مبانی فلسفی کرامت انسان

با حضور: آیة الله عمید زنجانی ، دکتر غلامرضا اعوانی، حجة الاسلام والمسلمین دکتر ادیب، حجة الاسلام والمسلمین ایازی و پدر سمعان النصری.

دکتر ادیب: بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی جمیع الانبیاء و المرسلین لا سیّما علی خاتمهم و آله و اصحابه و المتأدّبین بآدابه.

سخن از کرامت انسان گفتن خصوصاًّ از منظر دین سهل است و ممتنع اما سهل است چون دین از خدای کریم و توسط سفرای کریم او و به پشتوانه کتب دارای کرامت برای انسان آمده است و محور اصلی بعثت رسل هدایت انسانی است که هم از کرامت انسان ناشی می شود و هم به کرامت انسان ختم. اما ممتنع است چون سخن گفتن از موضوعی است که مفهوم و مصداق آن و حدود آن و کاربردهای آن در هاله ای از سؤال و ابهام پوشیده و پیچیده است. در این فرصت اندک که داریم و جلسه هم با تأخیر شروع شده ان شاء الله تلاش خواهیم کرد از محضر بزرگان استفاده کنیم و قدری در روشن شدن مفهوم و معنای کرامت و این که این کرامت از آن چه انسانی است؟ و هم در روشن شدن این که این کرامت چه نتایج عملی و کاربردی دارد و در مقام تطبیق و اجرا چگونه ظهور پیدا می کند گفت و گو کنیم و هم پرسش کنیم از این که اگر میان این کرامت و پاره ای احکام دین تعارضی احساس شد یا فی الواقع به وجود آمد چه باید کرد؟ اولین سؤال را اختصاص می دهیم به روشن کردن حیطه معنایی و مفهومی کرامت و هم چنین حیطه معنایی و مفهومی انسان. وقتی در دین از کرامت انسان سخن می رود دقیقاً مراد از کرامت چیست؟ و این کرامت برای چه انسانی با چه اوصافی است؟ آیا قدر مطلق انسان یعنی حیوان ناطق( اگر تعبیر منطقی این را بپذیریم) مراد است؟ یا انسانی با وصف خاص واجد این صفت کرامت است؟ به تعبیر دیگر آیا در حیطه مفهومی کرامت ما باید به عقل عرفی رجوع کنیم یا دین و شرع اصطلاح خاصی در این جا دارد؟ و باز در تعریف انسان باید به این موجود گوشت و پوست و استخواندار خارجی مراجعه کنیم یا از انسان هم دین تعریف خاصی ارائه می دهد؟

از حضرت آیة الله عمید تقاضا می کنم که شروع بفرمایند.

آیة الله عمید زنجانی: بسم الله الرحمن الرحیم.

من هم به نوبه خودم این نشست پربار را به برگزار کنندگان آن تبریک می گویم. همة ما در صراط ادای وظیفه در درجة اول به ساحت مقدس حضرت امام   (قدس سره) و سپس برای باروری نظام اسلامی تلاش می کنیم. سؤالی که مطرح کردید ابعاد مختلف داشت با تأکید بر این که خیلی فشرده و مختصر باشد من توجه حضار محترم را به آیات مربوط به خلقت انسان جلب می کنم.

آیات مربوطه به خلقت انسان به وضوح مراحل خلقت انسان را از ابتدا تا پایان بیان می کند و علت و شاخصه اصلی کرامت انسان را هم روشن می کند. بالاخره کرامت انسان مربوط به انسان است و انسان بما هو انسان دارای کرامت است، اما منافات ندارد که ما به دنبال جهت بگردیم و پی ببریم که ملاک کرامت انسان چیست؟

از آیات داستان آفرینش آدم و حوا به خوبی روشن می شود که شاخصه اصلی در کرامت انسان دو چیز است: عقلانیت و علم انسان.

البته هم عقلانیت و هم علم انسان از روح خدایی داشتن ناشی می شود. اما در عین این که منشأ اصلی این دو خصلت بزرگ در کرامت انسان یعنی عقلانیت و علم مربوط به روح انسان است که الهی است اما سایر خصوصیات جسمی انسان هم بی ارتباط نیست. آفرینش خدا، امر متعادلی است: جسمی برای انسان انتخاب شده که متناسب با آن روح بلند و آسمانی و الهی اوست بنابراین کرامت هم شامل جنبه های معنوی و روحی انسان می شود و هم جنبه های جسمی انسان را شامل می شود. وقتی موجودی مقدس است متعلقات او هم کسب قداست می کند. وقتی که انسان کرامت دارد تمام آن چیزهایی هم که به انسان مربوط می شود دارای کرامت است.

این که از بین عقلانیت و علم اصل و فرع کدامند، بسیار دشوار است، اما آن چه مسلم است این که این دو خصلت در ردیف خصلت های اصلی شاخص های انسان هست.

این جا ترجیح می دهم ولو دقایقی کوتاه در زمینه مسائل کاربردی کرامت انسان بحث شود. این که مبانی فلسفی کرامت انسان چیست، بسیار قابل بحث و هم روشن است، اما کاربرد کرامت انسان بالاخص در رابطه با امام ـ رضوان الله تعالی علیه ـ زوایای ناگفته ای از مسائل مدیریتی و رهبری امام که با مسئله کرامت انسان ارتباط داشته باشد مطالبی را بیان خواهم کرد.

دکتر ادیب: در این جا از جناب آقای دکتر اعوانی دعوت می کنیم که بحث خود را با پاسخ به این سؤال آغاز کنند که آیا دین برای انسان کرامت جعل می کند یا این که کشف می کند کرامت انسان را؟ و اگر کشف می کند همان طور که حضرت آیة الله عمید اشاره کردند ملاک های این کرامت چیست و شامل چه انسانی می شود؟

دکتر اعوانی: بسم الله الرحمن الرحیم. حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر.

کرامت، مجعول نیست بلکه کرامت الهی است. معانی مجعول نیست «ما جعل الله مشمشَ مشمشا» جعل اراده به وجود است نه به ماهیت که معنای ثابتی دارد. بنابراین کرامت را ما کشف می کنیم، معنای ثابتی دارد، الهی است و صفت خداست. رأس حکمت بحث جعل است، اگر شما جعل را انکار کنید ـ جعل در ماهیات ـ یعنی حکمت را انکار کرده اید و در این صورت، «اشعری» می شوید.

ما نمی خواهیم بر مبنای اشاعره صحبت کنیم، چون اگر بخواهم باز کنم خیلی به طول می انجامد. اما سؤالات حضرت عالی یکی دربارة کرامت بود و دیگری دربارة انسان و کدام انسان وغیره و که بنده به اختصار توضیحاتی می دهم.

کرامت به معنای بودن هر کمالی در موجودی است و به اعتبار کمالی که در وجود دارد کریم و شریف است و واقعاً کمال دارد و رأس تمام کرامت ها و کمالات حضرت حق است. ما در برهان وجوب و امکان، می گوییم شیء ممکن هیچ اقتضایی ندارد و فی نفسه هیچ کرامتی ندارد، حتی وجود که رأس همة کمالات و کرامات است در موجود ممکن، بالقوه است بنابراین آن چه به او داده شده از قِبَل فاعل و از قِبَلِ موجود غنی و واجب است. بنابر این تعریف، اگر ما این برهان وجوب و امکان را که به نظر بنده برهان بسیار محکمی، است بپذیریم، برمی گردد به خداوند کریم است به کمالات الهی؛ یعنی انسان را اگر به اصطلاح از نگاه حِکَمی بررسی کنیم می بینیم که رأس کرامت کریم اصلاً اسم خداوند است و همه جا هم خدا در قرآن به خودش نسبت داده است: (وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ) ما به او کرامت و شرافت دادیم و یا این که می فرماید: ( وَمَن یُهِنِ الله فَمَا لَهُ مِن مُّکْرِمٍ) کسی که خدا به او اهانت کند مکرمی نخواهد داشت یعنی اصل وجود  و کمالات وجود و هستی حضرت حق است.

ما بین انسان و بشر فرق می گذاریم انسان دو مرحله هستی دارد: یکی وجود فیزیکی و این جهانی که امروز در بحث های حقوق بشر به این جنبه وجودی اشاره دارند در اصطلاح حکما فطرت نخستین می گویند فطرت اول دین با فطرت اول و فطرت ثانی سر و کار دارد. این خیلی مهم است یعنی ایمان فقط با وجود فیزیکی انسان سر و کار ندارد بلکه با وجود روحانی و معنوی و الهی او که از آن به «فطرت ثانیه» تعبیر می شود که عبارت دیگر «فطرت الهیه» است. این همان رحمت رحیمی است؛ توضیح آن که: انسان از رحمت رحمانی برخوردار است؛ یعنی صفات وجود به ما داده شده و سمع و بصر و همه این صفات را قهراً داریم ولی ایمان با رحمت رحیمی و با قوس صعودی انسان ارتباط دارد و این یک کرامت دیگری پیدا می کند که به نظر بنده بسیار مهم است.

پس باید بین انسان و بشر فرق بگذاریم: بشر یعنی جنبه های زمینی وجود انسان و انسان یعنی موجودی که علاوه بر هستی بشری با خدا هم انس پیدا کرده است و در واقع ولایت الهیه دارد  ولی به معنای  دوست شدن و تقرب به خدا که غایت ایمان همان تقرب است که کرامت الهی پیدا می کند و نمی توانیم رحمت رحیمی را حذف کنیم « و بالمؤمنین رئوفٌ رحیم». این موضوع در سورة عصر هم بیان می شود: (وَالْعَصْرِ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ)؛ انسان بما هو انسان یعنی منهای ایمان و خدا در خسران است: (الا الذین آمنوا) شرطش ایمان است (و عملوا الصالحات) در این جا سه رکن دین بیان شده که در واقع سه  رکنِ همه ادیان الهی است: «ایمان» که معرفت مبتنی بر حقایق وجودی است واعتراف به این حقایق وجودی است که رأسش خداوند است که کافر از آن محروم است و «عمل صالح» رأس فضائل در تمام ادیان است و انسانی که با فضیلت باشد با انسانی که با رذیلت باشد فرق می کند مدینة فاضله و مدینة غیر فاضله یعنی بنای دین بر انسان فاضل و مدینة فاضله است این بسیار مهم است (و تواصوا بالحق) شناخت حقیقت ایمان به حقیقت بحث است «و تواصوا بالصبر» به نظر بنده جزء اخیر بسیار بسیار مهم است و کرامت علاوه بر آن معنای اول که آنهم بسیار مهم است و حق حیات است و بسیاری از مسائل دیگری که مطرح می شود در دومی هم یک معنا دارد مثلاً آزادی بسیار مهم است یعنی انسان مختار است یکی از صفات الهی انسان این است که خداوند او را خلیفه قرار داده اسمی به وی داده به نام «مختار» این اختیار یک صفت الهی است و جزء (عَلّمَ آدَمَ الاْسماء کلّها) اما این آزادی و اختیار در قالب ایمان باز معنای دیگری پیدا می کند ولی این در هر دو معنا اعتبار دارد.

دکتر ادیب: خیلی متشکرم: من دو برداشت از مطالب شما دارم: خداوند انسان را به جعل بسیط، کریم قرار داده نه به جعل مرکب؛ نه این که انسان را آفریده بعد برای او کرامت قرار داده و لازمه  جعل بسیط این است که قابل سلب نباشد.

دکتر اعوانی: حقایق مجعول نیستند حالا این بحث فلسفی است که اساس حکمت است، شما اگر این را بردارید اصلاً حکمت را برداشته و به کلام اشعری تبدیل کرده اید. ماهیت معانی (عَلّمَ آدَمَ الاْسماء کلّها) یعنی کل اسماء که اصل معانی وجودند مجعول نیستند یعنی تابع اراده حق نیستند یعنی مجعول یعنی چیزی که به تبع اراده تغییر کند آیا خدا می تواند اسماء الهی را که اصل معانی وجود هستند ـ که یکی هم کرامت است ـ به غیر خودشان تبدیل کند یعنی چیزی را که ضد کرامت است بیاید کرامت مند کند؟ نه اسماء الهی مجعول نیست جعل به وجود تعلق می گیرد، چیزی را موجود می کند و این در تفسیر این آیه مبارکه: (انّما اَمره اذا اَرادَ شیئاً اَن یَقول لَهُ کُنْ فَیَکونْ)؛ یعنی اراده به وجود تعلق می گیرد نه به شیئیت شیء، شیئیّت شیء مستقل از اراده است، شیئ است وجود آن را اراده می کند و او را ایجاد می نماید. معانی مجعول نیست بلکه اسماء الهی است.

دکتر ادیب: پس کرامت جزء و لازمة ماهیت انسان است و قابل انفکاک نیست؟

دکتر اعوانی: بله.

دکتر ادیب: و بعد هم بین دو کرامت فرق گذاشتید: کرامتی که به فطرت اولی انسان ناظر است و کرامتی که به فطرت ثانی.

دکتر اعوانی: در حقوق بشر به کرامت به معنای اول فقط تأکید می شود که آن هم درست است و نمی توان آن را نادیده گرفت، ولی کافی نیست، وقتی به حد کفایت می رسد که انسان را در آن «فطرت ثانی» اش مورد لحاط قرار دهیم.

دکتر ادیب: حضرت حجة الاسلام والمسلمین جناب آقای ایازی فکر می کنم بحث باز شده و جا دارد شما مستقیماً نکته های مورد نظرتان را بفرمایید:

حجة الاسلام و المسلمین ایازی: در باب چیستی کرامت همة کسانی که خواسته اند به مسئله کرامت بپردازند به مسئله ارزشمندی و شرافت تأکید کرده اند، ولی فقط دو نوع رویکرد و نگرش در این باب هست: یک دسته کسانی که کرامت را به صورت استعدادی نگاه می کنند و قهراً می گویند انسان استعداد این کرامت را دارد. اگر این خصوصیات بعدی به وجود آمد این کرامت حاصل می شود و الا اگر نشد ذات بماهو ذات این کرامت را ندارد که بیشتر اخلاقیون و برخی از فیلسوفان این مسئله را مطرح کرده اند.

ولی گروه دیگری هستند که کرامت را ذاتی می دانند و می گویند خود انسان ـ حتی انسان به همان حالت اولیه ـ آن فضل و ارزشمندی و کرامت را دارد. استدلال شان هم این است که درست است که وقتی از ملاک کرامت صحبت می کنیم عقل و علم او را طرح می کنیم اما واقعش این است که اولاً عقل و علم تنها نیستند بلکه اراده یا پذیرش امانت و یا چیزهای دیگر هم هستند. اما نکته این است که این انسان حتی اگر علم هم نداشته باشد آن کرامت و آن فضیلت را دارد چون استعداد را دارد و این آثار و پیامدهای وجودی برای او مترتب می شود. برای این که این جهت را کمی توضیح بیشتری دهم آقای «ایزوتسو» در کتاب «خدا انسان در قرآن» یک بحث کلی دارد که فکر می کنیم کمتر مورد توجه قرار گرفته است، او می گوید: اگر بخواهیم مفاهیم قرآنی را درست درک کنیم باید درک جغرافیایی هندسی داشته باشیم؛ یعنی مجموعه این مفاهیم را کنار هم بگذاریم و وقتی می خواهیم جهت گیری آن مفهوم را بشناسیم در اتصال به آن مجموعه بشناسیم؛ مثلاً اگر بخواهیم مفهوم ارزشمندی یا مفهوم شرافت را تعریف کنیم به این جهت نظر داشته باشیم که انسان وقتی اراده دارد یک توابع و پیامد هایی دارد؛ مثلاً آزادی، حق انتخاب، حق حیات و امثال آنها را دارد، بنابراین آیاتی که در مقاله خودم قبلاً اشاره کرده ام هندسه فهم ما را از کرامت مشخص می کند، به همین جهت عرض من این است که اگر شما به مسئلة «استعداد» تکیه کنید، در این صورت نمی توانید آن احکام حقوقی را بر آن مترتب کنید، ولی اگر آن را «ذاتی» گرفتید این انسان چون بر اساس ذاتش می آید دیگر به آن قید مذهب، عقیده، اندیشه، جغرافیا، نژاد، رنگ و هیچ خصوصیتی تعلق نمی گیرد، برای این که این انسان خلیفه ودارای علم ویژه، اراده و حق حیات خاصی است که در مورد موجودات دیگر نیامده است.

دکتر ادیب: جناب پدر سمعان النصری، چنان که مطلعید بحث ما بر سر این است که کرامت انسان چه معیار و ملاکی دارد، کرامت برای کدام انسان است و به چه معناست؟

پدر سمعان النصری: سپاسگذارم، نمی خواهم نکاتی که آقایان مطرح کردند، تکرار نمایم، زیرا عمده این مطالب به ایمان از دید مسیحیت نزدیک است. با سپاس از فرموده های آقایان می خواهم فقط یک نکته را توضیح دهم و آن این که: کرامت انسانی بر حسب عقیده مسیحیت مبتنی بر یک آیه در کتاب مقدس است که خداوند انسان را بر طبق صورت و مثال خویش آفرید: «تا انسان را بر طبق صورت و مثال خویش بیافرینیم»

معتقدم که ما باید یک تفاوت و تمیز بین صورت و مثال قائل شویم: صورت همان چیزی است که خداوند در انسان قرار داده است. پدران مقدس و شارح کتاب نظراتشان درباره این آیه متفاوت و مختلف است امّا آن چه که در «مکتب انطاکیه» که من نیز به آن منتسب هستم در تفسیر این آیه ثابت و مسلم است این است که این «صورت در دو موضوع نهفته است: 1ـ ذهن انسان و عقل و فکر اوست و همان است که در اصطلاح یونانی به آن «نوس» گفته می شود. «نوس» یعنی ذهن و عقل و فکر.

2ـ این صورت در اراده و حرّیت و آزادی نهفته است؛ یعنی این که در عقیده مسیحیت، انسان را خدا آفریده تا با او در محبّت و دوستی شریک باشد ولی آزادی و اراده ای که در انسان قرار داده شده انسان را به جایی می رساند که به خداشناسی و الحاد و ردّ کردن این خواست خداوند (یعنی مشارکت در دوستی) روی می آورد. پس عقل از سویی و اراده از سوی دیگر وجود دارد.

برای همین من شخصاً تعجب کردم از آن چه که یکی از آقایان سخنران دیشب درباره مسیحیت اظهار داشت که مسیحیت مبتنی بر عقل نیست و به یکی از محققان مسیحی که همان «توماس آکوییناس» باشد بسنده کرد، در حالی که «مکتب انطاکیه» می گوید که عقل و آزادی همان چیزی است که صورت الهی را در انسان شکل می دهد، مثال الهی آن چیزی است که انسان به سمت آن حرکت می کند. پس من به عنوان یک انسان خردمند وجود را درک می کنم و می فهمم که این وجود و هستی، پدید آورنده ای دارد آن گاه اراده می کنم که به این پدید آوردنده و آفریننده ارتباط و اتصال داشته باشم «مثال» همان سعی و تلاش انسان است که ادیان برای آن آمده اند که به انسان بگویند که تو رسالتی داری و آن این که با خدا مشارکت کنی؛ التبه نه در ذاتش، چون انسان هر قدر هم که قداست و قدسیت اش بزرگ باشد باز هم در ذات خدا مشارکت نمی جوید، ولی می تواند در نعمت و محبت او مشارکت جوید. اما این مورد دربارة ما بد جلوه داده شده است. پس اراده در انسان ـ که آن هم از صورت الهی در اوست ـ تقویت کننده انسان برای حرکت به سوی خدای عز وجلّ می باشد.

دکتر ادیب: مدخل خوبی شد تا وارد این بحث شویم که نتایج عملی قول به کرامت انسان چیست؟ در مقام عمل در زندگی حقوقی انسان؟ در وضع و جعل قوانین برای انسان؟ در زندگی اجتماعی انسان این کرامت چگونه آشکار می شود؟نکته ای که پدر سمعان اشاره فرمودند که اگر انسان با همین ارادة خدادادی، آزادی و حریت خدادادی الحاد ورزید آیا می توان از او سلب کرامت کرد؟ کرامتی که دکتر اعوانی جزو ماهیت انسان می داند و علی القاعده قابل سلب هم نخواهد بود! در مقام عمل این کرامت در قوانین و مقررات و در زندگی اجتماعی و روزمره انسان چطور آشکار می شود؟ از حضرت آیة الله عمید در خواست می کنیم در این باره، مطالب خود را بیان کنند.

آیة الله عمید: بسم الله الرحمن الرحیم. امروز مسئله کرامت و حیثیت ذاتی انسان به صورت یک شعار در آمده شاید هیچ متفکری نباشد که با این اصل مخالفت کند. تئوری ها و مبانی نظری مختلف و مبانی فلسفی گوناگونی در این زمینه گفته می شود و قدر مسلم این است که در مسئله کرامت انسان اصلاً نیازی نیست که به مسئله اصالت ماهیت و اصالت وجود بکشانیم. مسئله ای است که امروز دنیا بر آن وفاق دارند. اما در عین وفاق بر آن کاملاً دیدگاه ها رویکرد ها و مقاصد مختلف است. من دو مورد را می خواهم مقایسه کنم. در عین مقایسه عملاً این نکته را توضیح دهم که چگونه ادعای کرامت انسانی در عمل پیاده می شود. چون هر نظریه ای باید تجربه شود و نظریه ای که تجربه نشده برای انسان قابل اطمینان نیست؛ حتی مباحث فلسفی هم باید کاربرد عینی داشته باشد و در عمل صحت و حقانیت خود را اثبات کند. مسئلة کرامت انسان را امروز در دنیا کشور بزرگی مثل آمریکا ادعا دارد جزء اولین کسانی  است که مدافع آن است. آمریکا پروژه ای در دنیا دارد که هدف های بزرگی را دنبال می کند. ولی در اجرای این اهداف و عملی کردن پروژه خود با معضلات انسانی مواجه است و برای پیشبرد و اهداف خود به معضلات انسانی بی توجه است؛ یعنی به راحتی از کرامت انسان می گذرد و آن را خدشه دار می سازد. در این فرآیند، می بینیم که وقتی امریکا می خواهد به اهدافش برسد همه مسائل رنگ می بازند و کرامت انسان لگدمال می گردد.

اگر ما به کرامت با هر مبنای فلسفی یا عرفانی نگاه کنیم (چون مسئله کرامت انسان تنها در فلسفه تعبیر نمی شود در عرفان هم تفسیر بسیار متعالی دارد)، امام به مسئله کرامت اعتقاد راسخ داشت، اما کرامت انسان را هرگز در مقاصد و اهداف خود هزینه نمی کرد. این نشان دهنده این است که دیدگاه امام درباره کرامت انسانی چه دیدگاهی است؟ آیا تبعیض دارد یا نه؟ جایی نقض می شود؟ قاعده فقهی قابل استثناست یا قاعدة عقلی غیر قابل استثناست؟ آیا قاعده عرفانی است؟ اصلاً فرا استثناست؟ و یا اصلا به هیچ کدام از اینها ارتباط ندارد؟ امام در عمل تحول عظیمی به وجود آورد تحولات در دنیا بسیار است و تحول همیشه با نیروی انسانی در تضاد است برخی از گروه ها و افراد در برابر تحولات مقاومند و خواه ناخواه آنها که در صدد تحول هستند مسئله را به راحتی و آسانی حل می کنند، چرا که خود را با شرایط وفق می دهند و بر اساس آن به ظاهر در تضادّ با انسان ها مشکل را حل می کنند. ولی تضاد دیگری را به وجود می آورند و مشکل عمده آن جاست که تحول اجتماعی توأم با توسعه باشد. اگر تحول نظام با رویکرد رشد و توسعه و نوسازی باشد این جا بر خورد با انسان ها قطعی است. انسان هایی که گذشته را فراموش نمی کنند و بر آن، پای می فشارند با هر گونه نوسازی مخالف اند و در برابر هر نوع توسعه ای مقاومت می کنند. شما با معنای نوسازی آشنا هستید، توسعه و نوسازی قدم به قدم با معضلات انسانی مواجه است، انسان هایی که به دلیل فکری یا منافع و یا هر دلیل دیگری مقاومت می کنند. این جا مشکل انسانی یا کرامت انسانی در تحولات است که نوگرا هستند یک مسئله و معضل جدّی جدی است.

مدیریت و رهبری امام در قبل و بعد از پیروزی انقلاب نشان داد که نه تنها در نظام سیاسی بلکه در بنیاد های فرهنگی و عرفی جامعه، تحول بنیادین همراه با نو آوری ایجاد کرد و با چیره دستی و اندیشه ورزی، فرهنگ سازی نمود و مقوله های جدیدی را در جامعه نهادینه کرد و توسعه بخشید. نشانه اش این است که وضعیت کشور در سال 1357 را با وضعیت فعلی کشور به لحاظ نوسازی و توسعه مقایسه کنید. همه اینها ریشه در اندیشه امام و در طراحی و مدیریت آن بزرگوار دارد. در طول این مدت، امام از کرامت انسان و از دین هزینه نکرد. این بزرگ ترین موهبتی بود که امام بزرگوار عملاً اثبات کرد و در روند انقلاب پای بندی خود را به آن اثبات نمود بسیاری هستند که در تحولات از دین مایه می گذارند، اما دین سرمایه ای است که نباید از آن هزینه کرد، اصلاً اطلاق سرمایه بر دین درست نیست، چون دین موهبتی است که باید از منافع آن استفاده کرد و خودش به عنوان سرمایه ثابت دست نخورده بماند. هم چنین کرامت انسان را نباید هزینه کرد بلکه باید از آثار آن استفاده کرد. وقت اندک است مطلب هم دامنه دار من به دو سه نمونه اشاره می کنم.

امام در پیروزی انقلاب از تمام توانهای موجود استفاده کرد. از جمله از انسجام وحدت و ایمان مردم استفاده کرد، اما این از آثار کرامت انسان و از آثار دین بود نه خود دین یا کرامت انسان. کرامت انسان در این وحدت و یکپارچگی، تجلی یافته بود و امام از این آثار استفاده کرد بدون این که از خود کرامت انسان یا دین مایه بگذارد. امام در روند انقلاب از توانمندی های دانشگاه ها و حوزه ها استفاده کرد اما این توانمندی ها آثار دین و کرامت انسانی بودند، بدون این که از خود دین و کرامت مایه ای گذاشته شود. هم چنین می بینیم از روحانیت استفاده کرد و این نهاد مقدس علمی در قبل و بعد از انقلاب در خدمت امام بودند. این کار، بهره بردن از آثار برکات دین و کرامت انسانی بود.

پس یکی از جنبه های مدیریت برجسته امام این بود که از سرمایه ها هزینه نکرد، خیلی از دولت ها از سرمایه استفاده می کنند؛ مثلاً نفت سرمایة ملی ماست و عین نفت را نمی توان درآمد حساب کرد، اما اگر دولت بتواند از آثار استخراج نفت استفاده کند می تواند به عنوان سرمایه ملی از آن استفاده کند. دین سرمایه ـ به معنی عام ـ است نه به مفهوم اقتصادی. کرامت انسان یک سرمایه است که از آن نمی توان در مدیریت ها استفاده کرد بلکه باید از آثار شکوه مند آنها بهره برد که امام این چنین کرد.

اما آن چه که امریکا در جهان مدیریت و رهبری دارد وداعیه آن را دارد و در پیشبرد مقاصدش از همه چیز از جمله کرامت انسان ها هزینه می کند آن چه در افغانستان، عراق و در صحنه های دیگر گذشته همه مایه هایی است که امریکا از کرامت انسان استفاده می کند و شگفت این که: از ما هم بیشتر داعیه کرامت انسان را دارد.

پس معلوم می شود کرامت انسان دیدگاه های مختلفی دارد و سؤال کردند که: آیا این قاعده استثنا دارد یا نه، از دیدگاه امام تا آن جا که من می فهمم تنها یک استثنا دارد «الا أن یذلّ نفسه» یعنی وقتی انسان خودش را از کرامت دور می کند خواه ناخواه از کرامت دور است، وقتی انسان عقلانیت خود را کنار می گذارد بر خلاف جهت علم حرکت می کند و روح الهی وجود خود را زیر پا می گذارد، خواه ناخواه فاقد کرامت خواهد بود. کرامت ملاک می خواهد، ذاتی به آن معنای فلسفی در معنای کرامت صدق نمی کند ما کرامتی را بحث می کنیم که در عرصه زندگی انسان نقش داشته باشد، کرامتی نقش دارد که مبتنی بر عقلانیت و مبتنی بر علم باشد. انسانی که این دو موهبت را از دست بدهد و روح الهی خودش را از دست بدهد خواه ناخواه مصداق «ان یذل نفسه» است که فاقد کرامت خواهد بود.

دکتر ادیب: دو نکته مهم و ارزشمندی که در فرمایشات حضرت آیة الله عمید زنجانی بود، تکرار می کنم، چون به بحث ما و پیشرفت آن کمک می کند: یکی این که امام نه به عنوان کسی که مباحث نظری را درباره کرامت دامن زده باشد، بلکه به عنوان حکیم معتقد به کرامت انسان چنان عمل کرد که در عمل به انسان ها کرامت داد و سطح کرامت انسان را در زندگی اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جامعه ما ارتقا داد. دیگر این که امام نه به عنوان فعال در زمینه مسائل نظری نوسازی و تجدد بلکه به عنوان انسانی که جامعه را به پیش برد و حرکت داد، عملاً جامعه اسلامی و ایرانی ما را با فرهنگ جدیدی که در شئون مختلف زندگی صورت گرفته بود آشنا کرد و آن فرهنگ را به عمیق ترین لایه های زندگی ما وارد کرد و طبیعتاً ما را به چالش  بحث های نظری سوق داد که باید سال ها بنشینیم و درباره اتفاقی که افتاده و نتیجه ای که حاصل شده بحث کنیم.

جناب آقای دکتر اعوانی لطف بفرمایید دربارة همین سؤال که: نتایج و آثار عملی کرامت انسان چیست؟ به اختصار، مطالب خود را بیان فرمایید.

دکتر اعوانی: البته می خواستم به مطالبی اشاره کنم که برادران عزیز فرمودند. صحبت اول این که مباحث نظری را ما خیلی دست کم می گیریم. مباحث عملی و کاربردی، خیلی به جا و درست است، اما بدون نظر فایده ای ندارد. شما در هنگام راه رفتن باید نگاه کنید که کجا می روید. چاه نباشد. آیا شما می توانید چشم خود را ببندید و از این جا تا جلوی خیابان بروید؟ امکان ندارد. باید چشم لحظه به لحظه ببیند، اگر یک پله را نبینی زمین می خوری. دیدن و باز بودن چشم بسیار اهمیت دارد و بعد عمل. اشکال ما این است که نظر ما بسیار ضعیف شده و امام از لحاظ نظری بسیار قوی بود و چون در نظر بسیار قوی بود توانست این تحول را در عمل به وجود آورد. من باید به بعضی مباحثی که برادران مطرح کردند پاسخ دهم:

یکی این که در مسیحیت، انسان صورت خداست، که در اخبار ما هم آمده، اما به معنای دیگر و حتی به شکل کامل تری در قرآن آمده است: (وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا) در این آیه قید «کُلّها» خیلی عظیم است همه چیز در عالم مظهر اسماء است، ولی با این قید «کلّها» صفت انسان است؛ یعنی جامع. آن وقت «اسماء کلها» یعنی اسم الله. اسم الله جامع همه اسماء و صفات است، یعنی او عبد الله است که خدا را در مظهر اسم الله می پرستد و صورت کامل خداست و این اسماء نظری نیست قابل تحقق است؛ یعنی کرامت انسان در این است که بعضی از اسماء به صورت طبیعی و فطرت اولی به او داده شده، چاره ای نیست همه دارند. اما در فطرت ثانی باید آنها را تملک کند یعنی اختیار کند و به تحقق برسد و جنبه خلیفگی پیدا کند. این است که ما چنانکه گفتند باید تمام آیات را با هم در نظر بگیریم.

از صفات انسان یکی این که گفتم: (وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کُلَّهَا) که اتفاقاً در انجیل و تورات هم به معنای دیگری که خداوند اسم همه چیز را به انسان یاد داد آمده است. دوم جنبه خلافت اوست خلافت یعنی اصالتاً این صفات برای خداست اما استخلافاً و نیابتاً از آنِ ماست تا انسان ادعا نکند که این صفات برای اوست و دعوی خدایی نکند، (وَأَنفِقُوا مِمَّا جَعَلَکُم مُّسْتَخْلَفِینَ فِیهِ) آن چه را خدا مستخلف قرار داده از آنِ خداست شما مستخلفید.

مسئلة خلافت و عبودیت انسان بسیار مهم است، انسان نباید دعوی ربوبیت کند بلکه باید در عبودیت خود بماند و در عبودیت مظهر تمام این اسماء باشد. دیگر این که در انسان روح خدایی دمیده شده است: (وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی)؛ قرآن می گوید روح مال خداست این روح را خدا به خودش نسبت داده. عین همین آیه در تورات است. [I blew into him on my own sprit ] یعنی از روح خودم در او دمیدم. تمام این اوصاف ما الهی است و راه ایمان را به ما نشان می دهد. اما اگر کسی که مؤمن نباشد ادعای ربوبیت می کند و روح فرعونی دارد. ایمان این فایده را دارد که اوصافی را که خدا به او داده و نتیجة روح خداوند است از خدا می بیند و اگر انسانی مؤمن نباشد (انا ربکم الا علی) می گوید مثل این دنیای جدید؛ یعنی آن اوصاف الهی را به خودش نسبت می دهد، ولی در کرامت خیلی مهم است، کرامت این است که این اوصاف را در خدا ببیند و خود را مظهر این اوصاف بداند و اصالتاً به خودش نسبت ندهد. امام خمینی در مسائل نظری عرفان یکی از بزرگ ترین مفسران عرفان بود و در آثار عرفانی خود مسئله ذوالعینین بودن (یک چشم بودن و دو چشم  داشتن) مطرح کرده خدا به ما دو چشم داده این دو چشم باید تراز باشد نه این که آستیگمات باشد و انحراف داشته باشد، وقتی انسان سالم است که دو چشم اش یکی ببیند، این دو چشم به طور سمبلیک یکی حق بین و دیگری خلق بین است، عین الیمنی و عین الیسری عین الیمنی حق را می بیند در دین، حق دیدن خیلی مهم است، همه چیز را به حق دیدن شرط دین است، انسان هر چه در ایمان کامل تر باشد دیدة حق بین او کامل تر است.

در آثار امام خمینی این ظاهر است چشم چپ، خلق بین است، خلق دیدن هم بسیار مهم است، ولی این دو چشم باید میزان داشته باشد حق را در خلق و خلق را در حق ببیند. این چشم چپ و راست همان فطرت اولی و ثانی است که بنده عرض کردم. باید این دو چشم او میزان باشد بعضی مثل دنیای جدید خلق بین هستند و اصلاً چشم حق بینی ندارند، دنیای جدید حرف از انسان و حقوق بشر و کرامت می زند ولی صرفاً بشری است، حق بین نیست. کسانی هم بوده و هستند که حق بین هستند اما خلق بین نیستند اولیا بیشتر حق بین اند و چشم خلق بین آنها ممکن است ضعیف باشد، ولی آن هم هر چند پسندیده است، اما کمال این است که همه چیز را با هم ببینیم، که کمال محمدی این بود که او را واقعا همه کاری می کرد و در تمام امور بشری اعم از سیاست، اخلاق، خانواده، جنگ، جهاد و همه چیز توجه داشت. به طوریکه امر بر کفار مشتبه شده و گفتند: (مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی) او را به دیده ظاهر می دیدند مثل آدم معمولی است و همان کارهایی را می کند که انسان معمولی می کند، اما باطن و حقیقت او را ندیده بودند و او جامع بین این دو دید بود.

پس ما ضعف نظری داریم امام که قوت عملی داشت به دلیل قوت نظری بود، اگر قوت نظری نداشت نمی توانست برنامه  را پیاده کند بنابراین همه مراحل از فقه و حکمت و عرفان به او کمک کرده بود. بدون حکمت و عرفان امکان به دست آوردن این دید میسر نیست.

پس مباحث نظری را نباید دست کم بگیریم، چون عمل مبتنی بر نظر است، باید عمل هم باشد ولی عمل بدون نظر فایده ندارد.

دکتر ادیب: جناب آقای دکتر اعوانی، به درستی تأکید فرمودند که باید به نظر پرداخت، ولی سؤالی که گریبان جامعه و متفکران ما را رها نمی کند شاید به همین دلیل هم جناب عمید فرمودند زود تر برویم سراغ نتایج عملی این که اگر بخواهیم کرامت انسانی را که مال فطرت ثانی انسان است در زندگی فطرت اولی انسان اعمال کنیم چکار کنیم؟ برای این که انسان خلیفة الله بتواند در زندگی عملی و در نظام حقوقی اجتماعی خودش از این کرامت برخوردار باشد چه باید کرد؟ جناب ایازی بفرمایید.

حجة الاسلام والمسلمین ایازی: مسلماً بحث نتایج و پیامد های کرامت می تواند خیلی زیاد  باشد ولی به نظر من دو دید وجود دارد یک دید نگاه آسمانی و قدسی و یک دید هم نگاه زمینی و واقعی و ضروریات مطروحه امروزی در جامعه . فکر می کنیم اگر بخواهیم از نتایج کرامت صحبت کنیم همین زمینی اش را صحبت کنیم شاید ملموس تر و عینی تر باشد. به نظرم می آید این که ما برای انسان کرامت قائل شدیم در مرحله اول باید برای او حق انتخاب و حق تعیین سرنوشت و حق اختیار و عدم اکراه و اجبار فرض کنیم. ببینید این نکته را عرض کنم این که گاهی بین حوزه هایی که دین تعریف و توصیف می کند و راهنمایی می کند مباحث خلط می شود مثلاً در قرآن در سوره زمر می فرماید: (وَلا یَرْضَی لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ) خدا راضی نیست کسی کافر شود اما همین خدایی که راضی نیست کسی کافر شود در جای دیگری می گوید: (إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِم مِّن السَّمَاء آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ)؛ خدا نخواسته از راه زور و اجبار این کار را کند و در این مورد آیات فراوانی هست که می فرماید: ( وَلَوْ شَاء الله لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً ) (وَلَوْ شَاء لَهَدَاکُمْ أَجْمَعِینَ ) ( وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا) نتیجه این معنا چیست؟ یعنی خدا مشیتش این گونه نیست با این که «َلا یَرْضَی لِعِبَادِه الکفرِ» اما در عین حال از راه زور و اجبار نمی خواهد، می خواهد انسان ها باطوع و اختیار و اراده به نتیجه برسند و مؤمن شوند. این مؤمن شدن ارزش دارد قهراً لازمه این کرامت که در این حوزه مطرح می کنیم این که ما بگذاریم بستر انتخاب و اراده فراهم شود یعنی افراد با آگاهی و علم به سمت دین بیایند و کسی را با اجبار نیاورند و پیامدی برای ایمان نداشتنش فراهم نکنند حداقل مسئله این جهت است حالا البته پیامد های دیگر هم دارد نمی خواهم از محدوده وقت خودم خارج شوم.

دکتر ادیب: خیلی متشکرم. این سؤال را از جناب پدر سمعان بپرسیم که: اگر انسان با این تأکیدی که جناب ایازی فرمودند که در عرصه زندگی اجتماعی ـ فرهنگی خود باید از آزادی برخوردار باشد همین انسانی که مبتلا به گناه نخستین و حتی گناه ثانوی هم هست، همین انسانی که گر چه صورت او بر مثال خداوند است اما به سوی خدا نمی رود و مثال خدا را بر نمی گزیند؛ دین چه موضعی باید در مقابل این انسان بگیرد؟

سمعان: معتقدم که انسان در این مورد دو پاسخ دارد:  1 ـ  عمودی و این جواب در پاسخ به ندای الهی داده می شود، زیرا خداوند در ابتدا انسان را دعوت کرد، انسان را دوست داشت و دستش را به سوی او دراز کرد پس جواب اول انسان همان جواب عمودی است؛ یعنی برگرداندن ارتباط با خداوند که به واسطة گناه نخستین انسان قطع گردید. 2 ـ  ولی بعد دوم همان بعد افقی است؛ یعنی ارتباط افراد انسانی با یکدیگر و این همان مطلبی است که در عقیده مسیحیت موجود است و شب گذشته جناب سید محمد خاتمی دبیر کل این کنگره آن را بیان داشتند. آن جا که ایشان بین فرد و شخص تفاوت قائل شدند، چرا که فرد مسیحی در اجتماع، گوشه نشین است و هیچ روابطی با دیگران ندارد، ولی شخص ارتباطات و اتصالاتی دارد؛ مثلاً اگر ما از کلمه «صلاة» هم «الف» را حذف کنیم آن چه که می ماند همان «صله» است که به معنای ارتباط و پیوستگی است، پس ای انسان تو هم با خالق خود به صورت عمودی ارتباط داری و هم با مردمانی که در کنار تو هستند به صورت افقی. پس این همان شخص است که از برادر خود برکنار و دور نیست.

به حسب عقیده مسیحیت، از انسان در مورد نمازش یا تعداد رکعاتش و امثال آن پرسیده نمی شود. پس از او دربارة چه چیزی پرسش می شود؟ در دیانت مسیحی از انسان در بارة برادرش که انسانی مانند اوست پرسیده می شود. به عنوان مثال من گرسنه بودم مرا سیر کردید، تشنه بودم مرا سیراب کردید، برهنه بودم مرا پوشاندید، بیمار یا زندانی بودم به عیادت و دیدن من آمدید. پس ای انسان بر توست که به سوی برادرت روانه شوی (و برای او کاری انجام دهی تا ایمانی که ناشی از ارتباط عمودی تو با خداوند است از تو جوشش نماید تا اعمال شایسته را در عمل پیاده نمایی. من پیوسته به جملات قرآن کریم در این زمینه توجه دارم که همیشه بین (الَّذِین آمَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ) را جمع می کند و با هم می آورد. پس نتیجه این که اگر ایمان در ما اعمال شایسته و ارزنده ای ایجاد نکند، ایمانی میان تهی و پوچ خواهد بود، ولی ما در این مورد مشکل داریم و آن این که وقتی انسان ها بنا را بر این می گذارند که عدالت الهی را آن  گونه که خود می فهمند پیاده کنند چه اتفاقی می افتد. جناب شیخ (آیة الله: عمید زنجانی) در این زمینه به امریکا اشاره کردند؛ امریکا خود را قاضی جهان قرار داده است، نه برای آن که عدل واقعی را در جهان بر پا بدارد بلکه برای آن که عدالتی را که خودش در نظر دارد اقامه نماید. در نتیجه ما پی آمد های آن چه که امریکا در جهان انجام می دهد می دانیم، ولی من می خواهم دربارة آن ضررهایی که کارهای امریکا و جنگ آن بر مسیحیت وارد کرد سخن بگویم؛ در ابتدای جنگ آمریکا بر ضد عراق رئیس جمهور امریکا گفت این یک جنگ صلیبی است، ولی اعراب بر حسب مطالعات من هرگز این را قبول ندارند که جنگ های فرنگیان (اروپاییان) بر ضد جهان اسلام جنگ صلیبی بوده است، آنها بین شمشیر و صلیب رابطه ای برقرار نکرده اند، اعراب بین این دو کلمه جدایی انداخته اند، اما وقتی که جرج بوش گفت این یک جنگ صلیبی است ما در سوریه و به طور دقیق در استان «رقّه» ملاقاتی با آقای سید مجتبی حسینی نماینده مقام رهبری کردیم من به ایشان گفتم که این جنگ صلیبی ( که البته اشتباه است و باید این کلمه از زبان عربی ما محو شود بلکه باید بگوییم جنگ های اروپاییان) این جنگ ها از جنوب اروپا آغاز شد از یونان به قسطنطنیه و از آن جا به انطاکیه سه پایتخت عمده مسیحی و خون های بسیاری از مسیحیان ریخته شد، ادعای این جنگ جویان آزاد کردن بیت المقدس از دست مسلمانان بود ولی خون های مسیحیان در انطاکیه، قسطنطنیه و یونان ریخته شد، راهبان کشته شدند، اسب ها بر سر سفره مقدس به رقص در آمدند، بعد از آن خون های مسلمانان و مسیحیان در دفاع از «قدس» با هم آمیخته شد. آن زمانی که اشغال گران اروپایی نیامدند تا بیت المقدس را آزاد کنند و آن کس که نمی داند بداند که کلید کلیسای قیامی تا امروز هم به دست مسلمانان است، پس این چه آزاد سازی بود که در اثر آن نسبت مسیحیان به بیست در صد کاهش یافت.

آن زمان که جورج بوش گفت این جنگ صلیبی است و بعد از آن هم گفت که این خطای زبابی بوده است من در آن جلسه گفتم که منتظر باشید که عدد مسیحیان عراق به بیست درصد کاهش خواهد یافت. اولین کسانی که از این جنگ اثر سوء پذیرفتند همان مسیحیان بودند. مردمان زنده و سالم بودند و در کنیسه ها کشته شدند من دوستی داشتم که در یکی از کلیساها مراسم مذهبی را اجرا می کرد بمبی بر در کلیسایش منفجر شد با این پیام که: «ای مسیحیان از عراق خارج شوید». این یک پیام واضح و روشن بود. طبعاً در این میان بازی های تبلیغاتی هم وجود داشت که مثلاً مردم عراق برگه هایی را توزیع می کنند و می گویند: «ای مسیحیان از عراق خارج شوید شما کافرید». ولی اینها بازی های امریکایی است من از همان اول حمله امریکا به عراق می ترسیدم که مسیحیان مورد آزار قرار گیرند که همین هم شد. بعد از آن که امریکاییان شأن و مقام حضرت امام علی (ع) را در عراق مورد بی حرمتی قرار داده و میراث معنوی او را آتش زدند به همین منوال مسیحیان را نیز آزار دادند پس در اساس نظریه  ما انسان همواره این جواب عمودی وافقی را دارد ولی ترس از این است که انسان چگونه این پاسخ را در عمل پیاده می نماید.

دکتر ادیب: اجازه  دهید نتیجه گیری کنم: باید بین دو ساحت افقی و عمومی ارتباط انسان (به تعبیر زیبایی که جناب سمعان به کار بردند) جمع کرد. انسان خلیفه خداست و از دیدگاه اسلامی باید فطرت الهی اش و ارتباط خودش را با خدا محکم کند و از دید مسیحی ارتباط از دست رفته اش را اعاده نماید. به عنوان انسانی که در جامعه زندگی می کند باید بتواند این ارتباط الهی را در زندگی اجتماعی خود و در قالب فضیلت ها و ارزش ها و برخورداری از حقوقی مثل تعیین سرنوشت، آزادی، اختیار، حق انتخاب و کرامت اجتماعی نمود دهد.

در عین حال از مجموعه مباحث این استفاده را هم کردیم که اگر قرار باشد ـ مخصوصاً با نکات اخیر «پدر سمعان» ـ ما با مداخله قهر آمیز در پی تحقق پاره ای آرمانها باشیم اولین چیزی که از دست می رود همان آرمانهاست. بنابراین برای این که ارتباط انسان را با خدا محکم کنیم نباید ساحت اجتماعی را بر او تنگ کنیم بلکه باید به انسان اجازه دهیم خودش بشناسد و با اختیار و آزادیِ خود، آن تعالی را انتخاب کند.

نکته دیگر این که باید سعی کنیم در این بحث مطالب خود را هر چه بیشتر معطوف به زندگی و به عمل کنیم و از بحث های نظری نه به عنوان ابزارهایی برای پیشبرد اقدامات عملی که به عنوان مبانی و اصول راهبردی برای تصحیح عمل و برای نتیجه گیری های مثبت در زندگی عملی استفاده می کنیم.

با سپاس از همه سروران و دانشوران ارجمند که با بحث های خود و نیز حضور متفکرانه خویش، این میزگرد را غنا بخشیدند.

 

منبع: همایش بین المللی امام خمینی(س) و قلمرو دین (1) کرامت انسان / مصاحبه های علمی، مجموعه آثار 13، ص 416.

. انتهای پیام /*