بخش دوم: حیات سیاسی
فصل اول: از آغاز نهضت تا تبعید امام خمینی (س) به ترکیه
گفتار دوم: سید مصطفی خمینی و قیام 15 خرداد 1342
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : راعی گلوجه، سجاد

محل نشر : تهران

ناشر: عروج

زمان (شمسی) : 1384

زبان اثر : فارسی

گفتار دوم: سید مصطفی خمینی و قیام 15 خرداد 1342

گفتار دوم: سید مصطفی خمینی و قیام 15 خرداد 1342 

‏چنان که در گفتار اول اشاره شد، سید مصطفی با فعالیتهای سیاسی آشنایی داشت و‏‎ ‎‏به صورت جزئی قبل از نهضت امام خمینی آن را شروع کرده بود؛ اما این فعالیتها‏‎ ‎‏چندان قابل توجه نبود که در گزارشها بیاید. وی از سال 1342 و بویژه از‏‎ ‎‏15 خرداد 1342 به طور جدی و همه جانبه وارد نهضت شد و تا پایان حیاتش، لحظه ای از‏‎ ‎‏آن دور نماند و در تمام فراز و فرودهای نهضت، انقلاب و رهبرش را با تمام وجود یاری‏‎ ‎‏کرد. ‏

‏     قیام پانزده خرداد 1342 سرآغاز جدّی یکی از بزرگترین رخدادها؛ یعنی انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی در تاریخ ایران می باشد. ریشه ها و علل آن، ارتباط نزدیکی با برنامه ها و‏‎ ‎‏سیاستهای حکومت پهلوی داشت در واقع واکنشی عملی به آن سیاستها و برنامه ها بود.‏‎ ‎‏از طرف دیگر، بیانگر آمال و خواست مردم مسلمان ایران، به رهبری امام خمینی(س)‏‎ ‎‏بود. تاریخ ایران در دورۀ پهلوی اول و دوم، شاهد استقرار حکومتی تک صدایی و‏‎ ‎‏استبدادی با تمام الزامات و ابزارهای آن گرچه این استبداد، بنا به دلایل تاریخی در‏‎ ‎‏مقاطعی با سستی روبرو شد؛ اما با پیروزی کودتای امریکایی ـ انگلیسی در‏‎ ‎‏28 مرداد 1332، که می توان آن را بنیانگذاری مجدد سلسله پهلوی نامید ـ حکومت‏‎ ‎‏پهلوی مجدداً به استقرار و تثبیت نظام سیاسی دیکتاتوری پرداخت و تلاش کرد یک‏‎ ‎‏نظام سیاسی و حزبی یک صدا پدید آورد. دیری نگذشت که دموکراتها به رهبری‏‎ ‎‏«جان اف کندی»، در انتخابات ریاست جمهوری امریکا پیروز شدند و بر اساس دکترین‏‎ ‎‏خود، اصلاحات را در قالب فضای باز سیاسی، برای جلوگیری از قیامهای مردمی در‏‎ ‎‏کشورهای جهان سوم ـ که احتمال سرنگونی حکومتهای وابسته به بلوک غرب و مشخصاً‏‎ ‎‏امریکا را می توانست در پی داشته باشد ـ به انجام رساندند. رژیم سیاسی ایران نیز یکی‏‎ ‎‏از این حکومتها بود که می بایستی اصلاحاتی را با همان انگیزه و هدف انجام دهد. این‏‎ ‎‏اصلاحات با عنوان «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم» که به طور فراگیر تمام ابعاد‏‎ ‎‏زندگی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه ایران را در بر می گرفت، فرصت‏‎ ‎‏ظهور و تجلی یافت. ‏


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 49

‏     از ابتدای این سیاست، با توجه به نقش بیگانگان در طرح و اجرای آن و مخالفت‏‎ ‎‏عملی آن با عقاید و باورهای ریشه ای، مذهبی و فرهنگی مردم ایران با واکنشهای‏‎ ‎‏اعتراض آمیز و انتقادی مردم، بویژه روحانیون مواجه گردید. امام خمینی(س)،‏‎ ‎‏برجسته ترین رهبر حرکتهای معترض و مخالف اصلاحات امریکایی در ایران بودند که از‏‎ ‎‏جریان تصویبنامه لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی وارد صحنه شده بودند. گرچه رژیم‏‎ ‎‏پهلوی نیز اصلاحات را تغییرناپذیر و بطور قطعی امکانپذیر اعلام کرد و به سرکوبی‏‎ ‎‏مخالفان پرداخت که روشن ترین آن، واقعه مدرسه فیضیه قم و مدرسه طالبیه تبریز در‏‎ ‎‏دوم فروردین 1342 بود؛ اما نتوانست نتیجه دلخواه را بگیرد و این حرکتها بتدریج‏‎ ‎‏نهادینه و به جریانی عمده تبدیل شد که تا پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 تداوم‏‎ ‎‏یافت. ‏

‏     واقعۀ 15 خرداد 1342 در واقع، ادامه تسلسل مخالفت روحانیون و مراجع با‏‎ ‎‏اصلاحات و روشهای سرکوبگرانه رژیم پهلوی بود. بدین ترتیب که روحانیون فرا‏‎ ‎‏رسیدن ایام محرّم آن سال را فرصتی مناسب برای تبلیغات علیه برنامه ها و سیاستهای‏‎ ‎‏محمدرضا پهلوی دانسته و با ترتیب جلسات، انجام مکاتبات و صدور اعلامیه هایی‏‎ ‎‏ارتباط بین خود و مردم را گسترش داده و خود را مهیّا می ساختند؛ البته حکومت نیز در‏‎ ‎‏کنترل این فعالیتها سعی تمام و کاملی داشت. بدین منظور در ماه محرّم، خطاب به وعاظ‏‎ ‎‏و روحانیون اعلام و به آنها الزام کرد که در سخنرانیهای ایام محرّم در محافل و مجالس از‏‎ ‎‏بیان سه مطلب خودداری کنند: اول؛ علیه شخص اول مملکت سخن نگویند؛ دوم؛ علیه‏‎ ‎‏اسرائیل مطلبی گفته نشود؛ سوم؛ مرتب به مردم نگویند که اسلام در خطر است.‏‎[1]‎

‏    با تمام تلاشهای ساواک و سایر اشخاص و سازمانها، روحانیون موفق به بسیج نیرو،‏‎ ‎‏بویژه سازماندهی وعّاظ و روحانیون برای ایام محرم گردیدند. در یکی از گزارشهای‏‎ ‎‏ساواک در تاریخ 31 / 2 / 1342 که چند روز مانده بود تا ماه محرّم شروع شود؛ چنین‏‎ ‎‏آمده است:‏


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 50

‏برابر اطلاع حاصله، عده زیادی از طلاب برای سخنرانی در ماه محرّم و صفر و‏‎ ‎‏فعالیت و تنقید علیه دولت از طرف مقامات روحانی به شهرستانهای ایران فرستاده‏‎ ‎‏شده. عده ای از آنها حامل عکس آیت الله خمینی(س) می باشند. ‏

‏     علیهذا در صورت استقرار اراده عالی، چنانچه به ساواکهای تابعه دستور داده‏‎ ‎‏شود، از رفتن منبر و سخنرانی افراد ناشناس تازه وارد به طور کلی جلوگیری گردد،‏‎ ‎‏بی نهایت مؤثر خواهد بود.‏‎[2]‎

‏    پس از شروع ایام عزاداری محرّم، وعّاظ و روحانیون به سخنرانی و وعظ پرداختند.‏‎ ‎‏امام خمینی(س) نیز در حین سخنرانیهای پس از نماز، علیه هیأت حاکمه و رژیم پهلوی،‏‎ ‎‏صحبت می کردند. در اماکن مذهبی و دانشگاهی نیز اعلامیه های امام خمینی(س) مبنی‏‎ ‎‏بر در خطر قرار گرفتن اسلام و لزوم دفاع از آن و تبلیغ علیه هیأت حاکمه پخش و یا بر‏‎ ‎‏دیوارها از جمله؛ در دانشگاه تهران نصب می شد. در این میان همه تلاشهای ارگانهای‏‎ ‎‏انتظامی و امنیتی معطوف به ایام تاسوعاو عاشورا بود و بر اساس گزارش مورخه‏‎ ‎‏31 / 2 / 1342 ساواک که نقل شد، طرحهای انتظامی و امنیتی متعددی در شهرهای‏‎ ‎‏مختلف از جمله؛ تهران و قم برای مقابله با تبلیغات روحانیون تدارک دیده بودند.‏‎[3]‎‏ به‏‎ ‎‏طور طبیعی در این روزها شایعات مختلفی بر له یا علیه روحانیون یا دولت نیز در بین‏‎ ‎‏عامه جاری بود. در یکی از گزارشهای اداره کل سوم ساواک در تاریخ 11 / 3 / 1342 در‏‎ ‎‏مورد فعالیت روحانیون و نقش امام خمینی(س) چنین آمده است: ‏

‏گیرنده: مقامات ساواک به ترتیب سلسله مراتب ‏

‏فرستنده: 333 (اداره بررسیها)‏

‏موضوع: اقدامات روحانیون ‏

‏محترماً به عرض می رساند در هشت روز گذشته به مناسبت ایام محرّم در نقاط‏‎ ‎‏مختلف کشور، مجالس مذهبی و مراسم سوگواری برقرار گردیده و وعاظ و سایر‏‎ ‎‏مبلّغین مذهبی به وعظ و تبلیغ پرداخته اند که هنوز هم ادامه دارد. در چند روز اول ماه‏‎ ‎‏محرّم، اهل منبر حملات شدیدی علیه دولت به عمل نمی آوردند و فقط عده ای از‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 51

‏آنان با کنایه و اشاره انتقاداتی می کردند؛ ولی پس از انتشار اعلامیه جدید آیت الله ‏‎ ‎‏خمینی که در آن دستورهایی راجع به تشدید فعالیتهای تبلیغاتی برضد دولت داده‏‎ ‎‏شده است روش آنان تغییر یافته و در مجالس و محافل دینی با شدت، مردم را‏‎ ‎‏تحریک و علیه دولت، تبلیغ می نمایند. ‏

‏     در اعلامیه آیت الله خمینی(س) نوشته شده است زمانی که بدعتهایی در دین ظاهر‏‎ ‎‏می شود بر علما واجب است که علم خود را اظهار و حقایق را افشا نمایند؛ بنابراین در‏‎ ‎‏حال حاضر آنان وظیفه دارند که بدون ترس از حبس و ارعاب و تهدید؛ به تکلیف‏‎ ‎‏دینی خویش عمل نمایند. در این اعلامیه همچنین گفته شده است التزامی که مقامات‏‎ ‎‏انتظامی از وعّاظ می گیرند، قانونی نیست و التزام گیرندگان، مجرم می باشند. انتشار‏‎ ‎‏این اعلامیه، حتی روش آن عدّه از گویندگان مذهبی را نیز که کمتر وارد جنجالهای‏‎ ‎‏سیاسی می شدند؛ تغییر داده و چون خود را به موجب فتوای آیت الله خمینی(س)‏‎ ‎‏شرعاً مسئول می دانند شروع به انتقاد و تحریک کرده اند...‏

‏     اطلاعات رسیده حاکی است که روحانیون مخالف در نظر دارند در ایام تاسوعا و‏‎ ‎‏عاشورا حداکثر استفاده را از اجتماعات مذهبی نموده، دست به تحریکات و حتی‏‎ ‎‏تظاهرات شدیدی بزنند...‏‎[4]‎

‏    بالاخره ایام تاسوعا و عاشورا فرا رسید. گزارشهای موجود حاکی است که در این دو‏‎ ‎‏روز اکثر وعاظ، روضه خوانها و سخنرانان مذهبی، بخشی از سخنان خود را به انتقاد و‏‎ ‎‏حمله به رژیم پهلوی و اعمال و عملکرد آن اختصاص دادند. در این روزها، جمعیتها، در‏‎ ‎‏دسته های چند صد نفری تا چند هزار نفری در شهرهای مختلف، بویژه در قم و تهران‏‎ ‎‏در نقاط مختلف شهر به راه افتادند و ضمن عزاداری، شعارهایی علیه حکومت پهلوی و‏‎ ‎‏در طرفداری از امام خمینی سر دادند.‏‎[5]‎

‏    امام خمینی(س) در ساعت 30 / 6 بعد از ظهر عاشورای سال 1383 ه . ق. (سیزدهم‏‎ ‎‏خرداد 1343 ه . ش.) در مدرسه فیضیه قم حاضر شدند و سخنرانی تاریخی خود را‏‎ ‎‏انجام دادند. در این روز؛ نیروهای امنیتی و انتظامی رژیم پهلوی در حالت آماده باش‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 52

‏کامل بودند و احتمال هرگونه خطر برای امام و سرکوب مردم انتظار می رفت. این روز‏‎ ‎‏یکی از سخت ترین روزها برای حاج آقا مصطفی بود. بنا به گفته آیت الله محمدعلی‏‎ ‎‏گرامی، حاج آقا مصطفی به شدت نگران جان امام بود. امام بر خلاف روش منبریها ابتدا‏‎ ‎‏روضه خواندند و بعد صحبت کردند. ایشان پس از شرح رخداد دلخراش کربلا، حمله‏‎ ‎‏مأمورین حکومت پهلوی به مدرسه فیضیه در دوم فروردین سال 1342 را، به واقعه‏‎ ‎‏کربلا تشبیه نمودند که با شیون و گریه حاضران توأم گردید. ایشان سرکوب روحانیون و‏‎ ‎‏مردم در آن روز را به تحریک اسرائیل دانسته و رژیم پهلوی را دست نشاندۀ اسرائیل‏‎ ‎‏معرفی نمودند. آیت الله گرامی می گوید: ‏

‏وقتی امام در میان صحبتهایشان از شاه سخن گفتند، حاج آقا مصطفی در حالت‏‎ ‎‏اضطراب به سر می برد و گویا برای جمعیت احساس خطر می کرد؛ بنابراین آقا‏‎ ‎‏مصطفی به من گفت: به آقا بگویید که سخنرانی را تمام کند... آقا مصطفی احتمال‏‎ ‎‏خطری می داد و ظاهراً، قبل از ورود امام به فیضیه حدود شانزده کامیون سرباز جلوی‏‎ ‎‏فیضیه از ماشینها پیاده شده و رژه رفته بودند.‏‎[6]‎

‏    امام خمینی بخش دیگری از سخنان خود را نیز به التزام و تعهد گرفتن ساواک از‏‎ ‎‏وعّاظ و روحانیون که از شاه و اسرائیل بدگویی نکنند و نگویند که اسلام در خطر است،‏‎ ‎‏اختصاص داده و به شدت آن را به باد انتقاد گرفت و محمدرضا پهلوی را از عوام فریبی و‏‎ ‎‏وابستگی به بیگانگان برحذر داشت. ‏

‏     بدین ترتیب تاسوعا و عاشورای سال 1342 در شهرهای مختلف ایران به صحنه‏‎ ‎‏انتقاد علنی از حکومت پهلوی و عملکرد آن تبدیل شد و روزهای یازدهم و دوازدهم‏‎ ‎‏محرّم نیز، در ادامه روزهای قبل به تظاهرات سیاسی مردم علیه رژیم پهلوی تبدیل‏‎ ‎‏گردید و شعارهایی به طرفداری از امام خمینی و علیه شاه و حکومتش سر داده شد. در‏‎ ‎‏روز یازدهم محرّم، دانشجویان دانشگاه تهران نیز به جمع تظاهرکنندگان پیوستند. ‏

‏     سخنان کوبنده و افشاگرانۀ روحانیون و وعّاظ بویژه امام خمینی(س) علیه رژیم‏‎ ‎‏پهلوی، به حیثیت شاه و حکومتش لطمه سختی زد و امام خمینی را به صورت رهبر‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 53

‏مذهبی و سیاسی بلامنازعی در آورد. رژیم در واکنش به این رویدادها و به منظور تهدید‏‎ ‎‏و پایان دادن به تظاهرات، در صدد دستگیری امام خمینی و بسیاری از وعاظ و روحانیون‏‎ ‎‏برآمد.‏‎[7]‎

‏    بدین منظور سعی کردند که دستگیری امام خمینی در ساعتی از شبانه روز باشد که‏‎ ‎‏دسته های عزاداری پراکنده شده و مردم نیز در خانه های خودشان باشند؛ بنابراین‏‎ ‎‏مأموران نیمه شب دوازدهم محرّم برابر با 15 خرداد به دور از مشاهده مردم، منزل امام‏‎ ‎‏خمینی را به محاصره در آورده و بدون سر و صدا از دیوار خانه ایشان بالا رفته و وارد‏‎ ‎‏منزل شدند؛ اما امام خمینی به دلیل کثرت رفت و آمدهای مردم در ایام محرم و بویژه آن‏‎ ‎‏شب که مجلس روضه خوانی نیز داشتند، شبها را در منزل فرزندشان حاج آقا مصطفی که‏‎ ‎‏در نزدیکی منزل خودشان بود می خوابیدند و موقع ورود مأموران به خانۀ امام و ضرب و‏‎ ‎‏شتم کارکنان خانه، به خیال اینکه امام خمینی را مخفی نموده اند، سر و صدای زیادی‏‎ ‎‏ایجاد شد و زمانی که امام برای انجام نماز شب بیدار شده بودند، با شنیدن سر و صدای‏‎ ‎‏مأموران، فوراً لباس پوشیده و خود را به مأموران رسانده و فرمودند: «روح الله خمینی‏‎ ‎‏منم! چرا اینها را می زنید؟ این چه رفتار وحشیانه ای است؟ چرا مانند دزدان از دیوار به‏‎ ‎‏پایین می پرید؟»‏‎[8]‎‏ بدین ترتیب ایشان را دستگیر و بلافاصله به تهران منتقل کردند. در‏‎ ‎‏تهران ابتدا به باشگاه افسران بردند و در سلولی انفرادی زندانی کردند و ساعاتی بعد به‏‎ ‎‏پادگان قصر (بی سیم) انتقال داده و با صدور قرار بازداشت موقت، زندانی کردند.‏‎[9]‎

‏    امام خمینی شبهای محرّم در منزل آقا مصطفی می خوابیدند؛ بنابراین نخستین کسی‏‎ ‎‏که در جریان دستگیری ایشان قرار گرفت، حاج آقا مصطفی بود. او ابتدا سعی کرد که از‏‎ ‎‏بردن امام ممانعت کند، اما تلاش او بیفایده بود؛ زیرا مأموران او را تهدید کردند که اگر‏‎ ‎‏پیش بیاید، به سویش شلیک خواهند کرد. امام خمینی نیز وی را از آمدن نهی کردند و‏‎ ‎‏منع پدر او را منصرف کرد. سید مصطفی با مشاهده این وضعیت با تمام نیرو فریاد زد:‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 54

‏«مردم! خمینی را بردند...»‏‎[10]‎‏ محمود بروجردی (داماد امام) در خاطرات خود از آن‏‎ ‎‏روزها، ضمن تأیید مطالب ذکر شده، یادآور می شود که سید مصطفی پس از دستگیری‏‎ ‎‏امام آرام و قرار نداشت و دنبال راه چاره بود و به نزدیکان می گفت: «چه باید کرد؟».‏‎[11]‎

‏    گرچه آقا مصطفی از ابتدای نهضت امام با ایشان و در کنار ایشان بود؛ ولی از این پس‏‎ ‎‏حضور وی در صحنه نهضت امام، وارد مرحله نوینی شد. از ساعات اولیه بامداد،‏‎ ‎‏مأموریت سنگین خود را در غیاب رهبر نهضت شروع کرد. محمود بروجردی که از‏‎ ‎‏نزدیک شاهد فعالیتهای او بود، در ادامه خاطراتش از آن روز، می گوید: ‏

‏مردم گروه گروه جمع شدند و پس از ساعتی حاج آقا مصطفی، پیشاپیش مردم قم به‏‎ ‎‏طرف صحن مطهر [حضرت معصومه(س)] حرکت کردند. ساعت نُه صبح، صحن‏‎ ‎‏مطهر مملو از جمعیت شد. شعارهای مختلفی به گوش می رسید. از قبیل «یا مرگ یا‏‎ ‎‏خمینی!»، «خمینی بت شکن آزاد باید گردد!»، «ما مرجعمان را می خواهیم»... شهید‏‎ ‎‏حاج آقا مصطفی روبروی ایوان آیینه در صحن، روی یک منبر کوتاهی نشسته بود و‏‎ ‎‏مردم او را احاطه کرده بودند. تا اینکه، نیروهای نظامی از هوا و زمین در خیابانهای قم‏‎ ‎‏به مردم حمله کردند و رفت و آمدها به بیت آیت الله زنجانی برای تعیین تکلیف،‏‎ ‎‏مرتب ادامه داشت، تا اینکه یک نفر از مدرسین حوزه به نام حاج شیخ اسماعیل‏‎ ‎‏ملایری از طرف مراجع آمد و پیام داد که مردم به خانه ها بروند. تا دستور بعدی،‏‎ ‎‏حاج آقا مصطفی در اینجا با سخنانی همراه با شدت ناراحتی و گریه از مردم‏‎ ‎‏سپاسگزاری کرد و چنین بیان کرد: «من از شما مردم خوب و غیرتمند قم که به‏‎ ‎‏مناسبت بازداشت پدر پیرم اینهمه ناراحت و نگران هستید و این احساسات را ابراز‏‎ ‎‏می دارید، تشکر می کنم. این ادامۀ حضور شما در صحنه سبب می شود که پدرم،‏‎ ‎‏زودتر آزاد گردند و به خدمت شما بیایند».‏‎[12]‎

‏    با دستگیری امام خمینی(س) و در غیاب ایشان مسئولیت سنگینی بر دوش حاج آقا‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 55

‏مصطفی ـ که فرزند ارشد بود و البته توان مدیریت و هدایت نهضت و ادارۀ بیت امام را‏‎ ‎‏داشت ـ نهاده شد و او نشان داد که مرد این میدان است و مصمم به پیمودن راه پدرش‏‎ ‎‏می باشد. از صبح روز پانزدهم خرداد، مردم قم و سایر شهرها، دست به اعتراض‏‎ ‎‏دامنه داری زدند. در تهران، دانشجویان دانشگاه تهران، کلاسها را تعطیل کردند و به‏‎ ‎‏تظاهرات مردم پیوستند. بارفروشان نیز از مرکز شهر به حرکت درآمده و به‏‎ ‎‏تظاهرکنندگان ملحق شدند. تظاهرکنندگان که لحظه به لحظه به تعدادشان افزوده می شد،‏‎ ‎‏درصدد اشغال مراکز مهم دولتی و حکومتی از قبیل کاخ مرمر، اداره رادیو، اداره‏‎ ‎‏تسلیحات ارتش و غیره بودند. بازاریان نیز با تعطیلی بازار و تجمّع در مساجد و یا با‏‎ ‎‏پیوستن به تظاهرکنندگان، اعتراض صریح خود را اعلام کردند. به طوری که بازار تهران و‏‎ ‎‏خیابانهای اطراف آن، به مرکز ثقل تظاهرات و در مجموع قیام 15 خرداد 1342 تبدیل‏‎ ‎‏شد و اعتصاب چهارده روزه ای در بازار تهران شکل گرفت.‏‎[13]‎

‏    در روز 15 خرداد که می توان گفت، کل ایران یکپارچه و یکصدا در واکنش به‏‎ ‎‏دستگیری امام خمینی(س) اعتراض داشت، سید مصطفی نیز، در قم که اکنون کانون قیام‏‎ ‎‏و نهضت بود، در کنار سایر طرفداران امام خمینی، به تحقق اهداف قیام پانزدهم خرداد‏‎ ‎‏کمک کرد. یکی از عمده ترین محورهای فعالیت ایشان در این روز، این بود که ضمن‏‎ ‎‏مشورت با افراد مختلف، سعی می کرد که مراجع وقت قم در این مسأله ساکت نباشند و‏‎ ‎‏واکنش نشان دهند. او افکار عمومی را نیز علیه اقدام رژیم پهلوی بر می انگیخت و در این‏‎ ‎‏راه موفق بود. حجت الاسلام محمدحسن تشیّع در این زمینه می گوید: ‏

‏خطابه ها و سخنان محکم این عالم ربانی پس از بازداشت امام خمینی(س) به گونه ای‏‎ ‎‏بود که اغلب می گفتند: این آتش ظلم برانداز حاج آقا روح الله است که از درون حاج‏‎ ‎‏آقا مصطفی(ره) زبانه می کشد، تو گویی که این خود اوست، چنین داد سخن سر‏‎ ‎‏می دهد، انگار این صدای امام(س) است که دیوارهای ظلم را با طنین رسایش فرو‏‎ ‎‏می ریزد و این نبود، جز اینکه ایشان با درک عمیق از چند و چون نهضت اسلامی‏‎ ‎


کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 56

‏امام، به خوبی می دانست که چه باید بگوید و مردم را به کدامین جهت راهنما باشد.‏‎[14]‎

‏    پس از واقعه 15 خرداد 1342 و بازداشت امام خمینی(س)، مسئولیتهای گوناگونی‏‎ ‎‏پیش روی سید مصطفی خمینی قرار داشت؛ از یک سو می بایست که برای آزادی امام‏‎ ‎‏خمینی(س) تلاش کند، از سوی دیگر، شبکه نهضت اسلامی را فعال نگهدارد و‏‎ ‎‏بالاخره، مدیریت بیت امام را بر عهده گیرد. او اعلامیه هایی را تهیه کرده، برای روحانیون‏‎ ‎‏می فرستاد و دستورهای امام را که از داخل زندان به ترفندهای مختلف برایش می رسید،‏‎ ‎‏اجرا می کرد. ساواک در یکی از گزارشهای خود چنین آورده است.‏

‏در شهرستان قم، پسر آیت الله خمینی که مهم می باشد، به جای وی نشسته و‏‎ ‎‏دستورهای او را به مورد اجرا می گذارد و اعلامیه هایی را تهیه می کند و برای‏‎ ‎‏روحانیون می فرستد.‏‎[15]‎

‏    شایان ذکر است که، اولین چیزی که از طرف امام خمینی(س) از زندان به‏‎ ‎‏سید مصطفی رسید، وصیتنامۀ امام بود.‏‎[16]‎

‏ ‏

‎ ‎

کتابزندگینامه و مبارزات آیت الله‏ سید مصطفی خمینیصفحه 57

  • )) رجبی، محمدحسن؛ زندگینامه سیاسی امام خمینی؛ ج 1، ص 263 ؛ قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک؛ ج 2 (فیضیه)، ص 233ـ239، 247.
  • )) قیام پانزده خرداد به روایت اسناد ساواک؛ ج 2، ص 261.
  • )) همان؛ ص 307ـ348.
  • )) همان؛ ص 349ـ350.
  • )) همان؛ ص 351ـ412.
  • )) احمدی، محمدرضا (به کوشش)؛ خاطرات آیت الله محمدعلی گرامی؛ ص 244ـ245.
  • )) رجبی، محمدحسن؛ زندگینامه سیاسی امام خمینی؛ ج 1، ص 267ـ271.
  • )) روحانی، حمید؛ نهضت امام خمینی؛ ج 1، ص 509ـ510.
  • )) رجبی، محمدحسن؛ زندگینامه سیاسی امام خمینی؛ ج 1، ص 287ـ288.
  • )) روحانی، حمید؛ نهضت امام خمینی؛ ج 1، ص 511 ؛ فردوسی پور، اسماعیل؛ همگام با خورشید، از ایران تا ایران؛ ص 100ـ102.
  • )) بروجردی، محمود؛ «حاج آقا مصطفی، لحظه ای امام را تنها نگذاشت»، ندا؛ س 7، ش 22 (پاییز 1376)، ص 29.
  • )) همان جا.
  • )) روح بخش، رحیم؛ نقش بازار در قیام پانزده خرداد؛ ص 42ـ45 ؛ روحانی، حمید؛ نهضت امام خمینی؛ ج 1، ص 532ـ533.
  • )) تشیع، محمدحسن؛ «چهره سیاسی شهید آیت الله سید مصطفی خمینی»، مجموعه مقالات کنگره شهید آیت الله مصطفی خمینی؛ ص 73.
  • )) اسناد ضمیمه؛ سند شماره 1 / 3.
  • )) «اسوه جهاد و اجتهاد»، پیام انقلاب؛ س 3، ش 70 (8 آبان 1361)، ص 50.