تأثیر شدت و ضعف نفس بر قوا و بدن
ضعف طبیعت و استعداد حرکت استکمالی نفس
وجه ضعف آلات بدن انسان
رابطۀ قوا با وهم
ضعف قوای عقلیه، مسبَّب از ضعف بدن نیست، بلکه قضیه بالعکس است؛ نفس از اول که شروع به تدبیر بدن می کند و مشغول اوست، به جبلّۀ فطری کم کم که بزرگ می شود، بعد از چهل سالگی علاقۀ خود را از بدن کم می کند، چنانکه آیات و اخبار هم به این معنی شاهد است که این مرحلۀ آغاز رشد عقل و نفس است و وقتی که به اربعین رسید، رشید می شود. اگرچه بعد از اربعین کم کم میل طبیعی عقل از بدن به واسطۀ رشدی که پیدا می کند، کم می گردد در صورتی که بالاجبار
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 143 آن را متوجه طبیعت نکند، که در آن صورت نفس مجبور است طبعاً مزاج را ترمیم کند و به آن جهتی بپردازد که علاوه بر انعزال طبیعی نفس، ناخوشی و آفت و دردی را که از خارج رسیده و بدن را تهدید می کند، دفع کند. و هر اندازه تحلیلی که به بدن روی می دهد، قوا و آلت عمّالۀ خود را مهیّا کند تا مدافعه به عمل آید. ولیکن به آن اندازه که عنایت خود را طبعاً از بدن کم می کند، از آن جهت دائماً به واسطۀ استکمالی که در جوهرش پیدا می شود رو به عالم غیب دارد و از طبیعت روگردان است.
زیرا این طور نیست که نفس بعد از اکمال بدن از جای دیگر آمده و متعلق به بدن شود، بلکه خود این اجسام و عناصر طبیعی وقتی که در سیر تکاملی و ترقی افتاد و در راههای ترقی واقع گردید، مثلاً نباتات طعمۀ حیوانات شدند و آنها طعمۀ بشر شدند و در آن دستگاه هاضمۀ پیچیدۀ مستعده افتاده و تصفیه شده و قسمت تصفیه شدۀ آن نطفه شده و آن هم در صورتی که در رحمِ قابل و معتدل و بی آفت بیفتد، در جوهرۀ آن نطفه، حرکت واقع می شود تا آنکه یک تکه گوشت می گردد. و چون حرکت در جوهر است، جوهر که از قوه به فعلیت می آید، به تدریج قوۀ نامیه که مرتبه ای از کمال است از جوهرۀ آنچه در سیر ترقی افتاده است از سه طرف شروع به بزرگ شدن می کند و طوری می شود که در رحم از افق منویت بیرون می آید که آخر افق آن، اول افق ـ مثلاً ـ علقه است و آخر مرتبۀ آن، اول مرتبۀ مضغه است. همان جوهر ترقی می کند و به یک افق دیگری وارد می شود که افق لمس است که اگر در آنجا به او دست بزنی، خودش را جمع می کند. و به تدریج در این لمس ترقی می کند، و مدام ازدیاد را در این موجود مشاهده می نمایی؛ از قبیل چشم و سمع و هکذا، که در نفس تولید می شود. و به عبارت دیگر: افق نباتی که کامل شد و از آن مرحله که
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 144
گذشت، مرحلۀ حیوانی با نفس ضعیف تولید می شود که لمس ضعیفی دارد و کم کم قوی می شود و تمامی قوای نفسیه تکمیل می گردد.
ولی چون جوهرۀ همان عناصر، ترقی کرده این است که همین طبیعت است که رو به بالا می رود و روز به روز بزرگ می شود. البته خودش چون ولیدۀ طبیعت است تعلق فطری به آن دارد و مدام به تدریج صفا پیدا می کند و بزرگ می شود و در جوهرش سیر می کند و هرچه سیرش بالا می رود، از طبیعت بالاتر رفته و از افق طبیعت به تدریج ارتقا پیدا می کند و به تدریج که از طبیعت بالاتر می رود، طبیعت را کنار زده و پرده های آن را می شکافد و اعتنا به جسمانیت نمی کند. و چون صفا می یابد، تعلق فطری کم می شود و در حقیقت مغزِ طبیعت است و هر قدر مغز رو به صفا می رود، قشر، نازک می شود و جوهر مغزی قوّت می گیرد. و لذا از آن طرف که ترقی در قوه زیاد می شود، توجه به عالم غیب نسبت به توجه فطری و جبلّی بیشتر می گردد. فلذا نفس، آلاتی را که در جهت تقویت جسمانیت و طبیعت است، کمتر استعمال می کند و آلات به تدریج ضعیف می شود وجسم هم ضعیف می شود، تا آنجا که کم کم می بینی قوا تعطیل می گردد؛ سامعه ثقل پیدا می کند، باصره ضعیف و کم نور می گردد و هرچه اینها از این طرف ضعیف می شوند، از آن طرف قوۀ عقلانی زیاد می گردد.
اگر به میزان شرع رفتار کرده و عملش طبق آن باشد، قوۀ عقلیه در تجرد زیاد می گردد. و اگر به میزان شرع رفتار نکرده، قوۀ واهمه زیادتر می گردد و به طرف شیطان الکلّ که وهم الکلّ است نزدیک می شود.
از این رو می بینی شخصی که شرور است، نفسش مادامی که جوان
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 145
است، چون آلات قوای شیطنت جوان است با غضب و شهوت و زور و زدن و کشتن و تعدیات همراه است. و وقتی آلت غضب که آلت زدن و حمله است به تدریج سست شده وآلت شهوت ضعیف می گردد ومی بیند از این راهها دیگر نمی شود آن شیطنت و قوۀ وهمیه کار کند، همین قوه به آن طرفی می رود که ممکن است با آن قوه اظهار شیطنت بشود؛ نفس که از اینها توجهش را کم کرد، لابد توجه به آنچه که ممکن است، زیاد می شود. و می بینی قوۀ واهمه قوی می گردد و لذا می بینی که شیخ، حریص شده و حب ریاستش زیادتر گشته و تمام آن توجهات و عنایات که بر همۀ قوای شیطنت پخش شده بود، در این قوه که اکنون با آن می تواند کار کند جمع می شود، و تا می بیند در بدن قوۀ حمله و قوۀ شهوت رانی نیست، حب مال و حب ریاستش زیادتر می شود، تا بالاخره قوۀ واهمه بزرگ تر می شود و به شیطان الکلّ که وهم الکلّ است نزدیک می گردد. چنانکه از آن طرف اگر آدمی شد که عقلش بیشتر بوده و کسب رضای الهی می کرده، قوه عاقله اش بیشتر می شود و توجه نفس به آن طرف می شود، این هم به عقل الکل و ملک و جبرئیل نزدیک تر می شود...
آلات شهوت و غضب در شیخ و کهنسال که بازوی آهنین می باشند به تدریج کم می شود و وقتی شیخ مشاهده کند که دیگر آن بازوی با قدرت وجود ندارد که بتواند غضب خود را اعمال کند، از آن جهت برمی گردد، چون این راه بسته شده است و وقت آن می رسد به آنچه که ممکن است، مثل قوۀ خیالیه و وهمیۀ بیشتر بپردازد و لذا گفتیم که حب ریاستش بیشتر می شود. و این حب طبیعت و وهم و خیال و آمال در پیر بیشتر است؛ چون می بیند دو سال دیگر از حبیبش جدا می شود، در نتیجه علاقه اش زیادتر می گردد، به خلاف جوان، گرچه چیزی از مال دنیا در دستش نباشد، اقلاً یک اطمینانِ ظنی به
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 146
خود دارد که درسالهای دیگر زندگی خواهد نمود و درنتیجه آن قدر طالب دنیا نیست؛ برای اینکه می گوید: ما هستیم و خودش را مَثَل «کن للدنیا کأ نّک تبقی أبداً» می بیند، ولی آدم پیر می بیند که دارد می رود و محبوب به دستش نیامده، از این رو قوۀ واهمه و خیالیه اش قوی تر می شود.(83)
* * *
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 147