نگاهی به شعر انقلاب اسلامی

□ مجتبی جوادی  نیا

خلاصه ی مقاله

در این مقاله تلاش شده است پس از تعریف و شناسایی شعر انقلاب اسلامی، ویژگی های مضمونی شعر این دوره از جمله عقلت ستیزی، مبارزه با طبقه ی روشنفکر غربزده، بازگشت به عشق آسمانی و عارفانه، انتظار موعود و ... مورد بررسی قرار گرفته و سپس قالب های رایج در شعر عصر انقلاب از جمله غزل، مثنوی، رباعی و ... مورد تحلیل واقع شده است. بیدل گرایی و رویکرد عموم شاعران این دوره به سبک هندی سر فصل دیگری است که این نوشتار به آن پرداخته است.

مدخل

«شعر انقلاب اسلامی در میان همۀ مقاطع تاریخ طولانی ایران، این ویژگی را دارد که تقریباً یکدست و کامل در جهت آرمانها و هدفهای والا و سخنگوی احساسات و افکار و جهت گیریهای ملتی است ک شاعر از متن آن برخاسته و بدان وابسته است. شعر دوران انقلاب شعر زر و زور نیست، شعر احساسات سطحی و متوجه به آرزوها و امیال حقیر بشری نیست. زبان یک ملت و شرح حال یک امت است؛ انعکاسی از روح بزرگ جامعه ای است که یکپارچه در جهت هدفها و آرمانهای الهی و انسانی گام برداشته و فداکاری کرده است. شعر هدفدار و سازندۀ مردمی است. شعر دربارها و میخانه ها و عشرتکده ها نیست، شعر صحنۀ عظیم جهاد و سیاست و انقلاب و جهان نگری است. شعر خدایی است.»[1]

قضاوت در مورد شعر انقلاب اسلامی، از آن‎ جا که مدت زیادی از عمرش نمی گذرد، اندکی با دشواری همراه است. می دانیم که بسیاری از صاحب نظران برآنند که دربارۀ آثار ادبی هر دوره باید مدتها پس از پیدایش آنها - حداقل از 50 سال بعد -  به داوری نهایی پرداخت؛ بدیهی است که این طرز تفکر باعث می شود که آثار هر دوره به طور همزمان در معرض قضاوت خاص و عام واقع نشوند و البته در دوره های بعد توجه چندانی به مقتضیات زمانی و مکانی مبذول نخواهد شد و بسیاری از عوامل خلق آثار نادیده گرفته می شوند. با عنایت به این نکته و لزوم بررسی مسائل مربوط به هنر عصر انقلاب اسلامی، خصوصاً شعر که در این دوره از جایگاه ویژه ای برخور دار است، نگارنده درصدد برآمده که بحثی دربارۀ شعر انقلاب اسلامی ارائه کند. این بحث شامل موارد ذیل است:

الف) تعریف شعر انقلاب اسلامی.

ب) ویژگیهای شعر انقلاب اسلامی در قلمرو مضامین.

ج) قالبهای رایج در شعر عصر انقلاب و شاعران معروف هر قالب.

الف - تعریف شعر انقلاب

شاید در نظر اول نتوان تعریف مشخصی با چارچوب معین از شعر انقلاب اسلامی ارائه کرد. اما امید می رود که در ضمن بحث و ارائه شواهد، تصویر روشنی از شعر انقلاب در اذهان رسم شود. در اینجا با ذکر فرازهایی از مقالۀ «شعر انقلاب» نگاشتۀ سید حسن حسینی سعی می کنیم حدود و ثغور این مقوله را اندکی روشن تر نماییم.

«شعر انقلاب اسلامی، شعر مردمی به معنای واقعی آن است. شاعر این شعر همدوش، همسنگر، همدل و همزبان مردم است. با درد مردم رنج می برد و با شادی آنان شاد می شود. با فتحشان سر بلند می کند و با خنجر خوردنشان درد می کشد و با خشمشان به خشم می آید. ... شعر انقلاب اسلامی تاریخ منظوم انقلاب نیز هست؛ فراز و نشیبهای این شعر، فراز و نشیبهایی است که مردم شاهدش بوده اند و در صحنۀ آن ها حضور فعال داشته اند.

اگر به شعر انقلاب اسلامی به گونۀ باغستانی سرسبز با درختان تنا و، لاله های سرخ و آتشین جویبار های زمزمه گر بنگریم، سه درخت سر به فلک کشیده از لحاظ موضوع سخن در آن توجه مان را بیشتر جلب خواهد کرد: امام، شهدا و جنگ سه درخت تناور باغستان شعر شاعران مسلمانند و شاعران به این سه تناور سر به فلک کشیده بیش از دیگر مضامین سر سبز این باغ پرداخته اند.»[2]

ب - ویژگیهای شعر انقلاب اسلامی

شعر در عصر انقلاب اسلامی فارغ از هیاهوی روشنفکرمآبانه ی* دوران پیش - که البته بیشتر به سازش با طاغوت ختم می شد - جایگاه حقیقی خود را در میان عامه ی مردم به دست آورده است. شاعران انقلاب، فرزندان زمانۀ خویش هستند. دردها ونابسامانی های اجتماع خویش را با تمام وجود حس می کنند و می کوشند تا با سخن خود محرمی باشند برای اسرار مردم و مرهمی بر دردهای ایشان.

در بررسی ادوار مختلف شعر فارسی باید زمینه ها، تحولات اجتماعی و سیاسی و دگرگونیهای فرهنگی و حتی معیشتی را فرا چشم داشت تا بررسی ها واقع بینانه به دور از هر گونه پیش داوری باشد. انقلاب اسلامی ایران به عنوان واقعه ای بزرگ که سرنوشت ملت ایران را در برهه ای درخشان و تاریخی رقم زده است، نمی تواند از این قاعده مستثنی باشد؛ حادثه ها و لحظه های انقلاب آشکار و پنهان به دنیای شعر راه یافته اند. وقوع حادثه های بزرگ، لحظه های خطیر و سترگ، لحظه هایی که با حیات و مرگ انقلاب پیوند داشت، نمی تواند و نباید بر سروده ها و احساس شاعران بی تأثیر باشد. شعر انقلاب اسلامی، شعری پویا و متحرک است که شمیم طراوت و سر زندگی از واژه واژه ی آن به مشام می رسد. در شعر این دوره بر خلاف دوره های قبل که یأس و سر  خوردگی در اشعار شاعران موج می زد، دیگر از واژه های «شب» و «زمستان» و «وحشت» و «بن بست» اثری نیست و اگر گاهی به چنین مفاهیمی بر می خوریم بیشتر مراد نفی آنها و بشارت روشنی و امید و پیروزی است. اینک پاره ای از ویژگیهای شعر انقلاب اسلامی در قلمرو مضامین:

1 - غفلت ستیزی و دعوت به بیداری: از خصوصیات اصلی شعر انقلاب «غفلت ستیزی» است. انقلاب، خود ریشه در غفلت ستیزی و مبارزه با جهل و ناآگاهی و دعوت مردم به  هوشیاری و بیداری دارد و شعر انقلاب هم به تبع آن غفلت ستیز و بیدار گر است. در واقع «غفلت ستیزی اصلی ترین شاخصه ی شعر نسلی از شاعران انقلاب اسلامی است که با خود انقلاب متولد شدند و در کوره های تجارت آن گداختند و به کمال نزدیک شدند. نسلی که اکنون شاخه گسترده و تکثیر شده است،»[3] نمونه هایی از این ویژگی را در اشعار زیر می بینیم:

مبادا خویشتن را واگذاریم        امام خویش را تنها گذاریم

ز خون هر شهید لاله ای رست مبادا روی لاله پا گذاریم[4]

در این تکاپو به غیر مردن اگر ره دیگری نماند

          چنان سر از فرط سرفرازی فتد که دیگر سری نماند

نسیم غربت نورد عاشق، بگو به زاغان باغ غفلت

          عقاب غیرت چو اوج گیرد به ابر بال و پری نماند

... ستمگران زمانه درسی اگر نگیرند از شهیدان

          برای برگشتن از تغافل، رسد که دیگر دری نماند[5]

2 - بازگشت به خویشتن و مبارزه با طبقۀ روشنفکر غربزده: مسأله بازگشت به خویشتن که قبلاً به شکل جدی و دقیق توسط بزرگانی همچون سید جمال الدین اسد آبادی و اقبال لاهوری و سپس در سخنرانی ها و نوشته های زنده یاد دکتر علی شریعتی و مرحوم جلال آل احمد و عده ای دیگر از نویسندگان متعهد مطرح شده بود، به قلمرو شعر نیز راه یافت. در واقع پیش از انقلاب سهم هیچ کس در ستیز با روشنفکران بی درد و خود باخته در حوزۀ شعر به اندازه شاعران متعهد و روشن اندیش مسلمان نیست. این خصیصه که بیشتر در قالبهای نو و سپید – یعنی همان قالبهای مورد استفادۀ شاعران روشنفکر مآب - به چشم می خورد، در حقیقت بیانگر معارضه ای است که شاعران مذهبی علیه دگر اندیشان آغاز کرده بودند و با سلاح خود آنان به رویارویی با ایشان می پرداختند. این اندیشه، گاه با صراحت و شفافیت در شعر شاعران مسلمان جلب نظر می کند؛ به این دو نمونه توجه کنید:

 - هم اکنون که نقش تو را به ناکجا می برند / او در کافه ای نشسته و «ودکا» می نوشد و مرگ تو را تحلیل علمی می کند! / بر او ببخش خواهرم! روشنفکر است. [6]

 - روزی که روشنفکر در کوچه های شهر پر آشوب / دور از هیاهو ها عرق می خورد، با جانفشانی های حزب الله / تاریخ این ملت ورق می خورد. [7]

چنانکه می بینیم در این دو نمونه واژۀ «روشنفکر» صراحتاً به کار رفته و این صراحت و فارغ بودن از هر گونه ابهام و ایهام شاعرانه از خصوصیات شعرهای اولین سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی است.

3 - بازگشت به عشق آسمانی و عارفانه: در عصر پیش از انقلاب، سرودن شعر گناه آلود  (کفر گونه) و غزلها یی با محتوای عشق مجازی به صورتی فراگیر و گسترده سروده می شود و حتی گاهی به حوزۀ مقدس ترین ارزشهای دینی حمله می شد و عشقها ی جسمانی و مجازی ترویج می گردید. چنانکه در قلمرو سینما، رمان و داستان کوتاه و پاورقی های عاشقانه ی رنگین نامه های آن روزگار نیز این ویژگی جلب نظر می کرد.[8] «در عصر انقلاب، شعر عارفانه، با بهره گیری کم رنگ تر از اصطلاحات رایج عرفان سنتی دوباره شاعران را در می یابد. در دوران اوج گیری مبارزه، عشق همواره با شهادت، خون، ایثار، وصال محبوب و ... همراه است. این نوع سروده ها با عاشقانه ترین و برجسته ترین ماجرای تاریخ اسلام، یعنی عاشورای حسینی، پیوند می یابند و با آمیزه ای از عشق و حماسه فضایی تازه و بابی نو در شعر انقلاب می گشایند»؛ [9] نمونه های زیر، و دهها مورد دیگر که در شعر عصر انقلاب از درخشش خاصی برخوردارند نشانگر احیاء عشق آسمانی در شعر این دوره است:

دستی ز کرم به شانۀ ما نزدی          بالی به هوای دانۀ ما نزدی

دیری است دلم چشم به راهت دارد           ای عشق! سری به خانۀ ما نزدی[10]

 

می خواستم به شور تو شیدا شوم،          نشد  در تار و  پود عشق تو معنا شوم، نشد

ابر هزار جنگل جان را ز چشم خویش         باریده ام که در تو هویدا شوم، نشد

... شهر شهید می طلبد بر شهادتم            دردا نشد که لایۀ صحرا شوم، نشد[11]

 - درختان را دوست می دارم / که به احترام تو قیام کرده اند، و آب را / که مهر مادر توست، / خون تو شرف را سرخگون کرده است: شفق آینه دار نجابتت / و فلق محرابی / که تو در آن / نماز صبح شهادت گزارده ای... [12]

4 - انتظار موعود: از جمله مسائل مهم و قابل توجه در جامعۀ انقلابی ما انتظار سازنده و مثبت است. چنین انتظاری می تواند در تمام سطوح جامعه تأثیر ویژه بر جای بگذارد و امت مسلمان را همواره در حال آمادگی آرمانی نگاه دارد؛ آمادگی برای آمدن کسی که عدالت و برابری را جایگزین ظلم و جور می کند و حاکمیت مستضعفین عالم را تضمین می نماید.

این تفکر در شعر انقلاب تجلی پیدا کرده و اشعاری با این مضمون به وفور در لابه لای صفحات مجموعه شعر ها و نیز صفحات ادبی مطبوعات به چشم می خورد و خود سبب ایجاد زمینه ی مساعدی در شعر انقلاب شده که می توان آن را «موعودیه سرایی» نام نهاد؛ درد دلهایی صمیمانه و عاشقانه با آن غایب از نظر:

دست تو باز می کند پنجره های بسته را

          هم تو سلام می کنی رهگذران خسته را

دوباره پاک کردم و به روی رف گذاشتم

          آینه ی قدیمی غبار غم نشسته را

... شب به سحر رسانده ام، دیده به ره نشانده ام

          گوش به زنگ مانده ام، جمعۀ عهد بسته را

ای دل صاف کم کمک، شده ست سطحی از ترک

          آه شکسته تر مخواه، آینۀ شکسته را[13]

تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو

          ببین باقی است روی لحظه هایم جای پای تو

دلیل خلقت آدم، نخواهی رفت از یادم

          خدا هم در دل من پر نخواهد کرد جای تو

... تو را من با تمام انتظارم جستجو کردم

          کدامین جاده امشب می گذارد سر به پای تو[14]

آه می کشم تو را با تمام انتظار

          پر شکوفه کن مرا ای کرامت بهار

در رهت به انتظار صف به صف نشسته اند

          کاروانی از شهید، کاروانی از بهار... [15]

5 - پیوند حماسه و عرفان: یکی از ویژگیهای برجسته ی شعر انقلاب، تلاقی آن با دوران دفاع مقدس ملت ایران در برابر هجوم اهریمنانه ی دشمنان دین و میهن به مرزهای ایران اسلامی است. این هجوم گسترده که قریب 8 سال دفاع مظلوما نه و یکپارچه ی ملت سلحشور ایران را به نمایش گذاشت، در ادبیات و به ویژه شعر این دوران تأثیر خاصی بر جای نهادهاست؛ به حقیقت می توان ادعا کرد که عصر دفاع مقدس یکی از برجسته ترین ادوار شعر انقلاب اسلامی است، گرچه بعضی ناسزا گویان ناشسته روی این حقیقت را تحمل نتوانند کرد و وجود این برهه ی درخشان در شعر معاصر را از سر غرض ورزی نادیده می گیرند. شاعران این دوره - که بسیاری از آنان خود رزمندگان خستگی ناپذیر عرصه های نبرد نیز بوده اند - کوشیده اند در قالبهای مختلف آنچه را در جبهه های نبرد می گذرد با بیانی شاعرانه در معرض دید همگان قرار دهند. البته شعر و دفاع مقدس از لحاظ مضمون جلوه های گوناگونی دارد و علاوه بر ترسیم صحنه های نبرد؛ مسائل پشت جبهه ، یاد شهیدان و شرمساری از آنان، دعوت مردم به پایداری و استقامت و ... در آن جلب نظر می کند. حتی گاهی شاعران در شعر خود مصراع یا بیتی از دوستان یا وابستگان شهید خویش را می آورند و به این ترتیب یاد شهیدان را تجسم عینی می بخشند، مثل این بیت از مرحوم سلمان هراتی که مصراع دوم آن را، شاعر از «شهیدی به یاد داشته است»[16] و یا با دلی آکنده از حسرت، پر کشیدن سینه سر خان مهاجر (شهیدان) و پا در گل ماندن خود را شکوه می کنند:

یادگار از تو همین سوخته جانی است مرا            شعله از توست اگر گرم زبانی است مرا

به تماشای تن سوخته ات آمده ام              مرگ من باد که اینگونه توانی است مرا... [17]

و یا این نمونه:

بشکوه، بشکوه، بشکوه یاد شهیدان که رفتند

          اندوه، اندوه، اندوه سهم من و تو که ماندیم[18]

حتی در مواردی شاعران نسل قدیم که شاید چندان میانه ای هم با شاعران عصر انقلاب نداشته باشند، همنوا با خیل حماسه سرایان دفاع مقدس - گرچه از منظری دیگر - به یاد وطن، نوای عشق سر  می دهند و این گونه با سرزمین خونرگ خویش راز و نیاز می کنند:

دوباره می سازمت وطن، اگر چه با خشت جان خویش

          ستون به سقف تو می زنم، اگر چه با استخوان خویش[19]

پیوندی که میان حماسه و عرفان در شعر دفاع مقدس شکل گرفته و از آغاز شکل گیری شعر انقلاب به ویژه در قالب غزل نمود عینی یافته است، خود، جریانی را رد شعر انقلاب پدید آورده که می توان آن را «غزل - حماسه» نامید. یعنی سرودن اشعاری در قالب غزل با صبغه ی حماسی و البته گاه عرفانی.

از پیشروان این جریان می توان به عباس صادقی (پدرام) اشاره کرد او مجموعه شعری در سال 58 منتشر نموده است به نام «غزل خون» که نمونه های متعددی از غزل – حماسه در آن به چشم می خورد، به دو مورد از این شعر ها توجه کنید:

شب شکن چشم بچرخان که بچرخانیمان   در شب معجزه مستانه برقصانیمان

هله تا هلهله از اهل زمین برخیزد     دهل آن گونه بزن تا یله گردانیمان ... [20]

وقتی چراغ حادثه خاموش می شود شب جیره خوار خون سیاووش می شود

برگرد ای قلندر مشرق زمین که باز   درهای بسته بهر تو آغوش می شود... [21]

غزل سرای دیگری که در پیوند حماسه و عرفان در شعر انقلاب نقش عمده ای داشته «نصرالله مردانی» است. در مجموعه شعر او با عنوان «خون نامۀ خاک» نمونه های فراوانی از غزل - حماسه دیده می شود که گاه صبغه ی عرفانی به خود می گیرد، مثل این نمونه ها:

من واژگون، من واژگون من واژگون رقصیده ام

          من بی سر و بی دست و پا در بحر خون رقصیده ام... [22]

 

در خم خورشیدی دل جوش جوشی دیگر است

          می فروش عشق اینجا می فروشی دیگر است[23]

6 - ورود مسائل سیاسی اجتماعی به شعر انقلاب: مسائل سیاسی و اجتماعی از دیرباز در شعر فارسی مجال ظهور و بروز یافته اند. این مسائل گاه به صراحت و گاه در پرده ای از رمز و اشاره به شعر شاعران راه یافته است. وقتی حافظ علیه الرحمه می فرماید:

اگر چه باده فرح بخش و باد گل بیز است

          به بانگ چنگ مخوری که محتسب تیز است[24]

بی شک در پوشش این غزل ناب، گوشه ی چشمی به مسائل روزگار خویش دارد و یا آنجا که می فرماید:

بود آیا که در میکده ها بگشایند                   گره از کار فرو بسته ی ما بگشایند[25]

در حقیقت تظلم و دادخواهی از مظالم حاکمان زورمدار آن عصر را زمزمه کرده است. تأثیر مسائل خاص سیاسی - اجتماعی در عصر مشروطیت و پس از آن که نسیم آزادی در ملک ما وزیدن گرفته بود بسیار بیشتر از دوره های دیگر است و با رجوع به دیوانهای شاعران آن عصر مثل: فرخی یزدی، عارف قزوینی، ابوالقاسم لاهوتی، میرزاده ی عشقی، ملک الشعراء بهار و ... می توان نمونه های متعددی از مضامین سیاسی – اجتماعی به دست آورد. وقتی فرخی یزدی از سر درد می نالد:

سوگواران را مجال بازدید و دید نیست

          باز گرد ای عید از زندان که ما را عید نیست

... وای بر شهری که در آن مزد مردان درست

          از حکومت غیر حبس و کشتن و تبعید نیست[26]

صراحت لهجه و شجاعت او در بیان چنین مضامینی ما را به شگفتی وا می دارد.

شعر در دوران قبل از انقلاب (دهه های 40 و 50) نیز سرشار از مضامین سیاسی است که گاهی از آن با عنوان «شعر مقاومت» یاد می شود؛ غزل زیبای دکتر شفیعی کدکنی با مطلع:

موجهای خزۀ از سوگ سیه پوشانند          بیشه دلگیر و گیاهان همه خاموشانند

از این نوع شعرها ست و دو بیت زیبای آن هنوز هم زبانزد خاص و عام است:

... آن فرو ریخته گلهای پریشان در باد         کز می  جام شهادت همه مدهوشانند

نامشان زمزمه ی نیم  شب مستان باد       تا نگویند که از یاد فراموشانند[27]

موسوی گرمارودی، طاهره صفارزاده و دیگرانی چون مرحوم مهرداد اوستا و مرحوم مهدی اخوان ثالث که رخ در نقاب خاک کشیده اند و یا کسانی که هم اینک در خارج از این آب و خاک به سر می برند مثل نعمت میرزا زاده (م. آزرم) از دیگر شاعرانی هستند که نمونه هایی ارزشمندی از شعر مقاومت را در آثار خود به نمایش گذاشته اند. اما انقلاب اسلامی ایران، با توجه به این که شگفت انگیزترین پدیده ی سیاسی چند دهه ی اخیر در جهان معاصر به شمار می رود، پیوند خاصی با مسائل سیاسی و اجتماعی دارد. انقلاب چشم ها را به روی حقایق گشود و انگیزه های خاص توجه به مسائل انسانی و اجتماعی را در همگان، خصوصاً شاعران - که وجدانها ی بیدار جامعه به شمار می آیند - به وجود آورد. مضامین سیاسی - اجتماعی در شعر انقلاب از چنان گستردگی و تنوعی برخوردار است که حتی اشاره ی فهرست وار به این گونه مضمونها فرصت گسترده ای می طلبد. فهرست اجمالی بعضی از این موضوعها به شرح ذیل است - با ذکر نمونۀ اشعار:

یاد شهیدان و اندوه و حسرات از پا در گل ماندن خویش و عروج شهیدان

بار بر دوش آنهاست، آه آری همانها            پاکها، نازنینها، خوبها، مهربانها

... ما چه کردیم باری؛ ناله ای، شکوه واری          شد وطن زنده اما زان جوانها و جانها[28]

این عطر ناب وصال است یا بوی گلهای سیب است      این نفخه ی آشنایی، بوی کدامین غریب است؟

... با اشتیاق زیارت یاران همدل گذشتند              انگار تنها دل من از عاشقی بی نصیب است[29]

 

... دلا به حال تو افسوس می خورم که نرفتی     تویی به ماندن راضی، اگر درست بگویم[30]

نکوهش ریاکاران و صاحبان زر و زور و تزویر و جوش و خروش علیه مرفهین بی درد

همسایه، چشم بد نرسد، صاحب زر است

          چون صاحب زر است یقیناً ابوذر است!

کم کم به دست مرده دلان غصب می شود

          باغی که در تصرف گلهای پرپر است[31]

 

تیغ و است که پوسیده به میدان یارب!

          کاخها سبز شد از خون شهیدان یارب!

بگذارید که فتوا بدهم تضمینی       

          کفر محض است اگر از کاخ برآید دینی[32]

 

... من ندانم که بود خواجه سلمان یا نیست

          در احد هر که ز احمد نبود سفیانی است![33]

امروز شاید باید از خون گلو خورد

          نان شرف از سفره های آرزو خورد!

خشکیده چاه زمزم، اما حسرتی نیست

          لب تشنه باشی می شود از آبرو خورد

... شاید تمام حرفمم این باشد جماعت

          حق شما را کاخهای روبرو خورد![34]

همسایه بغلی ما شخص شریفی است با هشتصد متر بنا!

... هر وقت جنگ جدی می شد به جبهه می رفت و یک تغار آب پرتقال تگر ی می خورد[35]

بیان رنج ها و محرومیت های طبقات فرو دست جامعه

... من هم می میرم/ اما نه مثل گلبانو/ که سر زایمان مرد/ پس صغری مادر برادر کوچکش شد/ و مدرسه نرفت/ چه کسی جاجیم می بافد؟[36]

تذکر این نکته لازم است که اشعاری با این مضمون، به دلیل صراحت بیش از اندازه، گاهی شکل شعار به خود می گیرند، مثل این نمونه ها که البته از شاعران جوانتر است:

کودکت مرد از این درد خدا خواسته است

          سوگواری نکن ای مرد خدا خواسته است؛

و پدر رفت شکایت کند از دکتر ها

          همسرش گفت که برگرد خدا خواسته است[37]

 غروب خسته و یک پارک، کودکی تنها

          نشسته روی زمین واکس می زنم آقا

تمام زحمت خود را شمرد با انگشت

          هنوز خیلی کم است آه کمتر از ده تا

... صدای مبهم او بود در سکوت آیا

          دوباره امشب ما آه نان با حلوا[38]

 

بازتاب شهادت یا وفات یاران انقلاب و ارتحال جانگداز حضرت امام(س)

مطهری که از او روح گل مطهر بود

          زلال چشمه ی ایمان یار رهبر بود[39]

ای زندۀ همیشه برایت خدا گریست

          تاریخ از این مصیبت بی انتها گریست

 

در سوگت ای ابوذر دوران، چریک پیر

          کوه و درخت و ابر و نسیم رها گریست[40]

 

نام رجایی به جاست، شور رهایی به پاست

          گر چه زنام آوران ناموری می رود

بی هنران را بگو گنج هنر زان ماست

          گرچه ز ملک با هنری می رود[41]

به روی طاقچۀ ما تمام آینه‎  ها

          نشسته اند به سوگ امام آینه ها

تمام آینه ها شاهدند و می دانند

          که من گریسته ام با تمام آینه ها... [42]

 

ای دل این آشفته حالی را که تقدیم تو کرد؟

          وحشت آن جای خالی را که تقدیم تو کرد؟

... آه ای باران! پیاپی نام پیر ما ببر

          هر که پرسد این زلالی را که تقدیم تو کرد؟[43]

 

زنده تر از تو کسی نیست، چرا گریه کنیم؟

          مرگمان باد و مباد آن که تو را گریه کنیم

هفت پشت عطش از نام زلالت لرزید

          ما که باشیم که در سوگ شما گریه کنیم؟

... ما به جسم شهدا گریه نکردیم، مگر

          می توانیم به جان شهدا گریه کنیم؟![44]

انعکاس فرهنگ جهاد و شهادت در شعر انقلاب

... شب هم یک کهکشان بسیجی روشن

در آسمان ده رژه می رفتند

گفتم: خدای من / اینها چه کرده اند؟

اینها که عشق را / با دستهای کوچکشان قبضه کرده اند![45]

 

رحیق عشق کشیدند و بی قرار شدند       شبانه رخش خطر پوی را سوار شدند

چراغ بزم شهیدان عشق روشن باد!           که صبح صادق ما را طلایه دار شدند...[46]

 

خوشا آنان که جانان می شناسند    طریق عشق و ایمان می شناسند

بسی گفتیم و گفتند از شهیدان         شهیدان را شهیدان می شناسند![47]

7 - استفاده ی گسترده از آیات، احادیث و تلمیحات مذهبی و سرودن سوگنامه برای ائمه و اولیاء دین: از آنجا که انقلاب اسلامی ایران صبغه ای دینی دارد و بر اساس مبانی دین مبین اسلام شکل گرفته است، در شعر انقلاب اسلامی استفاده از منابع مذهبی امری کاملاً رایج است: آیات، احادیث، ماجراهای تاریخ اسلام همچون واقعۀ کربلا و ... دستمایه ی مناسبی برای شاعران متعهد و مسؤول بوده است. اینک نمونه هایی چند از این ویژگی:

بار امانتی که فلک بر نتافتش            بر دوش جان نهاده در این راه برده اند[48]

که اشارتی دارد به آیۀ 72 سورۀ احزاب: إِنَّا عَرَضْنَا اْلأََمانَةَ عَلَی السّمواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الجِبال فَأَبَیْنَ عنْ یَحْمِلنَها ... ؛ مضمون این آیه تحمل بار امانت الهی از سوی انسان است.

روزی خوران سفره ی عشقند تا ابد            ای زندگان خاک مگو  یید مرده اند[49]

که آیۀ 169 سورۀ آل عمران را به خاطر می آورد: وَ لٰا تَحْسَبَنَّ الذینَ قُتِلُوا فی سبیلِ الله أَمْواتًا ....

... شمشیرها را گو ببارند از سر بغض        از عشق ما جز این تمنا یی نداریم[50]

... بزن زخم کاین مرهم عاشق است که بی زخم مردن غم عاشق است[51]

که تفسیری از این کلام نورانی حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) می باشند: «ان کانَ دینُ محمد لَمْ یَسْتَقِمْ الاّ بقتلی فیاسُیوف خُذینی»

تفسیر حدیث قدسی «کلمة لا الا اله الله حِصْنی فَمَنْ دَخَلَ أَمِنَ مِنْ عذابی» در این بیت از غزلی خطاب به حضرت امام رضا(ع) که تحقق مفاد این حدیث را مشروط بر اعتقاد به امامت خودشان دانسته بودند:

بوی توحید مشروط بر بودن توست   ای که آیات قرآن تو را می شناسد[52]

تلمیح به حضور حضرت علی (ع) با زره بی پشت در میدان های جهاد:

... هنوز جوشن بی پشت مرتضی با ماست

          ببین به مشت یلان ذوالفقار مولا را[53]

تلمیح به پنج نوبت نماز در شبانه روز:

پنج نوبت صبح و ظهر و شام، دیده بان بام چارم باش

ساقی آتشفشان در جام، خضر راه ساغر و خم باش[54]

سرودن سوگنامه برای اولیاء دین هم در این عصر رواج کامل دارد. نمونه هایی از این سوگنامه ها را در مجموعه های «کفشهای مکاشفه» (احمد عزیزی، 1368) ؛ «چمن لاله» و «خط خون» (سید علی موسوی گرمارودی، 1362)

«ماه و کتان» (یوسفعلی میر شکاک، 1368) ؛ «تولد در میدان» (حسین اسرافیلی، 1364) و دهها مجموعه ی شعر دیگر و نیز در صفحات ادبی مطبوعات عصر انقلاب می توان سراغ گرفت. حسن ختام این بخش را به غزل زیبایی از «محمد رضا محمدی نیکو» در رثای سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبد الله الحسین(ع) اختصاص می دهیم:

ای که پیچد شبی در دل این کوچه صدایت

          یک جهان پنجره بیدار شد از بانگ رهایت

تا قیامت همه جا محشر کبرای تو برپاست

          ای شب تار عدم، شام غریبان غرابت

عطش و آتش و تنهایی و شمشیر و شهادت

          خبری مختصر از خاطره ی کرب و بلایت

همرهانت صفی از آینه بودند و خوش آن روز

          که درخشید خدا در همه ی آینه هایت

کاش بودیم و سر و سینه و دستی چو ابا الفضل

          می نشاندیم سبکتر ز کفی آب به پایت

از فرا سوی ازل تا ابد ای حلق بریده

          می رود دایره در دایره پژواک صدایت[55]

ج) قالبهای رایج در شعر عصر انقلاب و شاعران نام آور هر قالب

1 - غزل: یکی از مرسوم ترین قالب های شعری پس از انقلاب است و تقریباً همه ی کسانی که در شعر انقلاب از معروفیتی برخوردارند، رویکردی به این قالب نشان داده اند و چند غزل در کارنامه ی خویش دارند.

«غزل عصر انقلاب که مبداء اصلی آغاز آن بهمن ماه 1357 (زمان پیروزی انقلاب اسلامی) است، تاکنون دوره هایی را پشت سر نگذاشته است و شاعران غزل سرا در این دو دهه با وجود نو رسیدگی، به تجربه های ارزنده ای در زمینه ی اندیشه، موسیقی شعر، زبان شعر، تخیل و ... دست یافته اند...

تأثیر مسائل مربوط به دورۀ دفاع مقدس و پیامد ‎های آن در شکل گیری غزل این عصر انکارناپذیر است و شاعران فراوانی کوشیده اند با الهام از حماسه  آفرینی های دلیرانه ی رزمندگان و شهیدان، عرصه های تازه ای را در غزل کشف کنند. علاوه بر این در میان خیل عظیم غزل سرایان، بوده اند کسانی که با تأثیر پذیری از شعر نیمایی و نیم نگاهی به غزل فارسی دهه های گذشته و نیز با تکیه بر ابتکار ات شخصی، خالق غزلهایی، ماندنی و زیبا شده اند. مثلاً در این بیت که از غزلی سروده ی «محمد علی بهمنی» نقل شده، مفهوم بکر و تازه ای مشاهده می شود:

نشسته اند ملخها ی شک به برگ یقینم     ببین چه زرد مرا می جوند - سبزترینم!»[56]

عده ای کوشیده اند با تقسیم بندی های خاص دوره های تحول غزل را در شعر پس از انقلاب بررسی کنند و معتقدند که غزل در شعر این دو دهه به سه جریان: غزل نو، غزل نوین مبتنی بر ترکیب سازی و غزل حماسی منحصر شده است.[57] اما حقیقت آن است که گستردگی و تنوع مضامین در قالب غزل در سالهای اخیر به گونه ای است که در حصار تنگ و محدود چنین تقسیم بندی هایی نمی گنجد. گرچه این تقسیم بندی ها به نوبه ی خود برای مطالعه و بررسی آگاهانه ی شعر انقلاب ضروری و مفید می نمایند.

و اما اگر اساس داوری خود را درباره ی غزل پس از انقلاب، زمان پیروزی انقلاب اسلامی ایران قرار دهیم، می توانیم غزل «شب انقلاب» از «بهمن صالحی» را از جمله نخستین غزلهای این عصر به شمار آوریم. این غزل که در 24 بهمن 1357 سروده شده با حال و هوای عصر پیروزی کاملاً متناسب و سازگار است. وزن مناسب و واژگان و ترکیبهای خوش آهنگ در ترسیم فضای حماسی مورد نظر شاعر مؤثر بوده است. بیتی چند از این غزل را زمزمه می  کنیم:

ستاره ها حیران، پرنده ها بیدار                  ترانه‎ها خونین، جوانه ها بیمار

شب غریبی بود پر از سموم سرب             فضای شهر من، ز موج خون سرشار

... شب عروج عشق، شب افول درد شب ظهور گل، شب سقوط خار

شبی که پایانش طلوع دیگر داشت            تفنگها در دست، جنازه ها بردار[58]

از دیگر کسانی که در محدوده ی زمانی پیروزی انقلاب اسلامی تا آغاز حماسه ی دفاع مقدس، غزل پردازی را پیشه کرده بودند می توان به «نصرالله مردانی» (ناصر) اشاره کرد. او با غزل «سیاووش نسیم» استعداد زبانی والای خود را نشان داد. مطلع این غزل چنین است:

رقص گل دوش چنان برد ز سر هوش نسیم

          که دریده است در این معرکه تن پوش نسیم![59]

«هوشنگ ابتهاج» (ه‍. ا. سایه» که از جمله شاعران نسل پیشین است در همنوایی و همگامی با حرکت سرنوشت ساز امت اسلامی ایران غزلی سروده است با مطلع:

زمانه قرعۀ نو می زند به نام شما     خوشا شما که جهان می رود به کام شما[60]

این غزل که سراپا شور و احساس است و خواننده را به وجد می آورد در سال 1358 خطاب به مردم مبارز ایران سروده شده است.

در دورۀ دوم رواج غزل یعنی از آغاز جنگ تحمیلی و دفاع مقدس تا پذیرش قطعنامه، غزل پردازان دیگری به میدان گام می نهند که از آن جمله می توان به سید حسن حسینی، ثابت محمودی (سهیل)، حسین اسرافیلی، قیصر امین پور، ساعد باقری، سلمان هراتی، علیرضا قزوه، عبدالجبار کاکا یی، پرویز بیگی حبیب آبادی و دهها نام دیگر اشاره کرد؛ برای پرهیز از اطاله ی کلام به اشاراتی مختصر به آثار برجستۀ تنی چند از این خیل بی شمار بسنده می کنیم: «سید حسن حسین» در پاره ای از غزلهای خویش با صمیمیت و صداقت خاصی رزمندگان اسلام و امت مسلمان را به استقامت در مقابل خصم کافر کیش دعوت می کند:

ای زده شعله به شب بارقۀ باورتان            پیش تا صبح ظفر دست خدا یاورتان

سینه سرخان مهاجر به شما شک برند                که شفق وام گرفته است زبان و پرتان

بانگ تکبیر شما مژده ی فتحی است قریب          تا دژ «نصر من الله» بود سنگرتان[61]

غزل «وداع» از دیگر سروده‎ های حسینی است که صحنه ی خداحافظی رزمنده ای را با مادرش ترسیم می کند و چه شکوهمند و غم انگیز است این وداع آخر:

می روم مادر که اینک کربلا می خواندم      از دیار دور یار آشنا می خواندم

ذوالجناح رزم را گاه سحر زین می کنم        می روم آنجا که نای نینوا می‎ خواندم[62]

لحن صمیمی و بی پیرایۀ شاعر در این دو نمونه نشانگر ضعفهای تکنیکی خاصی است که گریبانگیر بیشتر شعرهای آن دوره بوده و در سالهای بعد این نقیصه تا حدود زیادی بر طرف شده است. چنانکه از همین شاعر غزل های زیباتری را در «همصدا با حلق اسماعیل» و در میان آثار بعدی او مشاهده می کنیم؛ مثل غزل «کرامات نورانی» - تقدیم به حضرت امام(س) با این مطلع چشمگیر و زیبا:

هلا روز و شب فانی چشم تو            دلم شد چراغانی چشم تو ... [63]

«سید حسن ثابت محمودی» (سهیل) صاحب مجموعه‎ های «دریا و غدیر» (1364) و «فصلی از عاشقانه ها» (1369) دیگر غزل سرای مطرح این دوره است. هر دو مجموعه ی او مشتمل بر غزلهایی با مضامین دفاع مقدس، یاد شهیدان، ستایش امام و ... است؛ ذیلاً به مطلع چند غزل وی اشاره می کنیم:

پای به هر طرف بنه بهار را صدا بزن

          بهار را به سیر کوچه باغها صدا بزن ... [64]

نباید از شب و تشویش با تو صحبت کرد

          ز عقل فاصله اندیش با تو صحبت کرد... [65]

ای دل به خاطر بیاور بانگ و هیاهوی باران

          در روزهایی که پر بود هر کوچه از بوی باران... [66]

«قیصر امین پور» با مجموعه شعر «آینه های ناگهان» نام خود را به عنوان غزل سرایی موفق بر سر زبانها انداخت. او در سال 59 جز شاعران جوانی بود که با انقلاب و به تبع آن جنگ بالیده بودند و در فضایی آمیخته با آتش و خون تنفس می کردند. امین پور گرچه غزل را دیرتر از سایر قالب ها شروع کرده و نوعی دوگانگی زبانی در آثار اولیه اش جلب نظر می کند اما از ظال 63 به بعد به جرگه ی غزل سرایان پیوسته و توانمندی های ذهنی و زبانی اش، او را به عنوان یکی از نام آوران این عرصه معرفی کرده است. در زیر مطلع چند غزل از دفتر «تنفس صبح» امین پور را با هم می خوانیم:

آغاز شد حماسه ی بی انتهای ما      پیچیده در زمانه طنین صدای ما ... [67]

عمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم         تقویمها گفتند و ما باور نکردیم ... [68]

شب عبور شما را شهاب لازم نیست          که با حضور شما آفتاب لازم نیست...[69]

صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد            بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد... [70]

از دیگر شاعران موفق این عصر «حسین اسرافیلی» است که خود از پیشگامان جریان غزل حماسی می باشد. به مطلع دو غزل از او بسنده می کنیم:

دل طوفانی من باز چه غوغاست تو را

          که در این موج و خطر میل به دریاست تو را... [71]

باز می خواند کسی در شیهه اسبان مرا

          منتظر ایستاده در خون چشم این میدان مرا[72]

از زنده یاد «سلمان هراتی» که در سال 1365 به سرای باقی شتافت دو مجموعه شعر باقی مانده است: از آسمان سبز (1364) و دری به خانۀ خورشید (1367) ؛ هراتی از چهره های درخشان شعر انقلاب اسلامی است و در اشعاری که از او به جای مانده چهر ه ی یک شاعر خلاق کاملاً مشهود است. زبان نرم و روان و نشانه هایی که از روح پاک و دل دریایی او بر آثارش سایه افکنده از جمله ویژگیهای آثار اوست.

از میان غزلهای «سلمان» می توان به این عناوین با تأمل بیشتری نگریست: «داغ هجران» و «رونق تماشا»[73] که تغزلهای لطیفی هستند خطاب به معشوق جاودانی و همیشگی (خداوند) و در هر دو غزل نشانی از عشق حقیقی به چشم می خورد - «به یاد شهیدان»، که پیش از این بیتی از آن را آوردیم،[74] و غزل زیبای «بهار با تو درختی است ...» با مطلع:

تو از شکوفه پری، از بهار لبریزی       تو سرو سبز تنی با خزان نمی ریزی[75]

غزلهای «آرزو»[76] - با نشانی از همان دغدغه های عارفانه - و «دریا تویی» - تقدیم به موعود - با مطلع:

ما بی تو تا دنیا ست دنیایی نداریم

          چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم76(مکرر)

از دیگر شعرهای خوب سلمان در مجموعه ی «از آسمان سبز» هستند.

دریغ است بحث خود را در این برهه ی زمانی به پایان ببریم و از «پرویز بیگی حبیب آبادی» با غزل سوزناک «غریبانه» که در مجموعه ای با همین نام چاپ شده است یادی نکنیم. «بیگی» این غزل را به قول خودش «در خرمشهر با چشمی اشکبار برای غربت شهیدان»[77] سروده است:

یاران چه غریبانه رفتند از این خانه              هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه

بشکسته سبوها مان،  خون است به دلهامان               فریاد و فغان دارد دردی کش میخانه

هر سوی نظر کردم هر کوی گذر کردم        خاکستر و خون دیدم ویرانه به ویرانه

افتاده سری سویی،  گلگون شده گیسویی                  دیگر نبود دستی، تا موی کند شانه

تا سر به بدن باشد، این جامه کفن باشد    فریاد اباذرها، ره بسته به بیگانه

لبخند سروری کو،  سرمستی و شوری کو           هم کوزه نگون گشته، هم ریخته پیمانه

... ای وای که یارانم، گلهای بهارانم            رفتند از این خانه، رفتند غریبانه[78]

با به پایان رسیدن جنگ تحمیلی در تاریخ 27 تیرماه 1367، مرحله ی جدیدی در همه ی شؤون زندگی ملت ایران آغاز شد. هنرمندان، به ویژه آنان که شخصاً در گرما گرم نبرد حضور داشتند و جنگ را با تمام وجود درک کرده بودند، فارغ از جوش و خروش پیشین به نوعی درونگرایی مفرط روی آوردند. در این میانه شاعرانی که تا دیروز هم و غمی جز به تصویر کشیدن حماسه ها و دلاوری های فرزندان این آب و خاک نداشتند به گوشه ی خلوت پناه بردند و کوشیدند با یادآوری آن روزهای خوب، سر پناهی برای ایام دلتنگی خود بسازند.

در باب سیر غزل و مروری بر آثار غزل سرایان موفق این عصر سخن بسیار است و ما می کوشیم به اختصار نکاتی را در این زمینه یاد آور شویم:

غزل، پس از پایان جنگ تحمیلی در عرصۀ مضمون، گامهای بلندی نسبت به سالهای قبل – برداشت و تعداد زیادی از شاعران جوان و نو رسیده قدم در این وادی نهادند. بسیاری از اینان که در دورۀ وقوع جنگ تحمیلی و ادامه ی آن در ابتدای نوجوانی به سر می بردند، در این دوره خالق آثار ارزشمندی شدند که به لحاظ تنوع موضوعی هم از همیت ویژه ای برخوردار است. مضامینی که غزل این عصر دغدغه ی پرداختن به آنها را داشته عبارتند از: «شرم از شهیدان، آرزوی پرواز و رهایی، مدح رهبری انقلاب، انتظار فرج، وعدۀ فردای بهتر، دعوت به مقاومت، تفسیر «هیهات مِنَّا الذِلّة»، تفسیر «هَلْْ مِنْ ناصرٍ یَنْصُرْنی»، تفسیر «یَا سُیوفُ خُذینی»، بیان قساوت دشمن، مبارزه با اشرافیت و تجمل و ...»[79]

از میان انبوه شاعرانی که در این سالها (از پذیرش قطعنامه به این سو) شاهد غزلهای نابشان بوده ایم می توان به این نامها اشاره کرد: محمدعلی بهمنی، قیصر امین پور، علیرضا قزوه، عبدالجبار کاکایی، یوسفعلی میرشکاک، حسین منزوی، ساعد باقری، سید حسن حسینی، سید حسن ثابت محمودی، فاطمه راکعی، عبدالرضا رضایی نیا، هادی سعیدی کیاسری و ....

بهمنی  در سالهای قبل از انقلاب دو مجموعه به چاپ رسانده ، اما انتشار مجموعه  دیگرش به نام «گاهی دلم برای خودم تنگ می شود» در سال 1369 ما را بر آن داشت که در این بخش از او یاد کنیم. به نظر می رسد «بهمنی» شاعری است که به «تفکر» بیش از هر عنصر دیگری اهمیت می دهد:

در این زمانه‎ ی بی های و هوی لال پرست

          خوشا به حال کلاغان قیل و قال پرست

چگونه شرح دهم لحظه لحظه ی خود را

          برای این همه ناباور خیال پرست[80]

 

ناگهان دیدم که دور افتاده ام از همرهانم

          مانده با چشمان من دودی به جای دودمانم

ها؛ شناسم این همان شهر است شهر کودکی ها

          خود شکستم تکچراغ  روشنش را با کمانم! ... [81]

تا شده این چنین شده باش که این چنین شود

          دشمن تاریخی تو با تو برادر نشود[82]

زخم آنچنان بزن که به رستم شغاد زد

          زخمی که حیله بر جگر اعتماد زد![83]

این ابیات نشان دهنده ی حضور شاعری است که متفکرانه شعر می گوید و بر خلاف دیگرانی که گاه تنها به رنگ و لعاب ظاهری شعر می پردازند، در ورای شعرهایش دنیایی تفکر نهفته است.

«قیصر امین پور» در این سالها از عرصه ی صراحت و واقعه گویی به قلمرو بیان موجز و شاعرانه گام نهاده و افق های جدیدی در شعر او به چشم می خورد. دو غزل از او را با نامهای «سرود صبح» و «لحظه های کاغذی» با هم مرور می کنیم:

«سرود صبح»:

حنجره ها روزه ی سکوت گرفتند       پنجره ها تار عنکبوت گرفتند

عقده ی فریاد بود و بغض گلوگیر       بهت فصیح مرا سکوت گرفتند

نعره زدم: عاشقان گرسنۀ مرگند      درد مرا قوت لایموت گرفتند!

چون پر پروانه تا که دست گشودم    دست مرا لحظه‎ ی قنوت گرفتند

خط خطا بر سرود صبح کشیدند        روشنی صفحه را خطوط گرفتند[84]

«لحظه‎ های کاغذی»:

خسته ام از آرزوها، آرزوهای شعاری

          شوق پرواز مجازی، بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را روز و شب تکرار کردن

          خاطرات بایگانی، زندگی های اداری

آفتاب زرد و غمگین، پله های رو به پایین

          سقفهای سرد و سنگین، آسمانهای اجاری

... صندلی های خمیده، میزهای صف کشیده

          خنده های لب پریده، گریه های اختیاری[85]

«علیرضا قزوه» و «عبدالجبار کاکایی» جزو کسانی هستند که کارهایشان از نظر کمی در اوج قرار دارد/ قزوه دو مجموعه ی «از نخلستان تا خیابان» و «شبلی و آتش» را در کارنامه ی شعری خود دارد. مجموعه ی اخیر در برگیرنده ی غزلهای خوب و منسجمی است که بیانگر عروج ذهنی و زبانی قزوه در عرصه ی غزل پردازی است.

کاکایی نیز که در سال 66 با غزلهای حماسی مثل «عقاب غیرت» کار خود را آغاز کرده بود و اولین مجموعه شعرش با نام «آوازهای واپسین» در 1369 منتشر شد در سالهای مورد بحث با انتشار دو مجموعه ی «مرثیه روح» در سال 1369 و «سالهای تاکنون» در سال 1372، خود را عملاً در صف پیشتازان غزل انقلاب جای داد. نمونه ای از غزلهای برجسته این دو شاعر را با هم مرور می کنیم:

غزل «خاطرات» از علیرضا قزوه:

در کوله بار غربتم یک دل، از آروزهای واپسین مانده است

          عباسهای تشنه لب رفتند، لب تشنه مشکی بر زمین مانده است

من بودم و او بود و گمنامی، نامش چه بود؟ انگار یادم نیست

          بر شانه های سنگی دیوار نام تو ای عاشق ترین مانده است

مثل نسیم صبح نخلستان، سر شار از زخم و سکوت و صبر

          رفتید و دیدم در دل هر چاه یک سینه آواز حزین مانده است

رفتیم اگر نامهربان بودیم...، رفتند اما مهربان بودند

          رفتیم اگر بار گران...، آری بار گرانی بر زمین مانده است

بر شاخۀ خونین تان یاران یک بار دیگر بوسه خواهم زد

          بر شانه ی خونین تان عطر تابوتهای یاسمین مانده است

ز آنان برای ما چه می ماند؟ یک کوله بار از خاطرات سبز

          از ما ولی یک چشم بارانی، از ما ولی تنها همین مانده است[86]

غزل «فقط نگاه» از عبدالجبار کاکایی:

به شوق خلوتی دگر که رو به راه کرده ای

          تمام هستی مرا شکنجه گاه کرده ای

محله مان به یمن رفتن تو رو سپید شد

          لباس اهل خانه را ولی سیاه کرده ای

چه روزها که از غمت به شکوه لب گشوده ام

          و نا امید گفته ام که اشتباه کرده ای!

چه روزها که گفته ام به قاب عکس کهنه ات

          دل مرا شکسته‎ ای، ببین گناه کرده ای

ولی تو باز بی صدا، درون قاب عکس خود

          فقط سکوت کرده ای، فقط نگاه کرده ای[87]

«یوسفعلی میرشکاک» که تعلق خاطری به سبک هندی و اشعار بیدل دهلوی دارد و در مجموعه ی «ماه و کتان» (1368) نمونه های متعددی از این گونه غزلهای او را می توان دید، در این سالها در عرصه  ی مطبوعات غزلهای محکم و منسجمی ارائه می کند که نمونه ی اعلای غزل امروز است. او خصوصاً در عرصه سرودن «موعودیه» خوش می درخشد و جلوه های زیبایی از انتظار موعود را می توان در غزلهای او به نظاره نشست. غزل زیر از زیباترین موعودیه های او و از بهترین شعرهایی است که در این زمینه سروده شده است:

تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو

          ببین باقی است روی لحظه هایم جای پای تو

اگر مؤمن، اگر کافر، به دنبال تو می گردم

          چرا دست از سر من بر نمی دارد هوای تو؟!

دلیل خلقت آدم! نخواهی رفت از یادم

          خدا هم در دل من پر نخواهد کرد جای تو

صدایم از تو خواهد بود اگر برگردی ای موعود

          پر از داغ شقایقها ست آواز م برای تو

تو را من با تمام انتظارم جستجو کردم

          کدامین جاده امشب می گذارد سر به پای تو؟

نشان خانه ات را از تمام شهر پرسیدم

          مگر آن سوتر است از این تمدن روستای تو؟![88]

«سهیل محمودی» با انتشار «فصلی از عاشقانه ها» در سال 1369 افقهای جدیدی را از غزل خود ترسیم می کند. غزلهای او در این سالها رنگ و بوی غزلهای بهمنی را دارد، «با این تفاوت که غزلهای بهمنی از انسجام و تشکل بیشتری برخوردار است. اما در شعر سهیل تازگی و طراوت بیشتری می بینیم. چرا که اولاً: ذهن او غالباً در فضای شعر امروز شناور است و ثانیاً گرایش او به تصویر سازی بیشتر است[89]». چند بیت از یک غزل او را که به موشکباران شهر تهران اشاره می کند با هم می خوانیم:

دلم شکسته تر از شیشه‎ های شهر شماست

          شکسته باد کسی که این چنینمان می خواست

... به استواری، معیار تازه بخشیدید

          شما نه مثل دماوند، او به مثل شماست!

شما که اید؟ صفی از گرسنگی و غرور

          که استقامت و خشم از نگاهتان پیداست...[90]

«فاطمه راکعی» در سال 73 با انتشار مجموعه ی «آواز گلسنگ» که گزیده ای از شعرهای مجموعه پیشین او را نیز در برداشت، قابلیت و استعداد خود را در زمینه ی غزل سرایی نشان داد. او با زبانی موثّر و ساده، که تأثیر دیگران در آن دیده نمی‎ شود، ثابت کرد که می شود بی آنکه «ریزه خوار خوان» دیگران بود به یک قلمرو جدید زبانی و مضمونی گام نهاد. در مجموعه ی «آواز گلسنگ» با مضامین اجتماعی گوناگون که شاعر را به خود مشغول داشته اند روبرو می شویم و در این میان «شکوه از بی عاطفگی و کمرنگ شدن ارزشها» نمود بیشتری دارد. برای نمونه می توان از غزلهای «قسم نامه»، «صدای بیداری»، (برای زنده یاد دکتر شریعتی)، «ارمغان»، «این روزها» و ... یاد کرد.[91]

«عبدالرضا رضایی نیا» (باران) که مجموعه شعر «روز چندم» (1373) را در کارنامه ی خود دارد، در مطبوعات این سالها نیز به عنوان یک غزل سرای مطرح آثار قابل قبولی ارائه کرده است، مثل غزل «بهت خیابان» با این مطلع:

غم آن نیست که در سفره کمی نان دارم             به صمیمیت دستان تو ایمان دارم[92]

از دیگر کسانی که در این سالها در زمینه ی غزل سرایی خوش درخشیدند می توان به «هادی سعیدی کیاسری» اشاره کرد که غزلهای خوبی در مجموعه  شعر «نامی که گم شده است» (1373) ارائه نموده است.

او از شاعران فعال عصر انقلاب اسلامی است و غزل را به عنوان زمینه ی اصلی کار خود انتخاب کرده و در بهره گیری مطلوب از این قالب فراگیر شعر پس از انقلاب کوشش می کند. حسن ختام این بخش را غزل «نبض زندگی» از مجموعه «نامی که گم شده است» قرار می دهیم:

تا نفس باقی است ای عشق جلالی سبز باشی

          لحظه لحظه در نفسها یم ببالی، سبز باشی

شاخه های روحت از قحط شکوفه در امان باد

          زنده باشی! در هجوم هیچسالی سبز باشی

ای بلوغ کودکی های من، ای رؤیای شیرین

          مثل باغ جادوی قصری خیالی سبز باشی

مثل نبض زندگی در چشم شوکاهای جنگل

          مثل گیسوی درختان شمالی سبز باشی

... روستایی باشی و مثل تپشها ی دل من

          مثل جان عاشقان این حوالی سبز باشی

آه عشق ای داستان نامکرر، مثل مستی

          با تسلسل جان بگیری در توالی سبز باشی[93]

2 - مثنوی: یکی از قالبها یی است که از آغازین دوره های شعر فارسی همواره محمل مناسبی برای شاعران بوده است تا به مدد آن، مضامین گوناگونی اعم از رزم و بزم، شادی و

اندوه، پند و اندرز و ... را بیان کنند. این قالب خصوصاً در بیان مضامین عرفانی و حماسی از قابلیت خاصی برخوردار است و این که می بینیم دو شاهکار بزرگ ادب فارسی یعنی شاهنامه حکیم توس و مثنوی معنوی مولانا جلال الدین بلخی در این قالب سروده شده اند، گواه صادقی بر ارزشمندی این قالب شعری است.

در شعر پس از انقلاب استقبال در خور توجهی از این قالب شده و به دلیل ظرفیت های خاص و باز گذاشتن دست شاعر در انتخاب قافیه ها و ردیف های متنوع، از جایگاه ویژه ای برخوردار گردید.

اگر بخواهیم تأملی در قالب مثنوی در عصر انقلاب داشته باشیم، دو نام بیش از همه ی نامها توجه ما را به خود جلب می کند: علی معلم و احمد عزیزی. البته شاعران دیگری مثل هوشنگ ابتهاج (ه‍. ا. سایه)، علی موسوی گرمارودی، حسن حسینی، یوسفعلی میرشکاک، پرویز بیگی حبیب آبادی، محمد رضا عبدالملکیان و ... نیز در کار سرودن مثنوی بوده اند. اینان همگی بر مرزهای از پیش تعیین شده ی مثنوی در حوزه ی بیان روایی یا خطابی صحه گذاشتند. با وجود این قالب مثنوی هم مثل بیشتر قالبهای کهن از سوی شاعران این روزگار مورد بازنگری و بازسازی قرار گرفت. به عنوان مثال شاعران، با ترکیب مثنوی و غزل تنوع خاصی در این قالب به وجود آوردند که البته در شعر کلاسیک فارسی هم نمونه هایی داشته است. از جمله در «ده نامه»های کسانی مثل اوحدی مراغه ای، عراقی، عبید زاکانی و ... ؛ این ترکیب مثنوی و غزل که به نام «غزل - مثنوی» اشتهار یافت، عرصه ی خوبی برای جولان اندیشه ی شاعران با ذوق و جوان بود.

محمد حسین جعفریان، شاعر خوش ذوق خراسانی، «غزل - مثنوی» دارد با عنوان «با شما هستم غنیمت خوارها» که در آن به یاد آوری خاطرات ایام دفاع مقدس پرداخته است. بیتی چند از این شعر زیبا و به یاد ماندنی را با هم مرور می کینم:

دیشب از چشمم بسیجی می چکید!                   از تمام شب «دو عیجی» می چکید!

باز باران شهیدان بود و من                باز شبهای «مریوان»بود و من

... آمدیم و قافها در قید ماند              قلب ما در «پاسگاه زید» ماند

جان من پوسید در شبغاره ها            آه ای خمپاره ها، خمپاره ها![94]

اما همانگونه که پیش از این گفتیم نام علی معلم و احمد عزیزی از درخشش خاصی برخور دار است و این دو، هر یک به گونه ای مبتکر شیوه ی خاصی در سرودن مثنوی شده اند که تأثیرات ویژه ای بر شاعران نسل انقلاب داشته است.

«معلم»، شاعری است که در مثنوی هایش معمولاً وزنها ی بلند را اختیار می کند و از این لحاظ به نوعی سنت شکنی و «خلاف آمد عادت» دست زده است. در شعر او مایه های ارزشمندی از تفکر ناب و اندیشه ی دینی تجلی یافته و وسعت معلومات وی گاه سبب می شود که اشعارش نیازمند توضیح باشد.

مثنوی «هجرت» با این مطلع زیبا:

این فصل را با من بخوان، باقی فسانه است

          این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است

از بهترین مثنوی های علی معلم است. او در این مثنوی طولانی از «ما» یی یاد می کند که عمری به قدمت تاریخ انسان دارد ... این «ما» هزار و چهارصد سال است که در صحنه های تقابل حق و باطل حضور دارد:

ابر و نبارید ن چه رنگ است این چه رنگ است؟!

          تیغ و نبریدن چه ننگ است این چه ننگ است؟!

یاد شهید انی که در بدر آرمیدند

          نامردم آزردند و مردی آفریدند

یاد احد، یاد بزرگی ها که کردیم

          آن پهلوانیها، سترگی ها که کردیم

شبگیر ما در روز خیبر یاد بادا

          قهر خدا در خشم حیدر یاد بادا

کو آن بلند آوازگی ها، چیرگی ها

          استیزه چون شمس و قمر با تیرگی ها؟

کو آن اباذرهای آشوبی، خدایی؟

          پیغمبران زهد و آزادی، رهایی

عمارها کو، زیدها، مقدادها کو؟

          آن دادگرها در شب بیدادها کو؟

کو میثم آن خرمافروش نخل طه

          کو اشتر آن دست علی در روز هیجا

اینک که آیا ضامن این دین و دین است

          آیا کدامین دست نصرت با حسین است؟»[95]

این تعهد و روشنگری مذهبی در تمامی مثنوی های معلم به گونه ای جلب نظر می کند و او گاه ما را وارث آدم، ها بیل، یوسف، موسی، عیسی، حضرت محمد (ص) و همه ی اولیاء الهی می داند و معتقد است که غایت حرکت ما رسیدن به ارزشها و معنویت هایی است که این بزرگو اران، سرچشمه ی فیاض آن بوده اند. در مثنوی «جام شفق» (و رسول اباعبدالله الحسین(ع)) بعد از تصویر زیبایی که از سر خونین آن حضرت بر فراز نیزه ترسیم می کند، پیوستگی راه ما و اولیاء الهی را تشریح می نماید:

روزی که در جام شفق مل کرد خورشید     بر خشک چوب نیزه‎ ها گل کرد خورشید

شید و شفق را چون صدف در آب دیدم       خورشید را بر نیزه گویی خواب دیدم

خورشید را بر نیزه؟ آری اینچنین است                  خورشید را بر نیزه دیدن سهمگین است!

... من داغدار زخم قابیلم برادر           میراث خوار رنج هابیلم برادر

یوسف مرا فرزند مادر بود در چاه                یحیی مرا، یحیی برادر بود در چاه

در طور با موسی بیابانگرد بودم                  بردار با عیسی شریک درد بودم

من با محمد از یتیمی عهد کردم                  میثاق خون با عاشقی در مهد کردم

در «ثور» شب با عنکبوتان می تنیدم          در چاه کوفه وای حیدر می شنیدم

من تلخی صبر خدا در جام دارم                   صفرای رنج مجتبی در کام دارم

من زخم خوردم، صبر کردم، دیر کردم                   من با حسین از کربلا شبگیر کردم[96]

از دیگر مثنوی های زیبا و به یادماندنی معلم سوگنامه هایی است که برای مرحوم آیت الله طالقانی[97] زنده یاد دکتر شریعتی[98] و حضرت امام خمینی(س)[99] سروده است. ابیاتی از سوگ سرود او در رثای امام را با هم زمزمه می کنیم:

... ای جوانان چمن روح بهاران بگذشت

                                                                   چشمه ی ابر سترون شد و باران بگذشت

خشکرود است در این مزرعه جیحون زین پس

                                                                   خشکسال است، هلا! تا چه کند خون زین پس

قحط آب است تو از آب چه می دانی؟ هان

                                                          از گدار و تک و پایاب چه می دانی؟ هان

قحط آب است تو از قحط چه می فهمی؟ هیچ

                                                                   از تموز و عطش رهط چه می فهمی؟ هیچ[100]

«احمد عزیزی» را شاید بتوانیم نقطه ی مقابل معلم به شمار آوریم؛ هر چه معلم به الفاظ دشوار یاب روی آورده، عزیزی الفاظی بسیار ساده و حتی – می توان گفت - عامیانه به کار برده است و هر چه در مثنوی های معلم پی بردن به باطن و عمق ابیات، دشوار و صعب است در آثار عزیزی پیوسته ی ظاهری شعر آراسته تر می نماید و البته خواننده در پایان بیشتر مثنوی های او با بهت و سردرگمی مواجه است و نمی داند مقصود شاعر از این همه لفظ پردازی چه بوده است؟ با این همه نباید فراموش کرد که عزیزی هم به لحاظ کمیت آثار و هم از نظر تأثیر گذاری بر جریان شعر انقلاب از چهره های برتر این روزگار است. انتخاب چند بیتی از مثنوی های فراوان عزیزی دشوار است؛ با این حال برای نمونه ابیاتی چند از مثنوی «ابرهای اجابت» را ذیلاً ارائه می کنیم:

ای خدای مهربان و پاک ما!                دفن کن شمشیر را در خاک ما

ما ز شرک و شمر و شیون خسته ایم                  ما ز برق کوه آهن خسته ایم

سوختیم ای کرت کار بامداد               ما نداریم ابر و باران را به یاد

شهر باران را به رومان باز کن            خاکمان را معدن آواز کن

ای خدا! آواز ده خورشید را                بین ما تقسیم کن توحید را

گله ای بخش از شبانان امین            رسم شیون را برانداز از زمین[101]

مثنوی سرای موفق دیگر در عصر انقلاب «سید حسن حسینی» است. او در «همصدا با حلق اسماعیل» دو مثنوی با نامهای «مثنوی شهیدان» و «مثنوی عاشقان» دارد که ابیاتی از این دومی در عصر دفاع مقدس ورد زبانها بود:

بیا عاشقی را رعایت کنیم       ز یاران عاشق حکایت کنیم

از آنها که خونین سفر کرده اند          سفر بر مدار خطر کرده اند

از آنها که خورشید فریاد شان  دمید از گلوی سحر زاد شان

... حکایت کنیم از تباری شگفت         که کوبید در هم حصاری شگفت

از آن ها که پیمانه ی لا زدند     دل عاشقی را به دریا زدند[102]

از «حسینی» در سال 74 «منظومه ی مردابها و آبها» نیز به چاپ رسید که در واقع حکایت حال جامعه ی پس از دفاع مقدس را به خوبی نشان می دهد. اینک ابیاتی از این مثنوی:

ماجرا این است: کم کم کمیت بالا گرفت

          جای ارزشهای ما را عرضه ی کالا گرفت

احترام «یا علی» در ذهن بازوها شکست

          دست مردی خسته شد، پای ترازوها شکست

فرق مولای عدالت بار دیگر چاک خورد

          خطبه های آتشین متروک ماند و خاک خورد

اندک اندک قلبها با زر پرستی خو گرفت

          در هوای سیم و زر گندید و کم کم بو گرفت

غالباً قومی که از جان زرپرستی می کنند

          زمره ی بیچارگان را سرپرستی می کنند!

سرپرست زرپرست و زرپرست سرپرست

          لنگی این قافله تا بامداد محشر است!

... من زپا افتادن گلخانه ها را دیده ام

          بال ترکش خور ده ی پروانه‎ ها را دیده ام

انفجار لحظه ها، افتادن آوا ز اوج

          بر عصبهای رها پیچیدن شلاق موج

دیده ام بسیار مرگ غنچه های گیج را

          از کمر افتادن آلاله ی افلیج را

در نخاع بادها، ترکش فراوان دیده ام

          گردش تابوت  ها را در خیابان دیده ام

... ماجرا این است: آری، ماجرا تکراری است

          زخم ما کهنه است اما بی نهایت کاری است[103]

«محمد رضا عبدالملکیان» که بیشتر شاعر قالب های نوین است با سرودن دو مثنوی «با این دل ریشه دار بارانی»[104] که در ستایش اصالت ها و پاکی های روستا و ترجیج زندگی سبز روستایی بر زندگی شهری و «دلی داشتم شانه بر شانه رفت» در سوگ امام امت، توانایی های خود را در این عرصه هم به نمایش گذاشته است. اینک ابیاتی از مثنوی دوم:

دلی داشتم شانه بر شانه رفت        دریغا که خورشید این خانه رفت

دریغا از آن شور شیرین دریغ             از این جا از این داغ سنگین دریغ

از این جا که غم روی غم می رود      و اندوه دریا به هم می رود

... خبر فرصت تیغ با سینه بود خبر پتک سنگین بر آیینه بود

خبر آمد و هر چه برپا شکست           خبر آمد و پشت دریا شکست[105]

در این جا باید از «سید علی موسوی گرمارودی» هم یاد کنیم که با وجود دلبستگی به قالب هایی چون غزل و قصیده و ساختارها ی نوین شعری، مثنوی های زیبایی مثل «ساقی حق» - در رثای حضرت اباالفضل(ع) - و «افراشته باد قامت غم» - در ستایش عفت و استقامت حضرت زینب(س) – سروده است. [106]

علیرضا قزوه هم در «از نخلستان تا خیابان» فراقنامه ای برای شهیدان در قالب مثنوی سروده است:

... مرا کشت خاموشی لاله ها دریغ از فراموشی لاله ها

کجا رفت تأثیر سوز دعا            کجایند مردان بی ادعا

3 - رباعی و دو بیتی

یکی از ویژگی های اساسی شعر انقلاب، از نظر رواج قالب های شعری، رونق دوباره ی دو بیتی و رباعی است. «رباعی پیش از این با نام خیام گره خورده بود و بعضی ها چون عطار و ابوسعید - اگر به صحت رباعی های منسوب به او یقین داشته باشیم - نیز از آن استفاده می کردند و این قالب شعری پس از تحول سبک عراقی به هندی و سپس بازگشت، از رونق چندانی برخوردار نبود.

قالب دو بیتی هم با نام بابا طاهر همراه بود؛ اگر چه در اشعار عاشقانه قبل از انقلاب، بعضی ها به رباعی و دو بیتی روی آورده بودند. اما اقبال شاعران به این دو قالب و استخدام آن ها در خدمت مفاهیم بلند معنوی، انقلابی و حماسی قابل توجه است. تا آنجا که اکثر شاعران در این قالب ها، خصوصاً رباعی، طبع آزمایی کرده اند و هر یک در جهت دستیابی به زبان و صبغه ی خاصی کوشا بوده اند.»[107] برای مثال در این رباعی از قیصر امین پور، که در گرما گرم حماسه ی دفاع مقدس سروده شده، روح حماسه و جوانمرد ی و استقامت تا آخرین نفس از واژه واژه ی آن هویداست:

ای خصم مرا شر، سر جنگ است هنوز      در چله ی خشم من خدنگ است هنوز

در ترکش اگر نمانده باشد تیری         زنهار! مرا ناخن و چنگ است هنوز[108]

گستره ی مضمونی این دو قالب بسیار متنوع است، چنانکه از مدح و مرثیت حضرت امام(س) گرفته تا تشویق رزمندگان و امت مسلمان به ادامه ی پیکار و از یاد شهیدان تا آرزوی فرج حضرت قائم (عج) و ذکر ایثار و فداکاری ائمه هدی و بسیاری موضوع های خاص و مربوط به مقاطع گوناگون انقلاب و دفاع مقدس را در بر می گیرد.

سرایندگان شاخص و برجسته ی رباعی و دو بیتی در عصر انقلاب، از شمار انگشتان دو دست تجاوز نمی کنند. اگر چه بسیاری از شاعران نام آور این دوران چند رباعی یا دو بیتی سروده اند، حتی اگر به سرودن قالب های دیگر مشهور بوده باشند، و اصولاً این دو قالب به سبب ظرفیت  خاص برای بیان مضامین گوناگون و ارتباط صمیمانه ای که با مخاطب برقرار می کنند از استقبال ویژه ای برخوردار شده اند. اینک نمونه هایی از رباعی ها و دوبیتی های صمیمانه ی شاعران انقلاب:

رباعی ها:

کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت

          با زخم نشان سرفرازی نگرفت

زین پیش دلاورا کسی چون تو شگفت

          حیثیت مرگ را به بازی نگرفت[109]

 

اینان که به خلق و خوی اسماعیل اند

          در حادثه آبروی اسماعیل اند

در گفتن لبیک به پیغمبر تیغ

          بی تاب تر از گلوی اسماعیل اند[110]

 (سید حسن حسینی)

ایمان و امان و مذهبش بود نماز

          در وقت عروج مرکبش بود نماز

هنگام که هنگامه ی آن کار رسید

          چون بوسه میان دو لبش بود نماز[111]

 (قیصر امین پور)

از شبنم، اشک گونه هامان تر بود

          تشییع جنازه ی گلی پرپر بود

از منبر دستها که بالا می رفت

          در صحن حسینیه ی دل محشر بود[112]

 (علیرضا قزوه)

چندی است چراغ شوق کم سو شده است

          جانم چون عقل، عافیت جو شده است

بس کن تا کی در پی نیرنگ و فریب

          ای دل دستت برای من شده است![113]

 (سهیل محمودی)

دوبیتی ها:

شهیدان را به نوری ناب شوییم         درون چشمه ی مهتاب شوییم

شهیدان همچو آب چشمه پاکند        شگفتا! آب را با آب شوییم؟[114]

 (قیصر امین پور)

در این غوغای خون و دود ای دل       نباید لحظه ای آسوده ای دل

زهر سو بانگ ناسازی بلند است       به فکر عشق باید بود ای دل[115]

 (سهیل محمودی)

هوای دشت بی صبری دل من          دچار حالتی جبری دل من

و شاید گریه  هم امشب نگیرد          کمی تا قسمتی ابری دل من![116]

 (جلیل فخرایی)

من اینجا سر سردم، ای دل! ای دل!           جدا از اهل دردم، ای دل! ای دل!

من و رفتن به سوی روشنایی؟         دعا کن برنگردم ای دل! ای دل![117]

 (علیرضا قزوه)

4 - چهار پاره

چهار پاره از جمله قالب هایی است که از قدمت چندانی برخوردار نیست. چهار پاره را می توان حد فاصل قالب های کلاسیک و نو به شمار آورد. در شعر دهه های پیشین - از زمان ظهور نیما به بعد - این قالب طرفداران فراوانی داشت و بیشتر شاعران نوپرداز از جمله خود نیما، مرحوم اخوان ثالث و دیگر نوپردازان از آن بهره می بردند و اشعار خود را با مضامین مختلف اجتماعی، سیاسی، غنایی و ... در این قالب می سرودند. شعر «نادر یا اسکندر» از مرحوم اخوان ثالث که مضمونی سیاسی دارد، می تواند مثال خوبی برای کاربرد این قالب باشد.

شاعران عصر انقلاب نیز به دلیل ساختار بدیع این قالب و تنوعی که از حیث پرداخت مضمون و انتخاب قافیه و ردیف دارد، توجه خاصی به آن داشته اند و همواره به صورت مطلوبی از آن بهره مند شده اند. در این جا به ذکر دو نمونه از چهار پاره های سروده شده در عصر انقلاب می پردازیم:

چهار پاره ی «باغ و باد و تیشه» از ساعد باقری یک شعر نمادین «Symbolic» است و در آن «باغ» سمبل انقلاب اسلامی است؛ باغی که شاعر آرزو دارد همواره سرسبز و خرم باقی بماند:

هرچه می خواهد بگوید، هر که می خواهد          هر چه می خواهد بگوید، تلخ یا شیرین

من تو را می گویم این باغ بهارآور      ای نماز آبها را قبله ی دیرین

... من دعای نیمه شبهای دلم این است               در تو، روز پنجه در آویختن با باد

لحظه تا لحظه درختان سبز قامت تر           و آتش سبز چمن ها شعله ورتر باد[118]

«یوسفعلی میرشکاک» هم در مجموعه های «از چشم اژدها» (1368) و «ماه و کتان» (همان سال) چند چهار پاره ی دلنشین دارد از جمله: «کمانچه»، «شکست»، «خواب» و «تفنگ». ابیاتی که چهارپاره ی «تفنگ» را به زمزمه بنشینیم:

ای دل، ای تفنگ شعله ور، چرا                   بوی خون نمی دهد تپیدنت؟!

لک لکی نمی پرد ز غرشت      آهویی نمی رمد زدیدنت

ای دل، ای تفنگ برنوی پدر      زیر سقف سینه ی سیاه من

همچو آبگینه ی شکسته ای    ماندی و شکسته تر نگاه من

... هیچ کس تو را زمن نمی خرد        ای دل من، ای تفنگ دیر سال

بر جدار دنده‎ های خسته ام     سر بنه، زدرد خویشتن بنال...[119]

شاعران دیگری مثل زنده یا سلمان هراتی، محمد رضا عبد الملکیان، احمد عزیزی و ... نیز در این قالب ابیاتی سروده اند که بیم به دراز کشیده  شدن بحث، ما را از خواندن سروده های نغز شان محروم می دارد.

سایر قالبهای کلاسیک مثل «قصیده» در شعر پس از انقلاب از اعتبار و روایی چندانی برخوردار نبوده اند. چنانکه از شاعران جوان کمتر کسی به این قالب روی آورده است و تنها موردی که در نزد شاعران انقلاب - از کاربرد این قالب - مشاهده می شود قصیده ی «دریا در غدیر». است از شاعر توانای نسل انقلاب «ثابت محمودی» که در مجموعه ای با همان نام درج گردیده است و اتفاقاً از حسن مطلع و مقطع نصیبی وافر یافته است:

شب رفت و صبح دید که فرداست               پلکی زد و زخواب به پا خاست[120]

از میان شاعران پیش کسوت – که تنی چند هم به دیار باقی شتافته اند و خدایشان رحمت کناد – عده ای به سرودن قصیده در دوران انقلاب نیز ادامه داده اند. نکته ی قابل توجه در قصیده های این بزرگواران، عدم توجه به ساخت سنتی قصیده و به کارگیری تکنیک و شیوه ای نوین است. چنانکه «اخوان ثالث» در قصیده ‎ی «تو را ای کهن بوم و بر دوست دارم» (شهر امروز، 311 - 306) و «مرحوم اوستا» در قصیده ی «خورشید تابان اسلامی» (همان، ص 316 - 312) به خوبی این نکته را رعایت کرده و شکل جدیدی از قصیده ارائه کرده اند که شاید تنها از نظر قالب بتوان آن را قصیده نام نهاد و در موضوع آمیخته ای است از وطن، سیاست، اجتماع، مسأله رهبری و ... سرودن قصایدی با این مضامین البته در عصر مشروطیت و اوایل دوران پهلوی هم سابقه داشته و از آن جمله می توان به قصاید مرحوم ملک الشعراء بهار و ادیب الممالک فراهانی اشاره کرد.

قالب های نوین هم در این سالها هواداران زیادی داشته است و علاوه بر شاعران نسل پیش، عده ی زیادی از امروزیان را هم به خود جذب کرده است. چهره های شناخته شده در این عرصه از چنان کثرتی برخوردارند که حتی اشاره ای به نام همه ی آنها میسر نیست؛ با بخشی از «نیایش واره»های مرحوم «سلمان هراتی» به عنوان نمونه ی کاربرد قالب های نوین در عصر انقلاب، این نوشتار را به پایان می بریم.

شب فرو می افتد و من تازه می شوم/ از اشتیاق بارش شبنم/ نیلوفرانه به آسمان دهان باز می کنم/ ای آفریننده ی ابر و شبنم/ آیا تشنگی مرا پایان می دهی؟[121]

* * *

 منبع: کنگره بررسی تأثیر امام خمینی (س) و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر

منابع و مآخذ

* - باید توجه داشت که مراد از روشنفکران در اینجا کسانی هستند که تنها ادای روشنفکری در می آورند و به رسالت اصلی یک روشنفکر که هدایت مردم و کوشش در جهت فلاح امت و اصلاح جامعه است به هیچ روی عمل نمی کردند. بنابر این باید حساب چنین افرای را از روشنفکران درد ‍آگاه و خردمند، که بر اساس مبانی دینی به تعهدات خویش در قبال خدا و خلق عمل می کنند، جدا کرد.

 منبع: مجموعه مقالات کنگره بررسی تأثیر امام خمینی و انقلاب اسلامی بر ادبیات معاصر (ادبیات انقلاب، انقلاب ادبیات)، ج 1، ص 55.

[1] - حمید سبزواری، سرود درد انتشارات کیهان، 1367، ص شش مقدمه (از مقام معظم رهبری)

[2] - سید حسن حسینی، شعر انقلاب (مقاله)، سوره (جنگ پنجم)، حوزه ی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، تهران شهریور 62، ص 159 – 157. همین جا باید متذکر شوم که در این مقاله همه جا دو مفهوم شعر انقلاب و شعر پس از انقلاب را با آسانگیری به یک مفهوم به کار می بریم.

[3] - م. ریحان، یک نسل حضور، مقاله، روزنامه اطلاعات، سه شنبه 24 آبان 73، ص11

[4] - قیصر امین پور، در کوچه ی آفتاب، دفتر رباعی و دو بیتی، حوزه هنری، تهران 1363، ص 96

[5] - عبدالجبار کاکا یی، آواز های پسین، نشر همراه، تهران 1369، ص 43

[6] - سید علی موسوی گرما رودی، در فصل مردن سرخ انتشارات راه امام، تهران 1358، ص2

[7] - سید حسن حسینی، همصدا با حلق اسماعیل، انتشارات حوزه هنری، تهران 1364، ص 50

[8] - برای آگاهی بیشتر از اوضاع و احوال آن عصر بنگرید به: حسین رزمجو، این است موانع راه، انتشارات باستان، مشهد 1348، ص 122 - 155

[9] - محمد رضا سنگر ی، شعر انقلاب اسلامی (مقاله)، رشد آموزش ادب فارسی، سال هشتم، شماره مسلسل 35، ص 61

[10] - در کوچه ی آفتاب، ص 38

[11] - محمد رضا عبد الملکیان، ریشه در ابر، انتشارات برگ، تهران 1366، ص 101 - 100

[12] - سید علی موسوی گرمارودی، خط خون انتشارات زوار، تهران 1362، ص 139

[13] - سید حسن ثابت محمودی (سهیل)، کیهان فرهنگی، سال ششم، شماره ی 6، (شهریور 68)، ص 44

[14] - یوسفعلی میر شکاک، مجله ی شعر، سال دوم، شماره ی 17، ص 77

[15] - علیرضا قزوه، از نخلستان تا خیابان، چاپ اول، نشر همراه، تهران 1369، ص23

[16] - سلمان هراتی، از آسمان سبز، چاپ اول، حوزه هنری، تهران 1364، ص 145

[17] - ساعد باقری، نجوای جنون، انتشارات برگ، تهران 1366، ص 9

[18] - ثابت محمودی (سهیل)، فصلی از عاشقانه ها، نشر همراه، تهران 1369، ص 120

[19] - سیمین بهبهانی، دشت ارژن، چاپ دوم، انتشارات زوار، تهران 1370، ص 97

[20] - محمد رضا روزبه، سیری در غزل امروز (مقاله)، روزنامه اطلاعات، سه شنبه 16 مهر 1370، ص 7

[21] - همان

[22] - نصر الله مردانی، خون نامه ی خاک، انتشارات کیهان، تهران 1364، ص 9 و 42

[23] - همان

[24] - خواجه حافظ شیرازی، دیوان حافظ، به تصحیح قزوینی، غنی، انتشارات اساطیر، تهران 1372، ص 116

[25] - همان، ص 202

[26] - فرخی یزدی، دیوان اشعار، به تصحیح و اهتمام حسین مکی، چاپ نهم، انتشارات امیر کبیر، تهران1369، ص 106

[27] - محمدرضا شفیعی کدکنی، در کوچه باغهای نشابور، انتشارات توس، تهران 1344، ص 7 - 6

[28] - دشت ارژن، ص 113 - 111

[29] - از نخلستان تا خیابان، ص 13

[30] - قیصر امین پور، تنفس صبح، چاپ اول، حوزه هنری، تهران، بهمن ماه 1363، ص 94

[31] - محمد کاظم کاظمی هراتی، پیاده آمده بودم، حوزه هنری، تهران 1371، ص 99

[32] - زنده یاد احمد زارعی، وه! چه عطر شگفتی به کوشش علیرضا قزوه، دفتر ادبیات مقاومت، تهران 1374، ص 135

[33] - علی معلم، ماهنامه اهل قلم، شماره 3 و 4، (خرداد و تیر 74)، ص48

[34] - سید ضیا  ءالدین شفیعی، روزنامه‎ ی اطلاعات، سه شنبه 9 تیر ماه 71، ص 11

[35] - از نخلستان تا خیابان، ص 95 - 94

[36] - سلمان هراتی، دری به خانه ی خورشید، چاپ اول، انتشارات سروش، تهران 1367، ص 13

[37] - با دسته های قو (مجموعه اشعار دانش آموزان خراسان)، انتشارات تربیت، تهران 1371، ص 82

[38] - مهدی آبسالا ن، روزنامه ی خراسان، دو شنبه 20 اردیبهشت 72، ص10

[39] - خون نامه ی خاک، ص 108 و 106

[40] - همان

[41] - حمید سبزواری، سرود سپیده، انتشارات کیهان، 1368، ص146

[42] - کیهان فرهنگی، سال ششم، شماره سوم (خرداد 1368)، ص 18 (غزل آینه  ها از ثابت محمودی)

[43] - همان، غزل تیغ وحشت از ساعد باقری)

[44] - همان مأخذ، (غزل «زنده تر از تو کسی نیست... » از محمد علی بهمنی)

[45] - تنفس صبح، ص 46

[46] - نجوای جنون، ص17

[47] - از نخلستان تا خیابان، ص 63

[48] - همصدا با حلق اسماعیل، ص 16 و 17

[49] - همان

[50] - از آسمان سبز، ص 151

[51] - همصدا با حلق ...

[52] - تنفس صبح، ص 86

[53] - سید حسن ثابت محمودی (سهیل)، دریا در غدیر، حوزه ی هنری، تهران 1364، ص 48

[54] - علیرضا قزوه، مجله شعر، شماره ی 10، ص 67؛ (غزل با توام ناچار ای دیوار... )

[55] - بنگرید به: ماهنمامه ی اهل قلم، شماره ی 3 و 4 (خرداد و تیر 74)، ص 24

[56] - محمد علی بهمنی، گاهی دلم برای خودم تنگ می شود، مؤسسه نشر آرا، تهران 1369، ص 134

مطالب نقل شده در این قسمت و نیز بخش مربوط به قالب غزل تقریباً به طور کامل برگرفته از پایان نامه ی دوره ی کارشناسی ارشد اینجانب، تحت عنوان سیر غزل سیاسی – اجتماعی در شعر انقلاب اسلامی (مشهد، 1374) می باشد

[57] - برای تفصیل بیشتر ر. ک. ساعد باقری، محمد رضا محمدی نیکو، شعر امروز، انتشارات بین المللی الهدی، تهران، ص 133 - 121

[58] - روزنامه ی اطلاعات، سه شنبه 18 بهمن 1373، ص 11

[59] - خون نامه ی خاک، ص 30

[60] - هوشنگ ابتهاج (ه‍. ا. سایه)، سیاه مشق 4، نشر زنده رود، تهران 1371، ص 9

[61] - همصدا با حلق ...، ص 14 - 15

[62] - همان، ص 30

[63] - همان

[64] - دریا در غدیر، ص 33

[65] - همان، ص 19

[66] - همان، ص 45

[67] - تنفس صبح، ص 79

[68] - همان، ص 97

[69] - همان، ص 81

[70] - همان، ص 133

[71] - از یادداشتهای شخصی نگارنده در کنگره  شعر دانشجویان کشور، آذر ماه 65 - تهران

[72] - حسین اسرافیلی، تولد در میدان، حوزه هنری، تهران 1364، ص 83

[73] - از آسمان سبز، ص 138 و 142

[74] - سلمان هراتی، از آسمان سبز، چاپ اول، حوزه هنری، تهران 1364، ص 145

[75] - از آسمان سبز، ص 153

[76] - همان مأخذ، ص 148 و 151

76(مکرر) - همان مأخذ، ص 148 و 151

[77] - برای خواندن حرف های صمیمانه این شاعر، ر. ک: سروش فروغی، صمیمیت بی جنون، (مقاله)، روزنامه ی اطلاعات، سه شنبه 2 مهر 70، ص 11

[78] - پرویز بیگی حبیب آبادی، غریبانه، انتشارات امیر کبیر، تهران 1368، ص 14 و 13

[79] - عبدالجبار کاکایی، تأملی در سیر غزل، مقاله، مجله‎ ی شعر، سال دوم، شماره ی هفدهم، ص 25

[80] - گاهی دلم برای خودم تنگ می شود، ص 17

[81] - همان، ص 14 - 15

[82] - همان، ص 24

[83] - همان، ص 31

[84] - قیصر امین پور، آینه های ناگهان، ناشر سراینده، تهران 1372، ص 76 - 75

[85] - ماهنامه ی اهل قلم، سال اول، شماره ی دوم (اردیبهشت 74)، ص 26

[86] - علیرضا قزوه، شبلی و آتش، مؤسسه فرهنگی محراب اندیشه، قم 1373، ص 13 - 12

[87] - عبدالجبار کاکایی، سالهای تاکنون، مؤسسه فرهنگی محراب اندیشه، قم 1372، ص 42 - 41

[88] - محمد کاظم کاظمی، روزنه (مجموعه آموزشی شعر)، جلد سوم، مؤسسه فرهنگی ضریح آفتاب، مشهد 1374، ص 116 - 115

[89] - سیری در غزل امروز (مقاله)، قسمت دوم، اطلاعات سه شنبه 23 مهرماه 70، ص 7

[90] - فصلی از عاشقانه ها، ص 110 - 109

[91] - فاطمه راکعی، آواز گلسنگ، انتشارات اطلاعات، تهران 1373، ص 54 - 44

[92] - برای خواندن این غزل ر. ک: روزنامه ی اطلاعات، سه شنبه 27 آذر ماه 1369، ص 7

[93] - هادی سعیدی کیاسری، نامی که گم شده است، حوزه  هنری، تهران 1373، ص 12 - 11

[94] - متأسفانه نسخه ی کامل این غزل – مثنوی خواندنی - که در روزنامه‎ ی اطلاعات چاپ شده است – در میان انبوهی از یادداشتهایم مفقود شده بود. ناچار این چند بیت را از حافظه نقل کردم.

[95] - به نقل از شعر امروز، ص 135 - 134

[96] - نسخه ی مکتوب این مثنوی را در جایی ندیده ام و آنچه به عنوان نمونه از ابیات آن نقل شد از سالها پیش با شنیدن نوار نینو ا کار حسام الدین سراج در ذهنم باقی مانده است.

[97] - با مطلع: طلا یگان سوار از غبار برگشتند/ تکاور ان رها بی سوار برگشتند

[98] - با مطلع: حالی تو راست خیز و کمربند و ره سپار/ آنک عصا و چار ق میراث کولبار

[99] - با مطلع: خضر هم از شکن زلف تو در گمراهی است/ بعد از این زخم و عطش رهزن مرگ آگاهی است

[100] - ماهنامه ی اهل قلم، شماره ی سوم و چهارم (خرداد و تیر 74)، ص 49 - 48

[101] - روزنه، ج3، ص 106 - 104

[102] - شعر امروز، ص 177

[103] - کیان، شماره 25، (خرداد و تیر 74)، ص 76، (فصلی از منظومه ی مردابها و آبها)

[104] - محمد رضا عبدالملکیان، ریشه در ابر، ص 122 - 117

[105] - نقد و تحلیل ادبیات انقلاب اسلامی (بخش اول: شعر) سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی، تهران 1371، ص 534. (نوشته ی دکتر منوچهر اکبری)

[106] - سید علی موسوی گرما رودی، چمن لاله، انتشارات زوار، تهران 1362، ص 130 - 125و 156 - 151

[107] - نقد و تحلیل ادبیات انقلاب اسلامی...، ص 12 - 11 (مقدمه)

[108] - در کوچه ی آفتاب، ص 59

[109] - همصدا با حلق ...، به نقل از: شعر امروز، ص 244 - 243

[110] - همان

[111] - در کوچه ی آفتاب، ص19

[112] - از نخلستان تا خیابان، ص 72

[113] - دریا در غدیر، به نقل از شعر امروز، ص 248

[114] - در کوچه ی آفتاب، ص 99

[115] - دریا در غدیر، به نقل از: شعر امروز، ص 255

[116] - دو بیتی از جلیل فخرایی شاعر جوان مشهدی است؛ از یادداشتهای شخصی نگارنده

[117] - از نخلستان تا خیابان، به نقل از: شعر امروز، ص 256 - 255

[118] - روزنه، ج3، ص 71 - 70؛ نقد اساسی و مفصلی از این چهار پاره هم در همین مأخذ به عمل آمده است، ص 80 - 71. نیز بنگرید به: نجوای جنون، ص 71 - 69

[119] - شعر امروز، ص 294 - 293

[120] - برای خواندن این قصیده بنگرید به: دریا در غدیر، ص 11 - 9

[121] - شعر امروز، ص 578

. انتهای پیام /*