‏‏رهبری و هدایت جامعه و فرماندهی کل قوا، بر عهده امام بود. سیاست امام دربارۀ‏‎ ‎‏جنگ، مورد قبول ما بود. همه با اطاعت به آنچه که فکر می کردیم ایشان راضی هستند،‏‎ ‎‏عمل کردیم. خودمان همه قانع بودیم و به راهی که امام انتخاب کرده بودند، اعتراضی‏‎ ‎‏نداشتیم. امام هم بر اساس مسائلی که در ذهن مبارکشان بود، فکر می کردند، حال که‏‎ ‎‏صدام حسین تجاوز را آغاز کرده است، هم باید رفع تجاوز کرد و هم برای ملت عراق‏‎ ‎ ‏آزادی آورد. امام از نزدیک، جنایات حکومت بعثی عراق علیه مردم را دیده بودند. ما از‏‎ ‎‏دور می دیدیم، اما ایشان در آنجا شاهد این مسائل بودند و از طریق طلبه ها، وعّاظ و‏‎ ‎‏عشایری که با ایشان ارتباط داشتند، واقعیتهای آنجا را می دیدند. حالا که صدامیان‏‎ ‎‏رفته اند، معلوم شد که اینها چه کرده اند. صحبت از میلیونها مورد آدمکشی است. کمتر‏‎ ‎‏خانواده عراقی است که عزادار نباشد. ارقام هول انگیزی از میزان قتل عامها می گویند و‏‎ ‎‏عراقیهایی که به اینجا می آیند، از قتل میلیونها نفر صحبت می کنند که البته، ممکن است‏‎ ‎‏اغراق آمیز باشد. اما انصاف این است که حکومت بعث به مردم خیلی بد کرد و بیشتر از‏‎ ‎‏همه، شیعیان مورد این ستمها بودند. امام این جریانات را می دانستند و مستقیماً هم‏‎ ‎‏نمی توانستند اقدام کنند. وقتی عراق به جنگ ما آمد، امام فکر کردند می توانیم با استفاده‏‎ ‎‏از این فرصت، مشکل مردم عراق را حل و کاری کنیم که دیگر صدام نباشد. از ماههای‏‎ ‎‏اول انقلاب که مردم عراق هم، به پیروی از مردم ایران، به مبارزه دست زدند،‏‎ ‎‏سختگیریهای صدام هم، تشدید شد. از طرف دیگر، یک عده معاود پیدا شدند. روابط‏‎ ‎‏ما خیلی تیره شد. نظر امام این بود که با اینها نمی توان همکاری کرد. روز به روز وضع‏‎ ‎‏شدیدتر شد. آنها هم، برای ما برنامه داشتند.‏

‏‏مسئله دوم گستاخی کشوری کوچک به کشور بزرگتر بود. نمی شد اشغال پنج استان‏‎ ‎‏ایران و وارد کردن این همه خسارت و آسیبهای فراوان، بدون جواب بماند. در چنین‏‎ ‎‏وضعیتی که نمی توان گفت، آتش بس را می پذیریم و متجاوز هم برود. این حرف مهمی‏‎ ‎‏بود. ارزیابی امام هم، این بود که ایران به لحاظ وسعت، سه برابر عراق  است و نیروهای‏‎ ‎‏مخلصی داریم و می توانیم حقمان را از عراقیها بگیریم. چرا از حق خود بگذریم و‏‎ ‎‏متجاوز را تنبیه نکنیم.‏

‏‏مسأله سوم روحیه نیروهای مسلح بود. ارتشیها می گفتند، ما باید از حیثیت خود دفاع‏‎ ‎‏کنیم. سیاسیها و خانواده هایی که شهید داده بودند، حاضر نبودند جنگ ختم شود. این‏‎ ‎‏امیدواری در رزمندگان بود که به کربلا برسند. قانع کردن نیروهای مسلح برای توقف‏‎ ‎‏جنگ، کار آسانی نبود. خانواده شهداء، دستور امام و سپاه هم، مهم بود.‏

‏‏مسأله چهارم ادامه اشغال مناطقی از خاک ما توسط عراقیها بود؛ هیچ وقت تا‏‎ ‎ ‏آخر جنگ، حتی بعد از پذیرش قطعنامه، پیش نیامد که بخشی از خاک ما در‏‎ ‎‏اشغال نباشد، به همین علت، تحلیل امام این بود که عراق به محض برقراری آتش بس،‏‎ ‎‏در خاک ایران ماندگار می شود و بیرون نمی رود و دوباره با تجهیزات مجدد حمله‏‎ ‎‏می کند و تجاوز خود را ادامه می دهد. تحلیل درستی هم بود و ما هم قبول داشتیم. نظر‏‎ ‎‏این بود که اگر عراق از موضع ضعف مجبور به قبول آتش بس شود، بعد از تجهیز دوباره‏‎ ‎‏حمله می کند، بنابراین اولاً : از خاک ما بیرون نمی رفت، ثانیاً: خطر تجاوز، مجدداً وجود‏‎ ‎‏داشت.‏

‏‏مسأله پنجم این بود که از اول، امام و همه، اعلام کرده بودند که عراق متجاوز است و‏‎ ‎‏دنیا باید در قطعنامه آتش بس سازمان ملل، تجاوزگری آنها را بپذیرد و متجاوز، حق ملت‏‎ ‎‏مورد تجاوز را بپردازد و مراجع بین المللی قبول کنند که تجاوزی، صورت گرفته است.‏‎ ‎‏اینها عوامل اصلی فکر امام بود.

 منبع؛ امام خمینی (س) به روایت آیت الله هاشمی رفسنجانی؛ صفحه 319

. انتهای پیام /*