دهان، صدف دریاست!» انار به صدف گفت:«صدف دریا! بگو آ ...!»
صدف گفت:«آ ....» و دهانش باز شد. انار یک دانهی سفید آنجا دید و گفت:«وای! چه دانهی قشنگی!» صدف گفت:«دانهی خودت است.» انار گفت:«اما اینجا قشنگتر است.»
نودو نه صدف دریا تا انار را دیدند گفتند:«به ما هم دانه میدهی؟!
انار گفت:«بله میدهم!»
انار، دانه دانه شد و دانههایش، مرواریدهای صدف دریا شدند.
مجلات دوست خردسالانمجله خردسال 395صفحه 6