آیة الله محیی الدین حائری شیرازی
با تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید لطفا بفرمایید مفهوم کرامت چیست و اسلام، چه تبیینی از آن دارد؟
کرامت در مقابل استخفاف است. قرآن درباره فرعون می گوید: (و استخف قومه فاطاعوه انهم کانوا قوماً فاسقین) فرعون مردم را تحقیر کرد، سبک کرد، کوچک کرد، چگونه؟ به فرعون می گوید: «ذی الاوتاد» رسم بود دو چوب عمود بر هم، آن که افقی بود کوتاه و آن که عمودی بود بلند، نصب می کردند و سپس متهم را در آن چهار میخ می کشیدند. میخ ها را از بدن متهم تا داخل صلیب فرو می کردند، برای این که جان دادن توأم با درد کشیدن باشد و کسی جرئت مخالفت با فرعون را نداشته باشد، این کار استخفاف بود و انسانی که به دلیل ترس از این مجازات مطیع و همراه فرعون می شد، فاسق بود. تکریم ضد استخفاف است؛ کرامت انسانی یعنی حفظ آزادی، حفظ حرمت، حفظ عزت، حفظ استقلال، حفظ حق انتخاب.
برای روشن شدن موضوع قضیه ای را برایتان نقل می کنم:
در دوره جنگ بود یک روز مسئول انجمن اسلامی کامیون داران پیش من آمد و گفت: چرا پسران من این کارها را می کنند؟ گفتم منظورتان از پسرانتان کیانند؟ گفت: بچه های سپاه. گفتم چه کار کرده اند؟ گفت: کامیون دارها را با اسلحه مجبور کرده اند برای جبهه بار ببرند. سپس گفت: چرا از من نخواستند تا برایشان هر مقدار که لازم دارند، شب و حتی نصف شب از رختخواب بلند کنم؟ با زبان (پسرم، عزیزم، جان من، جنگ برای ناموس ماست.) من هر وقت هر اندازه کامیون بخواهند برایشان فراهم می کنم. چرا به این صورت؟ چرا به زور اسلحه؟ سپس اضافه کرد: یک پهلوان، یک بزغاله را بغل می کند یک میدان می برد خسته می شود و زمین می گذارد ولی یک بچه دوازده ساله دو هزار گوسفند را از شهری به شهری می برد نه خود خسته شده و نه گوسفندان خسته شده اند و به کار خود ادامه می دهد. در این مثال او به این نکته ها توجه فرمایید.
1 ـ یک پهلوان و یک بچه دوازده ساله؛
2 ـ یک بزغاله و دو هزار گوسفند؛
3 ـ بغل کردن و روی پای خود بردن؛
4 ـ یک میدان راه و از شهری به شهر دیگر؛
5 ـ هر دو خسته شدن و هیچ کدام خسته نشدن؛
6 ـ تعطیل کردن و ادامه دادن.
از زور استفاده کردن یا مردم را بغل کردن استخفاف است، با پای مردم راه رفتن کرامت انسانی است، شوروی رسماً دیکتاتوری می کرد. هفتاد سال مردم شوروی را بغل کرد مردم خسته شدند، حزب کمونیست هم خسته شد. حزب مردم را زمین گذاشت. فروپاشی یعنی همین. صدام مردم عراق را با استخفاف اداره می کرد. او فقط در یک نوبت، هفتصد جوان که خود را معرفی نکرده بودند اعدام کرد.
رژیم آمریکا به زور اسلحه مردم آمریکا را اداره نمی کند ولی مسئله اختلاف طبقاتی و نفوذ ثروتمندان در امور به صورت برهنه و عریان نیست. مثل مردم شوروی سابق بغل شده نیستند اما روی پای وجدان و شرافت و کرامت انسانی هم گام بر نمی دارند. مسئله طمع و زیاده خواهی است که به عنوان منافع آنها را به این سو و آن سو می کشد.
چه کرامت انسانی برای مردم آمریکاست که اسرائیل، نماینده ثروتمندان کلیمی آمریکا و اروپا مردم این کشور را برای منافع خود به دنبال می کشد. سلطه یهود بر اروپا و آمریکا سلطه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی است، نوعی بغل کردن است. منتها برهنه و عریان نیست، بلکه پوشیده و نهان است و استخفاف به صورت نقاب دار انجام می گیرد.
اما رابطه آمریکا با کشورهای اسلامی که استخفاف بی نقاب است رسماً همه این کشورها را تحقیر می کند و رژیم های وابسته به خود را به آنها تحمیل می کند.
قیام امام خمینی چه در مقابل شاه و چه در مقابل آمریکا و چه در مقابل صدام برای کرامت انسانی و برای براندازی استخفاف بود. رفتار امام با مردم بر مبنای کرامت انسانی بود. یکی از بزرگان جبهه و جنگ گفت: شبی خدمت امام خمینی، راجع به امور بسیجیان و احیاناً تنبیه آنان صحبت شد امام فرمود: باید ناز آنها را کشید. چرا امام چنین واکنشی نشان داد؟ چون مفروض بحث، فاسقین نبودند که با استخفاف مطیع شوند.
آن که مؤمن است برای مطیع شدن او کرامت انسانی کارساز است نه استخفاف و لذا وقتی امام می گفت: «من دست شما را می بوسم» مردم زار زار گریه می کردند. هر چه تواضع امام در برابر مردم بیشتر می شد اطاعت مردم از امام افزایش می یافت. اما در عراق رابطه حکومت با مردم رابطه استخفاف بود. صدام هر گاه می دید مردم در اطاعت او کوتاهی می کنند دست به اعدام های دست جمعی می زد.
چرا چنین بود؟ چون صدام یا آمریکا و رهبران شوروی بر مبنای فطرت قیام نکرده بودند. مبنای قیامشان حفظ قدرت یک جریان استکباری و طبیعت گرایانه بود. و این مبنا از اصل و استراتژی با کرامت انسانی در تضاد است؛ زیرا در مقایسه بین فطرت و طبیعت یا عقل و جهل تقدم فطرت بر طبیعت و عقل بر جهل کرامت انسانی است.
علی (ع) دربارۀ معاویه می گوید: «سا جهد فی ان اطهر الارض من هذا الرجل المعکوس والشخص المنکوس» و در جای دیگر دربارۀ کسی که «منکرات» را به قلب هم محکوم نمی کند می گوید: «این شخص منکوس شده است» سپس شرح می دهد که «اعلی» در او «اسفل» شده و «اسفل» در او «اعلی» شده است. کرامت انسانی یعنی «اعلی» در جایگاه خود قرار گیرد.
بخش اعلای انسان، عقل و فطرت حقیقت جوی اوست و بخش اسفل در انسان غریزه حیوانی است؛ که برای خدمت به انسان و خدمت کاری آفریده شده نه این که فرماندهی و سیادت نماید. پس اساس کرامت انسانی این است که خود انسان اقدام به تکریم خود نماید. این مطلب به اندازه ای برای انسان بدیهی بوده که شاعر جاهلی زهیر بن ابی سلمی این ابیات را سال ها قبل از اسلام سروده است:
و من یعزب یحسب عدوّاً صدیقه / و من لا یکرم نفسه لا یکرم
«من لا یکرم نفسه لا یکرم» این خود انسان است که باید کرامت انسانی خود را مراعات نماید. نمونۀ عینی این قضیه رفتار امام با خودش بود. کرامت در جریان زندگی امام خمینی، مقاومت سخت او بود با علاقه های غریزی. اگر درست نقل کرده باشند که امام بر هندوانه بسیار مرغوت نمک پاشیده بود و به همین دلیل به میهمان تعارف نمی کرد وقتی بالاخره در خواست نمود و تعارف کرد. اگر چنین چیزی صحت داشته باشد زیاد تعجب نیست، زیرا علی(ع) می فرمود: «عدالت نسبت به نفس انسانی، بخل ورزیدن به خواهش های اوست». وقتی بخش «اسفل» توقعاتش محدود شود بخش «اعلی» استقلال بیشتری پیدا می کند اما وقتی بخش «اسفل» به خواسته خود رسید این طور نیست که متقابلاً همکاری بهتری بین بخش «اسفل» و «اعلی» برقرار خواهد شد بلکه خط توقع و مرز تعلق به نفع توسعة توقعات بخش اسفل مرزبندی خواهد شد و بخش «اعلی» بایستی عقب نشینی نماید. هیچ فرقی بین بخش «اسفل» که غریزه انسانی است با ساواک شاه و سازمان سیای آمریکا و رژیم اسرائیل نیست، همه از سر یک طاقه، پاره شده اند و همه از یک قماش اند. همه از بخش جانوری انسان جوشیده اند. کرامت انسانی مقاومت د ر مقابل همه آنهاست و نزدیک ترین موضع مقاومت بخش جانوری، خود انسان است(و أنذِر عشیرتک الا قربین) و هم چنین آیه دیگری است (قاتلوا الذین یلوونکم من الکفار) با کافر دیوار به دیوار خود قتال کنید. «اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک».
کرامت انسانی در قاموس امام خمینی، مقاومت جامع و همه جانبه او با تمام مظاهر و مظان ذلت و پستی است. چرا در روایت آمده که «عزَّ من قنع و ذلَّ من طمع»؛ عزیز شد آن کس که قناعت ورزید و ذلیل شد کسی که طمع ورزید. کرامت انسانی در سنت امام خمینی، قناعت او بود و دندان طمع را حتی در حد این که به او «زنده باد» بگویند، کنده بود. کسانی که به طمعِ «زنده بادِ» مردم فعالیت می کنند کرامت انسانی خود را از دست داده اند ابلیس به طمع حفظ کرامت خود از قبول کرامت آدم خود داری کرد و به دلیل این طمع ذلیل شد. کرامت انسانی ریشه در راز آفرینش انسان دارد وقتی در سوره «هل اتی» جریان پیدایش انسان را کالبد شکافی می کند، بحث کرامت انسانی را باید در این سوره جست:
(هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکورا) این خط و حد انسان است. بالاتر از این، کرامت انسانی نیست، کرامت دروغین است، غلوّ است. به عیسوی می گوید: «هل اتی علی عیسی حین من الدهر لم یکن شیئاً مذکورا» پاسخ باید مثبت باشد، غیر از این پاسخ غلوّ و افراط در بزرگ بینی است. به غلو کنندگان درباره علی(ع) می گوید: «هل اتی علی علی(ع) حین من الذهر لم یکن شیئاً مذکورا» پاسخ قطعاً باید مثبت باشد. اگر پاسخ مثبت بود دیگر هر چه درباره علی(ع) گفته شود مشکلی نیست.
آیه بعدی (انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج) درباره انسان در مقابل آفرینش جانوران و فرشتگان است. آن دو نطفه امشاج نیستند، فرشتگان از نور و پاکی و ذکر و توجه و بندگی و جانوران محدود به غرایز جانوری، اما انسان هم از نور ملکوتی و هم از کشش فوق العاده جانوری است تا تضاد بین این دو جریان در انسان تعادل و بی وزنی ایجاد کند و انسان آزاد شود و امانت دار گردد. همان امانتی که آسمان ها و زمین و کوه ها از تحمل آن عاجز بودند. این کرامت بالا، استعداد انسان است که اگر به فعلیت رسید انسان اکرم موجودات خواهد شد و اگر در این امانت خیانت شد انسان اذل موجودات خواهد گردید. در این مرحله، ابتلاء و امتحان انسان است که امانت را به اهلش می رساند، یا نمی رساند؛ به همین دلیل به انسان سمیع و بصیر بودن عطا شده است که (فالهمها فجورها و تقواها) مال انسان است. کرامت انسانی به بهره برداری هر چه بیشتر از این سمیع و بصیر بودن است. (فلما بلغ اشده آتیناه حکماً و علماً و کذالک نجزی المحسنین) درباره یوسف(ع) است. این حکمت و علم به دلیل یوسف بودن نبود به دلیل پیغمبر شدن نبود، بلکه به دلیل از محسنین بودن بود؛ او به سمیع بودن خود احترام کرده بود و کرامت انسانی خود را مراعات کرده بود. از باب (لئن شکرتم لازیدنکم) حکمت و علم اضافی به او عطا شد. حال، هر انسانی چنین کند ما به او چنان خواهیم کرد.
آیه بعد رسالت انبیاء است: (انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفورا) کرامت انسانی در گرو شکور بودن انسان است. امام خمینی به پیروی از جمیع اولیای الهی برای احیای کرامت انسانی با شاه و ساواک جنگید تا مردم آزاد شوند؛ راهی که امام راحل رفت به پایان نرسیده است. برای احیای کرامت انسانی بایستی براندازی طاغوت در جهان انجام گیرد
زیرا از دیدگاه امام، اسلام دین انسان است، قرآن کتاب انسان و نماز، کارخانه انسان سازی است. و شامل همه انسان های روی زمین می شود حافظ چه زیبا فرموده است:
رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنر است حیوانی که ننوشد می و انسان نشود
امام خمینی می فرمود: حافظ زبان خاص خود را دارد. حافظ می گوید کرامت انسان به گذر از مرحله جانوری و بی خود شدن از خود و خودخواهی خویش است. این همان مستی است. و به تعبیری این همان هوشیاری است. این همان سمیع و بصیر شدن است وگرنه (من کان فی هذه اعمی فهو فی الاخره اعمی) اسلام حقیقی از دیدگاه حافظ همین است و کرامت انسانی چنین است.
حافظ در جای دیگر فرماید:
سحرم هاتف میخانه به دولت خواهی گفت بر خیز که دیرینه این درگاهی
همچو جم جرعه می کش که ز سر ملکوت باده جام جهان بین دهدت آگاهی
کرامت انسانی باز شدن چشم ملکوتی و حضور درعالمی که این عالم ظاهر د ر جنب او خاک در گاهی است.
با گدایان درِ میکده ، ای سالک راه با ادب باش گر از سرّ خدا آگاهی
خشت، زیر سر و بر تارکِ هفت اختر پای دست دولت نگر و منصب صاحب جاهی
بر در میکده رندان قلندر باشند که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
اگر عالم ملکوت بر عالم ملک سلطنت می کند تعجبی نیست که چنین باشد.
امام خمینی، مرحوم رجایی و همین مقام معظم رهبری را خود به ریاست جمهوری منصوب کرد و همین امام بود که تاج شاهی را از سلسله پهلوی باز گرفت و حاکمیت شاهنشاهی را کلاً بر انداخت. همه این ها به برکت چشم اندازی بود که ایشان به عالم ملکوت داشت. کرامت انسانی گذر از ملک و حضور در ملکوت است.
ای دل ار سلطنت فقر ببخشند تو را کمترین ملک تو از ماه بود تا ماهی
راه رسیدن به این کرامت انسانی همان است که درجای دیگر فرماید:
ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند هر آن که خدمت جام جهان نما بکند
پس کرامت انسانی، در حقیقت ذو مراتب است. هر چه قله های موانع را بپیماید بر معراج کرامت بیشتر عروج کرده است. این گره های رفیع که موانع راهند اگر طی شوند نردبان های ترقی و معراج سالک خواهند بود. وقتی به ابراهیم گفتند زن و فرزند را در بیابان «لم یزرع» بگذار و برگرد چه کوه رفیعی در وسط راه او پیدا شده بود؟ وقتی فرمان را اجرا کرد بر قله تعلق به زن و فرزند رسیده بود و این قله را تسخیر کرده و پرچم توحید را بر فراز آن به اهتزاز در آورده بود.
وقتی به ابراهیم امر شد که فرزند خود را ذبح کند و جریان را به اطلاع او برساند وقتی فرزند اعلام آمادگی کرد، قله رفیعی از موانع پیش روی پدر و فرزند در مسیر سلوک پیدا شده بود وقتی تسلیم شدند هر دو به قله ای از معراج انسانی رسیده بودند که تا ابد پرچم توحید آنها بر آن نصب است که بنده ای از بندگان خدا فرزند آن چنانی خود را به دست خود برای خداوند قربانی می نمود.
از دیدگاه امام خمینی کرامت انسانی به جهاد با موانع وابسته است (و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا) حتی ابلیس می تواند معراج عروج انسان شود اگر انسان او را رمی جمره نماید. آمریکا هم می تواند معراج عروج مومنین باشد این که امام می فرماید: «ما آمریکا را زیر پای خود می گذاریم». این کرامت انسانی است.
آن روز که جوانان لانه جاسوسی را تسخیر کردند بالاتر از آن روزی بود که کاخ سعد آباد را تسخیر کرده بودند. چون این قله رفیع تر بود. آن روز که حزب الله، اسرائیل را شکست داد قله بالاتری تسخیر شده بود این مراتب کرامت انسانی در این حیات دنیاست تا مراتب کرامت انسانی در عالم ملکوت چه باشد. و چون ملک و ملکوت به هم پیوسته است تنها راه گذر از ملکوت طی مراتب ملک است. آن کس که با طاغوت ملک نجنگد از برکت فتح عالم ملکوت محروم است. همان گونه که آن کس که با طاغوت درون نجنگیده و بر آن پیروز نشده، پیروزی بر طاغوت بیرون بر او غیر میسر و غیر ممکن است به همین دلیل طالوت گفت: (ان الله مبتلیکم بنهر فمن شرب منه فلیس منی و من لم یطعمه فانه منی الا من اغترف غرفة بیده).
چون کسی که بر طاغوت درون پیروز نیست و نمی تواند جلو آب خوردن خود را بگیرد این طاغوت به او اجازه نمی دهد در مقابل جالوت بایستد و مقاومت کند، به همین دلیل برای این که فراری پیش نیاید و روحیه ای شکسته نشود قبلاً همه ممکن الفرارها را از حضور محروم کردند تا آنها که مستحق کرامت انسانی هستند با پا گذاشتن بر قله کوه جالوتیان وزیر پا گذاشتن جالوت و جنود او به مقام عروج نائل گردند.
امروز هم نهر آزمایشگاه ما نهر قدرت و ثروت و عزت های سیاسی است. وقتی به آن می رسیم اگر نوشیدیم و از آن اندوختیم خود را از حضور در محضر آن منتظر محروم کرده ایم (الّا من اغترف غرفه بیده).
*. زندگی نامه
محمد صادق (محیی الدین) حائری شیرازی در اسفند 1315 در شیراز در خانواده ای روحانی به دنیا آمد. پدرش آیة الله عبدالحسین حائری، مجتهد زاهد و عارفی بود که جز به ضرورت سخن نمی گفت. آیة الله حائری تحصیلات کلاسیک خود را تا اخذ دیپلم ریاضی در شیراز طی کرد و در سال 1335 شمسی به تحصیل علوم حوزوی رو آورد. دوره سطح را ابتدا در مدرسه منصوریه و مدرسه سید علاء الدین حسین و سپس مدرسه آقا بابا خان طی نمود. در این دوره از محضر درس آیة الله بهاء الدین محلاتی و آیة الله شیخ محمد علی موحد بهره وافر برد.
وی پس از فراغت از درس های سطح، برای ادامه تحصیلات حوزوی به قم هجرت کرد و در درس آیة الله العظمی بروجردی و هم چنین درس آیة الله داماد و امام خمینی حاضر شد و به کسب فیض پرداخت. ورود آیة الله حائری به عرصه مبارزات سیاسی به سال های پس از تبعید امام خمینی (ره) به ترکیه باز می گردد. که به علت شدت تعلق خاطر به حضرت امام خمینی (ره) قادر به ادامه تحصیل در قم نگردید و به شیراز مراجعت نموده و به تدریس درس های حوزوی و سامان دادن یک حرکت فکری و فرهنگی روز در مسجد شمشیرگرها پرداخت. در طول ده سال جلسات مستمر در این مسجد، مبارزات سیاسی ـ فرهنگی خود را با رژیم پی گیری نمود. پس از تجربه سال ها زندان و تبعید در سال 1353 به قم مهاجرت کرد و در کنار شهیدان آیة الله دکتر بهشتی و قدوسی و آیة الله جنتی کمر همت به تربیت طلاب علوم دینی در مدرسه حقانی بست.
پس از انقلاب جلسات درس منظمی را برای دانشجویان پیرو خط امام و دفتر تحکیم وحدت در محل لانه جاسوسی برقرار کرد و به دفاع از مبانی نظام پرداخت که کتاب «ولایت فقیه» حاصل این جلسات است. ایشان در دوره اول مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده اول شیراز به این مجلس راه یافت و ریاست کمیسیون اصل 90 را به عهده گرفت. پس از شهادت شهید محراب حضرت آیة الله دستغیب در 20 آذر 1360 از جانب امام به امامت جمعه شیراز منصوب گردید. حاصل سال ها امامت جمعه ایشان ایراد خطبه های محققانه و تشکیل جلسه های مستمر علمی با اساتید حوزه و دانشگاه حول محور علوم انسانی اسلامی است. تقدیم بیش از بیست عنوان کتاب و ارائه مقالات تخصصی در حوزه اقتصاد اسلامی از دیگر ثمرات این سالیان است. ایشان در دوره اول و دوم خبرگان رهبری به نمایندگی از مردم فارس به مجلس خبرگان راه یافت.
منبع: همایش بین المللی امام خمینی(س) و قلمرو دین (1) کرامت انسان / مصاحبه های علمی، مجموعه آثار 13، ص 103.
.
انتهای پیام /*