زمستان های جماران سخت بود و برف که می بارید سخت تر می شد. طوری که همه کوچه ها را برف می گرفت و عبور و مرور را غیرممکن می کرد. کارگران شهرداری زحمت رفت و روب برف ها را می کشیدند و...
گفتم: به هر حال کار طنز است، سخت است. یک چیزی اگر من گفتم دل شما شکسته است یا انقلاب لطمه ای خورده شما من را ببخشید. گفتند: نه، من چنین چیزی ندیدم. گفتم: برای من دعا کنید که از راه راست منحرف نشوم. ایشان گفتند: من برای همه دعا می کنم.
انقلاب اسلامی پیروز شده بود و گروه های مختلف مردمی و قشرهای خاص به دیدار امام خمینی می رفتند. یکی از این گروه ها، اعضای کانون نویسندگان ایران بود. سیمین دانشور هم بود و...
هر چقدر در مکتب اهل بیت علیهم السلام شاگرد زرنگ تر باشی به همان میزان به آنها شباهت پیدا می کنی. امام هم یکی از آن شاگردهای ممتاز بود. خانم حائری همسر حاج آقا مصطفی خمینی از نوع رفتار امام و تقیدشان به نظافت و نظم روایت شیرینی دارد.
شهید صیاد شیرازی از جبهه کردستان به جبهه های جنگ تحمیلی مامور شده بود. عملیات طریق القدس هم طراحی شده بود. جلسه ای با حضور مقامات مربوط در حضور امام تشکیل شد و ادامه ماجرا... .
آنها که از نزدیک با امام حشر و نشر داشتند می دانند که نماز شب خواندن ایشان از جمله برنامه های دقیق و منظمی بوده که از شروع سن تکلیف وارد برنامه زندگی شان شده است. حال اینکه این نماز شب را چگونه ادا می کردند، در خاطرات دو تن از نزدیکانشان می خوانیم.
اینکه شخصیت های سیاسی و نام آشنا چگونه و در چه برهه ای از تاریخ نهضت امام خمینی با هم آشنا شده اند، از جذابیت مخصوص به خود برخوردار است از جمله این آشنایی ها، چگونگی برخورد میان حاج احمد آقا و آیت الله خامنه ای است که خود روایتی شیرین است.
مرحوم آیت الله امامی کاشانی وجود حاج احمد آقا را نعمتی می دانستند که هم امین امام بودند و هم امین انقلاب.
شهید مطهری، شهید بهشتی، مرحوم هاشمی و...از اعضای گروهی بودند که با هم در پیشبرد نهضت امام خمینی تلاش می کردند و نیاز به رابطی بین خود و امام داشتند. روایت مرحوم هاشمی از اعتمادی که میان آنها و فرزند امام صورت گرفت خواندنی است.
شاید اولین روزهایی بود که امام از پاریس به نوفل لوشاتو منتقل شده بود؛ چون امام چند روزی (حدود یک هفته) در خانه ای بود در محله کَشان، بعد منتقل شد به نوفل لوشاتو… و آنجا ما حاج احمدآقا را از نو دیدیم. در اولین برخوردی که من با ایشان داشتم، ایشان خیلی تعریف کرد از سخنرانی ای که من در مراسم ختم مرحوم آیت الله حاج آقا مصطفی در مسجد ارک انجام داده بودم.
امام تمام سالهایی را که در نجف بودند تا آخر اقامتشان روزه می گرفتند. و غذای افطاریشان بسیار ساده بود. خدا شاهد است بنا به توصیه دکتر برای ایشان کباب برگ درست می کردند و آقا قسمت جزیی از آن را به زور اصرار ما می خوردند. ایشان معمولاً با نان و پنیر سر می کردند.
امام خمینی در نامه ای به خانم طباطبایی نوشته اند: شهر شعبان المعظم که شهر امامان است در شرف گذشتن و ما خود را نتوانستیم مهیا کنیم برای شهر اللَّه. دعاها را گاهی با لقلقه لسان خواندم و از آنها چیزی حاصل نشد در این آخر شهر عرض می کنم، اللَّهُمَّ انْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیِما مَضی مِنْ شَعبانَ فَاغْفِرْ لَنا فِیما بَقِیَ مِنهُ
اعوان و انصار بنی صدر دانشگاه تهران را میدان مبارزه خود کرده بودند و نیروهای انقلابی را مورد ضرب و شتم قرار دادند. خبر به گوش امام رسید.
عبای زمستانی همان عبای تابستانی است.
به افرادی که از گروه های مختلف سیاسی و دانشجویان خارج از کشور در محل اقامت امام در نوفل لوشاتو جمع شده بودند، پیغام رسید که امام قرار است با آنها دیدار داشته باشد. هیجان جمع را گرفته بود. روایت فاطمه طباطبایی در این باره خواندنی است.
حکومت نظامی هم برای رژیم شاه کاری از پیش نبرد. این را نه انقلابیون که حتی فرماندهان ارشد رژیم نیز در اعترافاتشان اذعان کرده اند. قره باغی، شفقت، ربیعی و حاتم جمعی از این امرا هستند که از عجز خود گفته اند.
از اتفاقات مهمی که چند روز پس از بازگشت امام به کشور روی داد، دیدار همافران با ایشان بود که ریزه کاری های این دیدار از زبان ناطق نوری خواندنی است.