برای فهم پدیدۀ انقلاب اسلامیو نظام برخاسته ازاین انقلاب ، چاره ای جز شناخت مبانی فکری رهبران و بنیانگذاران آن نیست و مجموعه رویدادهای مرتبط با آن به ویژه در سالهای آغازین و دهۀ نخست آن ریشه در چگونگی وقوع این انقلاب، نیروهای مؤثر برآن و اندیشهها و برداشتهای متفاوت انقلابیون از گروههای گوناگون آنان دارد. این شرایط ویژه، فهمی نوین از انقلاب اسلامیدر تمامیسیاستهای داخلی و خارجی و در زمینه های گوناگون سیاسی،اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی میطلبد. فهمیکه از شاه تا دولتمردان غربی فاقد آن بودند و شاید هنوز و بعد از گذشت سی و پنج سال غرب و به طور کل محیط بین الملل، دارای نقصان در ادراک این «زلزله سیاسی» سال 1979 منطقه خاورمیانه است.
هنگامیکه شاه در کتاب «پاسخ به تاریخ» در ضرورت تشکیل حزب واحده «رستاخیز» چنین مینویسد: «مامعتقد هستیم همه مردم ایران برای رسیدن به هدفهای ملی که سعادت و آسایش فرد فرد ما را تامین خواهد کرد متحد باشند و در یک جهت حرکت کنند. همه کوششها باید در راه پیشرفت کشور باشد. نه خنثی کردن تلاشهای یکدیگر. در نظام چند حزبی امکان تفرقه و تشتت بسیار است. هر گروه در هر حزبی که هستند با دیگران بر سر قدرت و به دست گرفتن حکومت ستیز و دعوا دارند. هرگروه میخواهد حرفهای خودش را به کرسی بنشاند و در نتیجه اختلافات به وجود میآید. در حالی که در حزب رستاخیز از جنگ گروهی خبری نیست.»
اما در زیر لایههای جامعه خبری دیگر بود. شاهی خود را ناخدای کشتی رسیدن به دروازههای تمدن و ترقی میدانست، خبر نداشت که در انبار حمل محکومین این کشتی که اکثریت تودهها و اقشار و گروههای مختلف اجتماعی جامعه ایرانی بوده و هر یک به نوعی از دخالت و مشارکت در سرنوشت سیاسی اقتصادی فرهنگی منع شده بودند چه میگذرد. رشد اندیشههای انقلاب اسلامیچنین بود که در خاطرات امیر اسدا... علم بین سالهای 1355 - 1356 آمده است «چیزی که دیروز خیلی باعث تعجب من در دانشگاه پهلوی شد مشاهده زیادی دختر چادر به سر بود. وقتی که غلام{علم}، رئیس دانشگاه بودم، دختر چادر به سر را مسخره میکردیم. یک نفر هم برای نمونه پیدا نمیشد. یعنی آن را برای خود یک تحقیر حساب میکردند و حالا دهها دختر چادری حتی در سالن سخنرانی دیدیم». اظهار نظر شاه جالب است. زمانی که علم میگوید: «فرهنگ مهر» (رئیس دانشگاه پهلوی که زرتشتی است) از ترس چماق تکفیر آخوندها بیشتر از مسلمانان احتیاط میکند، از قول شاه نقل میکند که فرمودند: «دیگر آخوندی نیست. عرض کردم. روحیه آخوندی هنوز هست.»
شاه نمیدانست یا نمیخواست بفهمد روزی خواهد رسید که اتحاد روحانی و روشنفکردر اواخر دهۀ 50 در شخصیتی روحانی تبلور یافت که توانست آرمانها و خواستهای مشترک و حتی متضاد گروههای جامعۀ ایرانی را در کلام و گفتار خود نشان دهد. « آیتا...[امام] خمینی» مظهر خواستهای توده ایرانی و آرمانهای مذهبیون، چپگراها و ملیگراها در مقابل رژیم پهلوی بود و توانست با استفاده از احساسات مذهبی مردم و نفوذ معنوی خود به عنوان عالیترین مقام مذهبی در تشیع (مرجعیت) انقلاب اسلامیایران را رهبری کرده و به پیروزی برساند.
مردی که منتهی الیه چپ و راست را با هم همسو کرد
از بعد بسیج کنندگی نیز امام خمینی(س) توانست با طرح انتقاداتی چون امتیازات داده شده به غرب، پیوند پنهانی و غیر مستقیم با اسرائیل، هزینههای بیهوده تسلیحاتی، فساد رایج در میان بزرگان دولتی، رکود و نابسامانی در بخش کشاورزی، افزایش هزینه زندگی، کمبود مسکن و گسترش روز افزون حلبی آبادها، شکاف فزاینده میان فقرا و ثروتمندان، سرکوب روزنامهها و احزاب سیاسی تمامیجناحهای ناراضی از حکومت شاه اعم از طیف مذهبیون مبارز (همچون بازماندگان فداییان اسلام و هیاتهای موتلفه اسلامی)، میلیون و ملی مذهبیها (همچون گروههای مختلف عضو جبهه ملی و نهضت آزادی) و حتی گروههای چپ مارکسیستی (همچون حزب توده، چریکهای فدائی خلق) و چپ مذهبی (به مانند مجاهدین خلق) را تحت رهبری خود درآورده و طیف وسیعی از مخالفان را علیه سلطنت پهلوی بسیج کند. بعد از انقلاب اسلامیدر سال 1357 در ایران، کشورهای منطقه و عرصه بینالملل اکنون با کشوری مواجه شدند که متفاوت است جمهوری اسلامی ایران خواهان استقرار نظامی مبتنی بر ایدئولوژی اسلامی که در سیاست داخلی «حامیارزشهای اسلامی در مقابل ارزشهای سکولار»، «حکومت دینی در برابر رژیمهای مختلف سیاسی مبنی بر ایدئولوژیهای غربی اعم از لیبرالیسم، ناسیونالیسم و مارکسیسم»، در عرصه سیاست بینالملل و سیاست جهانی «مقوم و پشتیبان جنبشهای اسلامگرا در سراسر جهان اسلام» «دشمن اسرائیل و خواهان نابودی این کشور و حامیحقوق فلسطینیان»، «خواهان قطع دخالتهای همهجانبه ایالات متحده نهتنها در دنیای اسلام بلکه در سراسر جهان» است. همچنین و از همه بحث برانگیزتر، ارزشها و اصول انقلاب خود را جهانشمول دانسته و ندای صدور انقلاب سر میدهد. بهعبارت دیگر ایران در بعد از انقلاب و در مقایسه با قبل از خود وارد پارادایم و «گفتمانی» جدید و دیگر شده است.
پدیده انقلاب اسلامیو شخصیت آیت ا...[امام] خمینی(س) فهم ویژه و مخصوص به خود را میطلبد که میتوان ادعا کرد در دنیای امروز منحصر به فرد بود. میتوان از انقلاب اسلامیبه عنوان رنسانس مذهب و سنت در دنیای مدرن یاد کرد. رنسانس نه در جهت پذیرش فرهنگ، ارزش و الگوهای تفکر مدرن بلکه در جهت حاکمیت و سیادت و ترویج اندیشه سنتی و دینی اسلامیبا ابزارهای مدرن. امام خمینی(س) مرد دوران مدرن نبود بلکه سخن از تفکر و دنیایی میگفت که متعلق به دنیایی متفاوت بود. مفاهیمیچون «حاکمیت ارزشهای الهی»، «فرهنگ شهادت»، «جهاد»، «مهم نبودن پیروزی ما در برابر توفیق معنوی» و بسیاری از مفاهیم دیگر که در زبان بنیانگذار جمهوری اسلامیاصول اساسی سیاست جمهوری اسلامیایران را تشکیل میدادند، به هیچ وجه قابل فهم برای دنیای غرب و کشورهای همسو با ارزشهای غربی نبوده و نیست. نه شاه و نه غرب نتوانستند این انقلاب را به درستی فهم کنند؛ شاه که در برابر رشد و گسترش اسلام انقلابی گیج بود و ایالات متحده و غرب فکر میکردند، قدرتی بر سر کار میآید که میتواند در برابر کمونیست ها ایستادگی کند. فهم انقلاب ایران در سال 57، هنوز هم دشوار است زیرا بر اساس مفاهیمی استوار شده است که با «امر مدرن» تباین دارد. حتی اگر متولیان امروزین این مفاهیم بخواهند خود را منطبق با دنیای مدرن نشان دهند. منبع: قانون آنلاین
.
انتهای پیام /*