***
دل توفانی من! باز چه غوغاست تو را
که در این موج و خطر میل به دریاست تو را
مرد اینباره نه ای ورنه سواران رفتند
مانده وسوسه ای سلسله در پاست تو را
موج بود آنکه از این صخره به دریا پیوست
تو کویری عطش سینه صحراست تو را
بی پر عشق پریدن نتوان لاف مزن
تو اسیر هوسی لانه همین جاست تو را
باده می جوشد و هنگامه نوشانوش است
قابل فیض نه ای ورنه مهیاست تو را
آنکه پر پر شد از این باغ گلی دیگر بود
تیغ حق لایق آن زخم نمی خواست تو را
حسین اسرافیلی
***
.
انتهای پیام /*