
مجید شفیعی
جادوگری یا جاروگری؟
نصف شب بود. توی خوابم صدای گِریه میآمد. صدای گریه، مثل یک مدادِ سیاهِ نوک تیز، سرم را خط خطی میکرد. خیلی بلند بلند بود؛ من ترسیدم! نمیدانستم صدای پرندههاست یا بجهها یا صدای اسباببازیها یا صدای دفترها و کتابها. صدای مامان هم بود که میگفت: نه نه تورج جان! نترس! نترس! چیزی نیست عزیزم!
خواب دیدی. ببین! ببین ایرج هست! من هم هستم ببین!
سرباز ارتش دمکراتیک یونان- سال 1947
این نیروها در جنگ داخلی یونان با نیروهای دولتی درگیر بودند.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 482صفحه 18