امام خمینی (س) و اصلاح اخلاق دولتمردان با لسان سعدی
اهتمام فراوان امام خمینی (س) به سعدی
«امید است طبقه جوان که به سردی ها و سستی های ایام پیری نرسیده اند با هر وسیله ای که بتوانند ملت ها را بیدار کنند، با شعر، نثر، خطابه، کتاب و آن چه موجب آگاهی جامعه است». (صحیفه امام؛ ج: 2؛ ص: 253 ـ 254)
به یاد دارم چند ماه قبل از ارتحال امام بود که یک روز صبح حجت الاسلام رسولی محلاتی؛ رئیس دفتر امام به بنده زنگ زدند وگفتند: امام خواستار دیوان سه جلدی سعدی هستند، شما می توانید برایشان پیدا کنید؟ گفتم با کمال میل. اما چرا سه جلدی نه یک جلدی؟ اظهار داشتند که امام می خواهند مجلدات کم حجم باشد تا بتوانند در قدم زدن های روزانه آن را با خود ببرند و به آسانی آن ها را مطالعه کنند. همان روز برایشان تهیه کردم و فرستادم.
این جریان برایم از چند جهت جالب و آموزنده بود :
1- اهتمام فراوان امام به کتاب خوانی.
2- استفاده از اوقات و فرصت ها.
3- بیش از همه اهتمام امام به سعدی آن هم در آن سن و آن همه اشتغالات.
البته چند نکته برایم جای سؤال بود:
1- آیا امام تازه به اشعار سعدی علاقه مند شده بودند یا از جوانی؟
2- چرا امام در اواخر عمر یکی از مجلدات سعدی را درخواست نکردند بلکه هرسه جلد را خواستار شدند؟
3- ارتباط امام با کتاب غزلیات سعدی؟
4- رابطه امام با گلستان سعدی؟
5- رابطه امام با بوستان سعدی؟
فراگیری گلستان و بوستان سعدی در جوانی
در مورد سؤال اول؛ به تاریخ تحصیلات امام خمینی (س)مراجعه کردم؛ متوجه شدم که ایشان در جوانی نزد استاد ادبیات «ملا ابوالقاسم» به فراگیری گلستان و بوستان سعدی و چند کتاب ادبی دیگر پرداخته اند. (ویکیپدیا، دانشنامه آزاد) و سپس به کتاب های امام مراجعه کردم و دریافتم که ایشان در کتاب های خود از اشعار سعدی استفاده بسیار کرده اند، و به خوبی می توان دریافت که تا چه اندازه امام از دوران جوانی از سعدی درس انقلاب و کشورداری اخلاقی فرا گرفته اند.
شاید برای بسیاری علاقمندی به شعر و شاعری به خصوص برای رهبری انقلابی و سیاستمدار چون امام خمینی (س) غیر منتظره و عجیب به نظر رسد، اما تعجب آنان رفع می شود اگر بدانند که شعر و زبان فارسی تنها یک زبان موزون نیست، بلکه یک فرهنگ و یک تمدن زبان مشترک و حلقه اتصال زبانی و فرهنگی تمام آسیای میانه، شبه قاره هند و ایران و قفقاز بوده است، وابن بطوطه در تمام جغرافیای این منطقه با زبان فارسی مشکل گفتاری خود را حل می کرد.
زبان فارسی؛ زبان شعر و ادب و سیاست و اخلاق و عرفان و دین و قرآن است و در طول تاریخ محتوای معنوی و دینی را در خود جای داده است، و بیش از سایر زبان ها نقش مهمی در انتقال و تداوم و گسترش فرهنگ و تمدن داشته است.
شعر و زبان فارسی قدیم وقتی با زبان قرآن آمیخته شد؛ پختگی و غنای بیشتری پیدا کرد و زبان فارسی امروزین را به وجود آورد که ما آن را با شاعران بزرگی همچون سعدی، حافظ، مولانا، فردوسی، سنایی، عطار، نظامی، جامی و... می شناسیم، به خصوص چیزی که کمتر مورد توجه است این که موسیقی زبان جدید، تحت تأثیر آمیختگی با زبان قرآنی بسیار دلنشین شد و از نظر محتوا ترجمان مفاهیم قرآن و اسلام گردید و به قول استاد ادبیات فارسی و عربی دکتر سید جعفر شهیدی:
خیل بزرگ شاعران و سرایندگان منظومه های اخلاقی و تربیتی را باید ترجمان قرآن خواند نه تأثیر پذیرندگان از آن، شاعرانی که هر چه دارند همه از دولت قرآن دارند. در میان شاعران سعدی بیش از همه در میان فارسی زبانان تأثیر داشته؛ به طوری که می توان گفت زبان فارسی امروز زبان سعدی است و از این رو آثار سعدی برای مردم بیگانه نیست.
همین زبان فارسی با اشعار زیبایش و با محتوای اسلام نابش مهم ترین وسیله
گسترش اسلام در شرق میانه و دور شده است، چنان که مردم بخش هایی از هند، ویتنام، مالزی، لائوس، کامبوج، فیلیپین، اندونزی و چین نیز توسط این عارفان ایرانی با اسلام آشنا شدند. به همین خاطر زبان فارسی برای آن ها حُکم زبان دینی را داشت. امروز هم در مساجد دهلی و پکن که دورترین نقطه چین نسبت به عالم اسلام محسوب می شد کتیبه هایی با اشعار فارسی می بینید.
آن ها نیت نمازشان را نیز به زبان فارسی بیان می کنند و از آن سو زبان فارسی وسیله گسترش اسلام بوده است، زیرا اعراب تا قسمتی از ایران بزرگ آن زمان را فتح کردند و مابقی عالَم اسلام که بخش دیگری از ایران بزرگ بود و نیز آن چه خارج از ایران بزرگ بود را در حقیقت ایرانیان با زبان فارسی به قلمرو فرهنگی تمدن اسلامی افزودند. شما در آسیای میانه به سمت شرق تا کشور مغولستان، تعداد زیادی از بُقاع عارفان ایرانی را می بینید که به این سرزمین ها سفر کردند و مروج اسلام در نواحی دوردست بودند، به همین دلیل زبان فارسی در بین کشورهای دوردست تمدن اسلامی پس از زبان عربی دومین زبان مذهبی محسوب می شود، به خصوص در مناطق ترک زبان و شبه قاره ی هند این علاقه به زبان فارسی تا آن جا بود که تُرک های مسلمان در هرکجا که حکومت تشکیل دادند زبان فارسی را زبان رسمی اعلام کردند، و زبان فارسی را در کل آسیای میانه به عنوان زبان رسمی حکومت اعلام کردند.
در دولت عثمانی نیز که مناطق گسترده ای از جهان را در اختیار داشتند، تا مدت ها زبان رسمی زبان فارسی بود. حتی در بوسنی و هرزگوین که از متصرفات عثمانی آن زمان بود و مردم آن هم اغلب مسلمان بودند، زبان فارسی آنقدر رواج داشت که ما بین دانشمندان و ادبای آن ها به افراد فراوانی برمی خوریم که شرح مثنوی یا حافظ و آثار دیگر بزرگان زبان و ادب فارسی را از خودشان به یادگار گذاشته اند. در سفر بیست روزه ای که به بوسنی داشتم شاهد لغات فارسی فراوان در زبان بوسنیایی و شب نشینی برای شعرخوانی فارسی بودم و نیز شرح حافظ «سودی بُسنوی» در اواخر قرن نهم هجری و شیخ محمدی فوزی متوفی ۱۱۶۰ هجری قمری از مردم موستار، در بوسنی بوده و کتاب بلبلستان را به تقلید گلستان نوشته است.
ارتباط امام با کتاب غزلیات سعدی
واژه عربی غزل در اصل به معنای حدیث عشق، عاشقی است، در اصطلاح ادبیّات فارسی، غزل قالبی از شعر است که در آن مصراع یکم و مصراع های زوج هم قافیه اند و حد معمول آن به طور میانگین ۵ تا ۱۲ بیت است. از آن روی که این گونه شعر بیشتر دربردارنده سخنان عاشقانه بوده است، شاعران فارسی آن را غزل نامیده اند؛ ولی با ورود مفاهیم بلند اخلاقی و معانی دل آویز حکمت و عرفان در شعر فارسی، غزل از صورت پیشین آن به در آمد، و با اخلاق و عرفان و مواعظ در هم آمیخت.
به عنوان نمونه: امام خمینی (س) در کتاب آداب الصلاة و در توضیح افراد شریف النفس آورده اند: «…آنان که اصحاب معارف و ارباب فضائل و فواضلند، و شریف النفس و کریم الطینه اند، چیزی را به مناجات حق اختیار نکنند، و از خلوت و مناجات حق، خود او را طالب اند و عزّ و شرف و فضیلت و معرفت را همه در تذکر و مناجات با حق دانند. اینان اگر توجه به عالم کنند و نظر به کونین اندازند، نظر آن ها عارفانه باشد، و در عالم حقجو و حق طلبند و تمام موجودات را جلوه حق و جمال جمیل دانند.» (آداب الصلاة «آداب نماز» ص 109)
«عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست»
ایشان در تبیین چنین انسانی به غزلی از سعدی که هم جنبه عاشقی و هم جنبه موعظه وحکمت و عرفانی دارد؛ ارجاع می دهند و کلام خود را با این شعر به پایان می رسانند گویی تفسیر انسان کامل را در این شعر سعدی می دیده اند:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
عاشقـم بـر همـه عالم که همه عالم ازوست
به غنیمت شمر ای دوست دم عیسـی صبح
تا دل مـرده مـگر زنده کنی کاین دم ازوست
نه فلک راست مسـلم نه ملـک را حـاصل
آن چــه در سـر سـویـدای بنـی آدم ازوسـت
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقیست
به ارادت ببـرم درد که درمــان هــم ازوست
زخـم خـونینـم اگـر بـه نشــود بـه باشد
خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم ازوست
غـم و شـادی بـر عارف چه تفـاوت دارد
ساقیـا بـاده بـده شـادی آن کـاین غم ازوست
پادشـاهی و گـدایـی بـر مـا یکــسانست
که برین در همـه را پشت عبادت خـم ازوست
سعدیـا گـر بکنـد سیـل فنـا خانــه عمر
دل قـوی دار کـه بنیــاد بقـا محـکـم ازوسـت
سعدی؛ مواعظ؛ غزل 13
امام خمینی (س) سپس هشدار می دهند که مبادا به انکار چنین افرادی (انسان کامل) بپردازی و سخن از تردید به میان آوری. این سخن برای آن است که تنبهی حاصل آید و لااقل منکر مقامات اهل الله نباشد، این انکار سر منشأ تمام بدبختی ها و شقاوت هاست. مقصود ما آن نیست که اهل الله کیان اند، بلکه مقصود آن است که مقامات انکار نشود، اما صاحب این مقامات کیست، خدا می داند، و این امری است که کسی را بر آن اطلاعی نیست، «کان را که خبر شد خبری باز نیامد».
امام خمینی (س) در تبیین این سخن خود نیز از غزل دیگر سعدی مدد گرفته است:
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
کان را کـه خبـر شـد خبری باز نیامد
غزلیات امام خمینی (س) همچون غزلیات استاد غزل سعدی گذشته از بار عرفانی بیشترین بار مفاهیم اجتماعی و سیاسی را دارا است.
1ـ ارزشهای منفی اجتماعی مانند ریاکاری، ادعای علم و ارشاد، انزواطلبی، بندگی زر و زور، خودپسندی و خودخواهی، تحقیر مردم، در پی ثروت و پست و مقام بودن و...
2ـ ارزش های مثبت اجتماعی مانند خدمت به مسلمانان و مستضعفان، مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی، حمایت از مرجعیت شیعه، جهاد در راه حق تعالی و...
3ـ بشارت و پیشگویی مانند پیشگویی عروج خویش، بشارت فرا رسیدن زمان ظهور منجی عالم بشریت و گرفتاری و نابودی دشمنان اسلام.
4ـ دعا و درخواست های اجتماعی مانند درخواست کمک برای حمایت از مسلمانان و دعا برای عالم عامل شدن خویش.
به عنوان نمونه امام خمینی (س) در غزلیات خود از ریاکاران چنین تبری می جویند :
خانه کعبه که اکنون تو شــدی خـادم آن
ای دغل! خادم شیـــطانی از این دار بــرو
زین کلیسای که در خدمت جباران است
عیسی مــریم از آن خود؛ شـده بیـزار بـرو
ای قــــلم بر کف نـقاد تــبهـکار پلید
بنه ایـن خامـــه و مخــلوق میازار، بــرو
سعدی نیز درباره خطرناک بودن دشمن قلم به دست چنین می گوید:
که ای نیکبخت این نه شکل مـن است
ولیـکـن قـلــم در کـف دشـمـن اســت
امام و کتاب گلستان سعدی
کتاب گلستان سعدی؛ مهم ترین اثر سعدی در نثر است که دارای یک دیباچه و هفت باب است: باب اول در سیرت پادشاهان (عادل و ظالم و دیکتاتور و چگونگی و سرانجام هر کدام) ـ باب دوم در اخلاق درویشان (و مستضعفان در برابر پادشاهان) -باب سوم در فضیلت قناعت -باب چهارم در فواید خاموشی -باب پنجم در عشق و جوانی -باب ششم در ضعف و پیری -باب هفتم در تأثیر تربیت -باب هشتم در آداب صحبت.
آن چه که در گلستان بیش از هر چیز توجه انسان را به خود جلب می کند؛ چهرۀ مردمی و انقلابی سعدی است با تجربه های بسیار، پخته و دنیادیده که نقش مهمی در بیداری مستضعفان؛ و پند و اندرز به ستمکاران توأم با آرامش و سکینه دارد و مانند امام خمینی (س) طوفانی است در اقیانوس آرام.
امام خمینی (س) و کتاب بوستان
کتاب بوستان که زاده جهان آرمانی و مطلوب سعدی است، آکنده از نیکی، ایمان، پاکی و صفا و اسلام ناب است. در این گلزار، شاعر با گشودن ده باب به روی کسانی که قصد سیر و سیاحت در این فضای معنوی دارند، آنان را به شهر اسلام ناب رهبری می کند که در چشم انداز زیبای آن، انسان بر اوج قلّه آدمیت بر می آید و از هر چه پستی و نامردمی است، پاک می شود. برای مثال، یک جوانمرد که خود تنگ دست است، برای آن که زندانی بینوایی را از بند طلبکار نجات دهد، ضامن او می شود. بعد او را فراری می دهد و خودش به جای او سال ها در زندان می ماند...«وَ یُؤْثِرُونَ عَلی أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَة» (حشر، آیه 9)، و آنان ایثار می کنند و ترجیح می دهند دیگران را بر خودشان، گرچه خود آن ها محتاج باشند.
سعدی در بوستان خویش می کوشد که هر چه زشتی و بدی را از عرصه این جهان بزداید و در همه جهان، جز نیکی و زیبایی چیزی باقی نگذارد.
بوستان شامل ۱۰باب است: ۱ـ عدل ۲ـ احسان (آئین فتوت و جوانمردی) ۳ـ عشق ۴ـ تواضع ۵ـ وفا ۶ـ ذکر ۷ـ تربیت ۸ـ شکر ۹ـ توبه ۱۰ـ مناجات.
احیای حکومت اخلاق توسط سعدی و امام خمینی (س)
همان طور که قبلاً بیان شد بیشترین دل مشغولی امام خمینی (س) به خصوص بعد از انقلاب و به هنگامی که در ماه های آخر زندگی خواستار کتاب بوستان سعدی شدند؛ بر اساس اغلب مواعظی که برای مردم و دولتمردان داشتند؛ حکومت اسلامی بر اساس اخلاق است که در رأس آن ها جهاد اکبر یا مبارزه با نفس برای رسیدن به توحید؛ توحیدی که خروجی آن وحدت میان امت و رفع کینه ها و خصومت ها است و نیز آئین کشورداری بر اساس قانون عدل الهی و متخلق ساختن مردم به اخلاق قرآن و اسلام ناب بود که سعدی کوشیده آن را در قالب شعر و حکایت در کتاب هایش به خصوص در کتاب بوستانش به فارسی درآورد و آن را فرهنگی پایدار به میان دولتمردان و مردم ببرد؛ که متأسفانه در رژیم گذشته مردم از کتاب خوانی فاصله گرفتند و بعضی از طالبان شعر و ادب به ادبیات ظاهری و لفظی روی آوردند که می کوشد تا اساتید و دانشجویان را سرگرم ظواهر و ظروف کند که این شعر به چه سبکی و چه وزنی و چه دوره ایست. هم چنان که بسیاری قرآن را به همین وضع دچار کردند و مردم را مشغول قرائت و اعراب و حفظ الفاظ و سبب نزول آن کردند در صورتی که هدف قرآن انسان سازی و حل اختلافات و رسیدن به وحدت و اخلاق ستوده است؛ بقول سعدی: مراد از نزول قرآن تحصیل سیرت خوبست نه ترتیل صورت مکتوب.
امام خمینی (س) نیز عیناً همین نظر را در تفسیر قرآن دارند و می فرماید:
به طور کلی معنای تفسیر آن است که شرح مقاصد آن کتاب را بنماید و مهم، بیان منظور صاحب کتاب باشد. این کتاب شریف که به شهادت خدای تعالی کتاب هدایت و تعلیم است، و نور طریق انسانیت است باید مفسر در هر قصه از قصص آن بلکه هر آیه از آیات آن جهت اهتداء به عالم غیب و راهنمایی به طریق سعادت و سلوک طریق معرفت و انسانیت را به متعلم بفهماند. مفسر وقتی مقصد از نزول را به ما بفهماند مفسر است، نه سبب نزول آن طور که در تفاسیر وارد است. (امام خمینی (س)؛ آداب الصلاة؛ ص 192ـ 193)
آئینکشورداری در بوستان سعدی و حکومت قانون و اخلاق امام خمینی (س)
سعدی معتقد است از آن جا که الناس علی دین ملوکهم (مردم بر دین پادشاهان خویشند) بنابراین در تثبیت و بسط اخلاقی، نخست باید «امیر و حاکم» اصلاح شود، و از این رو کتاب نصیحة الملوک را به رشته تحریر درآورده و در سایر کتاب هایش به روی دولتمردان تکیه می کند و به اصلاح آنان و فرزندانشان می پردازد.
جان دی یوحنان می نویسد: حرکت قانون خواهانه دوره مشروطیت معنی جدیدی به برخی اشعار کهن سعدی داد که پیشتر نیز از جمله درس کشورداری که فرانسویان از کتاب بوستان سعدی آموختند؛ شعر رعیت چو بیخند و سلطان درخت است.
سر ویلیام جونز در قرن هیجدهم به کنایه در مورد انقلاب فرانسه ذکر کرده بود، در بوستان سعدی که درسال 1911 در فرانسه انتشار یافت؛ آمده است که: رعایا همچون ریشهها هستند و شاه چونان درخت، ای پسر؛ درخت از ریشه نیرو می گیرد.
سعدی در باب عدل و تدبیر و رأی کتاب بوستان؛ راجع به حکومت قانون و اخلاق چنین می گوید:
رعیت چو بیخند و سلطان درخت
درخت، ای پسر، باشد از بیخ سخت
مکـن تـا تـوانـی دل خـلق ریـش
وگـر مـی کنـی مـی کنـی بیخ خویش
شنیدم که خسرو به شیرویـه گفت
در آن دم که چشمـش زدیدن بخفت
برآن بـاش تـا هـرچـه نیـت کنی
نظـــر در صـــلاح رعیـــت کنــی
الا تـا نپیچـی سـر از عدل و رای
کــه مـردم ز دستـت نپیـچنـد پــای
خـدا تـرس را بـر رعیـت گـمار
کـه معمـار ملـک اسـت پـرهیـزگـار
سعدی همچنین با روشن بینی خاص خود به این نکتۀ ظریف روان شناسی توجه یافته است که آدمیانی که دچار احساس کمبود یا عقدۀ گناه اند، بدی های خود را در دیگران می بینند و «فرافکنی» می کنند و ناخودآگاه به بدگویی از دیگران می پردازند :
تو را هرکه گوید فلان کس بد است چنان دان که درپوستین خود است
در آیـیـنـه گر خـویـش دیـدمـی به بـی دانـشی پــرده نـَدریـدمــی
امام خمینی (س) نیز می فرمایند :
«منشأ اختلافات از هوای نفس است. هر کجا اختلاف بین خودتان دیدید، مطمئن باشید که از هوای نفس سرچشمه گرفته است. البته اختلاف بین انبیا و افراد مقابل آن ها و اسلام و کفر همیشه بوده است ولی آن اختلاف از عبودیت سرچشمه می گیرد. شما اختلافاتی را که از نفسانیت سرچشمه می گیرد باید از بین ببرید و مطمئن باشید که اگر کارهایتان از الوهیت سرچشمه نگیرد و از وحدت اسلامی بیرون بروید، مخذول می شوید.»
امام خمینی (س) با داشتن دیوان شعر؛ هرگز ادعای شعر و شاعری نکرده بلکه می فرماید:
شاعر اگر سعدی شیرازی است بافته های من و تو بازی است
در تقریرات فلسفه، ج ۱، ص ۲۰6 از بوستان سعدی چنین درس تواضع به شاگردان خود می آموزند و می فرمایند:
یکـی قطـره بـاران ز ابـری چکید خجـل شـد چـو پهنـای دریا بدید
که جایی که دریاست مـن کیـستم گر او هست حقـا کـه مـن نیستم
چو خود را به چشم حقارت بدید صدف در کنـارش به جان پرورید
سپهـرش بـه جـایی رسانیـد کـار کـه شـد نـامـور لـؤلـؤ شـاهـوار
بلندی از آن یافت کو پست شــد در نیستـی کـوفـت تـا هسـت شد
تـواضـع کنـد هـوشمنـد گـزیـن نهـد شـاخ پـر میـوه سـر بر زمین
درس تحمل در اخلاق حکومتی سعدی و امام خمینی (س)
وَعِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما (فرقان، 63)
و بندگان خدای رحمان کسانی اند که روی زمین به نرمی گام برمی دارند و چون نادانان ایشان را طرف خطاب قرار دهند به ملایمت پاسخ می دهند.
در باب دوم گلستان آمده است: جالینوس ابلهی را دید دست در گریبان عالمی زده
و بیحرمتی همی کرد. گفت: اگر این دانا بودی، کار او با نادان بدین جایگه نرسیدی:
دو عاقـل را نبـاشد کیـن و پیـکار نه دانـایی سـتیزد با سـبکـسار
اگر نادان به وحشت سـخت گوید خردمندش به نرمی دل بجوید
در جایی دیگر، سعدی، اختیار تحمل را در برابر پرخاشگری و ستیزه جوییِ حریف، باعث مسدود شدن باب منازعه می داند و مدعی می شود که با توسل به ملایمت، حتی می توان فیلی را به کمک مویی از پای درآورد:
چو پـرخـاش بیـنی تحـمـل بـیـار کـه سـهـلی بـبـندد درِ کـارزار
به شیرین زبانی و لطـف و خـوشی توانی کـه پیلـی بـه مویی کشی
امام خمینی (س) نیز همین درس تحمل و اخلاق حکومتی را به دولتمردان می دهند و می فرمایند :
نصیحت را آدم ممکن است قبول کند، اما تندگویی را نمی تواند تحمل کند، ما باید از این بزرگان چیز یاد بگیریم.
مالک اشتر را فحش دادند و بعد که آن مرد فهمید که این مالک اشتر بود رفت دنبالش، ایشان مسجد رفته بود و مشغول نماز بود و رفت عذرخواهی کرد؛ مالک گفت من نیامدم در مسجد الاّ این که برای تو طلب مغفرت کنم، ببینید چطور تربیت می کند.
کسی به خواجه نصیرالدین -رضوان الله علیه- کاغذی نوشته بود و در ضمن او جسارت کرده و اسم «کلب» روی ایشان گذاشته بود، ایشان جواب نوشتند؛ مسائلی که او اشکال داشت یکی یکی به طور حکیمانه دفع کرده بودند تا رسیده بود به این جایی که به ایشان گفته بود تو سگ هستی. ایشان گفته بود که نه، اوصاف و خواص و آثار من با اوصاف و خواص و آثار کلب دو تاست. کلب فلان صفت را دارد من آن صفت را ندارم، من فلان صفت را دارم او ندارد.
این طور حکیمانه قضیه را حل کرده بود. خوب، اگر خواجه هم نوشته بود به این که تو سگی و پدرت هم سگ است، فردا یک کاغذی دریافت می کرد او سه تا چیز رویش گذاشته بود. وقتی ما بتوانیم با زبان نرم، با نصیحت، با قول سالم بدون نیش، بدون اظهار غرض مردم را اصلاح کنیم، دوستان خودمان را زیاد کنیم، برای خدا همین معنا باشد، چه داعی هست که آدم با قلم خودش به ضد خودش عمل کند. خیلی ها خیال می کنند که این حرفی که من می زنم، ضد فلان است و سرکوب می شود. لکن اول خودش سرکوب می شود. این ها توجهی به این معنا ندارند. وقتی که دیدند قلم، قلم آلوده است، مورد نفرت واقع می شود... اگر بخواهیم جامعه را اصلاح بکنیم... ما قلم ها را یک قدری غلاف کنیم و یک قدری مردم را نصیحت کنیم... دنبال این نرویم هِی عیب پیدا کنیم و هِی بنویسیم. شما که این عیب را پیدا کردید و نوشتید حریف شما هم همین یک عیب دیگری برای شما می تراشد، فردا زیادتَرش می کند... (صحیفه امام؛ ج: 14؛ ص: 18ـ 21)
آری امام خمینی (س) با درخواست هر سه کتاب سعدی به دنبال حکومتی اسلامی بودند، اما نه با قرائت الفاظ و نه با قرائت کینه پروری و توهین به دیگر مذاهب و نه با قرائت تکفیر و ارعاب و ریختن خون بی گناهان و نه با قرائت فرقه گرایی و ملی گرایی بلکه با اسلام ناب و حنیف و حکومتی بر پایه اخلاق قرآن.
متأسفانه بعد از رحلت امام، بعضی مردم را به قرائت الفاظ تشویق کردند و آنان را از مفاهیم قرآن دور نگه داشتند و به اسلام بدلی و دروغ و عهدشکنی و بداخلاقی و طلاق و اختلاس و ریاکاری کشاندند بقول سعدی :
کرامت جوانمردی و نان دهی است مقالات بیهوده طبل تهی است
و افرادی تهذیب نشده؛ همان کسانی که خواهان همکاری با امام به شرط حذف شهید دکتر بهشتی و شهید دکتر مفتح -به جرم توهین نکردن به مقدسات دیگر مذاهب- بودند؛ به میان عوام آمدند و با نبش قبور اختلافات تاریخی؛ به کینه پروری و توهین به مقدسات دیگر فرق پرداختند و دیگران را نه تنها به مقابله به مثل واداشتند بلکه به تکفیر شیعه کشاندند و هزاران شیعه بی گناه را به کشتن دادند و با ریختن خون به آسیاب استعمار جنگ کور شیعه و سنی را در کشورهای اسلامی به راه انداختند و سرانجام به القاعده و داعش رسیدند و جا زدند.
تنها راه درمان کشورهای اسلامی از این بیراهه ها؛ به تعبیر پیامبر اکرم (ص) بازگشت به سرچشمه یعنی محتوای قرآن و اسلام حنیف (بَلْ مِلَّةَ إِبْراهیمَ حَنیفاً) و به تعبیر مکرر امام خمینی (س) اسلام ناب به دور از اختلافات و فرقه گرایی؛ در سایه حکومتی اسلامی بر پایه عدالت و اخلاق است. همچنان که امام خمینی (س) در دوران انقلاب و هشت سال دفاع مقدس؛ جهادگرانی را با اخلاق ایثار و فتوت و جوانمردی پیامبر اکرم و ائمه (ع) تربیت کردند که در طول تاریخ بی نظیر بودند و آن همه پیروزی به ارمغان آوردند.
حکومت مستقیم مردم بر مردم
در اروپا و آمریکا بهترین نوع حکومت را حکومت مردم بر مردم می دانند، ولی منظورشان حکومت نمایندگان مردم بر مردم با قوانین بشری است، اما اسلام روش حکومت عالی تری دارد و آن حکومت قانون و مردم است. منظور از حکومت قانون؛ قوانین اسلام ناب با نظارت ولی فقیه و منظور از حکومت مردم حکومت مستقیم مردم بر مردم: با دانش همگانی؛ با وحدت و زیربنای اخلاقی؛ با مشورت در امور؛ با نظارت همگانی یا امر به معروف و نهی از منکر؛ با دفاع همگانی یا ارتش بیست میلیونی؛ و اقتصاد مردمی یا تکافل اجتماعی و... که آن را با این چند اصل عملی ساخته است:
حکومت مستقیم مردم با نظارت همگانی از نظرسعدی و امام خمینی (س)
وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَر (توبه، 71)
مردان و زنان با ایمان اولیای یکدیگرند (که یکدیگر را) امر به معروف و نهی از منکر می کنند.
براساس این آیه مردان و زنان با ایمان از جانب خدا به طور مستقیم بر یکدیگر ولایت دارند، و از این رو با نظارت همگانی امر به معروف و نهی از منکر می کنند، و از این رو پیامبر اکرم (ص) فرمود :
کسی که امر به معروف و نهی از منکر کند جانشین خدا در زمین و جانشین پیامبر و کتاب اوست، مردم همه باید خود را مسئول بدانند، امام خمینی (س) می فرمودند: ملت باید همه شان ناظر امور باشند، در مسایل سیاسی، در مسایل اجتماعی، در مسایلی که دولت عمل می کند اظهار نظر بکنند.
سعدی نیر مردم را به اصل و ریشه درخت و سلطان را به درخت تشبیه می کند :
رعیت چو بیخند و سلطان درخت
درخت، ای پسر، باشد از بیخ سخت
از آن جا که حکومت اسلام حکومت مردم و قانون است و همه مردم در قدرت، شخصیت، احترام و مسئولیت شریک و یکسانند و از نظر قرآن افراد با ایمان چه مرد و چه زن بر یکدیگر ولایت دارند (وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْض)، نظارت مردم با امر به معروف و نهی از منکر، مقرر شده و مسلمان کسی است که هرچه برای خود می خواهد، برای دیگران نیز بخواهد و هر چه برای خود نمی پسندد برای برادران و خواهران دینی خود نیز روا ندارد.
مارسل بوازار در کتاب [اسلام و حقوق بشر] می نویسد:
هیچ دیانتی به روشن بینی اسلام راه زندگی را به پیروان خود نیاموخته و احترام به قانون را تا این پایه توصیه نکرده است. این روح اطاعت از قانون و عشق به عدالت است که دیانت اسلام را به تأسیس جامعه ای هماهنگ واداشته و مسلمانانی را در خدمت به نوع و خیرخواهی تربیت کرده است، اسلام، [من فردی] را به [من اجتماعی] مبدل ساخته و مصلحت جامعه را بر سود شخصی برتری داده است.
سعدی، نیز به امر به معروف و نهی از منکر اهتمام فراوان می ورزد حتی آن را واجب می شمارد:
گر چه دانی که نشنـونـد بگـوی هر چه دانی ز نیک خواهی و پند
اما آن را منوط و مشروط به شرایطی می داند:
یک -داشتن قدرت و استطاعت برای واداشتن به کارِ واجب (نیکو) و بازداشتن از عملِ حرام (ناپسند) و در غیر این صورت، اکتفا به نصیحت:
گرت نهی منـکر بـرآیــد زدست نشاید چـوبی دسـت پایان نشست
وگردستِ قـدرت نـداری بگـوی کـه پاکیـزه گـردد به انـدرز خوی
چو دست و زبان را نمـاند مجال بـه هـمت نمـایـند مــردی رجال
دو -متصور نبودنِ عملِ به معروف یا پرهیزِ از منکر جز از طریقِ امر و نهی:
چو کاری بی فضـول مـن بـرآید مرا در وی سخــن گفـتن نشایــد
وگر بینم که نابیـنا و چـاه اسـت اگـر خـاموش بـنشینـم گناه است
سه -با اخلاق امر به معروف و نهی از منکر.
از دیدگاه سعدی، اخلاق در امر به معروف و نهی از منکر، تأثیر به سزایی در هدایت افراد به کارهای شایسته و بازداشتن آنان از فروغلتیدن در ورطۀ بدکاری و گناه یا خروج از آن دارد. در این زمینه، حکایت مَلِک زادۀ گنجه در بوستان حاوی نکاتی ظریف و عبرت انگیز است. در این داستان، سخن نهایی و پیام اصلی سعدی این است
که می توان با ملایمت، از دشمن دوست ساخت و با خشونت و شدت عمل دوست را به دشمن تبدیل کرد.
به نرمی ز دشمن توان کرد دوست چو با دوست سختی کنی دشمن اوست
بـه اخـلاق بـا هـر کـه بینـی بساز اگـر زیـر دسـت اسـت و گـر سـرفـراز
کـه ایـن گـردن از نـازکی بر کشد بـه گفتـار خـوش، و آن سـر انـدر کشد
بـه شیـرین زبـانی تـوان برد گوی کــه پیــوستـه تلــخـی بــرد تنـد روی
تـو شیـرین زبـانی ز سعـدی بگیر تـرش روی را گـــو بـه تـلـخـی بـمیـر
اخلاق امر به معروف و نهی از منکر از نظر امام خمینی (س)
از نظر امام توجه به روش نظارت بسیار حایز اهمیت است، زیرا اگر این فریضه به روش صحیحی انجام نگیرد نتیجه ای معکوس داشته و موجب تنفر و انزجار و قطع رابطه برادری خواهد گشت و از این رو امام خمینی (س) توصیه می کنند: کسی که امر به معروف و نهی از منکر می کند باید مواظب باشد که:
در راه آن مرتکب گناهی مانند دروغ، توهین و تحقیر نشود.
مانند طبیبی مهربان و پدری رئوف باشد.
رعایت مصلحت طرف را بکند.
از خودخواهی و خودستایی بپرهیزد.
قصدش تنها برای رضای خدا باشد.
خود را منزه از گناه و برتر از گناهکار نبیند.
چه بسا که گنهکار دارای صفات و اعمال نیکی بوده و نزد خدا محبوب تر باشد.
چنان چه بداند و یا احتمال دهد که امر به معروف و نهی از منکر با تکرار مؤثر است، تکرار واجب می شود.
حکومت مستقیم مردم با دانش همگانی
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ، خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَقٍ، اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ، الَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ، عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَم .(علق؛ 1 تا 5)
هر چه ملتی نسبت به مملکت خود آگاه تر باشد به همان اندازه بر کشورش حاکم است.
از نظر امام: عالم یک دانشگاهی است که انبیاء و اولیاء و تربیت شده های آن ها، معلم و سایر بشر دانشجوی آن هستند، و تمام دنیا باید دو طبقه باشند: یک طبقه معلم و استاد، و یک طبقه دانشجو و متعلم. وظیفه معلم هدایت جامعه است به سوی الله و وظیفه دانشجو تعلم همین معنی است، تا یک جامعه ای پیدا شود که همه متوجه خدای تبارک و تعالی و همه در راه او باشند.
نخستین و مهم ترین مسئله ای که مانع حکومت مستقیم مردم است، جهل و ناآگاهی اکثریت مردم هر جامعه می باشد و از آن جا که حیات استعمارگران بستگی به جهل و ناآگاهی مردم و ایجاد تفرقه میان آنان دارد، نمی توانند این مانع بزرگ را از بین ببرند؛ ولی اسلام که حکومتش ضد استعماری است، با از بین بردن جهل و ناآگاهی، حکومت مستقیم مردم را امکان پذیر می گرداند، برای این منظور اسلام تحصیل علم را بر همگان واجب گردانده و فرموده است:
طلب العلم فریضه علی کل مسلم (تحصیل علم بر هر مسلمانی فریضه است).
حکومت مردم با اقتصاد مردمی و تکافل اجتماعی
لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ (حدید، 25)
ما رسولان خود را با دلایل روشن فرستادیم، و با آن ها کتاب (آسمانی) و میزان (شناسایی حقّ از باطل و قوانین عادلانه) نازل کردیم تا مردم (خود) قیام به عدالت کنند.
از نظر امام خمینی (س): «مهم ترین وظیفه انبیا (ع) برقرار کردن یک نظام عادلانه اجتماعی از طریق اجرای قوانین و احکام است، که البته با بیان احکام و نشر تعالیم و عقاید الهی ملازمه دارد؛ چنان که این معنا از آیه شریفه به وضوح پیداست: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط»، هدف بعثت ها، به طور کلی این است که مردمان بر اساس روابط اجتماعی عادلانه نظم و ترتیب پیدا کرده، قد آدمیت راست گردانند و این با تشکیل حکومت و اجرای احکام امکان پذیر است. خواه نبی، خود موفق به تشکیل حکومت شود، مانند رسول اکرم (ص) و خواه پیروانش پس از وی توفیق به تشکیل حکومت و برقراری نظام عادلانه اجتماعی را پیدا کنند».(ولایت فقیه «حکومت اسلامی»، ص 70)
رمز موفقیت اسلام در اقتصاد مردمی
رمز موفقیت اسلام در حکومت مستقیم مردم از طریق اقتصاد مردمی و همیاری اجتماعی در این است که: در اسلام اقتصاد با عبادت و سیاست و اصول اعتقادی ارتباط و همبستگی عمیق دارد؛ چرا که هم در مسائل سیاسی و اقتصادی و هم در مسائل اقتصادی عبادت نهفته است؛ عبادتی که گذشته از جنبه های معنوی، زیر بنا و قوه اجرایی مسائل اقتصادی و سیاسی بوده و تأمین مسائل اقتصادی مقدمه و وسیلهای برای نیل انسان به هدف عبادت یعنی رسیدن به کمال است.
پیام اخلاقی، اقتصادی سعدی به حجاج
سعدی نیز تأکید می کند حاجی کسی است که هجرتش به سوی خدا و پیامبر باشد، نه به سوی تجارتی که از کسادی آن بیم دارد، یا افزدن ثروتی که به دست می آورد، آن چه حج را پذیرفته درگاه حق می سازد، آن است که حاجی، با دل و جانش روی به حج آورده باشد، نه با مال و مرکب و سرمایه اش!
سعدی می گوید: فقیر پارسایی در کاروان حجاز همسفرشان بود. یکی از امیران عرب صد دینار صدقه به او داد تا برای خودش یا هرکه را مستحق صدقه می داند، باشد. دزدانِ «بنی خفاجه» راه بر کاروان بستند و هرچه را از اموال و مرکب ها داشتند به تاراج بردند. ناراحت تر از همه بازرگانانی بودند که ثروت بسیار داشتند: «بازرگانان گریه و زاری کردن گرفتند و فریاد بی فایده خواندن.»
گرتضرّع کنی وگرفریاد دزد، زربازپس نخواهد داد
مگر آن درویش صالح که برقرار خویش مانده بود و تغیّر در او نیامده، گفتم: مگر معلومِ تو را دزد نبرد؟ گفت: بلی، بردند ولیکن مرا با آن الفتی چنان نبود که به وقت مفارقت، خسته دلی باشد. صدشان اصلاح باشد چون کسی که نیست خود را نیکو گرداند، خداوند آن ها را اصلاح نماید.
پیام اخلاقی، اقتصادی امام خمینی (س) به حجاج، 1364
«اکنون بازارهای کشورهای اسلامی مراکز رقابت کالاهای غرب و شرق شده است، و سیل کالاهای تزئینی مبتذل و اسباب بازی ها و اجناس مصرفی به سوی آن ها سرازیر است. و همۀ ملت ها را آن چنان مصرفی بار آورده اند، که گمان می کنند بدون این اجناس امریکایی و اروپایی و ژاپنی و دیگر کشورها زندگی نمی توان کرد، و مع الأسف مکۀ معظمه و جده و مشاهد مشرفۀ حجاز، مرکز وحی و مهبط جبرائیل و ملائکة الله، که باید به حکم اسلام بت های جنایتکار را در آن جا شکست و فریاد بر سر آن ها زد و از آن ها برائت جست، مملو از کالاهای بیگانگان و بازار برای دشمنان اسلام و پیامبر بزرگ -صلیالله علیه و آله و سلم- شده. کثیری از حجاج بیت الله الحرام که برای فریضۀ حج می روند و باید در آن مکان مقدس از توطئۀ بیگانگان به فریاد «یاللمسلمین» برخیزند، غافلانه در بازارها به جستجوی کالاهای امریکایی، اروپایی و ژاپنی پرسه می زنند، و دل صاحب شریعت را با این عمل، که با حیثیت حج و حجاج بازی می کند، به درد می آورند». (صحیفه امام؛ ج: 19؛ ص: 344)
حکومت مستقیم مردم بر مردم با مشورت
در قرآن سوره ای است به نام شوری که در آیه 38 آن می فرماید:
وَ الَّذینَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُوری بَیْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُون
و کسانی که دعوت پروردگارشان را اجابت کرده و نماز را به پا می دارند و امورشان در میانشان به مشورت گذاشته می شود و از آن چه روزیشان کرده ایم انفاق می کنند.
یکی از نشانه های حکومت قانون و مردم؛ احتراز از استبداد به رأی و اعتقاد به مشورت و رایزنی است. در این باب سعدی مشاورۀ با اصحاب عقل و ارباب دانایی را عین مصلحت و شرط لازم برای تصمیم گیری مناسب و مقرون به صواب می داند؛ چون به تعبیر وی هیچ رأی فردی نیست که بالاتر و صائب تر از آن رأیی وجود نداشته باشد.
ضمیر مصلحت اندیش هر چه پیش آید
به تجـربت بـزند بر مـحکِّ دانایی
اگر چـه رأی تـو در کـارهـا بلنـد بـود
بـود بلنـدتر از رأی هر کسی رأیی
حکومت جمهوری اسلامی مورد نظر امام خمینی (س) نیز از قرآن و رویه پیامبر اکرم (ص) و امام علی (ع) الهام گرفته و متکی به مشورت و پرهیز از استبداد است.
حکومت مستقیم مردم بر مردم با وحدت همگانی ازنظر سعدی و امام خمینی (س)
امام خمینی (س) بیش از هر چیز به وحدت مسلمانان جهان تأکید داشتند و می فرمودند:
« مسلمین به حسب دستور خدای تبارک و تعالی، «ید واحده» [اند] نه دو تا دست، ید واحدة علی من سواهم. همه مثل این که یک دست، باز دو دست هم نفرموده است؛ برای این که دو دست هم ممکن است این از این طرف برود، آن از آن طرف. نه، دست واحد، همه شان مثل دست واحد می مانند (صحیفه امام؛ ج: 12؛ ص: 406)
انـدریـن راه ار بـدانـی هر دو بر یک جاده ایم
واندرین کوی ارببینی هر دو از یک خانه ایم
عیب تست ار چشم گوهر بین نداری ورنه ما
هـر یـک انـدر بحـر معنی گوهر یکدانه ایم
سعدی
سعدی درباره وحدت می گوید:
پشّه چوپر شد بزند پیل را با همه تندی و صلابت که اوست
مورچگان را چو بود اتفّاق شیـر ژیـان را بـدرانـنـد پـوسـت
امام خمینی (س) نیز درباره منشأ اختلاف می فرمایند :
« سه نظر در عالم هست. یک نظری که از روی حُب، مطالعه می کند موجودات را یا بعض موجودات را و یک نظری که از راه بغض نظر می کند به همه چیز و یک نظر ثالثی که حُبّ و بغض در آن نیست و آزاد است. آن دو نظر، نظر اشخاصی است که آزاد نیستند. بزرگترین گرفتاری بشر و ماها این گرفتاری است که خودمان داریم و از ناحیه خود ما هست…
... انسان گمان می کند که من خودم هر چه می گویم از روی آزادی است و بی نظری، لکن اگر کسی یک همچو ادعایی کرد؛ این را نپذیرید. نمی تواند این انسان موجود آزاد از هواهای نفسانی و از حُبّ نفس- که منشأ همه گرفتاری هاست- آزاد بشود. مدّعی آزادی از این طور امور زیاد است، لکن واقعیت کم است. ممکن است که بسیاری از اشخاص حتی خودشان هم توجه نداشته باشند به این که بنده خودشان هستند، نه بنده خدا، خودشان هم خودشان را مبرّا و منزّه می دانند، و این برای همان حُبّ نفسی است که انسان دارد. این حُبّ نفس، تمام عیوب انسان را به خود انسان می پوشاند. هر عیبی که داشته باشد برای خاطر این حُبّ نفس، آن عیب را نمی بیند، و گاهی هم آن عیب را حُسن می داند. و تا انسان با مجاهدت ها و تبعیت از تعلیمات انبیا از این گرفتاری و عبودیت نفس خارج نشود، نه خودش اصلاح می شود و نه می تواند احکامی که می کند و رأی هایی که می دهد صحیح باشد» (صحیفه امام؛ ج: 14؛ ص: 8 -9)
در باب هفتم کتاب بوستان درباره برداشت های متفاوت از امور، چنین آمده است:
دو کـس بـر حـدیثی گمارند گوش از این تا بدان، ز اهرمن تا سروش
یـکـی پنــد گیــرد دگـر نـاپـسنـد نپـردازد از حـرف گیـری بـه پنـد
اگـر کنـج خـلـوت گـزینـد کسـی کـه پـروای صحبـت نـدارد بسـی
مذمت کنندش که زرق است و ریو ز مـردم چنـان مـی گریزد که دیو
وگـر خنـده روی اسـت و آمیـزگار عفیفـش نـدانـنـد و پـرهیـزگـار
حکومت مستقیم مردم بر مردم با جهاد و دفاع همگانی
در بـیـنش قرآنی امام خمینی (س)، هدف از جنگ، از بین بردن فتنه است. امام در برابر شعار مردم در دوران دفاع مقدس: جنگ جنگ تا پیروزی، یادآور شدند: (جنگ جنگ تا رفع فتنه، قرآن می فرماید: و قاتلوهم حتی لاتکون فتنة، همه بشر را دعوت می کند برای رفع فتنه).
سعدی در باره لزوم و فلسفه دفاع چنین می سراید:
شنیـدم کـه مـردی غـم خـانـه خورد کـه زنبـور بـر سقف او لانـه برد
زنش گفت از اینان چه خواهی؟ مکن که مسکین پریشان شوند از وطن
بشـد مـرد نـادان پـس کـار خـویـش گـرفتنـد یک روز زن را به نیش
زن بــیخــرد بـر در و بـام و کـوی همی کرد فریاد و می گفت شوی:
مـکـن روی بـر مـردم ای زن تــرش تو گفتی که زنبور مسکین مکش
کسـی بـا بـدان نیـکـویی چون کند؟ بـدان را تحمـل، بـد افـزون کند
سگ آخـر که باشد که خوانش نهند؟ بفـرمـای تـا استـخـوانـش دهند
چـو گــربــه نــوازی کبــوتـر برد چـو فـربه کنی گرگ، یوسف درد
امام خمینی (س) نیز معتقدند: جـهـاد در مـنـطق قرآن قانونی است خدایی و مقدس که از روی ناگزیری و برای اصلاح جـامـعـه و پدید آوردن جامعه ای توحیدی و رسیدن به صلح پایدار، تشریع شده است. در دید امام، جهاد ابتدایی ویژه روزگار حضور معصوم است، هدف از آن گـسترش توحید و یکتاپرستی است. این بخش از جهاد نیز به انـگـیزه جهان گشایی و رسیدن به مال و منال انجام نمی گیرد، بلکه رزمندگان برای هـدف های برتر، از جان و مال و آسایش خود می گذرند. جهاد مبارزه با شرک و چپاول اسـت.
دفـاع از حـقـوق انـسـانی انسان ها، به هدف آزاد کردن اندیشه ها از بند خـرافـات و چیرگی خدایگان گوناگون. پیام مسلمانان صدر اسلام به ملت های دیگر این بود: ما آمده ایم شما را از بندگی و بردگی خدایان و اربابان گوناگون نجات دهیم و بندگی خداوند یکتا را به شما هدیه کنیم.
دفـاع از سـتـمـدیـدگـان از دیـگر انگیزه های جهاد است. مبارزه با کسانی که انـسـان ها و جامعه های بشری را به بند می کشند و منابع اقتصادی و انسانی آنان را بـه یغما می برند و جهاد برای گسترش عدالت اجتماعی، پس از شعار توحید، مهم تـرین برنامه های پیامبران است. رسولان خدا برای نبرد با فرعونیان و قارونیان و سـتـمکاران، توده ها را بسیج کردند و با نبردهای خونین طاغوت های روزگار خود را برانداختند و مستضعفان را به حکومت نشاندند: تـمـام انبیا، از صدر بشر و بشریت برای این بوده است که جامعه را اصلاح کنند و فـرد را فـدای جـامـعه می کردند و خدای تبارک و تعالی می فرماید که انبیا را ما فـرستادیم، بینات به آن ها دادیم، آیات به آن ها دادیم، میزان برایشان فرستادیم (لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط). غایت این است که مردم قیام به قسط بکنند عدالت اجـتماعی در بین مردم باشد و دنبالش هم می فرماید: (وَ أَنْزَلْنَا الْحَدید) تناسب این چـیـست؟ تناسب این است که با حدید باید این ها انجام بگیرد. با بینات، با میزان و با حدید فیهِ بَأْسٌ شَدید.
تسامح دینی عامل جهانی شدن سعدی و امام خمینی (س)
تساهل و تسامح (Tolerance) به معنای سهل گیری و مدارا نمودن، نخستین بار در اروپای دوران رنسانس در زمینه ی مسائل دینی - مذهبی به وجود آمد و عبارت بود از آزادی انتخاب مذهب یا هر نوع آزادی در اظهار عقیده. دین اسلام نیز براساس تعالیم قرآن کریم و سیره رسول اکرم (ص) مدارا و تساهل را نسبت به پیروان سایر ادیان، توصیه نموده است. از این رو سعدی به عنوان شاعری مسلمان و دوستدار بشریّت اوضاع نابسامان کشور را که ناشی از حملات مغول و ظلم و جور امرا و حکّام بوده است، در گلستان به تصویر کشیده و به ارایۀ جامعه آرمانی برای تسکین آلام هموطنان خود در بوستان پرداخته است. از این رو در لابلای کلام سعدی ویژگی بارز اندیشۀ او را تحت دو عنوان بسترها و محورهای تساهل و تسامح می توان دید و بر این اساس می توان سعدی را شاعری متساهل و مداراگرا نامید.
تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُم مَا کَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُواْ یَعْمَلُونَ (بقره؛ 141)
آنان امتی بودند که درگذشتند، آن چه آن ها کردند برای خودشان و آن چه شما کردید برای خودتان است و شما را از آن چه آن ها می کردند نپرسند.
تو خاموش، اگر من بِهم یا بـدم
کـه حمّـال سـود و زیـان خـودم
کسی را به کردار بد کن عذاب
که چشم از تو دارد به نیکی ثواب
سعدی
پیامبر(ص) فرمود: بُعثت بالحنیفیة السمحة (من به حنیفیّت آسان گی رمبعوث شده ام.) (کافی؛ ج:5؛ص:292) باب الضرار.
در واقع، مشکل و مانع اصلی تسامح وتساهل این است که انسان هنگام قضاوت دربارة خود و متعلقاتش -اعم از فرزندان، اندیشه ها، باورها، و غیره- غالباً در معرض نوعی پیش داوری جانب دارانه و «تصور کمال» قرار می گیرد که سعدی از آن به «پردة پندار» تعبیر کرده است:
نبیند مدعی جز خـویشتن را
کـه دارد پـرده پـنـدار در پـیـش
گرت چشم خدابینی ببخشند
نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش
در باب هشتم گلستان، سعدی، ضمن داستان منازعة مسلمان با یهود، این پیش داوری و حب نفس آدمی را با شیوایی و رسایی بیشتری توصیف کرده است، به کلام سحرآسای او توجه کنید:
یکی جـهود و مسلمـان مناظـرت کـردند
چنان که خـنده گرفت از حـدیثِ ایشانم
بطیره گفت مسلمـان گر این قبـالـة مـن
درست نیسـت خـدایـا جـهـود میـرانـم
جهود گفت: به تورات مـی خورم سوگند
وگر خلاف کنم همـچو تـو مسـلمـانـم
گـر از بسیط زمین عقـل منـعدم گـردد
به خـود گمـان نبرد هیچ کس که نادانم
«لَا یَنْهَاکُمُ الله عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُم مِن دِیَارِکُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ الله یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» (ممتحنه، 8)
اسلام، به مسلمانان دستور داده است که حتی کسانی که از لحاظ دین و عقیده، بر خلاف شما هستند با آن ها خوبی کنید.
شنیـدم کـه یـک هفته ابن السبیل
نیـامـد بـه مهمـان سـرای خـلیل
ز فرخنده خویی نخوردی به گاه
مـگــر بـیـنـوایـی درآیـد ز راه
بـرون رفت و هر جانبی بنگرید
براطراف وادی نگـه کـرد و دید
بـه تنهـا یـکی در بیـان چو بید
سر و موش از برف پیـری سپید
بـه دیـدارش مرحبـایی بـگفت
به رسم کریمان صلایــی بگفت
کـهای چـشم هــای مــرا مــردمـک
یکی مردمی کن به نان و نمک
نَعَـم گفـت وبرجَست و برداشت گام
کـه دانـست خُلقـش علیـه السلام
رقـیـبـان مـهـمـان سـرای خـلـیــل
بـه عـزت نشـانـدنـد پیـر ذلـیـل
بفـرمـود و تـرتیـب کـردنـد خـوان
نشستنـد بـر هـر طـرف همـگنـان
چـو بسـم الله آغـاز کـردنـد جمــع
نیـامـد زپیـرش حـدیثـی بـه سمع
چنیـن گفـت ای پیـر دیـرینـه روز
چو پیران نمی بینمت صدق و سوز
نـه شـرط اسـت وقتـی کـه روزی
خوری که نام خداوند روزی بری؟
بـگفتـا نگیـرم طـریقـی بـه دسـت
کــه نشـنیـدم از پیـر آذرپـرسـت
بـدانـسـت پـیـغـمـبـر نیـک فـال
کـه گبـرسـت پیـر تبـه بـوده حال
به خواری براندش چو بیگانه دید
کـه منـکـر بـود پیـش پـاکـان پلید
ســروش آمـد از کـردگـار جلیل
بـه هیبت مـلامت کنان کای خلیل
مَنَش داده صد سال روزی و جان
تـو را نفـرت آمـد از او یـک زمان
گر او می بـرد پیش آتـش سجـود
تو با او پس چرا می بری دست جود
تسامح دینی عامل جهانی شدن امام خمینی (س)
امام خمینی (س) نیز معتقد بودند که اگر مسلمانان جهان از حصارهای فرقه ای که بعد از پیامبر اکرم (ص) به دور خود کشیده اند آزاد سازند، و به سوی اسلام ناب محمدی باز گردند، از کثرت فرق و مذاهب فقهی و کلامی به وحدت می رسند و در می یابند که خداوند یک دین بیشتر ندارد و آن دین حنیف اسلام است، و ما نباید با دیدگاه های مختلف فقهی و کلامی مجتهدین را وسیله ای برای تقسیم اسلام به فرق گوناگون قرار دهیم، و آن گاه به نفی اسلام یکدیگر بپردازیم همچنان که بنی اسرائیل دین حنیف ابراهیم را به صورت دو دین یهود و نصاری تقسیم کردند، و هر کدام دیگری را بی اساس خواندند در حالی که هر دو دسته کتاب آسمانی را می خواندند.
وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْءٍ وَ قالَتِ النَّصاری لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتاب. (بقره، 113)
خداوند می فرماید کسانی که نمی دانند سخنی مانند سخن اینان می گویند: قالَ الَّذینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِم
همین طور امام خمینی (س) با تقسیم کردن مسلمانان به فرقه های گوناگون، به طوری که در برابر یکدیگر باشند مخالف بودند و همواره از مسلمانان جهان می خواستند با کنار گذاشتن این حصارهای تعصب فرقه ای همگی به اسلام ناب محمدی باز گردند و در دیدار با علمای مذاهب اسلامی فرمودند:
« یک دسته از مسلمانان شیعه هستند و یک دسته ای از مسلمانان سنی، یک دسته حنفی و یک دسته ای حنبلی و دسته ای اخباری هستند؛ اصلًا طرح این معنا، از اول درست نبود.
در یک جامعه ای که همه می خواهند به اسلام خدمت کنند و برای اسلام باشند، این مسائل نباید طرح شود. ما همه برادر هستیم و با هم هستیم؛ منتها علمای شما یک دسته فتوا به یک چیز دادند و شما تقلید از علمای خود کردید و شدید حنفی؛ یک دسته فتوای شافعی را عمل کردند و یک دسته دیگر فتوای حضرت صادق را عمل کردند، این ها شدند شیعه، این ها دلیل اختلاف نیست. ما نباید با هم اختلاف و یا یک تضادی داشته باشیم، ما همه با هم برادریم. برادران شیعه و سنی باید از هر اختلافی احتراز کنند» (صحیفه امام؛ ج: 13؛ ص: 54)
درس تسامح دینی امام به متعصبین
اوایل انقلاب برخی از متعصبین روحانی نما آمدند پیش فرزند آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی، دکتر مهدی حائری، ایشان از دوستان قدیم امام بودند که سال ها رفته بودند کانادا و در دانشگاه های کانادا و امریکا تدریس می کردند، ایشان وقتی برگشته بودند متعصبین روحانی نما با توجه به این که ایشان دوست قدیمی امام هستند و برای ایشان احترام قائل بودند و گوش به حرف هایش خواهند داد پیغام فرستادند و گفتند ما حاضریم بیاییم با شما همکاری کنیم، کمک کنیم اما به شرط این که برخی از این افرادی که دور و بر شما هستند را کنار بگذارید.
امام از آقای دکتر مهدی حائری پرسیده بودند که منظور آنان کی هست؟ گفته بودند آقای دکتر بهشتی و دکتر مفتح.
دکتر مفتح سفری به مصر رفته و با شیخ الازهر دیدار کرده بودند. شیخ الازهر به ایشان گفته بود که ما به مقدسات شما توهین نمی کنیم، بلکه احترام می گذاریم شما هم به مقدسات ما توهین نکنید. شهید مفتح وقتی به ایران برگشته بود همین مسأله را با علما درمیان گذاشت که شیخ الازهر این را گفته و این حرفش درست است، ما چرا توهین بکنیم بعضی از سخن ایشان ناراحت شده بودند. این را به دکتر حائری بیان کردند که شما این پیغام ما را به امام برسانید که ما حاضریم با شما همکاری بکنیم به شرطی که این دو را کنار بگذارید. ایشان هم خدمت امام می آید و بیان می کند که برخی از علمای تهران چنین پیغام داده اند. امام با سکوتشان بیان می کنند که این حرف و تقاضای شما درست نیست، که شما افرادی را کنار بزنید و با نفی دیگران بخواهید خود را اثبات بکنید، و این درس بزرگی بود.
تسامح عرفانی امام
امام خمینی (س) که این همه راجع به وحدت اسلامی، وحدت امت بحث می کردند، بیشترش جنبه عرفانی داشت. یعنی ایشان قصدشان یک تاکتیک سیاسی نبود که بگویند ما الآن سیاست مان اقتضا می کند که ظاهراً بگوییم وحدت، بلکه ایشان از بعد عرفانی توجه داشتند به این که بایستی ما به محتوای اسلام ناب توجه بکنیم، نه الفاظ و ظروف و اصطلاحات. اگر ما نگاه بکنیم به این ظواهر و ظروف، به نظر می آید که این ها چقدر با هم تفاوت دارند، اما ایشان می فرمودند که ما بایستی خوب بفهمیم که طرف مقابل ما چه گفته است. مثلاً در بحث موسیقی برخی ها طعنه می زدند به افرادی مثل مرحوم فیض کاشانی، می فرمودند که ما به جای این که بیاییم بنشینیم طعنه بزنیم به این ها، برویم بفهمیم این ها چه گفتند. اگر خوب بفهمیم، متوجه می شویم که آن ها حرفشان بی ربط نیست، آن ها حرفشان مستند به دلایلی است و آن چیزی که شما فکر می کنید نیست. ایشان خیلی به این گونه مسائل عنایت داشتند. یعنی اگر انسان توجه بکند به محتوا، متوجه می شود که همه با هم موافقند، همه یک چیز می خواهند و گاهی وقت ها مثال می زدند به این داستان عنب، انگور و...که چگونه در اثر این اختلاف الفاظ این ها؛ اما وقتی که رسیدند به محتوا دیدند همه شان خواهان یک چیز بودند همه شان انگور می خواستند.
مشت بر هم می زدند از ابلهی
پُر بدند از جهل و از دانش تهی
تسامح امام نسبت به مذاهب اسلامی
امام این مسأله را حتی با علمای اهل سنت در میان گذاشتند. می فرمودند که این تقسیم اسلام به اسلام شافعی، مالکی، حنبلی، حنفی، جعفری و....این ها از اصل غلط است. چون طبیعی است در مسائلی که نص صریحی وارد نشده یک عده رفتند دنبال این مجتهد به فتوای وی عمل کردند، و یک عده رفتند دنبال آن مجتهد به فتوای آن عمل کردند. مثل الآن که شیعیان هرکدام از یک مرجعی تقلید می کنند و نباید با هم اختلاف داشته باشند، نباید اسلام را تقسیم بکنند. امام می فرمودند که این تقسیمات اصلاً غلط است؛ یعنی این به خاطر آن روحیه عرفانی ایشان بود و لذا در هیچ یک از صحبت هایشان کلمة تقریب را به کار نبردند. همه اش کلمة وحدت را مطرح می کردند یعنی امام فراتر از تقریب را در نظر داشتند به خاطر چی؟ به خاطر روحیة عرفانی.
ایشان معتقد بود که ما نباید اختلاف های فقهی را وسیلة تخاصم قرار دهیم. هرکسی به مذهب خودش باشد، اما بیاییم در مشترکات با هم تفاهم داشته باشیم. امام با آن بُعد عرفانی که داشتند می فرمودند همة مسلمانان جهان دنبال کمال هستند، دنبال گفتة خدا و پیغمبر هستند و این مسائل نباید وسیلة تخاصم و جدایی باشد. نبایستی این مذاهب و فِرَق را در مقابل اصل دین و حقیقت اسلام قرار بدهیم. یا در برابر شریعت الهی قرار بدهیم. ایشان به شدت با این مسائل مخالف بودند.
نمونه عملی تسامح امام خمینی (س)
خاطره ای را هم آقای مولوی اسحاق مدنی از علمای احناف برایم نقل کردند، ایشان می گفتند که من و چند نفر از طلبه های جوان اهل سنت با یک شوق و ذوقی از سیستان و بلوچستان آمدیم که خدمت امام برسیم. روی سادگی خودمان که اطلاع چندانی نداشتیم وقتی رسیدیم به تهران گفتند ماه رمضان است و امام اجازه ملاقات به کسی نمی دهند. ایشان می گفتند که ما در عین حال رفتیم جماران و گفتیم ما آمده ایم برای دیدار امام. گفتند ایشان ملاقاتی ندارند گفتم درست است اما ما از راه دور آمدیم، از سیستان و بلوچستان و نمی دانستیم، شما این را به امام بگویید، اگر پذیرفتند ما چند لحظه خدمتشان برسیم. این را به اطلاع امام رسانده بودند. با این که سابقه نداشت امام در ماه رمضان به کسی اجازة ملاقات بدهند، فرموده بودند: بگویید بیایند.
ما چند نفر از طلاب اهل سنت خدمت امام رفتیم. امام با لطف و صفا و مهربانی با ما برخورد کردند و این برخورد امام و سیمای نورانی ایشان باعث شد که اصلاً ما را متحول بکند.
ایشان از آن به بعد با یک اخلاصی در خدمت انقلاب بود و چندین نوبت نماینده مجلس و بعد از آن مشاور رئیس جمهوری های متعدد شد و عضو شورای عالی مجمع تقریب و الآن نائب رئیس مجمع جهانی تقریب است، که به خاطر همان برخوردی که امام داشتند، برخورد مهربانانه که نشانگر سماحت امام بود.
نمونه عملی تسامح امام نسبت به سایر ادیان
پیام امام خمینی (س) در آغاز سال مسیحی 1980 میلادی به مناسبت فرا رسیدن سالروز میلاد حضرت مسیح (ع) خطاب به مسیحیان ایران و جهان:
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
یا ایُهَّا الَّذینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامینَ لِلَّهِ شُهَداءَ بِاْلقِسْطِ وَ لا یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَئانُ قَومٍ عَلی الّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ اقْرَبُ لِلتَّقْوی وَ اتَّقُوا اللَّهَ انَّ اللَّهَ خَبیرٌ بِما تَعْمَلُونَ خوشا به حال آنان که گرسنه و تشنه عدالتند؛ از آن رو که سیر نخواهند شد. (انجیل متی) خوشا به حال آنان که از بهر عدالت زحمت می کشند؛ به سبب آن که مملکت آسمانی از آن هاست. (انجیل متی).
عید سعید میلاد مسیح پیامبر عظیم الشأن، که برای طرفداری مظلومان و برقراری عدل و رحمت مبعوث، و با گفتار آسمانی و کردار ملکوتی خود ظالمان و ستمکاران را محکوم، و مظلومان و مستضعفان را پشتیبانی فرمود، بر ملت های مستضعف جهان و ملت مسیح و مسیحیان هم میهن مبارک باد. هان! ای پدران کلیسا و روحانیان تابع حضرت عیسی، بپاخیزید و از مظلومان جهان و مستضعفان گرفتار در چنگال مستکبران پشتیبانی کنید، و برای رضای خدا و پیروی دستور حضرت مسیح یک بار هم ناقوس ها را در معابدتان به نفع مظلومان ایران و محکوم نمودن ستمگران به صدا درآورید (صحیفه امام؛ ج: 11؛ ص: 375)
منبع: حکومتی بر اساس اخلاق (یادها37) خاطرات حجت الاسلام والمسلمین دکتر عبدالکریم بی آزار شیرازی
.
انتهای پیام /*