پرتال امام خمینی(س)؛ دکتر حمید انصاری: بعد از آنکه حضرت امام به ترکیه و 11 ماه بعد به عراق تبعید شدند، انتخاب عراق هم برای رژیم شاه دلایلی داشت، رژیم استبدادی حاکم بر عراق، تعامل خوب دو رژیم، فضای خاصی که بر حوزۀ نجف حاکم بود و حضور بزرگانی از مراجع تقلید در نجف، این تصور را برای رژیم شاه پیش آورده بود که امام در آنجا منزوی خواهد شد زیرا هم به لحاظ آن صبغه خاص حوزه نجف و مشرب خاص سیاسی حاکم در نجف که می توان گفت با نگرش سیاسی امام متفاوت بود، و هم محدودیتهای شدیدی که از سوی هر دو رژیم برای ارتباط او با ایران اعمال می شد آنجا را انتخاب کرده بودند که برحسب ظاهر بگویند امام آزاد است و درس و بحث دارد ولی در عمل هیچ امکان ارتباط نداشته باشد. در داخل کشور هم که اوج اختناق و استبداد بعد از سال 42 و 43 ایجاد شده بود در سالهای 45، 46 می شود گفت یکی از مخوف ترین دوران های اختناق استبدادی رژیم های سیاسی معاصر جهان در آن تاریخ رقم خورد که ساواک مطلق العنان همه کار می کرد و در دوره ای ما داشتیم که حدود سی هزار زندانی سیاسی در شکنجه گاه ها و زندانهای مخوف رژیم شاه دستگیر و زیر شکنجه بودند، دوران سختی بود، رژیم با اعتبار سرکوبی اصل قیام و تبعید امام و شرایط نجف دیگر فکر می کرد مسئله تمام شده است، اما حضرت امام هوشمندانه به تدریج مسیر تداوم نهضت را هموار کردند. حلقۀ درس فقهی دایر کردند و در سال 48 بحث بسیار مهم ولایت فقیه را آنجا تدریس کردند و اندیشه سیاسی خودشان را تببین کردند. کم کم محفل درس امام همانند قم از پر رونق ترین محافل درسی مراجع شیعه شد و درست خلاف آن جهتی که رژیم تصور می کرد، بعد هم با پیام ها و اعلامیه ها و سخنرانی هایی که در مناسبت های مختلف ایراد می کردند، اعتراض به جشن های 2500 ساله و جشن های شاهنشاهی و روز 4 آبان و تشکیل حزب رستاخیز، پیام هایی که به انجمن های اسلامی دانشجویان ایرانی در امریکا در کانادا در اروپا می دادند و ... جریان نهضت را رهبری می کردند و مسائل اساسی را منتقل می کردند و اینها در داخل کشور هم از طریق انقلابیون و مبارزین منعکس می شد و به اصطلاح شور و انقلاب و نهضت علی رغم آن خفقان شدید همچنان ادامه داشت تا سال 56 که به مناسبت مجموعه حوادثی که فرصت تحلیل آن نیست و فقط اشاره می کنم که امریکا در منطقه تحت سیطره خودش که عمدتاً خاورمیانه و رژیم های استبدادی خاورمیانه و مرکز و کانونش هم ایران بود در مواجهه ی با اتحاد شوروی کمونیستی آن زمان چاره کار را در این دیده بود که رژیم های مستبد را وادار کند یک سری اصلاحات رفرمیستی و رو بنایی در این کشورها ایجاد کنند و از فشار اجتماعی کم شود ، این سیاست کلان امریکا در منطقه درجاهای مختلف در امریکای لاتین و جاهای دیگر هم اعمال شد و در ایران هم به خصوص از رژیم شاه خواسته شده بود که یک قدری فضا را آزادتر کند که به فضای باز سیاسی معروف شد و رژیم شاه هم که یک نوکر بود در واقع دستورات را اجرا می کرد، بر همین مبنا یک حرکت هایی را شروع کردند حرکت های خیلی ابتدایی به اصطلاح خیمه شب بازی بود و می خواستند با این بازی ها مردم را فریب بدهند ولی حضرت امام خوب از این فرصت کمال استفاده را بردند و این فضای پدید آمده را تبدیل به افشای اصل ماهیت و جنایات رژیم و وابستگی اش کردند. این حرکت به تحرکاتی منتهی شد و بعد از آن شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی و بزرگداشت ایشان در 17 و 19 دی قم، واقعۀ کشتار طلاب در آنجا و بعد برگزاری مراسم چهلم ها موج انقلاب را سراسری کرد و در سطح کشور، روز به روز، هفته به هفته توسعه پیدا می کرد تا حدی که ارکان رژیم را نیز در بر گرفت؛ موج اعتصابها، تعطیلی مدارس و دانشگاه ها و اعتصابات در درون دوایر سیاسی امنیتی.
در سال 57 دانشجویان دانشگاه تهران و دانشگاه های تهران در بزرگداشت روز 13 آبان یعنی همان سالروز تبعید امام و اعتراض به رژیم شاه نسبت به این حرکت، فراخوانی دادند که مراسمی در دانشگاه تهران برگزار می شود از دانش آموزان و دانشجویان و فرهنگیان خواسته بودند که بیایند مشارکت کنند مدارس و دبیرستان های اطراف دانشگاه در این روز کلاس ها را تعطیل کردند و به سمت دانشگاه تهران براه افتادند در مسیر حرکت هم دبیرستان هایی که در مسیر بود آنها را هم مطلع می کردند و تعطیل می شد جمعیت زیادی به سمت دانشگاه تهران راه افتاد. چندین هزار دانشجو و دانش آموز و همینطور اقشاری از نیروهای انقلابی در دانشگاه مجتمع شدند. تحقیق جامع و کاملی نشده ولی من خودم معتقدم رژیم برای مقابله با این جمعیت و زمینه سازی برای روی کار آوردن دولت تمام عیار نظامی بجای دولت شریف امامی در آن روز برنامه ریزی دقیقی کرده بود زیرا من شاهد بودم که هم آرایش نظامی خاصی اطراف میدان انقلاب و دانشگاه تهران شده بود و هم شرایط با روزهای گذشته متفاوت بود، بعد از این تجمع نیروهای نظامی مستقیم به سوی جمعیت تیراندازی کردند، تعدادی از دانش آموزان و دانشجویان شهید یا مجروح شدند. موج انقلابی شدیدی در آن حوالی درگرفته بود من دقیقاً یادم هست کسانی که از دانشگاه بیرون می آمدند دستهای خونین را روی پلاکاردها زده بودند و اطراف دانشگاه تهران روی نرده ها نصب می کردند. شعار درود برخمینی و مرگ بر شاه، معلم به پا خیز محصلت کشته شد با لیاسهای خونینی که حاکی از شدت درگیریها بود یک فضای ملتهب عجیبی ایجاد کرده بود. قرار بود بعد از آن مراسم به سمت منزل مرحوم آیت الله طالقانی که در پیچ شمیران واقع بود، بروند مرحوم آقای طالقانی و مرحوم آیت الله منتظری بر اثر همین فشارهایی که توسعه انقلاب و موج نهضت پدید آورده بود، دو روز قبلش از زندان آزاد شده بودند و قرار بود جمعیت به آنجا برود ولی این درگیریهای توأم با تیراندازی و کشتار و مجروح شدن که اتفاق افتاد درگیری به اطراف دانشگاه تهران و خیابان های مختلف کشیده شد، به دفترحزب رستاخیز و برخی دوایر دیگر رژیم در حوالی دانشگاه هجوم بردند و شیشه هایش را شکستند، این التهاب و درگیریها تا غروب ادامه داشت. این حادثۀ بزرگی بود.
فردای آن روز حضرت امام پیامی دادند و لحن پیام هم بسیار محکم بود و دعوت به استقامت و پایداری داشتند و فرمودند، که من از این راه دور سعی می کنم که پیام حق طلبانه و استقلال طلبانۀ شما را به گوش جهانیان برسانم. این اتفاق مهم زمانی رخ داد که دولت شریف امامی با شعار آشتی ملی سر کار بود. البته دولت های متعددی که بعد از رفتن هویدا روی کار آمدند، سناریوهایی بود که سفارت انگلیس و امریکا در ایران به عنوان راه حل های کنترل امواج انقلاب پیش روی شاه می گذاشتند و خود شاه هم در کتاب پاسخ به تاریخ به این موضوع اعتراف کرده که چگونه ملتسمانه از این سفرا راه حل می خواسته و آنها هم هر هفته ای که با او ملاقات داشتند یک راه حلی بهش می دادند از جمله همین بود که دولت آشتی ملی سر کار بیاید ولی آن آشتی ملی که اتفاق نیفتاد که هیچ بلکه کشتار دیگری بعد از بزرگترین کشتار 17 شهریور یعنی جمعه خونین که زمان همین دولت اتفاق افتاده بود مجددا تکرار شد و رژیم ناگریز شد دولت نظامی تمام عیار روی کار بیاورد، این دولت نظامی مقدماتی می خواست شرایطی می خواست که این شرایط در واقع همین بود که یک حمله وحشیانه به تجمع دانشگاه تهران صورت بگیرد. فردای آن روز یک دفعه فضای تهران تغییر کرد. صبح که ما بیرون آمدیم، دیدیم هیچ خبری و اثری از مأمورین حکومت نظامی نیست چون در زمان شریف امامی چندین شهر و از جمله تهران حکومت نظامی اعلام شده بود ولی آنروز تظاهرات خیلی به راحتی صورت می گرفت. بعدها مستندات نشان می داد که ساواک بسیاری از مراکز را خودش آتش می زد. آتش سوزیهای زیادی در جاهای مختلف از فروشگاه کوروش در شرق تهران چهارراه کوکاکولا بگیرید تا ساختمانی متعلق به شرکت BmV که آن موقع می گفتند این وابسته هست به یکی از این سرمایه دارهای رژیم که بهایی است، آنجا را آتش زدند، آتش سوزی های زیادی که اکثرش هم برنامه ریزی شده توسط ساواک بود. یعنی نیروهای نظامی را کنار گذاشته بودند و هیچ درگیری هم نبود تا با این آتش سوزیها ایجاد هرج و مرج کنند تا مردم به تنگ بیایند و با این بهانه که همه چیز دارد از بین می رود، فضا را برای تشکیل دولت نظامی آماده کنند. فردای آن روز اعلام کردند که دولت ازهاری سر کار آمد. این آخرین راه حل رژیم بود. جالب این است دولت نظامی وقتی آمد که شبش شاه سخنرانی کرده بود و با این عنوان که من صدای ملت ایران را شنیدم، سخن از توبه نامه کرده بود. این همان سیاست هویج وچماق معروف غربیها است.. انگلیسی ها و امریکایی ها نسخۀ بعدی را برای شاه پیچیده بودند که دولت نظامی سرکار بیاید. سپهبد ازهاری رسماً روی کار آمد و دولت نظامی و ژنرال های نظامی هیأت دولت را تشکیل دادند تا سرکوب کامل بشود که آن هم دوام نیاورد و منتهی شد به پیروزی انقلاب، این هم ماجرای 13 آبان سال 57 که با کشتار دانش آموزان همراه بود
.
انتهای پیام /*