***
گفت محمد که ز دشت بلا
بی سر آیند حسین مرا
ای لب تو تشنه ترین غنچه ها
کرده غمت با دل خونم چه ها
دل خوشی و عشق نگردند جمع
شاهد من آتش و اشک است و شمع
طوطی اگر در قفس آئینه داشت
چلچلة ما غم دیرینه داشت
غصه حریف دل مشتاق نیسته
هرکه کند شکوه ز عشاق نیست
نادر بختیاری
***
.
انتهای پیام /*