کرامت انسان در سیره مبارزاتی امام خمینی (س)

پدیدآورنده (ها) : آیت الله محسن غرویان

مقدمه

بی تردید، امام خمینی (س) شخصیتی عارف و فیلسوف بودند و نگاه ایشان به عالم و آدم، نگاهی عارفانه و حکیمانه بود. و شکی نیست که اندیشه ‌های عرفانی و فلسفی حضرت امام خمینی (س) هماهنگ با آیات قرآنی و آموزه های وحیانی دین اسلام بود. در نگاه قرآن، بنی آدم، کرامتی ویژه و جایگاهی مخصوص در مراتب هستی دارند. آدمی از دیدگاه وحی، اشرف مخلوقات است و از این رو است که نوع انسان در کنار انواع دیگر موجودات، استحقاق و شایستگی تکریم ویژه ‌ای را پیدا کرده است. کرامت، ریشه در جنس و فصل انسان دارد و محصول حرکت جوهریه در ذات و حقیقت هستی آدمیان است. کرامت امری عرضی نیست؛ بلکه امری ذاتی و عین ذات آدمی است. مقام و مرتبت خلیفه اللهی، که خداوند برای آدمی قایل است و جایگاه تکریمی، که برای «بنی آدم» لحاظ فرموده است و با ضمیر «نا» در واژه «کرّمنا» (سوره اسراء/ آیه ۷۰) آن را به خود منسوب نموده است، حاکی از تعلّق عینی و ارتباط وجودی کرامت انسان با ذات واجب الوجود است. در اولین سوره نازل شده بر پیامبر اعظم (ص)، خداوند با وصف «اکرم» توصیف شده است:

إقْرَأْ وَرَبُّکَ الْأکْرَمُ‏ * الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ * عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ؛ (سوره ی علق/ آیه ۳ ـ ۵) بخوان، در حالی که خدای تو، اکرم است. او کسی است که با قلم تعلیم داد. و به انسان، آنچه را نمی دانست، آموخت.

به مصداق تعلیق حکم بر وصف، در این آیات، محور تعلیم مشخص شده است؛ بدین معنا که خدایی که اکرم است، با قلم، تعلیم کرامت می دهد و آدمی را کریم می ‌سازد.

«کرامت» به معنای نزاهت از پستی و فرومایگی است و روح و جانی که منزه و مبرای از هرگونه پستی و دنائت باشد را «کریم» گویند. کرامت در برابر دنائت است و لذا تعلق به دنیا و علایق دنیوی، ذاتاً با کرامت سازگار نیست.

امام خمینی (س) هم خود، برخوردار از کرامت نفس ـ به معنای واقعی کلمه ـ بودند و هم، در صدد بودند که جامعه را به سمت کرامت و بزرگ منشی و بزرگواری هدایت کنند. ظلم ستیزی و استعمارستیزی حضرت امام خمینی (س)، یکی از بهترین و آشکارترین جلوه ها و نموده های کرامت نفس ایشان است.

اگر در هر یک از سخنرانی ها، اطلاعیه ها و پیام های حضرت امام (س) در طول مبارزات سیاسی ایشان، تأمل کنیم، به خوبی جلوه های کرامت و سیادت ذاتی را در ایشان می بینیم.

امام خمینی (س)، به حق یکی از مصادیق بارز این کلام امیرالمؤمنین (ع) بود که:

«النفس الکریمه لاتؤثر فیه النکبات»؛ حوادث ناگوار در نفس کریم تأثیر نمی‌ گذارند.

آری، امام خمینی (س) با الهام از این فرمایش امام علی (ع) که:

«الکرم نتیجه علوّ الهمه»؛ کرامت، نتیجه بلندهمتی است.

در میان همه ی فقهای معاصر خویش، بزرگ ترین انقلاب و عظیم ترین تحول دینی را، در عصر ما رقم زدند و باید گفت که این جایگاه بلند حضرت امام خمینی (س) تفسیر این حدیث بود که:

«من کرمت نفسه، صغرت الدنیا فی عینه»؛ (رجوع کنید به: غرر الحکم و درر الکلم، ماده «کرم») هر کس از نفسی کریم و بزرگوار برخوردار باشد. دنیا در نظرش کوچک می شود.

بدون شک، تقوا محور کرامت است و امام خمینی (س) از آن جا که برخوردار از تقوا و ورعی والا و ارجمند بود، کرامت انسان را در سر لوحه دعوت و اندیشه ی خویش قرار داده بود.

کرامت و شرافت انسان در منظر امام خمینی (س)

امام خمینی، درباره شرافت و کرامت انسان می گویند:

«انسان مجموعه هه ی عالم است. کأنّه خدای تبارک و تعالی دو نسخه موجود فرموده است؛ یک نسخه تمام عالم؛ یک نسخه کوچک... یعنی انسان عصاره همه موجودات عالم است. یعنی در انسان همه چیز هست. و خدای تبارک و تعالی توجه و عنایت فرموده است و منت گذاشته است بر انسان به این که پیغمبرانی فرستاده است برای این که هم آن جهت معنویت را، که اهم است و تمام نظر به آن است، تربیت کند؛ تزکیه کند مردم را، تهذیب کند مردم را، تعلیم بدهد مردم را؛ حکمت تعلیم کند، کتاب تعلیم کند؛ و هم این جهات مادی افسار گسیخته را مهار کند. این ها که مادی هستند مادیت را به طور افسارگسیختگی توجه به آن دارند؛ انبیا آمده اند که همین مادیات را، همین موجودات مادی که انسان نسخه ای از آن هم هست، عصاره ای از این هم هست، انسان را طوری تربیت کند که مادیات هم در مهار معنویات باشد... (صحیفه امام، جلد۸، صفحه ۲۵۴و ۲۵۵)

پس، وجود انسان عصاره ی تمام عالم و تمام موجودات است و وجودش یک نقشه کوچکی می باشد که از روی نقشه ی بزرگ عالم و کَون کبیر؛ از عقل اول تا آخرین نقطه وجود، برداشته شده است. و این وجود انسانی، همانند یک نقشه ی کوچکی است که از‌وجود کل عالم‌کبیر برداشته شده است‌که «من‌ عرف نفسه فقد عرف ربّه». (تقریرات فلسفه امام خمینی، جلد ۳، صفحه ۳۰۳)

در بیانات فوق، دیدگاه عرفانی و فلسفی امام خمینی (س) در باب کرامت ذاتی انسان و جایگاه والای او در میان موجودات و نسبت او با خدای هستی بیان شده است.

کرامت انسان در سیره ی مبارزاتی امام خمینی (س)

در طول مبارزات، دفاع از شخصیت و کرامت الهی انسان، همواره دغدغه خاطر امام خمینی (س) بوده است و این نکته را می توان به وضوح در لحن خطابات و پیام های ایشان دید:

۱ ـ امام و جریان کاپیتولاسیون

هنوز، بیش از چند روزی از احیا و تصویب قانون کاپیتولاسیون نگذشته بود که مجله داخلی مجلس شورا؛ مشتمل بر متن کامل سخنرانی ها و گفت و گوهای نمایندگان و رئیس دولت درباره ی لایحه یاد شده، به دست امام رسید و ایشان با مطالعه ی آن، دریافت که رژیم شاه قصد دارد ضربه ی ویرانگر دیگری را بر بنای استقلال ایران بزند و این گونه خیانت بزرگی به ملت شریف و آزاده ی این کشور بکند. امام با آگاهی از این وطن فروشی شاه و بر باد دادن حیثیت ملت بزرگ ایران، سخت به خشم آمد، خواب و استراحت از او گرفته شد و خبر آشفتگی امام به تدریج بر سر زبان ها افتاد. و علت نگرانی و ناراحتی امام برای مردم آشکار شد. ماجرای کاپیتولاسیون، در تعارض کامل با کرامت ملت ایران بود و شاید کمتر مسأله ای در طول مبارزات، امام (س) را این گونه بر‌آشفته کرده باشد. امام در نطق تاریخی خود، درباره ی این لایحه چنین فرمودند:

بسم الله الرحمن الرحیم

انِّا لله و انِّا الیه راجعون

من تأثرات قلبی خودم را نمی توانم اظهار کنم، قلب من در فشار است. این چند روزی که مسائل اخیر ایران را شنیده ام خوابم کم شده است. [گریه حضار] ناراحت هستم، [گریه حضار] قلبم در فشار است [گریه حضار]. با تاثرات قلبی روزشماری می کنم که چه وقت مرگ پیش بیاید] گریه شدید حضار[ ایران دیگر عید ندارد. [گریه حضار] عید ایران را عزا کرده اند [گریه حضار] عزا کردند و چراغانی کردند [گریه حضار]؛ عزا کردند و دسته جمعی رقصیدند [گریه حضار] ما را فروختند، استقلال مارا فروختند، و باز هم چراغانی کردند، پایکوبی کردند. اگر من به جای این ها بودم این چراغانی ها را منع می کردم؛ می گفتم بیرق سیاه بالای سر بازارها بزنند ]گریه حضار[؛ بالای سر خانه ها بزنند؛ چادر سیاه بالا ببرند. عزت ما پایکوب شد، عظمت ایران از بین رفت؛ عظمت ارتش ایران پایکوب کردند.

قانونی در مجلس بردند؛ در آن قانون اولا ما را ملحق کردند به پیمان وین؛ و ثانیا الحاق کردند به پیمان وین [تا] مستشاران نظامی، تمام مستشاران نظامی آمریکا با خانواده هایشان، با کارمندهای فنی شان، با کارمندان اداری شان، با خدمه شان، با هر کس که بستگی به آن ها دارد، این ها از هر جنایتی که در ایران بکنند مصون هستند! اگر یک خادم آمریکایی، اگر یک آشپز آمریکایی، مرجع تقلید شما را در وسط بازار ترور کند، زیر پا منکوب کند، پلیس ایران حق ندارد جلوی او را بگیرد! دادگاه های ایران حق ندارند محاکمه کنند، بازپرسی کنند، باید برود آمریکا! آن جا در آمریکا ارباب ها تکلیف را معین کنند!

دولت سابق این تصویب را کرده بود و به کسی نگفت. دولت حاضر این تصویب نامه را چند روز پیش از این برد به مجلس و در چند وقت پیش از این به سنا بردند و با یک قیام و قعود مطلب را تمام کردند، و باز نفسشان درنیامد.

در این چند روز، این تصویب نامه را بردند به مجلس شورا و در آن جا صحبت هایی کردند، مخالفت هایی شد، بعضی از وکلای آن جا هم مخالفت هایی کردند، صحبت هایی کردند لکن مطلب را گذراندند؛ با کمال وقاحت گذراندند! دولت با کمال وقاحت از این امر ننگین طرفداری کرد! ملت ایران را از سگ های آمریکا پست تر کردند. اگر چنانچه کسی سگ آمریکایی را زیر بگیرد، بازخواست از او می کنند؛ لکن، اگر شاه ایران را زیر بگیرد، مرجع ایران را زیر بگیرد، بزرگ تر مقام را زیر بگیرد، هیچ کس حق تعرض ندارد! چرا؟ برای این که می خواستند وام بگیرند از آمریکا! آمریکا گفت این کار باید بشود –لابد این جور است- بعد از سه-چهار روز، یک وام دویست میلیون، دویست میلیون دلاری، تقاضا کردند. دولت تصویب کرد دویست میلیون دلار، هر دلاری هشت تومان در عرض پنج سال وام بدهند به دولت ایران برای نظام، و در عرض ده سال سیصد میلیون –آن طور که حساب کردند- سیصد میلیون دلار از ایران بگیرد؛ یعنی صد میلیون دلار، یعنی هشتصد میلیون تومان از ایران در ازای این وام نفع بگیرند! مع ذلک، ایران خودش را فروخت برای این دلارها! ایران استقلال ما را فروخت؛ ما را جزء دول مستعمره حساب کرد؛ ملت مسلم ایران را پست تر از وحشی ها در دنیا معرفی کرد، در ازای وام دویست میلیون که سیصد میلیون پس بدهند! ما با این مصیبت چه بکنیم؟ روحانیون با این مطلب چه بکنند؟ عرض خودشان را به چه مملکتی برسانند؟

سایر ممالک خیال می‏کنند که ملت ایران است؛ این ملت ایران است که این قدر خودش را پست کرده است؛ نمی ‏دانند این دولت ایران است؛ این مجلس ایران است. این مجلسی است که ارتباط به ملت ندارد؛ این مجلس، مجلس سرنیزه است! این مجلس چه ارتباطی به ملت ایران دارد. ملت ایران به این ها رأی ندادند. علمای طراز اول، مراجع- بسیاری ‏شان- تحریم کردند انتخابات را؛ ملت تبعیت کرد از این ها، رأی نداد لکن زور سرنیزه این ها را آورد بر این کرسی نشاند.

در یکی از کتاب های تاریخی که امسال به طبع رسیده است و به بچه ‏های ما تعلیم می‏ شود این است که، بعد از این که یک مسائل دروغی را نوشته است، آخرش نوشته است که معلوم شد که قطع نفوذ روحانیت، قطع نفوذ روحانیون، در رفاه حال این ملت مفید است! رفاه حال ملت به این است که روحانیون را از بین ببرند! همین طور است. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی ‏گذارد این ملتْ اسیر انگلیسْ یک وقت باشد؛ اسیر امریکا یک وقت باشد. اگر نفوذ روحانیین باشد نمی‏ گذارد که اسرائیل قبضه کند اقتصاد ایران را! نمی ‏گذارد که کالاهای اسرائیل در ایران بدون گمرک فروخته بشود! اگر نفوذ روحانیین باشد نمی‏ گذارد که این ها سر خود یک همچو قرضه بزرگی را به گردن ملت بگذارند. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی ‏گذارد این هرج و مرجی که در بیت المال هست بشود. اگر نفوذ روحانیین باشد نمی‏ گذارد که هر دولتی هر کاری می‏ خواهد انجام بدهد و لو صد در صد بر ضد ملت باشد. اگر نفوذ روحانیین باشد نمی‏ گذارد که مجلس به این صورت مبتذل‏ درآید. اگر نفوذ روحانیین باشد نمی‏ گذارد که مجلس با سرنیزه درست بشود تا این فضاحت از آن پیدا بشود. اگر نفوذ روحانیین باشد نمی ‏گذارد که دختر و پسر با هم در آغوش هم کشتی بگیرند- چنانچه در شیراز شده است! اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‏ گذارد که دخترهای معصوم مردم زیر دست جوان ها در مدارس باشند. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی‏ گذارد که زن ها را در مدرسه مردها ببرند، مردها را در مدرسه زن ها ببرند و فساد راه بیندازند. اگر نفوذ روحانیون باشد توی دهن این دولت می‏زنند! توی دهن این مجلس می ‏زنند، و وکلا را از مجلس بیرون می‏ کنند. اگر نفوذ روحانیون باشد تحمیل نمی ‏تواند بشود، یک عده از وکلا بر سرنوشت یک مملکتی حکومت کنند. اگر نفوذ روحانیون باشد نمی ‏گذارند یک دست نشانده امریکایی این غلط ها را بکند؛ بیرونش می‏کنند از ایران. نفوذ روحانی مضر به حال ملت است؟! نخیر، مضر به حال شماست! مضر به حال شما خائن هاست، نه مضر به حال ملت. شما دیدید با نفوذ روحانی نمی‏ توانید هر کاری را انجام بدهید، هر غلطی را بکنید، می ‏خواهید نفوذ روحانی را از بین ببرید. شما گمان کردید که با صحنه‏سازی ها می ‏توانید که بین روحانیون اختلاف بیندازید؟ نمی ‏شود؛ این خواب باید در مرگ برای شما حاصل بشود! نمی‏ توانید همچو کاری را انجام بدهید. روحانیون با هم هستند. من باز تمام روحانیین را تعظیم می‏ کنم؛ دست تمام روحانیین را می ‏بوسم. آن روز اگر دست مراجع را بوسیدم، امروز دست طلاب را هم می ‏بوسم [گریه حضار]. من امروز دست بقال را هم می ‏بوسم [گریه شدید حضار]. آقا، من اعلام خطر می ‏کنم! ای ارتش ایران، من اعلام خطر می‏ کنم! ای سیاسیون ایران، من اعلام خطر می ‏کنم! ای بازرگانان ایران، من اعلام خطر می‏ کنم! ای علمای ایران، ای مراجع اسلام، من اعلام خطر می ‏کنم! ای فضلا، ای طلاب، ای مراجع، ای آقایان، ای نجف، ای قم، ای مشهد، ای تهران، ای شیراز، من اعلام خطر می‏ کنم! خطردار است. معلوم می ‏شود زیر پرده ‏ها چیزهایی است و ما نمی ‏دانیم. در مجلس گفتند نگذارید پرده ‏ها بالا برود! معلوم می ‏شود برای ما خواب ها دیده ‏اند! از این بدتر چه خواهند کرد؟ نمی ‏دانم، از اسارت بدتر چه؟ از ذلت بدتر چه؟ چه می ‏خواهند با ما بکنند؟ چه خیالی دارند این ها؟ این قرضه دلار چه به سر این ملت می‏ آورد؟ این ملت فقیر [پس از] ده سال هشتصد میلیون تومان نفع پول به امریکا بدهد؟! در عین حال ما را بفروشید برای یک همچو کاری؟! نظامی های امریکا و مستشارهای نظامی امریکایی به شما چه نفعی دارند؟ آقا! اگر این مملکت اشغال امریکاست، پس چرا این قدر عربده می ‏کشید؟! پس چرا این قدر دم از «ترقی» می ‏زنید؟! اگر این مستشارها نوکر شما هستند، پس چرا از ارباب ها بالاترشان می‏ کنید؟! پس چرا از شاه بالاترشان می‏ کنید؟! اگر نوکرند، مثل سایر نوکرها با آنها عمل کنید. اگر کارمند شما هستند، مثل سایر ملل که با کارمندانشان عمل می‏ کنند، شما هم عمل کنید.

اگر مملکت ما اشغال امریکایی است پس بگویید! پس ما را بردارید بریزید بیرون از این مملکت! چه می‏ خواهند با ما بکنند؟ این دولت چه می ‏گوید به ما؟ این مجلس چه کرد با ما؟ این مجلس غیر قانونی، این مجلس محرَّم «۱» این مجلسی که به فتوا و به حکم مراجع تقلید تحریم شده است، این مجلسی که یک وکیلش از ملت نیست، این مجلسی که- به ادعا- هی می‏ گویند ما! ما! هی ما از «انقلاب سفید» آمدیم! آقا کو این «انقلاب سفید»؟! پدر مردم را درآوردند! آقا من مطلعم؛ خدا می ‏داند که من رنج می ‏برم؛ من مطلعم از این دهات؛ من مطلعم از این شهرستان های دور افتاده؛ از این قم بدبخت [گریه حضار]. من مطلعم از گرسنگی خوردن مردم؛ از وضع زراعت مردم. آقا فکری بکنید برای این مملکت؛ فکری بکنید برای این ملت. هی قرض روی‏ قرض بیاورید؟! هی نوکر بشوید! البته دلارْ نوکری هم هست! دلارها را شما می ‏خواهید استفاده کنید، نوکریش را ما بکنیم! اگر ما زیر اتومبیل رفتیم، کسی حق ندارد به امریکایی‏ ها بگوید بالای چشمت ابرو! لکن شماها استفاده ‏اش را بکنید؛ مطلب این طور است. نباید گفت این ها را؟ آن آقایانی که می ‏گویند که باید خفه شد، این جا هم باید خفه شد؟ این جا هم خفه بشویم؟ ما را بفروشند و خفه بشویم؟! قرآن ما را بفروشند و خفه بشویم؟ و اللَّه، گناهکار است کسی که داد نزند؛ و اللَّه، مرتکب کبیره است کسی که فریاد نکند [گریه شدید حضار].

ای سران اسلام، به داد اسلام برسید [گریه حضار]. ای علمای نجف، به داد اسلام برسید [گریه حضار]. ای علمای قم، به داد اسلام برسید؛ رفت اسلام [گریه شدید حضار]. ای ملل اسلام، ای سران ملل اسلام، ای رؤسای جمهور ملل اسلامی، ای سلاطین ملل اسلامی، ای شاه ایران، به داد خودت برس. به داد همه ما برسید. ما زیر چکمه امریکا برویم، چون ملت ضعیفی هستیم؟! چون دلار نداریم؟! امریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از امریکا بدتر، شوروی از هر دو بدتر. همه از هم بدتر؛ همه از هم پلیدتر. اما امروز سر و کار ما با این خبیث هاست! با امریکاست. رئیس جمهور امریکا بداند- بداند این معنا را- که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما. امروز منفورترین افراد بشر است پیش ملت ما. یک همچو ظلمی به دولت اسلامی کرده است، امروز قرآن با او خصم است؛ ملت ایران با او خصم است. دولت امریکا بداند این مطلب را. ضایعش کردند در ایران؛ خراب کردند او را در ایران.

برای مستشارها مصونیت می‏ گیرید؟! بیچاره وکلا داد زدند آقا از این دوست های ما بخواهید به ما این قدر تحمیل نکنند، ما را نفروشید، ما را به صورت مستعمره درنیاورید، کی گوش داد به این ها؟ از «پیمان وین» یک ماده را اصلش ذکر نکرده ‏اند! ماده ۳۲ ذکر نشده است. من نمی‏ دانم آن ماده چه است؛ من که نمی ‏دانم، رئیس مجلس هم نمی ‏داند، وکلا هم نمی‏ دانند. نمی‏ دانند که؛ قبول کردند طرح را! طرح را قبول کردند، طرح را امضا کردند، تصویب کردند اما عده ‏ای اقرار کردند که ما اصلًا نمی ‏دانیم چیست! آن ها هم لا بد امضا نکردند، آن عده دیگر بدتر از این ها بودند. یک عده جُهّالند این ها!

رجال سیاسی ما، صاحب ‏منصب های بزرگ ما، رجال سیاسی ما، یکی بعد از دیگری را کنار می ‏گذارد! الآن در مملکت ما به دست رجال سیاسی که وطن خواه باشند چیزی نیست. در دست آن ها چیزی نیست. ارتش هم بداند، یکی ‏تان را بعد از دیگری کنار می ‏گذارند. دیگر برای شما آبرو گذاشتند؟ برای نظام شما آبرو گذاشتند که یک سرباز امریکایی بر یک ارتشبد ما مقدم است؟! یک آشپز امریکایی بر یک ارتشبد ما مقدم شد در ایران؟! دیگر برای شما آبرو باقی ماند؟ اگر من بودم استعفا می ‏کردم؛ اگر من نظامی بودم استعفا می ‏کردم؛ من این ننگ را قبول نمی ‏کردم. اگر من وکیل مجلس بودم استعفا می ‏کردم. ‏

باید نفوذ ایرانی ‏ها قطع بشود! باید مصونیت برای آشپزهای امریکایی، برای مکانیک های امریکایی، برای اداری امریکایی، اداری و فنی ‏اش، مأمورین، کارمندان اداری، کارمندان فنی، برای خانواده ‏هایشان مصونیت باشد، لکن آقای قاضی «۱» در حبس باشد! آقای اسلامی «۲» را با دستبند ببرند این طرف و آن طرف! این خدمتگزارهای اسلام، علمای اسلام در حبس باید باشند، وعاظ اسلام در حبس باید باشند، طرفداران اسلام باید در بندرعباس حبس باشند، برای این که این ها طرفدار روحانیت هستند؛ خودشان یا روحانی ‏اند یا طرفدار روحانی. تاریخ ایران دست مردم دادند این ها! سند [به‏] دست دادند که معلوم شد رفاه حال این ملت به این است که قطع نفوذ روحانیین بشود! یعنی چه؟ رفاه حال ملت به این است که قطع ید رسول اللَّه از این ملت بشود؟! روحانیون خودشان چیزی نیستند که، روحانیون هر چه دارند از رسول اللَّه‏ است؛ باید قطع ید رسول اللَّه از این ملت بشود! این ها این را می ‏خواهند. این را می ‏خواهند تا اسرائیل، به دل راحت، هر کاری این جا بکند. تا امریکا، به دل راحت، هر کاری می‏ خواهد بکند.

آقا تمام گرفتاری ما از این امریکاست! تمام گرفتاری ما از این اسرائیل است! اسرائیل هم از امریکاست. این وکلا هم از امریکا هستند! این وزرا هم از امریکا هستند! همه تعیین آن هاست. اگر نیستند چرا نمی ‏ایستند در مقابلش داد بزنند؟

‏من الآن حافظه ‏ام درست نیست، نمی‏ توانم بفهمم مطلب را خوب، الآن در حال انقلاب هستم؛ در یک مجلس از مجالس سابق که مرحوم «مدرس»، - مرحوم آسید حسن مدرس- در آن مجلس بود، التیماتومی از دولت روس آمد به ایران که اگر فلان قضیه را انجام ندهید (که من حالا هیچی از آن را یادم نیست) ما از فلان جا- که قزوین ظاهراً بوده است- می‏ آییم به تهران و تهران را می‏ گیریم. دولت ایران هم فشار آورد به مجلس که باید این را تصویب کنید. یکی از مورخین، مورخین امریکایی، می‏ نویسد که یک روحانی با دست لرزان آمد پشت تریبون ایستاد و گفت: آقایان، حالا که بناست ما از بین برویم چرا به دست خودمان برویم. رد کرد. مجلس به خاطر مخالفت او جرأت پیدا کرد و رد کرد و هیچ غلطی هم نکردند. روحانی این است. یک روحانی توی مجلس بود نگذاشت آن قلدر شوروی را، روسیه سابق را، یک دولت را- پیشنهاد التیماتومش را- یک روحانی ضعیف، یک مشت استخوان رد کرد! آنها می ‏بینند نباید روحانی باشد؛ قطع ید روحانی باید بکنند تا به آمال و آرزوی خودشان برسند. من چه بگویم؟ این قدر انباشته است مطالب، این قدر مفاسد در این مملکت زیاد است‏ که من با این حالم، با این سینه ‏ام، با این وضعم، نمی ‏توانم عرضی بکنم. نمی ‏توانم مطالب را به آن مقداری که می ‏دانم به عرض شما برسانم. لکن شما موظفید به رفقایتان بگویید. آقایان موظفند ملت را آگاه کنند؛ علما موظفند ملت را آگاه کنند. ملت موظف است که در این امر صدا در بیاورد. با آرامش [به‏] عرض برساند؛ به مجلس اعتراض کند؛ به دولت اعتراض کند که چرا یک همچو کاری کردید؟ چرا ما را فروختید؟ مگر ما بنده شما هستیم؟ شما که وکیل ما نیستید! وکیل هم بودید، اگر خیانت کردید به مملکت، خود به خود از وکالت بیرون می ‏روید. این خیانت به مملکت است.

خدایا، این ها خیانت کردند به مملکت ما. خدایا، دولت به مملکت ما خیانت کرد؛ به اسلام خیانت کرد؛ به قرآن خیانت کرد. وکلای مجلسین خیانت کردند، آن هایی که موافقت کردند با این امر. وکلای مجلس سنا خیانت کردند. این پیرمردها؛ وکلای مجلس شورا، آنهایی که رأی دادند، خیانت کردند به این مملکت. اینها وکیل نیستند. دنیا بداند این ها وکیل ایران نیستند! اگر هم بودند من عزلشان کردم. از وکالت معزولند. تمام تصویب نامه ‏هایی که تا حالا نوشته‏ اند، تمامش غلط است! از اول مشروطه تا حالا به حَسَب نص قانون، به حسب نص قانون، قانون را که قبول دارند، به حسب نص، به حسب نص قانون، به حسب اصل دوم متمم قانون اساسی تا مجتهدین نظارت نکنند در مجلس، قانون هیچی نیست. کدام مجتهد نظارت می ‏کند حالا؟ باید قطع کرد دست روحانیین را! اگر پنج تا ملّا تو این مجلس بود، اگر یک ملّا تو این مجلس بود، تو دهن اینها می ‏زد! نمی ‏گذاشت این کار بشود.

من به آن هایی که مخالفت کردند، این حرف را دارم، به آن ها، که چرا خاک به سرت نریختی؟! چرا پا نشدی یقه این مردکه را بگیری؟ همین، من مخالفم! و هی تعارف و این همه تملق؟! مخالفت این است؟! باید هیاهو کنید؛ باید بریزید وسط مجلس؛ به هم‏ بپرید که نگذرد این مطلب. به صرف این که من مخالفم درست می ‏شود؟! خوب، می‏ بینید که می‏ گذرد! باید نگذارید یک همچو مجلسی وجود پیدا کند؛ از مجلس ببریدشان بیرون‏ ما این قانونی که گذراندند- به اصطلاح خودشان- قانون نمی ‏دانیم. ما این مجلس را مجلس نمی ‏دانیم. ما این دولت را دولت نمی ‏دانیم. این ها خائنند به مملکت ایران! خائنند!

خداوندا، امور مسلمین را اصلاح کن. [آمین حضار] خداوندا، دیانت مقدسه اسلام را عظمت به آن عنایت فرما. [آمین حضار] خدایا، اشخاصی که خیانت می‏ کنند به این آب و ملک، خیانت می ‏کنند به اسلام، خیانت می ‏کنند به قرآن، آن ها را نابود کن. [آمین حضار] (صحیفه امام، جلد ۱، صفحه ۴۱۵-۴۲۴)

بدیهی است که نقطه فضاحت اصلی در مسأله ی کاپیتولاسیون، زیر سؤال رفتن کرامت ملت ایران و مفتضح شدن آن ها بود. و این مهم از مسائل و دغدغه های حضرت امام در سیره مبارزاتی شان بود، لذا درباره آن بسیار حساسیت نشان می دادند. این حسّاسیت، برخاسته از شخصیت و کرامت امام (س) بود، که نقطه عطفی در تاریخ انقلاب محسوب می شود.

امام، با همین انگیزه در بیاناتی، که درباره لایحه کاپیتولاسیون ایراد فرمودند، به نکاتی اشاره کرده اند:

آیا ملت ایران می داند در این روزها در مجلس چه گذشت؟ می داند بدون اطلاع ملّت و به طور قاچاق چه جنایتی واقع شد؟ می داند مجلس به پیشنهاد دولت، سند بردگی ملت ایران را امضا کرد؟ اقرار به مستعمره بودن ایران نمود؟ سند وحشی بودن ملت مسلمان را به امریکا داد؟ قلم سیاه کشید بر جمیع مفاخر اسلامی و ملی ما؟ قلم سرخ کشید بر تمام لاف و گزاف های چندین ساله سران قوم؟ ایران را از عقب افتاده ترین ممالک دنیا پست تر کرد؟ اهانت به ارتش محترم ایران و صاحب منصبان و درجه داران نمود؟ حیثیّت دادگاه های ایران را پایمال کرد؟ به ننگین ترین تصویب نامه دولت سابق، با پیشنهاد دولت حاضر، بدون اطلاع ملت، با چند ساعت صحبت های سری، رای مثبت داد؟ ملت ایران را تحت اسارت امریکایی ها قرار داد؟ اکنون مستشاران نظامی و غیر نظامی امریکا با جمیع خانواده و مستخدمین آن ‌ها آزادند هر جنایتی بکنند، پلیس ایران حق بازداشت آن ‌ها را ندارد. دادگاه های ایران حق رسیدگی ندارند. چرا؟ برای آن که امریکا [دارای] دلار است و ملت ایران محتاج به دلار.

به حسب این رأی ننگین، اگر یک مستشار امریکایی یا یک خادم مستشار امریکایی به یکی از مراجع تقلید ایران، به یکی از افراد محترم ملت، به یکی از صاحب منصبان عالی رتبه ایران، هر جسارتی بکند، هر خیانتی بنماید، پلیس حق بازداشت او را ندارد، محاکم ایران حق رسیدگی ندار]ند[. ولی اگر به سگ آن ها تعرضی بشود، پلیس باید دخالت کند، دادگاه باید رسیدگی نماید!

امروز که دولت های مستعمره، یکی پس از دیگری با شهامت و شجاعت، خود را از تحت فشار استعمار خارج می کنند و زنجیرهای اسارت را پاره می کنند، مجلس مترقی ایران با ادعای سابقه تمدن ۲۵۰۰ ساله با لاف هم ردیف بودن با ممالک مترقیه، به ننگین ترین و موهن ترین تصویب نامه ی غلط دولت ‌های بی‌ حیثیت رأی می‌ دهد. و ملّت شریف ایران را پست ترین و عقب افتاده ترین ملل به عالم معرفی می کند و با سرافرازی هرچه تمام تر، دولت از تصویب نامه ی غلط دفاع می کند و مجلس رأی می دهد. (صحیفه امام، جلد ۱، صفحه ۴۰۹-۴۱۰)

آنچه در بیانات فوق از حضرت امام راحل (ره) به خوبی مشاهده می شود، دفاع از شرافت، حیثیت و کرامت انسانی و الهی یک ملّت است.

۲ ـ امام و جریان تصویب لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی

لایحه انجمن های ایالتی و ولایتی، در تنافی بیّن با کرامت انسان و توطئه علیه شخصیّت، شرافت و کرامت زنان بود.

روشن است که پیش از انقلاب، زنان ایران از ضروری ترین و ابتدایی ترین حقوق انسانی، محروم بودند و جای گفت وگو نیست که عامل و مسبب این محرومیت و تیره بختی ملت ایران ـ چه زن و چه مرد ـ رژیم های دست نشانده، به ویژه دودمان پهلوی بودند، که تماماً در خدمت استعمار بوده و مردم ایران را از حقوق انسانی و مزایای اولیّه ی زندگی، محروم ساخته بودند. با در نظر گرفتن این حقیقت، که شاه نوکر چشم و گوش بسته و بی چون و چرای بیگانگان؛ به ویژه امریکا بود، روشن است که ماهیت اعطای حق رأی به زنان، چیزی جز فریب، اغفال و به فساد کشیدن طایفه زنان نبود؛ زیرا حتی انتخاب چند زن معلوم الحال به نمایندگی مجلس، هیچ دردی از هزاران درد لاعلاج بانوان را درمان نبخشید. از این رو، مخالفت امام با تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی، مخالفت با آزادی و حقوق بانوان ایرانی نبود، بلکه مخالفت و مبارزه با دام فسادانگیزی بود، که شاه علیه زنان ایرانی، به منظور کشاندن آنان به منجلاب فساد و فحشا و تباهی گسترده بود. امام خمینی (س) به حق می دانست که رژیم ضد ملی شاه، که حقوق سی میلیون نفر را پایمال کرده است و هیچ گاه به وطن و مردم آن نمی اندیشد، نمی تواند و نمی ‌خواهد حقی از حقوق ضایع شده آحاد ملت را، به او برگرداند. (نهضت امام خمینی، جلد ۱، صفحه ۱۶۸)

امام بسیار مراقب بود، تا رژیم با بهانه هایی؛ از قبیل: حق رأی به زن ها، نتواند کرامت و حیثیت آن ‌ها را، که در طول تاریخ همواره با این مسائل درگیر بوده اند، خدشه دار کند. از این رو، طی یک سخنرانی، انگیزه خود را از مخالفت با این تصویب نامه، چنین بیان کردند:

وظیفه دینی همه ی ما است که بگوییم و بخواهیم که قانون شرکت نسوان در انتخابات انجام نشده و اگر این قانون عملی بشود، دنبالش چیزهای دیگری است و خواسته ی اکثریت مردم، شرط است. اکثر مردم این مملکت از این [مصوبه] بیزارند و شما فعلاً تعطیل عمومی نکنید. خدا نیاورد آن روز را که تعطیل عمومی بشود. اسدالله علم در این مملکت چه می خواهد بکند! این کار، بازخواست و محاکمه های بعدی دارد. اگر تمام دنیا یک طرفه بگویند: باید بشود! من یکی می گویم: نباید بشود. نه وظیفه ی من تنها است، بلکه وظیفه ی شاهنشاه و همه ی افراد این مملکت است. این کار صلاح نیست. (صحیفه امام، جلد ۱، صفحه ۸۲-۸۳)

کرامت ذاتی امام، هرگز اجازه نمی داد که ایشان ذلت و خواری زنان مسلمان را تحمل کنند. حضرت امام، طی دو تلگراف به شاه و علم، قهرآمیزترین برخوردهای یک مقام برجسته ی روحانی با هیأت حاکمه ی ایران را تا به آن روز، از خود نشان داد. ایشان در تلگرام شدیداللحنی به شاه، امیر اسدالله علم را به باد انتقاد گرفته است:

با آن که به آقای اسدالله علم، در این بدعتی که می خواهد بگذارد، گوشزد کردم، ایشان نه به امر خداوند قاهر، گردن نهادند و نه به قانون اسلامی مجلس، اعتنا نمودند، و نه امر ملوکانه را اطاعت کردند، و نه به نصیحت علمای اسلام توجه نمودند؛ و نه به خواست ملت مسلمان –که طومارها و تلگرافات و مکاتیب بسیار آن ها از اقطار کشور نزد این جانب و علمای اعلام قم و تهران موجود است- وقعی گذاشتند، و نه به اجتماعات انبوه قم و تهران و سایر شهرستان ها و ارشاد مفید خطبای اسلام احترامی قائل شدند.

آقای علم از نشر افکار عمومی در مطبوعات و انعکاس تلگرافات مسلمین و اظهار تظلم آن ها به اعلی حضرت و علمای ملت جلوگیری کرده و می کند؛ و بر خلاف قانون اساسی مطبوعات کشور را مختنق کرده؛ و به وسیله مامورین در اطراف مملکت، ملت مسلمان را که می خواهند عرض حال خود را به اعلی حضرت و علمای ملت برسانند ارعاب و تهدید می کند. آقای علم تخلف خود را از قانون اسلام و قانون اساسی اعلام و برملا نمود. آقای اسدالله علم گمان کرده با تبدیل کردن قسم به قرآن مجید به «کتاب آسمانی» ممکن است قرآن کریم را از رسمیت انداخت؛ و اوستا و انجیل و بعض کتب ضاله را قرین آن یا به جای آن قرار داد. این شخص تخلف از قانون اساسی را به بهانه الزامات بین المللی شعار خود دانسته؛ با آن که الزامات بین المللی مربوط به مذهب و قانون اساسی نیست. تشبث به الزامات بین المللی برای سرکوبی قرآن کریم و مخالفت های شدید الحن امام، به خاطر هتک اسلام و قرآن و مخصوصا خدشه دار شدن کرامت و حیثت شخصیت زنان و به فساد کشاندن آن ها بود. ناگفته پیدا است که حذف قید اسلام و ذکوریت، عواقب خطرناکی را از نظر موازین دینی در پی داشت؛ زیرا شرکت زنان در انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی، گذشته از این که خود دارای محذوراتی بود، مقدمه شرکت در انتخابات مجلس شورا و سنا بود که آن هم، مقدمه ای برای مساوات کامل میان زن و مرد در امر «طلاق و قضاوت و ارث» و... بود، که مخالفت این امور با موازین دینی، نیازی به بحث و گفت و گو ندارد. (نهضت روحانیون ایران، جلد۳، صفته ۶۹)

امام (س) قوانین ومقررات فقهی و شرع مبین را، تأمین کننده کرامت انسان ها می‌ دانستند و از این رو زیر پا گذاشتن قوانین شرعی را، ملازم با از بین رفتن کرامت و ارجمندی انسان ها ـ از جمله زنان ـ می شمردند.

۳ ـ امام و نهضت ضد انقلاب سفید

شاه با تجربه ای، که از جریان تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی به دست آورده بود، چنین پنداشت، که اگر شخصاً اجرای رفرم هایی را که امریکا در ایران دنبال می کند، برعهده بگیرد، با مخالفت ریشه ای و همه جانبه مقامات روحانی و شخصیت ‌های مذهبی روبه رو نمی شود و اصولاً کسی را توان آن نیست که در برابر او بایستد. به همین جهت، بر آن شد که، طبق تعهدی که به سردمداران کاخ سفید سپرده بود، خود به صحنه بیاید و به اجرای رفرم آمریکایی «انقلاب سفید» دست بزند و عقب نشینی کاخ سفید در جریان تصویب نامه انجمن های ایالتی و ولایتی را با سلب آزادی، استقرار حکومت پلیسی، ایجاد جو خفقان و شکستن قلم ها و بریدن زبان ها، جبران کند. این انقلاب به اصطلاح «سفید» شش بند داشت. (نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۲۴۹)

با نگاهی کوتاه به لوایح پیشنهادی شاه، به این حقیقت خواهیم رسید که امریکا خواهان چند چیز بود، که از جمله آن ‌ها می توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱ ـ راه نفوذ و دخالت مستقیم ستون پنجم و عوامل بیگانه را ـ که به اسم «اقلیت مذهبی» و «انجمن بانوان» در ایران فعالیت می کنند ـ به مجلس قانون گذاری، با نام مرموز و مبهم «قانون انتخابات» باز کند و به این وسیله راه را برای تصویب قوانین خلق الساعه ضد اسلامی و ضد مردمی و نیز، الغای قوانینی که برای شاه و دیگر عوامل بیگانه دست و پاگیر است، هموار سازد.

۲ ـ جاسوس های ورزیده، ماهر و کار آزموده ی «ساواک» را همراه با جوانانی که در «سپاه دانش» زحمت می کشیدند، به روستاها و دهات گسیل دارد تا به این وسیله، از نفوذ انقلابی ها و مبارزان در میان روستاییان جلوگیری کند و مناطق روستایی را به وسیله جاسوسان کارآزموده کاملاً زیر نظر داشته باشد و نیز، روستاییان را با فرهنگ استعماری و ارتجاعی آشنا سازد و شست و شوی مغزی بدهد.

۳ ـ با به راه اندازی رفراندوم، زمینه را برای از رسمیّت انداختن اسلام در ایران، اجرای توطئه اسلام زدایی، ترویج فرهنگ استعماری و دور کردن مردم از فرهنگ آزادی بخش و بیدار کننده ی اسلامی، هموار سازد، تا هر وقت که سیاست امریکا اقتضا کرد، احکام قرآنی و قوانین اسلامی را با یک رفراندوم قلابی، رسماً ملغی اعلام کند. (همان، ص ۲۵۰ ـ ۲۵۱) با اجرای انقلاب سفید، ملت ایران که استعمار را تجربه کرده بودند، بیش از پیش تحت سلطه ی استعمار قرار می گرفتند و از آن بدتر این که با طرح هایی؛ مانند: سپاه دانش، همان گونه که گذشت، شست و شوی مغزی می شدند و عملاً استعمار را می پذیرفتند و به آن اعتقاد پیدا می کردند. به اعتقاد امام خمینی (س)، بدترین چیزی که یک ملت را تباه خواهد کرد، استعمار است و از آن بدتر، اعتقاد به پذیرش استعمار است. به همین جهت، حضرت امام (س) با متانت و دقت و هشیاری هرچه تمام تر، کرامت ملت ایران را در خطر دیدند؛ چرا که ملت ستم دیده، استعمار و رقیّت خود را، به دست سران رژیم شاهنشاهی می پذیرفتند.

امام در اعلامیه ای این چنین نوشتند:

بسم الله الرحمن الرحیم

مسلمین آگاه باشند که اسلام در خطر کفر است. مراجع و علمای اسلام بعضی محصور و بعضی محبوس و مهتوک هستند. دولت امر داد حوزه های علمیه را هتک کنند و طلاب بی پناه را کتک بزنند، و بازار مسلمین را غارت کنند و درب و پنجره مغازه ها را بشکنند. در تهران حضرت آیت الله خوانساری و حضرت آیت الله بهبهانی را در محاصره شدید قرار دادند؛ و عده ای از علمای محترم و وعاظ معظم را محبوس نمودند. و ما از آن ها به هیچ وسیله نمی توانیم اطلاع پیدا کنیم. اراذل و اوباش را تحریک می کنند که به علما و روحانیون اهانت کنند. آقایان طلاب و مبلغین را مانع می شوند که برای تبلیغ اسلام در نواحی ایران بروند و تبلیغ احکام کنند. با ما معامله بردگان قرون وسطی می کنند. به خدای متعال من این زندگی را نمی خواهم.

انی لا اری الموت الا سعاده و لا الحیاه مع الظالمین الا برما.

کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم. فقط جرم علمای اسلام و سایر مسلمین آن است، که دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملکت می نمایند و با استعمار مخالفت دارند. (صحیفه امام، جلد۱، صحفه۱۴۱)

امام در جای دیگری، درباره ی انقلاب سفید، بدین مضمون می گویند:

ما مرتجع هستیم؟ احکام اسلام، ارتجاع است؟ آن هم «ارتجاع سیاه» است؟ تو انقلاب سیاه، انقلاب سفید درست کردی؟! شما انقلاب سفید به پا کردید؟ کدام انقلاب سفید را کردی آقا؟ چرا این قدر مردم را اغفال می کنید؟ چرا نشر اکاذیب می کنید؟ چرا اغفال می کنی مردم را؟ والله، اسرائیل به درد تو نمی خورد، قرآن به درد تو می خورد. (صحیفه امام، جلد۱، صفحه ۲۴۶)

دفاع از کرامت مردم، کرامت انسانی و علمی علما و مراجع از مهم ترین دغدغه های حضرت امام (س) بوده است و این مهم، در بیانات فوق، به خوبی هویدا و آشکار است.

۴ ـ امام و جشن های دو هزار و پانصد ساله

یکی از تحلیل گران می نویسد: با نگاهی گذرا می توان انگیزه و اندیشه ی نهان و آشکار برگزارکنندگان و کارگردانان جشن یاد شده را چنین بیان کرد:

۱ ـ حرکتی را که از سوی «روشنفکران» از دوران قاجار آغاز شده بود، تا با شاه بازی «زرتشتی نمایی» کار اسلام را بسازند، او [شاه] با بیرون کشیدن کوروش و داریوش از دل گور و بالیدن به استخوان پوسیده شاهان خون آشام، آن حرکت استعماری را به بار نشاند.

۲ ـ شاه بازی، خودکامگی، طاغوت مآبی و نابکاری های دوران باستان را با مجد و شکوه بنمایاند و آنان را به عنوان الگو معرفی کند، تا بتواند رفتار وحشیانه ی خود را، در خور پذیرش معرفی نماید.

۳ ـ سرگرم کردن توده های نادار و ستم دیده.

۴ ـ رواج فساد و بی بند و باری.

۵ ـ درخشان نشان دادن دوران پیش از اسلام و...

[حقیقتاً] کارگردان های پشت پرده برگزاری جشن های دو هزار و پانصد ساله، صهیونیست ها و اشغال گران قدس بودند و پیشنهاد چنین جشنی از سوی آنان به شاه داده شد.

رژیم، در دورانی چنین جشنی را برپا کرد که بیشتر مردم سواد خواندن و نوشتن نداشتند و از نیازمندی ‌های نخستین زندگی؛ مانند: آب آشامیدنی سالم، حمام، برق، بیمارستان و درمانگاه، بی نصیب بودند.

در آن روزگار که رژیم شاه به یادبود دو هزار و پانصد سال «شاهنشاهی» به پای کوبی و دست افشانی و عیش و نوش پرداخته بود و دسترنج ملت ایران را به پای میهمانان می ریخت، بنابر گزارش برخی روزنامه ها، یکی از استان های ایران به نام «سیستان و بلوچستان»، که روزی پر محصول ترین سرزمین و انبار غله ایران بود و طبق نظر کارشناسان، در صورت داشتن آب کافی، قادر است دست کم پنجاه میلیون نفوس را نان دهد و دارای زمین های بکر و زرخیز ومستعدی می باشد، به سبب خشک سالی، به کلی نابود گردید و از جمعیت ۱۶۷ هزار نفری این استان، بیش از هشتاد هزار نفر خانه و آشیانه ی خود را رها کردند و به سوی سرنوشت به هرجا که می توانستند، رفتند. روستاییان گاو شیرده خود را به چهل تومان در معرض فروش قرار دادند، ولی کسی حاضر نبود بخرد و گوسفند خود را با یک بسته سیگار «اشنو» عوض می کردند. رژیم شاه به جای مبارزه با خشک سالی و... در اندیشه ی برپایی جشن، چراغانی، آذین بندی و غیره بود. و این به معنای آن است که مردم ایران را به منزله ی انعام تصور می کردند و هر جنایتی که می خواستند می کردند. در روزنامه ها نوشته بودند: بر اثر خشک سالی که در تابستان گذشته از فارس تا خراسان روی داد، عده زیادی از گرسنگی جان خود را از دست دادند، مزارع مردم سوخت، دام های آنان تلف شد و دامداران، حیوانات خود را در بیابان ها رها می کردند، تا دست کم شاهد مرگ دل خراش آنان نباشند. در کنار این هوس رانی ها، بسیاری از مردم، خون خود را در بیمارستان ها می فروختند و برخی خانواده ها با دلی خونین و چشمی گریان، کودکان عزیز و دلبند خود را در میان راه ها و بیابان ها رها می ساختند، تا شاهد مرگ تدریجی آنان نباشند. هزینه های جشن یاد شده، تا آن پایه سنگین و برای ایران کمرشکن بود که رژیم از بازگو کردن آن ها وحشت داشت. فرح در مصاحبه ای، هزینه «مدرنیزاسیون» در تخت جمشید را «دویست میلیون دلار، تقریباً یک میلیارد و پانصد میلیون تومان» برآورد کرد. روزنامه ی نیویورک تایمز، هر صفحه اش را با کاغذ خوب و چاپ رنگین یک میلیون دلار می فروشد و در برخی از شماره های این نشریه ده صفحه برای شاه و فرح تبلیغ شده که اقلاً بیست میلیون دلار، روزنامه نیویورک تایمز پول گرفته است.

امام، این بار نیز نتوانست مظلومیّت ملت ایران و پایمال شدن حقوق مادی و معنوی آنان را نادیده بگیرد و به افشاگری پرداخت و از کرامت و شرافت انسانیت دفاع کرد. ایشان می گویند: "دستگاه جبّار صدها میلیون تومان از سرمایه این مملکت را صرف جشن های ننگین می کند، جشن تولد این و آن، جشن بیست و پنجمین سال سلطنت، جشن تاجگذاری و از همه مصیبت ها بالاتر جشن منحوس ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی، که خدا می داند چه مصیبت و سیه روزی برای مردم و چه وسیله ی اخاذی و غارتگری برای عمّال استعمار به بار آورده است. بودجه هنگفت و سرسام آوری که در این امر مبتذل صرف می شود اگر برای سیر کردند شکم های گرسنه و تامین زندگی سیه روزها خرج می شد، تا اندازه ای از مصیبت های ما می کاست لیکن استفاده جویی و خودکامگی نمی گذارد که این ها به فکر ملت باشند. دستگاه جبار، با پول ملت مسلمان، برای شاهانی که در هر عصر ملت ها را در زیر چکمه های نظامی خود خرد کرده اند، شاهانی که همیشه با مذاهب حقه دشمنی داشتند، شاهانی که دشمن سرسخت اسلام بوده و نامه مبارک حضرت رسول (ص) را پاره کردند، شاهانی که نمونه آنان در عصر حاضر پیش چشم همه است، جشن می گیرد و چراغانی می کند. دنیا بداند که این جشن ها و عیاشی ها مربوط به ملت شریف مسلمان ایران نیست، و دایر کننده و شرکت کننده این جشن ها خائن به اسلام و ملت ایران می باشند. (صحیفه امام، جلد ۱، صفحه ۳۲۵-۳۲۶)

۵ ـ امام و دفاع از کرامت عالمان در ماجرای مدرسه فیضیه

انگیزه شاه، از به وجود آوردن تراژدی خونین در مدرسه فیضیّه و طالبیّه در مرحله نخست، ایجاد رعب و وحشت و اختناق در جامعه روحانیت و اجتماع مسلمانان بود. در مرحله دوم، آماده کردن زمینه برای محو و مسخ اسلام و نابودی دانش و دانشمندان وارسته و متعهد جامعه روحانیت بود، که می‌ دید همانند سدّی، از پیشرفت نقشه ‌ها، توطئه ‌ها و دسیسه های ارتجاعی و استعماری او، جلوگیری می کنند. او به خوبی می‌ دانست که مبانی و اصول قرآن کریم، با رفرم ارتجاعی و وارداتی از امریکا، تضاد کلی دارد و روحانیان وارسته و متعهد هیچ گاه در برابر اجرای آن، بی تفاوت نخواهند نشست. (نهضت امام خمینی، ج ۱، ص ۳۷۸)

حوادثی که در مدرسه ی فیضیه اتفاق افتاد، در مسیر تحقیر و خدشه دار کردن شخصیت روحانیت و حوزه های علمیه بود. شاه در واقع با خوار و ذلیل جلوه دادن روحانیت، می خواست به تدریج ریشه حوزه ها را بِکند تا سدّی در مقابل او نباشد و به آسانی بتواند اوامر اربابانش را اطاعت کند. در این جا است که یکی دیگر از حمله های شدید حضرت امام خمینی (س) به شاه را شاهد هستیم، که همان مقدمه ی قیام پانزده خرداد و منجر به انقلاب اسلامی شد.

این مبارزه و افشاگری به خاطر هتک حرمت حوزه های علمیه و روحانیت و به عبارت دیگر، حمله ی شاه به کرامت و شرافت حوزه های امام صادق (ع) بود. به نمونه ای از جنایات شاه، بر اساس کتب و اسناد تاریخی، اشاره می کنیم:

دژخیمان شاه با عربده های «جاوید شاه ـ مرگ بر اسلام ـ مرگ بر روحانیت!» به حجره ها حمله ور شدند. درها، پنجره ها و شیشه های اتاق ها را شکستند و با کارد، چاقو، دشنه، پنجه بوکس و چوب به جان روحانیان بی گناه افتادند، سینه ها شکافتند، دست ها، پاها و سرها شکستند. بسیاری را از طبقه دوم به پایین افکندند، که از جمله ی آن ها، طلبه نابینایی بود که در طبقه دوم، قسمت جنوب شرقی مدرسه، در حجره ای پنهان شده بود. دژخیمان او را از زیر تختی که پنهان شده بود، بیرون کشیدند و با مشت و لگد و پنجه بوکس، تا آن جا که توانستند زدند! و بعد او را کشان کشان، از حجره بیرون آوردند و روی ایوان، همانند توپ به هر سو انداخته و با مشت و لگد به هم پاس می دادند، طلبه نابینا به هر سو می دوید، استغاثه می کرد و از دژخیمان می خواست که او را رها کنند، بگذارند به طبقه ی پایین برود و از مدرسه خارج شود. یکی از آن ها با لحن مسخره آمیزی فریاد زد: «آی ملعون ها، چرا یک مؤمن اعمی را اذیت می کنید! مگر نمی دانید اذیت و آزار در اسلام حرام است! آن گاه دست آن بیچاره اسیر را گرفته، به لب ایوان آورد و گفت: بیا اخوی محترم! از این جا برو پایین. طلبه ی نابینا که احساس کرده بود آن جا پرتگاه است، خواست خود را عقب بکشد که با مشتی به پایین پرت شد و فریاد جگرخراشی از دل برکشید و بیهوش شد. شه پرستان از ته دل خندیدند! رفتار اینان با طلاب دیگر نیز به همین گونه بود، بلکه به مراتب شدیدتر و بدتر بود. خنجر را روی سینه آنان می گذاشتند و می گفتند: بگویید جاوید شاه! اگر مخالفت می کردند و این شعار کفر آمیز و ضد اسلامی را بر زبان نمی آوردند، خنجر را در سینه آنان فرو می کردند! یکی از شه پرستان، روی سینه پیرمردی روحانی و ریش سفید نشست و خنجر زیر گلوی او گذاشت و از او خواست بگوید: جاوید شاه. پیرمرد گفت: جاوید شاه! گفت: از ته قلب بگو: «جاوید شاه». بار دیگر پیرمرد گفت: «جاوید شاه» گفت: بگو مرگ بر اسلام. پیرمرد روحانی چشم ها را بست و گفت: «أشهد أن لا إله إلا الله وأشهد أنّ محمداً رسول الله». دژخیم شاه وقتی آن پیرمرد روحانی را آماده کشتن دید، دست از سرش برداشت، لیکن با لگد محکمی که به پهلوی او زد، او را بیهوش کرد. آنان روحانیان را زیر مشت و لگد سخت مضروب و مجروح کردند، همانند اسرای جنگی آنان را سر صف قرار دادند و در دو طرف آنان، تا شبستانی، که در بخش جنوبی مدرسه قرار دارد، صف کشیدند و آنان را در آن مسیر رانده، با چوب مخصوصی که در دست داشتند بر سرشان می زدند تا به شبستان مزبور رسانیده، در آن جا آنان را گرد آوردند، لباس های روحانیان (عبا، قبا، عمامه) و کتب دینی و علمی را میان حیاط مدرسه انباشته، به آتش کشیدند و در اطراف آن به کف زدن، هورا کشیدن و پایکوبی پرداختند. قرآن کریم را، هر جا یافتند پاره پاره کردند، اوراق مقدس آن را، زیر دست و پا ریختند و لگدمال کردند. لوازم ناچیز طلاب، آنچه را قابل استفاده بود به عنوان غنیمت جنگی غارت کردند و هر چه را که به نظر آنان بی ارزش آمد، شکستند و از بین بردند. فردای آن روز (سوم فروردین) درست هنگام یورش وحشیانه روز پیش، ناگهان عربده «جاوید شاه» مدرسه را لرزاند و بار دیگر به مدرسه ریخته، با شدتی به مراتب وحشیانه تر از روز پیش به زدن و کشتن پرداختند. (همان، ص ۳۷۳ ـ ۳۷۶) امام دیگر نتوانست در مقابل این بی حرمتی و هتک کرامت روحانیت ساکت بنشیند و در اعلامیه ای چنین نوشت:

با چه مجوز در روز وفات امام صادق (ع) کماندوها و مأمورین انتظامی را با لباس مبدل و حال غیر عادی به مدرسه فیضیه فرستاده و این همه فجایع را انجام دادید؟ من اکنون قلب خود را برای زورگویی ها و خضوع در مقابل جباری های شما حاضر نخواهم کرد. (صحیفه امام، جلد۱، صحفه ۱۷۸-۱۷۹)

چنین بود که فاجعه ی مدرسه فیضیه، امام را آشفته ساخت تا هم از کرامت روحانیت دفاع کند و هم شاه را مفتضح گرداند. ایشان در سخنرانی عصر عاشورا چنین می گویند:

"الآن عصر عاشورا است... گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر می گذرانم، این سؤال برایم پیش می آید که اگر بنی امیه و دستگاه یزید بن معاویه تنها با حسین سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا نسبت به زن های بی پناه و اطفال بی گناه مرتکب شدند؟! بچه خردسال چه تقصیر داشت؟ زن ها چه تقصیر داشتند؟ نظرم این است آن ها با اساس سر و کار داشتند، بنی هاشم را نمی خواستند، بنی امیه با بنی هاشم مخالفت داشتند، نمی خواستند شجره طیبه باشد. همین فکر در ایران ]وجود[ داشت. این ها با بچه های شانزده- هفده ساله ما چه کار داشتند؟ سید شانزده- هفده ساله به شاه چه کرده بود؟ به دولت چه کرده بود؟ به دستگاه های سفاک چه کرده بود؟ لکن این فکر پیش می آید که این ها با اساس مخالفند، با بچه مخالف نیستند. این ها نمی خواهند که اساس موجود باشد؛ این ها نمی خواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد.

اسرائیل نمی خواهد در این مملکت دانشمند باشد؛ اسرائیل نمی خواهد در این مملکت قرآن باشد؛ اسرائیل نمی خواهد در این مملکت علمای دین باشند؛ اسرائیل نمی خواهد در این مملکت احکام اسلام باشد. اسرائیل به دست عمال سیاه خود، مدرسه را کوبید. ما را می کوبند، شما ملت را می کوبند. می خواهد اقتصاد شما را قبضه کند؛ می خواهد زراعت و تجارت شما را از بین ببرد؛ می خواهد در این مملکت، دارای ثروتی نباشد، ثروت ها را تصاحب کند به دست عمال خود. این چیزهایی که مانع هستند، چیزهایی که سد راه هستند، این سدها را می شکند؛ قرآن سد راه است، باید شکسته شود؛ روحانیت سد راه است، باید شکسته شود؛ مدرسه فیضیه سد راه است، باید خراب شود؛ طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه بشوند، باید از پشت بام بیفتند، باید سر و دست آن ها شکسته شود برای این که اسرائیل به منافع خودش برسد؛ دولت ما به تبعیت از اسرائیل به ما اهانت می کند.

شما آقایان قم، ملاحظه فرمودید آن روزی که آن رفراندم غلط انجام گرفت، آن رفراندم مفتضح انجام گرفت، آن رفراندمی که چند هزار نفر بیشتر همراه نداشت، آن رفراندمی که بر خلاف ملت ایران انجام گرفت، در کوچه‏ های این قم، در مرکز روحانیت، در جوار فاطمه معصومه راه انداختند اشخاص را؛ چند نفر از بچه ‏ها و اراذل را راه انداختند؛ در اتومبیل ها نشاندند و در کوچه ‏ها گرداندند؛ گفتند: مفتخوری تمام شد، پلوخوری تمام شد. آقایان! ملاحظه بفرمایید، این وضع مدرسه فیضیه را ملاحظه کنید، این حُجرات را ملاحظه کنید، این اشخاصی که لُباب عمرشان را در این حجرات می‏گذرانند، آن اشخاصی که مواقع نشاطشان را در این حجرات می‏گذرانند، آن اشخاصی که بیش از سی- چهل الی صد تومان در ماه ندارند، این ها مفتخورند؟ آن اشخاصی که هزار میلیونشان، هزار میلیونشان یک قلم است، هزاران میلیونشان در جاهای دیگر است، این ها مفتخور، زیاد نیستند؟ ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم آقای حاج شیخ عبد الکریم‏مان وقتی که فوت می‏شود، آقازاد ه‏های آن [مرحوم‏] همان شب چیز نداشتند، همان شب شام نداشتند [گریه شدید حضار]؛ ما مفتخوریم؟ مایی که‏ مرحوم آقای بروجردی‏ مان، وقتی که از دنیا می‏رود ششصد هزار تومان قرض می‏گذارد، ایشان مفتخورند؟ اما آنها که بانک های دنیا را پر کرده ‏اند، کاخ های عظیم را روی هم ساخته‏اند، و باز رها نمی‏کنند این ملت را، و باز دنبال این هستند که سایر منافع این ملت را به جیب خودشان یا اسرائیل برسانند، این ها مفتخور نیستند؟ باید دنیا قضاوت کند، باید ملت قضاوت کند که مفتخور کیست.

آقا! من به شما نصیحت می ‏کنم؛ ای آقای شاه! ای جناب شاه! من به تو نصیحت می‏کنم؛ دست بردار از این کارها. آقا! اغفال دارند می ‏کنند تو را. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی، همه شکر کنند. من یک قصه ‏ای را برای شما نقل می ‏کنم که پیرمردهایتان، چهل ساله ‏هایتان یادشان است، سی ساله ‏ها هم یادشان است. سه دسته- سه مملکت اجنبی- به ما حمله کرد: شوروی، انگلستان، امریکا به مملکت ایران حمله کردند؛ مملکت ایران را قبضه کردند؛ اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا می ‏داند که مردم شاد بودند برای این که پهلوی «۱» رفت. من نمی‏ خواهم تو این طور باشی؛ نکن. من میل ندارم تو این طور بشوی، نکن! این قدر با ملت بازی نکن! این قدر با روحانیت مخالفت نکن. اگر راست می ‏گویند که شما مخالفید، بد فکر می ‏کنید. اگر دیکته می ‏دهند دستت و می ‏گویند بخوان، در اطرافش فکر کن؛ چرا بیخود، بدون فکر، این حرف ها را می ‏زنی؟ آیا روحانیت اسلام، آیا روحانیون اسلام، این ها حیوانات نجس هستند؟ در نظر ملت، این ها حیوان نجس هستند که تو می‏ گویی؟ اگر اینها حیوان نجس هستند پس چرا این ملت دست آنها را می ‏بوسد؟ دست حیوان نجس را می ‏بوسد؟ چرا تبرک به آبی که او می‏ خورد، می‏ کنند؟ حیوان نجس را این کار می‏ کنند؟! آقا ما حیوان نجس هستیم؟ [گریه شدید حضار] خدا کند که مرادت این نباشد؛ خدا کند که مرادت از این که «مرتجعین سیاه مثل حیوان نجس هستند و ملت باید از آنها احتراز کند»، مرادت علما نباشند و الّا تکلیف ما مشکل می ‏شود و تکلیف تو مشکل می ‏شود. نمی ‏توانی زندگی کنی؛ ملت نمی ‏گذارد زندگی کنی. نکن این کار را؛ نصیحت مرا بشنو. (صحیفه امام، جلد ۱، صفحه ۲۴۳-۲۴۶)

در بیانات فوق، حضرت امام (س) تلویحاً بیان می کنند که مسأله حرمت و کرامت روحانیت برای ایشان بسیار مهم و ضروری است. و همین اهانت به روحانیت، آغازی برای نهضت پانزده خرداد و انقلاب اسلامی شد. امام خمینی (س) در جای دیگر از این حرف شاه که روحانیت را مفت خور خوانده است، بر آشفته می گردند و چنین می‌ گویند:

ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم آقای حاج شیخ عبدالکریم مان وقتی که فوت می شود، آقازاده های آن ]مرحوم[ همان شب چیز نداشتند، همان شب شام نداشتند]گریه شدید حضار[؛ ما مفتخوریم؟ مایی که مرحوم آقای بروجردی مان، وقتی که از دنیا می رود ششصد هزار تومان قرض می گذارد، ایشان مفتخورند؟ اما آن ها که بانک های دنیا را پر کرده اند، کاخ های عظیم را روی هم ساخته اند، و باز رها نمی کنند این ملت را، و باز دنبال این هستند سایر منافع این ملت را به جیب خودشان یا اسرائیل برسانند، این ها مفت خور نیستند؟ (صحیفه امام، جلد ۱، صفحه ۲۴۴-۲۴۵)

نتیجه گیری

حضرت امام خمینی (س)، در طول مبارزات سیاسی و نهضت اسلامی، همواره بر سه امر ـ به ترتیب اولویت و اهمیت ـ تأکید داشته اند: اسلام، انسان و ایران. امام (س) هرگز در دفاع از اسلام و شرع مقدس کوتاه نیامده اند. ایشان از موضع یک فقیه و مجتهد دینی، همواره خود را هم چون سربازی در خط مقدم دفاع از حریم دین خدا می دیدند. پس از اسلام، کرامت و شخصیت انسان، دومین دغدغه جدّی حضرت امام بوده است. ایشان در این مقام، هرگز نگاه جنسیتی، صنفی، قومی و منطقه ای نداشتند و از مقام شامخ انسانیت دفاع می کردند.

از همین لحاظ، رفتارهای حیوانی و پرخاشگرانه و ظالمانه رژیم شاه مورد اعتراض شدید حضرت امام (س) قرار می گرفت.

منابع

قرآن کریم.

۱. صحیفه امام، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، ۱۳۷۸.

۲. نهضت امام خمینی، سید حمید روحانی، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ پانزدهم، بهار ۱۳۸۱.

۳. غرر الحکم و درر الکلم، عبدالواحد تمیمی آمدی، دار الکتاب الاسلامی، قم، ۱۴۱۰.

۴. انسان­شناسی در اندیشه امام خمینی، مرضیه اخلاقی، شایسته شریعتمداری، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، ۱۳۸۵.

. انتهای پیام /*