
قصهی پیامبران (حضرت ابراهیم (ع)- قسمت دوم)
نوجوانِ
خداپرست
مجید ملا محمدی
مادر رفت. ابراهیم صبر کرد تا شب از راه رسید. بعد
از غار بیرون آمد و به سوی دشت راه افتاد. آسمان
پر از ستاره بود. رودخانهی بزرگی در آن
نزدیکی، با شتاب پیچ و تاب میخورد و جلو
میرفت.
ابراهیم به ستارهها خیره شد. به دشت
و درخت ها و رودخانه با دقت نگاه کرد و
گفت: « خداوند چه آفریدههای زیبایی دارد!
چه ستارههای پُر نوری، چه رودخانهای چه
درختهای پُر میوهای...!»
کمی که جلو رفت، صدای گروهی از مردم به
گوشش خورد. جلوتر رفت و با تعجب ایستاد.
آنها در مقابل ستارهی زهره تعظیم کرده
بودند. پیرمردی که بزرگشان بود میگفت: «ای ستارهی
زهره، ای خدای بزرگ، ما تو را میپرستیم. ما تو را دوست داریم.»
ابراهیم ساکت نماند و بلند گفت: «آری او خداست!»
پیرمرد با خوشحالی نگاهش کرد. مردها به طرف او برگشتند. پیرمرد
نام جنگنده: پولکویی 27
کشور سازنده: آرژانتین
تیپ: جنگنده تک نفره
موتور: رولز رویس
حداکثر سرعت: 1050 کیلومتر بر ساعت
تجهیزات: -4 اسلحه 20 میلی متری کانن
مجلات دوست کودکانمجله کودک 334صفحه 8