منافع ملی از دیدگاه امام خمینی
اسماعیل دارابکلایی
«و من به صراحت اعلام می کنم که جمهوری اسلامی ایران با تمام وجود برای احیای هویت اسلامی مسلمانان در سراسر جهان سرمایه گذاری می کند و دلیل هم ندارد که مسلمانان جهان را به پیروی از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نکند و جلوی جاه طلبی و فزون طلبی صاحبان قدرت و پول فریب را نگیرد. ما باید در ارتباط با مردم جهان و رسیدگی به مشکلات و مسائل مسلمانان و حمایت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماییم و این را باید از اصول سیاست خارجی خود بدانیم».[1]
مقدمه
ازجمله مسائل علمی که در مباحث سیاست نظری و عملی جایگاهی ویژه دارد، موضوع «منافع ملی» است. «منافع ملّی» عنوانی است که از یک سو با سیاست گذاری ها، موضع گیری ها، جهت گیری های دولت و ملت در ارتباط است و از سوی دیگر با آرمان ها و اهداف ملی نیز رابطه ای متقابل و تنگاتنگ دارد. از این رو طراحان حکومت، سیاست مداران و سیاست گذاران معمولاً به مسئله منافع ملی بسیار نظر افکنده اند و می کوشند تا با ارائه معیارهایی مشخص، آن را در ابعاد مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاست داخلی، خارجی و بین المللی و ... مشخص کنند و ابزارهای لازم را در اختیار کارشناسان، محققان و آگاهان سیاسی بگذارند تا آنان ضمن تعیین و تشخیص منافعِ ملی به اولویت بندی و درجه بندی بپردازند و آن ها را برای جامعه حفظ کرده و بدان عمل کنند.
در این مقاله سعی ما بر این است که دربارۀ منافع ملی هم از وجهه تاریخی، هم از نظر مفهوم مصداق و هم از حیث کاربردی و کاربری با توجه به منافع اسلامی و دیدگاه حضرت امام خمینی ـ قدس الله نفسه الزکیه ـ تحقیق نسبتاً مبسوطی انجام دهیم. پیش از هر چیز باید دربارۀ تاریخچۀ منافع ملی و مفهوم آن سخن گفت، آن گاه به تجزیه و تحلیل دیگر مسائل پرداخت و سرانجام دیدگاه حضرت امام را در مورد منافع ملی بیان و مشخص کنیم تا دولت و ملت در شناسایی منافع ملی موفق شوند و راه ها و زمینه های تحقق و تحصیل آن را فراهم آورند، به علت این است که حکومت، کارآمدتر شده است و اعتبار و حمایت مردمی بیش تری دارد و امت اسلامی گام های مؤثرتر و سریع تری به سوی اهداف و آرمان ها خواهد برداشت.
پیشینۀ تاریخی منافع ملی
به اعتقاد بیش تر اندیش مندان و محققان، اصطلاحِ منافع ملی که معادل «The national intrest» در زبان انگلیسی است، نخستین بار در اروپا ظاهر شده و از آن جا به دیگر نقاط جهان راه یافت. پیدایش این اصطلاح در اروپا مرهون تحولات سیاسی ـ اجتماعیِ این منطقه است. چنان که برخی گفته اند، پیدایش مفهوم منافع ملی با سه تحول مهم در تاریخ سیاسی و اجتماعی اروپا ارتباط داشته است. این تحولات عبارت اند از: 1) ایجاد حکومت های متمرکز و مطلقه پادشاهی؛ 2) پیدایش اصل حاکمیت ملی و 3) ظهور دولت به منزله نهادی مستقل از افراد و نماینده کل جامعه نه نمایندۀ افراد، طبقات و گروه های خاصی در جامعه.[2]
به عقیدۀ برخی دیگر از اندیش مندان، کسانی که به بررسی مفهوم منافع ملی پرداخته و کاربردها و کاربری های آن را مشخص کرده اند، بر این باورند که سیاست مدارانِ قرن شانزدهم در ایتالیا و قرن هفدهم در انگلستان، از این مفهوم، سخن به میان آورده اند و پیش از آن از عناوینی، چون «ارادۀ شاهزاده»، «منافع دودمانی»، «مصلحت دولت» و غیره بهره می گرفتند، ولی با پدید آمدن دولت ها و حکومت هایِ جدید، عناوین یاده شده مفهوم خود را از دست داد و در برخی از مفاهیم سیاسی اصلاحاتی به وجود آمد و مفاهیم جدید، جای گزین مفاهیم گذشته شد.
منافعِ ملی نیز ازجمله اصطلاحاتی است که اصلاح شدۀ مفاهیمِ «افتخار ملی»، «منافع عمومی» و «ارادۀ ملی» می باشد و از این رو در کنار این مفاهیم پا به عرصه وجود نهاده است. جمعی بر این باورند که مفهومِ منافع ملی و یا معادل مفهومی آن، در قرن هیجدهم در قانون اساسی ایالات متحده آمریکا به کار گرفته شده است و با شیوع و گسترش انقلاب های ملی به سال 1776 در آمریکا و 1789 در فرانسه، مفهوم منافعِ ملی به تدریج رایج شد و سخن «لرد یالمرستون» در سال 1865 مبنی بر این که: «ما متحد ابدی و یا دشمن ابدی نداریم، بلکه منافع ملی برای ما امری ابدی است و وظیفۀ ما پیروی از آن است.»[3] تبلور چنین فکری است. در این عبارت به وضوح می یابیم که پیروی از نظام سیاسی خاص به عنوان تأمین منافع ملی بر هر مصلحت دیگری رجحان داده شده است.
منافع ملی در زبان سیاست گذاران و دولت مردانِ اواخر قرن نوزدهم تغییری محتوایی کرده و گرایش آرمان گرایانه ای به خود گرفت. این دیدگاه که اوج آن را در تفکرِ ویلسون ـ رئیس جمهور ایالات متحده امریکا ـ در سال 1910 مشاهده می کنیم، بر اساس این مفروض ذهنی بنا شده است که: «هیچ کس از خُسران دیگری بهره ای نمی برد.»[4] در هر حال اصطلاح منافع ملی از زمان استقرار قانونی اساسی در آمریکا، به طور گسترده مورد استفادۀ سیاست مداران آن کشور قرار گرفته بود. دهه های بسیاری سپری شد تا مفهومِ منافع ملّی به عنوان یک ابزار تحلیلی، توجه اندیش مندان و سیاست مداران را به خود جلب کرد و تا زمانی که جنگ جهانی این حقیقت را آشکار نکرده بود که عموم مردم نیز منافعی حیاتی دارند و می توانند در ایجاد و تحقق آن، نقشی قاطع داشته باشند، تحلیل گران به این مفهوم به عنوان ابزاری که بتواند به توصیف، توضیح و ارزیابی سیاست گذاری ها بپردازد، نمی نگریستند.
بِرْد «Beard» خود یکی از کسانی است که منافع ملی را بدین معنا به کار برد و آن را از مفهوم منافعِ عمومی و خیر عمومی متمایز ساخت.[5] به نظر می رسد که شاید ورود منافع ملی با اصطلاحِ مشخص و معادلِ «national intrest the» به جهان سیاست، آن گونه باشد که گفته اند، ولی می توان چنین اظهار داشت که مفهوم و حقیقت آن سابقه ای بس طولانی تر داشته است؛ چرا که مفاهیم کلیِ سیاسی، از قبیل آرمان های ملی، اهداف ملی و منافع ملی و ... کم و بیش برای همه جوامع گذشته مطرح بوده است و آنان با عناوین و عبارت های مختلف از آن یاد می کرده اند، زیرا مفاهیمی که از عقل، درک و وجدان بشری سرچشمه گرفته باشد، مفاهیمی عامّ اند که به دوره ای خاص مربوط نمی شود، بلکه در همه دوره های تاریخی به گونه ای حضور و ظهور و بروز داشته و دارد. اصولاً حکومت ها در راه دست یابی به آرمان های خاصی می کوشیدند تا منافع مردمی خاصی را در حکومت خویش مدنظر داشته تا مورد حمایت و پشتیبانی مردمی قرار گیرند و در استقرار و استحکام حاکمیت خویش بکوشند. تا جایی که قرآن از قول فرعون نقل می کند که وی به مردم می گفت: «ما اهدیکم الاّ سبیل الرّشاد.»[6]
فرعون معتقد بود که منافع ملی جامعه وقتی حاصل می شود که مردم از او اطاعت کنند و به راهنمایی های او گوش فرا دهند. او بهتر از هر کس دیگر مردم را به راه رشد و صلاح سوق می دهد و رأی او راه صحیح و درستی است و رشد و صلاح همه جانبه ملت و تأمین منافع آنان در گرو تبعیت و اطاعت از او است. این نشان گر آن است که حکومت ها حتی حاکمان ظالم و نامشروع نیز منافع، اهداف و آرمان هایی را برای جامعه خود در نظر گرفته و به تعقیب آن می پرداختند. هرچند در تعیین مصداق، همگان به درستی سخن نگفته و به خطا رفته اند و یا در پی منافع و مصالح واقعی جامعه و ملت نبوده اند، اما آنان نیز به خوبی دریافته اند که آن چه موجب جلب نظر مردم شده و حمایت آنان را به دنبال خود می آورد، همان تعقیب منافع ملی جامعه است.
حضرت علی(ع) نیز در حکومت عدل الهی خود، در خطبه ها و نامه ها، با عناوینی مختلف از مصالح و منافع جامعه سخن به میان آورده است و به نمایندگان خود توصیه کرده که به آن چه موجب ضرر و زیان عامۀ مردم است حساسیت به خرج داده و با کسانی که منافع جامعه را به خطر می اندازند، مبارزه کنند. چنان که آن حضرت در بخشی از نامۀ خود به مالک اشتر که در مورد ضرر است، اثر تأسیس برخی از دوایر حکومتی و دولتی و تقویت آن و تعیین عمال و کارگزارانی برای آن، فرمود: «...لما یحکمون من المعاقد ویجمعون من المنافع...»[7] و نیز فرمود: «فانّهم مواد المنافع واسباب المرافق.»[8] و در مورد برخی از طبقات اجتماعی چنین هشدار داد: «واعلم ـ مع ذلک ـ انّ فی کثیر منهم... احتکاراً للمنافع وتکلّمنا فی البیٰاعات وذلک باب مضَرَّة للعامة».[9]
این امور به خوبی نشان می دهد که حاکمان بر جامعه ـ مشروع یا نامشروع ـ معمولاً در پی منافعِ جامعه بوده و راه های تأمین منافع و دست یابی به آن را تعقیب می کردند. البته در مورد این که منافع ملی جامعه کدام است و چگونه می توان به آن ها دست یافت؟ اختلاف نظر وجود داشته و دارد، ولی همگان برای شناسایی و دست یابی به آن، کوشش ها و تلاش های جدی و فراوانی داشته اند.
در هر حال، منافعِ ملی از جمله موضوع های سیاسی مهمی بوده که در آغاز، توجه بسیاری از تحلیل گران را به خود جلب کرد. آنان در صدد بودند تا چگونگی منجر شدن سیاست گذاری های برخی از دولت ها به برخی از حوادث مهم داخلی و خارجی، نظیر جنگ جهانی را ارزیابی کنند. آنان معتقد بودند که اگر فرانسه و بریتانیا در کنفرانس مونیخ 1938 در مقابل هیتلر تسلیم نشده بودند و ایالات متحدۀ آمریکا سیاست انزواطلبی را در دهۀ 1930 پیشۀ خود نساخته بود، شاید جنگ جهانی دوم، که بسیاری از منافع ملی را از بین برده و یا به خطر افکنده، رخ نمی داد. لذا گروهی از تحلیل گران به تجزیه و تحلیلِ منافع ملی و چگونگی تأثیرگذاری آن در سیاست گذاری ها علاقه مند شدند. آنان تصور می کردند که این مفهوم شاید بتواند تعیین کنندۀ کفایت و کارآیی سیاست گذاری های گذشته یا حال و آینده باشد. آنان در مورد گذشته به واقعه جنگ جهانی دوم نظر افکندند، چرا که این واقعه مشخص کرد که سیاست گذاری هایِ سه کشور انگلیس، فرانسه و آمریکا پیش از جنگ، آن چنان بد بود که معلوم شد برخلاف منافع ملی آنان بوده است. بنابراین، برای این گروه از تحلیل گران آشکار بود که منافع عالیِ یک ملت، موضوع یا واقعیتی عینی است که می توان با توصیف آن ابزاری اساسی برای ارزیابی تصمیمات یک ملت ساخت.[10]
این دسته از تحلیل گران را که به منافع ملی مفهومی عینی داده اند، عینی گرا می نامیم. عینی گرایان می گویند: منافعِ ملی یک واقعیت عینی است که می توان آن را به طور عینی و ملموس، تعیین و مشخص کرد. وقتی می گوییم که فلان سیاست با منافع ملی کشور ناسازگار است، در واقع منافع ملی را یک واقعیت عینی به شمار آورده ایم که صرف نظر از تصوری که سیاست مداران از آن دارند، دارای وجودی مستقل است.
اغلب عینی گراها بر این برداشت خاص خود از منافع ملی، منطق روشن و سنجیده ای ندارند، چرا که آنان معمولاً در تجزیه و تحلیل مسائل سیاسی هیچ کوششی برای توضیحِ چگونگی و چرایی توصیفِ خود از منافع ملی که هم آهنگ با واقعیت باشد، نمی کنند. شاید به این دلیل است که برای آن ها مطابقت بین توصیف و موقعیت های عینی امری بدیهی است. از این رو عینی گراها خوانندگان خود را موظف می کنند که از مشاهده های عینی خود، آن اندازه که موقعیت موصوف آنان قابل تصدیقند، مفهومی را از منافعِ ملی استنباط کنند.
در مقابل عینی گرایان، گروه دیگری وجود دارند که به آنان ذهنی گرا می گویند. ذهنی گرایان، منافعِ ملی را عبارت از یک سلسله ارزش هایی می دانند که دولت آن را به منزلۀ برآیند نظرهای مختلف وگاه متناقض گروه های تشکیل دهنده کشور و به عنوانِ منافع مشترک کلِ جامعه برگزیده است. بنا به دیدگاه این گروه، وقتی از منافعِ ملی صحبت می کنیم، در واقع از ارزش هایی سخن به میان می آید که بسیاری یا شاید همۀ اعضای یک جامعه به آن گرویده اند.[11]
همان گونه که مشاهده شد، عینی گرایان و ذهنی گرایان در دو سو قرار گرفته اند. شاید ریشۀ این تقابل و جدایی را در این دانست که آنان تصور می کنند، میان مسائلِ ارزشی با واقعی و عینی، جدایی وجود دارد و گویا سدّی نفوذناپذیر و دیواری آهنین بین آن دو کشیده شده که عبور و گذر از یکی به دیگری ممکن نیست. یا باید به عینیّت ها و واقعیت ها توجه کرد و ذهن را از هر نوع داوریِ ارزشی خالی کرد و یا اگر به دامنِ ارزش ها غلتیدیم، هرگز نمی توانیم از واقعیت ها سخن بگوییم و همه تجزیه و تحلیل های ما صرفاً ذهنی خواهد بود بدون آن که حاکی از واقعیت باشد.
ولی ما بر این باوریم که ارزش ها با واقعیت ها اجمالاً رابطه و پیوند دارند و بر اساس چنین پشتوانه ای قوی می توان به تحلیل و ارزیابی مسائلِ ارزشی پرداخت و سره را از ناسره و صحیح را از سقیم جدا ساخت. این واقعیت ها هستند که ارزش هایِ مناسب و درستی را برای ما عرضه می کنند. بر این اساس ما نمی توانیم، منافعِ ملی را یک سلسله ارزش های صرفاً ذهنی بدانیم که هیچ پیوندی با واقعیت ها و حقایق عینی جامعه نداشته باشد و یا از عینیت های جامعه بدون هیچ داوری و ارزش گذاری سخنی به میان آورد. بر طبق این دیدگاه، زمانی می توان از منافع سخن گفت که مصالحِ واقعی و درست جامعه با شرایط، موقعیت ها و امکانات موجود در آن گره بخورد و پیوند میان این دو که حاکی از ارتباط ارزش ها با واقعیت ها است، می تواند منافعِ ملی یک جامعه را نشان دهد.
ضرورت تحقیق دربارۀ منافع ملی
همان گونه که گفته شد همه حکومت ها، خواه باطل باشند یا به حق، مردمی باشند یا مستبد، مشروع باشند یا نامشروع، کم و بیش از منافعِ ملی سخن به میان می آورند و منافع ملی را در سیاست گذاری های خود شناسایی کرده و در تعقیب و دست یابی به آن تلاش می کردند و جامعه را نیز برای تحقیق آن ها ترغیب و تشویق می نمودند. اصولاً حیات و دوام حکومت ها و جوامع بشری در گروِ تشخیص منافع واقعی ملّت ها و کشف راه های دست یابی به آن ها است که خطا و لغزشی در آن، هرچند کوچک باشد، ممکن است پی آمدهایِ سیاسی ناگواریِ برای جامعه پدید آورد و به طور کلی حیات و مرگ ملت ها و دولت ها و نیز قوت و ضعف آن ها به منافع ملی بستگی دارند، از این رو تحلیل های سیاسی، سیاست گذاری ها، جهت گیری هایِ سیاسی، جانب داری های سیاسی و... همه و همه، در گرو تحقیق، بررسی و ارزیابی های لازم درباره منافع ملی است.
مسائلی، از قبیل این که مفهوم منافع ملی چیست؟ چه تمایزی میان آن و دیگر عناوین مشابه، از قبیل آرمان ها و اهداف ملی وجود دارد؟ چه کسانی حق دارند به تعیین منافع ملی و درجه بندی آن بپردازند؟ منافع ملی کدام است؟ و... همه این ها ضرورت تحلیل و تحقیق دربارۀ منافعِ ملی را به خوبی نشان می دهد، چرا که منافعِ ملی هم در تحلیل های سیاسی اندیشمندان و هم در رفتارها و اعمال سیاسی سیاست مداران نفود پیدا کرده است.
اما با وجود این بحث و تحقیق دربارۀ منافع ملی و ضرورت آن، میان اندیشمندان توافقی حاصل نشده است، فی المثل هرچند «هانس مورگنتا» از یک سو بحث و تحقیق دربارۀ منافع ملی را آن چنان ارج می نهد که آن را، ستارۀ راهنما و شاخصی بزرگ برای ارزیابی مطالعات سیاسی داخلی و بین المللی معرفی می کند،[12] اما از سوی دیگر «ریمون آرون» و «پی. ا. رینولدز» تحقیق دربارۀ منافع ملی را بی ارزش و بی فایده تلقی می کنند.[13]
مفهوم منافع ملی
اگر از کارگزاران و سیاست گذاران کشور پرسیده شود که در خط مشی سیاسی، تدوین و تنظیم اصولِ سیاسی خود و شکل دادن به فعالیت های سیاسی و موضع گیری ها در درجه نخست، از چه اصلی پیروی می کنید و در پی کسب چه چیزی هستید و در این زمینه ها چه معیاری دارید؟ بی تردید، بیش تر آنان پاسخ خواهند داد، منافع ملی کشور. اما اگر از آنان پرسیده شود که مقصود شما از منافع ملی کشور چیست و آن ها کدام اند و چگونه می توان آن ها را تعیین کرد؟ چه معیارهایی برای تعیین منافع ملی دارید؟ به یقین بسیاری از آن ها نمی توانند پاسخ روشنی بدهند و کسانی که پاسخ می دهند، چه بسا پاسخ های آنان با یک دیگر متناقض و ناهمگون بوده و یا با ایهام و اجمال همراه است، از این رو برای ارائه دقیق و صحیح مفهوم منافع ملی و تعیین مصادیق آن، در جلوی ما راه هایی بسیار طولانی قرار دارد و کاری بس دشوار است. شاید به همین خاطر است که برخی از اندیشمندان اظهار داشته اند که «دانشمندان و تئوری پردازانِ سیاسی هنوز نتوانسته اند، مفهوم منافع ملی را به درستی بیان کنند.»[14]
اصطلاح منافع ملی همانند بسیاری از مفاهیم سیاسی دیگر، نظیر آرمان ها، اهداف، استراتژی، تاکتیک و... اصطلاحی کش دار و تا حدودی مبهم است. از این رو با مراجعه به کتاب ها و مقاله ها با تعاریفِ مختلف و متنوعی از منافع ملی رو به رو می شویم.
علل ایهام و اختلاف در تعریف
دلایل اختلاف نظر در تعریف و مفهوم منافع ملی و تعیین مصداق آن بسیار است و ما در این جا به اهم آن ها اشاره می کنیم:
1) از جمله دلایل گوناگونی تعریف، شیوه نگرش به مضمون و محتوای منافع ملی است، چرا که متفکران و محققان در تعیین این که چه مسائلی و ارزش هایی را باید در شمار منافع ملی یک کشور به شمار آورد، نظرهای مختلفی را دارند: یک دسته، کوشیده اند تا با تحلیل منطقی و استنتاج هایِ عقلانی مشخص کنند که ارزش های اساسی و پایدار، که هر کشور درصدد تحقق آن است، چیست و یا چه باید باشد؟ در واقع آنان به دنبال مهم ترین مصلحتی هستند که تمام کشورها بی استثنا، در پی آن اند و آن را در رأس کارهای خود قرار می دهند و آن عبارت است از بقای کشور و حفظ موجودیت جامعه. چرا که همه می دانیم یک کشور بیش از هر چیز باید موجودیت خود را حفظ کند تا بتواند هر ارزش دیگری را برای خود فراهم آورد و سایر ارزش های اساسی، نظیر استقلال سیاسی، تمامیت ارضی، هویت فرهنگی، رشد و توسعه اقتصادی و... از این ارزشِ پایه ای، منشعب می شود.
دسته دیگر، درست در نقطه مقابل قرار گرفته و معتقدند که برای نشان دادن منافعِ کشور نباید از این راه وارد شد، بلکه باید با مشاهده عملکردهای مشخصِ یک کشور، در زمانی نسبتاً طولانی، بتوان مضمونِ عینی منافع آن کشور را تعیین کرد. از این رو تنها از راهِ استقرا و مشاهدۀ عملکردِ مشخص می توان منافع ملی را نشان داد. از باب مثال، بر طبقِ این نظریه پس از بررسی سیاستِ داخلی و خارجی و موضع گیری های مختلفِ ایالات متحده آمریکا در طی چند سال اخیر، منافع ملی این کشور را می توان در این چهار بند خلاصه کرد: الف ـ ممانعت و جلوگیری از دست یابی متجاوزانِ احتمالی به پایگاه هایی که ممکن است با استفاده از آن به آمریکا حمله کرد؛ ب ـ توسعۀ تجارت خارجی؛ ج ـ تلاش برای حفظ توازن قوای جهانی و د ـ حمایت از اصول دمکراسی و خود مختاری سیاسی در خارج از مرزها.[15]
در هر حال برای کشف و ارائه منافع ملی، اندیشمندان از دو نقطه عزیمت کرده اند: گروهی، بر استنتاجِ عقلانی تکیه کرده و دسته ای دیگر، تنها به استقراء و عملکردِ مشخص نظر افکنده اند و همین خود دلایل اختلاف در درک و فهم منافع ملی را فراهم آورده و ما را در ارائۀ تعریفی روشن و دقیق با مشکل رو به رو کرده است.
تفاوت این دو دید در واقع، به این جا باز می گردد که ما گاهی در صددِ کشف منافعی هستیم که یک کشور در تعقیب آن است و می خواهد آن را دنبال کند، به دور از هر نوع ارزش گذاری و تحقیق در صحت و سقم آن ها، خواه واقعاً جزو منافع ملی باشد و بتوان آن را منافع ملی نامید و یا جز منافع واقعی ملت نباشد، بلکه تنها به گمان برخی از سیاست گذارانِ کشور جزوِ منافع ملی به شمار آید، این نوع تحلیل جامعه شناختی است به دور از هر نوع ارزش گذاری و توجه به درستی یا نادرستی آن. چه بسا ممکن است یک دولت چیزی را جزو منافع ملی بداند و برای رسیدن به آن تلاش و کوشش کند، ولی در واقع جزوِ منافع ملی آن جامعه نباشد و جامعه را به تباهی و سقوط سوق دهد و گاهی با توجه به واقعیت های موجود در یک کشور و ارزش ها و معتقدات آن، در صددِ کشف آن دسته از منافع ملی هستیم که طبق حکمِ عقل باید جزو منافعِ ملی به شمار آید. در واقع، در پی یافتن آن منافعی هستیم که باید برای آن جامعه در نظر گرفت.
در هر حال این دو نوع برخورد و روش تحلیل در مورد منافع ملّی، می تواند در ارائۀ مفهوم آن تأثیری به سزا بگذارد. از این رو ما با تعاریف مختلف و گوناگونی از منافع ملّی رو به رو می شویم.
2) یکی دیگر از علل اختلاف، به دیدگاه نویسندگان و پژوهش گران سیاسی مربوط می شود که آیا اولویت های مورد نظر دولت ها، با منافع کلِ جامعه هم سنگر و هم آهنگ است یا با منافع گروه های ذی نفوذ و طبقات خاصی از آن جامعه؟ و آیا مراد ما از ملت کل جامعه است یا اکثریت جامعه؟ و چه عاملّی در ملیّت اثر دارد؟ زبان، نژاد، یا دین و... البته در مورد منافع ملّی با این مشکل نیز ممکن است رو به رو شویم که آیا در صددِ تعیین منافع همۀ ملت هستیم یا بخشی از آن؟ اگر منافعِ همه ملّت را در نظر بگیریم، باز با این مشکل رو به رو می شویم که هر ملّتی از گروه ها و جناح های مختلفی تشکیل شده و منافع شان بعضاً آن چنان متفاوت و متناقض اند که غیرقابل جمع است و ابعادِ کمّیِ چنین روندی، به خاطر تناقضِ موجود در آن ها، در عمل آن را غیرقابل استفاده می کند و بر فرض اگر مسئلۀ کمیّت حل شود با مسئلۀ کیفیت روبه رو می شویم که چه معیاری برای رفع تناقض ها وجود دارد؟ از این که بگذریم، منافع کسانی که الان موجود نیستند، مانند نسل های آینده را چگونه و تا چه حدی می توان مشخص کرد و نیز چه کسانی حق دارند به تعیین منافع ملّی بپردازند؟ این نوع ابهام ها در منافع ملّی و تصمیم گیری ها و جهت گیری هایی خاص در تعیین حد و مرز آن ... موجبِ سردرگمی در تعریف منافع شده و در ارائه تعریف های مختلف و متناقض نقشی داشته و دارد.
مشکلِ دیگری که در این زمینه داریم و می تواند ما را در ارائه تعریفی کامل با مشکل روبه رو کند، این است که منافعِ ملّی بعضاً فراتر از جامعه و ملّتی خاص در نظر گرفته شود. چنان که گاهی مشاهده می شود که کشوری و یا ابرقدرتی ادعا می کند که منافعِ ملّی ما، در خطر است و برای حفظ منافع ملّی، به جهان اسلام، کشورهای اسلامی و یا دیگر کشورها تعرض هایی می کند و یا برعکس یک کشور اسلامی ممکن است منافع ملّی خود را به گونه ای ترسیم کند که به جهان اسلام و طبعاً به دیگر کشورهای اسلامی مربوط شود، به دلیل این که خود را جزیی از ملّت اسلام دانسته و نمی تواند خود را جدا از دیگر مسلمانان بداند، از این رو درصددِ تحققِ منافعِ ملّت اسلام برمی آید. این نوع موضع گیری ها، دخالت ها، حمایت ها و ... موجب می شود که ما، در ارائه مفهومِ منافع ملّی که گوشه ای از آن جنبه فرا ملیّتی دارد، با مشکل هایی روبه رو شویم.
3) از جمله علل تنوع و چندگانه بودن تعاریف منافع ملّی و نیز دشواری آن، این است که معیاری که بتوان با آن، موجودیت منافع ملّی را مشخص کرد و یا وجود آن ها را در سیاست گذاری ها دنبال کرد، چندان در دست نیست. آیا معیار ما در ارائه منافع ملّی، جریان عینی و واقعی جامعه است و یا امور ارزشی نیز در آن تأثیر دارد؟ بر فرض این که منافعِ واقعی شناسایی شوند، اما روندی که برای به دست آوردن آن باید در پیش گرفته شود، در اختیار نیست و برای آن که بتوانیم برای تحصیل و یا تجمع آن ها دست به کار شویم، لازم است که ارزش های عام تری وجود داشته باشد تا بتواند ارائه کنندۀ منافع ملّی باشد و اگر آن ارزش های عام تر در اختیار باشد، می توان از آن به عنوان یک شاخصِ مهم برای تشخیص منافع ملّی بهره جست. هرچند برخی از اندیشمندان اظهار کرده اند که عینی گراها می گویند: چون مردم تفاوتِ عقیده دارند و اهداف و علایق نیز دارای بُعد ارزشی است و این علایق و ارزش ها متضمن ارجحیت هایِ ذهنی می باشد. بنابراین منافع ملّی برخاسته از ارزش ها به اندازۀ همان تعدادِ ناظران که هر یک دارای چهارچوب های خاصی هستند، با هم فرق می کنند.[16] البته در این مورد نیز عده ای، برخی از منافع را در هر حال به برخی دیگر ترجیح می دهند، مثلاً همه معتقدند که وجود و بقای یک کشور بهتر از نابودی آن است. پس منافع ملّی یک کشور اقتضا می کند که جامعه، هویتِ خود را حفظ کرده و خود را از خطرِ انهدام و نابودی برهاند. از این رو می توان منافع ملّی را به صورت عینی و روشن، نشان داد و بر اساس آن هر نوع سیاست گذاری، یا تصمیم هایِ سیاسی و یا جهت گیری ها را انعکاس دهندۀ منافع ملّی و یا مخالف آن دانست.
باید اذعان داشت که منافع ملّی ریشه در ارزش ها دارد و به سختی می توان آن را ارزیابی و تحلیل کرد. اگر هر عضوِ ملّت بر طبق ارزش مورد قبول خود، چیزی را درخواست کند، چگونه می توان این درخواست را مخالف منافع ملّی و یا موافقِ آن دانست؟ چه کسی می تواند ثابت کند که نظر آن ها نادرست بوده و برخلاف سیر منافع ملّیِ خود، عمل کرده است؟ تأیید به همین خاطر است که برخی از اندیشمندان بر این باورند که چون منافع ملّی با ارزش ها بستگی تام دارد و ارزش ها نیز قابل ارزیابیِ علمی نیستند، لذا نمی توان آن ها را شناسایی کرد، چنان که گویند: از آن جا که ارزش ها را نمی توان مورد تصدیق علمی قرار داد، طبعاً نمی توان اعتبار این ارزیابی را به کسی نشان داد. بر فرض اگر خط مشی خاصی را به نفعِ ملتی خاص یا با منافعِ ملّی آن متضاد بدانیم، عمیقاً از ارزش ها ریشه می گیرند که قابل اندازه گیری و اثبات نیست.[17]
نقد و بررسی
اولاً: آن چه از اظهار نظر این دانشمند بر می آید، این است که اعتبار و درستی هر چیزی لزوماً باید از راه علم و با ابزارهای تجربی و حسی حاصل شود. در حالی که این سخن، نادرست است، چرا که همۀ حقایق عینی و واقعیت ها را نمی توان از راه علم، مشاهده و ابزارهای تجربی کشف کرد. اصولاً کارِ علم، واقع نمایی است و تنها وجود داشتن بعضی از امور مادّی را در چارچوب معینی نشان می دهد، نه همۀ حقایق هستی را. علاوه بر این، علم هرگز قادر به ارزش گذاری نیست، پس هر آن چه دستِ علم به آن نرسید، بی اعتبار است و یا نمی توان اعتبار آن را به کسی نشان داد و اثبات کرد. اصولاً نباید از علم توقّعِ چیزی را داشت که از حیطه و چارچوب آن خارج است، ما می دانیم بیرون ماندن چیزی از حوزۀ علم، هرگز دلیلی بر بی اعتباری و نادرستی آن نخواهد بود.
ثانیاً: این درست است که تعیین منافع ملّی به ارزش ها بستگیِ تام دارد و هر کسی هر ارزشی را قبول کرد در ارائۀ منافع ملّی اثر می گذارد، ولی این به آن معنا نیست که ارزش ها را نتوان ارزیابی کرد و ارزش درست و صحیح را پیدا کرد. چرا که ما معتقدیم امورِ ارزشی، به طور کلی پشتوانۀ واقعی دارد و صرفاً یک سلسله امور اعتباری و قراردادی نیست که هر کسی آن قرارداد را پذیرفت معتبر شناخته شود، بلکه یک سلسله امورِ واقعی و مصالح نفس الامری است، لذا قابل ارزیابی خواهد بود و گرنه هر کس هر ارزشی را پذیرفت و صحیح دانست، باید بگوییم آن، درست و قابل قبول است. در حالی که ما به وضوح مشاهده می کنیم که کسانی، برخی از ارزش ها را قبول دارند و آن را می پذیرند و جمعی دیگر، عکس آن را درست دانسته اند، اما نمی توان هر دو دیدگاه را درست و صحیح دانست. بنابراین ارزش ها قابل بررسی و سنجش است و ملاکی برای درستی و یا نادرستی آن وجود دارد.
ثالثاً: ارزش ها هرچند در تعیین مصادیق منافع ملّی تأثیر می گذارند، ولی موجب نمی شود که ما نتوانیم تعریف دقیقی از منافع ملّی ارائه دهیم. به هر حال می توان منافع ملّی را به گونه ای تعریف کرد و عناصر آن را برشمرد که بر همۀ تفکرات و اندیشه ها قابل تطبیق باشد. هر چند اندیش مندان در تعیین منافع ملّی اختلاف نظر دارند، ولی این اختلاف نظر در مصداق، هیچ گاه بر پیکرۀ مفهومِ منافع ملّی و تعریفِ دقیق آن ضربه وارد نمی کند.
در هر حال، با وجود همۀ علل و عوامل اختلاف در مفهوم منافع ملّی، می توان تعریفی از آن ارائه داد به گونه ای که آن اشکال ها را نیز دربرنداشته باشد. این نشان می دهد که منافع ملّی از یک سو، با ارزش های پذیرفته شده یک جامعه، مرتبط است و از سوی دیگر، با جهان بینی و اصول اعتقادی یک جامعه ارتباط دارد و از زاویه دیگر با اصول و مبانی سیاسی ـ اجتماعی نیز پیوند دارد. از این رو ارزش های کلی و مهمِّ یک جامعه را، آرمان آن باید دانست و با توجه به آرمان ها و حفظ آن، مسئلۀ منافع ملّی مطرح می شود، چرا که از دیدِ ما منافعِ ملّی شاخص و پشتوانه دارد که با وجود آن، از نظر کمیّت و کیفیّت، ارزیابی و درجه بندی می شود و آن شاخص همان آرمان ها است. در واقع ما این منافعِ ملّی را برای جلب و جذبِ آرمان های ملّیِ خودمان می خواهیم که بدون توجه و عنایت به آن نمی توان در موردِ منافعِ ملّی فکر کرد. از این نظر است که می گوییم میان منافع ملّی و آرمان های آن ارتباطی وثیق وجود دارد. البته دست یابی به آرمان ها به این معنا نیست که منافع ملّی از دست رود، چرا که با از دست دادن آن، هویت و موجودیت خود را که از منافع مهم ملّی است، از دست خواهیم داد. از این رو باید تلاش کرد تا با حفظِ موجودیت و هویت خود بتوانیم، آرمان ها را تعقیب کنیم. هم چنین تلاش برای حفظِ موجودیت و هویت خود و کسب هرچه بیش تر منافع ملّی به این معنا نیست که دست از آرمان هایِ ملّیِ خود برداریم و اصول و مبانی آرمانی خود را به طور کلی از دست دهیم، بلکه باید به منافع ملّی، همراه با کسر و انکسار و جمع بندی نهایی، در حدّی توجه شود که با حفظ موجودیت و هستی خود، آرمان ها را بتوان تعقیب کرد و به آن نزدیک و نزدیک تر شد، برای مثال اگر گسترش و نفوذِ دینِ اسلام و حاکمیتِ این دین در پهنۀ جهان، یک آرمان ملّی تلقی می شود و جامعه اسلامی باید هرچه بیش تر برای تحققِ این آرمان تلاش کنند، به معنایِ این نیست که برای حاکمیّتِ دین اسلام باید تمامِ هستی و هویتِ خود را از دست داد و با تمام ابرقدرت ها، مستکبران جهان و همۀ دنباله روان آنان به مبارزۀ همه جانبه و رویارویی مستقیم پرداخت، به گونه ای که هویت و موجودیتِ جامعه و نظام اسلام به خطر افتد، در این صورت نه تنها به آن آرمان نزدیک نمی شویم، بلکه با از دست دادن امکانات و توانایی ها از آن فاصلۀ بیش تری پیدا خواهیم کرد. از این رو ما باید حیثیت، موجودیت، هویت و استقلال خودمان را حفظ کرده تا در سایۀ آن یک گام به آرمان نزدیک تر شویم.
در منابعِ اسلامی در این باره، با عنصری به نام تقیّه روبه رو می شویم که در جهت گیری هایِ سیاسی و حفظ موقعیتِ اجتماعی و سیاسی وحدتِ جامعه تأثیر مهمی دارد. امامان ما نیز از این عنصر بسیار بهره جسته و به پیروان خود نیز بر عمل به آن، دستور داده اند. تقیه ابزاری است برای حفظِ منافعِ ملّی که با حفظِ آن می توان راه را برای حرکت به سوی آرمان ها هموار کرد. البته تلاش برای حفظ هویت و موجودیت که خود یک منفعتِ ملّی است، نباید به گونه ای باشد که تنها همین را اصل، قرار داده و به فکرِ جلب و جذبِ این منفعت باشیم و ما را از آرمان ها غافل کند که در این صورت، نه تنها به تحقق آن آرمان های ملّی نزدیک نخواهیم شد، بلکه با دورشدن از آن چه بسا، به منافعِ ملّی نیز ضربه وارد شود. از این رو در جلب و جذب منافعِ ملّی یک اصل کلی این است که ما را در مسیر تحققِ آرمان های ملّی نیز نزدیک و نزدیک تر سازد.
تعریف منافع ملّی
نفع، منفعت و یا منافع ملّی که در زبان انگلیسی معادل «the nutional intrest» است ـ از جمله واژه هایی هستند که بار وسیعِ مفهومی و معنایی دارد و شاید نتوان آن را تنها در امور مادی خلاصه کرد، بلکه شامل امورِ معنوی و دینی نیز می شود. از این رو با ارزش ها و ارزش گذاری ها پیوند دارد و هم چنین در سیاستِ داخلی و خارجی هر دو، کاربرد دارد. از سوی دیگر، منافع ملّی هم در تحلیل هایِ سیاسی و هم در شکل بندیِ اعمال و رفتارهایِ سیاسی تأثیری همه جانبه دارد، چرا که منافعِ ملّی وسیله ای است که به شرح، توصیف و یا ارزیابی سیاست ها و سیاست گذاری های یک کشور می پردازد و هم چنین ابزاری است که در مورد رفتارها و موضع گیری هایِ سیاسی کاربرد دارد و از آن در توجیه، تقبیح یا پیشنهاد سیاست ها استفاده می شود.
ما تاکنون به زوایا و ابعادی که در ارائۀ مفهومِ واقعیِ منافع ملّی تأثیر دارد، کم و بیش اشاره کردیم و گفتیم: عناصری چند وجود دارند که ابهام هایی را در مفهومِ منافع ملّی به وجود می آورد و به همین دلیل است که اندیشمندان تاکنون تعریف های متنوع و مختلفی را در مورد منافع ملّی ارائه داده اند، ما در این جا به برخی از این تعریف ها اشاره می کنیم:
هانس مورگنتا، که از اندیشمندان مشهوری است که به تجزیه و تحلیل منافع ملّی و آرمان ها پرداخته، در تعریف منافع ملّی می گوید: «منافع، معیاری ابدی است که به وسیلۀ آن، اقدامِ سیاسی مورد داوری و هدایت قرار می گیرد، وی بر این نکته تأکید می کند که اهداف سیاست خارجی باید در قالب منافع ملّی تعریف شود».[18]
اما در مورد این که به طور دقیق چه چیزی منافع ملّی را شکل می دهد، مورگنتا اذعان کرد که آن نوع از منافعی که اقدام سیاسی را در یک دورۀ خاص تاریخی، معین می کند، به چارچوب سیاسی و فرهنگی که سیاست خارجی در آن تنظیم می شود، بستگی دارد.[19]
رُزْنا، یکی دیگر از اندیشمندان، تعریفی نزدیک با آن چه که مورگنتا گفته، بیان می کند. وی می گوید: «منافع ملّی، یک ملاک پایدار است که می توان با آن، عملِ سیاسی را مورد داوری قرار داد و هدایت کرد».[20]
این تعریف هایی که مورگنتا و رُزنا می کنند، منافع ملّی معیاری است که به وسیلۀ آن می توان هر نوع اقدام و عمل سیاسی را داوری و هدایت کرد، بسیار عام و گسترده است که شامل آرمان ها و اهداف ملّی نیز می شود، زیرا ما به وضوح می دانیم که اقدام هایِ سیاسی به وسیلۀ آرمان ها نیز ارزیابی می شود و همین آرمان ها است که می تواند اقدام های سیاسی را شکل و یا جهت دهد. از این رو این تعریف، شامل آرمان ها نیز می شود. ما باید منافعِ ملّی را به گونه ای تعریف کنیم تا از آرمان ها و اهداف متمایز شوند.
شاید به خاطر وجود چنین ابهام هایی بوده که مورگنتا احساس کرد، باید تعریف دیگری از منافع ملّی ارائه دهد، از این رو در یک تعریف دیگر منافع ملّی را عبارت از «تلاش برای کسب و بسط قدرت» دانست.[21]
به نظر می رسد که از این تعریف نیز نمی توان مفهومِ روشن و دقیقی از منافعِ ملّی به دست آورد، زیرا تلاش برای کسب و بسطِ قدرت، آن چنان وسیع و گسترده است که شامل هر نوع اقدام برای کسب و بسط قدرت نیز می شود. آیا واقعاً می توان از این عنوان وسیع و دامنه دار، چارچوب مشخصی را از منافع ملّی به دست آورد، به گونه ای که با آرمان ها و اهداف، متمایز شود و از سوی دیگر، با تلاش ها و فعالیت هایی که صاحبان قدرت برای کسب و بسط قدرت به کار می برند، خلط نشود.
برخی از اندیشمندان نیز در تعریف منافع ملّی چنین اظهار کرده اند: «منافعِ ملّی؛ یعنی این که هر چیزی که تنها از حیث سودی که برای ملت دارد، ارزشمند است».[22]
از این رو برخی دیگر در این باره بیان کرده اند که: «منافعِ ملّی در هر موردی که به کار رود ـ خواه در تحلیل های سیاسی باشد و یا در افکارها و اقدام های سیاسی متکّی بر این است که بیش ترین فایده را برای جامعه داشته باشد».[23]
از این گونه تعریف ها نیز نمی توان به عنصر مشخصی برای منافع ملّی دست یافت به جز عنوانِ «سود» و «فایده» که این در واقع، تنها ترجمۀ لغوی منافع ملّی است و حتی در مقولۀ تعریف و شرح اسمی نیز نمی گنجد. از این رو آیا این تعریف بر اهداف و آرمان ها منطبق نیست؟ آیا اهداف و آرمان های ملّی به لحاظ سودی که برای ملت دارد، ارزشمند نیست؟ اگر هر سودی که برای ملت ارزشمند است، اصطلاحاً جزو منافع ملّی به شمار آید، در این صورت چه وجه تمایزی میان آرمان ها و اهداف می توان درنظر گرفت؟
با مختصر تحلیلی که انجام شد، دریافتیم که این گونه تعریف ها و تعبیرها نمی توانند منافع ملّی را برای ما آن گونه جلوه دهند که از آرمان ها، اهداف و دیگر عناصر مشابه متمایز شوند.
تحقیق در مسئله
به طور کلی هر فعل اختیاری که از انسان ها صادرمی شود، برای رسیدن به غایت و هدف است. پس از آن که انسان به هدف رسید، ممکن است برای آن هدف، اهداف دیگری نیز مورد نظر باشد تا به هدفِ نهایی که همۀ فعالیت ها برای آن انجام می شود و مطلوبیّت آن ذاتی است، برسد و اهداف و افعال دیگر را در سایۀ آن ارزشمند و مطلوب دانسته و به لزومِ انجام آن و یا دست یابیِ به آن حکم می کند. برای مثال، هر انسانی بخشی از فعالیت هایِ خود را برای تهیه غذا اختصاص می دهد، غذا را تهیه می کند تا از آن برای خوردن و سیر شدن استفاده کند. خوردن و سیر شدن نخستین هدفی است که به دنبال تهیۀ مواد غذایی درنظر گرفته می شود، امّا همۀ ما می دانیم که خوردن، مطلوبیت ذاتی ندارد و خواستۀ نهایی او نیست، بلکه غذا را به این منظور می خورد تا بتواند به حیات و زندگی خود ادامه دهد، چون اگر غذا نخورد نمی تواند صحت و سلامتی و در کل حیات و زندگی خویش را تأمین کند و ادامۀ حیات نیز خود می تواند مقدمۀ دست یابی به کمالات و ارزش هایِ والای معنوی و روحی باشد که مطلوبیّت ذاتی برای انسان دارد.
در این مثال ما سه نوع هدف را می توانیم به وضوح مشاهده کنیم: سیر شدن، ادامۀ حیات و زندگی و استکمال و دست یابی به ارزش های معنوی. که اوّلی، هدف مقدّمی ما و دومی، هدف متوسط و سومی، هدف نهایی است. ما می دانیم که هدفِ متوسط نسبت به هدف مقدمی توسعه، کلیّت و مطلوبیّت بیش تری دارد و طبعاً برای تعیین حد و مرز آن هدفِ مقدم معیار و شاخصی خواهد بود، لذا از آن هدف مقدمی، به آن اندازه باید بهره برداری و استفاده شود که تأمین کنندۀ هدف متوسط باشد؛ یعنی حفظ صحّت، سلامت، حیات و زندگی، خود تعیین کنندۀ این است که چه اندازه باید از غذا و خوراک، از نظر کمیت و کیفیت، استفاده کرد تا سلامتی انسان محفوظ بماند و انسان به حیات و زندگی خویش ادامه دهد. پس مهم ترین شاخصی که می توان برای هدفِ مقدمی در نظر گرفت: کمیت ها، کیفیت ها، درجه بندی ها و در کل حدّ و مرزها است که به وسیلۀ هدفِ متوسط مشخص می شود. اما هدف متوسط هرچند نسبت به هدف نهایی، در حکم مقدمه و ابزار است، ولی با هدف مقدمی این تفاوت را دارد که دست یابی به هدف مقدمی، آنی، زودگذر و موقت است و هنگامی که به آن رسید از آن پس بدان نیازی نخواهد داشت، مگر آن که نیاز مجددّی برای او حاصل شود، در حالی که هدف متوسط را همواره طالب است. علاوه بر این، اهداف متوسط در افراد معمولاً با اصطکاک ها و تعارض ها همراه است و هر کسی سعی می کند تا با بهره گیری از امکانات دیگران، هرچه بیش تر و بهتر، خود را به آن برساند و منفعت خود را در حفظ آن می داند، چرا که آن را به هویت و هستیِ خود وابسته می داند.
با توجه به این مقدمه، به نتایج و آثاری که بر رفتارهایِ اجتماعی و سیاسیِ یک جامعه برای دست یابی به اهداف بالاتر حاصل می شود، اهداف ملّی گفته می شود و اهدافِ متوسط جامعه را منافع ملّی می نامیم و به اهدافِ نهایی نیز آرمان های ملّی اطلاق می شود. اگر بخواهیم اهداف، منافع و آرمان های ملّی را در قالب یک مثال ارائه دهیم می توانیم این طور بگوییم که برای مثال در یک جامعه اسلامی آرمان های ملّی عبارت است از: حاکمیت اسلام و گسترش آن. ما به وضوح می دانیم که اسلام در صورتی حاکمیت پیدا می کند که مردم، هویت و موجودیت خود را حفظ کنند و اگر بنا باشد همگان خود را برای گسترش اسلام فداکنند در این صورت دیگر، جامعه ای باقی نمی ماند تا برای حاکمیت اسلام تلاش کند. از این رو حفظ هویت و موجودیت را می توان جزو منافع ملّی قرار داد و در تعقیب آرمان ها تا آن جا پیش رفت که به منافعِ ملّی لطمه وارد نشود. جامعه نیز در صورتی بقا پیدا می کند که در جنبه های مختلفِ اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، تربیتی و اخلاقی به سطح معقولی ارتقا یابد، برای مثال در بُعد اقتصادی باید تولیدات کشاورزی به سطحی برسد تا جامعه با استفاده از محصولات کشاورزی بتواند موجودیّت خود را حفظ کند. بنابراین به این امور، اهداف ملّی می گوییم. به عبارت دیگر، هویت و موجودیت جامعه که جزوِ منافعِ ملّی جامعه به شمار می رود، متضمن آن است که تولیدات کشاورزی و ... به سطحی برسد تا در سایۀ آن بتوان منافع ملّی را حفظ کرد و هم چنین رسیدن به آرمان ها تا حدّی مطلوب است که منافعِ ملّی تهدید جدی نشود تا به وسیلۀ حفظِ منافع ملّی راه برای دست یابی به آرمان هاهموارشود.
بنابراین منافع ملی عبارت است از: یک سلسله مصالحِ کلی که در سایۀ تحقق آن، زمینه برای دست یابی به آرمان ها فراهم می شود و اگر آن مصالح تهدید شود، می توان به مقدار لازم از وصول به آرمان ها دست برداشت و توجه به آن را کم رنگ کرد، چرا که تا منافعِ ملی جامعه تأمین نشود، چگونه می توان به آرمان ها دسترسی پیدا کرد؟ از سوی دیگر، برای دست یابی به منافع باید از امکانات به گونه ای استفاده کرد که در سایۀ آن، منافع ِملی حفظ شود و هم چنین ظرفیت ها و توانایی ها را در زمینه های مختلف به مقدار لازم بالا برد که این ها همان اهداف ملی یک جامعه را تشکیل می دهند که کمیت پذیر بوده و تأمین کننده و حافظ منافعِ ملی است.
تعیین منافع ملی از دید امام
پس از شرح و بسط دربارۀ منافعِ ملی از نظر تاریخی و مفهوم، اینک برآنیم تا به تعیین منافع ملی بپردازیم و روشن کنیم که منافع ملی جامعه کدام اند؟ با توجه به آن چه که گذشت می توان منافع ملی را در این موارد بیان کرد:
1) حفظ موجودیت و هویت جامعه
بی تردید، هویت و موجودیت یک جامعه و حفظ آن بارزترین و مهم ترین منفعت ملی است که جامعه آن را برای خود در نظر می گیرد. هر کس در فطرت و وجدان خود به خوبی درمی یابد که باید زنده باشد و امکانات حیات و زندگانی برای او فراهم شود تا بتواند به آرمان های خود فکر کرده و به سوی آن گام بردارد. اگر موجودیت یک جامعه به خطر افتد، آن جامعه هرگز نمی تواند به آرمان های خود برسد. بنابراین حرکت به سوی آرمان ها را باید در بقایِ جامعه و حفظ هویت آن ملاحظه کرد و بر همین اساس است که می گوییم منافع ملی ما ایجاب می کند که جامعه در جهت حفظ هویت و موجودیت خود تلاش کرده و از راه های ممکن برای تأمین این منفعت ملی کمک بگیرد و آن را به خطر نیندازد. همان گونه که ملاحظه می شود اولاً، شاخص در حفظ هویت و موجودیت یک جامعه همان آرمان ها است که به منافع ملی جهت می دهد و ثانیاً، این منفعت به گروه و جمع خاصی یا زبان، دین، ملیت و فرهنگ خاصی مربوط نمی شود، بلکه یک جامعه اسلامی که تحت حکومت واحد و نظارت حاکمِ اسلامی قرار دارد، این منفعت ملی را باید در نظر گرفته و در حفظ و حراست آن بکوشند. خلاصه آن که، موجودیت جامعه و حفظ آن، مصداق بارزی از منفعتِ ملی است که در رأس همۀ منافعِ ملی قرار دارد و مورد قبول همه اقوام، ملل و جوامع است.
قرآن در این زمینه از قول حضرت موسی (ع) نقل می کند که آن حضرت به قوم خود نعمت های الهی را چنین یادآور می شود: «یا قوم اذکروا نعمة الله علیکم اذ جعل فیکم انبیاء و جعلکم ملوکاً وٰاتیکم مالم یؤت احداً من العالمین؛[24] ای قومِ من! به یاد آورید آن نعمت های الهی را که در میان شما پیامبرانی قرار داد و شما را به پادشاهی و قدرت رساند و به شما چیزهایی داد که به دیگر اقوام، عطا نکرد.» سپس حضرت موسی با یادآوری این نعمت های الهی از آن ها می خواهد که برای تشکیل حکومت به سرزمین مقدس وارد شوند و به پاک سازی شهرها از شرک و کفر، و آبادانی آن ها بپردازند و حاکمیت دین الهی و توحید را در آن منطقه پدید آورند، چنان که فرمود:«یا قوم ادخلوا الارض المقدسه التی کتب الله لکم و لاترتدوا علی ادبارکم فتنقلبوا خاسرین؛[25] ای مردم! به این سرزمین مقدس وارد شوید که خداوند برای شما چنین درنظر گرفته است. مبادا از فرمان او روگردان شوید که زیانکار می شوید.» در واقع، این جزوِ آرمانِ ملی یک جامعۀ دینی و الهی است که دین را در عرصۀ زندگیِ جوامع مختلف حاکم کرد تا از برکات آن بهره مند شوند. از این رو از قوم حضرت موسی خواسته شده که در تحققِ آن آرمان ملی بکوشند، اما آنان در پاسخ گفتند: «یا موسی ان فیها قوماً جبارین و انا لن ندخلها حتی یخرجوا منها فان یخرجوا منها فانا داخلون؛[26] ای موسی! در آن سرزمین گروهی مقتدر و ستم کار وجود دارند و ما به همین خاطر هرگز وارد آن سرزمین نمی شویم، مگر آن که آنان از آن دیار خارج شوند که در آن صورت به آن جا وارد می شویم.» در واقع، آنان در این اندیشه بودند که ورودشان به آن سرزمین که تحتِ سلطه و نفوذ عده ای قدرتمند قرار دارد، به هویت و موجودیتِ خودشان که جزوِ بارزترین منافعِ ملیِ آنان است آسیب وارد کرده و به خطر می اندازد و با از دست رفتن موجودیت خود چگونه می توانند آن آرمان الهی را تحقق بخشند، لذا با قاطعیت هرچه بیش تر گفتند: «یا موسی انا لن ندخلها ابداً ماداموا فیها فاذهب انت و ربک فقاتلا انا هیهنا قاعدون؛[27] ای موسی! تا موقعی که آنان در آن سرزمین به سر می برند ما هرگز وارد آن جا نمی شویم. تو برو و با پروردگارت با آنان بجنگید و ما در این جا می مانیم.»
آنان در این که با ورودشان به شهر منافعِ ملی شان تهدید شده و از دست می رود، اشتباه می کردند و خداوند می دانست که اگر با آن گروه بجنگند موفق شده و با حفظ منافعِ ملی شان می توانند به آن آرمان نیز نزدیک شوند. لذا فرمود: «اذکروا نعمة الله علیکم اذ جعل فیکم انبیا و جعلکم ملوکا و اتیکم مالم یؤت احداً من العالمین... ادخلوا الارض المقدسة التی کتب الله لکم و لاترتدوا علی ادبارکم فتنقلبوا خاسرین.» اما چون نسبت به حفظِ هویت و موجودیت خود احساس خطر کرده بودند، تن به این فرمان الهی ندادند. لذا برخی که مورد لطف خداوند واقع شده بودند و به آینده واقف بودند، به آنان امید داده و گفتند: «ادخلوا علیهم الباب فاذا دخلتموه فانکم غالبون و علی الله فتوکلوا ان کنتم مؤمنین؛[28] شما از این قسمت وارد شوید که اگر چنین کنید، قطعاً پیروز خواهید بود و بر خدا توکل کنید اگر به او ایمان دارید.»
بنابراین سخن در این است که هرگاه منفعتِ ملیِ جامعه که مهم ترین آن ها حفظِ هویت و موجودیت است، به خطر افتد و خطر آن از دست یابی به آرمان ها بیش تر باشد، در این صورت آن آرمان ها تحت الشعاع قرار می گیرند و این اصلی است وجدانی و فطری که عقل و شرع نیز آن را قبول می کنند. این مطلب از آیاتِ دیگر قرآن نیز به دست می آید، آن جا که می فرماید: «و انفقوا فی سبیل الله و لاتلقوا بایدیکم الی التهلکه و احسنوا ان الله یحب المحسنین؛[29] در راه خدا انفاق کنید و خود را (با انفاق زیاد) به مهلکه و خطر نیندازید. نیکی کنید که خداوند نیکوکاران را دوست می دارد.» همان گونه که می دانیم یکی از آرمان های ملی، تعاون و هم یاری است که با انفاق و احسان حاصل می شود. اما آرمانی بودن یک آرمان، موجب نمی شود که انسان برای دست یابی به آن، همۀ هستی خود را به خطر اندازد، چون با از دست رفتنِ هویت و موجودیت جامعه چگونه می توان به آرمان رسید. البته این سخن بدین معنا نیست که هرگز نتوان منفعت ملی را فدای آرمان ها کرد، زیرا هرگاه احساس شود که با از دست دادن منفعت ملی بتوان آرمان ها را حفظ کرد و به آن رسید، در این صورت ایثار و شهادت در این راه، مطلوب خواهد بود و بر همین اساس، می توان واقعۀ جان گدازِ کربلا را چنین تفسیر و تحلیل کرد که امام حسین(ع) با آن فداکاریِ عظیم و بی سابقه و دادن جان خود و عزیزانش، اسلام را حفظ کرد. چنان که خود فرمود: «ان کان دین محمد(ص) لایستقیم الا بقتلی فیاسیوف خذینی.» حفظ آرمان ها در این شرایطِ بحرانی جز با قتل و شهادت حاصل نمی شود، لذا همه چیز حتی منافع ملی تحت الشعاع قرار می گیرد، اما اگر از دست دادن جان، تأثیر چندانی در تحقق آرمان ها نداشته باشد، در این صورت باید در حفظ جان کوشید تا بتوان جامعه را به آرمان ها نزدیک کرد و بر همین اساس است که امام حسن(ع) تن به صلح تحمیلی می دهد، چرا که در شرایط و موقعیت خاصی که از سوی معاویه و لشکریان امام حسن(ع) پدید آمد، امام(ع) احساس کرد که ادامه مبارزه نه تنها در تحقق آرمان ها هیچ نقشی ندارد، بلکه با از دست دادن جان خود و عزیزانش زمینۀ و دست یابی به آرمان ها را نیز از بین می برد. اما اگر به طور موقت و با توجه به شرایطی که به صلاح نظام و جامعه است، تن به صلح داده و هویت خود را حفظ کند، می تواند با بسیج امکانات و آگاهی دادن به مردم در راه دست یابی به آرمان ها تلاش نماید. به طور کلی ائمه هداة مهدییّن نیز در آن شرایطِ سخت و خفقان آور توانستند با تاکتیک هایِ مختلف به دفاع از آرمان ها، اهداف و منافعِ ملی بپردازند.
فقهای شیعی نیز در طول تاریخ با بهره گیری از مبانی و اصول سیاسی اسلام و سیرۀ عملی معصومین(ع) و هم چنین شرایط و مقتضیات زمان ـ تا آن جا که در توانشان بود و شرایط اجازه می داد ـ در حفظِ منافعِ ملی و حراست از آن تلاشی جدی و پی گیر داشتند.
امام خمینی(ره) نیز به نوبۀ خود در مقاطع مختلف، منافع ملی جامعۀ اسلامی را در نظر داشت و در حفظ آن تلاش جدی کرد. یکی از نمونه های بارز آن، موضوع پذیرش قطع نامه 598 در جنگ تحمیلی است. امام با توجه به همۀ مصالح اسلام و نظام جمهوری اسلامی احساس کرده بود که ادامۀ جنگ و دفاع مقدس مهم ترین منافعِ ملی که حفظ هویت و موجودیت امت اسلامی است، به خطر انداخته و از بین می برد. از این رو امامِ بزرگوار برای حفظِ منافعِ ملی تن به صلح تحمیلی داد و در پیام بسیار مهم و کم نظیر خود در تاریخ 29 / 4 / 67 چنین فرمودند: «... و اما در مورد قبولِ قطع نامه که حقیقتاً مسئله بسیار تلخ و ناگوار برای همه و خصوصاً برای من بود، این است که من تا چند روز قبل معتقد به همان شیوۀ دفاع و مواضعِ اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن می دیدم، ولی به واسطۀ حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری می کنم و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظرِ تمامی کارشناسان سیاسی و نظامی سطح بالای کشور ـ که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم ـ با قبول قطع نامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطعِ کنونی، آن را به مصلحتِ انقلاب و نظام می دانم و خدا می داند که اگر نبود انگیزه ای که همۀ ما و عزت و اعتبار ما باید در مسیر مصلحت اسلام و مسلمین قربانی شود، هرگز راضی به این عمل نمی بودم و مرگ و شهادت برایم گواراتر بود. اما چاره چیست که همه باید به رضایت حق تعالی گردن نهیم».[30]
امام برای حفظ هویت ملت که از منافعِ ملی مهم است، از جبهه، جهاد و شهادت صرف نظر می کند و موافقت خود را با قطع نامۀ 598 اعلام می دارد و آن را هم چون جامی زهرآلود می داند که چاره ای جز نوشیدن آن نیست، آن جا که امام با دلی پرخون، ولی لبریز از عشق به شهدا و خانواده های آنان، برای تقدیر و تشکر از ملت می گوید: «خداوندا! این دفتر و کتاب شهادت را هم چنان به روی مشتاقان باز و ما را هم از وصول به آن محروم نکن. خداوندا! کشور ما و ملت ما هنوز در آغازِ راهِ مبارزه اند و نیازمند به مشعل شهادت تو. خود، این چراغِ پرفروغ را حافظ و نگهبان باش، خوشا به حال شما ملت، خوشا به حال شما زنان و مردان، خوشا به حال جانبازان و اسرا و مفقودین و خانواده های معظم شهدا و بدا به حال من که هنوز مانده ام و جام زهرآلود قبول قطع نامه را سر کشیده ام و در برابر عظمت و فداکاری این ملت بزرگ احساس شرمساری می کنم».[31]
این منافع ملی و پاس داری از آن است که امام را وادار می کند تا جام زهرآلود قطع نامه را سرکشد و از خود مایه بگذارد و آن را به جان بخرد تا در سایۀ آن، منافعِ ملیِ به خوبی حفاظت و پاس داری شود. از این رو امام در همان پیام تصریح می کند: «ما باید برای پیش بردِ اهداف و منافعِ ملتِ محروم ایران برنامه ریزی کنیم».[32]
2) حفظ نظام
ازجمله منافعِ ملی پس از حفظِ موجودیت و هویت جامعه حفظ نظام است، چرا که تحقق اسلام، اجرای احکام نورانی آن، رعایت عدالت در همۀ شئون فردی و اجتماعی و... در صورتی، جزو آرمان هایِ ملی هستند که حکومت و نظام اسلامی استقرار یافته و در حفظ آن کوشش به عمل آید تا در کنار آن بتوان به آرمان ها دست یافت. از این رو حفظ نظام و حکومت از جمله منافع مهم ملی کشور است که بدون آن دست یابی به آرمان ها مقدور نیست.
امام خمینی(ره) می فرماید: «اینک که به توفیق و تأیید خداوند، جمهوری اسلامی با دستِ توانای ملتِ متعهد پایه ریزی شده و آن چه در این حکومت اسلامی مطرح است اسلام و احکامِ مترقی آن است، بر ملتِ عظیم الشأن ایران است که در تحققِ محتوای آن به جمیع ابعاد و حفظ و حراست آن بکوشند که حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است که انبیایِ عظام از آدم ـ علیه السلام ـ تا خاتم النبیین ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ در راهِ آن کوشش و فداکاریِ جان فرسا نموده اند و هیچ مانعی آنان را از این فریضۀ بزرگ باز نداشته و هم چنین پس از آنان اصحاب متعهد و ائمه اسلام ـ علیهم صلوات الله ـ با کوشش های توان فرسا تا حد نثار خونِ خود، در حفظ آن کوشیده اند و امروز بر ملتِ ایران خصوصاً و بر جمیعِ مسلمانان عموماً واجب است، این امانت الهی را که در ایران به طور رسمی اعلام شده و در مدتی کوتاه نتایج عظیمی به بار آورده، با تمام توان حفظ نموده و در راه ایجاد مقتضیات بقای آن و رفع موانع و مشکلات آن کوشش نمایند و امید است که پرتو نور آن بر تمام کشورهای اسلامی تابیدن گرفته و تمام دولت ها و ملت ها با یک دیگر تفاهم در این امر حیاتی نمایند و دست ابرقدرت های عالم خوار و جنایت کارِ تاریخ را تا ابد از سر مظلومان و ستم دیدگان جهان کوتاه نمایند».[33]
از این سخن مهم و ارزشمند امام امت به وضوح چنین بر می آید که یکی از آرمان های مهم ملی جامعۀ اسلامی، اجرای احکامِ مترقی اسلام است که برای تحققِ آن انبیایِ سلف و پیامبر اسلام و ائمۀ هداة مهدیین و اصحابِ رسول الله با تمامِ وجود تلاش کردند و انتظار می رود که ملتِ ایران و عموم مسلمانان جهان برای تحقق این آرمانِ مقدسِ توحیدی کوشش کنند و در ایجاد زمینه های دست یابی به این آرمان و رفع موانع آن بکوشند. مهم ترین ابزارهای وصولِ به آن تشکیل حکومت اسلامی است، چرا که در سایۀ آن بهتر می توان احکام نورانیِ اسلام را در جامعه اجرا کرد و به آن آرمان دست یافت. از این رو حفظِ حکومت اسلامی از منافعِ مهم ملی جامعه است که به تعبیر حضرت امام باید آن را با تمام توان حفظ نموده و در راه ایجادِ مقتضیات بقایِ آن و رفع موانع و مشکلات آن کوشش کرد. البته حضرت امام به دنبال حفظ حکومت اسلامی در ایران و اجرای درست آن، آرمانِ دیگری را مطرح می کند و آن صدورِ انقلاب به جهان، تشکیل حکومت اسلامی در دیگر کشورها و کوتاه کردن دست ابرقدرت های جهان از سر مظلومان و ستم دیدگان است و همگان به روشنی احساس می کنیم، دست یابی به این آرمان و پدیدار شدن زمینه های پذیرش حکومت اسلامی در دولت ها و ملت های جهان، در صورتی حاصل می شود که حکومت اسلامی در جامعه اسلامی ایران به خوبی تحقق یابد و دولت و ملت با مشارکتِ همه جانبه در راهِ حفظ حکومت اسلامی و تقویت آن، کوششی جدی و تلاشی پی گیر کنند و انقلاب اسلامی باید تجربه و موفقیت خود را به جهانیان نشان دهد تا زمینۀ تحقق آن در جهان فراهم شود. از این رو منافعِ ملی ما اقتضا می کند که در حفظ و نگه داری حکومت اسلامی هرچه بیش تر تلاش کنیم.
3) ضرورت تشکیل حکومت اسلامی و پاس داری از آن
گفته شد منافع ملی جامعه اسلامی اقتضا می کند که مردم، حکومت اسلامی تشکیل دهند تا به وسیله آن بتوانند به آرمان هایِ بلند و اصیلِ اسلامی و ملی خود برسند. از این رو تشکیل حکومت، ضروری است و در ضرورت آن کسی نمی تواند تردید کند، چرا که جامعه، با داشتن حکومت می تواند تشکّل، هویت و موجودیت خود را حفظ کرده و به رشد و شکوفایی برسد وگرنه هرج و مرج در جامعه پدید می آید و حیات اجتماعی تهدید شده و به خطر می افتد. از این رو حضرت علی(ع) در پاسخ به خوارج که با شعار «لاحکم الالله» و برداشت غلط از آن، درصدد برآمدند تا نظریۀ جامعه منهای حکومت را که نوعی انارشیسم است به جامعه القا کنند، فرمود: «کلمة حق یراد بها باطل، نعم انه لاحکم اِلّالله ولکن هولاء یقولون: لاامرة الّا لله، وانه لابد للناس من امیر بِرًّ اَو فاجرٍ، یعمل فی امرتِهِ المؤمِنُ ویستمتعُ فیها الکافر و یُبَلّغ الله فیها الأجَل، و یجمع به الفی ءُ و یقاتل به العدو و تأمن به السُّبُلُ و یؤخذ به للضعیف من القوی حتی یستریح برٌّ و یستراح مِن فاجرٍ؛[34] این سخن، سخن حقی است، ولی از آن برداشت سوء و باطل شده است. آری، این صحیح است که هیچ حکم و فرمانی نیست جز از آن ذات حق، ولی این گروه (خوارج و منافقان) می خواهند بگویند که حاکم و تشکیلات حکومتی شما از آنِ خداوند است (خداوند باید بر جامعه امیر باشد و درنتیجه کسی نباید بر جامعه حکومت کند و مردم نیازی به تشکیلات حکومتی ندارند). در حالی که هرجامعه و ملتی به ناچار نیاز به امیر دارد؛ خواه نیکوکار و مشروع باشد و یا باطل (وگرنه هرج و مرج در جامعه پدید می آید و جامعه ای باقی نمی ماند) چون در پرتو حکومت و حاکمیت (صحیح) است که مؤمنان می توانند به ارزش ها و کمالاتِ واقعی خود دست یابند و کافر نیز بهرۀ خود را از آن می برد و در سایۀ این تشکیلات حکومتی است که بیت المال و اموالِ عمومی به خوبی جمع آوری می شود و نیروها در برابر دشمن بسیج می گردد و راه ها ایمن می شود و حق ضعیف از قوی باز ستانده می شود، تا نیکوکاران در آرامش به سر برند و مردم از دستِ بدکاران در امان بمانند.»
از سخنِ مولای متقیان چنین استفاده می شود که جامعه در هر صورت نیازمند حکومت و تشکیلات حکومتی است و بدون حاکم و امیر، دوام نمی آورد. پس منافع ملی جامعه اقتضا می کند که جامعه، حکومت تشکیل دهد و طبق موازینِ شرع، حکومت اسلامی را پایه ریزی کرده و با تمام وجود در رشد، حفاظت، شکوفایی، استمرار و بقایِ آن بکوشد، به خصوص آن که در پرتوِ تشکیل حکومت اسلامی می توان احکام مترقی آن را در جهان اجرا کرد. از این رو امام امت می فرمایند:
«اینک که به توفیق و تأییدِ خداوند، جمهوری اسلامی با دست توانایِ ملتِ متعهد پایه ریزی شده و آن چه در این حکومت اسلامی مطرح است اسلام و احکام مترقی آن است، بر ملت عظیم الشأن ایران است که در تحقق محتوایِ آن به جمیعِ ابعاد و حفظ و حراست آن بکوشند که حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است ...»[35]
از این سخن به دست می آید که حکومت و همۀ شئون آن و به طور کلی سیاست در چشم اندازِ وسیع آن، نمی تواند از دین، دیانت و به خصوص از اسلام جدا باشد و کسانی که به طرف داری از سکولاریزم، نغمۀ جدایی دین از سیاست را سر داده اند، به درستی، اسلام را نشناخته اند. از این رو امام در جای دیگری از وصیت نامه خود می فرمایند: «... و اما طایفه دوم که نقشۀ موذیانه دارند و اسلام را از حکومت و سیاست جدا می دانند، باید به این نادانان گفت که قرآن و سنتِ رسول الله(ص) آن قدر که در حکومت و سیاست، احکام دارند در سایر چیزها ندارند، بلکه بسیاری از احکام عبادی اسلام، عبادی ـ سیاسی است که غفلت از آن ها این مصیبت ها را به بار آورده، پیغمبر اسلام(ص) تشکیلِ حکومت داد مثل سایر حکومت های جهان، لکن با انگیزۀ بسطِ عدالت اجتماعی و خلفای اوّل اسلامی حکومت هایِ وسیع داشته اند و حکومت علی بن ابی طالب(ع) نیز با همان انگیزه به طور وسیع تر و گسترده تر از واضحاتِ تاریخ است و پس از آن به تدریج حکومت به اسم اسلام بوده و اکنون نیز مدعیان حکومت اسلامی به پیروی از اسلام و رسول اکرم(ص) بسیارند».[36]
امام در سخنان خود بر درک صحیح و عمیق از اسلام تأکید دارد و به همۀ متفکران و محققان اصیل اسلامی توصیه می کند که با کار فرهنگی ریشه دار و ارائۀ تحقیقات عالمانه و عمیق خود به جامعه اسلامی، به مردم آگاهی داده و آنان را از اشتباه خارج سازند، آن جا که می گوید: «این جانب در این وصیت نامه با اشاره می گذرم، ولی امیدِ آن دارم که نویسندگان و جامعه شناسان و تاریخ نویسان، مسلمانان را از این اشتباه بیرون آورند و آن چه گفته شده و می شود، که انبیا ـ علیهم السلام ـ به معنویات کار دارند و حکومت و سررشته داریِ دنیایی مطرود است و انبیا و اولیا و بزرگان از آن احتراز می کردند و ما نیز باید چنین کنیم، اشتباه تأسف آوری است که نتایج آن به تباهی کشیدنِ ملت های اسلامی و باز کردن راه برای استعمارگران خون خوار است، زیرا آن چه مردود است حکومت های شیطانی و دیکتاتوری و ستم گری است که برای سلطه جویی و انگیزه هایِ منحرف و دنیایی که از آن تحذیر نموده اند، جمع آوریِ ثروت و مال و قدرت طلبی و طاغوت گرایی است و بالاخره، دنیایی است که انسان را از حق تعالی غافل کند. امّا حکومتِ حق برای نفعِ مستضعفان و جلوگیری از ظلم و جور و اقامۀ عدالت اجتماعی، همان است که مثل سلیمان بن داود و پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) و اوصیای بزرگوارش برای آن کوشش می کردند، از بزرگ ترین واجبات و اقامۀ آن از والاترین عبادات است، چنان چه سیاستِ سالم که در این حکومت ها بوده از امور لازمه است، باید ملّتِ بیدار و هشیارِ ایران با دیدِ اسلامی این توطئه ها را خنثی نمایند و گویندگان و نویسندگانِ متعهّد به کمکِ ملّت برخیزند و دستِ شیاطین توطئه گر را قطع نمایند».[37]
4) بهره گیری از امکانات مادی و معنوی
یکی از منافعِ مهم ملی کشور به کارگیری انواع امکانات، سرمایه هایِ فردی و جمعی، مادی و معنوی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، بهره گیری از ابتکارات و استعدادهای ملی کشور و ... تا به وسیلۀ آن، جامعه بتواند به آرمان های خود نزدیک تر شود، چرا که افراد جامعه برای دست یابی به آرمان ها و نیز حفظ موجودیت و هویت خویش و نظام، باید از هر نوع ابتکار، فعالیت و خلاّقیت دریغ نورزند. به وضوح، همه، این واقعیت را درک می کنند که اگر فرد یا جامعه بخواهد به حیات خود ادامه دهد و شخصیت و هویت خود را در سطح جهانی حفظ کند، باید به او این حق داده شود که از همۀ امکانات و استعدادهای مادی و معنوی برای رشد و شکوفایی خود و جامعه، استفاده کند. بنابراین نمی توان حقّ حیات را برای کسی یا کسانی قائل شد و آنان را به حفظِ نظام و ارزش های آن ملزم کرد، ولی به آن ها اجازه نداد که برای حفظ هویت خود و نظام اسلامی، از امکانات لازم استفاده کنند. بر این اساس می گوییم منافع ملّی جامعه اقتضا می کند که افراد همۀ امکاناتِ مادّی و معنوی خود را در این راه بسیج کنند. در این زمینه امام امّت در وصیت نامه خویش می فرمایند:
«من وصیّتِ دلسوزانه و خادمانه می کنم به ملّت عزیز که اکنون تا حدودِ بسیار چشم گیری از بسیاری از این دام ها نجات یافته و نسلِ محروم حاضر، به فعالیت و ابتکار برخاسته و دیدیم که بسیاری از کارخانه ها و وسایل پیشرفته، مثل هواپیما و دیگر چیزها که گمان نمی رفت متخصّصین ایران قادر به راه انداختن کارخانه ها و امثال آن باشند و همه دست ها را به سوی غرب یا شرق دراز کرده بودیم که متخصّصین آنان، این ها را به راه اندازند و در اثرِ محاصرۀ اقتصادی و جنگِ تحمیلی، خودِ جوانان عزیز ما، قطعات محل احتیاج را ساخته و با قیمت های ارزان تر عرضه کرده و رفع احتیاج نمودند و ثابت کردند که اگر بخواهیم، می توانیم».[38]
امام در این بخش از وصیت نامه، تأکید می کند که موفقیت در امرِ صنایع، مرهونِ بهره گیری از همۀ امکانات مادی و معنوی است که استقلال اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ... را به دنبال می آورد. از این رو منافع ملّی کشور اقتضا می کند که با بسیج همۀ نیروها و بهره گیری از امکانات بالفعل و بالقوه، بتوان جامعه را به سوی موفقیت سوق داد. از این رو امام برای تأمینِ این منافع ملی به دولت ها و دست اندرکاران این گونه توصیه می کند: «بر دولت ها و دست اندرکاران است، چه در نسلِ حاضر و چه در نسل های آینده که از متخصّصینِ خود قدردانی کنند و آنان را با کمک های مادّی و معنوی تشویق به کار نمایند و از ورود کالاهای مصرف ساز و خانه برانداز جلوگیری نمایند و به آن چه دارند، بسازند تا خود، همه چیز بسازند و از جوانان، دختران و پسران می خواهم که استقلال و آزادی و ارزش های انسانی را، ولو با تحملِ زحمت و رنج، فدای تجمّلات و عشرت ها و بی بند و باری ها و حضور در مراکز فحشا ـ که از طرف غرب و عمّالِ بی وطن به شما عرضه می شود ـ نکنند که آنان، چنان چه تجربه نشان داده، جز تباهی شما و اغفال تان از سرنوشت کشورتان و چاپیدن ذخایرِ شما و به بند استعمار و ننگ وابستگی کشانیدن تان و مصرفی نمودن ملّت و کشورتان، به چیز دیگر فکر نمی کنند و می خواهند با این وسایل و امثال آن، شما را عقب مانده و به اصطلاح نیمه وحشی نگه دارند».[39]
5) وحدت و هم دلی
یکی دیگر از منافع مهم ملّی کشور، وحدت و هم دلی در همۀ زمینه ها است. وحدت و هم دلی تا آن جا مهم است که قرآن در این زمینه می فرماید:
«یا ایّها الذین آمنوا اتّقوا الله حقّ تقاته ولا تموتنّ الاّ وانتم مسلمون، واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرّقوا واذکروا نعمت الله علیکم اذ کنتم اعداءً فالّف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخواناً وکنتم علی شفاحفرة من النّار فانقذکم منها کذلک یبیّن الله لکم آیاته لعلّکم تهتدون؛[40] ای اهل ایمان! از خدا بترسید آن گونه که شایستۀ خداترس بودن است و زینهار، از دنیا نروید جز به دین اسلام. همگی به ریسمان دینِ خدا چنگ زده و متفرق نشوید [که موجب ضلالت و گم راهی است] به یاد آرید این نعمت بزرگ الهی را بر خودتان، آن زمان که شما با هم دشمن بودید، ولی خداوند [نعمت] الفت و مهربانی را در دل های شما افکند و به لطف و رحمت الهی، همه برادر دینی یک دیگر شدید. در حالی که در پرت گاه آتش بودید پس [خداوند ]شما را نجات داد. این گونه خداوند برای شما بیان می کند [و نعمت ها را به یاد شما می آورد] تا هدایت شوید.»
و نیز خداوند می فرماید: «ولا تکونوا کالّذین تفرّقوا واختلفوا من بعد ما جاءهم البیّنات واولئک لهم عذاب عظیم؛[41] شما [ای مسلمانان] مانند اقوام و ملت هایی نباشید که راه تفرقه و اختلاف پیمودند پس از آن که آیاتِ روشن [برای هدایت آن ها ]آمده بود، برای آن ها [بر اثر اختلاف، تفرقه و رها کردنِ صراطِ حق] عذاب سختی است.»
در این زمینه ده ها آیه و روایت دیگری وجود دارد که ما برای اختصار از ذکر آن ها صرف نظر می کنیم.
امام نیز در وصیت نامۀ خود، که برگرفته از منابع دینی ما است، بر وحدت ملّی و هم دلی با یک دیگر تأکیدِ فراوان دارد و در موارد مختلف و به صورت هایِ گوناگون بر وحدت امت و جامعه تکیه می کند که ما در این جا در چند بند بیان می کنیم:
1) وحدت و هم دلی همۀ اقشارِ ملّت با یک دیگر
امام در ارتباط با وحدت همۀ اقشار مردم، می فرماید: «ما مفتخریم و ملّتِ عزیزِ سرتاپا متعهّد به اسلام و قرآن مفتخر است که پیروِ مذهبی است که می خواهد حقایق قرآن که سراسر آن از وحدت بین مسلمین، بلکه بشریت دم می زند، از مقبره ها و گورستان ها نجات داده و به عنوان بزرگ ترین نسخۀ نجات دهندۀ بشر از جمیعِ قیودی که بر پای و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سویِ فنا و نیستی و بردگی و بندگی طاغوتیان می کشاند، نجات دهد ...».[42]
امام در جای دیگر می فرماید: «بی تردید، رمز بقای انقلاب اسلامی، همان رمز پیروزی [است] و رمزِ پیروزی را ملت می داند و نسل هایِ آینده در تاریخ خواهند خواند که دو رکنِ اصلی آن انگیزۀ الهی و مقصد عالی حکومت اسلامی و اجتماع ملت در سراسر کشور با وحدت کلمه برای همان انگیزه و مقصد [است]».[43]
از نظرِ امام، رمزِ پیروزیِ انقلاب، انگیزۀ الهی و وحدتِ کلمه است و انگیزه نیز که مظهرِ توحید و یکتایی است، خود، محورِ حقیقیِ وحدت و اتحاد می باشد. پس بنیانِ پیروزیِ انقلاب، وحدت و هم دلی جامعه همراه با اعتصام به حبل الله است. طبعاً بقا و تداومِ انقلاب نیز بر همین اصل و اساس استوار است که باید آن را با تمامِ وجود حفظ کنیم تا انقلاب که ثمرۀ خون شهدای اسلام است، از آسیبِ دشمنان داخلی و خارجی مصون بماند.
امام هم چنین اشاره دارد که: «همه باید بدانیم که آن چه موجبِ وحدت بین مسلمین است، این مراسم سیاسی است که حافظ ملّیت مسلمین، به ویژه شیعیان ائمه اثنا عشر ـ علیهم صلوات الله وسلّم ـ [می باشد]».[44]
امام پس از بیان اهمیت وحدت و هم دلی میان همۀ اقشار ملّت که ضامن و حافظ منافع ملّی آنان است، در جایی چنین توصیه می کنند: «این جانب به همۀ نسل هایِ حاضر و آینده وصیت می کنم که اگر بخواهید اسلام و حکومتِ الله برقرار باشد و دستِ استعمار و استثمارگرانِ خارج و داخل از کشورتان قطع شود، این انگیزۀ الهی را که خداوندِ تعالی در قرآن کریم بر آن سفارش فرموده است، از دست ندهید و در مقابل این انگیزه که رمزِ پیروزی و بقای آن است، فراموشی هدف و تفرقه و اختلاف است، بی جهت نیست که بوق های تبلیغات در سراسرِ جهان و ولیده های بومی آنان، تمام توانِ خود را صرفِ شایعه ها و دروغ های تفرقه افکن نموده اند و میلیاردها دلار برای آن صرف می کنند. بی انگیزه نیست سفرهای دایمی مخالفانِ جمهوری اسلامی به منطقه».[45]
امام علاوه بر حفظِ وحدت و ایجاد هم دلی میانِ اقشارِ ملّت ایران به همۀ مسلمانان جهان نیز توصیه می کند که روح اخوت و برادری را در خود زنده تر کرده و عملاً آیۀ شریف «انّما المؤمنون اخوة فاصلحوا بین اخویکم».[46] را میان خود متجلّی سازند. از این رو می گوید: «امروز و در آتیه نیز آن چه برایِ ملّتِ ایران و مسلمانانِ جهان باید مطرح باشد و اهمیت آن را در نظر گیرند، خنثی کردنِ تبلیغات تفرقه افکن خانه برانداز است. توصیه این جانب به مسلمین و خصوص ایرانیان، به ویژه در عصرِ حاضر آن است که در مقابلِ این توطئه ها عکس العمل نشان داده و به انسجام و وحدتِ خود به هر راه ممکن افزایش دهند و کفار و منافقان را مأیوس نمایند».[47]
2) وحدت دانشگاهیان با روحانیون
دشمنان و استعمارگران از دیرباز تلاش داشتند که این دو قشر را که به منزلۀ مغز متفکر جامعه اند، از یک دیگر جدا کرده و با ایجادِ عداوت و دشمنی، آن دو را در برابر هم قرار دهند تا بتوانند به مقاصدِ شوم خود نائل آیند که از این مسیر ضربه هایِ زیادی بر پیکرِ اجتماع به خصوص در ابعادِ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی وارد شد و پی آمدهای سوء و ناگوار آن را به خوبی می توان در سطح کلانِ جامعه، مشاهده کرد. از این رو امام بزرگوار بر وحدت این دو قشر جامعه تأکید فراوان دارد. و می فرماید: «از نقشه هایِ شیطانی قدرت های بزرگِ استعمار و استثمارگر که سال های طولانی در دست اجرا است و در کشور ایران از زمان رضاخان اوج گرفت و در زمان محمدرضا با روش هایِ مختلف دنباله گیری شد، به انزوا کشاندنِ روحانیت است که در زمانِ رضاخان با فشار و سرکوبی و خلعِ لباس و تبعید و هتک حرمات و اعدام و امثال آن و در زمان محمدرضا با نقشه و روش های دیگر که یکی از آن ها ایجادِ عداوت بین دانشگاهیان و روحانیون بود، که تبلیغات وسیعی در این زمینه شد ...».[48]
امام در این سخن به دو قشر دانشگاهی و روحانی هشدار می دهد که مواظبِ نقشه هایِ شوم دشمنان باشند تا میان شان دشمنی و تفرقه ایجاد نکنند. سپس برای شکستن سدّ آهنینِ دشمن و خنثی سازی نقشه های شوم شیطانی این گونه توصیه کردند: «اکنون که به خواستِ خداوندِ متعال و مجاهدتِ ملّت از روحانی و دانشگاهی تا بازاری و کارگر و کشاورز و سایر قشرها بندِ اسارت را پاره و سدّ قدرت ابرقدرت ها را شکستند و کشور را از دست آنان و وابستگان شان نجات دادند، توصیۀ این جانب آن است که نسلِ حاضر و آینده غفلت نکنند و دانشگاهیان و جوانان برومند عزیز هرچه بیش تر با روحانیون و طلاب علوم اسلامی پیوند دوستی و تفاهم را محکم تر و استوارتر سازند و از نقشه ها و توطئه های دشمن غدّار غافل نباشند و به مجرّد آن که فریاد افرادی را دیدند که با گفتار و رفتار خود درصدد است، بذرِ نفاق بین آنان افکند او را ارشاد و نصیحت نمایند و اگر تأثیر نکرد از او روگردان شوند و او را به انزوا کشانند و نگذارند توطئه ریشه دواند که سرچشمه را به آسانی می توان گرفت و مخصوصاً اگر در اساتید کسی پیدا شد که می خواهد انحراف ایجاد کند، او را ارشاد و اگر نشد، از خود و کلاس خود طرد کنند و این توصیه بیش تر متوجه روحانیون و محصّلینِ علومِ دینی است و توطئه ها در دانشگاه ها از عمق ویژه ای برخوردار است و هر دو قشرِ محترم که مغز متفکر جامعه هستند، باید مواظب توطئه ها باشند».[49]
منافع ملّی کشور ایجاب می کند که وحدت، هم دلی، یک رنگی، صفا، صمیمیت، هم کاری و هم فکری در زمینه های مختلف فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، نظامی و ... میان همۀ اقشار ملّت پدید آید تا در سایۀ آن، جامعه بتواند به آرمان ها و آرزوهای اصیل و ارزشمند خود دست یابد وگرنه منافع ملّی به خطر افتاده و تهدید می شود.
دشمنان و به طور کلی هر ملّتی به فکر منافع ملّی خود است و هیچ کس حاضر نیست که منافع ملّی خود را به خطر انداخته و یا از دست دهد. از این رو دشمن نیز برای حفظ منافع ملّی خود در عرصۀ جهانی میان اقشار مختلف ملّت، به خصوص میان دو قشر روحانی و دانشگاهی که مغز متفکر جامعه اند اختلاف و تفرقه ایجاد می کند. بنابراین منافع ملّی ما، در این است که وحدت، هم دلی، هم فکری و تعامل فرهنگی، اقتصادی و ... هرچه بیش تر میان اقشار ملّت و به خصوص روحانی و دانشگاهی پدید آید و از هرگونه اختلاف و تفرقه پرهیز شود. و آن چه موجب وحدت ملّی است فراهم کنیم تا در سایۀ آن از یک سو، دشمن به آسانی نتواند به منافع خود دست یابد و از سوی دیگر، منافع ملّی ما نیز حفظ شود تا سرانجام به آرمان های ملّی خود نزدیک و نزدیک تر شویم.
6) پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت
از دیگر منافع ملّی که در ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ... تأثیر بسیار مهمی دارد، دست یابی به ارزش های دینی است که در پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت تجلّی می یابد. بی جهت نیست که پیامبر اکرم(ص) اهل بیت را مصداق یکی از دو ثقل دانسته و از قرآن تفکیک ناپذیر دانسته و می فرمایند: «اِنّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی اهل بیتی، فانهما لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض».[50]
امام (ره) با الهام از این حدیث مشهور میان عامّه و خاصّه که به حدّ تواتر نیز رسیده است، عترت را ثقل کبیر و از هر چیزی به جز قرآن، اکبر دانسته و می فرماید: «این جانب مناسب می دانم که شمه ای کوتاه و قاصر در باب ثقلین تذکر دهم، نه از حیث مقامات غیبی و معنوی و عرفانی و ... و نه از آن چه بر بشریت گذشته است، از مهجور بودن از حقایق مقام والای ثقل اکبر (قرآن) و ثقل کبیر (عترت) که از هر چیز اکبر است، جز ثقل اکبر که اکبر مطلق است و نه از آن چه گذشته است بر این دو ثقل از دشمنان خدا و طاغوتیان بازیگر ...، بلکه مناسب دیدم اشاره ای گذرا و بسیار کوتاه از آن چه بر این دو ثقل گذشته است، بنمایم».[51]
آن گاه امام شرح بسیار تأسف بار و غم باری را در زمینه دوری این دو ثقل و خارج شدن آن دو از صحنه های مهم اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و ... و نیز جداسازی و تفکیک آن دو از یک دیگر به دستِ افراد جامعه در عمل، ارائه می دهد و در توصیه ای به همۀ ملت های مسلمان چنین تأکید می کنند: «با کمال جدّ و عجز از ملّت های مسلمان می خواهم که از ائمۀ اطهار و فرهنگ سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامیِ این بزرگ راه نمایان عالم بشریت به طور شایسته و به جان و دل و جان فشانی و نثار عزیزان پیروی کنند. از آن جمله دست از فقه سنّتی که بیان گر مکتب رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملّت ها است، چه احکام اولیه و چه احکام ثانویه که هر دو مکتب فقه اسلامی است، ذرّه ای منحرف نشوند و به وسواس خناسان معاند با حق و مذهب گوش فرا ندهند و بدانند قدمی انحراف، مقدّمۀ سقوط مذهب و احکام اسلامی و حکومت عدل الهی است».[52]
7) تحمّل مشکلات و سختی ها
به روشنی می دانیم که هر جامعه و ملّتی برای دست یابی به آرمان ها و اهداف بلند و ارزشمند خود باید از هیچ تلاشی در این راه دریغ نورزد و در این مسیر خستگی ها و رنج ها را تحمل کرده و تن به مشکلات و دشواری ها بدهد، چرا که دست یابی به آرمان ها هیچ گاه به آسانی و بدون تحمل رنج و زحمت حاصل نمی شود و هر اندازه، آرمان ها مهم تر و ارزشمندتر باشد، طبعاً راه رسیدن به آن نیز دشوارتر خواهد بود. از این رو از یک سو، ملّت باید از هرگونه ایثار و فداکاری دریغ نورزد و از سوی دیگر، با مشکلات و سختی ها باید دست و پنجه نرم کرده و در رفع آن کوشش کند. امام نیز به ملّت ایران و سایر ملّت ها در این رابطه این گونه توصیه کرده است: «یک وصیت به ملّت شریف ایران و سایر ملّت های مبتلا به حکومت های فاسد و دربند قدرت های بزرگ می کنم. امّا به ملّت عزیز ایران توصیه می کنم که نعمتی که با جهاد عظیم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آوردید، هم چون عزیزترین امور، قدرش را بدانید و از آن حفاظت و پاس داری نمایید و در راه آن که نعمت عظیم الهی و امانت بزرگ خداوندی است، کوشش کنید و از مشکلاتی که در این صراط مستقیم پیش می آید، نهراسید که «ان تنصروا الله ینصرکم ویثبّت اقدامکم.[53] و در مشکلات دولت جمهوری اسلامی با جان و دل شریک و در رفع آن ها کوشا باشید و دولت و مجلس را از خود بدانید و چون محبوبی گرامی از آن نگه داری کنید ... و امّا به ملّت های اسلامی توصیه می کنم که از حکومت جمهوری اسلامی و از ملّت مجاهد ایران الگو بگیرید و حکومت های جائر خود را در صورتی که به خواست ملّت ها که خواست ملّت ایران است سر فرود نیاوردند، با تمام قدرت به جای خود بنشانید که مایۀ بدبختی مسلمانان، حکومت های وابسته به شرق و غرب می باشد و اکیداً توصیه می کنم که به بوق های تبلیغاتیِ مخالفان اسلام و جمهوری اسلامی گوش فرا ندهید که همه کوشش دارند که اسلام را از صحنه بیرون کنند که منافع ابرقدرت ها تأمین شود».[54]
دشمن برای آن که ما را از دست یابی به آرمان های اصیل باز دارد، مشکلات و دشواری هایی را پدید می آورد. گاه ما را با تحریم اقتصادی در تنگنا قرار می دهد، زمانی جنگ را بر ما تحمیل می کند و گاهی دارایی های ما را در بانک های جهان بلوکه می کند و ... اما در این باره همه می دانیم که منافع ملّی اقتضا می کند که در برابر این سختی ها هراسی به دل راه نداده و زانو خم نکنیم و با تحمل این گونه دشواری ها، در محدودۀ توانایی ها و امکانات خود و با استفاده از ابزارها، تکنیک ها و اهرم های فشار، این نوع برخوردها را خنثی کنیم. هرچند ممکن است این شیوه ها راهِ ما را در رسیدن به آرمان ها طولانی تر کند، ولی تن دادن به سختی ها و دشواری ها موجب می شود که ملّت آب دیده تر شده و در برابر حوادث توفنده، زود از پا نیفتد.
حضرت علی(ع) در مورد این که چگونه ممکن است انسانی با بهره گیری از کم ترین و ساده ترین امکانات، در عین حال نیرومندترین و پردل و جرئت ترین آن ها باشد، مثال جالبی مطرح کرده و فرمود:
«وَلاََنّی بقائلکم یقول: اذا کان هذا قوت ابن ابی طالب، فقد قعد به الضعف عن قتال الاقران ومُنٰازَلَة الشُّجْعٰان، اَلاٰ وَاِنّ الشجرةَ البرّیة اصلبُ عوداً والرواتع الخَضِرة اَرَقُّ جَلُوداً والنابتات العِذْیَة اَقْویٰ وَقوداً واَبْطَا خُموداً ...».[55] مقایسۀ درختان جنگل با درختان باغ که همواره دست نوازش باغبان را بر سر دارد، بهترین نمونه برای ارائه این حقیقت است که تن دادن به سختی ها و مشکلات، ملّت را مقاوم تر، پرصلابت تر و قوی تر می سازد و راز آن در این است که درختان جنگل از آغاز با سختی ها، توفان ها، کم آبی ها، دشواری ها و دیگر حوادث روبه رو بوده و توانسته خود را با این محرومیت ها و کمبودها هم آهنگ سازد و به همین جهت محکم تر و آب دیده تر می شود، ولی برعکس، درختان یک باغ که همواره در ناز و نعمت به سر برده و رنج و سختی ها را تحمل نکرده اگر روزی ـ به هر دلیل ـ کم تر به وی رسیدگی شود، زود از پا می افتد.
راستی اگر ملّتی همواره در ناز و نعمت به سر ببرد و در راه تحصیل کم ترین رنج و زحمت را متحمل نشود، طبعاً با کم ترین نوساناتی که در امکانات پدید می آید، زانو خم کرده و تسلیم می شود. ولی اگر ملّتی با سختی ها، دشواری ها و فشارها رشد کند، به خوبی می تواند در برابر حوادث غیرمترقبه ـ خواه از سوی دشمن و یا حوادث طبیعی ـ هویت و حیثیت خود را حفظ کند. بهترین نمونه آن در تاریخ معاصر، مقایسه مردم کویت در حملۀ عراق به کشورشان با ملّت قهرمان ایران است که هشت سال با همۀ وجود خود به دفاع مقدس پرداخت. از این رو، از منافع مهمّ ملّی یک کشور این است که مردم باید در برابر کوران حوادث، سختی ها و دشواری های آن مقاومت کرده و روح صبر و تحمل را در خود زنده سازند.
امام در بخشی از وصیت نامۀ خود می فرمایند: «من وصیّت دلسوزانه و خادمانه می کنم به ملّت عزیز که اکنون تا حدود بسیار چشم گیری، از بسیاری از این دام ها نجات یافته و نسل محروم حاضر، به فعالیت و ابتکار برخاسته و دیدیم که بسیاری از کارخانه ها و وسایل پیشرفته، مثل هواپیماها و دیگر چیزها [را خود به راه انداخته اند] که گمان نمی رفت متخصّصین ایران قادر به راه انداختن کارخانه ها و امثال آن باشند و همه، دست ها را به سوی غرب یا شرق دراز کرده بودیم که متخصّصین آنان، این ها را به راه اندازند. در اثر محاصرۀ اقتصادی و جنگ تحمیلی، خودِ جوانان عزیز ما، قطعات محل احتیاج را ساخته و با قیمت های ارزان تر عرضه کرده و رفع احتیاج نمودند و ثابت کردند که اگر بخواهیم، می توانیم».[56]
از این رو، منافع ملّی ما اقتضا می کند که از یک سو، به راستی تن به کار و تلاش بدهیم و برای فعالیت در زمینه های مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، عمران و آبادانی کشور و ... بسیج شویم و از سوی دیگر، سختی ها و دشواری ها را تحمّل کنیم و این هدف تأمین نمی شود، مگر آن که همگان مطیع فرمان رهبر معظم انقلاب ـ حفظه الله ـ باشیم و منافعِ مقطعی و جناحیِ خود را فدای منافع ملّی کنیم و هیچ چیز را وجه المصالح منافع ملّی خودمان قرار ندهیم، ولی با کمال تأسف مشاهده می شود که برخی ـ خواسته یا ناخواسته ـ منافع ملّی جامعه را فراموش کرده و منافع شخصی و یا جناحی خود را مقدّم بر همه چیز می دانند و این خود، خطر بزرگی است که به راستی حیات، هستی، حیثیت و عظمت ملّت ما را تهدید می کند و ما همگان اذعان داریم که دشمنان با پاشیدن تخم نفاق و تفرقه و ایجاد صحنه هایی از مشکلات و سختی ها در سطح جامعه، می کوشند تا امید ملّت قهرمان ایران نسبت به انقلاب به یأس مبدّل شود و انقلاب مهم ترین حامی و پشتیبان خود را از دست دهد. مگر نه این است که دشمنانِ ما به خصوص آمریکای متجاوز، برای حفظ منافع ملّی و حفظ هویت و حیثیت خود در مجامع بین المللی، این گونه مصمم است و با حضور و دخالت های بی جا و بی موردِ خود در صحنه های بین المللی بر حفظ هرچه بیش تر منافع ملّی خود تأکید می ورزد و ما هم متأسفانه آب به آسیابِ دشمن می ریزیم و او را در رسیدن به اهداف و منافعش مصمم تر و امیدوارتر می سازیم.
به راستی اگر ما همه یک دل و یک زبان، دست در دست یک دیگر دهیم و با تحمل رنج ها، کمبودها، سختی ها و محرومیت ها، بتوانیم کشور را از هر نظر آباد کرده و انقلاب را بالنده تر سازیم تا این امانت بزرگ را به دست صاحب اصلی آن، حضرت حجة بن الحسن العسکری (عج) بسپاریم، در این صورت هم دشمنان را مأیوس می کنیم و هم در حفظ منافع ملّی خود موفق تر خواهیم بود.
آخرین سخن را با کلام نورانی جامع و روشنگرایانۀ حضرت امام (ره) به پایان می بریم، ایشان در بخشی از وصیت نامۀ سیاسی ـ الهی خود می فرماید: «این جانب نصیحت متواضعانۀ برادرانه می کنم که آقایان محترم تحت تأثیر این گونه شایعه سازی ها قرار نگیرند و برای خدا و حفظ اسلام، این جمهوری را تقویت نمایند و باید بدانند که اگر این جمهوری اسلامی شکست بخورد، به جای آن یک رژیم اسلامی دل خواه بقیة الله ـ روحی فداه ـ یا مطیع امر شما آقایان تحقق نخواهد پیدا کرد، بلکه یک رژیم دل خواه یکی از دو قطب قدرت، به حکومت می رسد و محرومان جهان که به اسلام و حکومت اسلامی روی آورده و دل باخته اند، مأیوس می شوند و اسلام برای همیشه منزوی خواهد شد و شماها روزی از کردار خود پشیمان می شوید که کار گذشته و دیگر پشیمانی سودی ندارد و شما آقایان اگر توقع دارید که در یک شب همۀ امور بر طبق اسلام و احکام خداوند تعالی متحول شود، یک اشتباه است و در تمام طول تاریخ بشر چنین معجزه ای روی نداده است و نخواهد داد. و آن روزی که ـ انشاءالله تعالی ـ مصلح کل ظهور نماید، گمان نکنید که یک معجزه شود و یک روزه عالم اصلاح شود، بلکه با کوشش ها و فداکاری ها، ستم کاران سرکوب و منزوی می شوند و اگر نظر شماها مثل نظر بعضی عامی های منحرف است که برای ظهور آن بزرگوار باید کوشش در تحقق کفر و ظلم کرد تا عالم را ظلم فرا گیرد و مقدمات ظهور فراهم شود، فانا لله وانا الیه راجعون».[57]
منبع: کنگره امام خمینی و اندیشه حکومت اسلامی / نهادهای سیاسی و اصول مدنی، ج 6، ص 367.
پی نوشت ها:
[1] )) امام خمینی، صحیفه امام، ج 21، ص 90-92.
[2] )) ر. ک: جلیل روشندل، امنیت ملی و نظام بین المللی، ص34.
[3] )) جمعی از محققان، مجموعه مقالات اولین سمینار بررسی تحول مفاهیم، ص102.
[5] )) ر. ک: جیمز باربر و مایکل اسمیت، ماهیت سیاستگذاری خارجی، ترجمۀ سید حسینی سیف زاده، ص 129 ـ 248.
[7] )) نهج البلاغه، نامه53، بند46.
[10] )) ر. ک: جیمزباربر و مایکل اسمیت، ماهیت سیاستگداری خارجی، ترجمۀ صیفی زاده ص249.
[11] )) دکتر جلیل روشندل، امنیت ملی و نظام بین المللی، ص41.
[12] )) جمعی از محققان، مجموعه مقالات اولین سمینار بررسی تحول مفاهیم، ص94.
[14] )) ر. ک: جیمز بابر و مایکل اسمیت، ماهیت سیاست گذاری خارجی، ترجمۀ سیف زاده، ص252.
[15] .جلیل روشندل، امنیت ملی و نظام بین المللی، ص39.
[16] )) جیمز باربر و مایکل اسمیت، ماهیت سیاست گذاری خارجی، ترجمۀ سید حسین سیف زاده، ص252.
[17] )) همان، ص 253 ـ 254.
[18] )) جمعی از نویسندگان، گزیدۀ مقالات سیاسی ـ امنیتی، ج1، ص340.
[19] )) همان، ج1، ص340ـ341.
[20] )) جلیل روشندل، امنیت ملّی و نظام بین المللی، ص41.
[22] )) جلیل روشندل، امنیت ملّی و نظام بین المللی، ص38.
[23] )) ر.ک: جمیز باربر، ماهیت سیاست گذاری خارجی، ترجمۀ سیف زاده، ص247.
[24] )) مائده (5) آیۀ 20.
[29] )) بقره (2) آیۀ 195.
[30] )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 21، ص 90-93.
[31] )) ر.ک: صحیفه امام ،ج 21، ص 92-93.
[32] )) ر.ک: صحیفه امام ،ج 21، ص 90-92.
[33] )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 21، ص 403.
[34] )) نهج البلاغه، صبحی صالح، خطبۀ 40.
[35] )) صحیفه امام، ج 21، ص 402 - 404.
[36] )) ر.ک: صحیفه امام ،ج 21، ص 405-407.
[37] )) ر.ک: صحیفه امام ،ج 21، ص 399-401.
[38] )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 21،ص 415-417.
[39] )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 21،ص 415-419.
[40] )) آل عمران (3) آیۀ 102 و 103.
[42] )) ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 396-397.
[43] )) ر.ک:صحیفه امام ،ج 21، ص 402-404.
[44] )) ر.ک:صحیفه امام ،ج 21، ص 399-401.
[45] )) ر.ک:صحیفه امام ،ج 21، ص 402-405.
[46] )) حجرات (49) آیه 10.
[47] )) ر.ک: صحیفه امام، ج 21 ص 404-405.
[48] )) ر.ک: صحیفه امام ،ج 21، ص 412-414.
[49] )) ر.ک: صحیفه امام ،ج 21، ص 412-415.
[50] )) ر. ک: علامه مجلسی،بحار الانوار، ج 5، ص133، 21 ، 23 ، 109 ، 118 ، 126 و 145 و ج2، ص 106 ـ 226، چاپ سوم (بیروت: دار احیاء التراث العربی، والکمال الدّین) ص136.
[51] )) ر.ک: صحیفۀ امام، ج21، ص 393-394.
[52] )) ر.ک: صحیفه امام ،ج 21، ص 399-401.
[54] )) ر.ک: صحیفه امام، ج 21، ص 410-414.
[55] )) نهج البلاغه، نامۀ شمارۀ 45.
[56] )) ر.ک: صحیفه امام ، ج 21، ص 415-417.
[57] )) ر.ک: صحیفه امام ،ج 21، ص 446-448.
.
انتهای پیام /*