در این واقعیت تردیدى نمى‏توان داشت که بدنه اصلى ارتش پهلوى و به تعبیرى دیگر توده‏هاى تشکل دهنده ارتش از خود مردم بوده‏اند. بیشترین تعداد نظامیان را در این ارتش سربازان وظیفه تشکیل مى‏داده‏اند که فرزندان همین مردم بوده‏اند و حضورشان در ارتش آنچنان ناگزیر بوده که نزد توده مردم کلمه «خدمت اجبارى» معادل خدمت نظام وظیفه بود. بر این اساس نوع برخورد امام با ارتش، از ابتداى نهضت در اوایل دهه 40 شمسى، برخوردى در مجموع اصلاحگرایانه و اثباتى بوده است و همواره سران وابسته را از مجموعه ارتش جدا مى‏دانسته‏اند. در سیره ائمه طاهرین(ع) نیز سابقه دارد که حتى در زمان خلفاى جور، که حاکمیتشان غاصبانه بوده است، پیشوایان ما وجود سپاهیان دولتى را ضرورى مى‏دانسته‏اند[1]، زیرا در برابر دشمنان خارجى اسلام، مانند امپراتورى روم شرقى (بیزانس) سدى محکم بشمار مى‏رفت. در زمان ولیدبن عبدالملک (خلیفه اموى) طارق بن زیاد[2] نیروهاى اسلام را تا اسپانیاى فعلى پیش راند و با ارتش نیرومند خود، دشمنان را از  نفوذ به آفریقاى شمالى ـ بخشى وسیع از پیکر جهان اسلام را تشکیل مى‏داد ـ مانع گردید. و با اتکاى همین سپاه مسلمان بود که آیة‏اللّه‏ میرزاى قمى و آیة‏اللّه‏ حاج ملااحمد نراقى و چند تن دیگر از علماى اسلام ـ رحمهم اللّه‏ ـ در دوران فتحعلیشاه قاجار، به جنگ با روسیه تزارى حکم دادند و عباس میرزا سردار قاجار را قولاً و فعلاً تأیید نمودند.

در سال 1357 که رژیم، مردم مسلمان ایران را به حکومت نظامى و دولت نظامى تهدید مى‏کرد، حضرت امام خمینى(س) آگاهانه و هوشیارانه، مهار احساسات و هیجان مردم را که تبلور خشماگینش در شهرهایى چون تهران و مشهد معروف است[3]، با قوت در دست داشتند و خشم و کین مردم را به سوى علت ـ و نه معلول ـ جهت مى‏دادند.

پیشتر به نحوه برخورد امام با ارتش اشاره رفت[4]، حضرت امام در یکى از سخنرانیهاى خود خطاب به ارتش مى‏فرماید:

اینطور نیست که ملت ما با ارتش مخالف باشد؛ با صاحب‏منصبها، با درجه‏دارها، با افسرها. اینها همه برادرهاى ما هستند. ما مخالف با اینها نیستیم، ما با خونخواریها مخالفیم. قواى انتظامى باید باشد و ما آنها را با آغوش باز، برادرانه آنها را مى‏بوسیم... ملتْ شما را مى‏خواهد، شما هم ملت را مى‏خواهید. شما ارتش شاه نیستید، شما ارتش ملت هستید. این دروغ است که مى‏گویند ارتش شاه!
شاه چکاره است که ارتش بخواهد! ملت است که ارتش مى‏خواهد.[5]

هایزر در خاطرات 15 ژانویه 1979 (25/10/57) خود مى‏نویسد:

«تظاهرات عمده از جمعیت چندین هزار (!) نفرى تشکیل شده بود. به روش جدید، آرام و منظم بود. به فرمان خمینى آنها حمله جدیدى به ارتش آغاز کرده بودند، حمله‏اى که سلاحش دوستى و عشق بود. تظاهرکنندگان با خود گل حمل کرده و بر سر تفنگهاى سربازان قرار مى‏دادند و حلقه‏هاى گل روى تانکها مى‏گذاشتند. آنها با سربازان خیلى مهربان و مؤدب بودند. آنها هم نسبت به مردم نرمش نشان مى‏دادند... این شیوه برادرى با ارتش، تهدید جدیدى بود که بویژه سربازان جوان را به آن طرف مى‏کشید. نوارهاى
خمینى به داخل کشور فرستاده شده بود و از بلندگوى مساجد پخش مى‏شد. موضوع اصلى صحبت او این بود که باید ارتش را در برابر نفوذ گردن‏کلفتان بیگانه حفظ کرد. گفته بود: «عموم مردم موظف‏اند نسبت به نیروهاى انتظامى و ارتش، برادرى و مهربانى نشان دهند و آنها نیز متقابلاً وظیفه دارند روحیه مشابهى نسبت به عموم نشان دهند[6]

در کنار این برخورد داهیانه، حضرت امام با حکم خود دایر به فرار سربازان از سربازخانه‏ها[7] و پناه دادن مردم به آنها[8]، سران ارتش شاه را به سردرگمى بیشتر مبتلا نمود.[9] از سوى دیگر به دلیل ساختار ویژه‏اى که نیروهاى هوایى و دریایى داشتند و ـ به تحقیق ـ خیلى کمتر از نیروى زمینى درگیر حوادث داخلى و درون مرزى بودند، نطفه‏هاى آگاهى در آنها زودتر به رشد رسید و زمینه‏هاى مخالفت با رژیم و هماهنگى با انقلاب اسلامى، به تدریج در آنها قوت گرفت. امریکا و شاه به ویژه به نیروى هوایى بیش از دیگر نیروها امید داشت و چنانکه از محتواى کلام هایزر و اعترافات بعدى سپهبد ربیعى ـ فرمانده این نیرو ـ در دادگاه انقلاب اسلامى بر
مى‏آید، نقطه امید نهایى آنان نیروى هوایى بود. تقدیر شفگت خداوند چنین قرار گرفت که نیروى هوایى نقشى بسیار مؤثر در حوادث روزهاى پایانى حکومت پهلوى و سرنگونى نظام شاهنشاهى ایفا نماید.

همافران و جمعى از پرسنل نیروى هوایى مستقر در پایگاههاى مختلف شاهرخى همدان (نوژه)، وحدتى دزفول، بندرعباس، بوشهر، شیراز، اصفهان و سپس تهران اعتصاب و تظاهرات خود را ـ یکى پس از دیگرى ـ آغاز کردند. عمق آگاهى و بیدارى این بخش از مردم، که در سایه روشنگریهاى امام خمینى آغاز به گشودن زنجیرها نموده بودند، در قطعنامه راهپیمایى پرسنل هوایى پایگاه بندرعباس جلوه‏گر است:

«1ـ همافران و درجه‏داران پایگاه هوایى بندرعباس با ملت ایران و پایگاه شاهرخى همدان و پرسنل پایگاه وحدتى که در اعتصاب غذا هستند، اعلام همبستگى مى‏کنند.

2ـ از دستوراتى که علیه مردم غیور و قهرمان ایران و قرآن، و به نفع دستگاه طاغوتى باشد اطاعت نمى‏کنیم.

3ـ ما احتیاج به مستشاران امریکایى، که مأموران سازمان سیا هستند، نداریم.

4ـ زیر بار کودتا، که به نفع حکومت غیرقانونى و استبدادى است، نمى‏رویم.

5ـ هر فرماندهى که دستور کودتا را صادر کند، ابتدا خودش کشته خواهد شد و بعد عوامل و طرفدارانش.

6ـ اخراج هرچه زودتر مستشاران خارجى از قسمتهاى مختلف پایگاه بندرعباس.

7ـ تخلیه هر چه زوردتر مأموران ساواک از داخل پایگاه، که باعث نگرانى پرسنل و خانواده آنان شده‏اند[10]

انعکاس این وقایع در خاطرات ژنرال هایزر مى‏رساند که تا چه حد غافلگیرکننده بوده است:

«حادثه آشفته‏کننده دیگر تظاهراتى بود که در تهران به وسیله برخى از پرسنل نیروى هوایى به طرفدارى از خمینى صورت گرفته بود... درست در جایى که ما کمترین انتظار را داشتیم، زیرا آنها تحصیلکرده‏ترین بخش بوده و به امریکا نیز بسیار نزدیک بودند[11]

ارتشبد قره‏باغى. آخرین رئیس ستاد ارتش شاه، در خاطرات خود ضعف ارتش را به دفعات بیان داشته و تأثیرپذیرى نیروهاى مسلح از انقلاب را بارها یادآور شده است. وى مى‏نویسد:

«اکثریت سربازان و تعداد قابل توجهى از افسران و درجه داران سخت معتقد به مذهب و مقلد آقایان علماء دینى بودند که متأسفانه همه آنها در جریان اغتشاشات، بر علیه رژیم و دولت قیام کرده بودند... تبلیغات مذهبى و فتاوى علماء در روحیه پرسنل نیروهاى مسلح به طورى مؤثر واقع شده بود که حتى غالب پرسنل بخصوص افراد وظیفه، ادامه خدمت سربازى را در آن شرایط روز مخالف مذهب دانسته و به همین دلیل از پادگانها فرار و به خانواده و بستگان خود که بسیارى از آنان در جمع تظاهرکنندگان بودند،
مى‏پیوستند... پرسنل نیروهاى مسلح با آنکه از قوانین دادرسى کیفر ارتش، که تمرد و نافرمانى را تا مجازات اعدام تعیین کرده بود، اطلاع داشتند، معذلک روز به روز بر تعداد غایبین و فراریان اضافه مى‏گردید، تا جایى که در زمان انتصاب من به ستاد بزرگ ارتشتاران، برابر پرونده موجود در اداره یکم ستاد، تعداد فراریان ارتش روزانه در حدود 1000 نفر بود که این رقم به تدریج در اواخر بحران به روزانه 1200 نفر هم رسید و بدین‏ترتیب فرسودگى پرسنل و تأثیر اقدامات ناشى از جنگ روانى و براندازى نیروهاى مخالف و ادامه تماسهاى مستقیم و مداوم با مردم و مخالفین به مدت طولانى در خیابانها، به مرحله‏اى در آمد که تعدادى از نظامیان میل و اراده
مقاومت در برابر مردم و مخالفین را از دست داده و به طرف روحانیون و مذهبیها جلب شده و به جبهه مخالفین مى‏پیوستند[12]

روند انقلاب و مراتب و مراحل رهبرى امام، بحران را در رژیم به جایى رساند که وفادارترین بخشهاى ارتش شاه یعنى گروهى از افسران و درجه‏داران تیپ 23 نوهد (نیروهاى ویژه هوابرد) به انقلاب اسلامى پیوستند و در فاصله راهپیمایى عظیم تاسوعا و عاشورا تا ورود امام، اعلامیه شورانگیزى منتشر ساختند که تبلور راستین شعار «ما همه سرباز توایم خمینى» است. در مواد 1 و 4 و 6 اعلامیه مذکور چنین آمده بود: «ـ متجاوز از یک سال است که ملت ایران به رهبرى قائد اعظم نائب الامام خمینى دوران غفلت را سپرى کرده و در مقابل ظلم و ستم عوامل امپریالیسم شرق و غرب قیام نموده است.

ـ دستورات و طرحهاى ژنرال هایزر امریکایى که به اتفاق 70 نفر از متخصصین در امور ضد انقلاب، که مدتها در شیلى و فیلیپین و ویتنام و... فعالیت داشته‏اند، براى ما به هیچ وجه قابل قبول نیست و اجراى دستوراتى که از طریق هیئت استعمارگر امریکایى براى از بین بردن انقلاب اصیل و مردمى ملت مى‏باشد شدیداً محکوم مى‏کنیم.

ـ گروه کثیرى از افسران و درجه‏داران تیپ 23 نوهد پشتیبانى خود را از قطعنامه 17 ماده‏اى روز عاشورا، که به تصویب چند میلیون ایرانى اصیل رسیده، اعلام مى‏دارند. در خاتمه بار دیگر همبستگى کامل خود را با ملت ایران به وسیله اعتصاب غذا و نظایر آن اعلام و منتظر ورود نائب الامام خمینى هستیم[13]

دستگیرى جمعى از همافران و دیگر پرسنل هوایى ـ که تفصیل آن قبلاً آمد[14] ـ نگرانى وسیعى را در سطح کشور دامن زد و شایع شد که جمع زیادى از آنها یا اعدام شده و یا خواهند شد. حضرت امام در بیانات اخیر، نسبت به این امر هشدار داده و ضمن آن براى چندمین بار موضع خویش را نسبت به ارتش، اعم از انقلابیون و یا آنها که قصد توبه دارند، ابراز مى‏دارد. تأکید مى‏شود که این موضع امام خمینى تنها یک تاکتیک مقطعى نبود و پس از پیروزى انقلاب ـ چنانکه در فصلهاى آینده خواهیم دید ـ آن حضرت در برابر شعار انحلال ارتش ایستادگى کرد و از همین تشکیلات ارتش سپاهى فراهم ساخت که دو سال بعد دوشادوش نیروهاى پاسداران انقلاب و رزمندگان بسیجى جانانه در مقابل تجاوز ارتش عراق ایستادند.منبع: کوثر، ج3، موسسه چاپ و نشر عروج، صص87-92 

[1]. تا جایى که حتى دعاى بیست و هفتم صحیفه سجادیه براى مرزداران لاهل الثغور اختصاص یافته است. [2]. سردار معروف اسلام 102 ه. ق. در اسپانیا کوه و همچنین تنگه‏اى که دریاى مدیترانه را به اقیانوس اطلس متصل مى‏کند، به نام او موسوم است. شهر قرطبه (کورذووا) در اسپانیا روزگارى مقر خلافت امویان اسپانیا بوده است و در این دوران این شهر شکوه و جلال فراوان یافت و از بزرگترین و ثروتمندترین شهرهاى اروپا شد. مسجدى که در این دوره (138 ـ 422 ه. ق) در قرطبه ساخته شد امروز یکى از زیباترین آثار تاریخى مسلمانان است مردان بزرگى چون سنکا، لوکانوس، ابن حزم، ابن رشد، و موسى ابن میمون از این شهر برخاسته‏اند. (دائرة المعارف فارسى، مصاحب) [3]. بنا به گزارش مطبوعات، مردم خشمگین یک سرهنگ حکومت نظامى را در مشهد مقتول و یک امیر ژاندارمرى را در تهران به سختى مضروب کردند، اگر هدایت امام در سیر انقلاب نبود، انتقام مردم صورت غیرقابل کنترلى پیدا مى‏کرد. [4]. شناسنامۀ سخنرانى 91، ج 2 کوثر، ص 577.  [5]. صحیفه امام؛ ج 5، ص 461 - 460 .  [6]. مأموریت در تهران، ص 197 و 198. [7]. به این پیام 1 محرم 99 برابر با 11/9/57 در شناسنامه سخنرانى شماره 83، کوثر ج 2، ص 462 اشاره رفته است.  [8]. همان جا، ص 518  [9]. همان جا، ص 463. گزارش سپهبد حاتم جانشین رئیس ستاد ارتش به نقل از اعترافات ژنرال، ص 70.  [10]. روزنامه جمهورى اسلامى 22/6/58.  [11]. مأموریت در ایران، ص 327 و 328.  [12]. اعترافات ژنرال، ص 103، 104 و 113.  [13]. تاریخ سیاسى معاصر ایران ج 2، ص 458 - 459 .  [14]. کوثر ج 2، ص 624 و 625 .

. انتهای پیام /*