|
||||||
گفتوگو با حجت الاسلام والمسلمین امام جمارانی
هنوز هم وقتي پا به محلهي جماران ميگذاري رد پاي خاطرات مرداني بجاست كه ياد و خاطرهي حضرت امام خميني(س) را برايت زنده ميكنند و براي نسل سوميهايي كه آشناييشان با امام(س) تنها در حد گفتههاي ديگران است نشستن پاي صحبتهاي ياران و نزديكان ايشان كه خاطرات بكري از بنيانگذار كبير انقلاب اسلامي دارند غنيمت است.
حجت الاسلام و المسلمين سيدمهدي امام جماراني، يكي از آن چهرههايي است كه هنوز هم در محلهي جماران حضور پررنگي دارد و اهالي اين منطقه نام و چهرهي او كه از ياران و همسايههاي خوب بنيانگذار جمهوري اسلامي بود را ميشناسند.
وي درآستانه چهلمين روز در گذشت همسر مکرمه امام خميني(س) در محل كتابخانهي جماران به تشريح خاطرات خود درباره امام(س) و همسرشان پرداخت.
شما آشنايي طولانياي با اين خانواده و مرحوم حاج احمد آقا داريد، آيا از ازدواج حضرت امام چيزي شنيدهايد؟
همسر محترم حضرت امام (س) خانم خديجه ثقفي از خانداني بزرگ و ريشهدار و روحاني بودند. پدر ايشان مرحوم آيتالله محمد ثقفي كه از نوادر روزگار خود و دانشمندي بنام و فرهيخته و فرزانه به شمار ميآمدند و مجتهدي عاليمقام و شخصيتي ممتاز بودند و ايشان فرزند مرحوم آيتالله ميرزا ابوالفضل كه از نوابغ دوران در تهران بودهاند و مادر خانم ثقفي از اشراف و متمولين و ثروتمندان زمان خود بوده و در ميان فرزندان و نوادگان خود بنام خازنجون معروف و خانمي منيعالطبع و با سخاومت بودهاند كه از اوصاف فاضله و اخلاق كريمهي ايشان بسيار نقل شده است. خانم ثقفي همسر حضرت امام در محضر چنان پدر و دامان چنين مادري تربيت يافته و تحصيلات و فراگيري علم و دانش را در كنار پدر و مادر و اساتيد آن زمان آموخته و داراي كمالات لازم شده بودند. اما در پاسخ به سوال شما باید بگویم که چيزي كه مشكل به نظر ميآيد اينكه دختري در اين شرايط و داراي رفاه و زندگي اشرافي بتواند با يك روحاني كه از مواهب زندگي چندان برخوردار نيست ازدواج کند لكن وقتي آيتالله لواساني كه واسطهي ازدواج ايشان با امام بود و اوصاف حضرت امام را به عنوان يك طلبه فاضل و متدين و استاد حوزه معرفي ميكند، خانم ثقفي با يك رفت و آمد كوتاه و خوابي كه ميبيند دلباخته امام و به همسري آن يگانه دوران مفتخر ميشود و زندگي پرنشيب و فراز و توأم با حوادث گوناگون و بينظير با اين ازدواج شروع ميشود .
در دوران مبارزات، ايستادگي در برابر مشکلات نيازمند شجاعت و روحيه خاصي بوده است، شما استقامت و شجاعت همسر امام را در اين زمينه چگونه يافتهايد؟
در كورانها شخصيت و منش و تحمل و استقامت كم نظير خانم ساخته شده به طوري كه در کنار امام در مراحل مختلف مبارزات ايستادگي و مقاومت ميكند و براي فرزندان و بستگان يك الگوي استقامت ميشود.
مرحوم احمد آقا نقل ميكرد كه ”وقتي نيمه شب 15 خرداد 1342 به خانه امام هجوم برده و امام را دستگير نمودند برادرم حاج آقا مصطفي بسيار بيتابي ميكرد مادرم به او نهيب زد كه مصطفي رشادت و شجاعت را از پدرت ياد بگيرد چرا اينقدر بيتابي ميكني و اين موجب شد كه حاج آقا مصطفي ديگر تحمل و خودداري كند“ خانم ثقفي مصائب و مشكلات فراوان در زندگي ديده كه هركدام كافي بود انسان را به زانو درآورد لكن با كمال طمأنينه تحمل نموده و در رحلت آيتا... مصطفي خميني و يا ارتحال حضرت امام و يا درگذشت مرحوم حاج آقا احمد خميني بجاي آنكه ايشان بيقراري از خود نشان دهد ديگران را توصيه به صبر و تحمل و شكيبايي مينمود.
نقل شده که حضرت امام نسبت به همسر خود احترام خاصي ميگذاشتند و در زندگي نيز رعايت حال ايشان را داشتهاند. آيا شما با چنين مواردي مواجه بودهايد؟
امام در تمام مراحل خانم را عزيز و محترم ميشمردند و هميشه فرزندانشان را به حفظ حرمت خانم توصيه مينمودند و هميشه رفاه حال خانم را در نظر داشتند و تا ميتوانستند مشكلات خانم را كم كرده و موجبات رفاه را فراهم ميكردند. در اينجا بيتناسب نديدم خاطرهي شيريني از حضرت امام كه در خانهي استيجاري زندگي ميكردند و سختي مستأجري تبديل به خريد خانه شد نقل كنم كه امام ميفرمود: «در خانهايكه نزديك به شش ماه در آن ساكن بودم، صاحب خانه گفت: بايد خانه تخليه شود چون ما خانه را ميفروشيم و نياز به پولش داريم. و من پولي كه بتوانم آن را خريداري كنم نداشتم و فقط آنچه ذخيره داشتم حدود سه هزار تومان بود. خانه قيمتش نزديك به نه هزار تومان بود. شب كه به خانه آمدم به خانم گفتم: بايد خانه را تخليه كنيم. ايشان گفت: هنوز شش ماه نشده كه به اين خانه آمديم چگونه تخليه نماييم و كشيدن اساس براي ما بسيار مشكل است. در اين هنگام بسيار متأثر شدم ودعا کردم. روزي به زيارت حضرت معصومه سلام الله عليها رفته بودم در آنجا کنار بقعهاي نشسته بودم که دو نفر آمدند و خواستند پولي را به امانت بگذارند و به سفر مکه بروند، من نپذيرفتم اما آنان پافشاري کردند که ما ميخواستيم اين پول را نزد كسي به امانت بگذاريم از هركه پرسيديم شما را معرفي كردند و از شما ميخواهيم كه امانت ما را نگهداريد تا شش ماه ديگر كه ما برميگرديم (آن موقع بانك و جايي براي نگهداري امانات مردم نبود) من گفتم: امانت نميپذيرم و نميتوانم امانت شما را حفظ كنم. ايشان اصرار كردند و من گفتم: در يك صورت ميپذيرم كه به من اجازهي تصرف آن را بدهيد و من پس از سفر شما از پول ديگري به شما بدهم. آنان قبول كردند. پول آنها شش هزار تومان بود و قبض دادم و آن روز صاحب خانه را خواستم و به او گفتم: خانهات را فقط به شخص خاصي ميفروشي يا هركس خريدار باشد؟ گفت: هركس بخرد! گفتم: حاضري به من بفروشي؟ گفت:”حتما و تخفيف هم ميدهم“ منزل را به كمتر از نه هزار تومان خريده و سند آن را گرفتم. وقتي خبرش را به خانم دادم بسيار شادمان و خوشحال شد و هفته ديگر همان روز چهارشنبه به حرم براي زيارت رفتم و باز كنار همان بقعه نشسته بودم و ناگهان آن دو نفر صاحب امانت آمدند و پس از سلام و عليك گفتند: ما از سفر حج منصرف شديم آن امانت را به ما پس بدهيد. من در درون بسيار ناراحت شدم و با يك توجه و توكل بر خدا به آنها گفتم كه روز چهارشنبه ديگر بياييد همين جا پولتان را به شما ميدهم ولي در دل بسيار نگران بودم و دو روز بعد صبح بود که در خانه را زدند و مصيّب پيشكار آقاي پسنديده از خمين آمده بود و دستمالي به دست داشت و به من داد پرسيدم: اين چيست؟ گفت: اين سهم شما است از فروش زمينهاي خمين كه آقاي پسنديده براي شما فرستاده است و آن مبلغ شش هزار تومان بود و روز چهارشنبه در همان نقطه صحن مقدس پول امانت را پس دادم.»
|
||||||