***
(تقدیم به امام راحل)
پیر این میکده تا همدم جانان بشود
کشتی باده مگر مرکب توفان بشود
تا به میخانه رسد پای دل و دست غزل
نامِ هر کوچه مزین به شهیدان بشود
زر خورشید رها ساخته از محبس شب
پس از این کاسبی ماه فراوان بشود
بیرق نور بلند است به آفاق و خوشا
بشکند قیمت آیینه و ارزان بشود
گل شده راهبر و سرو صف آرای چمن
این چنین قافله ی باغ به سامان بشود
غیر این پیر پریشان که شد بلبل مست
چشم نرگس به تمنای که گریان بشود
تا مبادا دل دریایی اش آزرده شود
موج برخاسته و دست به دامان بشود
نکند از نفس سرد خزان ها بی تو
مزرع سبز فلک باز پریشان بشود
آتش عشق تو در خرمن دل شعله زده ست
داغ تو آینه ای نیست که پنهان بشود
گل حدیث غمت آرام به پروانه که گفت
سوخت تا محفلش از اشک چراغان بشود
چشم آبادی ما سمت خرابات تو بود
نگذاریم که این میکده ویران بشود
سیده فاطمه موسوی
***
.
انتهای پیام /*