پرتال امام خمینی(س): عرفان از زمان ظهور و پیدایش و تطوّر خود در تاریخ جهان اسلام، ماجراهای عبرت آمیز و تأثیرگذاری داشته است؛ گاهی مورد طعن و تکفیر نحله ها و مشرب های گوناگون فقهی و کلامی و اخباری و فلسفی واقع شده است؛ جنگ عشق و عقل، و شریعت و طریقت، حاصل برخورد این مشرب ها و مسلک های فکری و عرفانی است. تا این که در عصر حاضر به مدد و ابتکار امام، عرفان رواجی دوباره یافت و جانی تازه گرفت و به آبشخوری از تلاقی وحی و عقل و شهود و اشراق رسید. قرآن، برهان و عرفان به نقطۀ پیوند خود رسیدند و اطوار و شئونات وجود را به نمایش گذاشتند. آری امام هم محیی دین شد و هم احیاگر عرفان؛ رموز دلدادگی و دلبری را از مکتب قرآن و خزاین غیبی اهل بیت علیهم السلام آموخت، و مفاتیح غیبی را در سرّ الصلاة نجوا کرد و شریعت و طریقت و حقیقت را در مصباح الهدایه پیوندی دوباره داد؛ ظاهر و معنا و غیب و شهود و بود و نمود را با مبانی خاص خود، تفسیر نمود و با خرق حجب و سیر و سلوک در عوالم غیب و شهود به مشاهده انوار حقیقت نشست.
1. افشای اسرار
از ویژگی های عرفانی آن عارف وارسته و فانی فی اللّه، افشای اسرار عرفانی و حقایق غیبی ای بود که عارفان پیش از او قدرت اظهار و افشای بسیاری از آنها را نداشتند.[1] امام پس از وصول به مقام تمکین، با استمداد از مقام مشیّت، در قلوبْ تصرف بالحق نمودند و پیرو این منطق عرفانی بودند که:
هر که را اسرار حق آموختند مهر کردند و دهانش دوختند[2]
امام علی رغم آن که گفته می شود، عرفان قابل تعلیم و ترویج و انتقال به دیگران نیست، عرفان را ترویج کرد[3] و عرفان را نه قرائت و برداشتی خاص از اسلام، بلکه به عنوان حقایقی از قرآن و یا عین قرآن و مقصود اعلای انبیای عظام و اولیای اسلام معرفی کرد.
2. غلبۀ عرفان
از دیگر ویژگی های عرفانی امام، غلبۀ جنبههای عرفانی امام بر سایر ابعاد شخصیتی آن حضرت بود، به نحوی که حتی در سخنرانی های عمومی و ارشادی، مطالب و حالتهای عرفانی در حرکات و سکنات امام موج می زد و قابل مشاهده بود.
در احکام حکومتی و عزل و نصبها، در صبر عارفانه و خلوص عاشقانه اش، در سیاست و رهبری، در کیاست و تدبیر امور، در تحلیل و رهنمود، در قهر و مهر، در عبادت های زیبا و معراج گونه اش، و در عشق به خدمت و زندگی زاهدانه اش، نگاه عارفانه اش موج می زد. او قبل از آن که مرد سیاست باشد، حکیمی عارف و عارفی حکیم بود؛ عالَم را محضر خدا می دید و «با اسم رب» قیام و مبارزه کرد و «با اسم رب» هدایت کرد و «با اسم رب» ندای «ارجعی» را لبیک گفت.
3. هماهنگی عقل و عرفان
امام گرچه شیوه و روش عرفای ربّانی را والاتر و بالاتر از درک و طور عقل میدانند، اما در عین حال، تصریح میکنند که این شیوه، با عقل صریح و برهان فصیح مخالفتی ندارد:
حاشا که مشاهدات ذوقی مخالف با برهان عقلی باشد و براهین عقلی بر خلاف شهود اصحاب عرفان اقامه شود! حکمای عالی قدر و فلاسفۀ والا مقام را چون نظر بر کثرت است و باید مراتب وجود را که عبارت است از عوالم غیب و شهود و ترتیب اسباب و مسبّبات و از عوالم بالا و پایین حفظ کنند، لذا ناچار حق داشتند که بگویند اولین صادر از حق، عقل مجرد است و سپس نفس تا آخرین مراتب کثرات... . اما عرفای عالی مقام و اولیای مهاجر الی اللّه به قدم شهود و سیر و سلوک را چون نظر بر وحدت است و کثرتی را شهود نکنند، لذا بر تعیّنات عوالم ملک و ملکوت و ناسوت و جبروت نظر ندارند، و همه تعیّنات وجود مطلق ـ که از آن به ماهیات تعبیر می شود ـ را اعتبار و خیال می بینند و از این جهت است که عارفان جهان را «خیال اندر خیال» یا «عکوس فی المرایا» می دانند.[4]
4. شریعت، طریقت و حقیقت
یکی از موارد مهم اختلاف میان عرفا و دیگران، خصوصاً فقها، نظریۀ خاص عرفا دربارۀ شریعت، طریقت و حقیقت است.
عرفا و فقها متّفق القولاند که «شریعت» یعنی مقررات و احکام اسلامی، مبنی بر یک سلسله حقایق و مصالح است. فقها این مصالح را به اموری تفسیر می کنند که انسان را به سعادت، یعنی حد اعلای استفاده از مواهب مادی و معنوی، می رساند. ولی عرفا معتقدندکه همۀ راهها به خدا منتهی می شود و همۀ مصالح و حقایق از نوع شرایط و امکانات و وسایل و موجباتی است که انسان را به سوی خدا سوق می دهد؛ و این مصالح و حقایق تشریع را از نوع منازل و مراحلی می دانند که انسان را به مقام قرب الهی و وصول به حق سوق می دهد.[5] و باطن شریعت را «طریقت» و پایان این راه را «حقیقت»، یعنی توحید و فنای عبد می دانند. عرفا نیز شریعت را به معنای «راه» قبول دارند؛ علاوه بر آن، به طریقت و حقیقت نیز اعتقاد دارند.
امام در «فصّ ایوبی» ذیل آیۀ شریفۀ «وَلَوْ أ نَّهُمْ أقَامُوا التَّوْرَاةَ وَ الإنْجِیلَ»[6] م یفرماید: مراد این است که اگر آنها پیرو شریعت باشند و تورات و انجیل و سایر کتب الهی را اقامه کنند برای آنها طریقت و علم حقیقت حاصل خواهد شد. و این امر دلالت دارد بر این که طریقت و حقیقت جز با شریعت به دست نمی آیند. تعبیر زیبای ایشان چنین است:
فإنّ الظاهر طریق الباطن، بل یفهم منه أنّ الظاهر غیرُ منفکّ عن الباطن... و من أراد أن یصل إلی الباطن من غیر طریق الظاهر ـ کبعض عوام الصوفیة ـ فهو علی غیر بیّنةٍ من ربّه.[7]
5. دین و عرفان
امام از هر بُعد و منظری که به دین نگاه می کند، دریافت جامع و کاملی از دین دارد. با امعان نظر به نگاه عرفانی امام به دین در می یابیم که وی دین را جامع و کامل نسبت به تمام ابعاد حیات آدمی می بیند و حاصل این نگاه، عرفانی است که امام آن را در متن شریعت می جوید. امام در تعلیقۀ خود بر «فصّ یعقوبیه» معنای شرع را چنین تبیین می فرماید: و الناموس هو الشرع.
ناموس همان چیزی است که انسان در مقام حفظ و اختفای آن می کوشد و چون مقصد انبیای الهی بسط معرفت حق و معروفیت و معبودیت آن در عالم می باشد و این مقصد محقق نمی شود مگر با حفظ اموری، لذا حفظ و صیانت نوامیس پنج گانه الهی ضروری است:
اول: ناموس حیات است که به وسیلۀ آن، معرفت و عبودیت حاصل می شود.
دوم: ناموس عقل است؛ زیرا اگر عقل نباشد خدا شناخته نمی شود و عبادت او میسّر نمی گردد.
سوم: ناموس مال است که به وسیلۀ آن، معاش و معاد مردم اصلاح می شود و حیات ممکن می گردد.
چهارم: ناموس عِرض است؛ زیرا که با حفظ عرض و حریم آن، توالد و تناسل و بسط معروفیت و معبودیت محقق می گردد.
پنجم: ناموس شریعت است که همان ناموس معبودیت و معروفیت می باشد.[8]
امام با نگاه اشراقی و جامع، این عوامل و ارکان اصلی شریعت را بر می شمارد و هر کدام از این ارکان را مکمل و شرط لازم قوام شریعت و لازمۀ عبودیت و معرفت و سیر و سلوک می داند.
از نگاه عرفانی امام، دین نمی تواند ناظر به سایر شئون حیات آدمی نباشد و تجزیه و تفکیک دین و اختصاص آن به بعضی شئون حیات، باعث تخریب دین و خروج از حد اعتدال و قانون حکمت الهی است. و سرّ این که در کتاب مبین الهی آمده است که «إنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللّهِ الإسْلاَمُ»[9] جامعیت و کمال دین است.
6 . عرفان و ادعیه
عرفان امام، عرفانی ولایی و شیعی است که از معارف غیبی و معادن علم و حکمت و خزاین علوم اهل بیت علیهم السلام سرچشمه گرفته است و لذا دعا در مکتب عرفانی ولایت، جایگاه خاصی دارد و یکی از اسباب قرب نوافل و یکی از مائده های رحمانی است. امام در زمینۀ اهمیت ادعیه از نگاه عرفانی می فرماید که ادعیه، قرآن صاعد هستند:
آن قدر معارف در ادعیه ائمه علیهم السلام هست؛ و مردم را از آن دارند جدا می کنند... لسان قرآن است ادعیه، شارح قرآن هستند راجع به آن مسائلی که دیگران دستشان به آن نمی رسد.[10]
و در جای دیگر می فرماید: قرآن و دعا از هم جدا نیستند؛ همانطور که پیغمبر هم از قرآن جدا نیست.[11]
امام اعتقاد داشتند که مردم را نباید از ادعیه و کتب دعا و عرفان جدا کرد؛ اولیای الهی اهل دعا و ذکر بودهاند و قرآن ما را به دعا توصیه می کند.[12]
این کتب ادعیه، اینها انسان را می سازند و تربیت می کنند و این ادعیه انسان را از ظلمت بیرون می برد.[13]
منبع: امام خمینی و اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی ، مقالات عرفانی(3)، کنگرۀ اندیشه های اخلاقی ـ عرفانی امام خمینی(ره)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، صص 435-440
پیوست ها:
[1]فصوص الحکم، ص 350. [2]مثنوی معنوی. [3] مصباح الهدایه، ص 107و 115 و 202. [4]مصباح الهدایه، ص 65 ـ 66. [5] آشنایی با علوم اسلامی، ج 2، ص 94. [6]مائده (5): 66. [7]تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 201. [8]همان، ص 143 ـ 144. [9]آل عمران (3): 19. [10]تفسیر سورۀ حمد، ص 191. [11]همان، ص 192. [12]ر.ک: همان، ص 153 ـ 154. [13]همان، ص 149 ـ 150.
.
انتهای پیام /*