چند روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی جمعی از علاقه مندان انقلاب اسلامی در کویت به حضور امام خمینی در مدرسه علوی رفتند. در این دیدار که در روز ششم اسفند برگزار گردید امام در سخنانشان به موضوع پیروزی انقلاب با امدادهای غیبی  اشاره کردند و در خلال آن از علت هجرتشان به عراق، تقدیر الهی در اقامتشان در فرانسه ، نقشه بختیار در ممانعت از حرکت ایشان به سوی ایران  و اتفاقاتی که منجر به پیروزی انقلاب شد سخن گفتند.

 «خدای تبارک و تعالی مقدراتی دارد که ما سرّ آن را نمی فهمیم مگر بعد از زمانها. بعد از آنکه به واسطه فشار دولت ایران و فشار محمد رضا شاه بر دولت عراق و محصور کردن آنها منزل ما را، و رفت و آمدهایی که بین ما و دولت عراق شد، گفتگوهایی شد و ما به آنها اخطار کردیم که یک مسئله شرعی است، یک وظیفه الهی است و من نمی توانم مسئله الهی و وظیفه شرعی را به قول شماها ترک کنم. من این کارهایی که در اینجا انجام می دهم، شما هم هر کاری دارید بکنید. آنها از ما تقاضا می کردند که چون ما تعهداتی با دولت ایران داریم و این کارهایی که شما و اصحاب شما می کنند مخالف آن تعهدات است، ما نمی توانیم تحمل کنیم. من جواب دادم من که تعهدی ندارم، شما تعهد دارید! من یک تکلیف شرعی دارم، عمل می کنم و به تعهد شما اعتنایی نمی کنم. هم در منابر خطابه می خوانم، و هم اعلامیه صادر می کنم، و هم نوار پر می کنم و می فرستم. این تکلیف من. شما هم هر تکلیفی دارید عمل کنید. بعد از رفت و آمدها، آنها [بعثیها] برادرهای من [را] که جزء رفقای نجف بودند، آنها را ترساندند. و به من رسید که گفتند که ما با خودش- مثلًا- کار نداریم لکن شماها را چه خواهیم کرد. من دیدم که خوب، ممکن است که یکوقتی گزندی به این دوستان من برسد، عازم حرکت شدم و آمدم به- البته تحت مراقبت دولت عراق- آمدم به سرحد کویت. و در سرحد کویت هم همان فشاری که در آنجا بر دولت عراق بود بر دولت کویت هم بود. و آنها حتی اجازه اینکه ما عبور کنیم از این طرف شهر به آن طرف شهر هم ندادند. و من گله ای از هیچ کس ندارم؛ چون آنها ملتزم بودند به واسطه قراردادهایشان عمل کنند. و من نه از دولت عراق نه از دولت کویت گلایه ای ندارم. لکن خدای تبارک و تعالی تقدیری فرموده بود و «ما غافل بودیم».

ما بنایمان بر این بود که از کویت بعد از دو- سه روزی که با آقایان ملاقات می کنیم برویم به سوریه، و آنجا یک اقامت طولانی بکنیم. لکن خداوند تقدیر کرده بود که باید راه، چیز دیگر باشد. و ما نمی دانستیم که این تقدیر به کجا منتهی می شود. از آنجا برگشتیم به بصره؛ و از آنجا هم به بغداد ما را بردند. و من ملاحظه کردم که ما اگر هر جا برویم از این دوَل اسلامی همین مطلب است. به همین جهت تصمیم گرفتیم- بدون هیچ فکر سابق- که ما می رویم به فرانسه. در عین حالی که مایل نبودم از دوَل اسلامی خارج بشوم لکن خداوند تقدیر کرده بود که مسائل در آنجا به طور وسیع در همه جای دنیا پخش بشود؛ و خبرنگارها از اطراف عالَم هجوم کردند که گاهی روزی چندین مصاحبه ها می شد؛ و خصوصاً از امریکا که مصاحبه هایی با آنها شد. و آنها از همان جا پخش کردند به سراسر امریکا و به بعض از بلاد دیگر. و ما هم مسائل ایران را در آنجا روشن کردیم، به طوری که بسیاری از ابهاماتی که به واسطه تبلیغات سوئی که از طرف اجانب شده بود در آنجا رفع شد.

محمد رضا از قراری که به من گفته اند سالی صد میلیون دلار برای تبلیغات گذاشته بود! و این تبلیغات دامنه دار در همه جا، در همه جای دنیا، بوده است بر ضد ملت و روحانیت. و اینها و بعد نفاق ... خود او و دار و دسته های او. و ما در این چند وقتی که در پاریس بودیم این مسائل را تقریباً حل کردیم؛ و این مصاحبات و نوشته ها و اینها مسائل را بر مملکتهای خارج، ملتهای خارج، روشن کرد. کم کم به واسطه همین مسائل و به واسطه قدرتی که خداوند بر ملت ایران عطا فرمود، با قدرت ایمان و وحدت کلمه قیام کردند. و تقریباً یک سال بعد از اینکه از 15 خرداد یک قتل عامهایی شد و آنچه شد، و ما به ترکیه و به عراق تبعید شدیم، تقریباً یک قدری غفلت حاصل شد؛ لکن عواملی پیدا شد که در یک سال- قبل از یک سال و نیم تقریباً- این عوامل باعث شد که ایران به حرکت آمد. و دنبال این حرکت بود که ما از عراق شروع کردیم؛ و بعد آمدیم و رفتیم فرانسه و از آنجا تعقیب کردیم. تمام مسائل که واقع شد ما مرهون منتِ- بعد از خدای تبارک و تعالی- این ملت ایران، و خصوصاً طبقه مستمندان، نه طبقه اشراف و اعیان و بالا دستها، ما مرهون آنها هستیم. آنهایی که زن و مرد، صغیر و کبیر، در هر وقت که اقتضا می کرد در خیابانها می ریختند و هیچ در مقابل مسلسلها ابا نداشتند؛ سینه ها را باز می کردند و می گفتند: بزن. باید بگویم که گوشت و خون غلبه کرد بر تانک و مسلسل. و این قدرت خدای تبارک و تعالی بود.

اینها کم کم عقب نشستند. ما در پاریس که بودیم، رفت و آمدهای زیاد، مخفی و بعضی وقتها آشکار بود برای اینکه ما را وادار کنند که دست برداریم. می گفتند هر چه می خواهید می دهیم، هر کاری بخواهید می کنیم. خود شاه- شاه سابق- به وسایل پیغام داد که من مملکت را تسلیم شما می کنم، و من همین شاهی باشم در صورت، و همه کارها در دست شما باشد. و من به او اعتنا نکردم. و این قدرت الهی بود که ما را کمک می کرد. رفت و باز تتمه قدرت باقی مانده بود. اینها باز کوشش کردند حتی به وسیله جمهوری فرانسه- رئیس جمهور فرانسه- به من پیغام دادند که شما حالا زود است بیایید، به طور دلسوزی مثلًا! از طرف امریکا پیشنهاد کردند که حالا شما چند وقتی بایستی بمانید؛ حالا زودرس است رفتن شما! از طرف ایران باز همین معنا را گفتند؛ بعض افرادی که از همین طوایف بودند باز همین پیشنهاد را می کردند. و همین پیشنهاد اسباب این شد که من قصد کردم بیایم، هر چی می خواهد بشود بشود! من فهمیدم که این مسأله یک مطلبی است.

آنها می خواهند من را آنجا نگه دارند، و از اینجا توطئه ها را تقویت کنند به طوری که دیگر هیچ نتوانیم کاری کنیم. من اعلام کردم که خواهم رفت. آنها بستند فرودگاهها را. همه فرودگاهها را بستند. ما صبر کردیم گفتیم که وقتی فرودگاه باز شد می رویم؛ باز بستند. باز گفتیم وقتی باز شد می رویم. آنها دیدند که خوب، بالاخره نمی شود تا آخر بسته باشد؛ ارعاب کردند. از این کارها. ما آمدیم. و وقتی که وارد شدیم- البته مرهون عواطف ملت ایران هستیم که از همه اطراف و اکناف آمده بودند و البته ... بسیاری هم رفته بودند. به واسطه اینکه ... لکن خود مردم تهران بودند. اینجا باز مبتلا شدیم به یک حرفهایی که بین ما و دولت که آمدیم ... ما اعتنایی نکردیم به حرفهایشان و نخست وزیری خودمان تعیین کردیم، گفتیم که ما به واسطه ولایت شرعیه و به واسطه اینکه ملت به ما رأی داده است، ما شما را نخست وزیر می کنیم. دولت گفت که ما این نخست وزیر را توقیف می کنیم. [گفتیم ] خوب بکنید، یکی دیگر می آید! بعد باز ارعابهایی، چیزهایی شروع شد. ما امر کردیم که وزرا [را] به وزارتخانه ها راه ندهند و اتْباع وزارتخانه ها هم این را قبول کردند و راه نمی دادند. حتی تعبیر رئیس دولت این بود که تا این به طور شوخی، این نخست وزیری به طور شوخی است، ما کاری نداریم. اول گفته بود توقیف می کنیم؛ حالا یک خرده عقبتر رفت و گفت تا شوخی است ما حرفی نداریم، لکن اگر جدی بشود چه خواهیم کرد ما کم کم گفتیم جدی بشود! امر منتهی شد به اینکه آن آدمی که می گفت که توقیف می کنیم و چه خواهیم کرد به واسطه خوی بیابانی که داشت. این خوی بیابانی بود که در شاپور بختیار بود و من هم این خوی بیابانی را می دانستم، که ما با اینها دیری است که سوابق داریم امر منتهی شد به اینکه ایشان جنایاتی کرد، کشتاری کرد. امر به کشتاری کرد به حَسَب اقرار خودش که در روزنامه ها منعکس می شد، که با امر من است و ارتش کاری انجام نمی دهد الّا به امر من.

بعد او [شاه ] فرار کرد و ما اعلام می کنیم که ملت ایران و همه ملتها که در خارج هستند، که این جانی را به ما تحویل بدهند. [هر کس ] هر جا پیدا کرد این جانی را به ما تحویل بدهد. و این را اعلام خواهیم کرد. »

 منبع: صحیفه امام؛ ج 6، ص: 226-234

 

. انتهای پیام /*