***

باز هم دور یکدگر جمعند

در حسینیه بچه های محل

وقتِ دیگر نمانده، نزدیک است

موعد فاطمیه اول

 

صبح زود است و آمدند اینجا

آب و جارو کنند هیئت را

در هیاهوی آن نفهمیدند

گردش بی امان ساعت را

 

همه بودیم راضی از اینکه

ساده از فاطمیه نگذشتیم

بعد نصب سیاهی هیئت

شب رسید و به خانه برگشتیم

 

سایه شوم کرکسی آن شب

رد شد از روشنایی مهتاب

تو در آن سوی مرزها بیدار

ما در این سوی مرزها در خواب

 

از گلوی مناره های شهر

می رسد باز هم صدای اذان

صبحگاهان کبوتری آمد

از دیار عراق نامه رسان

 

خبر آورد: حاج قاسم رفت

خبر رفتنش جهانی شد

خبر آمد به کاظمی پیوست

خبر آمد که آسمانی شد

 

لاله روییده باز هم از خاک

بین آتش میان گرد و غبار

از دل آسمان ندا آمد:

السلام علیک یا سردار !

 

روز تشییع پیکرت هر شهر

از تو سهمی برای خود می خواست

همه در سوگ تو عزادارند

همه جا محفل عزا برپاست

 

کاظمین و قم و خراسان و

کربلا و نجف، چه غوغایی ...

راست می گفت مادرم، سردار!

تو امیر تمام دل هایی

 

تو تمام عراق و ایران را

با حضور خودت صفا دادی

همه ی شهرها ولی یک سو

چه صفایی به کربلا دادی

 

دست تو جلوه ای از عاشورا

از علمدار دشت خون، عباس

ای عمو جان دختران شهید

ای عموی همیشه با احساس

 

بعد از امروز نام کرمان هم

می رود جزو هفت شهر عشق

به دیارت خوش آمدی سردار

قهرمان حماسه های دمشق ...

 

صدر اخبار ما به زودی ها

رجعت قهرمان ایرانی

میرسد با ظهور حضرت عشق

لشگر قاسم سلیمانی

 

فاطمه افشاریان

***

. انتهای پیام /*