سرمقاله
امام فرمود بروید سپاه را تشکیل دهید
" عباس دوزدوزانی" از پایه گذاران سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
دوم اردیبهشت سالروز دستور تاسیس سپاه پاسداران از سوی حضرت امام خمینی (س) است . گرچه آغاز فعالیت و شکل گیری این نهاد انقلابی به همان روزهای پیروزی انقلاب باز می گردد که خلاء ناشی از نبود نیروهای امنیتی و نظامی وفادار به جمهوری اسلامی توسط نیروهای مردمی پر شد و این نیروهای همیشه در صحنه بعدها نام سپاه پاسداران را برخود نهادند و در عرصه دفاع مقدس هم خوش درخشیدند.این نهاد انقلابی محبوب دل امام نیز بود و ایشان می گفتند:« من از سپاه راضى هستم، و به هیچ وجه نظرم از شما برنمىگردد. اگر سپاه نبود، کشور هم نبود. من سپاه پاسداران را بسیار عزیز و گرامى مىدارم. چشم من به شماست. شما هیچ سابقهاى جز سابقه اسلامى ندارید». البته ایشان در جای دیگری نیز تاکید می کنند که « لازم به تذکر است که بیش از پیش باید به اخلاق اسلامى سپاه توجه شود تا سپاه از هر جهت مظهر کامل سرباز اسلام باشد.»:
انقلاب اسلامی برای تمام جامعه ایرانی دارای یک موقعیت و شان ویژهای بود و همه برای حفظ آن تلاش میکردند؛ کسانی که در سالهای قبل و بعد از 15 خردادماه در جریان مسایل سیاسی، اجتماعی و مبارزاتی قرار داشتند و در دو دهه پس از سال 42 فعالیت میکردند به خوبی حرکتها و مقابلههای رژیم طاغوت را به یاد میآورند.
طبیعی بود که این سوال در ابتدای کار مطرح بود که چگونه میتوان از انقلاب حفاظت کرد؟ با توجه به شرایط و اوضاع موجود به نظر میرسید که باید یک بازوی نظامی محرم انقلاب به وجود آید چون نیروهایی که از گذشته باقی مانده بودند کفایت حفاظت از انقلاب را نمیکردند.بنده که از زندانیان قبل از انقلاب بودم و تنی چند از زندانیان آن دوره به دنبال آن بودیم که این بازوی نظامی - که باید اعتقادی و فکری باشد - شکل بگیرد. این بازوی نظامی باید در کنار نظامیگری ضرورتهای جهان و زمان و آیندهنگری لازم را میداشت.
مشابه همین دیدگاه در سه جریان دیگر پس از انقلاب نیز وجود داشت جریان دولت موقت نیز با وجود تفکر خاصی که داشت معتقد بود که انقلاب نیازمند یک جریان نظامی و بومی برای حفاظت از خود است؛در آن مقطع جریانهای نظامی و انتظامی موجود نمیتوانستند به تنهایی موفق باشند.
در آن مقطع جریانی تازه از مجموع مبارزان قبل از انقلاب تشکیل شده بود که به دلایل متعدد با یکدیگر هماهنگ شده بودند و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی آن روزها را تشکیل دادند؛ این جریان، جریانی دیگر بود که به دنبال شکلگیری چنین بازوی نظامی بود.
در آن مقطع نیز جریان دیگری تحت رهبری شهید" محمد منتظری " و دو افسر شایسته و نخبه یعنی شهید" نامجو " و شهید "کلاهدوز "شکل گرفت که آنها با دوستانشان به شهید منتظری متصل شده بودند و ایشان" سادجا" را تشکیل داده بود و فعالیت این گروه را سازماندهی کرده بود.
ارتباط تنگاتنگ عناصر این چهار جریان توانست سپاه را تشکیل دهد .در آن مقطع یک شورای 12 نفره از این چهار جریان تشکیل شده بود که از طرف سادجا شهیدان منتظری، نامجو و کلاهدوز از طرف سازمان "مجاهدین انقلاب اسلامی" شهید "بروجردی"، آقای "محسن رضایی"، "محسن سازگارا" و گاهی" الویری" از طرف دولت موقت آقای "رفیق دوست"، آقای" دانشجعفری" و "دکتر افروز" و از طرف زندانیان سیاسی قبل از انقلاب آقای "جواد منصوری"،" ابوشریف"، بنده و برخی مواقع" ابراهیم محمدزاده" و همچنین از طرف شورای انقلاب آقای" موسوی اردبیلی" و گاهی آقای" هاشمی رفسنجانی" در جلسات شرکت میکردند که در این جلسات درباره تشکیل این بازوی نظامی بحث و گفتوگوی بسیاری صورت گرفت.حضور نمایندگانی از سوی شورای انقلاب در جلسات این هستهی 12 نفره نشاندهنده این بود که هم این جریانها جا افتادهاند و هم با توجه به ارتباطشان با شورای انقلاب حمایت این شورا را کسب کردهاند؛ البته در ابتدای کار طبیعی بود که هر جریانی نظرات خود را اهمیت میداد ولی آرام آرام پس از چندین جلسه دیدگاهها به یکدیگر نزدیکتر شد و این شورای 12 نفره به وحدت رسیدند؛ شاید در بدنه هر تشکیلاتی دیدگاهی مطرح میشد ولی در اصل مشکلی وجود نداشت.در آخرین روز فروردین سال 58 که امام خمینی (س) در قم به سر میبردند، اعضای این شورای 12 نفره به این نتیجه رسیدند تا برای کسب تکلیف از امام (س) خدمت ایشان برسند و نتیجه تصمیمات خود را به ایشان برسانند به همین جهت این شورا تصمیم گرفت تا بنده و آقایان محسن رضایی و رفیقدوست خدمت امام (س) برسیم.ما امام خمینی (س) را در اتاقی که ایشان تفسیر سوره حمد میفرمودند ملاقات کردیم؛ در آن دیدار امام (س) رو به ما فرمودند "مسالهای که دنبال میکردید چه شد؟" من گفتم "تقریبا به نتیجه رسیدهایم ولی هنوز دولت موقت به ویژه آقای یزدی معتقدند که باید سپاه را دولت تشکیل دهد". امام (س) هم این مساله را نفی کردند و فرمودند بروید سپاه را تشکیل دهید و ما این فرموده امام (ره) را فرمان دانستیم.
ما با شور و شعف به تهران بازگشتیم و در جلسه شورای 12 نفره، سخنان امام (س) را به دوستان اعلام کردیم؛ در آن جلسه نیز دوستان به بنده ماموریت دادند تا بیانیه تشکیل سپاه پاسداران انقلابی را بنویسم و در روز دوم اردیبهشت 58 این بیانیه در روزنامه اطلاعات به چاپ رسید؛ ما در آن بیانیه ضرورت، اهداف و وظایف سپاه را شرح داده بودیم. در آن مقطع پس از تشکیل سپاه برخی از جریانها که قابل اعتماد نبودند و ضعفهایی هم داشتند تقویت میشدند؛ در آن روز به فراخور حال "سپاه" تشکیل شد تا رفع نگرانی کند و در پی آن ارتش نیز تقویت شد؛ با وجود آنکه جنگ مساله خوبی نیست ولی ضرورت تشکیل سپاه در مقطع جنگ به خوبی مشاهده شد.از همان ابتدا ارتش و سپاه مانند دو بردار بودند و برخی مخالفتها مانع تشکیل سپاه نمیشد؛ از سوی دیگر این مساله که تلاش میشد تا مدیریت در سپاه مدیریتی معنوی، اخلاقی و دارای جنبههای سیاسی و نظامی باشد، موجب میشد تا مخالفتی با تشکیل این بازوی نظامی وجود نداشته باشد.
درادامه وی تصریح کرد: در ابتدا دوستان تصمیم گرفتند آقای جواد منصوری را به طور موقت و به مدت 6 ماه فرمانده سپاه کنند ولی پس از گذشت چندی، اشاره دوستان به بنده شد تا من فرماندهی سپاه را بپذیرم. من نیز در ابتدا فکر میکردم پذیرش این مسوولیت کار درستی نباشد لذا مدتی آن را نپذیرفتم؛ تا اینکه گفته شد امام (ره) فرمودهاند که فلانی تکلیف شرعی دارد و باید بپذیرد و بنده هم این مسوولیت را پذیرفتم.
با وجود آنکه دوران مسوولیت بنده طولانی نبود ولی از حساسیت بالایی برخوردار بود؛ در آن مقطع کودتای نوژه، تسخیر سفارت آمریکا، مساله طبس و همچنین حضور برخی جریانها در کشور و تحرکات آنها حساسیت شرایط را بالا برده بود. ولی در دوران مسوولیت بنده این مسایل به بهترین نحو و با کمترین خسارات حل شد. وجود چنین اتفاقاتی مستلزم این بود که بنده و رییس ستاد که شهید کلاهدوز بودند در تمام صحنهها حضور داشته باشیم که این گونه بود.