***
(تقدیم به امام راحل)
آن پیر در دل شب از آفتاب می گفت
تکبیر عاشقان را تفسیر ناب می گفت
از گرمی حکایت می سوخت استخوانش
پیرانه سر به یاران درس شباب می گفت
او رود بود و در دشت او دشت در بهاران
با خیل بیقراران از پیچ وتاب می گفت
آن بوته ی شقایق در سرخی و سیاهی
خون شفق به تن داشت از انقلاب می گفت
آن عابر پریشان در کوچه های غربت
بیداری دلش را با ماهتاب می گفت
آن تک درخت در دشت اندوه عاشقان را
با حالتی دگرگون در گوش آب می گفت
آن پیر آنکه از او کوه استقامت آموخت
آواز عاشقان را در دل جواب می گفت
پیشانی بلندش تفسیر کردنی نیست
صبح شکفته صبحی از آفتاب می گفت
غلامحسین عمرانی
***
(از مجموعه شعر غزل خاک و خاطره)
.
انتهای پیام /*