***

چو از جان پیش پای عشق سر داد

سرش بر نی نوای عشق سر داد

به روی نیزه و شیرین ‌زبانی

عجب نبود ز نی شکرفشانی

اگر نی پرده‌ ای دیگر بخواند

نیستان را به آتش می‌ کشاند

سزد گر چشم ‌ها در خون نشینند

چو دریا را به روی نیزه بینند

شگفتا بی ‌سر و سامانی عشق

به روی نیزه سرگردانی عشق

ز دست عشق در عالم هیاهوست

تمام فتنه‌ ها زیر سر اوست

 

قیصرامین پور

***

. انتهای پیام /*