مقدمه
شاید نخستین باری که رژیم پهلوی به طور جدی به پایگاه مردمی و نفوذ امام در میان توده ها پی برد، پس از وقایع ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بود. روز ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ امام خمینی به مناسبت عاشورای حسینی در مدرسه ی فیضیه سخنانی را ایراد نمود که در شکل گیری رخدادهای بعدی تاریخ معاصر ایران نقش مهمی را ایفا کرد. ایشان عملکرد رژیم را در حمله به مدرسه ی فیضیه با حادثه ی عاشورا مقایسه کرده و در بیاناتی شاه را به طور بی سابقه ای مورد عتاب قرار داد. در واکنش به این اظهارات مأموران ساواک امام خمینی را در منزلشان دستگیر و به زندان تهران منتقل کردند. واکنش مردم به این قضیه خیزشی همگانی بود که شهرهای قم، تهران، شیراز و اصفهان را فرا گرفت. شمار شهدای روز ۱۵ خرداد ۴۲ هیچگاه به درستی مشخص نشد، به نوشته ی روزنامه ی واشنگتن پست در این روز تنها در تهران بیش از یک هزار تن کشته شدند. با تصویب لایحه ی مصونیت قضایی نظامیان آمریکایی (کاپیتولاسیون) در نیمه ی دوم سال ۴۳، رویارویی امام خمینی با رژیم پهلوی وارد مرحله ی جدیدی گردید. کاپیتولاسیون که نخستین بار پس از شکست در جنگ های ایران با روسیه به ایران تحمیل شده بود، پس از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ ملغی شده بود. امام خمینی که پس از آزادی در منزلش تحت نظر بود در اجتماع بزرگی از مردم نطقی در مخالفت با کاپیتولاسیون ایراد کرد. در این سخنرانی ایشان شاه را مورد حمله قرار داد و دولت و مجلسین را فاسد دانست و آمریکا و اسراییل را دشمن اسلام و ایران خواند.
تبعید به ترکیه
رژیم شاه در واکنش به این قضیه به حربه ی تبعید متوسل شد. در تاریخ ۱۳ آبان نیروهای امنیتی منزل امام خمینی را در قم محاصره کردند و پس از دستگیری از فرودگاه مهرآباد با یک هواپیمای نظامی به آنکارا منتقل نمودند. ساواک در اطلاعیه ی کوتاهی که در روزنامه های آن روز به چاپ رساند بدون اشاره به محل تبعید امام خمینی مسئله ی تبعید ایشان را اعلام کرد. امام خمینی در هواپیما اولین صحبتی که با مأمورین همراه خود نمود بدین مضمون بود که:«من به خاطر وطنم تبعید شدم». شاه که به دلیل پایگاه مردمی امام خمینی که قیام ۱۵ خرداد مؤید آن بود، نمی توانست به گزینه هایی مانند از میان بردن ایشان بیاندیشد و به دلیل شجاعت و سازش ناپذیری تحت نظر قرار دادن ایشان هم مانع از ادامه ی فعالیت وی نمی شد، کوشید که با تبعید امام به خارج از کشور ارتباط وی را با بدنه ی نهضت قطع کند. پس از ورود به ترکیه امام تحت نظارت شدید مأموران ساواک و میت (سازمان اطلاعات و امنیت ترکیه) قرار گرفت. امام از آنجایی که در آنکارا مطبوعات و اصحاب جراید ترکیه نسبت به حضور امام کنجکاو شده بودند، پس از ۸ روز اقامت در آنکارا به شهر بورسا در ۳۲۰ کیلومتری غرب آنکارا منتقل گردید. دوران تبعید امام در ترکیه از مقاطع دشوار تاریخ نهضت اسلامی مردم ایران به شمار می رود. در این مقطع رژیم بر آن بود که با قطع ارتباط امام با ملت از گسترش نهضت جلوگیری کرده و از نفوذ روز افزون ایشان در میان توده ها بکاهد. در تمام این مدت ایشان از نزدیک به وسیله ی مأمورین ساواک و میت تحت نظر بود و تمام ارتباطات ایشان کنترل می شد. رژیم به شدت سیاست تجرید و قطع ارتباط امام را با مردم دنبال می کرد. در اسناد ساواک به روشنی به این امر اشاره شده که باید پیروان امام را از بازگشت ایشان ناامید ساخت. مردم و مطبوعات ترکیه هم از تماس با امام دور نگه داشته می شدند و روحانیون این کشور هم به دلیل اصول لائیک حاکم از ملاقات با امام منع می شدند و موفق به دیدار ایشان نگردیدند. در ترکیه امام خمینی به غیر از مأموران مراقب خود و حاج آقا مصطفی که ایشان را هم رژیم شاه پس از چندی مجبور به اقامت اجباری در ترکیه کرده بود و نیز چند نفری که از ایران برای بررسی وضعیت زندگی وی به ترکیه رفتند ارتباطی نداشت.
ملاقاتهای امام هم به طور کامل از طرف ساواک کنترل می شد. هنگامی که حاج آقا خوانساری با موافقت مقامات مربوطه به منظور ملاقات امام عازم ترکیه شد، ساواک به منظور اجتناب از فاش شدن محل اقامت ایشان در بورسا ترتیب ملاقات آن دو را در استانبول داد و تمام مذاکرات آنها به وسیله ی جاسوسان ساواک کنترل و ضبط می شد. رژیم برای در هم شکستن روحیه ی امام به ترفند های مختلفی دست می زد. از جمله وی را از پوشیدن لباس روحانی منع می کرد. حتی یک بار ایشان را بر سر قبر علمایی که به دستور آتاتورک کشته شده بودند بردند آیت الله طاهری خرم آبادی معتقد است که با اینکار می خواستند که به امام بگویند که ما هم می توانیم اینگونه با شما رفتار کنیم. در این دوران سخت و دشوار امام خمینی می کوشید که از دوران تبعید به عنوان یک فرصت استفاده کند. ایشان در نامه ای که در ۱۹ آبان ماه به خانواده ی خود می فرستد از سید مصطفی که از او با عنوان نورچشمی یاد می کند می خواهد که کتاب های مکاسب و حواشی را برای وی بفرستد. انگیزه ی امام از درخواست کتب فقهی مبتنی بود بر رسالتی که در جهت تحول و دگرگونی رساله های علمیه و خط فکری حوزه های علمیه بر دوش داشت و دوران تبعید را بهترین زمان برای انجام این مهم می دانست. از این رو دست به نگارش «تحریر الوسیله» زد و با طرح مسائل سیاسی و اجتماعی اسلام در کنار مسائل عبادی بر مخالفت با شعار غربی و غیر اسلامی «تفکیک دین از سیاست» تأکید نمود.
سیاست رژیم شاه در این مرحله مبتنی بر این بودکه برخی از علما و روحانیون را به وساطت برای بازگشت امام به ایران وادار کند تا از این طریق در موضع برتری قرار گیرد و ضربه ای به وجهه ی امام و روحانیت وارد کند. امام با زیرکی خاص خود این سیاست رژیم را درک کرده بود. از این رو در نامه ای که از بورسا به علمای قم نوشت تأکید نمود که هیچگونه اقدام و وساطتی پیش دولت برای بازگشت ایشان به ایران به عمل نیاورند. رژیم پس از مدتی پسر بزرگ امام سید مصطفی را تبعید و نزد امام فرستاد مصطفی برای دوستان خود نقل کرده که امام با دین من پرسیدند آمدی یا تو را آوردند؟ وقتی من گفتم مرا آوردند، فرمودند: «اگر خود آمده بودی همین الان تو را بر می گردانم». اینکه امام چرا پس از سه ماه دوری از فرزند خود چنین می گوید حاکی از یک نگرانی بود و آن اینکه مبادا فرزند ایشان برای دیدن پدر به دولت تشبث و توسل کرده باشد.
مقاومت اعجاب برانگیز امام رژیم شاه را به این نتیجه رساند، که با ادامه ی تبعید ایشان در ترکیه کاری از پیش نمی رود. در دوران تبعید در ترکیه اگر چه ارتباط امام با مردم ایران کم شده بود اما هیچگاه امید مردم ایران را از امام قطع نکرده بود. بالعکس این حقیقت که ایشان از طرف دستگاه ظالم پهلوی به دلیل بیان حقایقی مسلم درباره ی ایران به خارج از وطن تبعید شده بود، باعث افزایش محبوبیت ایشان در میان اقشار گسترده تری از جامعه گردید. پس از یازده ماه اقامت اجباری در ترکیه با ورود امام به عراق، نهضت اسلامی مردم ایران وارد مرحله ی نوینی گردید.
تبعید به عراق
اینکه چه انگیزه ای دستگاه پهلوی را وادار کرده که امام خمینی را از ترکیه به عراق تبعید کند، ممکن است قدری عجیب به نظر برسد. زیرا از پیش معلوم بود که وارد شدن امام به عراق و اقامت در مراکز تشیع که پیوند های سنتی با مراکز مشابه در ایران دارند، موجب افزایش ارتباط بین امام و مردم و دسترسی آسان تر پیروان به وی می شود. چیزی که در ترکیه تا حد زیادی تحت کنترل رژیم در آمده بود سیر وقایع بعدی نیز درستی این مدعا را نشان می دهد. به هرحال بایستی اذعان کرد که انتقال امام به عراق بنا به دلایلی غیر از قطع ارتباط وی با ایران بوده است.
انگیزه های رژیم را از انتقال امام به عراق می توان به دو دسته ی سلبی و ایجابی تقسیم نمود.
الف : انگیزه های سلبی: که مشتمل است بر فشارهایی که برای ادامه ی تبعید امام بر رژیم وارد می شد. عواملی مانند نارضایتی دولت ترکیه از ادامه ی تبعید امام در این کشور، فشار افکار عمومی ایران که با تعطیلی بازارها و تظاهرات خیابانی رژیم را تحت فشار قرار داده بودند و....
ب: انگیزه های ایجابی: که محاسبات اشتباه رژیم را شامل می شود که عبارتند از: ۱) فرو خواباندن شور و هیجان انقلابی مردم ۲) تحت نظر قرار گرفتن شخصیت امام با وجود علمای بزرگ دیگر ۳) امید به اینکه جو غیرسیاسی نجف محیط مناسبی برای فعالیت های امام نباشد. ۴) ادامه ی تبعید زندانی مانند امام در ترکیه نارضایتی زیادی را در میان مردم ایجاد کرده بود. رژیم شاه امیدوار بود که با انتقال امام به عراق هم اهداف فوق الذکر را محقق کند و هم با رواج این تصور که امام هم مانند دیگر مراجع، در نجف به دور از مزاحمت مأموران ساواک اقامت دارد، از نارضایتی و شور انقلابی مردم بکاهد. برخی از یاران امام هم به این امر پی برده بودند. آیت الله ربانی شیرازی طی نامه ای سرگشاده به هویدا آورده بود که: «شما خیال نکنید با انتقال حضرت آیت الله العظمی آقای خمینی از ترکیه به عراق می شود احساسات افروخته ی این ملت را خاموش کرد ادامه ی تبعید حضرت آیت الله خمینی در هر جا و به هر صورتی که باشد مایه ی ناراحتی و خشم عموم است ».
یکی دیگر از دلایل ساواک از انتقال امام به عراق این بودکه رژیم تصور می کرد با وجود روحانیون بلند پایه در نجف شخصیت امام تحت شعاع وجود آنها قرار گیرد. در یک گزارش ساواک حتی ابراز امیدواری شده که امام خمینی تحت تأثیر محیط میانه رو نجف قرار گیرد. برخی از روحانیون طرفدار امام هم معتقد بودند که بهتر است امام از نجف به سامرا نقل مکان کند. زیرا در نجف با وجود جو غیرسیاسی و علمایی مانند آیت الله حکیم و چند نفر دیگر ادامه ی فعالیت مشکل خواهد بود. تحت الشعاع قرار گرفتن امام به وسیله ی علمای دیگر از مهم ترین دلایل تبعید به عراق بوده است. برخی از روحانی نماهای نزدیک به حکومت نیز با ارائه ی تحلیل فوق در گمراه شدن ساواک نقش داشته اند. به رغم این امام با اتکا به شخصیت علمی خود در میان مراجع نجف هم جایگاهی درخور یافت. شخصیت علمی امام خمینی به گونه ای بود که آیت الله سیستانی در پاسخ به عده ای که بعد از فوت آیت الله حکیم، نوشته ای را مبنی بر اعلمیت آقای خویی نزد ایشان می بردند، از امضای آن خودداری می کند و اظهار می دارد که با وجود آقای خمینی من چطور می توانم بنویسم که آقای خویی اعلم است؟
رژیم شاه از درک پایگاه واقعی امام خمینی و عمق نهضت اسلامی مردم ایران عاجز بود و این امر باعث می شد که آنها بارها در ارزیابی های خود دچار اشتباه شوند. در یکی از اسناد ساواک این نظر ابراز شده است که استقبال گسترده از امام نه به خاطر اعتبار و وزنه ی خود ایشان بلکه به دلیل تعصبات قومی ایرانیان مقیم عراق بوده است که علمای ایرانی را به علمای عرب ترجیح می دهند! و این عمل نه از روی محبت فکری یا تبعیت مرامی از امام خمینی بلکه برای نشان دادن جبهه ای در مقابل آیت الله حکیم بوده است. رژیم همچنین به ایجاد دو دستگی بین روحانیون درجه اول نجف و طرفداران آنها به ویژه به ایجاد نفاق بین آیت الله حکیم و امام خمینی دلبسته بود در یکی از اسناد ساواک آمده است که: «باید در انتظار تشدید اختلاف و مبارزات آینده ی این دو نفر بود. » اما با تدبیر امام به زودی نادرست بودن این تحلیل آشکار شد. امام خمینی نهایت احترام را نسبت به آیت الله حکیم و سایر مراجع به کار برده، در سندی دیگر به شکست سیاست تفرقه اعتراف شده است. ورود امام به عراق امکان ارتباط بیشتر ایشان با ایران را فراهم نمود وجود عتبات عالیات در عراق و عزیمت ایرانیان به آنجا باعث می شد که ارتباط بدنه ی جامعه با رهبر نهضت یعنی امام خمینی بسیار بیشتر از دوران تبعید در ترکیه باشد. بسیاری از طلاب و روحانیون و مردم عادی که به زیارت عتبات می رفتند، با امام که در نجف اقامت داشت ارتباط برقرار می کردند. رژیم در این زمان هم حتی المکان سعی در کم کردن ارتباط امام و مردم می نمود. برای نمونه تلگراف هایی را که برای امام فرستاده می شد کنترل می کرد و از مخابره ی بعضی از آنها جلوگیری می نمود.
دوران تبعید دوازده ساله ی امام خمینی در عراق، از لحاظ کیفیت فعالیتهای ایشان، به دو دوره ی مشخص تقسیم می شود:
۱) از هنگام ورود به نجف تا سال ۱۳۴۸:
در این دوره امام خمینی به ظاهر کمتر به موضع گیری سیاسی می پردازد. دلایل این امر عبارتند از: الف) رژیم هنگام تبعید ایشان به نجف وی را آخوندی سیاسی معرفی کرده بود، مفهوم آخوند سیاسی این بود که علم ندارد بلکه فردی است که به سیاست اشتغال داشته در نتیجه عالم نشده است. امام خمینی از بدو ورود به نجف درس فقه و اصول را آغاز کردند. به گونه ای که پس از مدتی کلاس ایشان آنقدر مورد استقبال قرار گرفت که از کلاس های سایر مراجع شلوغ تر شد. و در طول این مدت اشاره ای به مباحث سیاسی نمی کردند. در نتیجه توطئه خنثی شد و توانایی علمی ایشان بر همگان مسلم شد. ب) در این دوره استراتژی مبارزاتی امام خمینی به گونه ای بود که به جای رویاروی مستقیم با حکومت، بر انسجام درونی نهضت توجه داشتند. این مقطع با تربیت شاگردانی که پس از بازگشت به کشور رهبری قیام را در دست گرفتند، در تحولات آینده نقش مهمی داشت. در سال ۱۳۴۶، ساواک در یک گزارش محرمانه عنوان می کند که ایشان از سیاست کناره رفته و به بحث دینی مشغول می باشند.
۲) از سال ۱۳۴۸ تا هنگام هجری به پاریس:
از اواخر سال ۱۳۴۸ امام خمینی در درس خارج فقه در حدود ۱۳ جلسه به تبیین بحث بسیار مهم و اساس ولایت فقیه پرداختند. تا پیش از این تفسیرعلما و روحانیون نجف از سیاسی بودن امام معطوف بر مسائلی بود که بین امام و رژیم پهلوی بر سر لایحه ی انجمن های ایالتی، انقلاب سفید و کاپیتولاسیون رخ داده بود. اما از آن پس بر همگان آشکار شد که امام پروژه ی سرنگونی رژیم پهلوی را پی می گیرد. البته لازم به ذکر است که امام خمینی اگر چه پیکان مبارزه را متوجه رژیم پهلوی کرده بود، اما از دیدگاه ایشان نهضت اسلام نهضتی جهانی است و به کشور خاصی محدود نیست. ایشان در عراق به فراخور زمان نسبت به مسائل روز جهان اسلام از جمله مسائل لبنان و فلسطین که آخری در دیدگاه ایشان اهمیت ویژه ای داشت، اعلام موضع می نمودند. همچنین در پیامی به زائران بیت الله الحرام با اشاره به اوضاع روز جهان اسلام مسلمانان جهان را به مبارزه علیه استعمار فراخواندند و بر وحدت اسلامی تأکید کردند و اجتماع بزرگ حج را فرصتی دانستند که باید به نفع اسلام و بیداری مسلمین از آن استفاده شود.
مناسبات با دولت عراق و هجرت به پاریس
مناسبات امام با دولت عراق در دوران تبعید ایشان، دستخوش فراز و نشیب های بسیاری گردیده است. عواملی مانند چگونگی رابطه ی دولت های حاکم بر عراق با رژیم شاه، گسترش نهضت و مسائل منطقه ای بر چگونگی تعامل دولت های عراق با فعالیت های امام خمینی تأثیر داشت. به طور مشخص سه دوره ی متمایز را در این رابطه می توان تشخیص داد.
۱) از بدو ورود به عراق تا کودتای بعثی ها در سال۱۳۴۷
۲) ازکودتای ۱۳۴۷ حزب بعث تا قرارداد الجزیره در سال ۱۳۵۳ (۱۹۷۵ م)
۳) از قرارداد الجزایر تا هجرت به پاریس
در بدو ورود به عراق رفتار دولت عراق با امام خمینی توأم با احترام بود. عبدالسلام عارف رییس جمهور وقت عراق که از طرفداران جمال عبدالناصر بود با نظر احترام به امام خمینی می نگریست. هنگام ورود به عراق عبدالرزاق محی الدین وزیر وحدت عراق به ملاقات امام رفت و از طرف رییس جمهور عراق به وی خیرمقدم گفت. عارف گفته بود دولت عراق آیت الله خمینی را نه به عنوان تبعیدی می پذیرد و نه کشور عراق تبعیدگاه است. عراق هیچگاه تبعیدگاه علما و مراجع دینی نبوده و نخواهد بود. آیت الله خمینی هم مثل سایر مراجع آزاد است که در عراق بماند». علاوه بر گرایش های سیاسی دولت وقت عراق، این حقیقت که امام خمینی بنا به مصالح نهضت که پیشتر به آن اشاره شد، در سال های آغازین اقامت در عراق کمتر به موضع گیری سیاسی می پرداخت. در چگونگی رفتار دولت عراق با ایشان مؤثر بوده است.
در تاریخ جنبش های آزادی خواه دنیا بارها شاهد بوده ایم که برخی از انقلابیون در چنین موقعیتی به دلیل نیازی که جهت پیشبرد مبارزه به کمک های کشور میزبان دارند، به تدریج از مواضع اصیل خود فاصله می گیرند و در جهت سیاست های کشور میزبان حرکت می کند. امام خمینی با هوشیاری و درایت ویژه در این دام خطرناک نیفتاد و بر مواضع اصیل خود پایبند ماند. ایشان در پاسخ مقامات عراقی می گفت: «ما با رژیم شاه مسائلی داریم که خودمان دنبال می کنیم و شما با رژیم پهلوی مسائلی دارید که خودتان دنبال کنید». «اختلاف ما با شاه اختلافی اساسی و در مورد اصول است اما اختلاف کنونی شما با او اختلافی زودگذر است». در این میان موضع اصولی امام در رابطه با قضیه ی اخراج ایرانیان مقیم عراق درخور توجه است. به دنبال بحرانی شدن روابط رژیم شاه با حکومت عراق، دولت عراق دست به اخراج ایرانیان مقیم عراق زد. حادثه ی اخراج ایرانیان که در بین آنها عده ی زیادی از علما و مدرسین و فضلا و طلاب هم بودند، از حوادث تلخ تاریخ معاصر ایران است. در میان این جمع بسیار زیاد تجار، کسبه، دختران و زنان باردار بودند که همه ی آنها در فرصتی کوتاه ـ حتی از کنار خیابانها ـ گرفته و سوار کامیونها کردند و در سر مرز رها ساختند. امام خمینی این قضیه را به طور جدی پیگیری نمودند. ایشان ابتدا در تلگرافی به رییس جمهور وقت عراق، این کشور را از آزار و اذیت ایرانیان بر حذر داشت.
با ادامه ی اعمال دولت عراق امام خمینی در تاریخ ۲ دی ماه ۱۳۵۰ طی سخنانی با لحنی شدیدتر به دولت عراق حمله کرد و دولت عراق را تهدید نمود که با ادامه ی این وضع عراق را ترک خواهند نمود و با مقایسه ی بین اخراج یهودیان از عراق با اخراج ایرانیان تصریح کردند که به یهودیان ۶ ماه برای خروج از عراق مهلت داده شد ولی با ایرانیان مسلمان و شیعه بدتر از آن رفتار شد. با امضای قرارداد الجزایر (۱۳۵۳ هـ ـ ۱۹۷۵ م) بین رژیم شاه و دولت عراق مناسبات امام خمینی و دولت عراق وارد مرحله ی دیگری گردید. بر طبق این قرارداد دو دولت در مورد اختلافات مرزی خود به توافق رسیدند و متعهد شدند که از مخالفین همدیگر پشتیبانی نکنند. بر این اساس ایران از پشتیبانی نیروهای کردی که با رژیم عراق از گسترش افکار انقلابی در میان جمعیت شیعه ی خود به هراس افتاده بود و کشورهای ارتجاعی منطقه نیز احساس خطر می کردند. چنانچه وزیر خارجه ی عربستان سعودی در مجمع عربی گفته بود: «اگر از فعالیتهای خمینی جلوگیری نشود نه تنها به سقوط رژیم شاه می انجامد، بلکه منطقه را در معرض خطر قرار خواهد داد». امام خمینی دولت مردان حاکم بر عراق را هم مانند رژیم شاه ایران غاصب و غیراسلامی می دانستند و در مقایسه ی بین رژیم شاه و عراق اظهار می داشتند که «یکی از دیگری بدترند» اما پس از کودتای حزب بعث امام رژیم بعث عراق را حتی بدتر از رژیم شاه می دانستند.
محدودیت هایی که در سال های واپسین اقامت در عراق از طرف دولت بعثی این کشور برای فعالیت های امام خمینی ایجاد شده بود، ایشان را به این نتیجه رساند که برای رهبری نهضت باید در جستجوی جایی غیر از عراق بود. به روایت آقای محمود دعایی از اطرافیان امام و شاهد عینی ماجرا، معاون رییس جمهور عراق به نمایندگی از رییس جمهور و حزب بعث به حضور امام آمد و با یادآوری تعهدات عراق نسبت به رژیم ایران از ایشان خواست که فقط به مسائل دینی و مذهبی بپردازند. امام در پاسخ بدین مضمون گفت: اسلام دین سیاست است و سیاست از مذهب جدا نیست. من همان خمینی هستم که از اول تا به حال لحظه ای تغیر عقیده نداده ام، شما هر کار می توانید بکنید. اگر بخواهید به جای دیگری می روم... آنها پرسیدند کجا می روید؟ امام گفتند به جایی که مستعمره ی ایران نباشد. با افزایش محدودیتها و محاصره ی منزل ایشان، امام تصمیم به مهاجرت گرفتند ابتدا تصمیم داشتند به سوریه بروند. اما بین عراق و سوریه تضادهایی بود که بنابراین بر آن شدند که از راه کویت به سوریه بروند. اما بر اثر فشارهای رژیم شاه، دولت کویت اجازه ی ورود به ایشان را نداد. امام با بازگشت به بغداد با مشورت با حاج احمدآقا تصمیم گرفتند به پاریس مهاجرت کنند. با مهاجرت امام به پاریس انقلاب اسلامی وارد مرحله ی جدیدی شد.
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
.
انتهای پیام /*