): 8؛ محمد (47): 2؛ انفال (8): 12؛ آل عمران (3): 195؛ بقره (2): 271؛ تغابن (64): 17؛ نساء (4): 31.
[34]. «ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَالَّذینَ آمَنوُا کَذَلِکَ حَقّاً عَلَیْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ»یونس: 103؛ چنان که در سوره روم (30): 47 به طور صریح، نصرت مؤمنین را حق خود می داند: «وَکَانَ حَقّاً عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ»که طبیعتاً برای همۀ رهروان ایمان، بشارتِ لذت بخشی است.
[36] )) اشارات، ج 3، اواخر نمط 7 و تقریراتِ نگارنده از درس های استاد حشمت پور.
[37] )) امام خمینی در شرح چهل حدیث، ص 647، در این زمینه می فرماید: «خیرات، منتسب به حق تعالی است بالذات، و به عباد و موجودات منتسب است بالعرض. و شرور به عکس آن، به موجودات دیگر منسوب بالذات است و به حق تعالی بالعرض منسوب است. و به این معنی اشاره فرموده در حدیث قدسی که می فرماید: "ای پسر آدم! من اَولیٰ به حسنات تو هستم از تو؛ و تو اَولیٰ به سیّئات خود هستی از من"؛ "عن الرضا علیه السلام... قال الله : یابنَ آدمَ! أنا أولیٰ بِحَسنٰاتِک منک، وَ أنت أولیٰ بِسیّئاتک منّی..." (الجواهر السنیه، ص 279)».
[38] )) اشارات، ج 3، نمط 7، ص 325.
[39] )) شرح چهل حدیث، ص 642 ـ 644.
[40] )) منظور از جهل مرکب در این جا با توجه به مباحث قبل که از ابن سینا نقل کردیم، باید جهل مرکب عنادی باشد.
[41] )) «وَ رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ فَسَأکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ» (اعراف: 156)؛ رحمتم همه چیز را فرا گرفته و آن را برای آن ها که تقوا پیشه کنند مقرّر خواهم داشت. به این ترتیب، خداوند دو نوع رحمت دارد: یکی رحمت عام که شامل همه می شود؛ «رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ»، و یکی رحمت خاص که شامل انسان های عالم و با تقوا می شود؛ «فَسَأکْتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ»؛ یعنی دریای بی کران رحمت الهی همۀ معتدلان و متوسطان در علم و عمل، به ویژه عالمان و عاقلان را در برمی گیرد.
[42] )) اشارات، ج 3، ص 327 ـ 328.
[43] )) ر.ک: نساء (4): 47؛ آل عمران (3): 110؛ مائده (5): 65؛ آل عمران (3): 20؛ بقره (2): 208.
[44] )) مانند: «قبح عقاب بلابیان» که مورد تأیید شرع نیز هست؛ همچون «وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولاً»( اسراء: 15) و نیز: شعراء (26): 208 و 209؛ قصص (28): 47؛ طه (20): 134.
[45] )) مانند: «لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلاَ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً». (نساء: 98)
[46] )) مانند: «کسی که حجت به او نرسیده و اختلاف (در دین) را نفهمیده است، مستضعف می باشد». (کافی، ج 4، ص 130)
[47] )) این مسأله دربارۀ عالمانِ ادیان دیگر ـ در هر رشتۀ علمی و هر شریعتی که باشند ـ نیز صادق است؛ آن هایی که با حقیقت، عناد ندارند و اگر اسلام به آن ها درست عرضه شود به حقّانیت آن اذعان می کنند، اما چنین آگاهی ای ندارند و دین و شریعت خود را حق می دانند و به وظایف عقلی و دینی خود عمل می کنند، این ها مسلمان فطری هستند؛ لذا نمی توان این ها را محروم از نجات دانست.
[48] )) معاد از دیدگاه امام خمینی، تبیان، دفتر سی ام، ص 324 ـ 325.
[50] )) گویند: اعراف جایی بین بهشت و جهنم است.
[51] )) معاد از دیدگاه امام خمینی، تبیان، دفتر سی ام، ص 326.
[53] 1. Religious Pluralism.
[54] )) ر.ک: همان، ص 323 ـ 331.
[55] )) شرح فصوص الحکم، قیصری، ج 1، ص 435، فصّ اسماعیلی: «إنّ بعضَ أهلِ النارِ یَتلاعَبون فیها بالنار»؛ برخی از جهنّمیان، در آن جا با آتش بازی می کنند.
[57] )) توبه (9): 72؛ ابراهیم (14): 23. (بهشتی که جوی ها در آن جاری است)
[58] )) فجر (89): 27 ـ 30.
[59] )) عدل الهی از دیدگاه امام خمینی، تبیان، دفتر هفدهم، ص 123.
[60] )) شرح چهل حدیث، ص 150.
.
انتهای پیام /*