حسن نوغانچی صالح معروف به " بهمن صالحی" سال 1316 در شهر رشت به دنیا آمد. وی کارمند کتابخانه ملی رشت بود و نخستین فعالیت های ادبی خود را از سال 1333 با چاپ آثار نظم و نثر در مجلات فردوسی، سپید و سیاه و امید ایران آغاز کرد. او در آغاز بیشتر به قالب غزل می پرداخت اما پس از آشنایی با نیما یوشیج به سرودن شعر نیمایی نیز روی آورد. بهمن صالحی در ۳۱ سالگی «مردی از گیلان» را سرود که برخی آن را یک «اتفاق» در شعر دهه چهل عنوان می کنند. تولد دوباره شعر صالحی با پیروزی انقلاب اسلامی، اتفاقی فرخنده بود که در چهارچوب غزل و غزلواره نمود بیشتری یافت تا در شعر نیمایی وی که تمایل شعری اش بیشتر به حوزه شعر کلاسیک یا رویکرد کلاسیک به شعر نو بود، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و وقوع جنگ تحمیلی، با رویکردهای آیینی آمیخته شد و وجه شاعرانه غالب بر آثارش، از وی سیمایی ارائه کرد که در روزگار «جنگ» به عنوان شاعر تصویرگر «مقاومت» در یادها ماند. شعر «دوباره اصغر» که شاعر برای کودک شیرخواره ای که در اندیمشک به شهادت رسید، سرود و همچنین سروده بانوی آب در منقبت زهرای اطهر (س) نمونه ای ارزشمند از شعر آن سال هاست .
از ویژگی های دیگر اشعار صالحی برجستگی «عاطفه» در اشعار جوانی و «اندیشه» در اشعار متأخر و ارتباط عاطفی و زبانی او با آدم های زمانش است که به خاطر روانی بیان و مناعت اندیشه از همان آغاز با سروده هایش در باور شعر دوستان جای گرفت. اشعار این شاعر معاصر در آیینه مطبوعات کشور بارها مورد نقد و بررسی قرار گرفته است .شرکت در کنگره های ادبی استانی و کشوری و دریافت لوح های تقدیر نشان از موقعیت برجسته وی در عرصه شعر معاصر کشور دارد. صالحی در تمام قوالب شعری طبع آزمایی کرده ولی پیشکسوتان وادی شعر و ادب معاصر، وی را با غزل هایش می شناسند. سال 1345 مصادف است با انتشار اولین مجموعه شعری وی با نام «افق سیاه تر» از وی کتاب های متعددی چاپ شده که عمده موضوعات آن ها اجتماعی، مذهبی، دینی، دفاع مقدس و یاد کرد بزرگان گیلان و عشق به ایران اسلامی است. بیان احساسات و عواطف شخصی در مدح اهل بیت (ع) و شخصیت های فرهیخته جامعه از وی چهره ای ممتاز در عرصه ادبیات انقلاب اسلامی ارائه کرده است .
باد سرد شمال، سلام بر مرگ، کسوف طولانی، نخل سرخ، زخم های زیبای عشق، در حوالی عطش، باغ کاغذی، زمزمه های آدینه و همسفر با کلمات از جمله کتاب های منتشر شده این شاعر گیلانی است.
***
شیرمردا! به تو در بیشه ی آهن چه گذشت
بر تو در حجم شب دشنه و دشمن چه گذشت
پشت آن پنجره ی منفعل از تابش ماه
بر تو ای اختر پاک شب میهن چه گذشت
زیر آوار جنون آور شلاق و سکوت
چه به روح تو فرود آمد و بر تن چه گذشت
بر دلت "روزنه ی عاشق خورشید بهار"
در سیه چال بدون در و روزن چه گذشت
بر لبت در دل تاریکترین لحظه ی عشق
جز پیام گل و آینده ی روشن چه گذشت
من چه گویم که به مرغان هراسان دگر
بی تو در وسعت تنهایی گلشن چه گذشت
برق شمشیر پدر صاعقه ی وحشت بود
آه بر خرمنت ای پور تهمتن چه گذشت
گر چه جامم به لب ازخون جگر بود دریغ
کس ندانست که در سوگ تو بر من چه گذشت
بهمن صالحی
***
.
انتهای پیام /*