اگر در نظر داشته باشیم که مفهوم اسلام مستضعفین و دغدغه رنج ها و دردهای محرومان و مستضعفان کشور، یکی از انگیزه های بنیادین امام خمینی در انقلاب اسلامی و سیاست های مورد نظر ایشان در معماری بنیاد های نظام جمهوری اسلامی بوده است؛ روشن است که ارتقای جایگاه سازمان بهزیستی به عنوان متولی مددکاری اجتماعی، یکی از مهمترین معیارهایی است که بدون آن هرگز نمی توان از یک سیاست گذاری عمومی مبتنی بر خط امام سخن گفت.
واقعیت این است که جایگاه سازمان بهزیستی در فرآیند رفع محرومیت و استضعاف به اندازه ای راهبردی و پراهمیت است که می توان آن را شاخصی برای سنجش میزان پای بندی یک دولت به عدالت اجتماعی و خط امام دانست. اما واقعیت و عملکرد دولت ها در این زمینه چگونه بوده است؟
با دکتر مصطفی پورداتچی در این باره گفت و گو گرده است. این استاد دانشگاه که سابقه همکاری با سازمان بهزیستی را دارد؛ بر این باور است که مسوولیت شناسایی و رفع آسیب های اجتماعی در کشور ما مرجع مشخصی ندارد. در چنین شرایطی معاملات بین سازمانی، مرجع تعیین وظیفه هر سازمان شده است و سازمان هایی مانند شهرداری، بهزیستی و کمیته امدام امام خمینی وظایف محول شده را بین هم تقسیم می کنند.
در پی متن کامل این گفت و گو را می خوانید.
باتوجه به این مسئله که سازمان بهزیستی مهم ترین سازمان مسوول کشور درباره آسیب های اجتماعی است، بحث درباره این سازمان را با این پرسش آغاز کنیم که آیا آسیب های اجتماعی بیشتر مسئله قشر مستضعف جامعه است یا قشر مرفه جامعه؟
برای اینکه مشخص شود کدام قشر جامعه با آسیب های اجتماعی درگیری بیشتری دارد، باید آسیب های اجتماعی را از هم جدا کرد. یک دسته از آسیب های اجتماعی رابطه تنگاتنگی با استضعاف دارند. به عنوان مثال فقر، بی خانمانی و حاشیه نشینی. به طور حتم این دسته از آسیب ها مسئله قشر مستضعف جامعه به شمار می آید و باید برای رفع این دست از آسیب ها به این گروه ها توجه ویژه و بیشتری شود.
هرچند بعضی دیگر از آسیب ها مثل فرار دختران و دختران آسیب دیده، به لحاظ آماری درصد بالایی در میان قشر مستضعف جامعه دارند، امانمی توان گفت که در میان قشر مرفه وجود ندارند و یا کم هستند. هرچند ممکن است نحوه بروز آسیب اجتماعی میان طبقات مختلف جامعه متفاوت باشد، اما نتیجه آن به عنوان پیامد ناشی از آسیب اجتماعی در جامعه یکسان است. به عنوان مثال ممکن است آسیب اجتماعی در میان دختران قشر مستضعف به عنوان دختران فرار یا خیابانی شناخته شوند، در حالی که در قشر مرفه نتیجه رفتار دخترانی که دچار مشکل هستند ممکن است به شکل آسیب اجتماعی بروز پیدا نکند ولی عوارض یکسانی برای جامعه داشته باشد. حتی در برخی از موارد آسیب در قشر مرفه نتیجه بدتر و شدیدتری در جامعه دارد. به این معنا آنچه به عنوان آسیب اجتماعی در آمار ها ذکر می شود فرار دختران یا تن فروشی است که در میان قشر مستضعف بیشتر است، اما دختران قشر مرفه می توانند رفتار های پرخطری از خود نشان دهند که به دلیل امکانات مالی والدین آنها و با هدف حفظ آبرو جایی درز پیدا نمی کند در نتیجه آسیب اجتماعی به حساب نمی آیند. این در حالی است که رفتار هر دو گروه برای جامعه مضر است.
اما دسته سوم آسیب های اجتماعی دسته ای است که در میان قشر مرفه بیشتر وجود دارد. به عنوان مثال تجربه کاری چندین ساله من در حوزه اعتیاد نشان می دهد که قشر مرفه جامعه با این پدیده درگیری بیشتری دارند تا قشر مستضعف جامعه.
اما چیزی که شما راجع به اعتیاد در قشر مرفه جامعه می گویید با آمارهای ارائه شده و موجود در جامعه متفاوت است؛ دلیل این تفاوت در آمارها و واقعیت را در چه می دانید؟
این امر به دو دلیل است؛ یکی اینکه زمان شمارش افراد آسیب دیده اجتماعی در میان قشر مرفه و ضعیف جامعه نسبت بسته نمی شود. ضرورت نسبت بستن میان این افراد به این دلیل است که در راس هرم طبقاتی که افراد مرفه قرار دارند، جمعیت بسیار کمتر از پایین هرم است که در آن قشر محروم جامعه جای داده شده اند. بنابراین بدون تناسب گرفتن میان تعداد افراد مرفهی که با مسائل اجتماعی دست و پنجه نرم می کنند، تعداد این افراد بسیار کمتر به شمار می آید در حالی که این چنین نیست.
دلیل دیگر اینکه قشر مرفه جامعه به دلیل ارتباطات گسترده تر و اطلاعات بیشتری که به دلایل مختلف نسبت به آسیب های اجتماعی دارند، زمانی که با این آسیب ها درگیر می شوند کمتر احتمال دستگیری، نام برده شدن و درگیر شدن با این آسیب ها را دارند. به عنوان مثال وقتی فردی از قشر مرفه به دلیل اعتیاد دستگیر شود با استفاده از روابط، وکیل، پول، گذاشتن سند و مواردی از این دست کمتر احتمال زندان رفتن این فرد نسبت به قشر ضعیف جامعه کمتر وجود دارد و به همین دلیل در چنین مواردی آمار اقشار ضعیف جامعه بیشتر ثبت می شوند.
در واقع حرف من این است که قشر مستضعف جامعه به دلیل آسیب پذیرتر بودن در برابر آسیب های اجتماعی بیشتر به چشم می آیند. به عنوان مثال اگر سازمان مبارزه با مواد مخدر قرار باشد جست و جوی خانه به خانه برای کشف مواد مخدر انجام دهد در وهله اول به سراغ قشر مستضعف برای کشف مواد می رود. و من به عنوان کسی که چند سال در رابطه با اعتیاد کار کرده است می گویم که اگر این جست و جو را در مناطق مرفه انجام دهد مواد کشف شده از این محل ها چند برابر خواهد بود.
بنابر این از نظر شما، آسیب های اجتماعی تنها مسئله قشر مستضعف جامعه نیست و در برخی از موارد به دلیل فراهم بودن امکانات، قشر مرفه بیشتر از قشر مستضعف درگیر مسائل اجتماعی می شوند؛ اما کدام قشر جامعه آسیب پذیری بیشتری در برابر آسیب های اجتماعی دارند؟
بعضی از آسیب های اجتماعی با داشتن پول به وجود می آیند و بعضی دیگر از بین می روند، سطح فقر در جامعه ما از سطح رفاه بالاتر است، نتیجه این موضوع هم این است که آسیب های اجتماعی که با فقر به وجود می آیند در جامعه ما بیشتر است. بنابراین قشر مستضعف به لحاظ آماری بیشتر در معرض آسیب های اجتماعی قرار می گیرند.
اگر این موضوع را درنظر بگیریم که بنیان گذار نظام جمهوری اسلامی حمایت از مسضعفین را مسئولیت همه سیاست گذاران و مدیران کشور دانسته است، آیا جایگاه سازمانی، بودجه و جایگاه معنوی سازمان بهزیستی در فرآیند سیاست گذاری عمومی کشور متناسب با فرمایشات و خواست های امام از مسئولین است؟
در حال حاضر خیر. توانایی سازمان بهزیستی بسیار پایین است. چه بودجه ای که به سازمان بهزیستی تعلق گرفته است و چه جایگاهی که این سازمان در کشور دارد، بسیار متفاوت و ضعیف تر از سطح استاندارد تعیین شده برای چنین سازمانی است. اوایل انقلاب سازمان بهزیستی در فرایند سیاست گذاری عمومی جایگاه رفیع تری داشت، اما در شرایط فعلی همه قدرت حمایت از مستضعفین به سازمان کیمته امداد داده شده است، سازمانی که توان انجام دادن کار بهزیستی را به هیچ وجه ندارد.
از نظر شما در چارچوب سیاست ها و راهبردهای مورد نظر امام خمینی این سازمان باید در اولویت تخصیص منابع قرار گیرد یا خیر؟
به طور حتم بله، چرا که این سازمان اولین و مهمترین سازمان متخصص در حوزه آسیب های اجتماعی است. در حالی که این سازمان محدود به فعالیت در حوزه توان بخشی افراد معلول شده است.
آیا جایگاه نامناسب این سازمان در فرآیند سیاست گذاری و فرآیند بودجه ریزی با سیاست های طرح شده از سوی امام خمینی در تضاد نیست؟
مسلم است که چه مسئولین سازمان ها و چه سیاست گذاران و برنامه ریزان آنها به دلیل موازی کاری تضاد میان دیدگاه های امام و وضعیت موجود در درون سازمان هایشان را نمی پذیرند. به این معنا که، اگر از مسئولین سازمان ها یا سیاست گذاران در فرایند بودجه ریزی سوال شود چرا مطابق خواست امام فلان کار در سازمان بهزیستی انجام نمی شود، پاسخ آنها این است که سازمان موازی دیگری مثل کمیته امداد به این امر رسیدگی می کند. یا اینکه سازمان ها یا موسسات خصوصی ای مثل NGO ها این وظیفه را به عهده دارند تا مطابق خواست امام استضعاف از جامعه حذف شود.
بنابراین موازی کاری هایی که بین سازمان بهزیستی و دیگر سازمان های دولتی مثل کمیته امداد امام خمینی یا بین سازمان بهزیستی و مراکز خصوصی وجود دارد، باعث شده است تا هر سازمان بتواند از پاسخگویی درمورد میزان هماهنگی و یا اختلاف وظایف آن سازمان با سخنان و خواست های امام طفره رود.
راه حل چیست؟
اینکه در وهله اول وظایف سازمان ها مشخص گردد، تا هم پوشانی ها و موازی کاری های میان سازمانی حذف شود. با انجام چنین کاری علاوه بر ذخیره و صرفه جویی در منابع مادی و مالی، هر سازمانی وظایف خود را می شناسد و در مقابل پاسخگوی افکار عمومی خواهد بود.
همچنین برای رفع موازی کاری بین سازمان بهزیستی و مراکز خصوصی باید این مراکز زیر نظر سازمان بهزیستی قرار گیرند. زیر مجموعه بهزیستی شدن نه به معنای اختلاط در وظیفه آنها و یا کسب تکلیف کردن از سازمان به شکل صد در صد، بلکه به معنای هماهنگ شدن به منظور بهتر عمل کردن است. علاوه بر این می خواهم بگویم که این حرف ها شعار نیست و اگر مسئولین یک بار برای همیشه همت به رفع این مشکل کنند نتیجه آن را در مدت زمان کمی خواهند دید.
پرداختن به آسیب های اجتماعی به عنوان مسئله مستضعفین در فرآیند سیاست گذاری عمومی کشورهای توسعه یافته چه جایگاه و متدولوژی ای دارد؟ سازمان های مرتبط چه جایگاهی را در این فرآیند به خود اختصاص می دهند؟
در کشور های توسعه یافته سازمان های مشابه سازمان بهزیستی ، تمام افراد و گروه هایی که به کمک نیاز دارند را به عنوان گروه های هدف این سازمان ها تعریف می کنند. در این کشورها برای رفع محدودیت و محرومیت از افرادی که از نظر جسمی، روانی، فیزیکی و اجتماعی در شرایط نامطلوبی به سر می برند، تلاش زیادی می شود. به عنوان مثال در کشور سوئد اگر خانواده ای بپذیرند که از عضو خانواده خود که معلولیتی دارد، پرستاری و مراقبت کنند به آنها حقوق ماهیانه داده می شود. علاوه بر این امکانات زندگی فرد معلول جدای از حقوقی که به خانواده اش پرداخت می شود توسط دولت فراهم می گردد. یا اینکه در کشور های اروپایی اگر فرد معتادی اقدام به ترک کند، بر عکس کشور ما، نه تنها هزینه ای از فرد برای ترک اعتیاد گرفته نمی شود، بلکه شرایط یک زندگی راحت را تا زمانی که آن فرد به اجتماع بازگردد فراهم می کنند.
دلیل وجود چنین رویکردی در جوامع توسعه یافته چیست؟
برخلاف بسیاری از افراد که فکر می کنند دادن چنین سرویس و خدماتی در کشورهای توسعه یافته به دلیل بلوغ حس انسان دوستی آنهاست، من معتقدم بزرگترین دلیل حمایت کامل این کشور ها از اقشار ضعیف و آسیب دیده به دلیل منافع اجتماعی و مالی است که برای این کشور ها وجود دارد. در این کشورها، خانواده هایی که در آنها فردی با معلولیت های مختلف زندگی می کند، یا اینکه یکی از اعضای خانواده به اعتیاد یا دیگر آسیب های اجتماعی دچار است، نمی توانند با ذهن باز و آزاد به جامعه خدمت کنند و در نهایت این موضوع منجر به رکود تولید ناخالص ملی یک کشور می شود. به همین دلیل دولت های کشور های توسعه یافته به منظور حفظ منافعشان، هزینه هایی می کنند تا مردم آن جامعه از آن ها جدا نشوند.
عملکرد سازمان بهزیستی به عنوان سازمانی که در ایران به آسیب های اجتماعی رسیدگی می کند، چقدر مشابه عملکرد سازمان های رفع آسیب های اجتماعی در کشور های توسعه یافته است؟
به نظر من ایران تا رسیدن به استاندارد جهانی فاصله زیادی دارد. متاسفانه عملکرد بهزیستی در حال حاضر در کشور به شکلی ضعیف و نامناسب است.
به نظر شما چه چیزی باعث عملکرد ضعیف این سازمان شده است؟
مجموعه ای از عوامل درون و برون سازمانی هستند که منجر به عملکرد نامناسب این سازمان شده اند. دسته ای از این عوامل به مشکلات درون سازمان بر می گردد و دسته دیگر به مشکلات برون سازمانی.
منظور من از مشکلات درون سازمانی این است که، گاهی نحوه انتساب افراد در بهزیستی به روابط افراد و آشنایی هایی که دارند باز می گردد. بخش دیگر مشکلات درونی این سازمان این است که از افراد مناسبی برای رفع مشکلات بهزیستی استفاده نمی شود. با این که ما تعداد بالایی فارغ التحصیل از رشته مدد کاری اجتماعی از بهترین دانشگاه های ایران را داریم ولی این افراد نمی توانند در مرتبط ترین سازمان به رشته تحصیلی شان یعنی بهزیستی مشغول به کار شوند.
به عنوان مثال چند سال پیش فردی مانند آقای پور اصغریان در بهزیستی کار می کرد که مجال و عرصه را برای افراد زیادی باز گذاشت تا با هر فکر و ایده ای به بهزیستی خدمت کنند. اگر به آمار های ارائه شده توسط سازمان بهزیستی در آن سال ها توجه کنید به خوبی می توانید نتیجه مثبت چنین اعتمادی را در بیابید. اما بسیاری از افرادی که سابقه کار و خدمتی خاص به بهزیستی را داشته اند، متاسفانه در حال حاضر به اتاق فکر این سازمان راهی ندارند.
چند سال قبل بهزیستی سازمانی مردمی بود و کسانی هم که در آن سازمان کار می کردند به نحوی جذب در فرایند مردمی شدن این سازمان می شدند. به عنوان مثال یکی از مددکاران بهزیستی به نام آقای بختیاری که مسئول مالی سازمان در یکی از بخش ها بود، با اینکه همسر وی از بیماری قلبی شدید رنج می برد هیچ وقت از موقعیت خود برای برداشتن پول استفاده نکرد با اینکه آن زمان پول سازمان توسط ایشان و بدون رسید جا به جا می شد، اما وی به دلیل جذب در آن فرایند مردمی شدن، هیچگاه از مسئولیت خود تخطی نمی کرد. آقای بختیاری از نمونه هایی است که بعد از مدتی از این سازمان حذف شدند.
عوامل برون سازمانی که منجر به ضعف سازمان بهزیستی شده چیست؟
مشکلات برون سازمانی سازمان بهزیستی باز می گردد به مجموعه عواملی که از بیرون به سازمان تحمیل شده و مانع از عملکرد مناسب این سازمان می شود. جایگاهی که این سازمان در فرایند سیاست گذاری کشور دارد، در مقایسه با جایگاه سازمان های مشابه چه در درون کشور و چه در مقایسه با کشور های پیشرفته ضعیف تر است. سازمان بهزیستی به این سمت می رود که در زیر لوای کمیته امداد قرار بگیرد و این اتفاق به هیچ وجه خوب نیست.
علاوه بر این بودجه ای که به این سازمان داده می شود بسیار کمتر از نیاز های است که این سازمان برای انجام مسوولیت های خود نیاز دارد. همچنین در بسیاری از مواقع در بهزیستی طرح های مختلفی برای رفع بسیاری از مشکلات ریخته می شود که عدم اختصاص بودجه کافی، عدم همکاری گرفتن از افراد کارشناس و مشکلاتی از این دست باعث می شود که آن طرح ها یا هیچ گاه اجرا نشوند یا آنقدر دیر اجرا شوند که آسیب های اجتماعی در جامعه به قدری فراگیر شود که کارایی انجام چنین طرحی به حداقل برسد.
دلیل اینکه سازمان بهزیستی همه آسیب های اجتماعی را پوشش نمی دهد چیست؟
در کشور مرجع مشخصی وجود ندارد که در فرایند سیاست گذاری برای رفع آسیب های اجتماعی از جامعه سازمان مشخصی را معرفی کند و مسئولیت رفع آسیب اجتماعی مشخص را به دوش آن سازمان بگذارد. سازمان های مختلف مثل شهرداری، بهزیستی، تامین اجتماعی و کمیته امداد امام با معاملات بین سازمانی ای که بینشان صورت می گیرد، وظایف را میان خودشان تقسیم می کنند. در واقع معاملات بین سازمانی مرجع تعیین وظیفه هر سازمان شده است. بنابراین حرف آخر من این است که اگر قرار است مشکلات سازمان بهزیستی رفع شود و بتواند به مردم ارائه خدمات دهد باید معاملات میان سازمانی به منظور تقسیم وظایف حذف شود و همچنین افراد خبره در این سازمان مشغول به کار شوند.
.
انتهای پیام /*