مطلع فجر
سامری سوزوشی باید بیضا کرد
موسوی طلعتی از جانب سینا کرد
نبض میعاد به رگبرگ گل یاد شگفت
روح میلاد در آیینۀ دلها آمد
خون خورشید به رگهای فلق سرخ دوید
شعله آگین نفسی شعشعه آسا آمد
با ردائی به بلندای سپیدار از اوج
علم فتح بر افراشت و از عالم بالا آمد
عطر تکبیر به گلدستۀ مینا پیچید
موج گلفام اذان زمزمه آرا آمد
سورۀ شمس بخوانید که از مطلع فجر
مژده از آیت والشمس و ضحٰیها آمد
آب و آیینه به سجاده گلبرگ نهاد
وز بلورین نفسش بوی مسیحا آمد
نور مینائی مهتاب ز سیمابی ماه
روشن از طلعت آن آینه سیما آمد
ساحل شوق به شور آمد و از تندر عشق
موج بر موج فرو ریخت که دریا آمد
احمد خوانساری