گفت وگو با مهدی ثقفی
پای صحبت آقای مهندس مهدی ثقفی برادر کوچک همسر امام مینشینیم. وی تحصیلات خود را در مهندسی برق صنعتی شریف و کارشناسی ارشد مدیریت اجرایی تکمیل نموده و در سالهای دفاع مقدس مسئولیتهای گوناگونی در فولاد خوزستان را بر عهده داشته است. مدیر عامل شرکت سنگآهن گل گهر، سنگ آهن مرکزی ایران، معاون شرکتهای صنعتی و معدنی در سرمایه گذاری تأمین اجتماعی و مدیر طرحهای پتروشیمی در منطقه عسلویه از جمله فعالیتهای صنعتی او است. امروز به عنوان رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل آلومینیوم المهدی به خدمت صادقانه اشتغال دارد.
مرحوم آیت ا... ثقفی از روحانیون برجسته زمان خود بودهاند، و در آن دوره مرسوم نبوده است تا دختران روحانیون در مدارس جدید تحصیل کنند. به نظر شما چگونه همسر امام توانستهاند رضایت پدر را در این امر کسب کنند؟
بسم ... الرحمن الرحیم. پدر ما علیالاصول با تحصیل دخترانشان در خارج از خانه مخالف و اگر تحصیل را در مقطعی ضروری میدانستند علاقمند به معلم سرخانه بودند. از ایشان شنیدم که به دلیل وزانت و وقار خاص خانم، تنها در مورد ایشان
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 192 رضایت داده بودند که به مدرسه بروند. البته این سختگیری ایشان سالهای بعد در مورد صبایای خیلی کوچکتر از خانم کنار گذاشته شد.
در مورد سطح علمی و تحصیلی همسر امام اطلاعات دقیقی در اختیار دارید؟
به طور دقیق اطلاعی ندارم که بعد از ازدواج نزد حضرت امام چه دروسی را آموختند لیکن در بعضی ملاقاتها که خدمتشان رسیدم از قواعد زبان عربی مطالب سطح بالایی را میدانستند و اشعاری از الفیه را نیز از بر میخواندند.
بعد از ارتحال حاج احمد آقا خدمت خانم رسیدم. فرمودند در غزلیات حافظ در ذهنم دوری میزدم. مروری بر محفوظاتم کردم و غزلی را مناسب یافتم که این بیت از آن غزل است:
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود
و سپس چند بیت دیگر از همین غزل را زمزمه کردند و به اتفاق اشک ریختیم.
روابط احترام آمیز میان حضرت امام و همسرشان را چگونه یافته بودید؟ اگر ممکن است در این زمینه توضیحاتی بفرمایید.
خانم به آقا خیلی احترام میگذاردند و این سیره، آموزهای برای فرزندان بود. والدین، بچهها را همیشه ”شما“ صدا میزدند ولذا روابط فیمابین همیشه آمیخته به احترام بود. ضمناً خانم، روی آنچه آقا خیلی حساس بودند مثل بحث ”محرم و نامحرم“ دقت فوقالعاده میکردند و این باعث می شد حرمت امام در منزل صیانت شود.
در مقابل، آقا نیز احترام خانم را رعایت میکردند. در مورد شام خوردن اطمینان دارم که آقا مایل بودند همیشه شام را در منزل باشند و با خانم صرف کنند. تا خانم به سفره نمیرسیدند شروع به خوردن غذا نمیکردند. ضمناً تلاش میکردند کارهای شخصی را خودشان انجام دهند و مراجعه کمتری برای انجام آنها به خانم و حتی بچهها داشته باشند.
در تابستانها که خانم گاهی از قم یا نجف که خیلی گرم بود به تهران میآمدند آقا دلشان زود برای خانم تنگ میشد و میخواستند سریعتر برگردند گرچه در ابتدا آقا
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 193 اصرار داشتند که خانم برای مدتی از گرمای طاقتفرسا بدور باشند!
در مورد رعایت شئون روحانیت از سوی همسر امام نکاتی ذکر شده است که اگر شما نکتهای در نظر دارید بیان فرمایید.
هر وقت خواستیم با ایشان عکس بگیریم حتی این اواخر که خیلی نحیف شده بودند و ما فکر میکردیم قیدشان کمتر شده باشد ابتدا اظهار بیمیلی میکردند و نهایتاً هم که اصرار ما را میپذیرفتند مقید بودند حتماً چادر را سر کنند و کاملاً رو بگیرند و این در حالی بود که میخواستند با برادرشان عکس یادگار بگیرند. لذا تدین فوقالعاده ایشان باعث میشد که احتمال بدهند این عکس ممکن است روزی بدست نامحرم برسد.
وقتی از سفر برمیگشتند مقید بودند برای بستگان نزدیک سوغاتی بیاورند لیکن این سوغاتها در حدود دستمال و جوراب بسیار ساده بود و میگفتند باید شئونات همسر یک طلبه به همین شکل حفظ شود. پیراهنهای خود را خیلی طولانی نگه میداشتند ولی تنوع در لباس پوشیدن را داشتند در مقابل هم اگر کسی کادوی گرانقیمت برای ایشان میآورد خوشحال نمیشدند.
سعیشان همیشه بر این بود که از امام تا میتوانند هزینه نکنند. خیلی راحت بود که به منزل مجللی برای زندگی بروند لیکن تمام مدت ماندن در خانه بسیار قدیمی جماران در کنار حسینیه را بر هر ساختمان پرزرق و برقی ترجیح دادند و معتقد بودند شأن زندگی در بیت یک روحانی باید رعایت شود. این اواخر که امکان بالا و پائین رفتن از پلهها را واقعاً نداشتند یک بالابر بسیار ساده که از نظر بنده ایمنی کافی را هم نداشت برای بردن ایشان به طبقه بالا نصب شده بود!
از صبر و استقامت ایشان در مصائبی که برای ایشان پیدا شده بود چه خاطراتی دارید؟
بردباری ایشان پس از ارتحال مرحوم حاج آقا مصطفی و مرحوم حاج احمد آقا مثالزدنی است. به ویژه پس از ارتحال حاج احمد آقا، حدود سه ماه تمام تقریباً همهروزه اطاقهای جماران را که مملو از جمعیت بود سرکشی میکردند و پذیرای تسلیتگویندگان بودند و هیچ احساس خستگی نمیکردند. نگاه یکسانی به همه
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 194 داشتند و از همه قدردانی میکردند و میهمانان را که صبح میآمدند با کمال خلوص به ناهار دعوت مینمودند. یک مرگ دیگر هم که خیلی ضربه سنگینی به خانم وارد نمود و اکثراً از نظرها مغفول مانده ارتحال آیت ا... اشراقی بود. ایشان در غیاب پسران خیلی به خانه میرسیدند و بار سنگین اداره منزل بیشتر سالها بدوش ایشان بود لیکن خانم در مواجهه با ارتحال ایشان هم خیلی صبوری به خرج دادند و آنرا به خوبی تحمل کردند.
اولین بار که پس از ارتحال حاج آقا مصطفی در تهران خدمت خانم رسیدیم همان عبارت معروف امام که ” فوت مصطفی از الطاف خفیه الهی بوده است“ را از ایشان شنیدیم. نقل میکردند که در شب رحلت ایشان میهمانان غریبهای از ایران به نجف آمده بودند و ممکن است آنها، مصطفی را مسموم و شهید کرده باشند. فکر میکنم نه ایشان و نه آقا هیچیک مایل نبودند خیلی زیاد راجع به شهادت فرزندشان صحبت کنند و اجر تحمل صبر بر داغ اولاد را انتخاب نموده بودند. اگر هم ناراحت بودند در چهره نشان نمی دادند. بنده از خانم حتی نشنیدم که اصراری بر شهید شدن ایشان داشته باشند و یا با پیشوند شهید از ایشان یاد کنند. حد اعلای نجابت یک مادر را در این باره از ایشان دیدیم.
حتی هیچگاه ایشان را پس از ارتحال آقا، بیتاب ندیدم گرچه گاهی ”آه“ می کشیدند و افسوس غیبت و هجرت ایشان را میخوردند.
برخورد ایشان با مسائل انقلاب و گرفتاریهایی که در آن دوره برای حضرت امام و ایشان پدید آمده بود، چگونه بود؟
برخلاف بسیاری از مردم که حادثه دستگیری امام در جریانات سال 42 را با کرامات و داستانهای متعددی نقل میکردند هیچگاه از خانم حرکت معجزهگونهای را که در این مورد قائل باشند نشنیدم و این نشان از روح بلند و شجاعت ایشان داشت که قضیه را ساده میدیدند.
یا در دوره حصر در قیطریه (شاید هم دروس) خانم سعی داشتند مرتباً در کنار آقا باشند و راجع به وضع مزاجی ایشان اکثراً نگران بودند. در آن دوره یکبار موفق به زیارت آقا شدیم به همراه پدرمان که آن هم آقا را درست ندیده به دستور ساواک گفتند
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 195 بفرمائید بیرون و ما ساعتی را منتظر پدرمان ماندیم تا از ملاقات آقا آمدند.
خانم در دوره تبعید آقا به بورسای ترکیه بیشتر از طریق حاج آقا مصطفی نگرانی خود را به آقا منتقل می کردند و بالعکس کسب اطلاع از سلامتی آقا مینمودند. یک بار حاج آقا مصطفی نوشتند که آقا در بورسا فقط مطالعه میکنند و مینویسند و تقریباً هیچ وقت به گردش و تفریح به این نقطه زیبای کنار دریای اژه نمیروند. خانم از حاج آقا مصطفی میخواستند به آقا اصرار کنند خود را خیلی خسته نکنند و تفریح هم بکنند. ظاهراً حاج آقا مصطفی در این اصرار خیلی موفق نبودند!
خانم در همه مراحل نگرانی برای حال و آرامش آقا داشتند با اینکه در تابستان هوای نجف خیلی گرم بود و آقا هم وقتی درسها تعطیل میشد به خانم میفرمودند که به تهران و قم بروند و بستگان نزدیک را صله رحم کنند با این وجود خانم نمیخواستند آقا را تنها بگذارند و سفر را کوتاه می کردند و یکبار یادم میآید که فرمودند خیلی از نزدیکان را این بار نمیتوانم ببینم و باید زود به نجف برگردم. ایشان مایل بودند امام را در غربت تنها نگذارند.
در نوفللوشاتو نیز خیلی نگران امام بودند و مرتباً به حاج احمد آقا سفارش میکردند کنار امام باشند. یکبار حاج احمد آقا به اندرونی آمدند، شاید خواستند یک فنجان چای را با حوصله بخورند خانم گفته بودند که امام میهمان غریبه دارند سریعاً بروید کنارشان یا پشت پرده بایستید و مواظب باشید یک وقت اسائهای به ایشان نشود. در مدت حضور در فرانسه نشنیدیم که از زیبائیهای محل خیلی بازدید نموده و استفاده کرده باشند بلکه بیشتر مواظب پشت صحنه بودند.
برخورد ایشان با میهمانان چگونه بود؟ هم افراد خانواده و هم مسئولین کشور که از ایشان دیدن میکردند؟
در احترام و پذیرایی از میهمانان به تساوی و برابر عمل میکردند. یک بار مستخدم منزل را تشر زدند که چرا در پیشدستی یکی از میهمانان که کمسن و سالتر یا کهنهپوش بوده فقط یک سیب گذاردی در حالیکه پیشدستی طرفین وی یک خیار هم داشت. نگاه تیزبینی در رعایت عدالت و جلوگیری از هرگونه دلخوری و دلشکستگی
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 196 بین میهمانان غریبه و خودی داشتند.
رفتارشان با ما که مرتباً و منظماً به عیادتشان میرفتیم حتی در آخرین ماههای حضور در جماران فوقالعاده بود. هر وقت تلفن میزدیم مشتاقانه ما را میپذیرفتند. در حالیکه باید در بستر میخوابیدند در مقابل میهمان فوقالعاده مؤدب بودند و مینشستند. خواهش ما به دراز کشیدن معمولاً با پاسخ منفی ایشان همراه بود. حتی برای اینکه میهمانان از چای و میوه تناول کنند علیرغم میلشان سعی میکردند نشان دهند که ایشان هم تناول میکنند. اصرار به مشایعت از میهمان را داشتند.
خانوادههایی چون خانواده رهبر معظم انقلاب و آیت ا... هاشمی بطور منظم به دیدار خانم میآمدند و خانم هم تا وقتی که بیمار سخت نشده بودند و سفرهای شهری برایشان مضر تشخیص داده نشده بود مقید به ”پس دادن بازدید“ بودند و در این قضیه هیچگاه به گروهبندیها و مهمتر از آن کم قدرت شدن یک مسئول و قدرتمند شدن دیگری اصلاً و ابداً توجهی نمیکردند و اساس در نظر ایشان، شخصیت خود فرد بود.
گاهی از رفت و آمد خود با مسئولین نیز تعریف میکردند مثلاً خانم با وجود اینکه شاید یاران نزدیک امام را در جناح دیگری هم میدیدند ولی منصفانه سادگی زندگی رئیس جمهور را برای بنده تعریف کردند که وقتی بازدید ایشان را انجام میدادند از منزل ایشان تعریف مینمودند و میگفتند که برای من و یکی از همراهان دو تا صندلی آوردند و خودشان که مبلی نداشتند روی زمین نشستند. آقای رئیس جمهور تا من نخواستم مجلس را ترک نکردند و در پایان خانم فرمودند از این بازدید خاطره خوشی برای من باقی مانده است.
همچنین به بنده فرمودند وقتی آقای هاشمی برای تعزیت ارتحال حاج احمد آقا به دیدارم آمدند بغض گلویشان را گرفته بود و لحظاتی بین ما سکوت برقرار شد. من فکر کردم سکوت را بشکنم بهتر است. بر خودم کاملاً مسلط شدم و گفتم که اگر احمد را خدا به حکمت از من گرفته احمدهای زیادی مانند شما را همچنان برای من و سایر مادران داغدار و شهیدداده نگهداشته و لذا هرگونه بیتابی، ناسپاسی است. با این سخنان بود که آقای هاشمی هم کلام خود را آغاز کردند و از طرف میهمانان با خانم اظهار
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 197 همدردی نمودند.
خانم انسیه خانم ـ ندیمه ایشان ـ که واقعاً حق اول را بر همه ما حداقل در همراهی و مواظبت از خانم درماههای آخر زندگانی ایشان در بیمارستان جم و خاتمالانبیاء(ص) دارند نقل کردند که در سیزدهم بهمن سال گذشته ـ روز ورود خانم به ایران در سال 57 ـ رهبر معظم انقلاب به دیدار ایشان آمدند. خانم که در آن روزها به زحمت چشم باز میکردند و کسی را نمیشناختند، آن روز خیلی هوشیار ظاهرشده بودند و کاملاً به سالگرد ورود به وطن توجه داشتند و حتی در وقت خداحافظی به رهبر فرمودند با تمام جمله که ”سلام بنده را خدمت خانم برسانید“و این در آن شرائطی که خانم جملات را به زحمت ادا میکردند و گاهی خانم انسیه خانم ترجمان ما بودند شگفتانگیز بود.
در پایان لازم است به سهم ناچیز خود از مسئولین جمعآوری و انتشار ویژهنامه خانم و ادای وظیفهای که در مقابل این مادر فداکار و داغدیده انقلاب بعهده گرفتهاند تشکر و قدردانی کرده از خدای مهربان آرزوی قبولی این عبادت را برای آنان دارم.
کتابقدس ایران، بانوی بزرگ انقلابصفحه 198