نهضت عاشورا، شعلهای بود که از گودال قتلگاه به همۀ زمینها و زمانها دامن گسترد و برتر از هر الگو و فراتر از هر اسوۀ دیگر قافله قلبها را در پی خویش کشاند. آنچه کربلا را بر قلّه حادثه های تاریخ اسلام نشاند و پرفروغ تر از هر رویدادی چراغ راه رهروان شد، سه مشخصه بود. سه ویژگی که کربلا را کاملترین، شور انگیزترین و پایاترین انقلاب تاریخ اسلام ساخته است.
در کربلا سه عنصر حماسه، پیام و سوگ در پرشکوه ترین و زیباترین هیئت در هم تنیده شد.
حماسه آنانی که شگفت ترین و بزرگترین عظمتها را رقم زدند. والاترین آرمانها را فراچشم و روشن ترین ایمان و معرفت را در قلب و جان خویش اندوختند و کاروان عشق را تا منزل محبوب همراه شدند.
کدام حادثه جز کربلا را می توان یافت که ناخالص از شکوه آن نکاسته باشد و همین است که هیچ حادثه ای الگو و اسوه نیست و تنها یک نبرد است که قهرمان بزرگ آن فریاد کشید: «و لکم فی اسوة».
آنان که با حسین(ع) در هنگامۀ عاشورا در عطش و آفتاب، در جنگی از نیزه و شمشیر ایستادند، آنان بودند که هیچ نشان از تردید و تذبذب نداشتند و امام شهید در توصیفشان فرمود:
«والله لَقَد بلوتَهَم فما وجدت فیهم الّا الَاشوس الاقعس یستأنسون بالمنیة دونی استیناس من الطفل الی محالب امة»
همین است که کربلا افت و آفت ندارد. همه پاکباخته و عاشق اند و امام برای ارائه اسوه به فردای انسان، آنان را از گذرگاه آزمونها و صافیها گذرانده است تا هر آن کس روی دل با دیگری دارد برود و فضای کربلا را با نفسهای خاکی، ناپاک نسازد.
لحظه لحظه کربلا، پیام و هدایت است. کربلا حادثه ای تمام است. اخلاق، جوانمردی، معرفت، عبادت، صبر و... در آن عالی ترین جلوه و جمال ایستاده است. هر چهره در کربلا رسول پیامی است. حجت در کربلا تمام است. نه هشتاد سالگی بهانه و توجیه گریز از مسئولیت است و نه شش ماهگی؛ که در هنگام دفاع از حق، شش ماهه و شصت ساله دوشادوش هم، در عطشی برابر، رو در روی سیاه ترین و بی عاطفه ترین انسانها می ایستند. هیچ حادثه ای نمی شناسید که در آن شقاوت هم اندازه یزیدیان در کربلا و در مقابل، مهربانی و عطوفت هم اندازه صحابه حسین(ع) باشد. این سو، اشک و استغاثه و زمزمه شبانه و آن سو رذالت و پستی و قهقهه های مستانه.
این سو مردانی ایستاده اند که تمام دریغشان این است که یک بار می میرند و آن سو سایه های هراس زده ای که مجمع بن عامر درباره شان گفت: «فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم».
در کربلا همۀ انسان، در زیباترین و زشت ترین چهرۀ ممکن ایستاده است. پس کربلا آیینه انسان است، همۀ انسان. و این است که هر کس می تواند خود را در کربلا ببیند.
در کربلا، انسان در تمام چهره و وجود خویش ایستاده است؛ زن همپای مرد، کودک در کنار پیر، جوان در کنار کودک، پدر در کنار فرزند، برادر همدوش برادر و چه درس بزرگیست که راه نیم تمام مرد را زن کمال می بخشد و زن، پیامبر خون شهید و رسول مظلومیت برادر می شود.
همۀ اسلام را در کربلا می توان یافت. آیات قرآن یکجا در کربلا تفسیر شد و کدام مفهوم قرآنی است که در کربلا نمود و ظهور نیافته باشد!
کربلا، قصۀ مظلومیت حق است. در هیچ زمانی این همه ستم و جنایت نمی توان یافت. تشنگی در ساحل فرات، کشتن خوبترین و عزیزترین انسانها، اسب تاختن بر پیکرها تا آنجا که به تعبیر عمر سعد استخوانها در سم کوب اسبان چونان خمیر نرم و کوبیده شدند. بستن سر شهیدان به تفاخر بر ترک اسب ها، آتش زدن خیمه ها، سیلی زدن کودکانی تشنه که در سوگ پدر می گریستند، دریدن گوشها، تازیانه زدن زنان، دواندن در خارزارها، نشاندن اسیران بر شترانی لنگ و نشاندن سر پدر و برادر رو در روی چشم اشکبار دخترکانی بی پناه.
این سوز و سوگ هر دلی را می لرزاند و مگر، گاه دشمن خود نَگِریست و شیعه به مدد این اشکها تا اینجا آمده است.
این سوگ طاقت سوز پای چشم شیعه را همیشه تر نگه داشته است و اشک ریختن بر مظلومیت حسین(ع)، بغض نسبت به ظلم را در جان شعله ور، و کینه نسبت به هر کس را که ستم پرور و ستم گستر است افروخته تر، می کند.
شیعه چهارده قرن در سوگ کربلا و صحابه اش نشسته و با همین سوز، فرهنگ عاشورا را منتقل ساخته است.
کربلا و عاشورا الگویی برای انقلاب ماست.
پیکار علیه ظالمان پیشۀ ماست جان در ره دوست دادن اندیشۀ ماست
هرگز ندهیم تن به ذلت هرگز در خون زلال کربلا ریشۀ ماست
نسیمی از کربلا بر سرزمین ما وزید و این همه عظمت و بزرگی آفرید. آنان که در متن آتش و خون، عارفانه و عاشقانه فرو می رفتند و لبخند زنان همه آسمان را زیر پر و بال خود می گرفتند، کربلا جویانی که شعلۀ مقدس عشق حسین(ع) در جان داشتند. جلوه های پیوستگی به عاشورای حسینی را در لحظه های حماسه رنگ جبهه و هشت سال دفاع مقدس می توان یافت. جوانی که بر 2500 درجه حرارت خوابید تا عملیات پوشیده بماند، نوجوانی که استخوانهای ترد و شکننده را به خشونت زنجیرهای تانک سپرد. نوجوانی که در شکنجه گاههای موصل و بغداد خطی از خون بر زمین کشاند جز نام حسین(ع) چه زمزمه ای داشت.
وصیتنامه ای که نام حسین(ع) بر پیشانی آن یا بر دامان آن نشسته است. آرزوی دیدار کربلا، با ضربان قلب رزمندگان و با خون زلالی که در رگهایشان جریان داشت همراه شده بود. همانگونه که آخرین زمزمه ها در لحظه شهادت «یا حسین» بود.
رزمنده ای که بر پیشانی خویش با زبان نوشته ها سخن می گفت و فرهنگ و باور و آرمان خود را باز می گفت بیش از هر نام، به نام زیبای حسین(ع) و عاشورا عشق می ورزید. بخشی از نوشته ها بر پیشانی بندها این بود: السلام علیک یا اباعبدالله، یا حسین، یا ثارالله، عاشقان کربلا، کربلا ما می آییم، هیهات منا الذلة و...
سرودهایی که در صبحگاه، در رژه شکوهمند رزمندگان هنگام اعزام به جبهه، در تظاهرات و اجتماعات و در زمزمه های تنهایی کام ها را حلاوت و طراوت می بخشید با چاشنی نام امام شهیدان و عاشورائیش آمیخته بود. رزمندگان می خوانند:
همسفران مقصد ما در کجاست کربلا، کربلا
نماز سرخ عاشقان در کجاست کربلا، کربلا
برخی از عملیاتها با نام امام عاشورا و یا صحابه و یاران و خانواده اش تیمن و تبرک می یافت؛ مانند عملیات مسلم بن عقیل و رمز یا حسین(ع) عملیات بستان.
معمولاً شکست خط دشمن و فتح سنگرها نیز با طنین دشمن کوب «یا حسین» همراه بود.
شب عملیات، شب وداع، استغاثه، انابه، نیایش و عبادت و دعا و راز و نیاز بود. خواندن زیارت عاشورا چه در صبح و چه در شب، دعای توسل و سرانجام مرثیه و نوحه و سوگواری پایانی در مصائب اباعبدالله و خانواده اش شورانگیزترین و توصیف ناشدنی ترین لحظه های جبهه بود. در هق هق گریه ها و لرزش شانه ها، نام حسین، ابوالفضل، زینب، قاسم، علی اصغر، سکینه، رقیه، طنین انداز بود و این گریه ها و زمزمه ها بیش از هر چیز شعلۀ عشق و شوریدگی و ایثار را در جانها مشتعل می کرد.
تسکین خاطر داغدیدگان، در خانواده شهدا جز یاد رنجها و مصائب خانواده اباعبدالله چیزی نبود. مادران آلام خویش را با یاد رنجهای زینب و مقایسۀ مصائب خویش با مصائب او التیام می بخشیدند. پدران جوانانشان را قاسم و اکبر می دیدند و خانواده هایی که در هجوم موشک و توپ و بمباران کودکانشان را پرپر می یافتند با یاد علی اصغر و رقیه آرامش می یافتند.
در جبهه همه جا یاد و نام حسین(ع) حضور داشت. آنجا که آبی گوارا و خنک به گلویی تازگی می بخشید «به یاد لبهای عطشان حسین» نوشته شده بود. آنجا که سمت جاده نشان داده می شد، فاصله تا کربلا نوشته شده بود. هر جا پرچمی بود در گوش باد نام حسین(ع) را زمزمه می کرد و هر جا سنگر و جان پناهی بود بر در و دیوار آن حتماً سلام بر حسین(ع) نشسته بود.
خانواده شهید به جای اشک بر عزیز خویش، بر مظلومیت عاشورا اشک می ریخت و خود را با این اعتقاد و ایمان که فرزندش قربانی راه کربلاست خود را آرام و التیام می بخشید.
هنگام اعزام نیروها به جبهه رزمندگان همصدا با صدا و سیمای خویش می خواندند:
هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله هر که دارد سر همراهی ما بسم الله
شاعر می گوید:
می روم مادر که اینک کربلا می خواندم
از دیار دوست یار آشنا می خواندم
مهلت چون و چرایی نیست مادر الوداع
زانکه آن جانانه بی چون و چرا می خواندم
وای من گر در طریق عشق کوتاهی کنم
خاصه وقتی یار با بانگ رسا می خواندم
بانگ هل من ناصر از کوی جماران می رسد
در طریق عاشقی روح خدا می خواندم
می روم آنجا که مشتاقانه با حلقوم خون
جاودان تاریخ ساز کربلا می خواندم
ذوالجناح رزم را گاه سحر زین می کنم
می روم آنجا که نای نینوا می خواندم...
امروز نیز شعار این مردم پیوستگی نهضت و انقلاب را با عاشورا و کربلا گواه است. مردم در لحظه های خطیر و در هنگامۀ حضور در برابر رهبر جز این چه شعاری دارند که: ما اهل کوفه نیستیم، علی تنها بماند و کدام ذهن علیل و کدام تحلیلِ تحلیل رفته می تواند انتظار شکست و زبونی این امت را بکشد؟ جامعه ای که با حسین(ع) آشناست هرگز شکست نمی پذیرد و جز عزت و پایایی و سرفرازی در آسمان فردایش چیزی نمی توان یافت.
منبع: نهضت عاشورا و دفاع مقدس
.
انتهای پیام /*