قافلۀ عشق عازم سفر تاریخ شد. خدایا، چگونه ممکن است که تو این باب رحمت خاص را تنها بر آنان گشوده باشی که در شب هشتم ذی الحجّۀ سال شصتم هجری مخاطب امام شوند، آنان را می گویم که عرصۀ حیاتشان عصری دیگر از تاریخ کرۀ ارض است.
ریش سفیدان قوم هر یک به زبانی با امام سخن از ماندن می گفتند و برای او امان نامه گرفتند.(ر.ک. تاریخ طبری (ترجمۀ فارسی)، ج 7، ص 2972)، اکنون بنگر حیرت عقل را و جرأت عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند. پاسخ امام در جواب اینان پاسخی است که عشق به عقل می دهد؛ اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با سرچشمۀ عقل نبریده باشد، بی تردید عشق را تصدیق خواهد کرد.
عجبا! امام مأمن کرۀ ارض است و اگر نباشد، خاک اهل خویش را یکسره فرو می بلعد و اینان برای او امان نامه می فرستند، مگر جز در پناه حق نیز مأمنی هست؟
عقل را ببین که چگونه در دام جهل افتاده است! و عشق را ببین که چگونه پاسخ می گوید: « بهترین امان، امان خداست. و آنکس که در دنیا از خدا نترسد، آنگاه که قیامت بر پا شود در امان او نخواهد بود. و من از خدا می خواهم که در دنیا از او بترسم تا آخرت را در امان او باشم.»(ر.ک. الفتوح (ترجمۀ فارسی)، ص 870)
مطالعه سرگذشت قافله حسینی از مکه تا کربلا بسیار آموزنده است. پیشوای ما این حقیقت تابناک را برای همیشه زنده نگه می دارد که پیشوایان شما در هیچ حالت و موقعیتی خود را نباختند و از پیروزی نهایی مأیوس و نا امید نشدند و همواره جهاد آنها با نشاط توأم بوده است.
مردان زیادی در مسیر به کاروان امام حسین(ع) ملحق شدند ولی افراد نادری مانند زهیر بن قین بجلی به خیل عاشوراییان پیوستند. وقتی اخبار هولناک شهادت حاملان نامه اباعبد الله(ع) به گوش سپاه رسید، افراد متزلزل و مردد رفتند. حضرت دستور داد، همۀ مردمی که همراه او بودند، جمع شوند. بعد به میان آنها آمد، و بعد از حمد و ثنای خدا فرمود: با خبر باشید اخبار وحشتناکی از کوفه می رسد، مسلم و هانی و عبد الله بن یقطر را کشته اند، مردم به ما خیانت کرده اند. من باید در این راه بروم تا کشته شوم. هر کس از شما تا این ساعت، به امید مال و منال، به امید زندگی مرفه و یا به امید مقام و منصب با من آمده، راهش را پیش بگیرد و برود. (ر.ک. ارشاد؛ ج 2، ص 77) صحنۀ مبارزه عوض شد و فقط مردان آبدیده و باصفا در اردوی حسینی باقی ماندند. کربلاییان باید ایمان قاطع داشته باشند و آمادۀ فداکاری و جانبازی باشند تا اهداف مبارزه حاصل شود.
در این سپاه شبکۀ ارتباطی نیز افرادی ورزیده، با ایمان و با هدف بودند. قیس بن مسهر، نمونه ای از اعضاء این شبکه است، باید پیام حسین بن علی(ع) را به مردم برساند. نامه را گرفت و به سمت کوفه آمد. در نزدیک قادسیه، حصین بن نمیر از مأموران ابن زیاد، او را دستگیر کرد و پیش ابن زیاد فرستاد. ابن زیاد به او گفت: اگر می خواهی جانت در امان باشد برو بالای منبر، و به حسین بن علی دشنام بده، قیس بالا رفت رو به مردم ایستاد و گفت: سپاس خدای را، ای مردم، این حسین بن علی، بهترین خلق خدا، فرزند فاطمه دختر رسول خدا(ص) است؛ مرا فرستاد که پیام او را به شما برسانم. در راه راست بپا خیزید، قیام کنید، او را یاری کنید. بعد بر روان پاک علی و به روان پاک حسین بن علی(ع) درود فرستاد و معاویه و یزید و عبید الله را لعن کرد؛ حرفش را تمام کرد و مأموریتش را انجام داد.
عبید الله دستور داد او را پایین آوردند. سپس او را از بام قصر پایین انداختند تا کشته شد.(ر.ک. ارشاد، ج 2، ص 72) حسین بن علی(ع) با چنین عده ای به سمت کوفه حرکت کرد.
اصحاب عاشورایی از فرصت طلبان جدا شدند. آنان که دل به امام نسپرده بودند از این وادی طاقت فرسا رفتند، امّا اصحاب عاشورایی در کوی دوست منزل گرفتند و از زمان و مکان و جبر و اختیار گذشتند. آنها از اختیار خویش گذشتند تا جز آنچه او می فرماید اراده ای نکنند و چون اینچنین شد، جبروت حق از آیینۀ اختیار تو ساطع می شود. آیینه را رسم این است که «انا الشّمس» بگوید، امّا تو او را اذن مده تا این «انا» را حجاب «هو» کند.
ای دل! تو چه می کنی؟ می مانی یا می روی؟ داد از آن اختیار که تو را از حسین جدا کند! این چه اختیاری است که برای روی آوردن بدان باید پشت به ارادۀ حق نهاد؟ ای دل! نیک بنگر تا قلّادۀ دنیا را بر گردنشان ببینی و سر رشتۀ قلّاده را که در دست شیطان است. آنان می انگارند که این راه را به اختیار خویش می روند. غافل که شیطان اصحاب دنیا را با همان غرایزی که در نفس خویش دارند می فریبد. (منبع: کتاب حماسه عاشورا در کلام شهداء)
" ما باید فکر این معنا باشیم که ما تلخیها و شیرینیها داشتیم. اما تلخیهایی که داشتیم برای این است که، ما معارفمان ناقص است. شما ملاحظه کنید که بهترین خلق اللَّه در عصر خودش، حضرت سید الشهدا- سلام اللَّه علیه- و بهترین جوانان بنی هاشم و اصحاب او شهید شدند و از این دنیا رفتند با شهادت، لکن وقتی که در آن مجلس پلید یزید صحبت می شود، حضرت زینب- سلام اللَّه علیها- قسم می خورد که ما رَایْنا الّا جَمیلًا؛ رفتن یک انسان کامل، شهادت یک انسان کامل در نظر اولیای خدا جمیل است، نه برای اینکه جنگ کرده و کشته شده، برای اینکه جنگ برای خدا بوده است، قیام برای خدا بوده است."( صحیفه امام؛ ج20، ص 204)
.
انتهای پیام /*