![](http://statics.imam-khomeini.ir/UserFiles/fa/Majallat/MajalleDust/626/626_27.jpg)
دست کودک را در دست بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید.
قصه های پنج انگشت
· مصطفی رحماندوست
جشن تولد کوپلو بود. مامان و بابا خانه را
چراغانی کردند و به بچه ها گفتند:
« شمع و کیک و بادکنک بخرید.»
اولی گفت:« بزن بریم!»
دومی گفت:« کیک بخریم! شمع بخریم!»
سومی گفت:« دیر نکنین. پول ببرین.»
چهارمی گفت:« یه هدیه خوب بخرین.»
کپلو چی گفت؟
گفت:« جونی جونی، آخ جون
میوه و شیرینی شده فراوون
شمع و چراغ و پولک
روز تولد منه
تولدم مبارک.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 291صفحه 27