در مقصد پانزدهم کتاب شرح حدیث جنود عقل و جهل ، مبحث زهد مطرح شدکه از جنود عقل است و ضد آن رغبت که از جنود جهل می باشد..
امام خمینی شرح این مطلب را در شش فصل بیان کرده اند. در فصل اول به بیان معنی زهد و رغبت پرداخته شده است. هر واژه دارای دو معنی لغوی و اصطلاحی است.
معنای زهد چیست؟
در معنای لغویِ زهد، می نویسند:
"زهد به حسب لغت عبارت است از ترک شیء و اعراض از آن و بی میلی و بی رغبتی به آن، و به معنی قلیل شمردن و حقیر شمردن نیز آمده"[1]
معنای زهد در لغت اعراض و دورشدن است لکن دورشدنی که با بی میلی همراه است و این بی میلی و بی رغبتی به خاطر پست شمردن و بی ارزش دانستن آن می باشد. بنابراین اگر علتِ دوری و ترک انسان از چیزی، ترس بوده و یا آن که چاره ی دیگری نداشته، نمی توان نام زهد برآن گذاشت و آن ترک را عملی زاهدانه تلقی نمود. برای مثال، اگر ما به یک جوان بیست ساله، وسایل اسباب بازی کوکی بدهیم، برای او جذابیتی ندارد او آن را پست شمرده و بدان رغبتی نشان نمی دهد. به همین ترتیب، برای افرادی که به لحاظ معرفتی رشد کرده اند و یا به رؤیت حقیقت نائل آمده اند، شبیه همین وضعیت پیش خواهد آمد. چنین اشخاصی که حقیقت را یافته اند، در نگاهشان هر چیزی غیر از حقیقت، اعتباریات و یا حاصل وهمیات است، از این رو برای آنان جذابیتی ندارد و ازآن ها روی گردانند و بدان ها رغبتی نخواهند داشت. ولی برای برخی افراد، مقامات دنیوی بسیار چشمگیر است و آنها در جهت رسیدن بدان از هیچ عملی فروگذار نمی کنند. این افراد نمونه ی بارز راغب اند که ضد زهد می باشد.
زهد و سازگاری باطن و ظاهر انسان
امام خمینی بعد از آن که اقسام زهد را بر می شمارند، به نکته ای اشاره می کنند مبنی بر آن که رسیدن به زهد و متصف شدن به آن با ترک آن ها ملازمت ندارد و فرد می تواند در عین بهره مندی از موهبات دنیا، بدان بی رغبت باشد و یا با ترک آن نیز میل و رغبت داشته باشد و در نتیجه زاهد نباشد. زیرا ممکن است فردی با ترک ظاهری و اعراض از امور دنیوی در قلب خود رغبت بسیار زیادی داشته پس حقیقت زهد وقتی تحقق می یابد که ظاهر و باطن انسان ، عمل ظاهری و قلبی او با هم سازگار باشد .
"یقال: زهد - بحرکات العین - زهداً و زهاده فی الشیء و عنه: أی رغب عنه و ترکه، و فلان یزدهد عطاء فلان: أی یعده زهیداً قلیلاً، و الزهد و الزهاده: الإعراض عن الشیء احتقاراً له، من قولهم: شیء زهید؛ أی قلیل."[2]
زهد هم به صورت زَهَدَ و هم زَهِدَ و هم زَهُدَ خوانده می شود. و در عبارت "زهداً و زهاده فی الشیء و عنه"، زهداً و زهاده مصدر زهد بوده و می گوید با فی و عنه متعدی می شود. "أی رغب عنه ترکه" به معنی برگرداندن میل از آن و ترک آن می باشد. "فلان یزدهد عطاء فلان" به معنی این است که فلان شخص عطاء شخصی را که به او چیزی بخشیده بود.کم بها دانست
"یعده زهیداً قلیلاً" یعنی آن را خیلی کم بها دید. "الإعراض عن شیء احتقاراً له" یعنی اعراض می کند از شیئی که آن را حقیر و کوچک می شمارد. "من قولهم: شیء زهید؛ أی قلیل" این عبارت نیز بیان کننده ی این مطلب است که زهد به معنای قلیل نیز می باشد.
معنای زهد عرفانی از نظر امام خمینی
امام پس از بیان معانی لغوی زهد می نویسند
"نویسنده گوید که زهد اصطلاحی اگر عبارت باشد از ترک دنیا برای رسیدن به آخرت، از اعمال جوارحی محسوب است"[3] اگر اصالت به فعل دهیم و ترک فعل برای ما مطرح شود در این صورت زهد یک عمل جوارحی است. "و اگر عبارت باشد از بی رغبتی و بی میلی به دنیا - که ملازم باشد با ترک آن -، از اعمال جوانحی محسوب شود."[4] اگر زهد امر نفسانی گرفته شود و به حالات نفس نسبت داده شود آن عملی جوانحی است .. و حالت دیگر اینکه "محتمل است، ترک از روی بی رغبتی باشد یا بی رغبتی و بی میلی مطلق باشد"[5] احتمال دارد که زهد ترک دنیا ازروی بی میلی و بی رغبتی باشد یا اینکه ترکی در کار نبوده و تنها حالت بی میلی و بی رغبتی باشد. پس چهار احتمال در بیان معنای زهد وجود دارد که عبارتند از:
چهار احتمال در معنای زهد
"اوّل آنکه زهد عبارت باشد از بی رغبتی به دنیا مطلقاً، چه اعراض کند عملاً یا نکند."[6] در این تعریف جنبه ی اطلاق آن مهم است یعنی زهد عبارت است از بی توجهی به دنیا به طور مطلق در این تعریف ممکن است اعراض صورت گیرد و ممکن است صورت نپذیرد. (برای مثال ممکن است اتومبیل گران قیمتی به انسانی هدیه داده شود و او ممکن است آن را بپذیرد و از آن استفاده کند و یا آن را نپذیرد، آن چه او را زاهد می کند این است که او مطلقاً توجهی به آن نداشته باشد و داشتن و نداشتن این اتومبیل برای او علی السویه می باشد.)
"دوم آنکه ترک دنیا باشد عملاً، چه بی رغبت باشد یا نباشد."[7] در چنین زهدی اصالت با ترک است و فردی که چنین زهدی را پیشه می کند به همه ی دنیا و آن چه در اوست اعم از پول و مقام و غیره پشت پا زده وخود را از همه ی تمتعات دنیوی دور کرده است البته ممکن است نفس وی به آن علاقه داشته باشد و یا نداشته باشد.
"سوم آنکه بی میلی ملازم با ترک باشد."[8] هم بی میل ورغبت به امور دنیایی است و هم آن را ترک کرده است.
"چهارم آنکه ترک از روی بی رغبتی باشد."[9] ترک انجام گرفته از روی بی رغبتی است تفاوت این حالت چهارم با حالت دوم در اطلاق آن است. بدین معنا که حالت دوم مطلقاً ترک مدنظر می باشد و رغبت و عدم رغبت در آن مطرح نیست.
زهدی که از حنود عقل نیست
امام پس از بیان این مراتب می نویسند : اما احتمال دوم بعید است زیرا چنین عملی زهد که از جنود عقل می باشد، نیست. "زیرا که به حسب نصّ اهل لغت، زهد خلاف رغبت است، چنانچه در این روایت شریفه هم آن را همان طور معنی فرموده است. و شک نیست که رغبت در شیء عبارت از میل نفسانی است؛."[10] پس زاهد باید از عمق وجود خویش از امور فانی و غیر حق دل بکند و این صحیح نیست که به ظاهر زهد ورزد. و می نویسند "گرچه رغبت ملازم با عمل نیست، لکن نوعاً از رغبت نیز عمل حاصل شود. "[11] که اگرچه رغبت ملازم با عمل نیست اما معمولا با عمل همراه خواهد بود .و سپس معنای پنجمی که نظر خودشان است را ارائه می دهند.
معنای مورد نظر امام خمینی از زهد
"از این جهت می توان گفت که زهد نیز عبارت از بی رغبتی و بی میلی است که نوعاً با ترک و اعراض مقارن باشد، گرچه ملازم نباشد؛ و این احتمال پنجم است در معنی زهد." [12]این تعریف بهترین معنای زهد بوده و نظر امام نیز برهمین می باشد که درواقع همان تعریف اول بوده که البته معنای اطلاق نفسانی بودن را ندارد.
بی رغبتی و بی میلی در زهد
"بالجمله در معنی زهد، بی رغبتی و بی میلی که از صفات نفسانیه است، مأخوذ است."[13] از مطالب گفته شده این نتیجه حاصل می شود که در معنی زهد که از لشگریان عقل می باشد، بی رغبتی به اعتباریات و دنیا باید لحاظ شود و آنچه که اهمیت دارد جنبه ی نفسانی است و سایر مطالب گفته شده جزء مباحث لغوی و حاشیه ای آن می باشد. البته روشن است که این بی رغبتی باید بر مبنای معرفت و آگاهی باشد زیرا هر فعلی در اثر آگاهی و معرفت می تواند در حالت وجودی و نفسانی فرد اثر گذار باشد. واگر فردی نسبت به پست و ثروت ومقام، بی اهمیت وبی رغبت باشد، از معرفت او به این حقیقت است که اعتباریات ارزش حقیقی ندارند.
درجات و مراتب زهد
امام در فصل دوم به درجات و مراتب زهد می پردازد و می نویسند "باید دانست که از برای زهد، همچون سایر صفات نفسانیه و مقامات انسانیه مراتب و درجاتی است بی شمار که به حسب جزئیات، تحت احصاء و حصر نیاید."[14] زهد مانند دیگر صفات و مقامات انسان ذو مراتب است .برای مثال توبه یک منزل عرفانی است و مراتبی دارد که به معرفت افراد بستگی دارد. انسانی که در مرتبه ی اول سیر و سلوک می باشد، در اصطلاح به او مبتدی گفته می شود، او نوعی از توبه را داراست. به طور مثال، او از دروغ گفتن و ریاکاری و نفاق، توبه می کند؛ چراکه آن را خلاف شأن انسانی یک انسان می بیند و این افعال برای او به مثابه اعمالی هستند که او را از حرکت کمالی اش باز داشته و او را به اسفل السافلین می کشانند پس دوری از این سیئات را سبب تعالی خویش می پندارد و معتقد است این خودِ من هستم که با دوری از این اعمال نفع برده و به کمال خواهم رسید. این اعتقادات ناشی از اعتقاد اولیه ی او به این حقیقت است که او بالقوه انسان آفریده شده است و باید با تلاش خود این انسانیت را در وجود خود شکوفا نماید. البته انسان باید خداوند را بسیار سپاسگزار و شاکر باشد که ظاهر انسانی او را نتیجه ی رفتار او قرار نداد. خداوند ظاهر همه را انسان قرار داده است که این از لطایف سبعه [15]می باشد. سالک مبتدی با آگاهی و شناخت از رذائلی همچون، دروغ و ریا و حسد از ارتکاب انها پشیمان می شود و افعال جوارحی خود را(دست و زبان و چشم ) کنترل می کند. ذکر این نکته ی اخلاقی در اینجا خالی از لطف نمی باشد که گاهی افراد زبان را کنترل کرده و چیزی نمی گویند لکن هنگامی که فردی را می بینند با برخی حرکات چشم و ابرو قصد تخریب شخصیت و روحیه ی او را نموده و البته به خوبی به مقصود خود نائل می آیند.
توبه متوسطان
انسانی که مقداری از مسیر سیر و سلوک را طی کرده و در سیر انفسی به مرتبه ی متوسط نائل آمده است، برداشت دیگری و مرتبه دیگری از توبه را داراست. او علاوه بر آنکه از گناهان جوارحی که در شأن انسانی او نیست، اجتناب می کند، قلب خود را نیز از رذائل دور نگاه داشته و در مراتب درونی نیز پاک گشته است و از اعمال جوانحی نیز اجتناب می نماید. چنین فردی اجازه ی ورود هیچ کدورتی را به قلب خود نمی دهد چراکه حس می کند هنگامیکه کدورت وارد قلب گردد ولو به حق، آن را کدر خواهد نمود.
توبه منتهیان:توبه از توبه
"منتهی "یعنی فردی که به انتهای راه رسیدهذ است، برداشت و مرتبه دیگری از توبه دارد. فرض کنیم این مرتبه مربوط به لطیفه ی سوم از لطایف سبعه که همان لطیفه ی روح است، می باشد؛ در دو مرتبه ی قبلی گناهان ظاهری و قلبی کنار گذاشته می شود. پس منتهی از چه باید توبه نماید؟ قرآن مؤمنان را مخاطب قرار داده ومی فرماید: " یا ایها الذین امنو توبوا الی الله". مومن از چه توبه کند؟ پاسخ این است که او باید از توبه خود توبه نماید، از اینکه خود را تائب می بیند، توبه کند زیرا خود دیدن در مکتب عرفا و مذهب عاشقان، گناه است. کسی که به این مرتبه از توبه می رسد، دیگر خود نمی بیند و در هر چه نظر می کند، وجود حق برای او متجلی می گردد. در مکتب عرفان خود دیدن گناه است . بنابراین توبه ی مرتبه ی سوم، توبه ی از توبه می باشد. پشه ای بر روی درخت چنار بسیار بزرگی نشسته بود. هنگامیکه از روی درخت بلند شد به درخت گفت: ببخشید که شما را خسته کردم. درخت در جواب گفت: من اصلاً نفهمیدم تو کی آمدی و کی رفتی؟ پشه در این داستان، خود می بیند و برای خود وزنی قائل است و به این علت از درخت، عذرخواهی می کند.
هر کدام از سه مرتبه ی مذکور، خود دارای سه مرتبه ی دیگری است [16]
امام در اینجا به این نکته اشاره می نماید که زهد نیز همچون سایر مسائل و منازل دیگر، دارای مراتب است. زهد یک مرتبه ی ابتدایی و یک مرتبه ی انتهایی دارد. اگر شما با جمله ای در مورد زهد برخورد نمودید و آن را مغایر با تعریف دیگری تشخیص دادید، این دو را در تعارض با یکدیگر فرض نکنید که این تفاوت مربوط به درجات مختلف زهد می باشد. از آنجایی که مراتب انسان ها با یکدیگر متفاوت است قاعدتاً احوال نفسانی آن ها نیز با یکدیگر متفاوت می باشد.
زهد عامه
امام، درجه ی اول زهد را "زهد عامه"معرفی می کنند که البته این عامه به معنای عموم مردمی که مفهوم زهد را نمی دانند، نمی باشد بلکه منظور سالکی است که قدم در راه سیر و سلوک گذاشته است؛ یعنی فردی که انسان بالقوه بودن خود را درک نموده و به دنبال شکوفا شدن آن می باشد. ایشان این زهد را چنین تعریف می کنند: "و آن عبارت است از اعراض از دنیا برای رسیدن به نعیم آخرت"[17] بدین معنا که این زاهد دنیا را ترک می کند؛ چراکه می داند اگر این دنیا را ترک نماید، بهشت را به دست خواهد آورد. بنابراین ترک و اعراض او به طمع نعمات بهشتی می باشد. "و این درجه، در حقیقت کسبی است که از روی ایمان به بعض منازل آخرت پیدا شده است"[18] این افراد به دلیل رسیدن به این معرفت که هرکس از امور دنیوی چشم پوشی می کنند ودر دنیا به وظایف شرعی و اخلاقی خود عمل نماید، در بهشت و آخرت [19]از نعمات جاودانه ی بهشتی متنعم خواهد گشت،.. بنابراین درجه ی اول زهد مربوط به افرادی است که برای رسیدن به نعمت دیگری زهد ورزیده اند از این رو می فرمایند: "صاحب این مقام در اسارت شهوت است، لکن به حکم عقل شهوات زایله ی حقیره را ترک می کند برای رسیدن به لذات باقیه ی شریفه. پس این ترک شهوت برای شهوت است"[20] عمل این افراد یک عمل شهوانی است. ترک شهوتی برای رسیدن به شهوت دیگر ی است: "و از این درجه محسوب است اعراض از دنیا برای خوف از عقاب عالم آخرت، گرچه در اطلاق زهد بر این ترک و اعراض از روی خوف مسامحه است."[21] گاه زهد ورزی و روی گرداندن از دنیا به علت ترس از عذاب آخرت است که البته با تعاریفی که در معنای لغوی زهد گفته شد، روشن می شود که اطلاق زهد به این گونه رفتار نوعی مسامحه می باشد.
زهد به بیان امام صادق(ع)
"هرچند در روایت منقول از عیون اخبار الرضا وارد است که از حضرت صادق -سلام الله علیه- سؤال شد از زاهد در دنیا، فرمود: {کسی است که ترک می کند حلال آن را از ترس حساب آن، و ترک می کند حرامش را از ترس عقاب آن.}[22] یعنی اگر امام معصوم ترک حلال از ترس پس دادن حساب و ترک حرام از ترس عذاب را نیز عملی زاهدانه توصیف کرده اند به خاطر مراتب زهد و توان و مرتبه معرفتی پرسش کننده بوده است "لکن بیانات آن سروران دین و مربیان نفوس به حسب اختلاف ادراکات، مختلف است؛ یعنی برای هرکس به فراخور مقام و مرتبه اش از مراتب مقامات انسانیت را بیان فرمودند"[23] چون مراتب معرفتیِ افرادی که از امام معصوم سؤال می نمودند، با یکدیگر متفاوت بوده است؛ به همین دلیل ائمه به فراخور توان درک و عمل افراد مختلف، مراتب انسانیت را برای آنان توضیح می دادند. چرا که "کلم الناس بقدر عقولهم". ایشان هرگز مردم را نا امید نکرده و نمی گفتند که تو همان شهوت گرایی هستی که در گذشته بوده ای و نمی توانی زهد پیشه نمایی بلکه آنان را امیدوار نموده و به آنان می گفتند که این عمل نیز خوب و موافق زهد می باشد. در هر صورت افرادی که عامل به این نوع زهد می باشند نیز در حوزه ی انسانیت ورود نموده اند ولو آنکه مرتبه ی نازله ی آن باشد. "و عارف به مقامات نفس و اسلوب کلمات اهل الله برای کشف مرادات آن ها این نکته را باید در نظر داشته باشد تا جمع شتات کلمات اولیاء و انبیاء -علیهم السلام- در این ابواب بشود."[24] بدین معنا که اگر در جایی در کلام اولیاء و انبیاء تعریفی از زهد مبنی بر بی رغبتی را مشاهده نمودید و در جای دیگر با تعریف دیگری مبنی بر هرنوع ترک ولو به طمع پاداش، مواجه شدید، تصور نکنید که این تعاریف و جملات با یکدیگر در تعارض می باشد. بلکه بر این واقف باشید که هر تعریف بیان کننده ی مرتبه ای از مراتب متناسب با سؤال کننده می باشد.
زهد خاصه
"درجه ی دوم، زهد خاصه است. و آن عبارت است از اعراض از مشتهیات حیوانی و لذایذ شهوانی برای رسیدن به مقامات عقلانی و مدارج انسانی."[25] در این مرتبه نعمات ظاهری بهشت مدّ نظر زاهد نبوده و به یک مقام عالی انسانی نظر دارد و خواهان رسیدن به عالم مجردات و عقول است. "و این درجه، از علم و ایمانِ به بعض مراتب عالیه از عالمِ آخرت پیدا شود" [26] و این خواسته هنگامی در وجود او ایجاد می شود که انسان به درک یکسری حقایق و علوم نائل شود انگاه خواهان دستیابی به آن عوالم یعنی عالم عقول و مجردات می گردد از اینرو به منظور بهره مندی از آنها از اموری که با وصول به این ها منافات دارد اعراض می کند و ترک لذایذ می کند برای دستیابی به آن موارد. در این جا توضیحی عرض می کنم که ما علاوه بر حواس ظاهری، دارای پنج حسّ باطنی نیز می باشیم. حواس باطنی وابسته به تلاش فرد بوده و خود انسان است که آن را فعال می کند. چشم انسان به طور طبیعی رشد کرده و به حد بینایی کامل می رسد بعد از مدتی نیز به طور طبیعی این بینایی در اثر پیری ضعیف می گردد - البته اگر مشکلات دیگری در طول حیات شخص بر آن عارض نگردد.- لکن چشم باطنی این گونه نیست و به خودی خود فرد به دید کامل باطن نائل نمی آید بلکه این خود شخص است که باید حجاب ها را کنار زده و این چشم را باز و بینا کند. نکته ای که در اینجا مطرح است این است که این دید باطن ممکن است با تحمل ریاضات نیز حاصل آید؛ بدین معنا که افرادی ممکن است شخصیت مذهبی و دینی نداشته و عامل به شرعیات نیز نبوده و در مسیر سلوک عارفانه حرکت نکنند، اما به این بینایی باطنی دست یابند و چیزهایی را مشاهده کنند. همچون مرتاضی که چیزهایی را می بیند. بنابراین ملاحظه می کنید که صرف دیدن غیب و یا آگاهی برآن ، کمال محسوب نمی شود، رستگاری به دنبال ندارد و علمی نیست که او را به کمالات انسانی برساند. فقط این علم و ایمان موجب می شود لذات جسمانی را کوچک و ناچیز ببیند. در حقیقت با این علم اندازه و قدر و منزلت اینگونه امور را می شناسد و همین نقطه آغاز دوری و عدم توجه به آنها می شود امام می نویسند " به واسطه ی آن علم و ایمان، مشتهیات حیوانی و لذات جسمانی در نظر، محقر و کوچک شود، و این مبدأ اعراض و منشأ انصراف نفس از آن ها شود".
لذات عقلی چیست؟
پس از اینکه به مرتبه ای از کمال رسید و از لذات عقلانی که مورد توجه فیلسوف و عالم می باشد هم برخوردار شد ولی هنوز مرتبه دیگری از کمال را باید بپیماید زیرا عارفان این حد و اندازه را مرتبه عالی و نهایت سیروسلوک انسان نمی دانند البته راه یافتن به مرتبه عقل و عقلانی شدن ببسیار امرواتفاق ارزشمند و نیکی است؛ لکن عقل هم شأنی از شئون انسان است وتمام حقیقت انسان نیست ازمرتبه ی عقل، بالاتر نیز وجود دارد که باید بدان نائل آید. "لذات عقلیه و روحانیه و ادراکات مرسله ی مجرده، گرچه مورد اعتناء فلاسفه و اعاظم از ارباب علم و دانش همیشه بوده و فیلسوف بزرگ عظیم الشأن ارسطو طالیس، معلم اوّل، در این باب اهمیت بسیار داده، ولی این درجه نیز نزد اصحاب معرفت و ایقان و ارباب حقیقت و عرفان معلل است."[27]
زهدی که حقیقی نیست
امام توجه می دهند که اگر روی گرداندن از تنعمات دنیا برای به دست آوردن لذت روحانی باشد گذشتن از یک لذت برای رسیدن به لذت دیگری است پس کمال وتام نیست. همچون ترک کردن دنیا برای عالم درجه اول شدن و یا فیلسوف درجه اول شدن و یا فقیه و مرجع تقلید و اعلم شدن، با اینکه بسیار خوب است و ارزشمند است و برای دستیابی به کمال انجام شده ولی چون "منیت "و "خود" و "تعالی من" درکار است زهد محسوب نمی شود " و چون این اعراض برای لذت است -گرچه لذت روحانی- قدم نفس در کار است و آن زهد حقیقی نیست، بلکه ترک و لذت است برای شهوت و لذت."[28]
زهد اخص خواص
دو درجه زهد را تعریف کردند و الان درجه نهایی زهد را که ویژه خاصان و ره یافتگان به کمال است، توضیح می دهند
"درجه ی سوم زهدِ اخصِّ خواص است و آن عبارت است از اعراض لذات روحانی ترک مشتهیات عقلانی برای رسیدن به مشاهده جمال جمیل الهی و وصول به حقایق معارف ربانی."[29] درجه ی سوم را زهدِ اخصِّ خواص معرفی می کنند، یعنی کسانی که به دو درجه فوق متصف شده اند خواص می باشند و متصفان به زهد درجه سوم اخصِّ خواص اند.
اینان ترک لذات روحانی می کنند که حق را مشاهده نمایند؛ چراکه افق دید اینان وسعت یافته و عظمت حق تعالی را مشاهده می کنند. اینان دریافته اند با همه ی مقامات و مراتبی که کسب کرده اند، در برابر عظمت حق ناچیز اند. بنابراین لذات عقلانی و مشتهیات عقلانی نیز در نظرشان ناچیز جلوه می کند. از این رو نسبت به آنها بی رغبت می گردند. البته این ترک و بی رغبتی بدین معنا نیست که دیگر تعقل نمی کنند و احساس غم و شادی ندارند، بلکه به این معناست که جایگاه هریک از حواس و قوا را به خوبی می شناسند و همواره حق و حقیقت را برمی گزینند. اگر به مدارج بالایی هم برسند و کتب متعدد فلسفه و فقه و ... هم بنویسند و به حل مجهولات عقلانیِ و فقهی بسیار هم نائل شوند، باز آن را در برابر عظمت حق ناچیز می پندارند و خودبین نمی شوند. ظهور این احوال، زمانی رخ می دهد که عظمت حق در میان باشد. کسی که به این درجه از زهد رسیده همواره حق و حقیقت را انتخاب می کند اگر چه آن را با مصلحت و خواسته های خود معارض بینند، پس اینان هستند که به زهد حقیقی نائل می شوند زیرا زهدی که در ابتدا توضیح داده شد و گفته شد بی رغبتی نسبت به دنیاست و یک عمل نفسانی است که ملازم با ترک است "و زهد حقیقی عبارت است از ترک غیر خدا برای خدا."[30] به این افراد تعلق می گیرد. اگر انسان توانست در هر جا که قرار گرفت اگر احساس کرد امری مخالف با میل خداوند است -خواه موضوعی مالی در میان باشد و خواه موضوعی علمی و پست و مقام - هنگامی که حق را برگزید و ناحق را ترک کرد عمل او عملی زاهدانه است چراکه غیرِ خدا را برای خدا ترک نموده است. زاهد لشگر عقل را در وجود خود پرورانده و انهارا برلشگر جهل مسلط نموده است.
خاطره ای از مرحوم محمدی گیلانی
یک نمونه از این انتخاب و سختی آن را عرض می کنم تا قدر بزرگانی را نیز بدانیم که در انقلاب ما نقش ایفا کردند، خاطره ای است از مرحوم آیت الله محمدی گیلانی. همان طور که می دانید اوایل انقلاب گروه های مخالفِ علیه انقلاب توسط برخی در داخلِ کشور و از درون انقلابیون و خانواده های مذهبی جوشانده شد که با انقلاب ایران مقابله کنند. از جمله ی این گروهک ها، گروهک فرقان و کومله ها و منافقین و گروهک های دیگر بودند که البته منافقین قبل از انقلاب نیز فعالیت داشتند. از اعضای گروهک فرقان پسر آیت الله مشکینی و آیت الله جنتی و همچنین آیت الله محمدیِ گیلانی بودند. این افراد، بچه های مذهبی و دینداری بودند که توسط این گروهک ها اغفال شدند و مقابل انقلاب ایستادند و البته این گروهک ها می دانستند که بهترین راهِ مقابله با انقلاب همین است که افرادی از درونِ خودِ انقلابیون را اغفال نمایند. خانه های تیمی داشتند وعملیات مسلحانه انجام می دادند .خانه ی تیمی این ها شناسایی و قرار بر دستگیری این افراد شد. اعضای گروهک تسلیم نشده و مقاومت کرده و به تیراندازی روی آوردند. و از آنجایی که ممکن بود در جریانات تیر اندازی آسیبی وارد شود، نیاز به حکمِ حاکمِ شرع داشتندکه گرفتند و در نهایت این افراد دستگیر شدند و اتهام این افراد مبارزه مسلحانه ضد نظام و انقلاب بود. آیت الله محمدی گیلانی خود مسئول این گونه امور بود و صادرکننده فرمان برای آنان که فرزند خودش نیز در میان آنان است. این نکته را هم اضافه کنم که ایشان به لحاظ شخصیتی خیلی مهربان و عاطفی بودند و تربیت و فرزندان خود را در اثر مرگ همسرشان خود بر عهده داشتند. از ایشان چنین نقل شده که گاهی از شب تا صبح بچه ام را روی سینه ی خویش می خواباندم و گاهی راه می بردم که احساس ناراحتی نکنند. خود ایشان برای احمد آقا تعریف کردند که: لحظه ی بسیار سخت و سنگینی لحظه ای بود که من و خدا و فرزندم در مقابل ِ هم قرار گرفتیم. البته در این لحظات، توجیهات بسیاری به ذهن انسان متواتر می شود تا انسان را از اجرای حکمِ خداوند منصرف کند و او را وادار به زمین زدن حق کند. ایشان گفتند که این لحظاتِ سنگین بر من گذشت و این امتحان بسیار سنگینی بود که خداوند بر گردن من نهاد و من به قدری با خود کلنجار رفتم تا بالاخره متوجه شدم که راهی جز صدورِ حکم اعدام ندارم و باید این حکم را جاری نمایم. خداوند ایشان را رحمت کرده و إن شاءالله ما را به مسیر حق رهنمون نمایند.
پرسش و پاسخ:
برخی شرایط رسیدن به آگاهی و شناخت را ندارند و از شناخت تنها آگاهی از شرعیات آن هم به طور مختصر را دارا هستند. شبیه آنچه که در روستاها مشاهده می گردد. آیا شرایط این افراد با سایر مردم یکی بوده و آیا این ها به دلیل دنبال ننمودن معارف دینی مؤاخذه خواهند شد؟
شرایط نداشتن آگاهی را نمی فهمم. گاه انسانها قاصرند و گاه مقصر، نکته دیگر اینکه مباحث مربوط به رشد و سیر و سلوک به روستایی و شهری بودن و مدرک داشتن ربط ندارد. بر حسب سخن بزرگان، اگر فردی مرتکب گناه نشود و از پیروی هواهای نفسانی خودداری کند، حقیقت را مشاهده خواهد نمود. اگر چهل روز مرتکب گناه نشود، درهای حکمت به روی او باز خواهد شد و بینای حقیقت خواهد شد. یکی از برکات فرهنگ شیعیِ ما که بدان کمتر توجه می کنیم و آن را کوچک می شمردیم، برگزاری مراسم هفتگی ای بود که در گذشته و الان نیز در خانواده های مذهبی وجود دارد. در این جلسات مسائل شرعی بیان و زندگی ائمه و روضه خوانده می شود. رسم و فرهنگ بسیار خوب و نتیجه بخش بوده است. این جلسات به مثابه یک کلاس عمومی است. گاه افراد بی سوادی را می بینیم که به بسیاری از مسائل و احکام شرعی به دلیل تکرارهای مکرر آگاهی داشتند. بنابراین کسب علم وابسته به کلاس های مدرسه و دانشگاه نیست. اگر زنگار و حجاب قلب برداشته شود، چشم قلب بینا خواهد شد و در بزنگاه ها تصمیمات درست و مناسبی خواهیم گرفت و به عکس گاهی مشاهده می شود بسیاری از افراد عالم، در مواقع حساس، قادر به اتخاذ تصمیمات درست و عمل شایسته نمی شوند بنابراین هر دانش و معلوماتی، سبب پیشرفت و کمال انسان نمی شود و حتی گاهی به شکل عکس عمل می کنند و مانع تعالی انسان می شوند؛ برای مثال ما در طول روز، اطلاعات بسیار زیادی به دست می آوریم که اساساً به درد ما نمی خورد و تنها درگیریِ ذهنی ایجاد می کند گاه برای به دست آوردن این اطلاعات بی فایده زمان زیادی صرف می کنیم. این زمان ها و فراغت ها ممکن است در یک زندگیِ روستایی، به فرصت تبدیل شود. آنچه مهم است تلاش برای کسب علم و معرفت است که هدف خلقت بوده است. وهرکس بر خوان عمل خود می نشیند و از آن بهره می برد.
آیا برای رسیدن به کمال و تعالی، فهم و درک مسایل دینی کافی است؟
بزرگان گفته اند راه حقیقت از شریعت می گذرد، بدین معنا که ابتدا باید واجبات و منهیاتی که شریعت معرفی کرده شناخته شود. خداوند به عنوان آفریننده ی بشر چیزهایی را که برای انسان خوب و بد می باشد؛ تحت عنوانِ واجبات و محرمات، وضع نموده است. و این احکام نفعی برای خداوند نداشته و تمام نفع آن برای بشر است. پس اول شناخت و سپس عمل به آ موخته ها تا با عمل اگاهانه همه مراتب وجود انسان شکوفا شود.
اهل معرفت به نکته جالبی توجه داده اند و آن اینکه مراتب وجود انسان با اموری کامل می شوند که به آن زوج مکمل گفته می شود. خداوند می فرماید همه چیز را زوج آفریده (چرا که فردیت فقط صفت خداوند است) مرتبه اول انسان، جسم اوست زوج مکمل آن خوردن و آشامیدن و دیدن و شنیدن و برطرف نمودن همه ی نیازمندی های جسمی اوست. به همین دلیل شریعت غذای همه ی اعضاء و جوارح اعم از شکم، زبان، چشم، گوش و غیره را برای انسان بیان کرده است و به او دستور داده است که به چه چیزهایی نگاه کند و یا نکند و چه سخنانی بگوید و نگوید و چه لقمه ای بخورد و نخورد. حتی ورزشی که تندرستی جسم را به همراه دارد، عبادت محسوب می شود و تلاش برای تأمین روزی حلال عبادت محسوب می شود. چراکه این تلاش، در جهتِ رشد و تکامل یکی از مراتب انسانی یعنی جسم است. حکما به پنج نوع لقمه و اثرات آن اشاره کرده اند لقمه حلال و شبهه و حرام و... و اثر لقمه ی حلال، آنست که چشمه ی حکمت را در وجود انسان جاری می کند و لقمه ی حرام انسان را دچار وسوسه های شیطان و تردید و دو دلی می کند و سایر لقمه ها نیز هریک اثرات خود را دارند. با این اوصاف انتظار انسان بعد از خوردنِ لقمه ی حرام، مبنی بر اینکه دچار شک و شبهه نشود و دارای چشم باطن بینا باشد، انتظار نابجایی است مرتبه ی دوم وجود انسان قلب است. برای قلب نیز رزقی تعیین شده که به وسیله ی آن قلب نورانی می شود. رزق قلب، ذکرِ خداست و در واقع زوج مکمل قلب، ذکر خداست. امام صادق -علیه السلام- می فرمایند که خداوند هر عبادتی(همچون حج، روزه و...) را که وضع نمود، حدی برای آن تعریف کرد به غیر از ذکر خداوند که حدی برای آن تعیین نکرد. علت این امر این است که خداوند بی نهایت است و وسعت قلب انسان نیز بی نهایت می باشد. چنانی که در حدیث آمده: "لا یسعنی ارضی و سمائی و لکن یسعنی قلب عبدی المؤمن". بله خداوند بیکران است و قلب انسان را نیز بیکران آفرید و رزق آن را نیز بی نهایت مقرر فرمود که همان یاد کرد و ذکر خداوند است پس شأن انسان این است که به معبود مطلق بیندیشد خواسته و آرزویش را به بهشت و حوری و غلمان محدود نکند. در تمنیات دنیایی و برآورده شدن امیال این جهانی نماند . البته این نیازها نیز لازم است ولی تنها به مرتبه نازله وجود ما مربوط می شود. باید به حدی به آنها توجه کنیم تا بتوانیم به مراتب بعدی وجود که قلب است راه یابیم. و از آن فراتر رویم و به مرتبه ی روح برسیم رزق این مرتبه معارف الهی است. هنگامیکه انسان معرفت الهی کسب کند و از خداوند و صفات و نعماتشان آگاهی پیدا نماید، روح او متعالی خواهد شد و توجه داریم کمال انسان در اعتدالِ این مراتب است. اگر انسانی تنها به وجهه ی جسمانی خود بپردازد، تنها بخشی را فربه می کند در حالیکه سایر قسمت ها لاغر و نحیف می باشند و این نشان دهنده ی آن است که این فرد، فردِ متعادلی نمی باشد. حتی اگر کسی تنها به وجوه باطنی خود بپردازد و از ظاهر خود غفلت کند نیز از تعادل دور می باشد. اسلام دینِ اعتدال است و هنر انسان در این است که معتدل باشد و این اعتدال در رفتار و گفتار و حرکات فرد باید ظهور کند. کمال این اعتدال، در وجودپیغمبر -صلی الله علیه و آله و سلم- می باشد.چنین انسانی راست قامت است. وبه زبان برخی از روایات این وجود سایه ندارد . وقتی انسانی معتدل شود به تمام مراتب وجودیِ خود رزق و روزی مناسب می دهد از اینرو همه مراتب وجود او نورانی است این ویژگیِ یک انسانِ کامل می باشد.
والسلام علیکم و رحمه الله.
[1] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص293، فصل اول
[2] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص293، فصل اول
[3] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص293، فصل اول
[4] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص293، فصل اول
[5] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص294، فصل اول
[6] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص294، فصل اول
[7] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص294، فصل اول
[8] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص294، فصل اول
[9] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص294، فصل اول
[10] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص294، فصل اول
[11] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص294، فصل اول
[12] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص294، فصل اول
[13] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص294، فصل اول
[14] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 295و294، فصل دوم
[15] عرفا بر این اعتقاد هستند که انسان دارای لطایف سبعه(هفت لطیفه) می باشد که لطیفه ی اول، لطیفه ی قالب است؛ و آن این است که انسان در قالب از حیوان جدا می گردد. لطیفه ی دوم، لطیفه ی نفس می باشد و در این لطیفه است که انسان ها از یکدیگر متمایز می شوند.پس. فردی که در مرتبه ی اول توبه قرار دارد، احساس می کند مقصدی دارد و باید مسیری را در زندگی خود انتخاب کرده و آن را طی نماید تا به مقصد نائل آید. این مقصد از آنجایی که خداوند در قرآن فرموده اند: "نفخت فیه من روحی"، همان انسان شدن و متعالی گشتن و شکوفا شدن منِ انسانی و الهیِ او می باشد؛ بنابراین با خود می اندیشد حال که روح خدا در من است؛ باید آن را در وجود خود احساس کنم. از اینرو از هر آنچه که اورا از این مسیردور کرده باز می گردد یعنی همان چیزهایی که با شأن انسانی وی سازگار نبوده و رذیلت اخلاقی محسوب می شوند و در واقع همان لشگریان جهلی هستند که در وجود انسان وارد می شوند. به فردی که به درک این موضوعات نائل می آید و قدم در این سیر می گذارد، سالک گفته می شود.
[16] رک منازل السائرین خواجه عبدالله انصاری
[17] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 295، فصل دوم
[18] آخرت وجهه ی حقیقی و غیبی هر فرد می باشد که همواره همراه اوست. حقیقت هر فرد همان وجهه ی اخروی و باطنی اوست که در دنیا به نوعی ظهور می یابد.. وجهه ی مادی و ملکیِ هر انسانی زمان مند بوده و پس از مدتی پایان می پذیرد و وجهه ی ملکوتی اش ظهور می یابد. البته او در همین زمان نیز وجهه ی ملکوتی خود را داراست لکن از آن غفلت داشته و در وجهه ی ملکی خود سیر می کرده از اینرو وجهه ی ملکوتی او کم سو و نحیف و خاموش بوده و در عوض و وجهه ی مُلکی او فربه است . در حالی که این دو وجهه باید با هم و موازی یکدیگر رشد نمایند شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 295، فصل دوم
[20] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 295، فصل دوم
[21] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 295، فصل دوم
[22] متن خبر چنین است: عن الصادق -علیه السلام- "أنه سئل عن الزاهد فی الدنیا؟ قال: الذی یترک حلالها مخافه حسابه، و یترک حرامها مخافه عقابه" (وسائل الشیعه، ج16، ص16، باب62 از ابواب جهاد النفس، ح16؛ عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، شیخ صدوق(ره)، ج1، ص243، ح81).
[23] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 296و295، فصل دوم
[24] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 296، فصل دوم
[25] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 296، فصل دوم
[26] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 296، فصل دوم
[27] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 296، فصل دوم
[28] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 296، فصل دوم
[29] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 296، فصل دوم
[30] شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 296، فصل دوم
.
انتهای پیام /*