نگاه امام خمینی به عنوان عالم و فقیهی سترک و مرجع و روحانی اسلامی یک نگاه توحیدی است بدین معنی که هر دستگاه، نهاد، ارگان و سازمانی را در جهت اهداف الهی تعریف و مأموریت پذیر می داند. به دیگر زبان اینکه اگر در جهت کسب رضایت حضرت حق نباشد، او را غیر اصولی زاید، و البته غیر مفید و حتی مضر به حال جامعه می داند. دانشگاه را به عنوان یک «کارخانه انسان سازی» می داند. دانشگاه از جمله مراکزی بود که خلاف نظر نگاه بسیاری ازعلمای اصل عصر خویش، برای دانشگاه اهداف، توان، ظرفیت و جایگاه و پایگاه و کارایی و اهمیت آن توجه ویژه داشت. حرکت و جهت دانشگاهها را از آغاز نهضت رصد می کرد. آن را جایی بسیار مهمی دانست. تا آنجا که سرنوشت و سعادت و شقاوت یک ملت را با دانشگاه گره می زد. حتی در سالهایی که دور از ایران در تبعید به سر می برد، قشر دانشگاهی را به مناسبت های گوناگون خطاب قرار می داد. برخی از مسائل مهم کشور و بسیاری از سیاست های غلط و وابسته نظام طاغوت را با دانشگاهیان در میان می گذاشت به قدری آینده نگر بود که یقین داشت روزی دانشگاه در اختیار نظام جمهوری اسلامی قرار می گیرد و آن روز دانشگاه باید ضمن انقطاع هر گونه رشته وابستگیها، خود را برای قبول مأموریت خطیر اداره کشور آماده کند.

تعریف و تلقی امام از دانشگاهی که بتواند سرنوشت کشور را به دست بگیرد بر چه اصولها و ویژگی هایی متکی است ؟

الف- از نظر (امام) دانشگاهی همان مأموریتی را به عهده دارد که انبیای الهی.

جـالـب است که امام از همان سالهای آغازین نهضت برای دانش و علم، دو بال قائل بودند. یکی بال دانشگاهی و دیـگر بـال روحـانـی. با همین نگاه و تلقی مأموریت دو قشر دانشگاهی و روحانی را همسو و مکمل یکدیگر تعریف می کرد. نگاهی که از نظر امام در مراحل تکاملی به وحدت (دانشگاه و حوزه)کشیده شد. امام شغل دانشگاهی و معلم روحانی و اصولاً همه اقشاری که در ساحت و قلمرو و تعلیم و تربیت جای می گیرد، شغل انبیاء می داند. از این جهت است که قشر (معلم، استاد و روحانی) اشتراک در مأموریت و مسئولیت دارند «با شغل دانشگاهی و روحانی اگر چنانچه به شرایط عمل بشود، انسان درست می شود. این است که این شغل، شغل انبیاء بوده است تمام انبیا برای آدم درست کردن آمدند؛ و قرآن کتاب آدم سازی است.» (تبیان دانشگاه و دانشگاهیان)

برای این دو قشر و به خصوص دانشگاهی به عنوان اصول اخلاقی موارد زیر را ضروری می داند.

1ـ توجه به خدا

2ـ تزکیه

3ـ تکمیل مکارم اخلاق

4ـ جدیت و کوشش در راه کسب علم و دانش

5ـ کسب علم در همه جا و همیشه (تداوم فراگیری)

 6ـ کسب علم حتی از کافر

7ـ ارج نهادن به دانشمند

8ـ توأم بودن تهذیب، دانش (یا پرواز دو بال علم و تعهد) تأکید بر اولویت و اهمیت تهذیب قبل از علم.

اصول و شرایط و موازینی (البته به عنوان مدخل اصلی) برتر و بیشتر از این موارد کلی، شاید به سختی بتوان برای یک دانشگاه مستقل برشمرد.

امام برای رسیدن به هر یک از موارد و مدخل ها، دهها نکته و شرایط و لوازم را برمی شمارد. نخست خود علم را به علم مذموم و علم نافع تقسیم می کند.

از بعد دیگر علم را به علم اخروی و دنیوی تقسیم می کند و علوم اخروی را خارج از این سه حال نمی داند:

الف: یا از قبیل علم بالله و معارف است.

ب: یا از قبیل علم تهذیب نفس و سلوک الی الله است.

ج: یا از قبیل آداب و سنن عبودیت است.

از نظر امام علم وقتی موضوع تحلیل منطقی و علمی قرار می گیرد که عاری از هر گونه تعصب صنفی و قشری حتی نسبت به قشر روحانی است. شاید در بین علمای عصر حاضر کمتر کسی را بتوان مانند امام هم صریح و هم بی پروا و هم واقع بین دانست.

وقتی قرار است نقش تعهد یک روحانی و دانشگاهی را در قشر روحانیت و دانشگاهیان تحلیل کند. عدالت را رعایت کرده می فرماید: «اگر گمان کنید یا گمان کنیم که علم منشأ سعادت است ولو هرچه باشد این یک اشتباهی است؛ بلکه گاهی علم منشأ بسیاری از شقاوتهاست: (چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا) حکیم سنایی، ظاهراً مال اوست. اگر روحانی علم داشته باشد لکن ایمان نداشته باشد مسیرش مسیر انبیاء نباشد، منشأ مفاسد بسیار می شود. اکثر این دین سازی ها که بوده است اینها از طبقه ملاها بودند، ملاهایی که فقط علم به خیال خودشان کافی بوده است و دنبالش مسیر انبیاء نبوده (صحیفه امام؛ ج 7، ص 467 - 468).

جالب است که این سخنان را امام در ملاقات با دانشجویان و طلاب بیان فرموده اند.

محترمانه تکلیف هر یک را هم روشن کرده است که دیگری خود را حق به جانب نداند.

امام به عناوین مختلف و از زوایای گوناگون، به تحلیل و اهمیت اولویت رجحان اخلاق و تهذیب و تزکیه بر علم پرداخته است. و به این حدیث علوی «اِذا فَسَدالعالم فسَدَ عالم» و این مصرع از حکیم سنائی (چو دزدی با چراغ آید گزیده تر برد کالا» نیز استناد کرده است.

«اگر دانشگاه فقط دنبال این باشد که فرزندان ایران را با معلومات بار بیاورد، معلومات را هی روی هم بریزد، این برای سعادت ملت ما یا فایده ندارد، یا ضرر دارد. یک فرد دانشگاهی که انحراف پیدا بکند غیر از یک فرد بازاری است؛ غیر از یک فرد کشاورز است. یک فرد روحانی که انحراف پیدا کند غیر از یک فرد بازاری و کارگر است. کارگر و بازاری، کشاورز و امثال اینها، چنانچه یک انحرافی داشته باشند، انحراف شخصی برای خودش است؛ لکن انحراف اساتید دانشگاه انحراف خودش تنها نیست، انحراف یک گروه است. چه گروهی؟ آن گروهی که می خواهند مملکت را اداره کنند؛ گاهی به انحراف یک کشور منجر می شود. انحراف یک روحانی انحراف خودش تنها نیست، انحراف یک ملت است. بنا بر این، این دو طایفه هستند که می توانند خدمت بکنند و کشور را نجات بدهند و ممکن است که مسیرشان مسیر حق نباشد و کشور را به تباهی بکشند. (همان؛ ص 468)

صراحت لهجه و بیان امام زبانزد خاص و عام بود. وقتی پای مباحث علمی یا تکلیف الهی یا انجام به وظیفه به میان می آمد از بیان حقایق هر چند هم تلخ باشد و گزنده، ابا نمی فرمود. آنجا که پیرامون ضرر دانشمند بدون تربیت صحیح می فرمایند:

بسیار اشخاص هستند که دانشمندند، خیلی هم دانشمندند، لکن چون تربیت اسلامی ندارند وجودشان گاهی ضرر می زند به کشور و ضرر می زند به اسلام. این فرقی نیست ما بین اینکه دانش، دانش علوم قدیمه باشد یا دانش علوم جدیده؛ چه در جانب علمای اسلام و روحانیون، و چه در جانب شما دانشجوها و دانشگاهها و سایر طبقاتی که درصدد تعلیم و تعلّم هستند.

اگر چنانچه فقط دنبال یاد گرفتن باشید، حالا این یاد گرفتن همراه با یک تربیت صحیح و تزکیه نفس و درست راه رفتن نباشد، یک انباری از معلومات یا به قول سعدی، که تعبیر دیگری از همان تعبیر قرآن [است ]: مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَوْریةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کمَثَلِ الحِمارِ یَحمِلُ أَسْفَاراً «1» کسی که یاد می گیرد، لکن یاد گرفتنش همان یاد گرفتن است و به کار نمی بندد آن یاد گرفتنها را، تربیت، تربیت انسانی نیست، در تعبیر قرآن کریم این است که مثْل یک حیوانی، الاغی، می ماند که به پشتش کتاب بار باشد. این کتاب فرق نمی کند که پشت یک کسی باشد؛ یا خیر، در مغز و در فکرش باشد، بلکه آن که در مغز و فکرش کتاب هست، تعلیمات هست، لکن مُربّی به تربیت انسانی نیست، این ضرر دارد برای جامعه، چه در جانب ما باشد و چه در جانب شما باشد هیچ فرق نیست، چه علوم اسلامی و فلسفه اعلا باشد؛ و چه علوم طبیعی و امور مربوط به طبیعت باشد. اگر همراه با تعلیمْ تربیت نباشد، همراه با تعلّم تربیت نباشد، تربیت انسانی نباشد، یک حیوانی هست انسان که انباری از معلومات هم دارد. اما به حسب واقع حیوان پر معلومات است، نه انسان پر معلومات.

و گاهی ضرر از این قشر به اسلام و به کشور از قشرهای دیگر بیشتر می خورد. اکثر این دینهایی که باطل بوده و درست شده است به وسیله اهل علم درست شده است. غیر اهل علم دین سازی نکرده. اهل علم دین سازی کرده و بسیار از این خیانتهایی که به کشور ما شده است، از همین درس خوانده هاست. این درس خوانده ها هستند که کمک کردند.

به دستگاه و دکترها و نمی دانم کذا، و اینها کمک کردند به دستگاه و پنجاه سال مملکت ما را به باد فنا دادند. اگر دانشگاهها درست نشود و مدرسه های ما هم درست نشود، امید اینکه یک جمهوری اسلامی ما پیدا بکنیم نداریم. اگر این دو قشر تربیت شدند به طوری که اسلام می خواهد، تربیت انسانی شدند، هم مملکت ما مصون می شود از تصرف شیاطین و روی چرخ خودش گردش می کند بدون وابستگی به خارج و بدون خیانتهای داخلی؛ و هم ترقّیات حاصل می شود برای شما. مهم در دانشجویی و در دانشیاری و در استادی و در شاگردی و در تربیت [و] در علم این است که یک تربیت صحیح همراه علم باشد. عالِم تربیت شده به تربیت انسانی، که همان تربیت اسلامی است. (همان؛ ج 9، ص 1 – 3)

از این مقدمات گذرا عبور می کنیم و بر اصلی ترین محور مقاله یعنی استقلال دانشگاهها یا دانشگاه مستقل می پردازیم که خود دنیایی است وسیع و در وصول به دانشگاهی مستقل هزار نکته باریکتر از مو مطرح است:

استقلال از نظر امام یکی از سه شعار اصلی نظام جمهوری اسلامی است. (استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی). امام استقلال را در تمامی سطوح، سازمانها. دستگاهها و بالطبع دانشگاهها و مراکز پژوهشی و علمی یک اصل خدشه ناپذیر می داند. برخی به تصور غلط فکر می کنند، استقلال دانشگاهها یعنی قطع رابطه با جهان علم و دستاوردهای علمی و حتی خط کشیدن دور کشورهای مترقی پیشرفته و محروم ماندن و محروم شدن مردم و جوامع علمی از یافته های علمی دنیاست. در صورتی که امام بر قطع وابستگی حکم می کند، روی پای خود ایستادن ـ هویت علمی یافتن. اتفاقاً با تکیه بر توان نیروها و استعداد و سرمایه انسانی داخلی حرفی در دنیای علم داشتن را توصیه می کند. ناگفته نماند که امام نخست باید ریشه های وابستگی شدید علمی دانشگاهها و افراد خودباخته و بیگانه پرست را قطع کند. به امر ایشان که در اثر سیاستهای غلط رژیم طاغوت هویت جدید و خودباوری بخشید. البته اینجا هم حرف امام با گلایه بر وابستگی شدید علمی تحقیقاتی دانشگاهها به بیگانگان شروع می شود. اینکه چرا پس از حدود صد سال از تاریخ تأسیس دانشگاه در کشور می گذشت برای کوچکترین عمل جراحی در حد (لوزتین) باید از خارج طبیب دعوت شود و یا سدسازی و راه سازی و مهندسی و غیره. باید وابسته به خارج باشیم و در کارهایی که با قیمتهای بسیار کمتر توسط مهندسان و طبیبان ایرانی می توانیم انجام دهیم دست به سوی بیگانگان دراز کنیم.

برای امام کار مشکل است زیرا نخست باید غبارها و پرده های استعمار را از ذهن جوانان و پیش از آن، از اندیشه و مخیله مسئولان کنار بزند و پس از آن اعتماد به نفس جوانان و مدیران را به قدری تقویت کند و بالا ببرد که کشور را بدون بیگانگان اداره کنند. اندکی به گذشته بر می گردیم کافی است یعنی به حدود سی و پنج سال پیش نظری افکنیم که چند ده هزار مستشار خارجی در تمامی دستگاهها و سازمانها و وزارتخانه ها و دانشگاهها بر کیان علمی و نظامی و اقتصادی و حتی فرهنگی این کشور مسلط بودند و مدیریت می کردند.

اگر شما بخواهید بنایی را از ابتدا برپا کنید با طرح و نقشه و اهداف و منظور خاص ساختمانی را طراحی کنید و در محلی مناسب آن را بسازید این کار بسیار ساده تر از آن است که شما نه حق انتخاب محل، نه انتخاب نقشه نه به روشنی از سیاست و منظور و هدف ساختمان این ساختمان است که حتی اگر از سوی بیگانگان هم ساخته شد می توان از آن بهره برداری کرد. اما وقتی تفکر و اندیشه و نظام دانشگاهی و اهداف و سیاست های علمی یک کشور را در جهت خلاف منافع ملی آن کشور باشد به سادگی نمی توان آن را قبول کرد و حتی تغییر داد. یک ساختمان را می توان ظرف یک روز تخریب کرد و در برنامه زمانبندی معینی و حتی زمان کوتاهی ساخت. یک کشور را به سادگی و راحتی و سرعت نمی توان تغییر داد به خصوص که رسوب دهها ساله داشته باشد.

با مرور اندیشه ها، آراء، اعتراضات، نظرات، پیشنهادها، افشاگریها، و ارائه راه حلها و راهبردها از سوی امام نسبت به دانشگاهها به خوبی در می یابیم که امام از آغاز نهضت حرکت دانشگاه و تحصیلکرده های دانشگاهی و مأموریت های شوم و سیاه و وابستگیها و وادادگی های دانشگاهیان را در برابر غربیها و شرقیها دقیقاً رصد کرده است و حتی نسبت به نقشه های شاه، حساسیت بسیار عجیبی از خود نشان داده است. از آن جمله است برنامه ها و سیاستهای رژیم طاغوت تا حدی دانشگاهها و مراکز علمی جدید را با اهداف و منویات شوم خود همراه کرده بود. البته نه کامل و درست، اما نظام تحصیلی حوزه های علمیه را نمی توانست توسط مدیران غربی یا شرقی یا عوامل فکری غرب و شرق بار آورد. در مرحله ای شاه و یقیناً کسانی که برنامه های او را دیکته می کردند درصدد تأسیس دانشگاه اسلامی برآمدند. شاهی که اصلاً اسلام را قبول نداشت، حوزه ها را قبول نداشت، با عالمان دینی و روحانیون در تعارض و مخالفت بود. ناگهان به قدری دایه دلسوزتر از مادر شده است که می خواهد دانشگاه اسلامی بسازد! شاید برخی از ساده لوحان حتی از عالمان ظاهربین پذیرفته بودند که مخالفتی با شاه ـ در این زمینه به ظاهر خیرخواهانه ـ نشان ندهند.

اگر در تقابل با شاه بر نمی خیزند، حداقل با سکوتشان به داده رضا دهند. امام با تیزبینی و نکته سنجی و کیاست خارق العاده، پرده از نقشه شوم شاه و عوامل فکری و فرهنگی «مدیران راهبردی او برداشت. امام دریافته بود که تأسیس دانشگاه اسلامی از سوی رژیم طاغوت تکرار همان ترفند تاریخی «قرآن بر سر نیزه کردن» از سوی معاویه در برابر امیرالمؤمنین است. شاید به تعبیر بلند مرحوم شریعتی «مذهب علیه مذهب» تعریف ملموس دیگر همان ترفندهای، موازنه شاه علیه حوزه علمیه بود. عجبا از مواضع تیزبنیانه امام که به قدری سریع، روشن، قاطع و شفاف است که هر صاحب تحلیل و متفکری از تحلیل آن عاجز است و متحیر، اصولاً حرفهایشان را خیلی صریح و بی پیرایه می زنند. امام بر سر بعضی مسائل از آن جمله مقاومت در برابر اهداف و برنامه های شیطانی رژیم طاغوت، تا پای جان می ایستاد. تا وقتی که بمیرد و از او رفع تکلیف گردد. این موضع را امام در مواقع و در موارد بسیار حساس و سرنوشت ساز می گرفتند. در همین موضع و موقعیت هم به اعتقاد مردم و اعتمادی که به مردم داشت، شناختی که از ظرفیت ایمانی، اعتقادی و اسلامی مردم داشت، باید اعتراف کرد. امام از همان آغاز نهضت یعنی از سال 42 و 43 به بیداری مردم اعتقاد داشته است که در کلامی شگفت انگیز می فرماید:

«ملت اسلام، دیگر بیدار شد، دیگر نمی نشنید، اگر من هم برگردم، ملت اسلام بر نمی گردد.» (همان؛ ج 1، ص 303)

مبالغه نیست اگر بگویم بار دیگر باید چشمها را شست و بار دیگر با درنگ و حوصله و تأمل و تدبیر و شکیبایی و البته عمیقانه، باید مواضع، آراء، اندیشه ها و حرفهای امام را بازخوانی کرد. البته اگر بتوان در قالب و ظرف زمانی قرار گرفت، که امام در آن شرایط چنین می فرماید: [این دانشگاه اسلامی که آقایان می خواهند درست کنند نه اینکه خیال کنید با اسلام آشتی کرده اند، خیر، قضیه قرآنی است که سر نیزه کردند در مقابل امیر المؤمنین – سلام الله علیه – با حربه قرآن معاویه، امیر المؤمنین را شکست داد؛ با حربه قرآن و الاّ چند دقیقه دیگر، چند ساعت دیگر اگر مانده بود، آثاری از بنی امیه نمی ماند، لکن حیله کردند، قرآن آورند [که] ما مسلم، شما هم مسلم، اشهد ان لا اله الا الله؛ این قرآن. این خوارج بدبخت احمق، مقدس احمق، که امام را نشناخته بود[ند]، هر چه حضرت امیر گفت: آقا صبر کنید [گفتند] خیر نمی شود قرآن، الحکم لله، نمی شود، نمی شود، نمی شود، می خواستند بکشند. حضرت امیر را همین اصحاب، این خوارج اصحاب حضرت بودند؛ انصار حضرت بودند. آنها حیله کردند؛ قرآن را بالای نیزه ها کردند که «الحکم بیننا و بینکم کتاب الله؛ الحکم کتاب الله» حضرت [ پیغام ] فرستاد به اصحابش که جنگ می کردند که آقا برگردید. گفت: آقا مهلت بدهید یک ساعت دیگر مانده. حضرت فرمود: می کشند اینها مرا؛ ریخته اند دورم؛ شمشیر ها کشیده اند؛ اگر نیایید می کشند. با قرآن، اسلام را شکست دادند.

«مگر می شود با دانشگاه اسلامی، اسلام را شکست داد. مگر ما می گذاریم شما«دانشگاه اسلامی» درست کنید. ما تفسیق می کنیم آنکه وارد بشود در آن دانشگاه؛ بین ملت از بین خواهد رفت. مگر اینها می توانند که اسلام و مسلمین و علمای اسلام را تحت وزارت فرهنگ قرار بدهند ؟ غلط می کند. آن وزارت فرهنگی که دخالت در امر دیانت و اسلام می کند. مگر ما می گذاریم این مطالب بشود. مگر خمینی بمیرد؛ نعوذ بالله مراجع اسلام هم خدای نخواسته، از بین بروند. وقتی رفتیم ما دیگر تکلیفی نداریم، لکن ملت اسلام هست؛ ملت اسلام باز زنده است؛ الان زندگی [را] از سر گرفته است «بارک الله فیکم» 

حضرت امام خردمندانه در طول نهضت نسبت به خط استعمار و سلطه هشدار می داد.

از جمله شیوه ها و راههایی که از سوی استعمارگران برای انحراف ملت به خصوص جوانان آن بکار می رفت، بها دادن به مکاتب رنگارنگ بیگانه و نادیده گرفتن فرهنگ و مکتب خودی بود. به عنوان یک مربی، مصلح، فقیه و مرجع و روحانی دقیقاً از نقشه هاو ترفندهای استکبار جهانی و دولت و نظام وابسته طاغوت آگاه بود. هشدار می داد که آنچه در مراکز علمی اعم از آموزش و پرورش و دانشگاهها به خورد جوانان ایرانی می دهند؛ حساب شده و با برنامه است. در برابر فرهنگ وابسته استعماری فرهنگ ناکارا، فرهنگ دیکته شده و فرهنگ غیر مستقل، فرهنگ الهی، فرهنگ حق، فرهنگ صحیح، فرهنگ کارآمد را مطرح می کردند امام جوانان را یک سرمایه ملی و ذخیره بزرگ می دانستند. دقیقاً در برابر ذخایر مادی زیر زمینی، معتقد بود که استعمار از طریق حمایت و به قدرت رساندن عوامل و دولتها و حکومتهای وابسته این دو ذخیره بزرگ و ارزشمند از کشورهای تحت سلطه می گیرد. در واقع به غارت و فنا و نابودی این دو ذخیره می پردازد. اینک که با درنگ به این نکته می اندیشیم به تیزبینی امام پی می بریم. نفت و گاز و طلا و سایر ذخایر معدنی ایران را که رسماً با وجود کارشناسان خارجی شناسایی، استخراج و کیسه خود می ریختند. در کنار این غارت باید برنامه ای برای جوانان بریزند، به گونه ای تربیت نشوند که به آن غارت اعتراض کنند. و در مقابل آنها بایستند. و یا همه رموز و اصول علمی را دریابند. باید آنها را کنترل کرد. در مواردی فکرها و مغزهای کارآمد و مفیدشان را هم غارت کرد و با ترسیم بهشت موعود و اتوپیای در راه، برای نوابغ و اندیشمندان آنها را به کشور خودشان ببرند. با دادن بورس تحصیلی به غارت ثروت ملی یعنی اندیشمندان دانشمندان هر کشور اقدام کنند و آنها را در محیطی و با فرهنگی بار آوردند که رغبت بازگشت به کشور را نداشته باشند. مثل دهها هزار متخصص و دانشمند و محققی که از کشور های گوناگون در آمریکا و کانادا و اروپا چرخ اقتصاد، سیاست، صنعت، دانش، طبابت و ... آنان را می چرخانند. تعدادی را هم باید عقب نگه دارند و برای برخی هم که اندکی ناسازگارند، دام بگسترانند و برخی از مبارزان و معترضان را هم به زندان و تبعید بفرستند و حتی ترور کنند. و جماعتی را هم که زودتر از دیگران فریفته و شیفته فرهنگ غربی می شدند و رگ غربزدگی در آنان مشهود و محسوس بود. مبلغ و بلندگوی خود کنند و البته به معدود افرادی از آنان هم، از جهت زندگی و حقوق و شرایط اجتماعی برسند. تا هم ساکت شوند و هم در چرخه استعماری جزء عوامل و نیروها و سرسپردگان آنها شوند و عملاً برای آنها و در جهت منویات و اهداف آنان کار کنند. کافی است نگاهی به پرونده مدیران و دولتمردان و حتی برخی از استادان در دوران حکومت پهلوی بیندازیم به خوبی درمی یابیم که از جهت بهره در استعداد هوشی و تحصیلی همه کسانی که در خدمت رژیم طاغوت بودند افرادی ضعیفی نبوده اند، اما از جهت فکری بگونه ای تربیت شده بودند که قبله آرزو و آمالشان را در غرب می یافتند.

«دو تا ذخیره، یک ملت دو تا ذخیره ممکن است داشته باشد که ایران داشت: یکی ذخیره های مادی زیرزمینی، یک هم ذخیره ها[یی] که عبارت از این جوانها بود ـ اینها هم از ذخایر ملت است دیگر ـ این هر دوی اینها را تباه دارد می کند و تباه کرد. راجع به جوانهای ما که از ذخایر بزرگ ما هستند، نمی گذارند اینها تحصیل کنند؛ رشد فکری برای اینها نمی گذارند. اینها را تا یک - حتی آن کس که خارج آمده و تحصیل می کند جوری کرده اند که این اینها تحصیلشان تحصیل حسابی نشود- به یک حدی می خواهند اینها را نگه دارند که در همان حد، همان عملگی برای آنها بکنند! همین. نمی گذارند قوه اعتراض در اینها پیدا بشود، نمی گذارند رشد فکری در اینها پیدا بشود که مقابل اینها بایستند و نگذارند اینها اینقدر چپاول کنند. و پیوسته به آنها می شوند، یعنی عمال آنها می شوند. فرض کنید که اگر چنانچه این نحو تربیت باشد، بعد از چند وقت دیگر - تا حالا هم همین طورها بوده - اگر یک رجالی داشتیم که اینها می خواستند یک کاری بکنند کارهایی می کردند که به نفع آنها بوده، نه کارهایی می کردند که به نفع خودشان است، همه اینها را فراموش می کنند و توجهشان به خودشان از بین می رود و متوجه به غرب می شوند و هر چه مربوط به آنهاست به آن توجه می کنند.» (همان؛ ج 4، ص 393)

امام می دانست که اگر جوانان معتقد به خدا بیابند. اگر مؤمن و موحد بار بیایند. اگر در دامن اسلام رشد کنند اگر تربیت اسلامی داشته باشند به غارت ثروت و فرهنگ ملی خویش توسط عوامل استعمار و استکبار اعتراض می کنند. بی تردید هرچه دانشگاهها وابسته تر باشند برای استعمارگران کم خطرترند و هر چه مستقل تر پر خطرتر.

«این مراکز تعلیم و تربیتی که اینها درست کرده اند، از دانشگاه گرفته تا پایین، اینها باز استعماری است. و اینها بچه های ما را که می خواهند تربیت کنند، یک تربیت صحیح نمی کنند: یعنی اولًا یک حد معین دارد که از این حد معین نمی گذارند بالاتر اینها بروند؛ و ثانیاً وسایل متعدده درست می کنند، موانع متعدده درست می کنند برای اینکه اینها عقب بمانند. برای اینکه دانشگاه اگر یک دانشگاه صحیح مستقلی که ماها می خواهیم باشد، از این دانشگاه رجال بزرگ بیرون می آید، از اینها رجالی بیرون می آید که بعد در مقابل آنهایی که می خواهند تعدی به مملکت ما بکنند و همه مخازن ما را ببرند، در مقابل آنها می ایستند. و آنها چون نمی خواهند یک همچو چیزی بشود، اینها را آن طور بار می آورند. و اگر توانستند غربزده آنها را بار می آورند؛ یعنی طوری می کنند، طوری این مسائل غرب را برای آنها طرح می کنند، طوری آنها را تحت تأثیر قرار می دهند که اینها از خودشان بکلی بیخود می شوند.» (همان؛ ج 5، ص 263)

امام به عنوان رهبر و مرجع طرحی نو در ذهن داشت. طرحی که بالأخره با مبارزه طولانی و سرسختانه توانست آن را پیاده کند بدین جهت بر صفت نو بودن طرح امام پای می فشارم و تأکید دارم. در روزگاری که امام چراغ نهضت و انقلاب را روشن کرد، دنیا به جهان دو قطبی تقسیم شده بود و از آن به ابرقدرت شرق و غرب و از وابستگانشان را هم به بلوک شرق و غرب یاد می کردند. خلاف تمام رهبران جهان که اکثراً سعیشان معطوف این بود که در پناه یکی از آن دو قدرت بزرگ قرار گیرند، امام خلاف این دو موج و جریان و قدرت حرکت می کرد، شعار نه شرقی و نه غربی، جمهوری اسلامی، دقیقاً برگرفته از تفکر و عقیده امام بود. برای اولین بار کشوری در دنیا قد علم کرده بود که نظام و حکومتی غیر از آن دو را مطرح می کرد و همین نظام برای هر دو قدرت، خطر بود. بعد ها تمام جهان اسلام رادر بر می گیرد غرب و شرق به خوبی در می یافتند که امام چه می گوید و چه هدف و دورنمایی را ترسیم می کند. در برابر حرکت امام چاره ای جز موارد زیر نداشتند. اول: مقابله و مقاومت وحتی سرکوب هوادارن و پیروان و اطرافیان امام که خود هجمه عظیمی از تاریخ مبارزات و نهضت امام خمینی را در بر می گیرد. دوم: تحریف حقایق و ترسیم چهره ای منفی غلط ضعیف و مرتجعانه از حرکت و تفکر امام. سوم: انحراف از اصل نظام، به گونه ای که ظاهراً اسلامی باشد، اما در واقع در جهت اهداف و خواست و برنامه های استکبار و استعمار باشد، مثل عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی به خصوص قبل از بیداریهای اخیر. برای استکبار جهانی چه شرقی چه غربی مهم فقط حفظ و استمرار منافع و غارتگریهاست. مهم ممانعت از اجرای احکام اسلامی هم نیست مادام که نوع و قرائت اسلام با منافع استکبار مغایر نباشد. برای تبلیغ آن نوع و قرأت از اسلام که امام از آن به اسلام آمریکایی یاد می کرد، تبلیغ هم می کردند و حتی اگر شرایط اجازه می داد، به اعزام مسیونرها و مبلغان مسیحی و یهودی هم در کشورها اقدام می کردند و حتی جریانهایی را راه می انداختند که سران امرا و وزرا و کل متصدیان نقش آفرین کشورها را یا در داخل کشورشان یا در کشوری وابسته خودشان و حتی کشور آمریکا و شوروی آن گونه که خود می خواستند بار آوردند و در درجه اول حس و هویت ایرانی بودن و عرق ملی را در آنان بکشند. از آن جمله اند: لژهای فراماسونی و مکاتب عقیدتی مسیحی انقلابی و یهودی و غیره. خلاصه هر تفکر و مکتب و فرهنگی که از اسلام خطر آفرین، اسلام تند و اسلام انقلابی و اسلام اعتراض اسلام مستقل. اسلام بیدارگرانه، اسلام ضد آمریکایی. اسلام ناب و آنچه امام از آن به اسلام ناب محمدی یاد می کرد فاصله بگیرند. در یک کلام اگر حساسیت روی ارزشها اصول و عقاید اسلامی و مذهبی بسیار بالا بود به طوری که نمی شد بدان حساسیتها دامن زد، سعی می کردند آن عقاید را در حد پوسته ای ظاهری حفظ کنند. اما بگونه ای طراحی و مدیریت کنند که غارتگریها و منافعشان خدشه دار نشود و مگر سالها نیست که کشورهای اسلامی منطقه رسماً از سوی قدرتهای سابق و فعلی غارت می شوند و ثروت و منافع و منابع و ذخایرشان را می برند و البته سهمی را هم به امراء پادشاهان و حکام محلی می دهند. دردناکتر اینکه از همین کشورها ژاندارمهایی را تربیت می کنند که حتی الامکان مأموریت هایشان را آنها انجام دهند. زیرا حضور بیگانه را بالأخره ـ هرچند هم عوامل سرسپرده شان خودباخته باشند ـ توده مردم بر نمی تابند. مثل همان کاری که با ایران می کردند. ایران را به قدرت قوی منطقه از جهت نظامی تبدیل کرده بودند. اما نه قدرتی که در برابر غارت نفت و گاز و سایر منابع و ذخایر کشور بایستد، حافظ منافع آمریکا و شوروی بود. و حتی اگر کشوری در منطقه اعتراض می کرد. ایران مأموریت داشت آنها را سرجایشان بنشاند. دقیقاً همین کاری که عربستان با کشورهای عربی ضعیف تر می کند. مثل بحرین و سوریه و عراق و کویت و قطر و اردن وا اسفا که امام به ملکوت اعلی پیوست و نیست تا با ندای بلند و پیامبرگونه خویش، بر سر عربستان فریاد بزند که مردم مظلوم و آزادیخواه بحرین و سوریه و ... را سرکوب نکند. چرا که بیداری و اعتراض و استقلال بحرین پازل قدرت آمریکا را در منطقه به هم خواهد زد. (همانگونه که شاهدیم همان فریادهای بلند از حضور ملت عربستان همه علیه پادشاهان مرتجع و وابسته و بی اراده و وطن فروشی و حتی دین فروشی عربستان به گوش می رسد. و در مواردی هم آمریکا و شوروی و قدرتهای وابسته به آنان آنجا که واقعاً از عهده عوامل و حکومت های وابسته به آنان کاری ساخته نیست، خودشان مستقیماً وارد می شوند. کاری که با ایران کردند. وقتی تحریمها، توطئه ها ترورها، شایعات مسأله قومیت ها و حتی طرح افراد نادان و بی بصیرتی مثل شریعتمداری و شیخ خزعلی و عزالدین حسینی و ... جواب نداد، صدام را تحریک و تجهیز و حمایت کردند، تا به ایران حمله کند. وقتی صدام هم با تمام حمایتهای شرق و غرب عالم نتوانست، خودشان ناوهایشان را در منطقه مستقر کردند و هواپیماهای مسافری ایران را هدف قرار دادند. اما چرا نتوانستند انقلاب را سرکوب کنند، چون امام با تمام توان در مقابل آنها ایستادند و در هر کجای جهان برای انقلاب و ملتی سترک و شجاع، بیدار، ایثارگر، انقلابی، مبارز، حق طلب، شهادت طلب و پاک باخته پشت سر رهبر مستقل و نجات بخش خود باشند، حتی اگر اسلامی هم نباشند، می توانند در برابر استعمار جهانی بایستند. البته اگر از خود عقیده و حکومت و نظامی مستقل و مسلکی خاص نداشته باشند، در درازمدت به دامن یکی از دو جناح بزرگ جهانی در می غلطند و در درازمدت جزو اقمار آنها می شوند. امام همچنین از همان آغاز نهضت بر تشکیل حکومت اسلامی و جمهوری اسلامی تأکید داشت و قبل از پیروزی در دوران مبارزه و تبعید، مانیفست حکومت خویش را تدوین و ترسیم کرده بود. با حذف و طرد و مقابله با دو جناح شرق وغرب ندای توحید سرداد. مهر ابطال بر هویت و اصلالت و فرهنگ غربی و شرق زد و به مصداق این شعر بلند خواجه حافظ طرحی نو در انداخت.

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم      فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم.

طرحی که از آن به جمهوری اسلامی یاد می کند و امروز هم برخی از حرکت ها و بیداری ها بازخورد امواج و انعکاس حرکت همان طرح است. اگر چه دهها سال طول کشید تا برای کشورهای وابسته منطقه جا بیفتد و اندکی برای خودشان سنگین بود و البته فاقد زعیم، رهبر و بزرگ و امامی بودند که آنها را از خواب فراموشی بیدار کند، اما توده مردم پیام جمهوری اسلامی را گرفتند و حرکت های امیدبخشی در منطقه و جهان اسلام صورت پذیرفته است و اگر رهبران واقعی آنها حرکت های مردمی را مدیریت و هدایت نکنند. استبکار جهانی سال ها منافع پایان ناپذیر سود و بهره برده است. حتی اگر از در خارج شوند مجدداً از پنجره وارد می شوند. 

باید برای مصر احساس خطر کرد، برای لیبی و اردن و عمان – غیره هم. وقتی رئیس جمهور به اصطلاح انقلابی آنها با آمریکا و وزیر خارجه آ مریکا و سایر کشورهای قدرتمند روی میز مذاکره می نشیند به خصوص هم که سعی دارند با اسلام هراسی از نظام جمهوری اسلامی، چهره ای ناموفق، منفی و خطر آفرین ترسیم کنند، تا بدان جا که با نهایت بی شرمی خود را پیرو کشوری وابسته به آمریکا و حتی دوست با اسرائیل، چون ترکیه بی واسطه و آن کشور را اسوه و الگوی خود قرار داده و سعی دارند از حلقه وابستگی و وابستگان غرب و شرق خارج شوند. این مطالب را مطرح کردم تا نسبت به خطر تربیت نیرو های وابسته هشدار دهم. وقتی به اصطلاح نیرو های انقلابی با تمام وجود در برابر استکبار جهانی و آمریکا نایستند به زودی آمریکا بارنگ و لعاب جدید بر کیان و منافع آنان چنگ می اندازد. این که رهبران کشور های مسلمان عمیقاً استقلال در همه ابعاد و زمینه ها پایبند و معتقد نباشند، یعنی آمریکا و دیگر قدرتها هنوز هم بر سرجایشان جا خوش کرده اند. ایده اسلام هراسی از همان تزهایی است که غربیها بدان دامن می زنند. البته اسلام ناب محمدی از سوی امام مطرح شده است و اسلام محمدی، اسلام آمریکایی. اسلام اروپایی و اسلام بی خطر را که آمریکاییها بیش از خود ممالک و رهبران تازه به دولت و قدرت رسیده منطقه، تبلیغ و حمایت می کنند. آمریکا ییها هدفشان این است تا می توانی و قدرت داری برو دنبال نماز و اذان و مسجد و عبادت و دعا و طواف اماکن متبرکه و روضه و عزاداری و اما به شرطی که از دل این اعمال و عبادا ت و معتقدات و سیره شعار مرگ بر آمریکا بیرون نیاید و جریان نفت وگاز و سایر منابع متوقف نشود. تو شب تا صبح قرآن بر سر بگیر و از اشک و زاری و دعا و نماز به تعبیر مولای متقیان علی زانوانت پینه و پیشانی ات جای مهر حک شود، اما به غارت آمریکا، حضور آمریکا، منافع آمریکا و سایر قدرتها هم اشاره نکن. تو هر چه می خواهی از شیر مرغ تا جان آدمیزاد برایت حاضر می کنم. به شرطی که به طرف جمهوری اسلامی ایران نروی و البته این اهداف استعماری را توسط مغزهای وابسته خود پی می گیرند، همان گروهی که به تعبیر امام، دشمنان اسلام آنها را وابسته تربیت می کنند. جالب است که آمریکا از ضعف حقوق بشر و نبود دموکراسی و آزادی در ایران دم می زند، در حالی که کشورهای منطقه به خصوص کشورهای نفتی، در مرتجعانه ترین صورت اداره می شوند و آمریکا در آنجا از حقوق بشر آزادی و مطبوعات و افکار حرفی نمی زند. در واقع قانون استعماری و اهانت آمیز کاپیتولاسیون در کشور های تحت سلطه آمریکا پیاده می شود و کسی هم اعتراض نمی کند و اگر هم بکند او را ترور یا تخریب یا تبعید یا زندانی می کنند.

امام بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی به تحلیل گذشته تاریخی و تبیین سیاست های غرب و شرق در ایران می پردازد. از تعبیری موسوم به (دزدیدن مغزها) یاد می کند که هنوز هم کما بیش در ایران با عنوان (فرار مغزها) از آن یاد می شود. (نه به حد و میزان قبل از انقلاب) هر چند کمرنگتر هنوز هم صورت می پذیرد و سالانه تعدادی از استعدادهای درخشان و دانشجویان با رتبه های بالای کنکور از سوی کشورهای غربی شکار می شوند و از برخی کمبودها یا کج سلیقگی ها یا سیاست های غلط و یا مدیریت های افراطی سوء استفاده کرده و البته با چراغ سبزی که از آن سوی آبها نشان داده می شود، اکثراً در مقایسه با شرایط داخل، قابل مقایسه نیست و همین ترفند استعماری مهاجرت مغزهایی را در پی دارد. امام حتی در تقسیم بندی انواع مغزها به مغز انقلابی و مغز استعماری تفاوت قائل است. وقتی دانشگاهی با مغزهای استعماری اداره می شود بعضی از اعضاء هیئت علمی آن کاملاً مرعوب و شیفته غرب بودند و همه عمر از غرب و فرهنگ و حتی آداب و رسوم و تمدن برتر از آن از ادبیات غرب دم زده اند چگونه می توانند جوانان و دانشجویان مستقل که آزاده و وطن دوست و غیر وابسته را به بار آورند. البته محصولات دانشگاهی یعنی فارغ التحصیل چندان مقصر نبودند. زیرا «از کوزه همان برون تراود که در اوست» وقتی نظام آموزشی و فرهنگ و برنامه غالب در دانشگاهها، سمت و سو و جهت غربی داشت، طبیعی است که فارغ التحصیلان هم غرب زده باشند. ریشه روشنفکری غرب زدگی را در ایران باید از همین جاها سراغ گرفت.

«وضع جوری شده است که هر کس هر مرضی پیدا می کند راه می افتد برای خارج. این برای چیست؟ برای اینکه مغز ما دزدیده شده است و یک مغز دیگری جای آن گذاشته شده؛ مغز استعماری! یک مغز استعماری ما الآن داریم. و تا این مغز استعماری را ما عوض نکنیم یک مغز استقلالی جایش نگذاریم نمی توانیم این مملکت را اداره کنیم. هر چه بخواهید هم درست کنید نمی شود. کوشش کنید که این مغز عوض بشود. اساتید دانشگاه ما کوشش کنند که این جوانهای ما مغزهاشان عوض بشود. یک مغز استقلالی باشد، نه استعماری. آن مغزی نباشد که درست کردند برای ما و مغز خودمان را از ما گرفتند. مستقل باشند اینها. فرهنگ هم باید اینطور باشد. اقتصاد هم باید اینطور باشد. در دانشگاهها یک جور، به یک وسیله، یک دانشگاه استعماری درست کرده بودند برای ما که جوانهای ما وقتی آنجا می رفتند، وقتی، که بیرون می آمدند به نفع دیگران بیشتر صحبت می کردند تا به نفع خودشان.» (همان؛ ج 11، ص 222)

امام خمینی مثل یک کارشناس حرفه ای و متخصص به بررسی و علت یابی و چاره جویی هم می پرداختند. فقط ایراد و انتقاد نمی کردند. فقط نقاط ضعف و نکات منفی را نمی دیدند. در عین حال که کلیت نظام دانشگاهی را وابسته و غربزده می دانستند اما تعداد معدود افراد متعهد را هم در دانشگاهها نادیده نمی گرفتند. ریشه اصلی وابستگی و عدم استقلال دانشگاهها را در «انحراف نظام دانشگاهی» را می دانستند. یعنی دقیقاً روی نقطه ضعف و منشأ اصلی انحراف، انگشت می گذاشتند. همین منشاً غلط است که عوارض و نتایج بعدی رادر پی خواهد داشت. مثل بی هویتی علمی، بی هویتی شخصیتی، کادرسازی برای استعمار، گسترش فساد، تربیت فاسد، تهی دیدن خود، بی خبری از اسلام، سرا پا شرقی و غربی بودن، ابزار اجرایی رژیم شاه شدن، چشم امید به آمریکا داشتن. اتکا به ابرقدرتها، خودباختگی فرهنگی علمی، دشمنی با ملت. این موارد ترفندهای فرعی است که حضرت امام ذیل انحراف اصلی بر می شمارد. این که چرا دانشگاهها علیرغم حاکمیت فرهنگ و برنامه غربی، باز هم محل اعتراض علیه حضور و سلطه آمریکا و وابستگی رژیم پهلوی بود، در واقع از روح کلی ملت ایران و به خصوص همان تعداد معدود افراد متعهدی نشأت می گرفت که امام به مناسبتهایی برای آنان مسائلی را طرح می کردند و آنان را مخاطب قرار می دادند. حتی در روزهای تبعید، آنان را به بیداری و ترک و قیام و اعتراض علیه حکومت طاغوت فرا می خواندند. جالب بود که در دانشگاهی که حدود بیست هزار دانشجو داشت کمتر از 20% معترض به وضع موجود دانشگاهها بودند و اما چون حرف و خواست و اعتراض همان 20% درصد محق بود با فطرت الهی ملت و توده های مردم و حتی بسیاری از دانشگاهیان فریفته همراه بود. در روزهای اعتراض گویا هویت فراموش شده دیگران را هم زنده می کردند و برای آنها تلنگری بیدارگرانه بود. امام گویا لحظه به لحظه کنار فرزندان انقلابی خویش بوده که در دفاع از مقاومت و اعتراض های دانشگاهی و علت عملکرد رژیم طاغوت در تهاجم به دانشگاهها، شیوه تقابل نیروهای رژیم با دانشگاهیان معترض، به این عناوین اشاره دارد: سرکوب و حمله به دانشگاه، با بهانه های واهی، سلب مصونیت از دانشگاهیان، اختناق پلیس در دانشگاهها، سرکوب دانشجویان، بی احترامی به فرهنگ، وجود محیط ناآرام در دانشگاهها، دانشگاه قتلگاه جوانان، سرکوب مفاخر فرهنگی، حمله به حوزه های علمیه و دانشگاهها، وجود این عناوین و مدخل ها، در اندیشه ها، پیام وسخنان امام گویای آن است که امام علیرغم تبعید در خارج از کشور همواره مسائل کشور، به خصوص دانشگاهیان را دنبال کرده، در حالی که افرادی که در داخل بودند حتی از علما و مراجع در تمام عمرشان یک بیانیه علیه حملات رژیم طاغوت به دانشگاههای مرکز علمی و حوزه های علمیه صادر نکردند، علت این تفاوت بین امام و سایر علما و مراجع اعم از مراجع شاخص داخل ایران و حتی حوزه علمیه نجف اشرف در تلقی تعریف و قرائت امام با آنان بود و مگر در تمام دوران جنگ تحمیلی ایران و عراق از سوی مرجع بزرگ نجف اعتراض علیه حکومت عراق و صدام متجاوز صورت می گرفت؟ نمی گویم اسلام برخی از مراجع از نوع اسلام فهدی یا خدای نا کرده، اسلام آمریکایی است، بلکه می توان آنها را نماینده اسلام غیر پویا، اسلام دور از سیاست. اسلام منهای سیاست، اسلام منهای تشکیل حکومت، محسوب کرد. نکته بسیار جالب شناخت امام از ظرفیت دو قطب و مرکز علمی ایران است. یعنی دانشگاهها و حوزه های علمیه. اینکه چقدر در جهت وحدت این دو مرکز بسیار مهم و سرنوشت ساز تلاش کرد و تئوری (وحدت حوزه و دانشگاه) را بیان فرمود که خود عنوان تحقیق و مقالاتی دیگر است. اما در این مقاله اشاره باید کرد امام سرنوشت هر دو را به هم گره می زند.

امام با بهره برداری از تجارب تاریخی حتی اگر تلخ بودند و آزار دهنده، با دقت و وسواس یک محقق و تحلیل گر و جامعه شناس، عملکرد رژیم طاغوت را با دو قشر حوزوی و دانشگاهی متفاوت، اما نتیجه و هدف را یکی می داند. مهم این است که شاه در جهت رسیدن به اهداف خویش هر دو مرکز را مورد تهاجم قرار می داد. حتی دانشگاه هم ساخت اما دانشگاهی کاملاً در جهت اهداف خود، نظام دانشگاهی که رئیس آن از عوامل استکبار جهانی باشد و افتخار کند در دانشگاه استخر مختلط راه انداخته و شخص رئیس دانشگاه هم برای افتتاح آن استخر خط شکنی کرده است، از سویی دیگر مراکز علمی دینی و مساجد و حوزه ها را محدود می کرد و علمای حوزه و طلاب عموم دینداران را با کم لطفی به باد اهانت می گرفت.

«اگر یک دانشگاه صحیح ما داشته باشیم، یا یک جبهه روحانیِ به تمام معنا روحانی داشته باشیم، نخواهد اجازه داد به اجانب که همه حیثیت یک مملکت را از بین ببرند. از این جهت چون این دو جبهه را آنها برای خودشان خطر می دانستند، حمله شان به این دو جبهه بود. منتها فرم حمله شان فرق داشت. در زمان رضاخان که من یادم است، و اکثر شما یادتان نیست، در آن زمان با سرنیزه حمله می کردند این جبهه را بشکنند. و لهذا حمله می کردند مدارس را، افراد را می گرفتند می بردند، عمامه ها را بر می داشتند، لباسها را می کندند، مدرسه ها را می بستند، مساجد را تعطیل می کردند. مجالس وعظ و روضه و اینها را بکلی از بین بردند. به خیال اینکه با این فرم می شود از بین برد. منتها در دانشگاه چون انعکاس خارجی اش را می ترسیدند، به این فرم وارد نمی شدند؛ به فرم دیگر وارد می شدند که نگذارند دانشجویان رشد کنند.» (همان؛ ج 8، ص 311)

ویژگیهای دانشگاه استعماری یا دانشگاه غیر مستقل از نظر امام خمینی:

امام در واقع حکم اعضای ستاد انقلاب فرهنگی را برای بازسازی دانشگاه صادر کرد. برای اینکه تفکر استعماری به جای مانده از رژیم طاغوت از دانشگاه و بساط عوامل استکباری، گروههای چپ که امام از آنان به گروههای چپ آمریکایی یاد می کنند، از دانشگاهها جمع شود. اینکه چرا امام به این افراد و گروه چپ آمریکایی می گوید، بدین جهت بودکه آنها در جهت منافع آمریکا حرکت می کردند و آمریکایی که مستقیماً حمله نظامی به ایران را مدیریت و هدایت می کرد با عوامل آمریکا که از عراق مرز های ایران را ناامن می کردند، همسو بودند. یعنی آنها همسو با مخالفان جمهوری اسلامی بودند. مهمترین مدخل هایی که ذیل ویژگیهای دانشگاه وابسته و دانشگاه غیر مستقل ــ که امام از آن به دانشگاه استعماری یاد می کنند. به قرار زیر می توان بر شمرد عبارتند از:

دسیسه های شیطانی، همسویی با مکاتب انحرافی، حرکت در جهت خلاف منافع ملت، مأموریت برای اجانب، اغتشاش در دانشگاه. عمال اجانب بودن، ایجاد غائله برای سرگرم کردن جوانان. تبلیغ و تدریس کتب ضّاله.

برای مقابله با این ویژگی های امام با چاره اندیشی راه حل های دقیقی را ارائه می دهند.

رفع وابستگی فکری، اسلامی کردن دانشگاه، توجه به علوم الهی، لزوم تحول بزرگ در فرهنگ، رفع نقیصه های فرهنگ، جلوگیری از منحرفین، جلوگیری از نفوذ عناصر فاسد، لزوم حذف نقشه های اجانب، تصفیه افراد فاسد، بیداری دانشگاهها به منظور نجات جوانان، اصلاح فرهنگ وابسته غربی، تقویت حس خود اتکایی، روی کار آمدن مغزهای صحیح، انقلاب اساسی و بنیادین در تمامی دانشگاهها، تبدیل دانشگاه به یک دانشگاه خودی. علم و تخصص در خدمت ملت. ایجاد دانشگاه مستقل ملی. تحول انسان غربی به انسان اسلامی، رفع انحراف از دانشگاهها.

برای شناخت معایب و نواقص و ارائه راه حل و چاره اندیشی برای رسیدن به اهداف بلندی که حضرت امام برای ایجا دانشگاه مستقل اسلامی در نظر داشت باید نهاد یا سازمانی مستقل ایجاد می شد که این مأموریت های خطیر و زوایای پیدا و پنهان این حرکت عظیم، یعنی انقلاب فرهنگی را بشناسد و مدیریت کند. این نهاد انقلابی تحت عنوان «شورای انقلاب فرهنگی» با تعیین افراد متخصص و متعهد از دانشگاهی و حوزوی، ایجاد شد تا بعد از فعالیت مجدد وزارت علوم پس از پیروزی انقلاب بتواند برای رسیدن به اهداف بلند حضرت امام برنامه ریزی کند. بدون آنکه در خمگرد بوروکراسی اداری گیر کند در آغاز از این نهاد یا شورای نو پا به «ستاد انقلاب فرهنگی» یاد شد برای افراد شرح وظیفه تعریف شد، اینکه آن شورای نه نفره چقدر توانست به اهداف امام جامعه عمل بپوشد، جای تأمل است. شاید مهمترین و اساسی ترین نکته این بود که آنان هم تعریفی شفاف و روشن از دانشگاه اسلامی یا اسلامی کردن دانشگاهها نداشتند. برخی از آن افراد به رشته های دانشگاهی اشراف کافی نداشتند. مدتها فرصت می خواستند تا 3 سوال اصلی را بررسی و ترسیم و پاسخ دهند.

 

الف) دانشگاه دیروز چه بوده است؟

ب) دانشگاه تا قبل از رسیدن به اهداف بلند و مورد نظر امام چگونه مدیریت شود؟

ج) برنامه طولانی مدت و کوتاه مدت در دانشگاهها برای رسیدن به دانشگاه اسلامی و مستقل و حتی ضد استعماری چگونه و از چه ویژگیهای برخوردار باشد؟

شاید بهترین تصمیم برای طراحی و برنامه ریزی تعطیل کردن دانشگاهها بود که البته نظر امام، تداوم و استمرار این تعطیلی تا تدوین و تعریف و تنظیم آیین نامه ها و تربیت استادان و نیروهای انسانی متعهد و نیز تألیف کتابهای مورد نظر نبود بلکه معتقد است، دانشگا ه ها سریع تر فعالیتشان را از سر گیرند و در حین حرکت به تدریج دانشگاهها را اصلاح کنند.

«ما می گوییم دانشگاهها باید باز بشود و در خلال باز شدن زحمت کشیده بشود از جناح خود دانشگاهیها و از جناح روحانیون و جناحهای دیگری خدمت کنند تا اینکه دانشگاهها به آن ترتیب اسلامی برسند.»

برای امام واقعاً فعالیت دانشگاهها بسیار مهم بوده که دوره تعطیلی را چندان طولانی نمی پذیرد. یکی از پیشنهادهای بسیار اساسی و بنیادین امام، چشم بستن به روی غیر است و در عوض بازشناسی تاریخ ـ فرهنگ هویت تمدن ظرفیت های موجود، سرمایه های دیروز و نهایت رفتن به سوی قطع وابستگی یا بزبان دیگر استقلال فکری است، امام روی نقطه بسیار مهمی دست گذاشته است

آنجا که می فرماید:

«ما تا تمام حیثیت خودمان را نفهمیم، نفهمیم ما چی بودیم ما در تاریخ چه بودیم، چه هستیم، چه داریم، تا اینها را نفهمیم، استقلال نمی توانیم پیدا کنیم تا فکر شما مستقل نباشد، کشور شما مستقل نمی شود، بروید به دنبال فکرتان را مستقل کنید. دانشگاهها بروند دنبال اینکه جوانهای ما را مستقل به جا بیاورند تربیت کنند که بفهمند خودشان یک فرهنگ دارند؛ یک فرهنگ بزرگ دارند. بفهمند فرهنگ از اینجا صادر شده است. به خارج. بفهمند که ما هم یک چیزی در عالم هستیم؛ و ما خودمان می خواهیم خودمان را اداره کنیم.» (همان؛ ج 10، ص 392)

طبیعی است که وقتی نمی گذاشتند جوان دانشجوی ما هویت تاریخی، گذشته درخشان تمدنی و دوره های طلایی و شکوهمند و افتخارات چشمگیر علمی دیروز خودش را بشناسد؛ نسبت به هویت و جایگاه علمی غرب دلباخته و مرعوب میشود. بحث اصلی بازگشتن به خویشتن خویش بود، که امام به مناسبت های مختلف بر آن تأکید دارند.

از جمله پیشنهادهایی که امام برای نیل به استقلال دانشگاهها ارائه می دهند، اسلامی کردن دانشگاههاست.موضوع و مسأله و پیشنهادی هم که در زمان امام مطرح بود، بواقع بدان توجه هم نشد، هم پس از ارتحال امام بارها از سوی مسئولین از آن سخن به میان رفت؛ ولی برخی به ساده لوحانه ترین صورت و وجه آن را تنزل می دهند و در حد تفکیک دختران و پسران، اهداف بلند و نجات بخش را خلاصه می کنند. این مهم در اندیشه های حضرت امام در موضوع اسلامی شدن بسیار عمیق و بنایی و اصولی بود. اصولاً انسانها در برابر هر تحول و نوآوری جبهه می گیرند. زمان لازم است تا با شیوه، طرح، زندگی، آداب و حتی سیره نو عادت کند. برد با فرد قوم و ملتی است که حتی با رعایت کامل مبانی و اساسی وسیره تاریخی وملی خویش، آن را نوین و کارآمد و متناسب با زمان و عصر، حتی توقع نسل خویش، نماید. طبیعی است که طرح و اجرا و قبول و پذیرش حتی نظریه جدید، باید با ظرافت، دقت و درک رعایت شرایط مکان و زمان باشد. بحث این بود که دانشگاههای ایران در جهت اهداف و مأموریت های نظام طاغوت طراحی شده و حتی اسفبارتر از آن برای مخالفت با آرا و عقاید و ایمان و باور ملت ایران تعریف می شد. مسأله ای که امام از نخستین سالهای نهضت انقلاب اسلامی از آن مطلع بود. اما اینکه نظریه دانشگاهها باید اسلامی شوند را حدوداً 2 سال پس از پیروزی انقلاب مطرح کرد با در تعطیلی موقت دانشگاهها و مراکز آموزش عالی در احکامی که برای اعضای ستاد انقلاب فرهنگی صادر کردند برنامه ریزی سیاستگذاری و ارائه راه حل های مفید و کارآمد را از اعضای معرفی شده توقع داشتند. این که یک نظام تغییر کرده و باید سیاستها و جهت حرکت دانشگاهها و مراکز علمی آن متناسب با نظام جدید باشد، امری طبیعی و منطقی است اما چون نظام نوپای جمهوری اسلامی (در واقع در آن شرایط تاریخی هنوز جهان بین قطب بزرگ شرق و غرب تقسیم می شد) طرحی نو بود. وقتی بحث اسلامی کردن دانشگاهها مطرح شد، هیچ کس از آن شناخت و تعریف و دورنمایی نداشت. بطور طبیعی و بر مبنای همان اصل تقابل با فضا و عقیده نو که بدان اشارت شد، برخی از مخالفت های پیدا و پنهان دانشگاهیان از سر نادانی بود، نه از روی غرض و عناد تقابل. برخی هم درک می کردند که اجرای برنامه اسلامی کردن دانشگاهها یعنی آب در خوابگه مورچگان افتادن. و پایگاه های فکری هواداران و خلاصه آرامش به دست آمده آنان را بهم زدن است. در این جهت به تخریب با طرح غلط و مخالفتهای مغرضانه پرداختند. مثلاً می گفتند پس از این ما فیزیک اسلامی و فیزیک غیر اسلامی یا ریاضی اسلامی و غیر اسلامی و نجوم اسلامی و غیراسلامی خواهیم داشت؟ درصورتی که به هیچ عنوان غرض و هدف امام بر پاکردن دانشگاه بر مبنای توهم دو علم اسلامی و غیر اسلامی نبود. امام حتی به گروه دیگری که از سر صداقت و یا با غرض ورزی تبلیغ می کردند که در دانشگاهها علوم جدید را کنار می گذارند و فقط علم فقه و تفسیر و اصول را آموزش خواهد داد تمام شبهات را پاسخ می دهند. مهمترین نکته و دستاوردی را که امام از اسلامی کردن دانشگاهها منظور داشتند، استقلال دانشگاهها، تربیت اسلامی در دانشگاهها و حرکت برای خودکفایی خود و اتکایی و در خدمت ملت قرار گرفتن در دانشگاههاست.

در واقع امام بیان این بیت حافظ بود. که چرا (آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا کرد) برای امام مهم بود که تولیدات و فرآورده ها و محصول دانشگاههای کشور، باید در جهت اهداف نیازها و حداقل رافع مشکلات کشور خودمان باشد. جلوگیری از خدمت به خارجی ها، جلوگیری از به هدر رفتن جوانهای ایرانی، جلوگیری از اتلاف عمر وقت و سرمایه ایرانی، جلوگیری از شستشوی مغزی جوانان ایرانی، به عنوان یکی از بزرگترین ذخیره ها. غنائم و سرمایه انسانی کشور.

در واقع مبنای تفکر و اندیشه امام: اولویت دادن تزکیه بر تعلیم و بها دادن به اخلاق اسلامی، تربیت کردن نیروی متخلق و در عین حال متخصص است. نکته بسیار دقیق در اندیشه های امام، همسویی دانشگاه با ملت ایران است. هیچ عاقلی نمی تواند بپذیرد میلیاردها تومان از سرمایه کشور را در دانشگاهها و خرج هزینه کنند، اما خروجیها و فارغ التحصیل های آن مراکز، آدم غربی باشد. به تفکر غربی وابسته باشد. هیچ گونه عرق ملی نداشته باشند. تربیت اسلامی نداشته باشند در جهت منافع طرفداری از آمریکا و طرفداری از شوروی تبلیغ سوء کنند. در واقع حرف امام اجرای سیاست و پیام یکی از شعارهای اصلی و مبنایی انقلاب یعنی نه شرقی و نه غربی است. امام سعی داشت این سیاست (نه شرقی نه غربی) را در تمام زمینه ها رعایت کند. اکثر انقلابیون جهان که انقلاب کرده اند یا از شانه چپ به شانه راست می افتند و یا از شانه شرق به شانه غرب تغییر موضع می دهند. پادشاه ایران به عنوان ژاندارم منطقه و کشور وابسته به بلوک غرب که اتفاقاً در همسایگی شرق (روسیه) بود، یقیناً سهمی را هم به روسیه می داد. انقلاب اسلامی بر خلاف سیاست و انتظار سیاستمداران شرق و غرب رخ داد. امام همیشه می فرمود: این که ما از جهت موقعیت ژئوپلیتیکی و تاریخی بین شرق و غرب قرار گرفته ایم از بعدی نعمت است: و انقلاب اسلامی یعنی رهایی از وابستگی به هر دو قدرت. در اصول و سیاست حاکم بر دانشگاهها هم امام نخست گلایه دارند که غربیها سالها ثروت و ذخایر و معادن ما را غارت کرده اند و دو کار نتیجه این غارت است. الف: دانشگاهها و دانشگاهیان ما را بی هویت بار آورده اند. ب: دانشگاهها ما را به غرب وابسته کرده اند. البته نه از جهت تخصص و توانمندی علمی بلکه از بعد فرهنگ و تربیت غربی. در پاسخ اسلامی شدن در دانشگاهها بسیار موجز و روشن و شفاف می فرمایند:

«من لازم است که یک تذکر به شما بدهم که بدانید مقصود ما از اصلاح دانشگاهها چیست؟ بعضی گمان کردند که کسانی که اصلاح دانشگاهها را می خواهند و می خواهند دانشگاهها اسلامی باشد این است که گمان کردند که- این اشخاص توهّم کردند که- علوم دو قسم است: هر علمی دو قسم است. علم هندسه یکی اسلامی است، یکی غیر اسلامی. علم فیزیک یکی اسلامی است، یکی غیر اسلامی. از این جهت اعتراض کردند به اینکه علم، اسلامی و غیر اسلامی ندارد. و بعضی توهّم کردند که اینها که قائلند به اینکه باید دانشگاهها اسلامی بشود؛ یعنی فقط علم فقه و تفسیر و اصول در آنجا باشد. یعنی همان شأنی را که مدارس قدیمه دارند باید در دانشگاهها هم همان تدریس بشود. اینها اشتباهاتی است که بعضی می کنند، یا خودشان را به اشتباه می اندازند. آنچه که ما می خواهیم بگوییم این است که دانشگاههای ما، دانشگاههای وابسته است. دانشگاههای ما دانشگاههای استعماری است دانشگاههای ما اشخاصی را که تربیت می کنند، تعلیم می کنند، اشخاصی هستند که غربزده هستند. معلمینْ بسیاری شان غربزده هستند و جوانهای ما را غربزده بار می آورند.»

ما می گوییم که دانشگاههای ما یک دانشگاههایی که برای ملت ما مفید باشد، نیست. ما بیشتر از پنجاه سال است که دانشگاه داریم، با بودجه های هنگفت کمرشکن که از دسترنج همین ملت حاصل می شود، و در این پنجاه سال نتوانستیم در علومی که در دانشگاهها کسب می شود خودکفا باشیم. ما بعد از پنجاه سال اگر بخواهیم یک مریضی را معالجه کنیم، اطبای ما بعضیهایشان یا بسیاری شان می گویند این باید برود به انگلستان؛ پنجاه سال دانشگاه داشتیم و طبیبی که بتواند کفایت از ملت بکند، از احتیاج ملت بکند، به حسب اقرار خودشان نداریم. ما دانشگاه داشتیم و داریم و برای تمام شئونی که یک ملت زنده لازم دارد احتیاج به غرب داریم. ما که می گوییم دانشگاه باید از بنیان تغییر بکند و تغییرات بنیادی داشته باشد و اسلامی باشد، نه این است که فقط علوم اسلامی را در آنجا تدریس کنند. نه اینکه علوم دو قسمند. هر علمی دو قسم است: یکی اسلامی و یکی غیر اسلامی. ما می گوییم که در این پنجاه سال یا بیشتر که ما دانشگاه داریم، فرآورده های دانشگاه را برای ما عرضه دارید. ما می گوییم که دانشگاههای ما مانع از ترقی فرزندان این آب و خاک است.

ما می گوییم که دانشگاه ما مبدل شده است به یک میدان جنگ تبلیغاتی. ما می گوییم که جوانهای ما اگر علم هم پیدا کردند تربیت ندارند. مربّی به تربیت اسلامی نیستند آنهایی که تحصیل می کنند، برای این است که یک ورقه ای به دست بیاورند و بروند و سربار ملت بشوند. آن طور نیست که به حسب احتیاجات ملت، به حسب احتیاجاتی که کشور ما دارد دانشگاه به آن ترتیب رفتار کند، و نگذارد این نسلهای بزرگ و این جوانهای بسیار عزیز به هدر بروند و قوای آنها به هدر برود، در این پنجاه سال قوای ما را به هدر بردند یا به خدمت خارجیها وادار کردند. معلمین مدارس ما، معلمین اسلامی به حسب نوع نیست، و تربیت در کنار تعلیم نبوده است. و لهذا آن چیزی که از دانشگاههای ما بیرون آمده است، یک انسان متعهد، یک شخصی که برای مملکت خودش دلسوز باشد، و تمام نظرش به این نباشد که منافع خودش را به دست بیاورد، ما نداریم. ما که می گوییم باید بنیاداً اینها تغییر بکند، می خواهیم بگوییم که دانشگاههای ما باید در احتیاجاتی که ملت دارند، در خدمت ملت باشند، نه در خدمت اجانب. ما معلمینی که در مدارس ما، اساتیدی که در دانشگاههای ما هستند بسیاری از آنها در خدمت غربند. جوانهای ما را شستشوی مغزی می دهند. جوانهای ما را تربیت فاسد می کنند. ما نمی خواهیم بگوییم ما علوم جدیده را نمی خواهیم. ما نمی خواهیم بگوییم که علوم دو قسم است که بعضی مناقشه می کنند. عمداً یا از روی جهالت. ما می خواهیم بگوییم دانشگاههای ما اخلاق اسلامی ندارد. دانشگاه ما تربیت اسلامی ندارد. اگر دانشگاههای ما تربیت اسلامی و اخلاق اسلامی داشت، میدان زد و خورد عقایدی که مضرّ به حال این مملکت است نمی شد. اگر اخلاق اسلامی در این دانشگاهها بود این زد و خوردهایی که برای ما بسیار سنگین است، تحقق پیدا نمی کرد. اینها برای این است که اسلام را نمی دانند و تربیت اسلامی ندارند. دانشگاهها باید تغییر بنیانی کند و باید از نو ساخته بشود که جوانان ما را تربیت کنند به تربیتهای اسلامی. اگر تحصیل علم می کنند، در کنار آن تربیت اسلامی باشد، نه آنکه اینها را تربیت کنند به تربیتهای غربی. نه آنکه یک دسته به طرف غرب بکشانند جوانهای ما را و یک دسته به طرف شرق و یک دسته با اشخاصی که با ما جنگ دارند، بالفعل اشخاصی که ما را می خواهند در انحصار اقتصادی قرار بدهند، یا برای ما ادعا می کنند که ما شما را، حصار اقتصادی می کشیم دور شما، و دست و پا می کنند در این موارد، یک دسته از دانشگاهیهای ما، از جوانهای ما کمک به آنها نکنند. ما می خواهیم که چنانچه ملت ایران در مقابل غرب ایستاد، جوانهای دانشگاهی ما هم همه در مقابلش بایستند. ما می خواهیم که اگر ملت ما در مقابل کمونیست ایستاد، تمام دانشگاهیهای ما هم در مقابل کمونیست بایستند. نه اینکه وقتی این جوانهایی که به واسطه ساده لوحی خودشان، تربیتهای باطل بعضی از معلمین را قبول کردند و حالا که ما می خواهیم یک دانشگاه مستقل درست کنیم و تغییر بنیادی بدهیم که مستقل بشود، وابسته به غرب نباشد، وابسته به کمونیسم نباشد، وابسته به مارکسیسم نباشد، چنانچه ما بخواهیم این طور کنیم، جبهه بندی می کنند. همین دلیل بر این است که ما دانشگاه اسلامی و دانشگاهی که تربیت کرده باشد جوانان ما را نداشتیم و نداریم. همین شاهد است بر اینکه جوانهای ما تربیت صحیح نشدند، و از آن طرف دنبال تحصیل نیستند. تمام عمرشان را صرف شعار می کنند و صرف تبلیغ سوء باطل. طرفداری از امریکا، طرفداری از شوروی. ما می خواهیم که جوانان ما، جوانان مستقل باشند و خودشان را ببینند. احتیاجات خودشان را ببینند. شرقی نباشند. غربی نباشند. اینهایی که راه افتادند در خیابانها یا در خود دانشگاهها و درگیری ایجاد می کنند. و زحمت برای دولت و ملت ایجاد می کنند، اینها اشخاصی هستند که طرفدار غرب یا شرقند. و به عقیده من طرفدار غربند. طرفدار امریکایند. ما که امروز با امریکا در قبال هم ایستادیم، در قبال این ابرقدرت ایستادیم و احتیاج به این داریم که جوانهای ما هم در قبال آنها بایستند، جوانهای ما در مقابل خودشان می ایستند و برای امریکا کار می کنند. ما می خواهیم دانشگاهها را طوری کنیم که جوانهای ما برای خودشان و برای ملتشان کار کنند. این آقایانی که اشکال می کنند در این معانی و کنار نشسته و اشکال می کنند، اینها گمان می کنند که اعضای شورای انقلاب نمی فهمند به اینکه معنی اسلامی کردن این نیست که در همه علوم دو قسم ما داریم. یک قسم هندسه اسلامی داریم. یک قسم هندسه غیر اسلامی. اشکال می کنند. نمی دانند که اعضای شورای ما که بعضی از آنها دکتر هستند، و بعضی از آنها مجتهد هستند، نمی فهمند اینها که علوم اسلامی جایی دارد. در مدارس قدیمه هست. و اینجا جای علوم دیگر است. لکن باید دانشگاه اسلامی بشود تا علومی که در دانشگاه تحصیل می شود در راه ملت و در راه تقویت ملت و با احتیاج ملت همراه باشد. ما می گوییم که برنامه هایی که در دانشگاهها هست، منتهی می کند جوانان ما را به اینکه طرف کمونیسم کشیده بشوند یا طرف غرب و نباید این طور باشد. ما می گوییم که جوانان ما را این معلمینی که یا اساتیدی که در دانشگاه بودند و بعضی از آنها که هستند، نمی گذارند تحصیل حسابی بکنند، آنها را متوقف می کنند. مانع از پیشرفت آنها هست. در خدمت غرب هستند و می خواهند ما در همه چیز محتاج به غرب باشیم. معنی اسلامی شدن دانشگاه این است که استقلال پیدا کند و خودش را از غرب جدا کند و خودش را از وابستگی به شرق جدا کند و یک مملکت مستقل، یک دانشگاه مستقل، یک فرهنگ مستقل داشته باشیم.» (همان؛ ج 12، ص 248 – 252) 

نگاه امام خمینی به دانشگاهها به عنوان یک فقیه صمدانی و ربانی، نگاه توحیدی و الهی است. خواست امام نقطه ای و مرحله ای و رأی عدم وابستگی دانشگاههاست. حتی اگر قطع وابستگی به بیگانگان؛ خروج از وابستگی و پاکسازی کامل در دانشگاه صورت پذیرد و دانشگاه به محیط معنوی اخلاقی تربیتی تبدیل نشود. هنوز هم به آنچه در نظر امام است نرسیده ایم. وقتی معتقد است دانشگاه کارخانه آدم سازی باید باشد. و معلمی شغل انبیاء است. حفظ دین و کشور «بر ساختن افراد مؤمن» با مسئولیت پذیری اشتغال شایسته داشتن، دور کردن نامیدی از دلهای دانشجویان، تربیت اخلاقی تعهد به مسئولیت شغلی، تعلیم همگام با تربیت، بیمه نمودن کشور و آموزش همراه با اشاعه تقوا، که همگی وظیفه و تکلیفی است که از دانشگاه و دانشگاهیان توقع می رود. همگی مقدماتی هستند برای رسیدن به «دانشگاه الهی». نکته بسیار مهم و اساسی در نگاه امام حتی برای رسیدن به دانشگاه الهی وظیفه به تکلیف است. در همه زمینه ها این نگاه و عقیده صرفاً از سوی کسانی مطرح می شود. که نگاه موحدانه دارند. در همه کارها اعمال، گفتار و رفتار حضرت حق سبحانه را ناظر و هدایتگر می بینند و رضایت جانان را به رضایت تمام عالم نمی دهند. به تلقی دیگر کارها را با او تنظیم می کنند تا دیگری. جهت حرکت را، سمت جهت او را در نظر می گیرد. و اگر این حرکت حتی به مقصد هم نرسد باز هم مهر توفیق بر جریده زده می شود. این نکته یعنی اختلاف جهان بینی امام با دیگران را حتی برای امت امام هم باید اندکی شکاف و تحلیل کرد و همواره بر آن تأکید ورزید و این عقیده سرنوشت ساز و الهی را در ذهن و زبان و جان و روان امت موحد و مسلمان تقویت کرد. حتی مراقبت کرد که این نگاه باقی بماند، محکم شود، ملکه وجودی گردد. همان عقیده و نگاهی که امام هم در دوران انقلاب و هم تمام دوران دفاع مقدس در امت انقلابی و موحد خویش ملکه ساخته بود. اگر این نگاه و عقیده در جان رزمندگان و امت قهرمان ایران جا نیفتاده بود، چگونه می توانست یکی از طولانی ترین و پیچیده ترین جنگها را به سر انجام برساند. جنگی که عملاً یک کشور تازه از بند استعمار و استبداد رسته، در برابر تمام ابرقدرت غرب و اقمارش حدود نه سال مقاومت کند، مبالغه نیست اگر بگوییم حتی ابرقدرت شرق هم در تقویت نیروی نظامی عراق دخیل بود. چون ارتش عراق و حزب بعث عراق از جهت تشکیلات و تجهیزات بیشتر شرقی بود تا غربی و دیدیم که صدام در تمام دوران جنگ کمبود تجهیزات نظامی نداشت. این نگاهها در سخن امام به دانشگاه و هر کار و شغل دیگر دیدگاه با نگاه معصوم به خصوص حضرت امام حسین (ع) یکسان است. اصلاً عین تأسی و پیروی از آن شجاع مقتدر و امام همام است. دیگر اینکه حضرت امام حسین (ع) هم بخوبی از توان نظامی و شرایط ویژه رزمی و جنگی دشمن و لشکریان یزید و سازمان تشکیلاتی و موفقیت راهبردی آنان باخبر بود و هم از توان ـ نیرو و شرایط حماسه خویش، حتی از جهت روانشناسی جنگ. قبل از آغاز جنگ دریافته بودکه گویا؛ برابری شرایط و نیروها و تجهیزات، همان در دل برخی از نیروهایش حس تردید و حتی شک انداخته است. لذا شب عاشورا همه یاران و همراهان را جمع کرد. در شرایطی که به یقین از آنچه که فردا قرار است بر سرشان آید، کاملاً مطلع بود، از بی رحمی و قساوت قلب و نامروتی دشمن هم کاملاً مطلع بود، لذا همه را در تاریکی خیمه جمع کرد، تا برای آنها تصویری از عملکرد فردای دوران یزیدیان را ترسیم کند. تا اگر کسی قرار است فردا پشت به میدان و خودی کند و به صف دشمن بپیوندد. قبل از شروع جنگ، عملیات یا عاشورا آزادانه از صف امام خارج شود. این عمل تصمیم امام حسین (ع) بزرگترین رأی در دموکراسی است و یقین دارم در هیچ روش و سازمان جنگی در هیچ نظام حکومتی و در هیچ تشکیلات نظامی و انتظامی در آن شرایط کسی را اجازه انفصال و انفکاک نمی دهند. بلکه هر کس اظهار عدم تمایل به جنگ یا ادامه خدمت بدهد، او را به شدت به مجازات می رسانند و او را به عنوان یک سرباز فراری در اختیار دادگاهها انقلابی در زمان جنگ قرار می دهند. این اعتقاد و آزادگی از همین عقیدی توحید و الهی ریشه می گیرد. که ما موظف به انجام تکلیفیم، خواه پیروز شویم خواه شکست بخوریم امام در جنگ تحمیلی هم بارها خطاب به رزمندگان می فرمودند: ما چه شکست بخوریم و چه پیروز شویم باز هم پیروزیم. مهم درک و دریافت ظاهری این عبارت حتی برای برخی از نیروهای رزمنده در شب حمله سخت بود. چگونه می شود کسی شکست بخورد ولی مدعی باشد که پیروز است. این اشتباه در ذهن مردم که آنها به پیروزی ظاهری و صوری فکر می کردند. واقعاً امروز پیروز واقعی انقلاب عاشورا امام حسین (ع) است با همان تعداد معدود اصحاب و خانواده و عشیره یا یزیدیان با چندین هزار نفری؟ یزید پیروز محق حضرت امام حسین (ع) است یا یزید و معاویه و عمرو عاص؟

توقع امام و تعریف و نیست روز دانشگاهها در این چند جمله خلاصه شود:

«دانشگاه را باید شما رو به خدا ببرید. رو به معنویت ببرید. و همه درسها هم خوانده بشود. همه درسها هم برای خدا خوانده بشود. اگر این را توانستید که شما برای این کار بروید و این کار را بکنید. در کارتان موفقید چه برسید به مقصدتان چه نرسید به مقصدتان» (همان؛ ج 19، ص 448)

امام معتقد است اگر دانشگاه الهی شد. در آن صورت است که نیازهای جامعه و ملت را جواب خواهد داد. خروج از وابستگی، یقیقاً زمینه ساز رسیدن به خودکفایی است. وقتی آمریکا ایران را تحریم می کرد، امام این کار آمریکا را برای ملت ایران یک نعمت و برکت می دانست، زیرا به خوبی می دانست مادام که آمریکا مستقیم یا غیرمستقیم به ما تجهیزات نفروشد یا ما چشمان و نگاهمان به آمریکا باشد، به استقلال و خودکفایی نخواهیم رسید. طبیعی است که انسان به عادت دیرین ادامه دهید و حتی بترسد از این که اگر انچه از سوی ابرقدرتی به نام آمریکا به ایران داده می شود قطع گردد، چه خواهد شد. اما دیدیم که امت انقلابی و جوانان متعهد به ندا و خواست امام پاسخ دادند و توانستند هزاران رشته وا بستگی را از دست و پا ـ و ذهن و باور مردم قطع کنند و هر روز در رسیدن به دانش بومی به دستاورد های عظیم، بلند و حتی خارق العاده ای برسند، بگونه ای که حتی چشم حسرت دشمنان خیره مانده است و البته باید از این نگاه و تلقی و عقیده، شدیداً مراقبت کرد و امید را در دل نسلهای آینده بشر نگاه داشت، که انسانها اصولاً به حاضرخوری دلخوشترند تا سخت کوشی و مجاهده و تلاشهای خستگی ناپذیر. اگر از این روحیه استقلال مراقبت نشود ممکن است. خیلی زودتر از آنکه حتی در تصورمان بگنجد، دست از کار بکشند و دو باره چشمها به سوی دوخته شود که مثلاً فلان جنس، کالا را ارزان تر از بازار داخلی برایمان آماده است. تدبیر ملک حکم می کند که ایران و انقلاب را از این مهلکه های خطرناک، عقبه ها و بزنگاهها به سلامت هدایت کرد و عبور داد. نکته بسیار ظریف دیگر در نگاه امام نسبت به دانشگاهیان این است که امام استقلال دانشگاهها را معبر استقلال ملی کشور می داند « از دانشگاه است که می تواند یک کشوری کشور مستقل باشد؛ و از دانشگاه است که می تواند یک کشوری کشور وابسته باشد.(همان؛ ص 14، ص 430)

«البته باید آقایان دانشجویان و علمای دانشمند دست به هم بدهند و هر چه زودتر دانشگاهها را به طریقه اسلامی، به طریقه ملی، دانشگاهی که مال خود ملت باشد، دانشگاهی که مال خود ملت اسلامی باشد، زودتر باز بشود و دست اشخاصی که می خواهند این دانشگاه را به طرف شرق بکشند یا به طرف غرب بکشند کوتاه کنند و مقدرات دانشگاه را معلمین و اساتید اسلامی به دست بگیرند و دانشگاه یک دانشگاه ملی برای ملت باشد، نه اینکه زحمت را ملت بکشد و خرج دانشگاهها را ملت به عهده بگیرد و یک دانشگاهی باشد که اشخاصی که از او بیرون می آیند یا قبله شان شرق باشد یا قبله شان غرب باشد. باید دانشگاه باز بشود، لکن با آن وضعی که تربیتهای اسلامی و ملی و انسانی باشد. این طور نباشد که ما فقط می خواهیم باز باشد. باز بود، پنجاه سال هم باز بود. چه اشخاصی را بیرون داد؟ همان اشخاصی را که ملت را به تباهی کشاندند و الآن هم دست از سر این ملت بر نمی دارند. ما می خواهیم که دانشگاهی باشد که ملت ما را مستقل و غیر وابسته به شرق و غرب درست بکند؛ نه ملت را به طرف شرق بکشد، نه ملت را به طرف غرب بکشد؛ یک ملتی مستقل، با فکر مستقل، با دانشگاه مستقل؛ که با استقلال دانشگاه کشور مستقل می شود؛ یک دانشگاهی که با فیضیه دست به دست هم بدهند و شرق و غرب را کنار بزنند و خودشان برای مصالح کشور خودشان و برای مصالح اسلام عزیز خودشان عمل بکنند و نونهالان عزیز ما را طوری بار بیاورند که نه قبله آنها مسکو باشد و نه قبله آنها لندن باشد و نه قبله آنها واشنگتن؛ قبله آنها کعبه باشد؛ توجه به خدای تبارک و تعالی باشد و اسلام را در آغوش بگیرند، که استقلال آنها، عزت آنها در سایه اسلام است. و اسلام برای علم آن قدر اجر قائل است که شاید دیگر مسالک آن قدر قائل نباشند.

اسلام دانشمندها را آن قدر ارج می گذارد که شاید سایر مسالک آن طور نباشد. در اسلام، دانش بزرگترین چیز است، لکن نه دانش آن طوری که ما را به تباهی بکشد، نه دانشمندان آن طوری که ملت ما را به آغوش غرب یا شرق ببرد. اسلام کوشش دارد که علم را در مغزهای مستقل، در مغزهایی که به طرف شرق و غرب نیستند، در مغزهایی که به اسلام فکر می کنند، بار بیاورد. و این استقلال است که می تواند کشور ما را مستقل کند.

استقلال کشور ما منوط به استقلال همین دانشگاهها و فیضیه هاست. دانشگاه و فیضیه دست به دست هم بدهند و استقلال کشور خودشان را حفظ کنند. و امید خودشان را از غیر دانشگاه اسلامی و غیر فیضیه اسلامی، امید خودشان را از دیگران ببرند. اعتنای به این نکنند که مثلًا [می گویند] دانشگاهی با آخوند چرا با هم پیوند می کنند. آنها از سایه آخوند هم می ترسند! آنها برنامه شان این است که دانشگاه را از فیضیه جدا کنند.

در سالهای طولانی، بنای آنها این بود که این دو قشر را، که سعادت یک ملت و عظمت یک ملت و استقلال یک ملت بسته به این دو قشر است- قشر روحانی و قشر دانشگاهی اینها مغز متفکر یک ملت هستند- کوشش کردند که این دو قشر را از هم جدا کنند، که با هم دشمن کنند. و ما دیدیم و شما دیدید که این دو قشر با هم دشمن بودند. تا این انقلاب اسلامی پیدا شد و اسلام دعوت خودش را شروع کرد. و دعوت اسلام پیوند همه قشرها و خصوصاً پیوند دانشگاه و فیضیه است. و تا این دو قشر با هم پیوند داشته باشند، استقلال کشور شما محفوظ می ماند. هم دانشگاه چشمهای خودش را باز کند، و هم فیضیه! بدانید شما که باز دستهایی در کار است که شماها را از هم جدا کنند! آنها، آنهایی که استعمارگرند، آنهایی که تابع استعمارگران هستند، آنهایی که قبله شان یا لندن است یا واشنگتن یا مسکو، پیوند این دو قشر را به مصالح خودشان و مصالح اربابانشان مضر می دانند. از این جهت، درصددند که این دو قشر از هم جدا باشد. همان طور که دیدید که در طول پنجاه سال سلطنت منحوس پهلوی، که سر سپردگی خودش را به دولتهای خارج اثبات کرد، بین این دو قشر جدایی افکندند و اینها را با هم دشمن کردند و دیگران و مخالفین این ملت از این آب گل آلود ماهی گرفتند. ثروتهای شما را در طول این پنجاه سال و خصوصاً این چندین سال سلطنت محمد رضا، به باد فنا دادند. و این نتیجه دشمنی دانشگاه و فیضیه [بود.] دشمنی دانشگاه و فیضیه بیمه کرد و می کند- اگر [خدای ناخواسته ] اعاده بشود، بیمه می کند- مصلحتهای ابرقدرتها را.

عزیزان دانشگاهی من و عزیزان فیضیه من، آگاه باشید که دشمنها درصددند بین شماها تفرقه بیندازند! و توجه داشته باشید که اگر دانشگاه و فیضیه اصلاح بشود، کشور شما استقلال خودش را بیمه می کند! آن قلمها و زبانهایی که کوشش می کنند که این دو قشر را از هم جدا کنند، آنها هستند که یا قبله آنها مسکو و یا قبله آنها واشنگتن است. و شما هوشیار باشید که این مصلحت بزرگ را، که وحدت دانشگاه و فیضیه است، از دست ندهید! و امیدوارم که موفق باشید که خودتان، کشور خودتان را مستقلًا اداره بکنید؛ دست شما از طرف شرق و غرب به سوی خودتان برگردد. (همان؛ ص 430 - 433)

اگر چه این مباحث و کشف ظرافت و دقایق کلام امام رهنمودهای پیامبر گونه پیرامون دانشگاها و استقلال و رسالت دانشگاهیان است بسیار دراز دامن است. اما دامن سخن را فرا جمع می آوریم و به اصل شعار اصلی انقلاب باز می گردیم که دانشگاهها هم باید به مصداق مستقل باشند. و استقلال از نظر امام به عنوان معمار انقلاب فراهم نمی شود. مگر همواره دست رد به سینه شرق و غرب زد به دیگر سخن یعنی نه غربی بود و نه شرقی. استمرار و ادامه وابستگی غرب و شرق از کسانی که دانشگاههای هم جهت و همسو با غرب بزرگ شده اند و تربیت شرقی یا غربی یافته اند چندان بعید و کار غیر منتظره ای نیست. لذا امام به تغییر مبانی در دانشگاه و تربیت نیروهای مستقل که نه مغز و فکر شرقی داشته باشند و نه به فکر و رشد غربی معتقد است. امام آنقدر که به مواظبت و مراقبت افراد مؤمن تأکید داشته، به تهاجم از بیرون اعتقاد ندارد. این که ما بتوانیم ذات غرب و شرق را تغییر دهیم، حداقل در این مرحله وظیفه نیست. ما مأموریم که جوانان در دانشگاهها صنعت ـ اقتصاد فرهنگ و کشور که کشورمان را از نفوذ و سیطره و چنگال غرب و شرق خارج کنیم. و اگر در این کار موفق شدیم خود این کار یعنی خودکفایی یعنی استقلال، یعنی قطع حضور و نفوذ اجانب یعنی سر سفره خودمان بودن یعنی بر توان و تخصص خودمان تکیه زدن دانشگاهی که یعنی خودکفایی یعنی و آگاهی در خدمت ملت است. یعنی حداقل حرکت در مسیری که سرانجامش دستیابی و برپایی یک دانشگاه الهی باشید.

«از دانشگاه است که می شود یک ملتی اصلاح بشود و از دانشگاه است که می تواند یک ملتی به تباهی کشیده بشود. این دانشگاه و تربیت دانشگاهی است که جوانهای ما را یا طرف غرب می کشد یا طرف شرق می کشد و آنها را از خودشان تهی می کند و وجهه آنها را متوجه به غرب و شرق [می] کند تا اینکه یا شرق غلبه کند و تمام جهات ایران را و شرق را و تمام بلاد مسلمین را از بین ببرد یا غرب غلبه کند و همه فرهنگ و چیزهای دیگری را از ما بگیرند و به جای آن، یک مغز شرقی یا یک مغز غربی بنشانند و ملت ما را به تباهی بکشند.» (همان)

من لازم است که یک تذکر به شما بدهم که بدانید مقصود ما از اصلاح دانشگاهها چیست؟ بعضی گمان کردند که کسانی که اصلاح دانشگاهها را می خواهند و می خواهند دانشگاهها اسلامی باشد این است که گمان کردند که- این اشخاص توهّم کردند که- علوم دو قسم است: هر علمی دو قسم است. علم هندسه یکی اسلامی است، یکی غیر اسلامی. علم فیزیک یکی اسلامی است، یکی غیر اسلامی. از این جهت اعتراض کردند به اینکه علم، اسلامی و غیر اسلامی ندارد. و بعضی توهّم کردند که اینها که قائلند به اینکه باید دانشگاهها اسلامی بشود؛ یعنی فقط علم فقه و تفسیر و اصول در آنجا باشد. یعنی همان شأنی را که مدارس قدیمه دارند باید در دانشگاهها هم همان تدریس بشود. اینها اشتباهاتی است که بعضی می کنند، یا خودشان را به اشتباه می اندازند. آنچه که ما می خواهیم بگوییم این است که دانشگاههای ما، دانشگاههای وابسته است. دانشگاههای ما دانشگاههای استعماری است دانشگاههای ما اشخاصی را که تربیت می کنند، تعلیم می کنند، اشخاصی هستند که غربزده هستند. معلمینْ بسیاری شان غربزده هستند و جوانهای ما را غربزده بار می آورند.

ما می گوییم که دانشگاههای ما یک دانشگاههایی که برای ملت ما مفید باشد، نیست. ما بیشتر از پنجاه سال است که دانشگاه داریم، با بودجه های هنگفت کمرشکن که از دسترنج همین ملت حاصل می شود، و در این پنجاه سال نتوانستیم در علومی که در دانشگاهها کسب می شود خودکفا باشیم. ما بعد از پنجاه سال اگر بخواهیم یک مریضی را معالجه کنیم، اطبای ما بعضیهایشان یا بسیاری شان می گویند این باید برود به انگلستان؛ پنجاه سال دانشگاه داشتیم و طبیبی که بتواند کفایت از ملت بکند، از احتیاج ملت بکند، به حسب اقرار خودشان نداریم. ما دانشگاه داشتیم و داریم و برای تمام شئونی که یک ملت زنده لازم دارد احتیاج به غرب داریم. ما که می گوییم دانشگاه باید از بنیان تغییر بکند و تغییرات بنیادی داشته باشد و اسلامی باشد، نه این است که فقط علوم اسلامی را در آنجا تدریس کنند. نه اینکه علوم دو قسمند. هر علمی دو قسم است: یکی اسلامی و یکی غیر اسلامی. ما می گوییم که در این پنجاه سال یا بیشتر که ما دانشگاه داریم، فرآورده های دانشگاه را برای ما عرضه دارید. ما می گوییم که دانشگاههای ما مانع از ترقی فرزندان این آب و خاک است.

ما می گوییم که دانشگاه ما مبدل شده است به یک میدان جنگ تبلیغاتی. ما می گوییم که جوانهای ما اگر علم هم پیدا کردند تربیت ندارند. مربّی به تربیت اسلامی نیستند آنهایی که تحصیل می کنند، برای این است که یک ورقه ای به دست بیاورند و بروند و سربار ملت بشوند. آن طور نیست که به حسب احتیاجات ملت، به حسب احتیاجاتی که کشور ما دارد دانشگاه به آن ترتیب رفتار کند، و نگذارد این نسلهای بزرگ و این جوانهای بسیار عزیز به هدر بروند و قوای آنها به هدر برود، در این پنجاه سال قوای ما را به هدر بردند یا به خدمت خارجیها وادار کردند. معلمین مدارس ما، معلمین اسلامی به حسب نوع نیست، و تربیت در کنار تعلیم نبوده است. و لهذا آن چیزی که از دانشگاههای ما بیرون آمده است، یک انسان متعهد، یک شخصی که برای مملکت خودش دلسوز باشد، و تمام نظرش به این نباشد که منافع خودش را به دست بیاورد، ما نداریم. ما که می گوییم باید بنیاداً اینها تغییر بکند، می خواهیم بگوییم که دانشگاههای ما باید در احتیاجاتی که ملت دارند، در خدمت ملت باشند، نه در خدمت اجانب. ما معلمینی که در مدارس ما، اساتیدی که در دانشگاههای ما هستند بسیاری از آنها در خدمت غربند. جوانهای ما را شستشوی مغزی می دهند. جوانهای ما را تربیت فاسد می کنند. ما نمی خواهیم بگوییم ما علوم جدیده را نمی خواهیم. ما نمی خواهیم بگوییم که علوم دو قسم است که بعضی مناقشه می کنند. عمداً یا از روی جهالت. ما می خواهیم بگوییم دانشگاههای ما اخلاق اسلامی ندارد. دانشگاه ما تربیت اسلامی ندارد. اگر دانشگاههای ما تربیت اسلامی و اخلاق اسلامی داشت، میدان زد و خورد عقایدی که مضرّ به حال این مملکت است نمی شد. اگر اخلاق اسلامی در این دانشگاهها بود این زد و خوردهایی که برای ما بسیار سنگین است، تحقق پیدا نمی کرد. اینها برای این است که اسلام را نمی دانند و تربیت اسلامی ندارند. دانشگاهها باید تغییر بنیانی کند و باید از نو ساخته بشود که جوانان ما را تربیت کنند به تربیتهای اسلامی. اگر تحصیل علم می کنند، در کنار آن تربیت اسلامی باشد، نه آنکه اینها را تربیت کنند به تربیتهای غربی. نه آنکه یک دسته به طرف غرب بکشانند جوانهای ما را و یک دسته به طرف شرق و یک دسته با اشخاصی که با ما جنگ دارند، بالفعل اشخاصی که ما را می خواهند در انحصار اقتصادی قرار بدهند، یا برای ما ادعا می کنند که ما شما را، حصار اقتصادی می کشیم دور شما، و دست و پا می کنند در این موارد، یک دسته از دانشگاهیهای ما، از جوانهای ما کمک به آنها نکنند. ما می خواهیم که چنانچه ملت ایران در مقابل غرب ایستاد، جوانهای دانشگاهی ما هم همه در مقابلش بایستند. ما می خواهیم که اگر ملت ما در مقابل کمونیست ایستاد، تمام دانشگاهیهای ما هم در مقابل کمونیست بایستند. نه اینکه وقتی این جوانهایی که به واسطه ساده لوحی خودشان، تربیتهای باطل بعضی از معلمین را قبول کردند و حالا که ما می خواهیم یک دانشگاه مستقل درست کنیم و تغییر بنیادی بدهیم که مستقل بشود، وابسته به غرب نباشد، وابسته به کمونیسم نباشد، وابسته به مارکسیسم نباشد، چنانچه ما بخواهیم این طور کنیم، جبهه بندی می کنند. همین دلیل بر این است که ما دانشگاه اسلامی و دانشگاهی که تربیت کرده باشد جوانان ما را نداشتیم و نداریم. همین شاهد است بر اینکه جوانهای ما تربیت صحیح نشدند، و از آن طرف دنبال تحصیل نیستند. تمام عمرشان را صرف شعار می کنند و صرف تبلیغ سوء باطل. طرفداری از امریکا، طرفداری از شوروی. ما می خواهیم که جوانان ما، جوانان مستقل باشند و خودشان را ببینند. احتیاجات خودشان را ببینند. شرقی نباشند. غربی نباشند. اینهایی که راه افتادند در خیابانها یا در خود دانشگاهها و درگیری ایجاد می کنند. و زحمت برای دولت و ملت ایجاد می کنند، اینها اشخاصی هستند که طرفدار غرب یا شرقند. و به عقیده من طرفدار غربند. طرفدار امریکایند. ما که امروز با امریکا در قبال هم ایستادیم، در قبال این ابرقدرت ایستادیم و احتیاج به این داریم که جوانهای ما هم در قبال آنها بایستند، جوانهای ما در مقابل خودشان می ایستند و برای امریکا کار می کنند. ما می خواهیم دانشگاهها را طوری کنیم که جوانهای ما برای خودشان و برای ملتشان کار کنند. این آقایانی که اشکال می کنند در این معانی و کنار نشسته و اشکال می کنند، اینها گمان می کنند که اعضای شورای انقلاب نمی فهمند به اینکه معنی اسلامی کردن این نیست که در همه علوم دو قسم ما داریم. یک قسم هندسه اسلامی داریم. یک قسم هندسه غیر اسلامی. اشکال می کنند. نمی دانند که اعضای شورای ما که بعضی از آنها دکتر هستند، و بعضی از آنها مجتهد هستند، نمی فهمند اینها که علوم اسلامی جایی دارد. در مدارس قدیمه هست. و اینجا جای علوم دیگر است. لکن باید دانشگاه اسلامی بشود تا علومی که در دانشگاه تحصیل می شود در راه ملت و در راه تقویت ملت و با احتیاج ملت همراه باشد. ما می گوییم که برنامه هایی که در دانشگاهها هست، منتهی می کند جوانان ما را به اینکه طرف کمونیسم کشیده بشوند یا طرف غرب و نباید این طور باشد. ما می گوییم که جوانان ما را این معلمینی که یا اساتیدی که در دانشگاه بودند و بعضی از آنها که هستند، نمی گذارند تحصیل حسابی بکنند، آنها را متوقف می کنند. مانع از پیشرفت آنها هست. در خدمت غرب هستند و می خواهند ما در همه چیز محتاج به غرب باشیم. معنی اسلامی شدن دانشگاه این است که استقلال پیدا کند و خودش را از غرب جدا کند و خودش را از وابستگی به شرق جدا کند و یک مملکت مستقل، یک دانشگاه مستقل، یک فرهنگ مستقل داشته باشیم.

از دانشگاه است که می تواند یک کشوری کشور مستقل باشد؛ و از دانشگاه است که می تواند یک کشوری کشور وابسته باشد. البته باید آقایان دانشجویان و علمای دانشمند دست به هم بدهند و هر چه زودتر دانشگاهها را به طریقه اسلامی، به طریقه ملی، دانشگاهی که مال خود ملت باشد، دانشگاهی که مال خود ملت اسلامی باشد، زودتر باز بشود و دست اشخاصی که می خواهند این دانشگاه را به طرف شرق بکشند یا به طرف غرب بکشند کوتاه کنند و مقدرات دانشگاه را معلمین و اساتید اسلامی به دست بگیرند و دانشگاه یک دانشگاه ملی برای ملت باشد، نه اینکه زحمت را ملت بکشد و خرج دانشگاهها را ملت به عهده بگیرد و یک دانشگاهی باشد که اشخاصی که از او بیرون می آیند یا قبله شان شرق باشد یا قبله شان غرب باشد. باید دانشگاه باز بشود، لکن با آن وضعی که تربیتهای اسلامی و ملی و انسانی باشد. این طور نباشد که ما فقط می خواهیم باز باشد. باز بود، پنجاه سال هم باز بود. چه اشخاصی را بیرون داد؟ همان اشخاصی را که ملت را به تباهی کشاندند و الآن هم دست از سر این ملت بر نمی دارند. ما می خواهیم که دانشگاهی باشد که ملت ما را مستقل و غیر وابسته به شرق و غرب درست بکند؛ نه ملت را به طرف شرق بکشد، نه ملت را به طرف غرب بکشد؛ یک ملتی مستقل، با فکر مستقل، با دانشگاه مستقل؛ که با استقلال دانشگاه کشور مستقل می شود؛ یک دانشگاهی که با فیضیه دست به دست هم بدهند و شرق و غرب را کنار بزنند و خودشان برای مصالح کشور خودشان و برای مصالح اسلام عزیز خودشان عمل بکنند و نونهالان عزیز ما را طوری بار بیاورند که نه قبله آنها مسکو باشد و نه قبله آنها لندن باشد و نه قبله آنها واشنگتن؛ قبله آنها کعبه باشد؛ توجه به خدای تبارک و تعالی باشد و اسلام را در آغوش بگیرند، که استقلال آنها، عزت آنها در سایه اسلام است. و اسلام برای علم آن قدر اجر قائل است که شاید دیگر مسالک آن قدر قائل نباشند. اسلام دانشمندها را آن قدر ارج می گذارد که شاید سایر مسالک آن طور نباشد. در اسلام، دانش بزرگترین چیز است، لکن نه دانش آن طوری که ما را به تباهی بکشد، نه دانشمندان آن طوری که ملت ما را به آغوش غرب یا شرق ببرد. اسلام کوشش دارد که علم را در مغزهای مستقل، در مغزهایی که به طرف شرق و غرب نیستند، در مغزهایی که به اسلام فکر می کنند، بار بیاورد. و این استقلال است که می تواند کشور ما را مستقل کند. استقلال کشور ما منوط به استقلال همین دانشگاهها و فیضیه هاست. دانشگاه و فیضیه دست به دست هم بدهند و استقلال کشور خودشان را حفظ کنند. و امید خودشان را از غیر دانشگاه اسلامی و غیر فیضیه اسلامی، امید خودشان را از دیگران ببرند. امیدارم که موفق باشید که خودتان، کشور خودتان را مستقلاً اداره بکنید؛ دست شما از طرف شرق و غرب به سوی خودتان برگردد.

 از دانشگاه است که می شود یک ملتی اصلاح بشود و از دانشگاه است که می تواند یک ملتی به تباهی کشیده بشود. این دانشگاه و تربیت دانشگاهی است که جوانهای ما را یا طرف غرب می کشد یا طرف شرق می کشد و آنها را از خودشان تهی می کند و وجهه آنها را متوجه به غرب و شرق [می ] کند تا اینکه یا شرق غلبه کند و تمام جهات ایران را و شرق را و تمام بلاد مسلمین را از بین ببرد یا غرب غلبه کند و همه فرهنگ و چیزهای دیگری را از ما بگیرند و به جای آن، یک مغز شرقی یا یک مغز غربی بنشانند و ملت ما را به تباهی بکشند.

دانشگاه را باید شما رو به خدا ببرید، رو به معنویت ببرید و همه درسها هم خوانده بشود، همه درسها هم برای خدا خوانده بشود. اگر این را توانستند که شما برای کار بروید و این کار را بکنید در کارتان موفقید، چه برسید به مقصدتان، چه نرسید به مقصدتان.

. انتهای پیام /*