انسان در کانون عالم هستی قرار دارد و برای رهایی از گمراهی و سرگردانی و شناخت طریق هدایت و نیل به کمال و نیز به منظور جلوگیری از تباه سازی خود و دیگران نیازمند به مربیانی است که خود در علم و عمل به کمال رسیده باشند و از طرفی «انسان» و راه رشد وی را در تمام ابعاد آن به خوبی بشناسند.
پس از انبیای الهی و ائمه معصومین (ع) که مسئولیت اصلی این مأموریت عظیم بر عهده آنان است و اصولًا فلسفه نهضت و دعوت آنان تربیت و تهذیب نفوس است، انسانهای صالحی که در وادی علم و عمل راهها پیموده و جان خویش را به زیور آگاهی و تهذیب نفس آراسته باشند، به تناسب رفعت جایگاه، قدرت انجام این مهم را خواهند داشت. از جمله نوادر این بزرگمردان الهی حضرت امام خمینی (س) است که از عنفوان جوانی تا واپسین روزهای زندگی دنیوی خود در تهذیب نفس و تحصیل معرفت، سعی وافر داشت و با موقعیت ممتازی که کسب کرد، توانست جانهای مستعد و مشتاق بسیاری را در این مسیر آب زندگانی نوشاند و در مقام رهبر کبیر انقلاب اسلامی، امتی را دگرگون کند و جانهای فراوانی را به قلّه های بزرگ و والای انسانی رهنمون سازد.
در دنیای اسلام آثار اخلاقی و تربیت نفس و سیر و سلوک معلمان و مربیان این رشته با حفظ وحدت مقصد، دارای روشهای مختلف است؛ ولی آثار حضرت امام (س) در این زمینه به گونه ای است که نمی توان آن را در یک مشرب خاصّ قرار داد، بلکه امام (س) از تمامی این روشها برای بیان مقصود و وصول به مقصد سود می برد و در تنگنای یک روش و مشرب خاصّ باقی نمی ماند ولی آنچه برای ایشان «اصل و مبنا» است راه و روش «تهذیب» از طریق قرآن و سنّت می باشد و آن حضرت مطالب دیگر را در خدمت آن قرار می دهد.
در بحثهای اخلاق، انسان و شناخت وی و چگونگی نگرش معلّم و مربّی اخلاق و تربیت به آن سهم بسزا دارد و این خود مبنایی برای دیگر مطالب است. به همین منظور تبیان " انسان شناسی در اندیشۀ امام خمینی(س) " با مجموعه فیشهای آثار امام خمینی (س) در مباحث اخلاقی و انسان گردآوری و تنظیم شده است. در اینجا به برخی از فیشهای آن اشاره می شود:
انسان تا منزل حیوانیّت با سایر حیوانات هم قدم بوده؛ و از این منزل دو راه در پیش دارد که با قدم اختیار باید طی کند: یکی منزل سعادت، که صراط مستقیم ربّ العالمین است- إِنَّ رَبِّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ . و یکی راه شقاوت، که طریق معوج شیطان رجیم است.( آداب الصلوة، ص 265)
انسان با روحْ انسان است؛ با بصیرتْ انسان است. ما همه، با همه حیوانات شرکت داریم در اینکه گوش داریم، چشم داریم، پا داریم، دست داریم. اما این مناط انسانیت نیست. آنی که انسان را از همه موجودات جدا می کند، از همه موجودات طبیعی جدا می کند، آن قلب انسان است. (صحیفه امام؛ ج 8، ص 462)
انسان در عین حال که همان نطفه است، اگر به حرکت جوهریه، عقل مجرد شود یک حقیقت دارای مراتب است، اما نه به طوری که مراتب با هم سنخیت نداشته باشند، بلکه انسان با یک سنخیت خیلی مناسبی، موجود دارای مراتب است.
اگر کسی فقط مرتبه شهادت را ببیند و بگوید: انسان همین گوشت و پوست و رگ و خون است و غیر این نیست، چشم بصیرتش کور است و اطلاع بر نفس پیدا نکرده است.
و اگر فقط مقام تجردش را ببیند و نفس را غیر این مراتب ملاحظه کند، او هم علم النفس و معرفة النفس ندارد، و آن کسی علم النفس را داراست که از مرتبه شهادت تا مرتبه عقلانیت را ببیند. (تقریرات فلسفه؛ ج 3، ص 326)
انسان چون افق وجودش در یک حدّ محدودی است و نیز به واسطه انغمار در طبیعت از غیر طبیعت خود محجوب است، عوالم فوق خود و دون خود را نیافته است؛ بلکه از خود نیز کاملًا محجوب است، و لهذا خود را همین پوست و استخوان و بدن مُلْکی و ادراکات حسّی و خیالی گمان کرده و از حقیقت و لبّ خود غافل است. از این جهت، تمام همّ و حزنش برای مقاصد ملکی و تدبیرات بطن و فرج است، و چون از خود غافل و محجوب است، مقاصد انسانی خود را نداند و برای آن قدمی برندارد. آری، کسی که جز حیات حیوانی چیزی در خود درنیافته، جز مقصد حیوانی به چیزی نپردازد. (شرح حدیث جنودعقل و جهل، ص 260)
ما باید توجه به این معنا داشته باشیم که موجودی هستیم که اگر خود رو بار بیاییم؛ بدترین موجودات و منحطترین موجودات هستیم. و چنانچه تحت تربیت واقع بشویم و صراط مستقیم را طی بکنیم، می رسیم به آنجا که نمی توانیم فکرش را بکنیم؛ آنجایی که بحر عظمت است، بحر کبریایی است.( صحیفه امام؛ ج 14، ص 154)
از امتیازات مکتب توحید با تمام مکتبهایی که در عالَم هست این است که در مکتبهای توحید، مردم را تربیت می کنند و آنها را از ظلمات خارج می کنند و هدایت به جانب نور می کنند. تمام مکتبهایی که مکتب غیر توحیدی هستند، مکتبهای مادی هستند و این مکتبهای مادی یا مردم را از عالم نور برمی گردانند به سوی عالم ظلمت و دعوت می کنند به مادیگری و ماده و از عالم نور منصرف و منحرفشان می کنند؛ یا آنها را همان دعوت به ماده می کنند و دیگر آن طرفش را کار ندارند. نسبت به عالم نور و ارجاع مردم به عالم نور بیطرف هستند و- علی ایّ حال- هر دو مکتب، چه آن مکتبهای ضد توحیدی و چه آن مکتبهایی که نسبت به توحید کاری ندارند، بیطرفند نسبت به توحید. اینها کارهایی که می کنند، تعلیم و تعلمهایی که دارند، تعلیم و تعلمهایی است که مربوط به ماده است و مردم را در مادیات و در ظلمات مُنْغَمِر می کنند، و از توحید و از نور آنها را باز می دارند.
لکن مکتبهای توحیدی- که در رأس آنها مکتب اسلام است- در عین حال که به مادیات و با مادیات سر و کار دارند، لکن مقصد این است که مردم را طوری تربیت کنند که مادیات، حجاب آنها برای معنویات نباشد. مادیات را در خدمت معنویات می کِشند؛ به خدمت معنویات می کشند، در عین حالی که نسبت به مادیات نظر دارند، نسبت به زندگی دنیا نظر دارند، در عین حال مردم را متوجه به معنویات می کنند و از ظلمت ماده نجات می دهند. .( صحیفه امام؛ ج 9، ص 287)
.
انتهای پیام /*