|
|||||||
خاطرات عیدی و هدیه دادن امام
عیدی امام
مرتضی اشراقی : منزل امام در نوروز سال 1368 خيلى شلوغ بود، من و ياسر و محمدتقى در خانه دايىام داشتيم بازى مىكرديم و منتظر بيرون آمدن امام بوديم. يكدفعه حسن آقا از در وارد شد و گفت: عيدى گرفتيد؟ گفتيم: نه. گفت: سريع برويد كه آقا شما سه تا را صدا كرده. ما با سرعت به آنجا رفتيم. عيدى امام به ما در سال هاى 65 تا 67 سيصد تومان بود؛ ولى سال 68 به ما هزار تومان عيدى دادند. امام هميشه وقتى مىخواستند عيدى بدهند هيچ وقت نمىگفتند: بگير. مىگفتند: بيا جلو. ما را يكى يكى در بغلشان مىنشاندند و بعد عيدى مىدادند و يك دستى روى سر ما مىكشيدند و بعد مىرفتيم.
...
ما هر موقع به مسافرت می رفتیم برای امام سوغاتی می آوردیم. یک بار که به مشهد رفتیم، من برای امام از تابلوفرش هایی که روی آن «یاقائم آل محمد» نوشته بود، خریدم و به ایشان دادم. امام نیز یک هزار تومانی به من دادند. هزار تومان در آن موقع خیلی زیاد بود و بسیار خوشحال شدم.
***
زهرا اشراقی : امام مقید به عیدی دادند بودند و همان 100 تومان یا 200 تومانی هم که میدادند ما را خوشحال میکرد. زمانی هم تصمیم گرفتند که ماهیانه هم پولی بدهند. به شوخی هم میگفتند که اینها اول ماه پیدایشان میشود تا پول را بگیرند! هدیه برای عقد هم میدادند. یک انگشتر عقیق به رضا دادند که الان هم در دستش است و همیشه برای دامادها سفارش انگشتر عقیق خوب میدادند.
***
حجت الاسلام و المسلمین محمد علی انصاری: هنگامی که امام در قم اقامت داشتند، بعضی مواقع بچه ها دنبال ماشین امام تا کنار خانه می دویدند و امام آنها را با خود به خانه می برد و به آنها کتاب یا هدیه دیگری می داد.
***
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن رحیمیان: یکی از دوستان همراه با خانواده اش به دستبوسی حضرت امام نایل شدند. بعد از دستبوسی، به من گفت: پسرم -که کلاس پنجم دبستان است- دفتر نقاشی اش را برای تقدیم به امام آورده بود که محافظان مانع آوردن آن شدند. برای همین خیلی ناراحت شده است. دفتر نقاشی را گرفتم و در روز بعد ضمن توضیح، خدمت امام تقدیم کردم. حضرت امام با دقت تمام اوراق آن را ملاحظه فرمودند و بویژه با مشاهده نقاشی پشت جلد دفتر که یک تانک بود و چرخ های آن را مدادتراش و تنه آن را کتاب و لوله شلیک آن را یک مداد و سرنشین آن را یک طفل دانش آموز تشکیل داده بود، متبسم شدند. سپس دستور فرمودند که برای تشویق این دانش آموز خردسال و همچنین طراح آن دفتر که به وسیله امور تربیتی منطقه سه آموزش و پرورش تهران تهیه شده بود، جایزه ای مناسب پرداخت شود که جایزه همراه با نامه ای از سوی دفتر به آنها تقدیم شد.
...
لباس های امام از یکی دو دست تجاوز نمی کرد با اینکه پارچه ها و لباس های دوخته و ندوخته زیادی برای ایشان هدیه می آوردند، ولی هر چه برای ایشان سوغات یا هدیه می آوردند، همه را به دیگران می دادند.
***
فاطمه طباطبایی: من وقتی که به پاریس رفتم، در اولین دیدار، ایشان به عنوان اینکه یاسر به دنیا آمده است یک طلایی به من دادند و معلوم بود که آن را از قبل تهیه کرده بودند. یا مثلا یک روز پیش ایشان رفتم، هدیه زیبایی برایشان آورده بودند. امام گفتند: من این را برای هدیه تولد علی گذاشتم و یادشان بود که فردا تولد علی است. یک دفعه دیگر رفتم، یک تابلوی چوبی برای علی داده بودند که آیات قرآن روی آن نوشته شده بود و به من گفتند که فردا تولد علی است و من این را برای تولد او گذاشته بودم. برای من خیلی جالب بود که اولا زمان تولدها یادشان است و بعد هم به مناسبتی یک چیزی به عنوان هدیه می دادند، با اینهمه مشغله فکری و ذهنی که داشتند، از این مسائل کوچک خانوادگی غافل نبودند.
***
قبول هدیه:
صدیقه مصطفوی: د ر خصوص قبول هدیه به خاطر دارم فرزند کوچکم در سن پنج سالگی از سفر مشهد تسبیحی برای امام سوغات آورد و ایشان با قبول تسبیح و تشکر بسیار، هزار تومان به او دادند.
***
سید رحیم میریان: در ملاقاتی با حضرت امام، به همراه فرزند کوچکم به خدمتشان رسیدیم. امام در ایوان روی صندلی نشسته بودند. بچه را خدمت امام بردم و ایشان دستی بر سرش کشیدند. بعد از ملاقات امام فرمودند: بچه را جلو بیاور. من به نزدیک ایشان رفتم. امام گفتند: این بچه شماست؟ گفتم: بله، مهدی است؛ اسمش را شما گذاشتید (به جای برادر شهیدش، سید مهدی) یک انگشتر طلای زنانه در نزد امام بود، آن را به من دادند و فرمودند: این انگشتر را بگیرید و برای او نگه دارید.
|
|||||||