عکاسی از ورود امام تا روز ارتحال
گفتگو با علی کاوه
علی کاوه را با آنکه بیش از 60 سال سن دارد، هنوز هم در کسوت عکاس در کنار زمینهای ورزشی میبینیم. عکاس ورزشی صاحبنامی که در مقام عکاس صدا و سیما؛
عکسهای زیادی از حضرت امام (س) گرفته و حتی یکی از آنها بر روی اسکناس هم چاپ شده است .با او به گفتوگو نشستیم که در ادامه آمده است.
به عنوان اولین سوال از خودتان بگویید
.
در روستایی بین آمل و محمودآباد در سال 1325 به دنیا آمدم. 7 ساله بودم که به تهران آمدم. در میدان امام حسین فعلی پیش آقای زرافشان عکاسی را شروع کردم و از
سال 1340 با مطبوعات همکاری میکنم. اولین نشریهام فردوسی بود و از سال 47 تا 54 در روزنامه اطلاعات، اطلاعات هفتگی، بانوان، جوانان و در انتها در دنیای
ورزش فعال بودهام.
در سال 54 در آزمونی که از طرف صدا و سیما برگزار شد، 104 نفر شرکت کردند. 2 نفر عکاس و 2 نفر هم برای چاپ عکس استخدام شدند. با لیسانس تجربی در سال 54 وارد
تلویزیون شدم. در سال 54 لیسانس تجربی بودم و با ماهیانه 2700 تومان استخدام شدم و در سال 74 با حقوق ماهیانه 20890 تومان بازنشسته شدم و همچنان در بخش
ورزشی با مطبوعات همکاری دارم.
عمده فعالیت مطبوعاتی شما در بخش سیاسی بوده یا ورزشی؟
من از سال 1340 در بخش عکاسی ورزشی شروع به فعالیت کردم. ولی وقتی انقلاب شد، اولین عکس را از امام هنگام ورودشان گرفتم. ما دو همکار بودیم که به او گفتم
تو به فرودگاه برو، من هم میروم بهشت زهرا. من اولین عکس امام را در بهشتزهرا گرفتم و وقتی انقلاب به پیروزی رسید، تمام نگاتیوهایی را که داشتم بردم و به
تلویزیون تحویل دادم. در صورتی که هیچ عکاسی این کار را نمیکرد. تلویزیون در حال اعتصاب بود و آن عکسها مال خودم بود ولی چون به مسایلی پایبند بودم تمام
نگاتیوهایی را که داشتم بردم و به تلویزیون تحویل دادم.
تمام نگاتیوهایم در تلویزیون است و آخرین عکس امام هم باز در بهشتزهرا بود که از ارتحال امام گرفتم. یعنی من از سال 57 در بخش تولید تلویزیون کار میکردم.
بعد به واحد خبر قسمت سیاسی منتقل شدم. در آنجا شروع به عکاسی از وزرا و استانداران و فرماندهان و سران مملکت کردم. وقتی انقلاب به پیروزی رسید از بهشت زهرا
تا مدرسه علوی عکس گرفتم و از مدرسه علوی به قم رفتم که در آنجا هم عکاسی میکردیم. بعد امام مریض شدند و به بیمارستان قلب آمدند و از آنجا هم به جماران
رفتند که تمام این مراحل را عکاسی کردم.
در جماران هم هر روز صبح به آنجا میرفتم و تا ساعت 2 و 3 که امام با مردم یا مسئولان دیدار داشتند و نیز پیامهای نوروزی هر سال را عکاسی میکردیم. چندین
بار کل عکاسان را دعوت کردند که امام در تراس بنشیند و عکاسان عکاسی کنند. یک عکس من هم از امام، روی اسکناس چاپ شد.
خرداد 1361 بود که حدود 8 عکاس از روزنامههای جمهوری اسلامی، اطلاعات، کیهان و مجله پیام انقلاب و نیز صدا و سیما و تلویزیون نزد امام آمدند. از تلویزیون
دو عکاس بودیم که من 36 فریم عکس گرفتم. همه این عکاسها آن روز از امام عکس تکی میگرفتند. هیچکس عکس امام با عکاسها را نداشت. من 8 فریم عکس گرفتم. یعنی
2 بار لنز را عوض کردم و 4 یا 5 فریم از عکاسها با امام عکاسی کردم. طی 11 سالی که امام از سال 57 تا 68 زندگی کردند، در این 11 سال امام عکسی با عکاسها
ندارد. ولی چون من عکاس بودم، سعی کردم امام با عکاسها هم عکس داشته باشد.
یک خاطره دیگر اینکه امام روی صندلی نشسته بودند. من وارد اتاق شدم و هر کاری کردم که بگویم این آقا مدیر خبر است. محافظی که ایستاده بود گفت: این آقا
عکاس است؟ گفتم نه. گفت پس نمیتواند داخل شود. یعنی کسی که مجوز داده و معرفینامه داده بود که من بروم عکاسی کنم، خودش را راه ندادند.
من به فاصله ده متری از امام دوزانو نشستم و 3 فریم عکس گرفتم؛ بعد 1 متر جلو آمدم، دوباره 3 فریم گرفتم. سپس 1 متر جلو آمدم و همینطور ادامه دادم تا به
یک متری امام رسیدم. به آنجا که رسیدم چون دوربین موتور درایو نبود، نگاتیو 36 فریم تمام شد. آمدم فیلم را عوض کنم، گفتند برو بیرون و خود امام فهمیدند و
خندیدند. چون اگر من در 1 متری امام مینشستم 5 فریم بیشتر نمیتوانستم عکس بگیرم، ولی با این روش 36 فریم عکس گرفتم.
خاطره دیگرم اینکه با 8 عکاس رفتیم از امام عکاسی کنیم. امام عمامه سرشان نبود و یک پیراهن سفید و یک عرقچین سیاه به سر داشتند. من 36 فریم عکس گرفتم و
فیلم را عوض کردم. به حاج احمد آقا گفتم این عکسها که گرفتم به دردت نمیخورد. گفت چرا؟ گفتم خبر و تلویزیون، عکس رسمی میخواهد. حتماً باید امام عمامه
سرشان باشد. وقتی آمد در گوشی به امام بگوید آن را هم گرفتیم. ولی امام گفتند لازم نیست. همینها کافیه. و بعد که امام شعرهایش به بازار آمد دیدم که دوستی
این عکس را چاپ کرده که در کتاب تصویر آفتاب این عکس موجود است. وقتی که امام در بیمارستان قلب بودند، محاسن امام بلند شده و من عکسی که با نور زرد گرفته
بودم، عکس خیلی خوب بود. وقتی چاپ کردم عکس یک تن زردی داشت و گفتند که این عکس قابل چاپ نیست. این مصادف شد با زمانی که امام برای صلح فرمودند من این زهر
را نوشیدم که گویی این عکس گویای آن بود و در کتاب تصویر آفتاب چاپ شد.
در مصلا هم پیکر امام در یخچال بود و فقط تلویزیون روی دکل فیلمبرداری میکرد و هیچ عکاسی را به بالای دکل راه نمیدادند. سه بار طناب را بستم و بالا رفتم و
لنز و تلهها را عوض کردم. هر بار یک عکس انداختم.
حالت و احساسات خودتان را از اولین باری که از امام عکاسی کردهاید بیان کنید
!
عکاسی از امام خیلی مشکل بود. چون شما به چشمان امام نمیتوانستید نگاه کنید. من یک بار در فیضیه قم وقتی با تله عکاسی میکردم، ایشان از دوربین به من نگاه
میکردند و احساس میکردم که میلرزم. یک قدرت و ابهت عجیبی داشتند. ترس نبود، بلکه یک عظمت بود. من چند بار از امام عکاسی کردم. یادم نمیآید که سلام کرده
باشم. چون ابهت عظیمی داشتند. من با سران کشور، عکس دو نفره زیاد دارم ولی هیچ وقت نتوانستم با امام عکس بگیرم چون قدرت آن را نداشتم.
مثلا در سال 57 وقتی به صورت امام نگاه میکردم، به نظر یک مرد 50 ساله با صورتی بشاش و زیبا میدیدم. ولی در سال 68 که بیمار شدند، عکس به نظر میرسد که
70 سال پیر شدهاند. چیزی که در فیلم زیاد مشخص نمیشود و حالا نمیدانم مملکتداری سخت بود یا بیماری که داشتند. این شکسته شدن در سیمای امام مشخص بود.
چند بار اتفاق افتاد که خصوصی از امام عکاسی کنید؟
سه چهار بار اتفاق افتاد. ولی بهترین آن، دفعه دومی بود که رفتم و توضیح دادم. کمکم جلو رفتم تا فریمهای بیشتری بتوانم عکاسی کنم. در سال 61 بود که هم
تجربههایم بیشتر شده و هم مسلطتر بودم. لنز را هم عوض کردم ودر عکاسی خود عکاسها را هم گرفتم.
دفتر امام چه قدر برای امر عکاسی اهتمام میورزید؟
میدانید که روزنامهها کمتر به عکس نیاز دارند ولی هر شب اخبار تلویزیون را داریم. مثلا 8 سال جنگ داشتیم و امام هر شب پیام میدادند. نمیتوانستند با یک
عکس این پیامها را پخش کنند. در صورتی که روزنامهها میتوانند با یک عکس، 4-5 صفحه کار کنند ولی در تلویزیون مثلا برای یک پیام 6 دقیقهای باید وقتی
گوینده را نشان میدهند، تصویر هم مرتباً عوض شود. به همین دلیل ما باید از امام و دیدارهایشان زیاد عکس میگرفتیم ولی هر چه به دوستانی که در دفتر امام کار
میکردند، میگفتیم توجهی نمیکردند. البته قصدی نداشتند ولی فکر میکردند که تلویزیون فقط فیلم برایش کافی است. در صورتی که تلویزیون را در خیابانها
نمیتوانستند بگذارند.ولی عکس را در خیابانها و در تظاهرات مردم میتوانستند در دست بگیرند و شاید پرتیراژترین عکس، همین عکس امام در سال 61 باشد که هنوز
در دست مردم دیده میشود. گاهی من از روی فیلمهای تلویزیون 2 یا 3 حلقه گرفتهام تا یک عکس خوب در بیاید. دهها بار فیلم را نگاه میکردیم و مجبور بودیم.
آیا پیش آمده بود که در طول این عکاسیها امام با شما واکنش یا برخوردی و سلام و علیکی و یا صحبتی داشته باشند؟
ما به قم رفته بودیم و کارمندان تلویزیون میخواستند از آقای قطبزاده شکایت کنند. آن موقع آقای قطبزاده مدیرعامل صدا و سیما بود و دیداری بود بین کارکنان
واحد خبر صدا و سیما با امام. وقتی یکی از آنها خواست مطلبی را در این رابطه برای امام بخواند. امام دستش را بالا برد و ناگهان چراغها خاموش شد. چنین احساس
شد که منظور امام این بود که سخنی گفته نشود. در این زمان شاید بیش از یکی دو دقیقه طول نکشید و من اشاره کردم که چراغها را روشن کردند.
سکوت همه جا را فرا گرفته بود و دوربین من که 120 بود، صدای زیادی داشت. در این سکوت گفتم توکل بر خدا و اولین عکس را انداختم و امام هم شروع به سخنرانی
کردند.روزی هم در فیضیه پس از شهادت آقای مطهری، جمعیتی که در فیضیه بودند خیلی زیاد بود و گاهی بعضی افراد از شدت فشار جمعیت از حال میرفتند. مار روی
داربست بودیم ولی امام با آرامشی عجیب با مردم دیدار میکردند. گویی که میدانستند اتفاقی برای کسی نمیافتد، در صورتی که ما همیشه مضطرب بودیم.
سال 61 که برای عکاسی رفته بودید، دفتر امام دعوت کرده بود یا از طرف تلویزیون رفته بودید؟
جماران نور خوبی برای عکاسی نداشت. ولی با نور طبیعی مثل این بود یک فیلتر جلوی دوربین بگذارید و عکاسی کنید. خیلی بهتر بود آن روز که عکاسی میکردیم هوا
ابری باشد. در بعضی از عکسها آفتاب درآمده و یک کنتراست صورتی دارد. ولی گاهی آفتاب زیر ابر بود و آن شانس زمانی بود که عکاسی میشد.
این عکس همان است که در شناسنامه امام است؟
بله. ولی از من نگرفتهاند. آن عکس را هم که روی پول است، روابطعمومی بانک مرکزی ایران از تمام روزنامهها و آژانسها مثلا 500 عکس جمع و از بین آنها
انتخاب میکنند. این عکسی که من انداختهام انتخاب شد و به کسی دادند که واقعا خوب از روی آن عکس نقاشی کرده و روی پول انداختهاند.
آیا شکایتی کردهاید که عکس شناسنامه امام بدون رعایت قانونی به نام کس دیگری ثبت شده است؟
من به تلویزیون رفته و نامهای نوشتم که رییس آرشیو تلویزیون گواهی مبنی بر اینکه 36 فریم عکس متعلق به من است؛ با شماره ثبت و امضا که من به همه
خبرگزاریها مثل ایسنا و غیره هم دادم را ارایه دادند.
الان متأسفانه در آرشیو تلویزیون خیلی از فیلمها در حال از بین رفتن است. در صورتی که این تاریخ مملکت است و بعضی بیموالاتیها باعث از بین رفتن فیلمها
میشود و کسی نیست که رسیدگی کند. وقتی ما میگوییم میگویند چرا فیلمها را بر نداشتهاید؟ در صورتی که ما کارمند تلویزیون بودهایم و فیلمها و دوربینها
مال تلویزیون است و حق نداشتیم که دست خودمان نگه داریم. من 60 سال سن دارم و میتوانم بگویم که به اندازه 110 سال کار کردهام. چون همیشه 2 یا 3 جا کار
کردهام و 5 سال هم در جبهه عکاسی کردهام. 2 تا مدرک جنگ دارم، ولی در پرونده بازنشستگیام یک روز هم جبهه ندارم.
الان شانس آوردهام که 50 سال است عکاس ورزشی هستم و کار ورزشی میکنم. در صورتی که بعضی از همکارانم از فشار روحی خانواده که بعد از این همه سال عکاسی چه
عاید ما شده است، دچار سکته شدهاند. متأسفانه کسی رسیدگی نمیکند. یک بار یک دوربین من را که 12 میلیون تومان ارزش داشت، دزد برد و کسی حتی حال مرا
نپرسید. زمانی که سیروس قایقران فوت کرد، رفتم انزلی خوابیدم و صبح که بیدار شدم ماشین و دوربینم را بردند.
ماشینم پیدا شد ولی دوربین پیدا نشد. خلاصه کسی به فکر اشتغال ما نیست. من به 5 المپیک، 5 بازی آسیایی، 2 جام جهانی فوتبال و 7 یا 10 جامجهانی فوتسال هم
رفتهام. آن موقع دوستان به من میگفتند که آنقدر نَدو کفشت پاره میشود. ولی صبح از ساعت 7 تا 3 بعد از ظهر کار میکردم. ساعت 3 میرفتم روزنامه و تا شب
کار میکردم و با قناعت هم زندگی کردهام.
من همیشه چند کاره بودم. در کاخ گلستان ثروت بزرگی دستم بود. 4000 شیشه مربوط به 200 سال پیش یعنی زمان قاجاریه که به من تحویل داده بودند و در حال بازسازی
آنها بودم که به نمایشگاه تحویل دهیم. انقلاب که شد، تحویل دادم. خیلی از افراد گفتند که مقداری بردار ولی من گفتم که اینها مال من نیست. چند وقت پیش که به
کاخ گلستان رفتم یک عکس کشتی پهلوانی بگیرم، حتی بیست هزار تومان پول چاپ را هم دادم. وقتی کارمندها مرا شناختند، تشکر کردند که شما باعث شدید این فیلمها
بماند و این برای من بس است و پشیمان نیستیم و خوشحالم که عکسهایم در تلویزیون است. ولی اگر آنها خوب نگهداری نکنند مقصر هستند.
من تنها ناراحتیام این است که این همه عکاسی کردهام از مناطق جنگی مثل فاو و زمان ارتحال امام. چرا نباید 100 یا 200 عکس خودم داشته باشم. چون اگر داشتم
میتوانستم الان از آن عکسها نمایشگاه بگذارم. ولی همه در آرشیو تلویزیون است.
مثلاً در خرمشهر زمانی که هنوز خرمشهر را از دست نداده بودیم، عکسهای زیادی گرفتهام که در آرشیو تلویزیون است.
درباره مراسم ارتحال بگویید
.
روز ارتحال امام زمانی که آقای گلپایگانی در مصلا نماز خواندند، من به بهشت زهرا رفتم و روی کانتینرهایی که روی هم چیده شده بود، با چند تا از بچههای مسلح
که روی کانتینر بودند، میرفتیم. اگر از آن بالا میافتادم حتماً خفه میشدم، چون کافی بود که بند دوربین به گردن شما باشد، ولی بچهها مراقب من بودند. من
حدود 12 حلقه عکاسی کردم و غرق کار خودم بودم. ناگهان تابوت امام شکست و عکس گرفتم و من با هلیکوپتر به صدا و سیما برگشتم.
تمام مدت نگران بودم که نکند فیلمها را از من بدزدند. از یکی از دوستانم که لیسانس عکاسی داشت پرسیدم که عکسهایت کو؟ گفت من داشتم گریه میکردم که من
ناراحت شدم و گفتم گریه تو به چه درد میخورد. عکسهایت به درد میخورد.
شما خودتان هیچ وقت احساساتی نشدید؟
چرا، یک روز به خاک عراق رفته بودم که آزادهها میخواستند به ایران بیایند؛ یعنی 25 مرداد سال 69. ما اولین گروه بودیم که با وزیر کشور آن زمان به خاک عراق
رفتیم. ما اول اسرای عراق را تحویل دادیم. بعد وقتی عراقیها به خاکشان رفتند، روی خاکشان افتادند و فرمالیته بود البته. وقتی بچههای ایرانی وارد خاک ایران
شدند به خاک افتادند و بدون توجه به اینکه خار و خاشاک صورتشان را زخمی کند، خاک را میبوسیدند و من خیلی گریه کردم، ولی عکاسی هم کردم. روزی که امام آمدند
و گروهی دانشآموز که سرود برخیزید ای شهیدان را خواندند هم گریه کردم؛ ولی در همه مواقع عکاسی هم میکردم. من نمیگویم نباید گریه کنیم یا دچار احساسات
نشویم، ولی باید کار هم کرد.
در دفتر امام، حاجاحمد آقا با شما در مورد عکاسی صحبت کرده بودند؟
نه فقط یک بار فردی به تلویزیون مراجعه کرده و گفته بود که حاجاحمد آقا خیلی زیبا است. شما این عکسهایی که از ایشان در تلویزیون پخش میکنید همهاش
بیریخت است که من گفتم شما از ایشان وقت بگیر و من هم میآیم عکاسی میکنم.
آن روز وقتی به جماران رفتم، یک حلقه از حاجاحمد آقا عکس گرفتم ولی با خودم فلاش چتری بردم. فلاش چتری نور را غیرمستقیم به چهره بر میگرداند و عکس زیباتر
میشود که 48 فریم عکس گرفتم. از ایشان با علی پسرشان و با پیرمردی هم که برایشان چای میآوردند عکس گرفتم که آن عکسها زیباترین عکسهای حاجاحمد آقاست.
فکر میکنید اگر فرصت بهتری در اختیارتان بود، برای عکاسی از امام چطور عکاسی میکردید؟
وقتی شما برای بار اول در جایی عکاسی میکنید، اشکالاتی خواهد داشت. ولی هر بار که تکرار شود بهتر خواهد بود. مثلاً وقتی من در فضای اتاق که تاریخ یک عکس
است، عکاسی میکردم، وقتی یک یا دو فریم میگرفتیم، میگفتند بس است. چشمشان درد میگرفت. ولی من با یک لنز 85 میلیمتری که دیافراگم آن 8/1 بود عکس
میگرفتم که خیلی بهتر بود و این یک تجربه بود که در این دیدارها کسب کرده بودم. مشابه اینها، الان عکاسها اگر 3 لنز نداشته باشند، حتماً 2 لنز را دارند
ولی آن موقع لنزها تک لنز بود و باید عوض میکردیم. یعنی تجهیزات مثل الان نبود و سرعت وسایل عکاسی هم مثل الان نبود.
آیا عکسهایی را که از امام میبینید و زمانهایی که شما نبودهاید دوست داشتید که چنین موقعیتهایی برای شما بود؟
بله. مثلاً آن عکس را که امام چای در دست دارند یا مثلاً آقایی که بچهاش را پیش امام برد که در عکس بچه به امام گل میدهد. به هر حال برای هر عکاسی اینکه
بتواند از زندگی خصوصی شخصیتها عکاسی کند لذتبخش است؛ حتی اگر نخواهد از عکسها استفاده کند.
به نظر من از زندگی خصوصی شخصیتها باید عکس گرفته شود و لازم نیست که همه عکسها پخش شود. چند وقت پیش که من زندگی آقای گاندی را نگاه میکردم، عکس در
زندان و یا عکسش که دست بچهای را گرفته دیدم که جالب بود. ولی مسئولین ما هنوز برای عکس جایی را باز نکردهاند. عکاسها را هنوز محرم خودشان نمیدانند.
البته شاید مقصر هم ما باشیم. مثلاً اگر به کاخ گلستان بروید جایی هست که آهو شکار کردهاند و در حال پختن آن عکس دارند. یا بازسازیهای حرم که الان شهرداری
خیلی کار خوبی میکند که از جاهایی که بازسازی میکند، قبل از بازسازی عکس میگیرد که بسیار جالب است.