ساعاتی پس از خروج شاه از ایران (26 دی) امام یک بیانیه 3 مادهای صادر کردند و اعلام نمودند که بازگشت من به ایران در اولین فرصت مناسب انجام خواهد شد. چند روز بعد در 30 دی، امام طی پیامی خطاب به ملت ایران اعلام کردند که انشاءالله تعالی به زودی به شما میپیوندم تا در خدمت شما باشم.
شبی که امام این تصمیم خود را اعلام کردند، بعد از نماز مغرب و عشا بود که به اتاق آمدند و توسط حاج مهدی عراقی دوستان را دعوت کردند. از کسانی که در آن جلسه بودند این افراد را به یاد دارم: سیداحمد آقا، مرحوم اشراقی، موسوی خوئینیها، فردوسیپور، دکتر یزدی، دکتر حبیبی و قطبزاده و آقای محمد علی صدوقی.
امام در آن جلسه عنوان کردند که من به ذهنم رسیده است که دیگر موقعش رسیده که برگردیم ایران و ما کاری اینجا نداریم. زودتر برویم و مردم را ببینیم و کارهایمان را در داخل کشور انجام بدهیم. و سپس نظر حاضران را پرسیدند. پس از سخن امام حالت عاطفی شدیدی بر همه حاکم شد بخصوص مرحوم عراقی دچار التهاب روحی شد و اشک در چشمش حلقه زد، البته امر غیرمنتظرهای نبود و همه در انتظار چنین روزی بودیم. همه گفتند مصلحت را شما بهتر میدانید.
بعد از آن بحث شد که بعد از فرود در مهرآباد چه کنیم؟ پیشنهاد داده شد که برویم مجلس شورای ملی. امام گفتند به آنجا برویم که به آن مشروعیت بدهیم!؟ عدهای هم گفتند، مجلس جای کوچکی است و جایی است که نمایندگان شاه آنجا بودند و در شأن امام نیست. به این جمعبندی رسیدیم که امام ابتدا بروند دانشگاه تهران که جایگاه و پایگاه مبارزات سیاسی و نیز محل تحصن آقایان علمای شهرستانها است و بعد هم به بهشتزهرا و در آنجام امام در حضور خانواده شهدا سخنرانی کنند. بحث و گفتگو شد که باید کمیته تدارکات تشکیل بشود و مقدمات کار را فراهم و شرایط و امکانات را بررسی کنند. مرحوم اشراقی گفت: به لحاظ امنیت بهتر است با هلیکوپتر به بهشتزهرا بروند. امام پاسخ دادند: من از روی سر مردم حرکت کنم؟ نه، با ماشین میرویم.
از لحظهای که این پیشنهاد داده شد تا لحظه عملی شدن آن، حدود دو هفته طول کشید. بعداً که به دستور بختیار فرودگاهها بسته شد، جلسه دیگری تشکیل شد (در تاریخ 4 بهمن 57).
با اعلام بازگشت امام به ایران پیامها و توصیههای فراوانی به ایشان میشد که حالا به ایران نروید و یا سفر را به تعویق بیاندازید. این دلسوزیها هم از جانب دوستان و هم دشمنان صورت میگرفت. جالب اینکه کارتر هم پیام داد که برای حفظ جان خودتان بهتر است سفر را به مدتی بعد موکول کنید. مقامات فرانسوی از طریق دوستان و آشنایان همین پیغام را میدادند. بعدها معلوم شد که ژنرال هایزر و نیز شاپور بختیار از طریق سفیر فرانسه در تهران درخواست کرده بودند که مقامات فرانسوی به هر نحو ممکن بازگشت امام را به تعویق بیاندازند. از تهران و شهرستانها، بسیاری از علما و روحانیون و نیز شخصیتهای سیاسی با نیت خیرخواهی همین نظر را داشتند و میگفتند آمادگی برای تدارک و استقبال را نداریم و در واقع دلهره و اضطراب داشتند.
یکی از کسانی که برای امام پیغام فرستاد، سیدمهدی روحانی نماینده شاه در فرانسه بود. او پیش از این دو بار درخواست ملاقات با امام را کرده بود که امام نپذیرفتند. ایشان از قوم و خویشهای آقای اشراقی بود. زمانی که اعلام شد امام میخواهند به ایران برگردند ایشان به آقای اشراقی پیغام داد که نگذارید آقا به ایران برگردند زیرا من نگران جان ایشان هستم. وقتی آقای اشراقی به امام گفت امام پاسخ دادند بعضی تذکرات و نصایح را درست باید برعکس انجام داد. یک بار نیز گفتند من تعجب میکنم که چه افرادی جان مرا دوست دارند! علاوه بر این همانطور که ذکر شد کسانی برای جان امام دل میسوزاندند که نه تنها نسبت به انقلاب تعهدی نداشتند بلکه درست در جهت مخالف بودند و حتی در زمرة دستاندرکاران سیاست امریکا، شوروی و انگلیس بودند. در گزارشات برژینسکی، هایزر، وانس و براون مقامات ارشد امریکایی نیز این «دلسوزی» به چشم میخورد. همینجا بود که امام اظهار داشتند: برای من شگفتآور است که افراد زیادی علی رغم دشمنی با انقلاب نگران جان من هستند و مرتب پیام میدهند که به ایران نروید.
وقتی اعلام شد امام بزودی نوفل لوشاتو را ترک خواهند کرد، مردم این محل برای دیدن و خداحافظی با ایشان ابراز علاقه کردند و صفی طولانی در محوطه مقابل باغ محل استقرار تشکیل شد. واقعاً شور و علاقه مردم برای دیدار با امام جالب بود. در ابتدا یکی دو نفر که از چهرههای سرشناس محلی بودند به طور جداگانه حضور امام رسیدند. یکی از آنها کشیش بود که امام او را آخوند محل مینامیدند! او گفت: این روزها در تاریخ جهان ثبت خواهد شد. حضور شما به این دهکده جایگاه تاریخی و به ما یک معنویتی داده است. امام در پاسخ عذرخواهی کردند و گفتند در این مدتی که ما اینجا بودیم برای شما ایجاد زحمت شد، رفت و آمد و سر و صدا زیاد بود و امنیت و آسایش از شما سلب شد. پس از آن نوبت مردم شد که به صورت خانوادگی یا تک تک میرفتند داخل و از امام خداحافظی میکردند.
منبع: مجله حضور، ش 51، ص 229-231
.
انتهای پیام /*