رضا تابش (کارشناس ارشد علوم سیاسی )
چکیده:
اخلاق و سیاست از مفاهیم عمده در حوزه فلسفه سیاسی است که از دیرباز ذهن بسیاری از متفکران را به خود مشغول کرده است. امام خمینی (ره) از جمله اندیشمندان و عالمانی است که تأملاتی عمیق هم در زمینه اخلاق و هم در حوزه سیاست داشته است. از این رو، هدف اصلی در این مقاله بررسی ارتباط اخلاق و سیاست از منظر ایشان میباشد. مفروض اصلی مقاله حاضر این است که از دیدگاه امام خمینی (ره) میان اخلاق و سیاست رابطه تعاملی به معنای تأثیر و تأثر متقابل برقرار است. بر این اساس،میتوان اذعان نمود که میان اخلاق و سیاست، رابطه تداول وجود دارد، به عبارت دیگر، اخلاق سیرت سیاست و سیاست صورت اخلاق است. در همین راستا، دیدگاههای عام و رایج در قبال اخلاق و رابطه اخلاق و سیاست مورد مداقه قرار گرفته و دیدگاه امام خمینی (ره) در این حوزه بررسی شده است.
کلید واژهها: اخلاق، سیاست، اخلاق سیاسی، آزادی، عدالت
مقدمه:
دانش و بینش دو مشخصه عمده حیات انسانی و وجه تمایز آن با سایر نمودهای حیات در پهنه گیتی هستند. با این حال، اگر این دو عنصر ارجمند به ساحت عمل راه نیابد و بر اخلاق و منش و رفتار انسانی اثر نگذارند، حرمت و کرامت انسانی شکل نخواهد گرفت. انسان آنگاه انسان است و به کرامت انسانی دست مییابد که خاک وجودش با زلال دانش و بینش در هم آمیزد و صنعی نوین در قالب اخلاق و منش متعالی از آن تولد یابد، بنابراین اخلاق، عصاره همه ارزشهای ذاتی و اکتسابی انسان و چکیده تعالیم آسمانی پیامبران است. دانش در این میدان با همه ارجمندی که دارد تنها یک ابزار و ضرورت است و بینش و ایمان یک گذرگاه است و اخلاق و عمل مقصد و نتیجه نهایی آن.از اینرو قرآن هرچند ایمان و علم را مایه ارزش شمرده است، اما نگاه نهایی و ارزشی انسان را به ساحت عمل مربوط دانسته است: یرفع الله الذین آمنوا منکم و الذین اوتوا العلم درجات و الله بما تعلمون خبیر (مجادله،11) خداوند اهل ایمان و برخورداران از دانش را از میان شما انسانها براساس درجات و مراتب، رفعت میبخشد و خداوند به آنچه انجام میدهید، آگاه است. از این آیه و 182 آیه دیگر قرآن استفاده میشود که علم و ایمان، دانش و بینش به منزله دو عدد هستند که در یکدیگر ضرب میشوند و حاصل ضرب آنها اخلاق و عمل است.
نام امام خمینی(ره) امروز برای بسیاری از انسانها آشناست و هر کدام او را از زاویه نگاه و آگاهی و دلبستگیهای خود میشناسند. اهل سیاست و حکومت و مدیریت او را بهعنوان یک رجل سیاسی و اهل فقه و فلسفه و عرفان او را بهعنوان یک فقیه، فیلسوف و معلم و عرفان نظری میشناسند و کاوشگران علوم تربیتی و رهروان عرفان عملی و شیفتگان اخلاق و منش انسانی او را بهعنوان انسانی نمونه و خودساخته و ذوب شده در اخلاق الهی معرفی میکنند و او به راستی این همه بود و از این جامعیت بهره داشت، اما آنچه به او جذابیت و محبوبیت بخشیده بود و او را تا اوج یک قهرمان در قلب یک ملت بالا برده بود، اخلاق و منش متعالی او بود. چنانکه انبیا چنین بودند و خداوند در توصیف پیامبر خاتم او را به اخلاق، بردباری و دلسوزی و کرامتش ستوده است: و انک لعلی خلق عظیم
بدیهی است که نرمدلی و مهربانی یکی از خصلتهای نیک وارجمند انسانی است، ولی جای تامل دارد که چرا خداوند از میان همه کرامتهای پیامبر اکرم، این صفت را بهعنوان صفت جذابیت آفرین یاد کرده است؟ شاید بتوان در پاسخ گفت که محبت به انسانها، عشق به آنها، صبوری در برابر آنها و تحمل خشونت و ناسپاسی آنها تنها برای کسی حاصل میشود که در سایر زمینهها نیز ساخته شده و متعادل ومتعالی باشد، چرا که هر خصلت نکوهیده میتواند سرانجام به سنگدلی و تجاوز و نابردباری بینجامد. به هرحال امام خمینی(ره) بهعنوان یکی از وارثان خط انبیا و اولیای الهی، چهرهای است که باید بخش عظیمی از موفقیتهای او را در شخصیت عملی و اخلاق او جستجو کرد. این است که امام خمینی(ره) خود نیز به آثار علمی اخلاقی خود عنایت بیشتری داشت تا سایر آثار علمی خویش و در وصیت خود سفارش کرده است که از ضایع شدن آثار خطی ایشان جلوگیری شود بویژه کتابهای اخلاقی که به رشته تحریر درآمده است.(1) آثار اخلاقی امام به دو بخش آثار نظری و آثار عملی قابل تقسیم است. آثار نظری امام مطالبی است که ایشان با عنوان مباحث عرفانی یا نکتهها و توجیههای اخلاقی در کتابها و سخنان خود بیان داشته است و آثار عملی ایشان منشها و روشهایی است که در زندگی اجتماعی و سیاسی به کار بسته و ما از آنها برداشت اخلاقی داریم.
مسلکهای اخلاقی
نگاه تحلیلی به مقوله اخلاق نشان میدهد که اگرچه مفهوم اجمالی که از این واژه به ذهن میآید، مشترک و نزدیک به هم است، اما در بسیاری از مباحث نظری آن مانند ریشههای فطری یا اعتباری اخلاق، اطلاق یا نسبیت اخلاق، مسلکها و روشهای اخلاقی و اختلاف نظر وجود دارد. از آن میان ما به منظور شناخت مسلک اخلاقی امام ناگزیر هستیم نگاهی هرچند اجمالی به مسلکهای اخلاقی داشته باشیم.
1 - اخلاق زیستی و همسازی اجتماعی
سادهترین و بسیطترین نگاه به مقوله اخلاق، نگاه زیستی و همسازی اجتماعی به آن است، با این توضیح که انسان در جامعه متولد میشود و ناگزیر است که در میان جامعه به نیازهای خود پاسخ گوید، اما نیازها و منافع انسانها با یکدیگر ناسازی دارد. آرمانها و خواستههای انسان گسترده است و منابع تامین آن محدود. با این شرایط اگر انسان بخواهد بیهیچ ضابطه و قانونی عمل کند و رفتاری را از خود بروز دهد، بزودی با واکنشهای شدید مواجه شده منافع خود را از دست میدهد و آرامش و رفاه و برخورداری او به اضطراب و محرومیت و سختی تبدیل میشود، بنابراین انسان برای دستیابی به لذت زندگی و برخورداری از رفاه و آسایش، ناگزیر باید رفتاراجتماعی خود را به گونهای سامان دهد که تامینکننده لذت و رفاه او باشد و این ساماندهی و ضوابط و روشهای آن اخلاق نامیده میشود. در این نگاه، خصلتهایی چون خوشرویی، نرمخویی، خوشزبانی، آرامش، خوشبینی، امیدواری و غیره از خصلتهای مثبت به شمار میآیند، اما با سایر نگاهها و مسلکها که یاد خواهیم کرد تفاوتهایی دارند:
الف: اخلاق زیستی و معاشرتی، تنها به تنظیم ظاهری روابط اجتماعی انسانها نظر دارد و به چیزی با عنوان نیت و باور نمیاندیشد.
ب: در اخلاق زیستی، انگیزه اصلی از توجه به اخلاق و رعایت آن، منافع فردی و دنیوی است و فراتر از منافع فردی و دنیوی افقی دیده نمیشود.
ج: پشتوانه اخلاق زیستی، احساسهای عاطفی، مصلحتهای شخصی، عادتها و رسوم ملی است.
د: در این نگرش اخلاق، امری اعتباری و صوری است و در شرایط گوناگون تعریفها و نمودهای متفاوت و گاه متضاد دارد. چرا که برای تنظیم روابط اجتماعی باید سنتها و نگاههای جمعی ملاک قرار گیرد و این سنتها میتواند در جامعههای گوناگون ناهمگون و ناهمسو باشد.
2 - داخلاق عقلی و فلسفی
در این نگرش، عقل محور اصلی تشخیص خیر و کمال است و آنچه را عقل خیر و کمال تشخیص دهد، باید مورد عمل قرار گیرد. در مسلک فلسفی و عقلی، علت ناهنجاریهای اخلاقی، جهالت و کمخردی است و برای مبارزه با فساد اخلاقی، باید به رشد دانش و تعقل همت گمارد. فیلسوفان معتقدند، چون نیکوکاری بسته به تشخیص نیک و بد، یعنی دانایی است، بالاخره فضیلت بهطور مطلق جز دانش و حکمت چیزی نیست.(2)
3 - اخلاق عرفانی
این مسلک با پیراستن دل از آلودگیها و آراستن آن به زیور محاسن اخلاق از راه ریاضت و مجاهدت میکوشد تا حقیقت را در آن متجلی گرداند. در این مسلک، حرکت قلبی و عملی مورد نیاز است نه حرکت فلسفی و عقلی. در نگاه عرفان انسان با تزکیه نفس، راه تعالی میپوید و از معبر قلب به قرب الهی میرسد. مسلک عرفانی خط سیر حرکت را در دو قوس نزول و صعود میبیند که در قوس نزول انسان از بیرون سیر میکند و در قوس صعود که شامل حرکت اخلاقی است شوقی از درون میجوشد که به معرفت افاضی و علم لدنی چشم دوخته است و علوم رسمی را در جهت رسیدن به مقام قرب الهی کارساز نمیداند.
شیوه اخلاقی امام خمینی(ره)
امام از آن جهت که فیلسوفی عارف است در هر دو میدان دستی قوی داشته است. به هرحال اخلاق عرفانی را هم دریافته و هم مورد توجه قرار داده است. با این تفاوت که اگر عارفان در مباحث عرفانی به مخاطبان رمز و رازشناس و دارای سطح خاصی از سیر و سلوک توجه داشتهاند و همواره در قالب عبارات و تعابیر و اصطلاحات فنی سخن گفتهاند و راه نمودهاند، امام هم در آن سطح حرکت کرده و هم اخلاقی عرفانی اجتماعی به مخاطبان عام ارائه داشته است و این همان ویژگی است که مسلک اخلاقی امام را بیش از سایر مسلکها به روش قرآنی نزدیک کرده است. چرا که قرآن هدی للناس است و پیامبراکرم(ص) بهعنوان حامل هدایت قرآنی و تزکیه ربانی فرستاده شده به سوی تودههای مردم است: وما ارسلناک الا کافه للناس بشیرا و نذیرا (سبا،28) مطالعه و تامل در آثار و رفتار امام نشان میدهد که ایشان بیش از آنکه از مسلکهای فلسفی و عرفانی خاصی متاثر باشد، روحش از رهنمودهای قرآن و عترت سیراب شده است و بهترین دلیل آن، جامعیت، فراگیری و تعادل رفتاری اوست؛ جامعیت و تعادلی که در روشهای ابداعی بشر شاهد آن نیستیم. امام(ره) بر روش عرفانی سیر و سلوک و تزکیه و اخلاق صحه گذاشته و با این حال جریانهای ساختگی ریاضتهای صوفیگرانه و باطنیگری را نفی کرده است. امام (ره)طریقت را جز از راه شریعت و متعامل با آن نمیشناسد و کسانی را که نام اهل الله بر خویش نهاده و از ظاهر و باطن شریعت بیخبرند، مشتی قلندر و خودبین دانسته است. (3)
این است که وقتی به تجزیه و تحلیل و نقد کتابهای اخلاق میپردازد، از افراط و تفریطهایی که جامعیت نگاه قرآن و عترت را وانهادهاند، انتقاد میکند و مینویسد: حتی علمای اخلاق هم که تدوین این کتب کردند، یا به طریق علمی فلسفی بحث کردند، مثل کتاب شریف طهاره الاعراق محقق بزرگ ابنمسکویه و کتاب شریف اخلاق ناصری تالیف حکیم متاله و فیلسوف متبحر افضل المتاخرین نصیر المله و الدین و بسیاری از قسمتهای کتاب احیاء العلوم غزالی و این نحو تالیف علمی را در تصفیه اخلاق و تهذیب باطن تاثیر بسزا نیست،اگر نگوییم اصلا و راسا نیست و یا از قبیل تاریخ اخلاق است که صرف وقت در آن انسان را از مقصد اصلی باز میدارد. کتاب احیاءالعلوم که تمام فضلا او را به مدح و ثنا یاد کرده و میکنند و او را بداء و ختم علم اخلاق میپندارند، به نظر نویسنده در اخلاق و قلع ماده فساد و تهذیب باطن کمک نمیکند، بلکه اکثر ابحاث اختراعیه و زیادی شعب علمیه و غیرعلمیه آن و نقلهای بیفایده راست و دروغ آن، انسان را از مقصد اصلی باز میدارد و از تهذیب و تطهیر اخلاق عقب میاندازد. (4).
اخلاق سیاسی از منظر امام خمینی (ره)
اخلاق و سیاست از مفاهیم مهم در حوزه حکمت عملی و فلسفه سیاسی است که از دیر باز ذهن بسیاری از متفکران را به خود مشغول کرده است. امام خمینی، از جمله اندیشمندان و عالمانی است که تاملاتی عمیق در زمینه اخلاق و سیاست داشته است.
از دیدگاه امام خمینی، میان اخلاق و سیاست، رابطه تعاملی برقرار است که تعامل به معنای تاثیر و تاثر متقابل میباشد. براین اساس، میتوان اذعان کرد که "میان اخلاق و سیاست، رابطه تداول وجود دارد" که تداول به معنای تاثیر و تاثر متزاید یا فزاینده است. به عبارت دیگر، اخلاق، سیرت سیاست بوده و سیاست، صورت اخلاق و نظام هنجاری و هنجارها میباشد. به هر حال، اخلاق و سیاست رابطه تعاملی وثیقی دارند؛ رابطهای که بنا به تفسیر فلاسفه سیاسی؛ هم چون حکیم ابونصر فارابی و خواجه نصیرالدین طوسی، اخلاق به سیاست تَعیُن میدهد و سیاست به اخلاق، تَحَصُل میبخشد. (5)
رویکردها در باب اخلاق و سیاست
درباره نسبت اخلاق و سیاست دیدگاههای مختلفی مطرح شده، که در این جا از میان صورتهای مختلف به دو دیدگاه عمده و مهم در باب اخلاق و سیاست اشاره میکنیم.
الف: نظریه جدایی اخلاق از سیاست
گوهر اصلیِ این نظریه آن است که باید میان قواعد اخلاق و الزاماتِ سیاسی تفاوت قائل شد و براساس واقعیت و با در نظر گرفتن منافع و مصالح، به اقدام سیاسی دست زد. بر اساس این رویکرد، توجه به اخلاق در سیاست، به شکست در عرصه سیاست میانجامد؛ زیرا مدار اخلاق، حق و حقیقت است و حال آن که غرضِ سیاست، منفعت و مصلحت میباشد. اخلاق از ما میخواهد که حقیقت را گرچه بر ضد خودمان باشد بگوییم، حقکشی نکنیم، با انسانها همانند ابزار رفتار نکنیم، همواره پایبند عدالت باشیم، دروغ نگوییم، از فریبکاری بپرهیزیم، حقایق را پنهان نکنیم و... . حال آن که لازمه سیاست، دست شستن از پارهای اصول اخلاقی است و اساساً هرگونه اقدامِ سیاسی، با اخلاقستیزی و زیر پا نهادنِ فضایل اخلاقی آغاز میشود. از این منظر، سیاست چیزی جز عرصهای برای کسب، توسعه و حفظ قدرت نیست و اینها تنها با فدا کردنِ اصول اخلاقی حاصل میشود، که در پس هر اقدام سیاسی، انبوهی از ارزشهای ضایع شده اخلاقی به چشم میخورد.(6)
آموزه جدایی اخلاق از سیاست، در دوره مدرنیته و نزد ماکیاولی کاملاً آشکار است. و همان گونه که کتاب معروف "شهریار" صراحت دارد، وی از تعارض جواب خود با نگاه سنت آگاه بود و از طرح آن خوف داشت. البته به بیان اشتراوس، طرحی که وی ارائه میکرد به اندازه خود جامعه سیاسی قدمت داشت. با این حال، چیزی در کار او تازه و استثنایی بود؛ زیرا در کار او شجاعتی به چشم میخورد که در هیچ کس پیش از او دیده نشده بود. اشتراوس میگوید: کسان زیادی؛ نظیر گالکز یا تراسیماخوس، بودهاند که "آموزههای شیطانی" نظیر آموزههای وی را تعلیم دادهاند، اما همه این کار را در پشت درهای بسته انجام میدادند، تنها ماکیاولی بود که این کار را در ملا عام و با نام و رسم خود انجام میدهد.(7) به هر حال، در تصویر ارائه شده توسط او، جهان سیاست، جهانی برین، مافوق اخلاق و به این معنا اساسا غیر اخلاقی بود. بالاتر از آن، به دید وی از آنجایی که سیاست، شرط یا پیش نیاز کمال و ارتقای انسانی است، نه تنها نمیتوانست بر پایه اخلاق که در درون شهر ممکن میشود، مورد داوری قرار گیرد، بلکه خود مبنای داوری و نحوه رویکرد به اخلاق یا دین نیز بود. از این منظر، سیاست، منطق ویژه خود را پیدا میکرد، که نمیتوانست و نمیبایست مورد داوری اخلاقی قرار گیرد، چون قد اخلاق به قد سیاست نمیرسید و خود مدیون آن بود. به همین دلیل، حوزهای که پیش از اخلاق و در نبود آن شکل میگرفت نمیتوانست و نمیبایست هدفی اخلاقی را وجهه همت خود قرار دهد. البته به نظر ماکیاولی، سیاست هرگاه که منطق و کارویژه آن اقتضاء میکرد، میتوانست و میبایست به اخلاق تمسک جسته و آن را ارتقا دهد، همان طور که میتوانست و میبایست به دین پناه جوید و دین پناه و دین پرور شود. بر همین پایه است که ماکیاولی به جویای قدرت توصیه می کند که به اقتضای اهدافش و به عنوان وسیلهای در جهت نیل به آنها از دین بهره ببرد. اما این نظر به الزام آن به قواعد اخلاق نبود، کما این که تبعیت آن را از دین نشان نمیدهد، که سیاست که بیرون و متقدم بر اخلاق شکل میگیرد، بر هر چیز دیگری تقدم دارد و از این رو میتوان امور دیگری از جمله اخلاق یا دین را درخدمت اهداف و غایات خود درآورد. به همین دلیل، اگر منطق سیاست اقتضا کرد میتواند ارتقای اخلاق و دین را دنبال کند، اما اگر این منطق اقتضا نکرد میتواند هدم دین و اخلاق را به صورت جزئی یا کلا هدف گیرد، کما این که در اکثر موارد در دنیای متجدد چنین کرد.
ب: نظریه یگانگی اخلاق و سیاست
طبق این نظریه، اخلاق، سیاست فردی و سیاست، اخلاق جمعی است. اخلاق و سیاست هر دو از شاخههای حکمت عملی و در پی تامین سعادت انسان هستند. بنابراین، نمیتوان مرز قاطعی میان اخلاق و سیاست قائل شد و هر یک را به حوزهای خاص منحصر ساخت. همچنین این دو نمیتوانند ناقض یکدیگر باشند؛ زیرا از جمله وظایف سیاست، پرورش معنویِ شهروندان، اجتماعی ساختن آنان، تعلیم دیگر خواهی و رعایت حقوق دیگران است و این، چیزی جز قواعد اخلاقی نمیباشد و لذا فرد در حیطه زندگیِ شخصی، همان فردِ در عرصه زندگیِ اجتماعی است. بنابراین، گرچه میتوان از اصولی که حاکم بر جمع و قواعد زندگی جمعی است، نام برد، اما چنان نیست که این اصول بر خلافِ اصولِ حاکم بر زندگی فردی باشد؛ برای مثال، همیشه فردِ آزاد مسئول رفتار خویش است و این مسئولیت، در حالت جمعی گرچه ممکن است کمی ضعیفتر باشد نیز وجود دارد و کسی نمیتواند مدعی بیمسئولیتی در جمع شود و نتایج رفتارش را به عهده نگیرد.(8)
این دیدگاه، نظام اخلاقی را در دو عرصه زندگی فردی و اجتماعی معتبر میشمارد و معتقد است که هر آنچه در سطحِ فردی اخلاقی میباشد، در سطح اجتماعی نیز چنین است و هر آن چه در سطحِ فردی و برای افراد غیراخلاقی باشد، در سطح اجتماعی و سیاسی و برای دولتمردان نیز غیراخلاقی است. برای نمونه، اگر فریبکاری در سطح افراد، عمل بدی است، برای حاکمیت نیز بد به شمار میرود و نمیتوان آن را مجاز به نیرنگبازی دانست و اگر شهروندان باید صادق باشند، حکومت نیز باید صداقتپیشه کند، از این رو، هیچ حکومتی نمیتواند در عرصه سیاست، خود را به ارتکاب اعمال غیر اخلاقی مجاز بداند و مدعی شود که این کار لازمه سیاست بوده است.(9)
در دوره یونان باستان، فیلسوفان، مباحث اخلاقی را مطرح میکنند و تلاش برای ترسیم و توضیح چگونگی زندگیاخلاقی را میتوان در آرای سقراط، افلاطون، ارسطو و ... مشاهده کرد.
اخلاق و سیاست از دیدگاه امام خمینی (ره)
امام خمینی در یک تقسیمبندی، حکمت را به نظری و عملی تقسیم میکند. ایشان در تقسیمبندی علوم به حکمت نظریو عملی، مینویسد: "برای انسان یک عقل نظری است، که آن ادراک است و یک عقل عملی است که کارهای معقوله را عملی میکند، ولی ما میگوئیم: در هر دوی اینها عمل لازم است و عقل نظری به عقل عملی برمیگردد، چنانکه عقل عملی هم به عقل نظری برمیگردد، و در نظری هم که درک و علم است، عمل لازم است"(10)
در تقسیمبندی فوق علم و عمل روابطی متقابل دارند، و هر کدام به دیگری بازگشت میکند، ولی در اندیشه امام خمینی عمل جایگاه برتری از نظر دارد، چرا که حوزه عقل عملی همان حوزه اجتهاد سیاسی است که از آن تعبیر به سیاست مُدُن (فقه سیاسی) شده است و "عقل عملی دانشی است که مودی به "حسن تدبیر" در زندگی سیاسیاست... حسن تدبیر نوعی درست عمل کردن است از آن حیث که آدمی را به سوی هدفی رهنمون میکند که عقل عملی به درستی دریافته است. به عبارت دیگر، حسن تدبیر رسیدن به نتیجه مطلوب سیاسی از راه درست است و این امر بیش از اجتهاد و شناخت نظری نیازمند تجربه مستمر در فهم مصالح و طرق عملی تحقق آنها است. از دیدگاه امام، هدف علم اخلاق و هدف اخلاق از نظر اسلام، سعادت و کمال ابدی انسان است. این یعنی تقرب به خدا و آنچه که موجب تضمین سعادت انسان در حیات ابدی میشود، این است که انسان در حرکت خود از دنیا به آخرت با خود، قلب سلیم یا روح سالم ببرد. اخلاق نیز نقش تعیین کنندهای در سلامت روح و شاکله انسان دارد.
مسئله اخلاق و تهذیب نفس بهقدری مهم است که قرآن کریم تزکیه انسانها را مهمترین هدف بعثت انبیا معرفیمی نماید. امام خمینی درباره اهمیت اخلاق چنین میفرماید: "اشتغال به تهذیب نفس و تصفیه اخلاق که فیالحقیقه خروج از تحت سلطه ابلیس و حکومت شیطان است از بزرگترین مهمات و اوجب واجبات عقلیه است".(11)
سیاست
حضرت امام(ره) از سیاست، تعریفی همه فهم و بسیار روان و ساده، و نه کلاسیک و آموزشی ارائه کرده است.
تحقیق در آراء اندیشههای حضرت امام (ره) بر وجود دو نوع سیاست در این دیدگاه دلالت دارد: سیاست معمول در دنیای حاضر که سیاست گذاران غیرمذهبی آن را طراحی و اجرا می کنند و سیاستی برخاسته از متن دین که با عینیتهای موجود در حوزه سیاست کنونی دنیا تفاوت ماهوی و صوری دارد. سیاست نوع اول را با استفاده از مبانی فکری حضرت امام(ره) میتوان سیاست ضاله و سیاست دوم را سیاست عادله نامید. در جای دیگری نیز ایشان به سیاست عادله در بیان خود اشاره کرده و آن را پذیرفتهاند: "اسلام برای اقامه حکومتی عدل گستر آمده است".(12)
بدین ترتیب، سیاست ضاله در نگاه حضرت امام(ره) شیوه اداره بشری جامعه است که از مکتب اسلام بر نخاسته باشد. در این سیاست که مورد قبول دین اسلام نیست، توجیه وسیله با هدف امری طبیعی است و چون اهداف مطرح شده در این جا مبتنی بر مذهب نیستند، ابزارهای دست یابی به آنها نیز اصولا با ابزارهای مکتبی دست یابی به هدف، تفاوت ذاتی خواهند داشت. به همین دلیل است که حضرت امام(ره) این نوع سیاست را غیر از سیاستی دانسته اند که در اسلام موجود است و مسلمانان به آن معتقدند. نکته مهمی که از بیان بالا استنباط می شود آن است که برای دین و سیاست در این دیدگاه دو مبنای جداگانه تصویر نشده است، بلکه دین پایه قرار گرفته و سیاست در جوهر آن قرار داده شده و این دیدگاه، متفاوت از نظریهای است که به سیاست، مبنای دنیوی میدهد. این دیدگاه، برای سیاست پایهای الهی قائل می شود و حکومت دین بر سیاست حداقل از حیث نظری را نتیجه می گیرد و یا آن دو را جدای از یکدیگر تصور می کند. با این توصیف، سیاست مورد نظر حضرت امام آن نحو اداره انسان و جامعه انسانی است که با احکام اسلامی منافاتی نداشته باشد. عدم مغایرت این نوع مدیریت انسان و جامعه انسانی با قوانین اسلام حاکی از وجود عین آنها در آن مکتب یا حداقل تایید آنها توسط دین اسلام است. حال با توجه به این تعریف از دین و سیاست باید دید در دنیای مفهوم، رابطه این دو چگونه تصویر شده است.
ارتباط متقابل اخلاق و سیاست
از نظر امام خمینی، در اسلام اخلاق و سیاست به طور همزمان مورد توجهاند. از سویی برای عمل به قوانینی چون عدالت و رفع و دفع ظلم و جور، وجود مجری و تشکیل حکومت ضروری است و از سویی، دستگاههای حکومتی و مسوولین موظف به مراعات اخلاق اسلامی هستند. این نکته با بحث تقدم اخلاق بر سیاست تا اندازهای متفاوت میگردد و علت تفاوت این مساله در مورد امام، دیدگاه و موضع خاص ایشان نسبت به سیاست است.
اندیشههای اخلاقی امام خمینی غالباً قبل از آغاز فعالیتهای سیاسی امام و مقابله با رژیم نگاشته شده است و آثار سیاسی امام، همچون بحث ولایت فقیه به بعد از آن اختصاص دارد. از این رو، ارتباطی که امام میان دو مقوله اخلاق و سیاست برقرار نموده به دوره دوم تعلق دارد؛ چنان که امام در صفحات آغازین کتاب ولایت فقیه نیز، این اندیشه را در تضاد با جدایی اخلاقیات از سیاست دانسته است. از این رو، نمیتوان اندیشه سیاسی امام را جدای از مباحث اخلاقی وی بررسی نمود. در همین راستا، و در انتها، به بررسی ارتباط دو مقوله مهم در حوزه سیاست یعنی عدالت و آزادی با مبحث اخلاق از دیدگاه حضرت امام (ره) میپردازیم.
1 - عدالت و اخلاق
هدف اساسی از برقراری حکومت، تحقق عدالت در جامعه است که در تشکیل حکومت و تعیین غایات آن و نیز در ویژگیهای حاکم بر آن نقش تعیین کننده دارد. حکومت عادلانه نیز زمینه ساز حکومتی اخلاقی است. قبل از هرچیز لازم است که ببینیم امام از مفهوم عدالت چه برداشتی دارند، به این معنا که به لحاظ مفهومی عدالت را چگونه معنا میکنند. امام، ارزشها را به طور کلی، در یک تقسیم بندی، در دو گروه قرار میدهند : ارزشهای مادی و ارزشهای معنوی. ارزشهای مادی به مقتضای زمان و شرایط اجتماعی دچار تغییر میشوند، ولی ارزشهای معنوی مشمول زمان و مکان نمیشوند و در شرایط تاریخی و اجتماعی مختلف زندگی بشر همواره غیرقابل تغییرند. امام عدالت را از جمله ارزشهای معنوی دانسته و میفرمایند :
«عدالت اجتماعی، حکومت عدل و رفتار عادلانه و بسط عدالت اجتماعی در بین ملتها و امثال اینها، که درصدر اسلام یا قبل از اسلام، از آن وقتی که انبیاء مبعوث شدند، وجود داشته و قابل تغییر نیست، عدالت معنایی نیست که تغییر بکند، یک وقت صحیح و زمانی غیرصحیح باشد، این ارزشها ارزشهای همیشگی هستند که قبل از صنعتی شدن کشورها، ضمن و بعدا، در آن نیز وجود داشته و دارد. عدالت ارتباطی با این امور ندارد».(13)
در واقع امام اجرای عدالت را در یک محیط اجتماعی و جامعه به عنوان یک اصل میدانند که جزء قوانین زندگی اجتماعی محسوب میشود و تازمانی که اجتماع بشری موجود باشد، همواره این اصل در آن، مورد توجه است. امام میفرماید: «اجرای قوانین بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی. . . و جلوگیری از استعمار و استثمار و استعباد. . . و راه بردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف... چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود. این دعوی به مثابه آن است که گفته شود: قواعد عقلی و ریاضی در قرن حاضر باید عوض شود و به جای آن قواعد دیگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت، عدالت اجتماعی باید جاری شود و از ستمگری و چپاول باید جلوگیری شود، امروز چون قرن اتم است آن روش کهنه شده است.» (14)
امام عدالت را از جمله هدفهای مهم انبیاء ذکر میکنند، آنهم از طریق ساختن حکومت و میفرمایند: «مهمترین وظیفه انبیا (ع) برقرارساختن یک نظام عادلانه اجتماعی از طریق اجرای قوانین و احکام است... هدف بعثتها به طورکلی این است که مردمان براساس روابط اجتماعی عادلانه نظم و ترتیب پیدا کرده... و این با تشکیل حکومت و اجرای احکام امکانپذیر است، خواه نبی خود موفق به تشکیل حکومت شود؛ مانند رسول اکرم(ص) و خواه پیروانش پس از وی توفیق تشکیل حکومت و برقراری نظام عادلانه اجتماعی را پیدا کنند». (15)
2-آزادی و اخلاق
در زمینه آزادی و نقش آن در ارتباط با اخلاق، مطالب زیادی در آثار امام خمینی وجود دارد. از منظر ایشان، اساساً با تحقق آزادی و به ویژه آزادیهای سیاسی در جامعه و فقدان نظام سیاسی استبدادی، اخلاق معنا و مفهوم مییابد. در گستره و سپهر آزادی است که میتوان دریافت که جامعه از اخلاق بهرهای برده و یا عناصر اخلاقی از آن جامعه رخت بربسته و مفاسد و رذائل سر برآورده است.
به یک معنا، آزادی به گونهای آشکار کننده و کاشف زوایای مفاسد پنهانی و ضد اخلاقی است که در درون جامعه وجود داشته است و به دلیل غیبت آزادی و گستردگی دامنه استبداد، خودش را نشان نمیداده و حتی گمان میشده است که جامعه کاملاً اخلاقی است و مردم از فضائل اخلاقی برخوردار و بهرهمندند، غافل از اینکه نظام استبدادی و ذهنیت استبداد زده موجود در جامعه که باز هم بازتولید شده ساختار استبدادی است اجازه بروز و ظهور شخصیت واقعی جامعه را نمیداده است و هر چه بوده، تملق، دورویی، ریا، چاپلوسی، دروغ، تهمت و کجروی، و در یک کلام، سیطره رذائل و مفاسد اخلاقی بوده است و نه اخلاق و فضائل و ارزشهای اخلاقی.
در چنین وضعیتی و در صورت تحقق آزادی، کاری که آزادی انجام میدهد، صرفاً آشکار ساختن این گونه مفاسد و رذائل اخلاقی است و حداقل اینکه، جامعه و حاکمان را متوجه ساخته و احتمالاً به چارهجویی وادار میسازد. آزادی در این صورت به مثابه روش و نورافکنی است که با ابزاری شدن خود و روشنایی بخشیدن به تاریکترین لایههای اجتماع، میتواند همه ابعاد و زوایای جامعه را به ما نشان دهد و واقعیات موجود را بازتاب دهد.
از دیدگاه امام خمینی (ره) آزادی، شرایط و زمینه پرورش اخلاق را در جامعه فراهم میآورد و اساساً پختگی فضایل اخلاقی و تحقق جامعه اخلاقی در گرو تجربهاندوختن آزادانه است. از این رو، آزادی نقشی با اهمیت در پیشرفت مادی و تعالی معنوی جامعه انسانی دارد و مهم ترین مصادیق آزادی در دنیای کنونی، آزادیهای سیاسی، همانند آزادی بیان، احزاب، اجتماعات، عقیده و تفکر و امثال اینها است، که در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز پذیرفته شده است. امام خمینی نقطه مقابل سعادت بشر را که سقوط و انحطاط است، نتیجه سلب آزادی از انسان و تسلیم شدن او در برابر سایر انسانها میداند.
پینوشت:
1- خمینی روح ا...، وعده دیدار، ص 78
2- فروغی محمدعلی، سیر حکمت در اروپا، ص 18
3- خمینی روح ا...، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص70
4- خمینی روح ا...، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 13 و 14
5- صدرا علیرضا، تعامل اخلاق و سیاست، ص 15
6- اسلامی سید حسن، امام، اخلاق و سیاست، ص 172
7- پازارگاد بهاء الدین، تاریخ فلسفه سیاسی، ص 202
8- فیرحی داوود، امام خمینی: اجتهاد و سیاست، ص 305-304
9- کواکبی سید عبدالرحمن، طبیعت استبداد، ص 127
10- تقریرات فلسفه، ج 3، ص 341
11- شرح جنود عقل و جهل، ص 68
12- خمینی روح ا...، حکومت اسلامی (ولایت فقیه)، ص 7
13- ر.ک: صحیفه امام؛ ج 11، ص 1
14- ر.ک: همان؛ ج 21، ص 406
15- ولایت فقیه، ص 70
منابع مرتبط:
نگاهی به سیمای حوزه و دانشگاه
دانشگاه و استقلال فرهنگی
.
انتهای پیام /*