در میان اندیشمندان و مصلحان جهان در قرن های اخیر، حضرت امام خمینی ـ‏‎ ‎‏رضوان الله علیه ـ از این ویژگی منحصر به فرد برخوردار بوده است که توانست ضمن‏‎ ‎‏ارائه طرح تفصیلی روشن و مستدلی از نظریه حکومتی اسلام موفق به برپایی و اجرای‏‎ ‎‏آن گردد و جامعه ای با ریشه های عمیق تمدن و فرهنگ را در کشوری گسترده و برخودار‏‎ ‎‏از جای گاه برجسته ای در نقشه سیاسی ـ اجتماعی جهان در جهت انقلابی فراگیر رهبری‏‎ ‎‏کند و با حمایت گسترده و بی نظیر مردم، سیستم حکومتی مورد نظر خود را به اجرا‏‎ ‎‏درآورد و حکومتی نیرومند و پایدار را بر شالوده آن بر پا کند.‏‏‏ما در این نوشتار، در تکمیل مباحث پیشین خود در زمینه تبیین اندیشه سیاسی‏‎ ‎‏حضرت امام خمینی ـ رضوان الله تعالی علیه ـ طی چند مطلب، به طور مختصر و ساده به‏‎ ‎‏بررسی و تبیین یکی از مهم ترین ارکان اندیشه سیاسی امام (که جایگاه مردم در سیستم‏‎ ‎‏حکومتی اسلام است) می پردازیم.‏‏‏ ‏‏‏مطلب اول: ارکان عقلی حکومت‏‏‏بنابر آن چه عقل نظری و عقل عملی حکم می کند، حکومت در هر جامعه و در هر‏ ‏زمان و مکانی باید بر دو پایه اصلی: قدرت و مشروعیت استوار گردد، زیرا حکومت‏‎ ‎‏بدون قدرت حکومت نیست و حکومت بدون مشروعیت ظلم است.‏‏‏به مقتضای حکم عقل نظری، حکومت باید از قدرت برخوردار باشد تا بتواند نظم را‏‎ ‎‏در جامعه بر پا کند و به مقتضای حکم عقل عملی، حکومت باید مشروعیت داشته باشد؛‏‎ ‎‏یعنی عدل را در جامعه پیاده کند.‏‏‏عقل نظری بداهتاً حکم می کند که بدون قدرت، حکومت برپا نمی شود و تداوم‏‎ ‎‏نمی یابد؛ یعنی هر حکومتی در حدوث و بقای خود به «قدرت» وابسته است و قدرت‏‎ ‎‏حکومت موجودیتِ حکومت را چه در پیدایش و چه در بقا تضمین می کند.‏‏‏ عقل عملی؛ یعنی وجدان عقلی نیز به صراحت حکم می کند که حکومت باید عادلانه‏‎ ‎‏باشد تا از مشروعیت برخوردار باشد. حکومتی که بر مبنای عدل بر پا نگردد، فاقد‏‎ ‎‏مشروعیت است و حکومت فاقد مشروعیت، ظلم است و در نظر عقل عملی صد در‏‎ ‎‏صد محکوم و مطرود است.‏‏‏ ‏‏‏مطلب دوم: منبع قدرت و حکومت‏‏‏در بالا گفته شد که پایه های حکومت از دیدگاه عقل دو چیز است: قدرت و‏‎ ‎‏مشروعیت.‏‏‏اکنون سخن در این است که این دو پایه از چه طریق فراهم می آیند و کدام طریق از‏‎ ‎‏نظر عقل و شرع برای تأمین و تحصیل این دو رکن اصلی حکومت، شایسته و پسندیده‏‎ ‎‏است؟‏‏‏ابتدا درباره رکن نخستین حکومت، قدرت و این که منبع قدرت در حکومت چه باید‏‎ ‎‏باشد به بحث و پاسخ می پردازیم:‏‏‏در برابر پرسش ذکر شده دو پاسخ وجود دارد که در زیر می آید:‏‏‏ ‏‏‏پاسخ اول‏‏‏جبر و اکراه یا قدرت مافوق اراده مردم؛ بدین ترتیب که حکومتی با تکیه بر قدرتی‏ ‏مافوق ارادۀ مردم، بر جامعه حکم رانی کند. این شیوه کسب قدرت و پیدایش حکومت از‏‎ ‎‏دیدگاه شرع اسلام پذیرفته نیست.‏‏‏در آیات قران به طور مکرر بر این مطلب تأکید شده است که رهبران الهی مأمور‏‎ ‎‏فراخوانی مردم جهت حمایت و پیروی از آنان برای برپایی حکومت عدل و جامعه قانون‏‎ ‎‏است، نه آن که با اعمال زور و سلب اختیار از مردم، بر مردم حکومت کنند.‏‏‏خداوند می فرماید:‏‏‏۱ ـ ‏‏«و لو شاء ربک لأمن من فی الارض کلهم جمیعا افانت تکره الناس حتی یکونوا‏‎ ‎‏مؤمنینگر خدایت می خواست همه آن ها که در زمین زندگی می کنند ایمان‏‎ ‎‏می آوردند، آیا تو می خواهی مردم را اکراه کنی تا مؤمن شوند.»‏‏‏در آیات قرآن قراین فراوانی وجود دارد که مقصود از ایمان در این آیه و بسیاری از‏‎ ‎‏آیات دیگر اطاعت و پیروی از رهبر الهی و گردن نهادن به حکومت خداست، نه صرف‏‎ ‎‏اقرار به اصول دین اسلام و اعلام پذیرش احکام و قوانین آن.‏‏‏از جمله قراین، آیه ذیل است:‏‏‏«و اذکروا نعمة الله علیکم و میثاقه الذی واثقکم به اذ قلتم سمعنا و اطعنابه یاد‏‎ ‎‏آورید نعمت خدا را بر شما و پیمانی که از شما گرفت، آن گاه که گفتید: شنیدیم و اطاعت‏‎ ‎‏کردیم.»‏‏‏و نیز‏‏‏«و یقولون آمنّا بالله و بالرسول و اطعنا ثم یتولّی فریق منهم من بعد ذلک و ما اولئک‏‎ ‎‏بالمؤمنین؛‏‏ و می گویند: به خدا و رسول ایمان آوردیم و اطاعت کردیم، سپس گروهی از‏‎ ‎‏آنان پشت کرده و از اطاعت سر باز می زنند، اینان مؤمن نیستند.‏۲ ـ و نیز می فرماید:‏‏‏«لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی در دین اکراهی نیست، هدایت از‏‎ ‎‏گمراهی آشکار شد.»‏‏‏البته پس از آن که با حمایت مردم، حکومت عدل بر پا شد وظیفه امر به معروف و نهی‏‎ ‎‏از منکر از یک سو و وظیفۀ دفاع و جهاد از سوی دیگر بر عهده جامعه می باشد و‏ حکومت وظیفه دارد با استفاده از قدرتی که با حمایت مردم به دست آمده است از‏‎ ‎‏موجودیت این حکومت دفاع کند و نیز در درون جامعه اسلامی، معروف را به پا دارد و‏‎ ‎‏از منکر جلوگیری کند و این همان اجرای قانون و برقراری نظم است که باید در این جا از‏‎ ‎‏قدرت استفاده شود. این وظیفه را جامعه اسلامی نسبت به جوامع دیگر نیز داراست؛‏‎ ‎‏یعنی آن ها را باید به عدل فراخواند و اگر با فراخوانی به سوی عدل که همان قانون‏‎ ‎‏خداست به عدل نگرویدند، باید از قدرت در این مورد استفاده شود که همان‏‎ ‎‏جهاد است.‏‏‏۳ ـ ‏‏«انما انت مذکر لست علیهم بمسیطر؛‏ تو تنها بیا آوردنده ای، بر انها‏‎ ‎‏سیطره نداری.»‏‏‏از این آیات و آیات دیگر استفاده می شود که در اسلام استفاده از روش اکراه مردم یا‏‎ ‎‏به عبارتی استفاده از قدرتی مافوق اراده و اختیار مردم برای برپایی حکومت تأسیس‏‎ ‎‏جامعه اسلامی منتفی و ناپسند است. پس خدای متعال به انبیا و اولیا اجازه بهره گیری از‏‎ ‎‏قدرت مافوق اراده مردم را جهت برپایی حکومت الهی و تأسیس جامعه مبتنی بر قانون‏‎ ‎‏خدا را نداده است.‏‏‏البته این مطلب تنها دربارۀ تأسیس جامعه الهی و برپایی حکومت قانون عادلانه است،‏‎ ‎‏لکن پس از برپایی آن با اراده و حمایت مردم، وظیفه رهبران الهی است با قدرتی که به‏‎ ‎‏دست آورده اند، از درون جامعه اسلامی به اجرای قانون عادلانه با امر به معروف و نهی‏‎ ‎‏از منکر و به دفاع از موجودیت جامعه و حکومت اسلامی اقدام کنند، عدل و پاکی را در‏‎ ‎‏سراسر جهان از راه تبیین حق و فراخوانی جوامع بشری به عدل و تقوا گسترش دهند و‏‎ ‎‏در صورت لزوم از قدرت (جهاد) جهت براندازی سلطه ظالمان استفاده کنند.‏‏‏اضافه بر آن چه در شرع آمده است، از نظر عقلی نیز اقامه عدل اجتماعی متوقف‏‎ ‎‏برخواست و اراده مردم است؛ بدین معنا که در صورت فقدان اراده جمعی، برقراری‏‎ ‎‏عدل اجتماعی مقدور نیست. بنابراین چه از نظر شرع و چه از نظر عقل برپایی حکومت‏‎ ‎‏عدل در جامعه بستگی به خواست و اراده مردم دارد.‏‏‏امام خمینی ـ رضوان الله علیه ـ دراین باره می فرماید: «حکومت اسلام که از مردم جدا‏ نیست، از همین مردم و از همین جمعیت است.»‏‏‏و نیز می فرماید: «از حقوق اولیه هر ملتی است که باید سرنوشت و تعیین شکل و نوع‏‎ ‎‏حکومت خود را در دست داشته باشد.‏به نظر می رسد امام خمینی در این دو متن اشاره به همان مطلبی دارند که در بالا گفته‏‎ ‎‏شد. متن اول اشاره به دیدگاه شرع اسلام در زمینه مردمی بودن حکومت دارد و متن دوم‏‎ ‎‏اشاره به حکم عقل در این زمینه دارد، زیرا طبق حکم عقل عملی عادلانه بودن حکومت‏‎ ‎‏حق مردم است و طبق حکم عقل نظری، اقامه حکومت عدل در میان مردم بدون اراده‏‎ ‎‏جمعی آنان امکان پذیر نیست.‏‏‏ ‏‏‏پاسخ دوم‏‏‏پاسخ دوم این است که قدرت حکومت چه از نظر عقل و چه از نظر شرع باید از اراده‏‎ ‎‏مردم سرچشمه بگیرد و مقصود از اراده مردم، اراده جمعی آنان است که در شکل های‏‎ ‎‏مختلف به حسب شرایط و مقتضیات مکانی و زمانی تبلور می یابد.‏‏امام خمینی می فرماید: «اگر مردم پشتیبان یک حکومتی باشند، این حکومت سقوط‏‎ ‎‏ندارد، اگر یک ملت پشتیبان یک رژیمی باشند، این رژیم از بین نخواهد رفت.» ‏و نیز می فرماید: «از حقوق اولیه هر ملتی است که باید سرنوشت و تعیین شکل و نوع‏‎ ‎‏حکومت خود را در دست داشته باشند. ‏مطلب سوم: منبع مشروعیت در حکومت‏‏‏در گذشته گفته شد که هر حکومتی به دو پایه نیازمند است: قدرت و مشروعیت و نیز‏‎ ‎‏گفته شد که هر یک از این دو پایه به منبع و سرچشمه ای متکی است. اکنون دربارۀ‏‎ ‎‏سرچشمه «مشروعیت» به بحث می پردازیم:‏‏‏«مشروعیت»؛ یعنی شایستگی. این شایستگی اگر از «عقل» برخیزد، به آن حکم‏‎ ‎‏عقلی گفته می شود و عقلی که این گونه احکام را ادراک می کند(عقل عملی) می نامند. اگر‏‎ ‎‏این شایستگی از «شرع» برگرفته شود، (حکم شرعی) نامیده می شود و منبع آن کتاب و‏‎ ‎‏سنت است، اگر چه به دلیل این که «عقل» در نظر دانشمندان مذهب اثنی عشری کاشف‏‎ ‎‏از حکم شرع است و «عقل عملی» شارح مقاصد کتاب و سنت به شمار رفته و منبع‏‎ ‎‏تشخیص «حکم شرعی» در کنار کتاب و سنت است.‏‏‏مشروعیت به معنای شایستگی و مساوی با «عدل» است، همان گونه که عدم‏‎ ‎‏مشروعیت مساوی با ظلم است. عدل و ظلم دو واژۀ کلامی و حقوقی اند که در مفهوم، با‏‎ ‎‏مشروعیت و نامشروعیت و شایستگی و ناشایستگی مساوی و برابرند، حکم عقل عملی‏‎ ‎‏به عادلانه بودنِ حکومت، همان حکمِ به ضرورت شایسته بودن و مشروع بودن آن است.‏‏‏آن چه در این جا مورد بحث ماست این است که ملاک و منبع عادلانه، شایسته و‏‎ ‎‏مشروع بودن حکومت چیست؟‏‏برای پاسخ به این سؤال به سه مقدمه نیاز است:‏‏‏ ‏‏‏مقدمه اول‏‏‏آن چه مسلم است، این است که ملاک مشروعیت و شایستگی خود نباید ملاکی‏‎ ‎‏دیگر برای مشروعیت و شایستگی باشد. بنابراین مشروعیت و شایستگی باید ذاتی آن‏‎ ‎‏باشد و به هیچ وجه از آن قابل تفکیک نباشد؛ به عبارتی دیگر، آن چه ملاک مشروعیت و‏‎ ‎‏شایستگی است باید خود مشروع و شایستۀ بالذات باشد و برای مشروعیت و‏‎ ‎‏شایستگی اش نیاز به دلیل و سبب نباشد.‏‏‏ ‏‏‏مقدمه دوم‏‏‏آن چه می تواند وصف عدل یا ظلم، شایستگی یا ناشایستگی و مشروعیت یا‏‎ ‎‏نامشروعیت را پذیرا باشد، فعل ارادی و اختیاری است و افعال غیر ارادی قابل توصیف‏‎ ‎‏به اوصاف مذکور نمی باشند، مثلاً گردش خون یا عمل دستگاه های بینایی و یا شنوایی‏‎ ‎‏انسان که غیرارادی اند، نمی توان به عدل یا ظلم، به مشروعیت و شایستگی و یا‏‎ ‎‏نامشروعیت و ناشایستگی توصیف کرد، ولی گفتارها یا رفتارهای ارادی انسان که از‏‎ ‎‏روی اختیار و باآگاهی و اراده صورت می گیرند، قابل توصیف به اوصاف یاد شده‏‎ ‎‏می باشند.‏‏‏ ‏‏‏مقدمه سوم‏‏‏از این که تنها فعل ارادی قابل توصیف به عدل یا ظلم، شایستگی یا ناشایستگی و‏‎ ‎‏مشروعیت یا نامشروعیت است، نتیجه می گیریم که در حقیقت آن چه ملاک اتصاف‏‎ ‎‏عمل ارادی به اوصاف مذکور است، اراده و اختیار است. اراده و اختیاری که منشأ‏‎ ‎‏پیدایش عمل اختیاری است و ملاک و سبب اتصاف آن به اوصاف یاد شده می باشد.‏‏‏نتیجه این که: ملاک مشروعیت، عدل و شایستگی باید ارادۀ شایسته و مشروع بالذات‏‎ ‎‏و یا اراده عادل بالذات باشد؛ یعنی اراده ای باشد که از عدل، شایستگی و مشروعیت‏ تفکیک پذیر نباشد چنین اراده ای است که می تواند میزان و ملاک سنجش عدل در سایر‏‎ ‎‏افعال ارادی باشد بنا بر این تنها چیزی که می تواند ملاک عدل، شایستگی و مشروعیت‏‎ ‎‏باشد، اراده خداوند است که اراده ای که عادل بالذات، شایسته و مشروع بالذات و هر‏‎ ‎‏اراده دیگری، چه اراده انسان و چه غیر انسان و چه انسان به تنهایی و چه انسان به طور‏‎ ‎‏جمعی، نمی تواند ملاک مشروعیت، شایستگی و عدل قلمداد شود، زیرا بالذات از عدل‏‎ ‎‏و شایستگی برخوردار نیست و تنها در صورتی قابل اتصاف به عدل، شایستگی و‏‎ ‎‏مشروعیت است که تابع اراده خداوند باشد، چنان که در صورت عدم تبعیت از اراده‏‎ ‎‏خداوند، نامشروع، ظلم و ناشایسته خواهد بود.‏‏‏نتیجه این که: ملاک مشروعیتِ حکومت در زمینه تقنین یا اجراو یا قضا تنها اراده‏‎ ‎‏خداوند است و هیچ چیز دیگر اگر چه اراده همه انسان ها باشد، نمی تواند ملاک‏‎ ‎‏مشروعیت حکومت باشد.‏‏‏امام خمینی در همین زمینه می فرماید:‏‏‏«حکومت اسلام، حکومت قانون است. در این طرز حکومت، حاکمیت منحصر به‏‎ ‎‏قانون است. حاکمیت منحصر به خدا است و قانون، فرمان و حکم خداست. قانون‏‎ ‎‏اسلام، یا فرمان خدا، بر همه افراد و بر دولت اسلامی حکومت تام دارد، همه افراد از‏‎ ‎‏رسول اکرم(ص) گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابع قانون هستند؛ همان‏‎ ‎‏قانونی که از طرف خدای تبارک و تعالی، نازل شده و در لسان قرآن ونبی اکرم(ص) بیان‏‎ ‎‏شده است. اگر رسول اکرم خلافت را عهده دار شد، به امر خدا بود، خدای تبارک و تعالی‏‎ ‎‏آن حضرت را خلیفه قرار داده است.»از نظر عقل تنها اراده خداوند است که می تواند ملاک مشروعیت باشد، زیرا علاوه بر‏‎ ‎‏آن چه گفته شد، آن چه ملاک مشروعیت رفتار یا گفتار ارادی است، باید مقدم بر آن‏‎ ‎‏رفتار یا گفتار باشد تا گفتار و رفتار بر مبنای آن صورت پذیرد. تنها اراده ای که بر همه‏‎ ‎‏اراده ها، رفتارها و گفتارهای ارادی تقدم دارد، اراده خداوند است. پس، هم اوست که‏‎ ‎‏می تواند مبنا و ملاک مشروعیت افعال ارادی همۀ دارندگان اختیار و اراده باشد.‏‏‏توضیح این که: از نظر عقل، مشروعیت و شایستگی می تواند دلیل و سبب پیدایش‏ فعل ارادی باشد؛ بدین معنا که انگیزۀ فاعل ارادی از انجام فعل شایستگی آن می باشد،‏‎ ‎‏ولی وجود فعل در خارج هیچ گاه دلیل مشروعیت آن نخواهد بود. روی همین اساس،‏‎ ‎‏عمل مشروع و شایسته همیشه مشروعیت و شایستگی اش وام دار دلیلی که وابسته به‏‎ ‎‏وجود آن عمل در خارج نیست، می باشد. عمل شایسته چه در خارج تحقق یابد و چه‏‎ ‎‏نیابد، شایسته است. شایستگی عمل به دلیل مطابقت آن با ملاک های شایستگی و‏‎ ‎‏مشروعیت است، نه به دلیل وجود آن عمل در خارج. لذا عملی که در خارج به وقوع‏‎ ‎‏می پیوندد، می تواند شایسته باشد و می تواند شایسته نباشد.‏‏‏اگر با زبان فلسفی بخواهیم سخن بگوییم می توانیم بگوییم: مشروعیت در سلسله‏‎ ‎‏علل وجود عمل ارادی است، ولی وجود عمل ارادی در سلسله علل مشروعیت نیست.‏‎ ‎‏یعنی مشروعیت می تواند دلیل پیدایش و وجود عمل ارادی در خارج باشد. در آن جا که‏‎ ‎‏فاعل به انگیزۀ مشروعیت و شایستگی به انجام عمل اقدام کند، وجود عمل در خارج‏‎ ‎‏نمی تواند دلیل مشروعیت آن عمل باشد، زیرا بسیار اتفاق می افتد عملی که در خارج‏‎ ‎‏تحقق یافته، ناپسند و نامشروع است.‏‏‏بنابر آن چه گفته شد: مشروعیت بر وجود عمل ارادی در خارج تقدم دارد، زیرا در‏‎ ‎‏سلسله علل آن قرار دارد. بنابراین ملاک مشروعیت اعمال ارادی باید بر وجود آن ها تقدم‏‎ ‎‏داشته باشد، و آنچه بر وجود همه اعمال ارادی تقدم دارد و می تواند ملاک مشروعیت‏‎ ‎‏اعمال ارادی شود، اراده خداوند است.‏‏‏متون شرعی در این باره فراوان است، به عنوان نمونه به چند آیه از قرآن اشاره‏‎ ‎‏می کنیم:‏‏‏۱ ـ «و ربک یخلق مایشاء و یختار ماکان لهم الخیرة، سبحان الله و تعالی عما‏‎ ‎‏یشرکون و ربک یعلم ما تکن صدورهم و ما یعلنون ـ و هو الله لا اله الا هو له الحمد فی‏‎ ‎‏الأولی و الآخرة، و له الحکم و إلیه ترجعون»و خدای توست که می آفریند،‏‎ ‎‏وبرمی گزیند. آنان را نباشد که خود گزینش کنند. خدا منزه و برتر است از آن چه آنان انباز‏‎ ‎‏خدا می پندارند، و خدایت می داند آن چه در سینه ایشان نهفته است و آن چه آشکار‏‎ ‎‏می سازند و اوست خداوندی که خدایی به جز او نیست. ستایش از آن اوست در زندگی دنیا و عقبا، و حکومت از آن اوست و به سوی او بازخواهیدگشت.‏‏‏در این آیات به صراحت اعلام شده است که گزینش منحصرا در اختیار خدای متعال‏‎ ‎‏است و روشن است که مقصود از گزینش در اولین آیه، شایستگی، عدل و مشروعیت‏‎ ‎‏است. حاصل معنای آیه چنین است که شایسته تری و بهتری مخصوص خداست و با‏‎ ‎‏اراده اوست که چیزی بر چیزی برتری یافته و بر آن برگزیده می شود.‏‏‏۲ ـ «قل هل من شرکائکم من یهدی للحق، أفمن یهدی إلی الحق أحق أن یتبع أمن‏‎ ‎‏لا یهدی إلا أن یهدی؟ فما لکم کیف تحکمون؛به آنان بگو: آیا از آن چه برای خدا‏‎ ‎‏انباز قرار داده اید کسی هست که به سوی حق هدایت کند؟ بگو: خدا به سوی حق‏‎ ‎‏هدایت می کند، آیا آن کس که به سوی حق هدایت می کند، به پیروی شایسته تر است یا‏‎ ‎‏آن کس که به حق راه نمی یابد، مگر آن که راهنمایی شود؟ پس چه می شود شما را؟‏‎ ‎‏چگونه قضاوت می کنید؟»‏‏‏۳ ـ «و أن احکم بینهم بما أنزل الله و لا تتبع أهواءهم» ‏‏تا آن جا که می فرماید‏‏:‏‎ ‎‏«أفحکم الجاهلیة یبغون و من أحسن من الله حکما لقوم یوقنون؛‏ و این که میان آنان‏‎ ‎‏حکم کن به آن چه خدا بر تو فرو فرستاده است و از هوای نفس آنان پیروی مکن ‏‏[‏‏تا آن‏‎ ‎‏جا که می فرماید‏‏]‏‏ آیا حکومت جاهلیت را می طلبند؟ در حالی که کیست که شایسته تر از‏‎ ‎‏خدا حکومت کند، برای آنان که یقین دارند.»‏‏‏در این آیه به صراحت تأکید شده است که تنها حکومت مشروع، حکومت خداوند‏‎ ‎‏است و تنها حکم و فرمان اوست که میزان و ملاک برتری، بهتری و شایستگی و حقانیت‏‎ ‎‏است.‏‏‏در این باره آیات فراوانی آمده است و همه آیاتی که به نوعی بر اختصاص حق‏‎ ‎‏حکومت به خداوند دلالت دارند، نظیر‏‏ «له الخلق و الأمر،» «هوالولی»‏‏ و ‏‏«له الملک»‏‏ و‏‎ ‎‏امثال آن ها همگی بر این حقیقت تأکید دارند که حکومت شایسته و عدل، مخصوص‏‎ ‎‏خداوند است.‏‏‏از آن چه گفته شد نتیجه می گیریم که آن چه می تواند ملاک مشروعیت هر فعل ارادی‏‎ ‎‏و اختیاری باشد، اراده خداوند است، زیرا عدل برای او ذاتی است و اراده او بر وجود‏ ‏سایر افعال ارادی تقدم دارد.‏‏‏نتیجه آن که: وضعیت در همه افعال ارادی انسان چنین است که اراده انسان منبع‏‎ ‎‏موجودیت فعل ارادی است و اراده خداوند منبع مشروعیت آن است. بنابراین در مسئله‏‎ ‎‏حکومت نیز که یکی از افعال ارادی انسان ها است و به همین دلیل با اراده و اختیار آن ها‏‎ ‎‏به وجود می آید، میزان و ملاک مشروعیت، اراده خداوند است و هر حکومتی که با اراده‏‎ ‎‏خداوند مطابقت داشته باشد، به دلیل مطابقت با ملاک مشروعیت، مشروع و شایسته‏‎ ‎‏خواهد بود، پس همان گونه که اراده مردم سرچشمۀ قدرت حکومت است، اراده‏‎ ‎‏خداوند هم سرچشمه مشروعیت و حقانیت حکومت است. هر حکومتی که از اراده‏‎ ‎‏خداوند سرچشمه نگیرد، حتی اگر با اراده مردم به وجود آمده باشد، از مشروعیت و‏‎ ‎‏حقانیت برخوردار نخواهد بود.‏‏‏امام خمینی در همین باره به شورای نگهبان ـ که نقش تطبیق مقررات و قوانین را با‏‎ ‎‏احکام الهی و منابع دینی به عهده دارد ـ می فرماید:‏‏‏«اصولاً آن چه باید در نظر گرفته شود خداست، نه مردم. اگر صد میلیون آدم، اگر تمام‏‎ ‎‏مردم دنیا یک طرف بودند و شما دیدید که همه آنان حرفی می زنند که بر خلاف اصول‏‎ ‎‏قرآن است، بایستید و حرف خدا را بزنید، ولو این که تمام بر شما بشورند. انبیا همین‏‎ ‎‏طور عمل می کردند، مثلاً موسی در مقابل فرعون، مگر غیر از این کرد؟ مگر موافقی‏‎ ‎‏داشت؟مطلب چهارم: ماهیت حکومت اسلامی‏‏‏از آن چه در مطالب قبل گفته شد ماهیت حکومت اسلامی و تفاوت آن با سایر انواع‏‎ ‎‏حکومت ها معلوم شد.‏‏‏تفاوت اصلی حکومت اسلامی با حکومت استبدادی در این است که در حکومت‏‎ ‎‏اسلامی اراده مردم، منبع قدرت و اراده خداوند منبع مشروعیت است. لذا حکومت‏‎ ‎‏اسلامی از هر دو رکن عقلی حکومت؛ یعنی قدرت مردمی و مشروعیت الهی برخوردار‏‎ ‎‏است، در حالی که حکومت استبدادی، نه در قدرت به نیروی اراده مردم متکی است و‏ ‏نه در مشروعیت به اراده خداوندی.‏‏‏تفاوت حکومت اسلامی با حکومت دموکراسی این است که دموکراسی دچار بحران‏‎ ‎‏مشروعیت است و از منبعی که بتواند مشروعیت آن را تأمین کند برخوردار نیست، زیرا‏‎ ‎‏اراده مردم که زیر بنای حکومت دموکراسی است، اگر چه به حکومت دموکراسی‏‎ ‎‏موجودیت می دهد و قدرت این حکومت را در صحنه اجرا تأمین می کند، ولی از عهده‏‎ ‎‏تأمین مشروعیت برای دموکراسی برنمی آید، زیرا همان گونه که توضیح داده شد، اراده‏‎ ‎‏مردم خود نیازمند ملاکی است که مشروعیت آن را گواهی کند، زیرا عدل و شایستگی‏‎ ‎‏لازمۀ تفکیک ناپذیر اراده مردم نیست.‏‏‏در نظام حکومتی اسلام اراده مردم منبع قدرت و اراده خداوند منبع مشروعیت‏‎ ‎‏است. لذا تنها در نظام حکومتی اسلام است که دو رکن عقلی حکومت؛ یعنی قدرت و‏‎ ‎‏مشروعیت هر یک جای گاه منطقی و عقلی خود را دارا است.‏‏‏امام خمینی در این باره می فرماید:‏‏‏«حکومت اسلامی، نه استبدادی و نه مطلقه، بلکه مشروطه است. البته نه مشروطه به‏‎ ‎‏معنای متعارف فعلی آن که تصویب قانون تابع آرای اشخاص اکثریت باشد؛ مشروطه از‏‎ ‎‏این جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره، مقید به یک مجموعه شرط هستند که در‏‎ ‎‏قرآن کریم و سنت رسول اکرم معین گشته است و مجموعه شرط همان احکام و قوانین‏‎ ‎‏اسلام است که باید رعایت شود. از این جهت حکومت اسلامی حکومت قانون الهی بر‏‎ ‎‏مردم است.»‏‏‏فرق اساسی حکومت اسلامی با حکومت های مشروطۀ سلطنتی و جمهوری در‏‎ ‎‏همین است، در این که نمایندگان مردم یا شاه در این گونه رژیم ها به قانون گذاری‏‎ ‎‏می پردازند، در صورتی که قدرت مقننه و اختیار تشریع در اسلام به خداوند متعال‏‎ ‎‏اختصاص یافته است. شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است. هیچ کس حق‏‎ ‎‏قانون گذاری ندارد، و هیچ قانونی جز حکم شارع را نمی توان به مورد اجرا گذاشت.»‏از آن چه گفته شد روشن شد که هر یک از سیستم حکومتی استبدادی و سیستم‏‎ ‎‏حکومتی دموکراسی دچار خلأ مشروعیت اند و همان گونه که در سیستم های حکومتی‏ ‏استبدادی تضمینی برای عدل وجود ندارد، سیستم های حکومتی دموکراسی نیز دچار‏‎ ‎‏همین مشکل می باشند.‏‏‏به فرض آن که دموکراسی بتواند در محیط اجتماعی جامه عمل بپوشد، در بهترین‏‎ ‎‏شرایط اجرای دموکراسی هیچ تضمینی برای عادلانه بودن حکومت وجود ندارد. تنها‏‎ ‎‏نقطه قوت دموکراسی این است که بر محور اراده مردم می چرخد، ولی همان گونه که در‏‎ ‎‏گذشته توضیح داده شد، نقش اراده مردم در حکومت، تنها نقش آفریننده و ایجاد کننده‏‎ ‎‏است، نه نقش ارزش دهنده و تعیین کنندۀ عدل و شایستگی و برای تأمین شایستگی و‏‎ ‎‏عدل در سیستم حکومتی به منبعی قبل از اراده مردم نیاز است که اراده مردم را در جهت‏‎ ‎‏عدل و شایستگی هدایت کند و گام اراده مردم را در مسیر جاده عدل، تقوا و پاکی قرار‏‎ ‎‏دهد.‏‏‏امتیاز سیستم حکومتی اسلام بر دموکراسی در این است که علاوه بر آن که از نقطه‏‎ ‎‏قوت سیستم دموکراسی که محوریت اراده مردم است برخوردار است، از نقطه ضعف‏‎ ‎‏آن که فقدان منبع مشروعیت است، دامنش پاک است و با تکیه بر قوانین الهی، و انضباط‏‎ ‎‏به ضوابط دستورات خداوندی، از هدایت ارادۀ خداوندی برخوردار است و از این‏‎ ‎‏طریق عدالت و مشروعیت با ماهیت سیستم حکومتی اسلام در آمیخته است.‏‏ (منبع: امام خمینی و حکومت اسلامی؛ ص ۳۱۱ – ۳۲۳)‏

. انتهای پیام /*