ـ حضرت امام ـ سلامالله علیه ـ چگونه توانست فقه شیعه را با پویایی و تحرک با حفظ همه معیارهای فقه سنتی در متن جریانهای سیاسی مطرح کرده و حقانیت آن را به اثبات برساند؟
بسمالله الرحمن الرحیم
معنای پویایی و تحرک فقه شیعه عبارتند از این که آن مواردی از فقه که مربوط است به جهاتی از زندگی که این جهات از زندگی با زمان پیش میرود و یا متحول میشود، دگرگون میشود، مسائلی موضوعش از بین میرود و مسائل دیگر پدید میآید و چون فقه علمی است باید نیازهای انسان با در نظر گرفتن شرایط، مقتضیات محیط، زمان، مکان مکلف و سایر جهاتی که اینها در موضوع حکم عرض شدهاند پاسخگوی نیازهای روز باشد طبعاً نمیتواند فقه یک فقه متحجر، ایستا و بدون تحرک باشد، مسائلی در دوره مثلاً ده قرن پیش از این بوده، معمول بوده، مثل کفندزدی و در آن روز فقه این مسأله را پاسخ گفته از نظر فقهی، نه از نظر پیشگیری. جرم این کفندزد حکمش در اسلام چیست؟ آیا قطعیت دارد، ندارد، حرز معتبر است، معتبر نیست، نصاب معتبر است، معتبر نیست.
مطالب باید که باشد، آن وقت الان در دنیا دیگر کفندزدی معمول نیست. پس از انقلاب تا امروز در تمام ایران یک بار هم در هیچ کوره دهی این مسأله اتفاق نیفتاده است. این فقط ذهنیت دارد. اما الان یک چیز دیگری که پیش آمده جنازهدزدی است که سابق نبود. الان جنازه را میدزدند. جنازههایی را میروند از بعضی مناطق بیرون میآورند. جنازهای نهصد ساله، هشتصد ساله، هزار ساله که پوسیده نشده و در همان جا مانده. به قیمت بسیار گزافی در خارج اینها را میخرند و میخواهند ببینند آیا این یک مسأله معنوی است یا یک مسأله فیزیکی و باید علتش را پیدا کرد. حالا یک دسته افتادهاند به جان امامزادههای قدیم که آنجا را بکنند و جنازه را بدزدند. حالا باید جواب بدهید آیا این سرقت است؟ خیانت است؟ این داخل کدام یک از عناوین است.
آیا از احکام فساد است؟ حکمش قطع است؟ حکمش قتل است؟ شرایط سرقت در اینجا معتبر است یا نیست. اگر فقه پویا نباشد شما در کتابهای فقهی هر چه بگردید نمیتوانید پیدا کنید این تنها از نظر موضوع نیست، حکم متناسب با موضوعش. جنازه مال است؟ مال بودن معتبر نیست؟ در جنازه میشود حد نصاب حساب کرد؟
مثال دیگر: سابق پول دِرهم بوده، دینار بوده در صدر اسلام، تقریباً اواخر سال قبل از آن هم که جنس بوده از قبیل شتر و امثال اینها اینها به جای پول بوده در آنجا امور مالی را با پول فلزی و درهم و دینار مقایسه میکردند. مثلاً در دزدی میگفتند یک چهارم یک دینار، دینار یعنی طلای مسکوک. بعضیها حتی رایج بودن را هم قید کردند و گفتند اگر به مقدار یک چهارم رسید قطعیت دارد. الان پول، پول کاغذی است. پول تحریری است اصلاً پول تحریری یک شماره است در بانک. پول کاغذی یک تکه کاغذ است. نه درهم دارد نه دینار، نه طلا هست و نه نقره.
حالا ما باید مثال دزدی را با چه مقایسه کنیم؟
اگر چقدر شد این قطعیت پیدا میکند؟ چقدر نشد، قطعیت نمیآورد. فقه باید پاسخ این را بگوید شما اگر این را به یک قاضی بگویید مقدار ربع دینار، قاضی نمیفهمد مقدار ربع دینار چقدر است. آیا ما میتوانیم بگوییم دینار هیجده نخود طلاست و طلا هم هیجده نخود است دینار شرعی. آن وقت طلا هم. پس بنابراین یک چهارم نخود طلای خوب، مسکوک نیست این شمش است. قید کردند باید مسکوک باشد. تازه بعضیها مسکوک هم نمیگویند، میگویند باید رایج باشد. حتی تصریح کردند که اگر با طلای شمش بخواهید مقایسه کنید، غلط است. فقه باید پاسخ این را بگوید. بگوییم اگر دینار نیست قیمت دینار را بدهید. چیزی که نیست قیمت ندارد. چه قمیتی دارد. یا قیمت گزافی دارد ـ قیمت یا سکه بودن را لغو کنند فقط طلا بودنش را حساب کنند. این را میگویند پویا، معنای پویا و متحرک است. یعنی فقه در هر دوره باید پاسخگو باشد، بعضی از چیزها بحث جدید نمیخواهد مثل بحث عبادات و نماز که دیگر فرقی نکرده است ولی نماز در قطبین چطور است این را هم باید پاسخ بدهد. نماز در آن طرف کره که نسبتش از اربع جهات به کعبه یکی باشد رو به چه طرفی است کسی که با قمر مصنوعی در ماه میباشد در نماز باید به چه طرفی بایستد. یک همچنین مسائلی هم در عبادات مطرح است. اما این موارد استثنایی است. اما در امور مالی، در امور جزایی، در امور معیشتی که فقه به همۀ اینها نظر دارد نسبت به زمان و مکان باید در نظر گرفت. خوب این معنای پویایی و تحرک. آن وقت اینکه میگوییم با معیارهای فقه سنتی این یعنی چه؟ چون در کلمات امام هر دو با هم واقع شده هم از آن طرف گفته جواب این مسائل گفته شود پس باید پویا باشد هم گفته معیارهای فقه سنتی باشد معنای این که معیارها باید فقه سنتی باشد این است مدارکش باید همان مدارک باشد. منابع باید همان منابع باشد. منظور از منابع همین ادله اربعه است. ما که قرآن را نمیتوانیم اضافه کنیم یا کم کنیم. حدیث را نمیتوانیم اضافه یا کم کنیم عقل را همچنین. معنای آن یعنی منابع همان منابع و روش استدلال هم همان روش استدلال است. سابق میگفتند ظواهر حجت است، امروز ما بگوییم ظواهر حجت نیست. سابق میگفتند حمل عام بر خاص میشود امروز ما بگوییم نه خیر نمیشود. آیا اگر مرجع نداشته باشد مقتضای قاعده تساقط است یا تغییر. معنای اینکه معیارها سنتی باشد یعنی اینها منابع همان منابع است روش استدلال همان روش استدلال است. موضوعات مستحدث است. زاویه دید هم فرق کرده این سؤال را باید اصلاً این جور سؤال کرد و الا یک سؤال مجملی است هر کس نسبت به مذاق خودش آمده یک جور معنا میکند آن وقت امام چگونه توانست این کار را بکند حالا دیگر بعد از آن که سؤال معلوم شد، پیداست. امام در جریان روز قرار گرفته بود. موضوعات مستحدثه مرتب از امام سؤال میشد خودش یک فقیه عالیقدر بود. منابع را میشناخت روش را هم میشناخت.
موضوعات مستحدثه را هم میشناخت موضوعات عتیقه را هم که الان در خارج نیست، میشناخت لذا میگفت آن اجتهاد معمول یعنی یک فقهی که با این منبع با این روش اما موضوعاتش مربوط است به هزار سال پیش از این، به نهصد سال پیش از این، به هزار و دویست سال پیش از این، پاسخگو نیست. منبع همان باشد. روش هم همان باشد موضوع را باید از زمان و مکان و مقتضیات زندگی بگیرد. اما چگونه توانست؟ اصلاً چگونه توجه پیدا کرد؟ پیداست فقیهی که در یک گوشهای در یک زاویهای نشسته تمام سر و کارش با کتاب است کتابها هم مربوط است به چند و چندین قرن پیش از این از موضوعات مستحدثه خبر ندارد و نیاز روز. یک دسته دیگر هم راجع به موضوعات روز خبر دارد اما فقیه نیستند آنها هم فقه را از جیبشان درمیآورند از آستینشان در میآورند. نه منبع میشناسد و نه روش. او خیال میکند آدم هر چه به عقلش رسید آن میشود جواب مسأله. اینکه میگفت فقه سنتی باشد یعنی به منابع و روش دست نزنیم آن که میگفت فقه سنتی باشد یعنی به منابع و روش دست نزنیم آن که میگفت فقه را پویا کنیم یعنی نیازهای روز را باید جواب بگوییم. چگونه امام توانسته بود این جور بشود طبیعی است فقیه بود و هم مردی بود که در اوضاع و در جریانات روز وارد بود.
ـ به نظر شما مقصود حضرت امام ـ سلامالله علیه ـ از جریانهایی مانند متحجران مقدس نمایان، مرفهین بیدرد و... چه قشری از عناصر درون حوزه بوده است و چگونه میتوان حوزه را از اینگونه اندیشههای انحرافی مصون داشت و زمینه را برای ایجاد تفکر اسلام ناب محمدی در حوزهها آماده ساخت؟
ـ مقصود امام از این گفتهها روشن است و هیچ احتیاجی ندارد من و امثال من بیاییم این جملات امام را به سلیقه خودمان تفسیر کنیم و الا حرف امام دیگر نمیشود، حرف من میشود پیداست متحجران یعنی آنهایی که از اوضاع روز هیچ اطلاعی ندارند. ریشهها را نمیشناسند دردها را نمیشناسند دیدشان یک دید کوتاهی است ظواهر چیزها را میبینند؛ آدم را خلاصه شده در این میبینند شرایط زندگیشان طوری بوده، مقتضیات زندگیشان طوری بوده اینجور شده حالا یا قاصر بوده یا مقصر ما کاری به اینها نداریم. اینها معمولاً با هر حادثه جدیدی مخالفند با انقلاب مخالفت میکنند یک روز با گوجه فرنگی اینها مخالفت میکردند میگفتند گوجه فرنگی مال ارمنیهاست یک روز با برق مخالفت میکردند میگفتند در این برق شیطان جریان دارد، برای اینکه خود به خود چراغ بدون نفت روشن نیست یک روزی با این کفشهای گالش مخالفت میکردند میگفتند نعلین بهتر است یک روز هم با لولهکشی مخالفت میکردند میگفتند احکام آب قلیل از بین میرود که اگر شما لولهکشی کردید حکمش همیشه دیگر هم حکم کر و جاری پیدا میکند و... اینها یک دستهای بودند و چون بعضی از اینها شاید هم مقدس بودند مقدس منظورم این است یعنی اهل دعا، اهل زیارت و سر به زیرند یعنی وقتی که صحبت میکند با لحنی آرام صحبت میکنند بیشتر استغفرالله میگویند بیشتر لاالهالاالله میگویند و آه میکشند. این جور چیزها میشود مقدسمآب و فکر او عمل دارد آن عمل او جذبه دارد فکر او مسموم است و خطرناک است انسان هم اگر در کنار اینها قرار گرفت فریفته ظاهرشان میشود زاهد که هست عابد هم که هست. مالک زبانش هم که هست. تند هم که حرف نمیزند عفو هم که دارد ما کجا، دنیا کجا. اصلاً دنیا را یک جور دیگر معنی میکند خیال میکند مبارزه با شاه، دنیاست. خیال میکند به فقیر پول دادن، دنیاست. و امثال اینها. اینها متحجر هستند اینها مقدسمآب هستند. مرفهین بیدرد هم اینها یک بلای خانمانسوز دیگر جامعه هستند آنها اینجوری نیستند. آنها پول را میشناسند ثروت را میشناسد، زندگی را میشناسد،کیف را میشناسد،سفر را میشناسد، منتها برای خودش میخواهد، اینها خوب هستند اما برای خود اما اگر برای دیگری بود فوراً میگوید خلاف شرع است حرام است برخلاف موازین حق است اینها را از کجا آورده؟ و او را دزد میکند یا خودش یا پدرش دزد است اما برای خودش روا میداند. اینها مرفهین بیدرد هستند حالا فرق نمیکند این درون حوزهای باشد یا بیرون حوزهای باشد. البته اینها بیرون حوزهایش بیشتر از درون حوزهای است اما آن اوایل درون حوزهای بیشتر بود اینها فرق میکند هر کدام مثل یک حیوانات کثیفی هستند که در یک محیط خاصی اینها رشد میکنند این مرفهین بیدرد در محیط حوزه کم رشد میکنند اگر هم بخواهند رشد کنند باید زیر پوشش باشد اما مقدسمآبان و متحجران در حوزه بهتر رشد میکنند و در خارج حوزه هم هستند اما کم هستند آنجا هم باید بالاخره زیر پوشش باشند و الا مردم دیگر اینجور چیزها را حالا خیلی نمیپسندند نه به درد دنیا بخورد نه به درد آخرت. حضرت امام(س) میفرمودند از هر دوی اینها بر حذر باشید میگفت هر دوی اینها خطرناک هستند. چگونه میتوان حوزه را از اینگونه اندیشههای انحرافی نجات داد؟ جوابش بسیار سخت است، حضرت امام ـ رضوانالله تعالی علیه ـ در هیچ مسألهای مثل این مسأله محتاط نبودند. در تمام مسایل از اول انقلاب. ایشان این معنا را نگه داشت در آن وقتش که دیگر لازم بود، بگوید بیان نمودند. برای اینکه این کسی که میخواهد در مقابل این فکر بایستد آخر این طرز فکر طرفداری دارد. اینطور نیست که بیطرفدار باشد و قدرت آن هم قدرت نظامی نیست. بمب و موشک نیست. قدرت قدسی است. تقواست به عنوان متقی به عنوان مظلومنمایی، به عنوان حق میآید و در جلو میایستد لذا بسیار مشکل است البته تاریخ عوض میکند. این حرفها که امروز در سؤال قرار میگیرد قبل از انقلاب اصلاً در سؤال هم قرار نمیگرفت آنهایی که امروز دنبال این فکرها هستند آن روز اصلاً در طرف مقابل بودند این تدریجاً اوج گرفت و غیر از این دیگر راهی نبود شما ببینید همیشه در حوزهها آنهایی که طرفدار یک چنین فکری یا امثال آن بودند همیشه در اقلیت بودند و الان هم در اقلیت هستند البته رو به گسترش است و آن فکر دیگر رو به انقراض است و این رو به انبساط، و الا شما قبل از انقلاب را فکر کنید افرادی که اینجورها را دنبال میکردند خیلی انگشتشمار بودند.
و اما اینکه اسلام ناب محمدی در مقابل اسلام امریکایی این مسأله بسیار عمیقی است، میدانید که اسلام یک تاریخ بسیار مفصلی را پشت سر گذاشته چهارده قرن و در این قرون اسلام مخصوص یک منطقه یا یک فرهنگ یا یک محل نبوده است. در دست عرب بوده، در دست ترک بوده، در دست عجم بوده در دست ایران بوده با فرهنگهای مختلف و سلیقههای مختلف، سنتهای مختلف. اسلام در آنها اثر گذاشته و آنها نیز در اسلام اثر گذاشتند یک ذره هم از اسلام نه ساییده شده نه رویش رفته و نه رویش آمده و نه از بین رفته. بنیامیه آن مدت طولانی با اسلام بازی کردند و شاهها و حکومتها و سیاستها. بنیعباس هم همین کار را کردند حال خداوند قول داده (انا نحن ترکنا الذکر و انا له لحافظون)، اصلش درست است اما آدابش همین جوری نیست تبلیغاتش همین جوری نیست پس اگر نیست این همه فرق در اسلام از کجا درست شده همهشان حق هستند؟ ما که میگوییم. آنهای دیگر هم که به نام اسلام است پس اسلام انحرافی است، اسلام مستقل یکی است؟
جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
خصوصاً بازیهای سیاست که در اسلام است اینکه میگویند شاه سایه خداست در روی زمین این یک انحراف است که سیاست به وجود آورده است شاه را سایه خدا میداند که اگر کسی به شاه جسارت کرد به سایه خدا جسارت کرده است. پیغمبر سایه خدا نیست، امام معصوم سایه خدا نیست اما شاه شرابخوار سایه خداست. این چه خدایی است؟ ببینید این یک انحراف سیاسی است دین از سیاست جداست این یک اصل سیاسی است این را سیاست آورده است. اسلام که آمده جنگ دارد، صلح دارد، حکومت دارد، ولایت دارد، معیشت دنیا دارد، قوانین جزایی دارد، اما حکومت ندارد.
اینها از آن حکومت است. اگر اسلام حکومت ندارد، سیاست ندارد، قوانین جزایی را میخواهد چه کار کند؟! قوانین اجتماعی را میخواهد چکار کند؟! این اصلاً احتیاج به دلیل و برهان ندارد اما این را آنچنان مثل روغن آب کرده توی حلقوم ما ریخته بودند. آن روزی که مدرس میگفت سیاست ما دیانت ما و دیانت ما سیاست ماست، یک دومی نبود بگوید احسنت، راست گفتی. حالا سیاست حاکم بر دنیا سیاست امریکاست. یک روز سیاستهای محلی بازی میکند با اسلام مثل بنیامیه و غیره و امروز سیاست یک ابرقدرت مثل امریکا که یک سیاست حاکم است، آن سیاستی که میآید نفت ببرد آن سیاستی که میآید خلیج فارس را تسخیر کند آن سیاستی که اگر مثل صدا میآمد نفسی کشید ولو به جرم، ولو به ظلم، میآید طرفداری از کویت میکند میرود در اسرائیل طرفداری از صهیونیستها میکند، آنجا عرب میکشد، اینجا طرفداری از عرب میکند، این سیاست نه پدر دارد نه مادر و نه اصل، این دین را به حال خود نمیگذارد که هر کسی هر کاری بخواهد بکند و هر حرفی بخواهد بزند و هر که هر چه میخواهد بنویسد. میآید دقیقاً روی اسلام مطالعه میکند یک چیزهایی را برمیدارد و یک چیزهایی را میگذارد. این میشود اسلام امریکایی یعنی اسلام در تسخیر امریکا و اسلام در جهت منافع امریکا. این میشود اسلام امریکایی.
ـ از دیدگاه حضرت امام راههای اساسی و اصولی تحقق وحدت بین حوزه و دانشگاه چه بوده است؟
ـ حضرت امام نظرهای خود را بسیار روشن گفتهاند لابد راه اجرایی را میگویید و نظر میخواهید. وحدت دانشگاه و حوزه این است، ما در ایران دو مرکز داریم مرکز علمی یکی اسمش حوزه و دیگری دانشگاه، اولی علوم اسلامی را مثل فقه، تاریخ اسلامی، تفسیر، رجال را که علوم اسلامی هستند یعنی از دل اسلام جوشیدهاند و یک سری علوم دیگر که در کنار اینها هستند و تماس با اینها دارد مثل ادبیات عرب، منطق، فلسفه که علوم اسلامی نیستند اما چون تماس با اسلام دارد اینها را در حوزهها درس میدهند. یک مرکز علمی هم داریم که آن هم راهش دبستانها، دبیرستانها و دانشگاههاست و آن هم علم فیزیک، شیمی، علوم دیگر، علوم طبیعی البته در آنها علوم انسانی هم درس خوانده میشود و علوم انسانی گاه میآید و در قلمرو علوم حوزه...
منتها در ایران در دوره شاه این دو تا مرکز در مقابل هم بودند کتابهای اینها یک جور بود کتابهای آنها یک جور، زبان خارجی که میخواندند آنجا عربی بود و اینجا انگلیسی. لباسهای اینها یک جور بود، لباسهای آنها جور دیگر، طلاب برای دورۀ تخصص یا به قم میآمدند یا به نجف اما دانشجویان به خارج میرفتند بعد که برمیگشتند میدان فعالیت آنها جدا بود. طلاب و روحانیون در حسینیهها، در مساجد در میان مردم در جلسات مذهبی فعالیت میکردند اما دانشجویان و مهندسین و دکترها، ادارات دست آنها بود مشاغل دولتی دست آنها بود و... انقلاب آمد این دیوار وسط را خراب کرد و درهم ریخت. البته از دانشگاهها آمدند به طرف علوم حوزه در حد کمتر، اما وقتی که این دیوار برداشته شد حوزه آمد وارد اجتماع شد، وارد مناصب دولتی شد. از نظر مشاغل از نظر کارهای اجرایی، اما این کافی نبود اینها انسانهایشان باید عوض بشود فکرهایشان باید عوض بشود زیرا یک محسناتی اینجا دارد و یک محسناتی آنجا دارد یک نواقصی اینجا دارد یک نواقصی آنجا دارد. اینها باید تلفیق شود و همچنین نواقص در هر دو باید برطرف شود. محسنات از هم باید بگیرند این معنایش این نیست یعنی فقه را در حوزه نخوانند و فیزیک را در دانشگاه. اینها وحدت داشته باشند به این معنی که این جور جدایی که در میان آنها بود از نظر فکری بود و از نظر برداشت از نظر شغلی، اما الان قاطی شده طوری قاطی شده که زبان همدیگر را نمیدانند آنها که درس حوزهای خواندهاند زبان آنها را نمیدانند آنهایی که درس دانشگاهی خواندهاند زبان اینها را نمیدانند و مشکلاتی را در نظام جمهوری اسلامی بوجود آوردهاند. از آن طرف ما گفتیم که حافظ نظام جمهوری اسلامی شورای نگهبان باشد.
ببینید، قوانین اسلامی هست یا خیر از آن طرف ما سازمان برنامه و بودجه داریم آنها هم برنامههای بودجه و امور مالی را در نظر میگیرند آن وقت آن را به آنها عرضه میکنند که ببینند شرعی هست یا خیر اما اگر این دو زبان همدیگر را ندانند گرفتاریهایی که تاکنون در این مملکت بوجود آمده خواهد بود مثال آن مالیات میباشد آنها میگویند مالیات اینجور بگیرید، مالیات تصاعدی بگیرید از این طرف اینها میگویند مالیات گرفتن شرعاً حرام است این مثالی بود بسیار روشن یادتان هم نرفته چند سال پیش از این اگر امام نبود و داد نمیزد و فریاد نمیکرد نهیب نمیزد که مگر میشود مملکت بدون مالیات اداره بشود. مشکل مالیات حل نمیشد.بنابراین باید زبان همدیگر را بفهمند و زبان مشترک را داشته باشند البته رشته، رشته تخصصی است. حوزه و دانشگاه رشته تخصصی هیچ اشکال ندارد که جدای از هم باشد که متأسفانه اینهم غلط معنا شده خیال میکنند که حضرت امام ـ رضوانالله تعالی علیه ـ فرموده در حوزه درسهای دانشگاهی خوانده شود نمیگویم بد است خیلی خوب است امّا ما میگوییم تازه خود درسهای حوزهای هم باید تخصصی شود خود فقه باید تخصصی شود این هم معنای وحدت حوزه و دانشگاه میباشد ولی چگونه باید این را پیدا کنیم این را دیگر نباید امام بگوید این را باید متفکرین دور هم بنشینند و فکر کنند.
ـ بیشک حضرت امام ـ سلامالله علیه ـ اسوۀ حوزههای علمیه است برای آشنایی طلاب جوان با تفکرات آن حضرت چه راههایی را باید طی کرد؟
ـ اگر منظور همین است که باید با نظرهای ایشان آشنا شد، بهترین راه این است که طلبهها نوشتههای او را و آثار او را و بیانیهها و اطلاعیههای او را مطالعه کنند الحمدلله رب العالمین که مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) هم ایجاد شده که این را نگذارد که از بین برود من توصیه میکنم به این مؤسسه ـ خودشان هم هستند الحمدلله ـ تلاش کنند از اینجا دیگر انحراف نشود.
یک نامهای صلاح نیست بنویسید یک نامهای اینجور نباشد این خودش خیانت است به امام، اینکه میگویم نمیخواهم بگویم چنین چیزی بوده و ما بخواهیم تذکر بدهیم یک وقتی آدم به دلیل دلسوزی میگوید این یک نامهای است که به فکر من نمیخورد همه نامهها باید بیاید، همه کتابها باید بیاید، هر چیزی که ثابت شده مال امام، مجلس هم که تقاضای صلاحیت کرده و اینها هم حقاً زحمت میکشند، بهترین راه این است که تاریخ امام را بدون در نظر گرفتن احساساتها و حبها و بغضها، هر کس احساس مخصوص به خود دارد، اگر قرار باشد اینها دخالتی بکنند حق مسأله به هم میخورد حتی من معتقدم که در جاهای متناقض باید به همان صورت تناقض آن نوشته شود اگر واقعیت بود من چه داعیهای دارم که واقعیت را تغییر دهم آن وقت من خیانت به واقعیت کردهام انشاءالله افرادی که دست به کار هستند این کارها را در نظر میگیرند این کارها را انجام میدهند تا آنجا که من خبر دارم اینها هم تلاش میکنند و حتی تمام آثار حضرت امام، قدیم، جدید هر چه هست آنها را ترجمه میکنند این بهترین راه میباشد و الا از هر کس بپرسند حرف خودش را میزند منتها از زبان امام میگوید که جا بیفتد و این حرف امام نمیشود حرف خودش میشود راجع به ابعاد فقهی نظر امام با همان فقهای سابق هم که نوشته شده که قابل تمدید و تغییر نمیباشد این فتاوی اخیری که ایشان دادهاند جمعآوری کردند اینها را جمع کنند و متن آنها را چاپ کنند یک آقایی میخواهد این را درس بدهد من تأکید میکنم خود متن را بنویسند بله، این کتابها، باید به وفور در دست طلبهها باشد این فارسی است بیان امام هم کافی است و قلم او خوب است و چیزی هم جای آن را نمیگیرد و واقعاً اینها را در اختیار طلبهها بگذارند. با یک شرایط خاصی و سهلی اگر بشود برای طلبهها این راهی است که من پیشنهاد میکنم که با سهولت زیاد در اختیار آنها بگذارند.
ـ کدامیک از صفات و ویژگیهای حضرت امام ـ سلامالله علیه ـ در شما مؤثرتر بوده است؟
ـ اکثر صفات و ویژگیهای حضرت امام ـ سلامالله علیه ـ در من مؤثر بوده است.
منبع: فصلنامه حضور 1
.
انتهای پیام /*