جمعی از پرسنل شهربانی جمهوری اسلامی ایران در روز 20/2/1358 با امامخمینی در قم دیدار کردند. در این دیدار امام درباره ماهیت حکومت اسلامی و تفاوت آن با دیگر انواع حکومت سخنانی ایراد کردند و مسئولین را به مردم داری توصیه کردند و از آنها خواستند که با مردم با عطوفت برخورد کنند.
ایشان در ابتدای سخنانشان با ارائه نمونه هایی از سلوک رؤسا و امراى صدر اسلام فرمودند:
«یکى از فرقهاى بین حکومت اسلام با سایر حکومت ها، این است که در حکومت اسلام جوّ، جوّ محبت است. بین شخص اول مملکت مثل رسول خدا که شخص اول بود و در زمان خلافت امیر المؤمنین شخص اول امیر المؤمنین بود با ادنى فردى که به حسب نظر مردم ادنى حساب مى شدند فرق اساسى مربوط به دنیا نبود. این طور نبود که رسول خدا حالا که در رأس واقع شده و رئیس امت است مثل سایر حکومتها ریاست بکند. در مسجد مى آمدند مى نشستند؛ اصحابشان و اتباعشان هم توى مسجد بود؛ کسى، از خارج که مى آمد نمى دانست کدام از آنها پیغمبر است. مى پرسید کدامتان پیغمبر هستید؟ در نشستن این طور نبود که یکى در بالاى تخت بنشیند و ما بقى مقابلش بایستند و سلام نظامى بکنند! حضرت امیر هم همین طور بود. صدر اسلام وضع این طور بود، این طور نبود که امراى لشکر- امراى لشکر خیلى مهم هم داشتند- با مردم دیگر فاصله بگیرند؛ جوّ محبت بود. آنها در یک محیط دوستى و رفاقت و محبت زندگى مى کردند. بین خودشان «رُحَماء» بودند؛ یعنى همه با هم دوست و رفیق ... با رحمت رفتار مى کردند. و وقتى که مقابل کفار واقع مى شدند، آنجا «اشِداء» بودند. همین آدمى که، همین حضرت امیرى که توى مسجد وقتى که مى آمد با سایرین پهلوى هم مى نشستند و صحبت مى کردند وقتى رفته بود توى آن مزرعه آن رعیتى که آنجا بود یک غذایى داشت. حضرت فرمود: غذا دارى؟ گفت: چیزى که لایق شما باشد ندارم. [حضرت ] گفت: چیه؟ بیاور. پیه را آورد؛ کدو را با پیه سرخ کرده بود؛ و خیال مى کرد حضرت امیر منزلش بساطى هست و حالا این کم است! در صورتى که حضرت امیر شاید در تمام عمرش هم یک همچه غذاى دلچسبى شاید- شاید- نخورده بود! بیا؛ با هم نشستند: آن رعیت مزرعه، و این هم رئیس همه. با هم نشستند و خوردند. بعد هم پاشد حضرت، لب آن آبى که داشت عبور مى کرد دستهایش را با شن شست و با مشتش آبش را خورد و شکر کرد.»
رهبر کبیر انقلاب در ادامه با تشریح تفاوت های حکومت اسلامى و حکومتهاى طاغوت ، حکومت اسلامی را حکومتی خواندند که مردم دوست او هستند و وحشتی ندارند:
«در حکومت اسلامى وقتى که پیش نخست وزیرش بروند، پیش رئیسش هم بروند، هیچ ابداً [وحشتى ] نیست. وقتى که آن ... [پیرزن در دیدار با] پیغمبر خواست وحشت بکند، حضرت فرمود: ... من پسر آن زنى هستم که گوشت را قدید مى خورد! روى سنگ مى گذاشت؛ من پسر آن هستم؛ تو براى چه ...؟ خودش را این طور پیش او [پایین مى آورد] که نبادا او وحشت بکند.
در حکومتهاى طاغوتى با مردم مملکت جورى رفتار شده است و رفتار کردند که وحشت برشان مى دارد... در صورتى که باید رفاقت باشد. او پاسبان است؛ یعنى باید پاسدارى از این مردم بکند. همه قشرهاى انتظامى، براى رفاه مردم است. الفاظش نباید باشد؛ واقعش باید باشد. نظام براى این است که رفاه مردم را تهیه کند. بله، قشرهاى نظامى باید اشخاصى را که تعدى مى کنند با آنها با شدت رفتار کنند؛ اما اشخاص عادى و مردم را باهاشان به دوستى و رفاقت رفتار کنند. اما درست بر عکسِ حکومتهاى غیر اسلامى [یعنى ] آنها با همه مردم، با شدت باید رفتار کنند. مى خواهند ایجاد رعب کنند در دل آنها. براى چه؟ براى اینکه اینها با مردم آن طور رفتار نکردند که مأمون باشند از سوى مردم؛ وقتى مأمون نباشند از مردم، مى خواهند با این ترساندنِ مردم، خودشان را حفظ کنند! به خلاف یک نظامى، ... یا حکومتى که مردم دوست او هستند؛ این وقتى در بین مردم مى رود، مردم همه دورش را مى گیرند و دستش را مى بوسند، صورتش را مى بوسند. این دیگر ترسى ندارد از مردم.»
امام در این سخنرانی ترس از قانون را بهترین راه جلوگیری از خطا دانستند:
«باید تفاهم باشد؛ باید دوستى باشد؛ باید وقتى که یک کسى مى آید در کلانترى، مثل این باشد که دارد به منزل خودش مى رود. کار دارد در آنجا، به منزل خودش مى رود، مأمون؛ بدون اینکه از هیچ کس بترسد. در اسلام هر کسى باید از خودش بترسد! هر آدمى از خودش، به چه معنا؟ به این معنا که اگر خودش خطا کرد جزا دارد؛ اگر نکرد، نه. اما اگر خودش خطاکار نباشد، دیگر از ژاندارمرى نباید بترسد؛- عرض مى کنم که- از ارتش نباید بترسد، از پاسبان نباید بترسد، از شهربانى نباید بترسد، از نخست وزیر نباید بترسد، از رئیس جمهور هیچ نباید بترسد. براى اینکه آنها آزارش نمى کنند. وضع این است که نباید آزار بکنند. از خودش باید بترسد که نبادا من خطا کنم. وقتى خطا کرد، قانون او را جزا مى دهد. وضع ما باید این جور باشد؛ وضع شماها این جور باشد، تا حالا هر جورى بوده است. تجربه کنید ببینید که آیا با محبت با مردم رفتار کنید دلتان آرامتر است، یا خداى نخواسته با شدت؟ با شدت ناراحتى مى آورد. اگر با مردم با دوستى رفتار کنید، دلتان آرام است. شب مى روید منزل، آرام مى گیرید مى خوابید؛ نه وجدانتان ناراحت است که یک کسى را اذیت کردى- بالاخره وجدان آدم ناراحت مى شود- نه وجدان ناراحت [که ] ظلم به او کردى، یک خلاف کردى و نه خوف این را دارید که مبادا یکوقتى- مثلًا- تلافى بکنند. وقتى با مردم به محبت رفتار کنید، مردم را از خودتان بدانید ما [باید] خدمتگزار همه باشیم، دولت خدمتگزار همه باشد؛ این وجدان، خودش راحت هست. شب هم مى رود منزلش راحت مى خوابد، بعد هم فردا مى رود سر خدمتش. خدمتش هم خدمت به مردم است. از اول که راه مى افتد برود اداره، براى کارگشایى مردم؛ براى خدمت مردم. نه مثل ادارات سابق که هر کس صبح پا مى شد- بسیارى را که صبح پا مى شدند- مى رفتند که نقشه بکشند چطور مردم را به دام بیندازند! چطور از ایشان درآورند!»
بنیانگذار جمهوری اسلامی در پایان بیاناتشان حکومت ایده آل اسلامى را چنین توصیف کردند:
«وضع حکومت اسلام یک همچو وضعى است. اداره اش براى رفاه مردم است، نظامش براى رفاه مردم است، رئیس جمهورش براى رفاه مردم است، نخست وزیرش براى رفاه مردم است، و محیط، محیط محبت؛ یک محیط محبت. اگر ما موفق بشویم به اینکه اسلام را به آن معنایى که بوده است، به آن معنایى که بناى اسلام بر آن بوده، در خارج متحقق بکنیم، هم نظام راحت مى شود، هم شهربانى. دیگر احتیاج به اینکه به مردم تعدى بکند ندارد. هم ژاندارمرى، هم ارتش. همه دوست و همه رفیق و با هم دوست و برادر. و من امیدوارم که یک همچو چیزى پیش بیاید و یک همچو حکومتى تحقق پیدا بکند؛ فقط آرزو نباشد، واقعیت باشد.»
(صحیفه امام، ج 7، ص: 233-238)
.
انتهای پیام /*