در بیست و چهارم اسفند ۱۳۲۴ هـ. ش در محله پارک اتابکی شهرستان قم دیده به جهان گشود و در بیست و پنجم اسفند ۱۳۷۳ دیده از جهان فرو بست.

چهار سال پیش از تولدش، قوای متجاوز متفقین خاک میهن را اشغال کردند و شش سال پیش از وفاتش، بعثی‌های عراقی از کشور بیرون رانده شدند. وضع معیشتی خانواده در ایام ولادتش، به سختی و دشواری می‌گذرد. پدر شهریه نمی‌ستانَد و از صرف وجوهات شرعی برای گذران زندگی خود حتی در سخت‌ترین شرائط پرهیز می‌کند.

مادرش او را فرزندی آرام‏، ساکت و مؤدب توصیف می‌کند و متذکر می‌شود که او در دوران کودکی، نوجوانی و جوانی مورد خشم امام(س) قرار نگرفت.

کودکی و نوجوانی‌اش در محیطی پرورش می‌یابد که مقدورات محدود مالی مادر و عایدی بسیار اندک ملک موروثی پدر در خمین به عنوان تنها ممر گذران زندگی آنان برای تأمین احتیاجات اولیه زندگی نیز کافی نمی‌نمود امّا پدر نه این زمان و نه قبل از آن و نه حتی روزگارانی که به عنوان رهبری مقتدر و محبوب بر یک کشور پهناور و بلکه بر میلیون‌ها نفوسِ دلباخته حکومت می‌کرد، ذره‌ای از منش زاهدانه خود عدول نکرد و همین خصلت‌ها و منش‌ها، و آن سخن‌ها و سیاست‌ها و مجاهدت‌ها، و آن عرفان و مناجات‌ها بود که آموزگارِ غیر‌رسمی و دائمیِ یادگاری شدند به نامِ همیشه ماندگارِ «سید احمد خمینی».

سید احمد از کودکی بسیار پرتحرک و سرشار از جنب و جوش بود. وقتی به سن۷ سالگی رسید، برای تحصیل به مدرسه اوحدی رفت. درسش خوب بود و احتیاج به کمک نداشت. سری پرشور و دلی غوغائی داشت و بعد از دورۀ ابتدائی، ادامه تحصیل در علوم طبیعی را برگزید و به ورزش فوتبال روی آورد و همزمان با تحصیل، عضو تیم فوتبال قم شد و مدتی نیز کاپیتان این تیم بود.

اوایل نهضت حضرت امام خمینی در سال 1341 سید احمد در کلاس ۱۲ بود و 17 سال داشت. آن موقع اصل کار و همه کاره امام، آقا مصطفی بود که بسیار مورد توجه امام و مردم بود.

احمد آقا در آن زمان مشغول درس و دبیرستان بود و ظاهراً دخالتی در کارها نداشت. تا آنکه  پس از دوران تبعید ترکیه امام را به عراق تبعید کردند و خانواده هم به عراق رفتند.

احمد از همان روزهای اوّلیۀ تبعید امام در پی آن بود تا در اوّلین فرصت به محضر پدر بشتابد و تکلیف را از او بجوید.

نخست، به ذهنش خطور می‌کند که از طریق تیم شاهین از کشور خارج شود. «آمدم تهران و تیم شاهین دعوتم کرد راستش خواستم به وسیلۀ آن تیم از ایران خارج شوم و بعد برنگردم، ولی انتخاب نشدم و بحق که انتخاب نشدم، چون سایرین بهتر از من بودند. چون در این مسئله [رفتن به خارج] شکست خوردم، آنوقت خودم دست به کار شدم و یواشکی نزدیک به ۲ سال بعد از راه آبادان روانه عراق شدم.»

در سال سوم تبعید حضرت امام، سید احمد یکبار دیگر به صورت ناشناس به عراق سفر می‌کند.

ساواک که جسته و گریخته از سفر احتمالی «احمد» خبردار شده بود، از زیرکی‌های او سردرگم گردیده و هنوز منتظر آن است تا از اداره گذرنامه خبر مراجعه او را به قصد عزیمت به عراق در پاسخ به بخشنامه  سپهبد نصیری رئیس کل سازمان اطلاعات و امنیت کشور بشنود.

در این بخشنامه خیلی محرمانه آمده است: «خواهشمند است دستور فرمائید چنانچه نامبرده بالا (سید احمد مصطفوی خمینی) تقاضای صدور یا تمدید گذرنامه و پروانه خروج نمود قبل از هر گونه اقدام مراتب را به این سازمان اعلام نمایند. از طرف رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور. سپهبد نصیری»

 احمد پس از بازگشت از عراق، تلاش خستگی‌ناپذیر خود را در تحصیل علوم دینی و دیدار از خانواده‌های زندانیان و تبعیدیان و انتقال پیام‌ها و سفارش‌های امام به منسوبین و مبارزین و نمایندگان شرعی امام در ایران و تنظیم امور بیت امام در قم، ادامه می‌دهد.

در پایان سال 1345 دوباره عازم عراق می شود و این بار مخفیانه از طریق خرمشهر به آن سوی مرز می‌رود و پس از یک هفته مخفی‌کاری و طی‌طریق، خود را به نجف اشرف که قبله گاه مبارزین گردیده بود، می‌رساند.

در همین سفر است که او رسماً به سلک روحانیت درمی‌آید و به دست مبارک امام خمینی عمامه بر سر می‌نهد. در این سفر نیز او ضمن فراگیری سفارش‌ها و وصایای مبارزاتی حضرت امام، از فرصت استفاده کرده و از محضر درس پدر و برادر بزرگوار و دیگر اساتید حوزه نجف بهره می‌گیرد.

ازدواج

در سال ۱۳۴۸ سید احمد، پس از تحقیق و مشورت با حضرت امام و دیگر اعضای خانواده با دختر فاضله آیت‌الله سلطانی طباطبایی که از خاندان‌ شریف و محترم روحانیت در قم است که اعقابشان نسل در نسل از مجتهدینِ بنامِ حوزه‌ها بوده اند، ازدواج کرد. ثمرۀ این وصلت سه فرزند پسر به نام‌های: حسن، یاسر (رضا) و علی است که همگی در سلک روحانیت قرار دارند.

سومین سفر احمدآقا در سال ۱۳۵۲ صورت پذیرفت و او سخن‌های فراوانی با پدر، از انتقالِ مسائل نهضت گرفته تا طرح سؤالات مربوط به دروس علمی و طرح مسائل حوزه‌ها و غیره داشت که در این سفر بازگو کرد. در لبنان با امام موسی صدر مسائل منطقه و وضعیت شیعیان و مبارزۀ افتخارآمیزی که در پیش روی داشتند را به ارزیابی نشست و در تماس با شهید چمران و عناصر مبارز دیگر پیگیری اهداف نهضت امام در آن سامان را به بحث گذاشت و مدت اندکی نیز در پایگاه نظامی شهید چمران آموزش نظامی دید و در اواخر سال ۱۳۵۲ به ایران بازگشت.

به موازات اوج گرفتن ابعاد نهضت، بعد از شهادت حاج آقا مصطفی(ره)، بیت و دفتر امام خمینی در نجف اشرف با بهره‌مندی از شخصیتی چون احمد که تجربۀ طولانی مبارزه و سامان‌دهی ارتباط‌ها، و مدیریت منزل امام در قم در سال‌های دشوار پس از تبعید امام را با خود داشت، به سرعت تبدیل به کانونی مطمئن برای پاسخگویی به نیازهای ارتباطی نهضت و رهبری آن گردید.

همراه بت هجرت حضرت امام خمینی در مهر ۱۳۵۷ به پاریس، سید احمد نیز بغداد را به قصد پاریس ترک گفت تا در بزرگترین تحول فرهنگی و سیاسی جهانِ اسلام، رهبر انقلاب را یاوری و همراهی کند. نقش انکارناپذیر یادگار امام و زحمات شبانه‌روزی او در نوفل لوشاتو سهمی تعیین کننده در پیشبرد اهداف امام و انتقال پیام‌های ایشان به داخل کشور داشت.

احمد در این راه از جان خویش مایه می‌گذاشت و به گفته شاهدان عینی و همراهان امام در نوفل لوشاتو، تراکم کارها و فعالیت‌هایش به حدی بود که چندین بار به بستر بیماری افتاد.

سرانجام در روز ۱۲ بهمن سال ۱۳۵۷ هجری شمسی امام خمینی در شرایطی تصمیم به بازگشت به وطن گرفته بود که همه جا خبر از بستن فرودگاه، انفجار هواپیما و کودتای خونین نظامیان بود.

سیداحمد تمهید مقدمات این سفر، تغییر هواپیمای حامل امام، انتخاب همراهان و کنترل‌ها و مراقبت‌های لازم را هوشمندانه هدایت کرد تا امام در طوفان صدها حادثه‌ای که هر لحظه امکان وقوع آن می‌رفت، به سلامت در ساحلی که میلیون‌ها نفوسِ انقلابی به انتظار ایستاده اند، رحل اقامت گزیند.

احمدآقا پس از پیروزی انقلاب در سال ۵۷ تا رحلت امام در سال ۶۸ قریب ۱۱ سال لحظه لحظۀ عمرش را در کنار امام و همراه و همفکر و انیس امام سپری کرد. درک فیض حضور مردی که هر نَفَسش عبادت و ذکر خدا بود و محضرش سرشار از معنویت و اخلاص و عبودیت، و مجلسش جلسۀ هدایت امور امّت اسلام، نعمت و افتخاری بود که بیش از هر کس نصیب احمد شده بود.

حاج احمدآقا به کمک تنی چند از یاران امام دفتری را مدیریت می‌کرد که روزانه می‌بایست نامه‌های بی‌شمار اداری و شخصی را واصل و مطالعه و دسته‌بندی کرده و خدمت امام عرضه دارد که از سراسر کشور و جهان خارج به زبان‌های مختلف می‌رسید که مطالب آنها از مهمترین مسائل نظام و انقلاب در داخل و خارج تا نامه‌های عادی و درد دل‌ها و شکوه‌ها و تقاضاهای مردم را شامل می‌شد، و از سوی دیگر تنظیم دیدارهای روزانه اقشار مختلف مردم با امام، دیدارهای مسئولین و مدیران با امام، برقراری ارتباطات با مراکز مهم تصمیم‌گیری نظام و جبهه‌های جنگ را در برنامه کار خود داشت و در همین حال گردآوری اطلاعات و دسته‌بندی آنها از خبرها و گزارش‌ها و رخدادهای سیاسی و اجتماعی داخل و خارج کشور از لابلای ده‌ها تلکس و بولتن و گزارش و اخبار مربوط به رسانه‌های بیگانه و ارائه آنها به رهبر کبیر انقلاب اسلامی و در سوی دیگر اخذ وجوهات شرعی از نمایندگان امام و مردمی که حضوراً به دفتر مراجعه می‌کردند و نظارت بر مصرف دقیق آنها بر طبق نظر حضرت امام و یا پاسخگویی به سؤالات شرعی و استفتائات مردم و در همین حال تلاش بی‌وقفه در جهت پاسخ گفتن به انتظار یکایک آحاد جامعه اسلامی در مراقبت و حفظ سلامت قلب تپندۀ انقلاب اسلامی و ناکام ساختن طرح‌های توطئۀ سوء قصد نسبت به جان امام، اینهمه خدمات ارزنده در شرایطی انجام می‌گرفت که حضرت امام اجازه نمی‌دادند حصاری بین او و مردم و مسئولین و جریان‌های مختلف فکری جامعه کشیده شود، دست زدن به هر کاری که بوی تشریفات و تجملات داشت و زندگی بس ساده و زاهدانه امام را تحث تأثیر قرار می‌داد در محضر آن عزیز ممنوع بود و کسی یارای مخالفت نداشت.

سید‌احمد در طول این ۱۱ سال به عنوان "رازدار" و "امین" حضرت امام بود تا جایی که در وصف امانت‌داری او همین شهادت امام کافی است که می‌فرماید: «من خدای قاهر حاضر منتقم را شاهد می‌گیرم که احمد از آن روزی که در کمک اینجانب در بیرونی مشغول ادارۀ امور من بوده تا الآن که این ورقه را می‌نویسم قدمی یا قلمی برخلاف گفتار و نوشتار من برنداشته و با وسواس عجیب در کلیه گفتارهای من یا نوشته‌های من سعی نموده که حتی یک کلمه بلکه گاهی یک حرف را که به نظر او محتاج به اصلاح است، بدون اذن من تصرف نکند.» (صحیفه امام، ج ۲۰، ص ۴۴۲ و 443)

یادگار امام که پس از عزل آیت الله منتظری از قائم‌مقامی رهبری، رنج نامه‌ای را خطاب به وی نوشت و در بسیاری از امور از لزوم تبعیت از فرمان ولی فقیه نوشته بود، پس از رحلت حضرت امام، خود را سرباز ولی فقیه (حضرت آیت الله خامنه‌ای) خواند و گفت: «ما امروز موظف هستیم پشت سر مقام رهبری حضرت آیت‌الله خامنه‌ای حرکت کنیم. هر چه ایشان گفت، گوش کنیم. اگر روزی حرکت ما با حرکت ولی نخواند، بدانید که نقص از ماست.»

سیداحمدآقا پس از رحلت امام همچون گذشته با وجود شایستگی‌هایی که داشت براساس مصلحت‌هایی که خود تشخیص داده بود و قبلاً نیز امام بدان توصیه کرده بود، از پذیرفتن سِمَت‌های رسمی اجرایی امتناع می‌ورزید و تاکید داشت اگر کسی بخواهد، و باانگیزه و هدف باشد، بدون سِمَت رسمی هم می تواند خدمت مؤثر به نظام و انقلاب بکند و چه بسا که در چنین وضعیتی راحت‌تر و مؤثرتر بتوان خدمت کرد.

او بر اساس معتقداتی که داشت به نظر و خواست مقام معظم رهبری به دیدۀ یک تکلیف شرعی و واجب عینی می‌نگریست و بر همین مبنا نیز بر اساس نظر مقام معظم رهبری عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام و شورای عالی امنیت ملی و شورای عالی انقلاب فرهنگی کشور که از حساسترین و عالیترین مراکز شورایی نظام جمهوری اسلامی می‌باشند را پذیرفت. با توجه به تجربه و بینشی که داشت حضور وی در این نهادهای عالی بر اطمینان از صحت تصمیم‌گیری‌ها در انطباق با خط امام می‌افزود. عضویت ایشان در نهادهای مذکور تا زمان رحلتشان ادامه داشت.

سرانجام صبحگاه روز ۲۱ اسفند ۱۳۷۳ خبر بستری شدن یادگار امام، موجی از نگرانی را در سرتاسر ایران پدید آورد و ساعاتی بعد با پخش خبر، بطور رسمی از صدای جمهوری اسلامی، در ایران غوغایی برپا شد. گزارشات بعدی حاکی از آن بود که عارضه قلبی و تنفسی ناگهانی در حالت خواب سبب ایست کامل قلب و تنفس برای لحظاتی سید احمد گردید و همین امر موجب بروز سکته مغزی شده است.

به هر حال پس از چند روز، تلاش خستگی‌ناپذیر تیم پزشکی نتیجه‌ای نبخشید و «احمد خمینی» همان کسی که نامش، و یادش و تصویرش و فداکاری‌های بیمانندش تا ابد در کنار نام مبارک «امام خمینی» در قلب و روح و روان عاشقان انقلاب اسلامی پرجلوه و پراثر باقی خواهد ماند، ندای حق را در شامگاه ۲۵ اسفند ۱۳۷۳ لبیک گفت و به آرزویی که در تمام ایام بعد از رحلت امام برای آن لحظه شماری می‌کرد یعنی ملاقات با پدر در پیشگاه حضرت حقّ، رسید و جهانی از مؤمن‌ترین بندگان خدا را در سوگ خویش عزادار ساخت.

. انتهای پیام /*