* سید صدرالدین موسوی
* عضو هیأت علمی گروه اندیشه سیاسی در اسلام پژوهشکده امام خمینی و انقلاب اسلامی
مقدمه
اندیشه سیاسی رهبران سیاسی اساساً فلسفی است. به عبارت دیگر، اندیشه سیاسی رهبران سیاسی مبتنی بر نظام فلسفی آنان است. این رهبران میکوشند از باورهای کلی درباره واقعیت و جهان پیرامون خود دیدگاههای سیاسی و اجتماعی دریافت کنند. در حقیقت این دیدگاهها یا نتایج سیاسی از اصول منطقی و متافیزیکی کلیتری استنتاج میشوند و با این اصول تأیید میگردند. فلسفه سیاسی با غایات حکومت و ابزارهای مناسب دستیابی به آنها و مآلاً با بهترین شکل حکومت ممکن سر و کار دارد.
امام خمینی به عنوان فقیه، مدرس فلسفه در حوزه، رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی دارای مبانی اعتقادی و فلسفی است که شکلدهنده اندیشه سیاست خارجی وی میباشد. همچنین دارای جهانبینی توحیدی و رویکرد فلسفی خاصی به جهان هستی و انسان است. اندیشه سیاسی وی به صورت اعم و اندیشه سیاست خارجیاش نیز بهصورت اخص برگرفته از این رویکرد فلسفی میباشد.
بنابراین، برای آگاهی و شناخت مبانی نظری امام باید دو موضوع هستیشناسی و انسانشناسی را در آثار و منابع در دسترس ایشان به شرحی که میآید، کاوش و جستجو کنیم.
حضرت امام در بینش فلسفی و عرفانی خود با نگاه معطوف به سرچشمه عظمت و جلال توانست یک نهضت انقلابی عظیم را با موفقیت کامل رهبری کند. در اندیشه فلسفی ایشان خداوند سرچشمه عظمت، قدرت و جلال است، اندیشه عرفانی امام با تأثیرپذیری از حکمت صدرایی سیر «منالخلق الیالحق» دارد. انسان با ذوب در حق که منشأ جلال و قدرت است به قدرت و عزت فناناپذیر میرسد. بنابراین اندیشه سیاسی امام خمینی حقمدار و عزتطلب است و اندیشه عرفانیاش عزلت طلب نیست بلکه تحقق آن در عرصه اجتماعی، همراهی و رهبری خلقالله است.
لذا کسب قدرت و جلال برای نیل به توحید صاحب عظمت و جلال جزء جداییناپذیر اندیشه سیاسی امام است. پهنه هستی در رویکرد عرفانی وی حرکت به سمت وحدت دارد. به عبارتی نگاه وی معطوف به توحید است. جمیع ذرات عالم خلقت در این رویکرد به مدح و ستایش خدای واحد مشغولند. امام نیز همه جهانیان را به تعبد و ستایش خدا فرا میخواند و این راهبرد اساسی اندیشه سیاست خارجی امام است. نامه تاریخی وی به میخاییل گورباچف، رهبر وقت بلوک شرق، تبیینگر این موضوع میباشد. لبیکگویان دعوت امام که همان پابرهنگانند، وابسته به جبهه حق و مخالفان دعوت امام متعلق به جبهه کفر هستند و در اینجا تقسیم جهانیان به دو جبهه خیر و شر و یا حق و باطل شکل میگیرد.
بدینسان پیوند فلسفه، عرفان و سیاست در اندیشه امام خمینی حول محور توحید میگردد که به تبیین آن میپردازیم.
1ـ رویکرد هستی شناسانه در اندیشه سیاست خارجی امام خمینی
هستیشناسی به مفهوم شناخت جهان هستی است و به شناخت انسان و جهانبینی وی ارتباط دارد. شناخت و تفسیر جهان هستی خصوصیت ممتاز انسان است؛ بنابراین جهانبینی، معرفت و شناخت کلی انسان نسبت به جهان هستی میباشد [مطهری، جهان بینی الهی و جهان بینی مادی: 3-1].
هدفمند و نظاممند بودن جهان هستی و منشأ و مبدأ آن از جمله سؤالاتی است که باید جهانبینی هر فردی پاسخ مناسب و قانعکنندهای برای آن داشته باشد.
جهانبینی بستر شکلگیری اندیشه سیاسی بهصورت عام و اندیشه سیاست خارجی بهصورت خاص است. از عهد باستان تا زمان کشفیات کپرنیک و کپلرجهانبینی خیمهای، اساس شکلگیری نظریات و اندیشههای سیاسی بود. در این جهانبینی زمین ثابت و مرکز عالم است و جهان دارای نظم و همگونی میباشد. این نظم طبیعی، مقدس و قابل احترام است. کیهانشناسی غالب در میان انسانها تا قبل از عصر نوزایی (رنسانس) در همه جای دنیا، جهان را مجموعهای میدانست که میتوان آن را به یک خیمه همانند کرد، لذا این حکم تجویزی استخراج میشد که باید در حفظ آن کوشا بود. رفتار درست و اندیشه سیاسی مطلوب حفظ وضع موجود را میطلبید. این فرض بنیانی شکلدهنده اصول دیگری چون سیاست و عدالت در صحنه اجتماع بود [رجایی 1376: پیشگفتار].
کپرنیک در عصر نوزایی انسان را از اقتدار و مرکز عالم بودنش به زیر کشید و گفت زمین دور خود میگردد و تو ای انسان جزئی از این هستی میباشی. جهانبینی جدید، همان جهانبینی دنیاگرایی است که عقل کاوشگر را معیار شناخت جهان قرار داده است. در جهانبینی جدید انسان هر کاری را که طبق داوری و عقل خویش مناسبترین وسیله برای حفظ خویش تصور میکند، انجام میدهد. جهانبینی جدید زمینه شکلگیری نظریات و اندیشههای بدیع در ساحت جامعه و سیاست را فراهم آورد. قدرت و حکومت از آسمان به زمین آمد، قدسی زدایی و عریان نمودن چهره قدرت نتیجه طبیعی این رویکرد هستیشناسانه بود.
در چهارچوب جهانبینی خیمهای، عدالت به مفهوم قرار گرفتن هر چیز در جای خویش است و شهریار پاسدار این عدالت در سپهر اجتماع است. قدرت شهریار مطلق است و خوبی و خیر طبیعیترین خصلت شاهان میباشد. ما باید به همان شیوهای از شاهان اطاعت کنیم که از اصول عدالت اطاعت میکنیم زیرا بدون عدالت هیچ نظم و هدفی در امور انسانی موجود نخواهد بود. شاهی جلوهای از عظمت خداوند در شهریار است [لوفان بومر 1382: 434-433].
خدا نامتناهی و همه چیز است. شاه به عنوان شاه انسان خاصی نیست بلکه شخصی عمومی است که کل کشور در ید قدرت او قرار دارد، اداره کل مردم در اراده او متدرج است و غایت حکومت تأمین خیر و حفظ کشور میباشد. مضامین فوق بیانکننده غلبه جهانبینی خیمهای بر شکلگیری اندیشه سیاسی است. جهانبینی خیمهای آرمانگراست و در جهت رسیدن به مدینه فاضله تلاش میکند.
اما جهانبینی دنیایی در سپهر اجتماع عقلمدار و امنیتمحور است. اندیشمندان این دوره همانند هابز، روسو و ماکیاولی دغدغه آرمانیترین نوع حکومت را نداشتند بلکه دغدغه آنها حکومت مطلوب و کارآمد بود. ماکیاولی معتقد است: وظیفه شهریاران و سران جمهوریها پاسداری از بنیادهای مذهبی کشورهای خویش است زیرا به آسانی میتوانند مردم خود را مذهبی، خوش رفتار و یکپارچه نگهدارند، لذا هر چیز که به حال مذهب مفید باشد (حتی اگر باطل به شمار آید) باید به منظور تقویت آن پذیرفته شود. هر چه حکام خردمندتر باشند و مسیر طبیعی امور را بهتر دریابند به این امور پایبندترند [لوفان بومر 1382: 190].
دو جهانبینی متفاوت منجر به پیدایش دو اندیشه سیاسی متفاوت در عرصه اجتماع شده است. لذا رویکرد انسانها نسبت به جهان هستی بر شکلگیری اندیشه سیاسی آنان مؤثر است. اهمیت اندیشه سیاسی امام خمینی به دلیل جایگاه ممتاز وی بهعنوان رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی است که تمام مضامین و مؤلفههای اندیشه سیاست خارجی وی دارای برد جهانی است و مخاطبین وی تمام انسانها اعم از کاخنشین و کوخنشین میباشند.
رویکرد امام نسبت به جهان یک رویکرد توحیدی است. وی حرکت جمیع ذرات عالم را به سوی ستایش و کرنش خدا میداند. تمام مسئولیتهای پیامبر خاتم(ص) را برای خود بهعنوان رهبر جامعه اسلامی لحاظ میکند و عمل به این وظایف را تکلیف الهی میداند.
مؤلفههای مهم اندیشه سیاست خارجی امام همچون: نه شرقی نه غربی، بینالمللگرایی اسلامی، دعوت و صدور انقلاب و جهان سومگرایی شکل گرفته در بستر جهانبینی توحیدی ایشان است. در مرکز رهیافت توحیدی امام، انسان کامل قرار دارد. وی صراحتاً از انسان کامل و اهمیت او در نجات و یا نابودی یک کشور صحبت میکند. در این نحوه نگرش، دغدغه اصلی زندگی اجتماعی، یافتن انسان خوب و یا تربیت چنین انسانی است و سیاست نیز به مثابه تربیت افراد و اداره همگون شهر و مدینه میباشد. ویژگی دیگر جهانبینی امام اعتقاد به جهان شمولی پیام انقلاب ملت ایران است. جهان شمولی از اجزای اصلی اندیشه سیاست خارجی امام میباشد. زیرا اسلام آخرین و جهانیترین پیام الهی است. این آیین مدعی است که راه راست را برای بشر، صرفنظر از نژاد، رنگ و فرهنگ به ارمغان آورده است.
بنابراین در جهانشناسی امام هر انقلابی باید از انسان آغاز شود و با اصلاح افراد، تغییرات و تحولات اجتماعی بهبار آورد. یک انقلاب با صفت اسلامی برای تمام افراد بشر است و به گروه خاصی محدود نمیگردد. بنابراین گزینههایی چون صدور انقلاب، جهان سومگرایی، نه شرقی نه غربی به مفهوم نفی سلطه غیر خدا بر انسان و جهان و بینالمللگرایی اسلامی نه فقط حرکتی انقلابی بلکه دینی نیز هست.
ماده 154 قانون اساسی جمهوری اسلامی که مضامین فوق را دربردارد، به اتفاق آرا به تصویب نمایندگان مجلس خبرگان رسید و این نشاندهنده پیروی مطلق پیروان امام از این رهیافت اندیشه سیاست خارجی ایشان است. وجه دیگر جهانشناسی امام همگرایی و هماهنگی آن با فرهنگ مردم ایران است و این کاملاً طبیعی میباشد چون انسان موجودی تاریخی است و نمیتواند گذشتهاش را از ذهنش پاک کند. در این جهانشناسی، حاکم صرفنظر از اینکه به هر نامی خوانده شود نگهبان نظم مُحَسَّن است، مأموریت جهانی دارد، از حمایت خدا برخوردار است و وظیفه اصلی او اجرای شریعت الهی میباشد. لذا امام میگوید:
امروز و همیشه وجود «ولی امر» یعنی حاکمی که قیّم و بر پا نگهدارنده نظم و قانون اسلام باشد ضرورت دارد، وجود حاکمی که مانع تجاوزات و ستمگریها و تعدی به حقوق دیگران باشد، امین و امانتدار و پاسدار خلق خدا باشد. هادی مردم به تعالیم و عقاید و احکام و نظامات اسلام باشد و از بدعتهایی که دشمنان و ملحدان در دین و در قوانین و نظامات میگذارند جلوگیری کند... البته حکومت صالح لازم است، حاکمی که قیّم امین صالح باشد [امام خمینی1 1381: 40ـ41].
همانطور که ملاحظه میشود رویکرد امام توحیدی و با برد جهانی است. از این رو به تبیین جهانبینیها در دستگاه اندیشه امام و تمیز جهانبینی توحیدی از جهانبینی مادی میپردازیم. اندیشه سیاسی امام و رویکردهای سیاست خارجیاش برگرفته از همین جهانبینی توحیدی وی است. به عقیده شهید مطهری یک جهانبینی قوی و استوار باید نگاه نظاممند به جهان هستی داشته باشد و دارای قدرت ایجاد عشق و محبت نسبت به هدفهای برتر شخصی باشد[1374: 113]. به عقیده وی توحید پایه فلسفه جهانبینی است و از طرف دیگر نوعی آرمان و ایده است [1374: 117]. استاد مطهری جهانبینی توحیدی را برخلاف جهانبینی مادی تعهدآور، آرمانساز، مسئولیتساز، هدایتگر، نشاط بخش و فداکارساز میداند. به نظر ایشان اصل توحید عنصری از عناصر همه تعلیمات، سیرابکننده همه اندیشهها و قوه محرکه یک مکتب است [1374: 123-122].
آیت الله علی خامنهای روح توحید را نفی عبودیت غیرخدا میداند، وی در این باره میگوید: «تاریخ تا آنجا که دانستهایم، بعثتها و نبوتها عموماً تحولاتی بودهاند در جهت سودمندی انسان و نجات مستضعفان و فرودستان و بر ضد ستمها و تبعیضها و تجاوزها... محتوای توحید از دیدگاه یک جهانبینی عمومی، به معنای وحدت و یکپارچگی همه جهان و خویشاوندی تمام اجزاء و عناصر آن است... فراتر از این، به معنای سر بهفرمانی همه اشیاء و عناصر عالم در برابر خدا نیز هست. هیچ چیز و هیچ قانون در این عالم خودسر و خودرأی نیست لذا پیامبران با شعار توحید، هم تمامی مقصود خود را مطرح میساختهاند و هم بهدنبال مبارزهای که با طرح این شعار در میگرفت آن مقصود را در عالم واقعیت پیاده میکرده و یا آن را به تحقق نزدیک مینمودهاند» [1364: 25-19].
امام خمینی نیز مبدأ هستی را خدا و حرکت همه ذرات هستی و همه عوالم و کهکشانها را به سوی توحید و یکتاپرستی میداند [صحیفه امام ج 5: 387]. ایشان بنبستهای موجود در مکاتب سیاسی غرب را نتیجه عدم اعتقاد واقعی به خدا و مبدأ هستی میداند. او در نامهای به گورباچف این موضوع را تأکید میکند [صحیفه امام ج21: 221].
امام آن کسانی را که در چهارچوب رویکرد هستیشناسانه توحیدی میاندیشند و عمل میکنند دارای جهانبینی توحیدی و دارندگان اندیشه غیر از این را دارای جهانبینی مادی مینامد. لذا در اینجا پهنه هستی به صحنه تقابل دو جهانبینی توحیدی و مادی تبدیل میشود و گزارههایی چون جنگ حق و باطل، نبرد اسلام و کفر، کاخنشینان و کوخنشینان، اسلام امریکایی در تقابل با اسلام ناب محمدی و... نمادهای تقابل و تعارض این دو نوع جهانبینی متفاوت هستند [صحیفه امام ج 21: 222].
بدین ترتیب پیوند عرفان و سیاست در اندیشه سیاسی امام خمینی کاملاً ملحوظ است. در جهانبینی توحیدی امام، خدا، صاحب قدرت، عظمت، شکوه، آفریننده و خالق جهان هستی است. سیاست نیز که علم پیامبران خداست راه هدایت انسانها به سوی خدای قادر متعال است، همه انسانها هدایت پیامبرانه را بر نمیتابند و راه کبر و ضلالت در پیش میگیرند، بدین سان مواجهه راه هدایت و خط ضلالت شکل میگیرد و این در حقیقت همان تقابل خیر و شر و اسلام و کفر در اندیشه سیاسی امام خمینی است.
دوگرایی در چهارچوب تقابل حق و باطل و تلاش برای کسب قدرت سیاسی در پهنه اجتماع (جهاد اصغر) به عنوان جهادی هدایتگرانه که راه نیل به توحید و یکتاپرستی و سرکوب خودپرستی (جهاداکبر) است از مؤلفههای اساسی اندیشه سیاسی حضرت امام است.
در جهتگیری توحیدی امام غایت هستی باریتعالی است «اِلَیاللهِ تَصیرُ الاُمورُ» [شوری: 53] و مسیر آن در چهارچوب اسفار اربعه ملاصدرا میباشد. سفراول، سفر از خلق به حق (من الخلق الی الحق) است؛ حرکتی فارغ از غرق شدن در کثرت خلقت به سوی آگاهی خاص از حقیقت محض که با ذات الهی هم مرز است. سفردوم، در درون حقیقت الهی به وسیله خود آن حقیقت (فی الحق بالحق) صورت میگیرد که در برگیرنده تصور کمالات الهی و فنا در اسمای الهی و سپس بقا در آنها میباشد. سفر سوم، سفری است که سالک را از مقتضیات الهی به سمت خلق رهنمون میسازد (من الحق الی الخلق). اما به هر حال سالک را به نقطه عزیمتش باز نمیگرداند؛ زیرا این سفری است که بالحق انجام میشود و در نتیجه منجر به کشف اسرار افعال الهی میگردد، آنچنانکه در دنیای پدیداری جلوهگر میشوند [الگار 1380: 198]. بنابراین درتمام سفرهای معنوی، اعم از سیر ابتدایی یا انتهایی، همسفر خداست: «مراهمراه و هم راهست یارم». چون جز خدا هرچه باشد ضلالت است: «فَماذا بَعْدَ الْحَقِ اِلاّ الْضَّلالُ» [یونس: 32].
حرکت از کثرت به وحدت و زمانی سرگرمی در وحدت و بازگشت از وحدت به کثرت البته با دید وحدت همان اسفارچهارگانه است. یعنی به سوی خدا نیت کردن، در اوصاف خدا تأمل نمودن، به رسالت پیامبر(ص) شهادت دادن، سرانجام رو به همه بندگان صالح کردن و به آنها درود فرستادن و آهنگ هدایت خلق به سوی الله نمودن همگی از نشانههای سلوک چهارگانه است. امام در سپهر اجتماع و سیاست قائل به وحدت برای طی طریق الیالله است. او معتقد است که اگر تمام پیامبران الهی که هادیان راه کمال هستند در گوشهای جمع شوند، ذرهای اختلاف نخواهند داشت. بنابراین راهیان حقیقی نور دارای وحدت هستند و هرگونه راه متفاوت با این طریق راه ظلمت و گمراهی است، این راه به مثابه همان مسجد ضرار است که باید ویران و منهدم گردد.
بنابراین وحدت پیرامون مبارزه با ظلمت تعین واقعی پیدا میکند. آنان به نفی ظلم و پیروی از دستور خدا و فرستاده خدا میپردازند.
نوع رابطه پیروان راه نور با پیامبر و فرستاده خدا تعینبخش رابطه مردم مسلمان با حاکم اسلامی است. امام خمینی کلیه اختیارات پیامبر را برای حاکم اسلامی در عصر غیبت لحاظ میکند.او بدون نام بردن مستقیم از مدینه فاضله اسلامی در سخنان و نوشتههای خود مکرر از جامعه اسلامی صدر اسلام و حاکمیت پیامبر(ص) و امیرالمؤمنین علی(ع) نام میبرد و الگوی آرمانی حکومت اسلامی را که طی طریق الیالله میکند، به تصویر میکشد.
همچنین در نگاه هستیشناسانه توحیدی خود فلسفه نبوت و امامت را که جهت نیل به توحید است، ایضاح میکند. قدرت، عظمت، استقلال و بیشریکی که از صفات باریتعالی است، جلوهای خاص در اندیشه سیاسی امام دارد. ایشان تنها فاعل مستقل را خدا و حیات هستی را در گرو اراده باریتعالی میداند.
در تمام جهان هستی و دار تحقق، فاعل مستقلی به جز خدای تعالی نیست، و دیگر موجودات همانگونه که در اصل وجود مستقل نیستند، بلکه ربط محضند و وجودشان عین فقر و تعلق است، و ربط و احتیاج صرفاند، صفات و آثار و افعالشان غیرمستقل نیست [1362: 74].
امام خمینی مقصد تمام علوم اکتسابی را نیز توحیدی میداند و هویتیابی جهان هستی را در اعتقاد به توحید و بعثت پیامبران را برای بسط توحید و شناخت واقعی از عالم هستی میداند. در حقیقت پیامبران با این رویکرد واسطه بین هستی و مبدأ هستی میباشند[صحیفه امام ج 8: 435-433].
توحیدگزاره بنیادین اندیشه سیاسی امام است؛ لذا عملکرد شخصی و اجتماعی، تفکر و اعتقادات باید در توحید خلاصه شود.
یکی از مقاصد بزرگ شرایع و انبیای عظام سلام ُالله علیهم... «توحیدکلمه» و «توحید عقیده» است و اجتماع در مهام امور و جلوگیری از تعدیات ظالمانه ارباب تعدی است، که مستلزم فساد بنی الانسان و خراب مدینه فاضله است و این مقصد بزرگ، که مصلح اجتماعی و فردی است، انجام نگیرد مگر در سایه وحدت نفوس و اتحاد همم و... [امام خمینی2 1381: 309].
انقلاب اسلامی برمبنای اصل توحید استوار است که محتوای این اصل در همه شئون جامعه سایه میافکند. در اسلام، تنها معبود انسان و بلکه کل جهان، خداست که همه انسانها باید برای او یعنی برای رضای او عمل کنند. هیچ چیز و هیچ کس را نپرستند. در جامعهای که شخصپرستیها،... و هر نوع پرستش محکوم میشود و فقط انسانها دعوت میشوند به پرستش خدا، در آن صورت همه روابط بین انسانها... در داخل چنین جامعهای و در رابطه این جامعه با خارج تغییر میکند و ... [صحیفه امام ج 5: 81].
رویکرد توحیدی امام دارای دو مؤلفه مشخص است: 1ـ تکلیف گرایی؛ 2ـ ظلم ستیزی (که نماد بیرونی آن استبدادستیزی و استعمارستیزی میباشد).
در نگاه نخست رفتار تکلیفگرایانه را در سپهر سیاست تعبیر میکنیم. به طور کلی رفتارهای سیاسی یا تکلیفگراست و یا عمل گرا و ما میتوانیم تعابیر آرمانگراـ واقعگرا را نیز در این رابطه بهکار ببریم. در رویکرد نخست آرمان، اصل و اساس انجام وظیفه، تکلیف مبتنی بر مکتب است و کسب قدرت اهمیت ثانوی دارد. مهم انجام تکلیف است و شکست و پیروزی فرع قضیه میباشد. نکته اساسی در رفتار سیاسی تکلیفگرایان اسلامی رفتار مبتنی بر اجتهاد و معیارهای مذهبی و در نظر گرفتن مصلحت اسلام و مسلمین است.
امّا عملگرایان رفتار سیاسی خود را با تکیه بر واقعیات اجتماعیـ سیاسی و خواست عمومی سازماندهی میکنند، کسب و گسترش قدرت، محور و مدار رفتار سیاسی است و نتیجه تصمیم و اقدام سیاسی در اولویت قرار دارد.
امام خمینی آرمانگرای محض نیست، او یک تکلیفگرای اسلامی و یک مصلحت اندیش است و حفظ نظام را اوجب واجبات میداند. در نگاه ایشان نظام پس از پیروزی انقلاب اسلامی در چهارچوب حاکمیت جمهوری اسلامی تعین پیدا کرد. فلسفه عملی شدن حکومت اسلامی نیز مبارزه با شرک، کفر، استبداد و استعمار بود.
لذا در نامهای به فقهای شورای نگهبان از آنان خواستکه مصلحت و آبروی نظام را در نظر بگیرند و از اشکالات شرعی قوانین مصوبه مجلس صرفنظر کنند. به اعتقاد ایشان: آحاد مردم یکی یکیشان تکلیف دارند برای حفظ جمهوری اسلامی، یک واجب عینی، اهم مسائل واجبات دنیا اهم است، از نماز اهمیتش بیشتر است؛ برای اینکه این حفظ اسلام است، نماز فرع اسلام است. این تکلیف برای همه ماست [صحیفه امام ج 19: 486].
بنابراین اصل حفظ نظام توحیدی در راستای جهانبینی توحیدی امام خمینی است که اقامه نماز نیز بسته به وجود آن است.
انسانی که در چهارچوب جهانبینی توحیدی میاندیشد خلیفهالله و فقط بنده اوست، او آزاد از هرگونه تعلق و بندگی غیرخداست. به همین دلیل هرگونه ظلم، استبداد و استعمار را نفی میکند که در راستای نفی عبودیت غیرخداست. نظام توحیدی مورد نظر امام قانونی است و آحاد افراد آن قانون را عمل میکنند. طبق قانون توحیدی، هیچ فردی حق ندارد قانونی وضع کند که فرد، جامعه یا ملتی را از آزادی محروم کند. آنچنانکه مطابق اصل توحید، خداوند قوانین هستی را بنا کرده و عالم را خلق نموده و قوانین و مقررات کمالیابی و سعادتمندی بشر را نیز از جانب انبیا به بندگان خود ابلاغ کرده است.
در اندیشه سیاسی حضرت امام نظام خلقت مبتنی بر عدالت است و هرگونه ظلم و ستم را فارغ از اهداف آن برخلاف قانون الهی میداند، لذا تقسیم بندی کشورها به دو دسته ظالم و مظلوم صرفاً یک تقسیمبندی ایدئولوژیک نیست بلکه ریشه در نگاه هستیشناسانه امام مبتنی برتقابل جهانبینی توحیدی ـ جهانبینی مادّی دارد. با این اعتقاد ایشان میگوید: «ما طرفدار مظلوم هستیم، هرکس در هر کجا که مظلوم باشد، ما طرفدار او هستیم» [صحیفه امام ج5: 148].
امام برهمه تکلیف میداند که با دستگاههای ظلمپیشه که با اساس و پایه تفکر فلسفی ایشان، که همان جهانبینی توحیدی است، مخالفند، مقابله کند [صحیفه امام ج 10: 123].
طبیعتاً این نوع نگاه امام به جامعه بینالملل مبنای شکلگیری سیاست خارجی جمهوری اسلامی بود که در نهایت منجر به رویکرد جهان سومگرایی شد، چرا که اکثر کشورهای جهان سوم ــ فارع از نوع حکومتشان ــ مستضعف بودند.
1ـ1ـ رویارویی حق و باطل در عرصه سیاست عملی
امام خمینی همواره مستکبرین را در مقابل مستضعفین و دشمن آنها میداند و سازش با مستکبرین را ظلم بر بشر اعلان مینماید. در جهانبینی توحیدی وی، مسلمان در مقابل کافر قرار دارد و با نگاه تکلیفگرایانه خود میگوید: همانطوری که ظلم حرام است، انظلام و تن دادن به ظلم هم حرام است. دفاع از ناموس مسلمین و جان مسلمین و مال مسلمین وکشور مسلمین یکی از واجبات است [صحیفه امام ج 15: 117].
امام جنگ تحمیلی رژیم وقت عراق علیه ایران را نیز، جنگ بین حق و باطل میداند و صراحتاً میگوید: جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنی نیست، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگی وجود دارد [صحیفه امام ج 21: 284].
ستیز آشتیناپذیر امام خمینی با امریکا نیز ریشه در رویکرد وی نسبت به جهان هستی و انسان دارد. وقتی که امام از امریکا به عنوان شیطان بزرگ یاد میکند، این نامگذاری یادآور دو نکته ظریف است: 1ـ عنوان شیطان سرچشمه تمام رذیلتها و ناپاکیها در جهان هستی است که در آیین باستانی ایران نیز از آن به عنوان اهریمن یاد میکردند. 2ـ شیطان دشمن آشتیناپذیر خدا و انسان است و مقابله شیطان با انسان تا روز قیامت ادامه دارد.
حضرت امام با این نامگذاری بر وجه آشتیناپذیری خود با امریکا تأکید میکند و آن را سازشناپذیری بین اسلام و کفر میداند. این خصوصیات ستیزهجویانه با امریکا راهبرد سیاست خارجی امام با امریکا بود که تاکنون نیز ادامه داشته است.
امام بعثت پیامبران را نیز دارای رویکرد قوی ظلمستیزانه میداند و جمله فعالیتهای آنها را برای حاکمیت دیدگاه توحیدی و در راستای تقابل خیر و شر و ظالم و مظلوم بررسی میکند.
نبوت اصلا آمده است، نبی اصلش مبعوث است برای اینکه قدرتمندهایی که به مردم ظلم میکنند پایههای ظلم آنها را بشکند... آمدن پیغمبر اکرم برای شکستن این کنگرهها و فروریختن این پایههای ظلم بوده است؛ و از آن طرف، چون بسط توحید است، این جاهایی که مبدا ستایش غیرخدا بود و آتشپرستی بوده است، آنها را منهدم کرده است و آتشها را خاموش کرده است [صحیفه امام ج4: 162].
هنگامی که امام خمینی نظریه صدور انقلاب را به جهانیان اعلان کرد هدف وی متفاوت از سایر انقلابهای دنیا همچون انقلاب فرانسه و انقلاب اکتبر روسیه بود، قصد امام معرفی و صدور اسلام و مبارزه با مستکبرین بود. این هدف نیز در چهارچوب هستیشناسی ایشان که عبودیت خدا و مبارزه بین مستضعفین ـ مستکبرین است، قرار دارد.
ما انقلابمان را به تمام جهان صادر میکنیم؛ چراکه انقلاب ما اسلامی است. و تا بانگ لااله الا الله و محمد رسول الله برتمام جهان طنین نیفکند مبارزه هست. و تا مبارزه در هرجای جهان علیه مستکبرین هست ما هستیم [صحیفه امام ج 12: 148].
2ـ1ـ تقابل مستضعفین و مستکبرین
در نگاه امام گزارههایی چون مستضعفین ـ مستکبرین، اسلام مظلوم، توحید ناب، مبارزه تا پیروزی و صدور انقلاب ملاحظه میشود. همه این عبارات ریشه در نگاه هستیشناسانه ایشان دارد.
مستضعفین و مستکبرین مفاهیمی است که به کرات در قرآن کریم از آنها نام برده شده و ریشه در جهانبینی توحیدی امام دارد. قرآن کریم وقتی از مستکبرین یاد میکند، از فرعون نام میبرد که در مقابل خدای متعال طغیان کرد و یا از قارون یاد میکند که به انباشت ثروت از طریق نامشروع اقدام نمود. مستضعفین آنانی هستند که مظلوم ظلم ظالمین میباشند. آنانی که از قدرت، ثروت ومنزلت که حق مسلّمشان بوده، محروم شدهاند و خداوند برآنان وعده جانشینی در زمین داده است. در اینجا امام با رویکردی جهانی به تقسیمبندی مستضعف و مستکبر میپردازد.
نظریه صدور انقلاب امام برای حاکمیت مستضعفین است، اسلام مظلوم نیز همان اسلام پابرهنگان و مستضعفین میباشد. در نگاه وی که نگاهی جهانمدار است مظلومین که احتمالاً در برگیرنده غیرمسلمین نیز میباشد در اردوگاه مستضعفین هستند زیرا آنان نیز بر فطرت توحیدند. امام آنان را بر فطرت توحید میداند لذا دلیلی نمیبیند که آنها با اسلام مبارز مخالفت نمایند.
توحید ناب در اندیشه سیاسی امام برای حاکمیت برکل جهان است لذا مبارزه برای حاکمیت رویکرد توحیدی برعالم، یک تکلیف است. قدرت هسته اصلی حاکمیت است، قدرت و عظمت از صفات بارز خدای متعال است. مبارزه برای کسب قدرت و حاکمیت دراندیشه سیاسی امام عملی با فضیلت برای تقرب به ذات اقدس الهی است. امام به این مبارزه نگاه تکلیفگرایانه دارد و آن را واجب عینی میداند، تا آنجا که تشکیل حکومت اسلامی را از احکام اولیه اسلام میداند به حدّی که از نماز واجبتر است. لذا اهمیت کسب قدرت سیاسی که هدف آن حاکمیت الله برجهان است ریشه در جهانبینی توحیدی وی دارد.
3ـ1ـ ادغام عرفان و سیاست
علاوه بر رویکرد فلسفی که تأثیر به سزایی در دیدگاههای سیاسی ایشان داشت، امام یک عارف به تمام معنا بود که هم در حوزه عرفان عملی وهم عرفان نظری به درجات بالایی نایل آمده بود. جالب توجه اینکه امام خمینی از محدود عارفان مسلمان است که بهجای گوشهنشینی و چلهنشینی با همان رویکرد عرفانی وارد حوزه سیاست میشود و عرفان عملی فردی را تبدیل به سلوک عملی جمعی میکند. رویکردهای عرفانی امام نقش برجستهای در نفی عبودیت غیرخدا، ایجاد وحدت، سلوک جمعی و غیره داشت. به همین دلیل، وی پیروزی انقلاب اسلامی را ناشی از تحول روحی در جمع ملت میداند. آزادیخواهی ملت را آزادی از بتها و اغلال بیرونی میداند و هدف آنها را تعبّد و بندگی خدا میداند. نظام استبدادی وقت را نیز سمبل شیطان بیرونی و بانی و باعث گمراهی خلق خدا میداند؛ از این جهت فقط به سقوط و اضمحلال آن رضا میدهد نه به اصلاح آن. در عرصه سیاست خارجی نیز از این رو صفت شیطان بزرگ به امریکا داد که بروجه اصلاحناپذیری آن تأکید نماید و آشتی با شیطان راگمراهی و ضلالت بنامد.
بنابراین حضرت امام انقلاب ملت ایران را انقلاب معنوی برای رهایی از استبداد داخلی و استکبار خارجی و تقرب به خدا میداند. این انقلاب برای کسب رفاه مادی، پیشرفت شاخصهای زندگی انسانی از قبیل رفاه اقتصادی، بهداشت و سواد نیست، اینها فقط بعدی از ابعاد انقلاب اسلامی است. حضرت امام در مقابل ادعای بعضیها که میگفتند انقلاب برای آزادی اندیشه و بیان بود گفت انقلاب ما برای حاکمیت اسلام بود و انقلابات دیگر را برای بهبود شاخصهای اقتصادی، اجتماعی و فردی زندگی انسانها میدانست و در یک کلام انقلابهای دنیایی مینامید. به عبارت دیگر، انقلاب ایران را انقلابی معنوی و در نتیجه تکامل روح جمعی و معطوف به خدا و آخرت ذکر میکند و دنیای مادی را در خدمت هدف تقرب به خدا و بهبود پرونده فردی انسانها در جهان آخرت میداند. از اینرو امام همواره به حفظ این تحول روحی و معنوی تأکید میکرد و این تأکید ریشه در نگاه عرفانی و معنوی ایشان به پدیده انقلاب ایران داشت.
امام خمینی جمیع مراتب وجود، از غایت اوج ملکوت و نهایت ذروه جبروت تا منتهیالنهایات عالم ظلمات و هیولی را مظاهر جان و جلال حق میدانند و معتقدند که هیچ موجودی از خود استقلالی ندارد و صرف تعلق و ربط و عین فقر و تدلّی به ذات حضرت حق است [امام خمینی3 1381: 48-47].
ایشان جهان هستی را از آن اعتبار که منتسب به حضرت حق است و سایهای از اوست، زیبا و نور اشراق ظهور حضرت حق میداند و معتقد است که جهان به اعتبار خودش هلاکت است وتاریکی و وحشت و نفرت [فتوحی شاه آباد 1381: 124]. با این دیدگاه حضرت امام جهان نور را در مقابل جهان ظلمت قرار داده و خداوند را هادی انسانها از ظلمت به نور و اولیای طاغوت را هادی انسانها از نور به ظلمت میداند [بقره: 260-259]. وی در این باره میگوید: از امتیازات مکتب توحید با تمام مکتبهایی که در عالَم هست این است که در مکتبهای توحید، مردم را تربیت میکنند و آنها را از ظلمات خارج میکنند و هدایت به جانب نور میکنند [صحیفه امام ج 9: 288].
ما دراینجا به یک تفاوت عمده درجهان بینیهای متفاوت توحیدی و مادی به ویژه اسلامی که ناشی از طرز تفکر در مورد انسان و نقش او در سرنوشت و ساختن خویش است، بر میخوریم و این همه ناشی از تعارض این دو در دیدگاههای عملی و در عرصه زندگی اجتماعی است (که یکی برمبنای انسانمداری و آن دیگری براساس خدامداری و اعتقاد به احکام دینی و نظام مبتنی بردین استوار است). البته امام خمینی همواره و در همه عرصهها اعم از سیاسی و اجتماعی و فردی به دنبال انسان ایدهآل و کامل مورد نظر است که بر مبنای معنویات و در سایه مهار نفس استوار شده است. [1368: 51-50].
لذا همواره ایشان مهمترین بعد و برکت انقلاب اسلامی و امتیازات آن نسبت به انقلابات دیگر را همین تحول روحی میداند و در این باره میگوید: این تحول روحی که برای شما ملت حاصل شده است حفظ کنید. استقامت کنید، نگه دارید این تحول انسانی که بالاتر از تحولهای فعال خارجی است [صحیفه امام ج 7: 494].
شناسایی حقیقت انسان و ابعاد وجودی و آغاز و انجام و کمال و سعادت نهایی او نوعی از کاوش عقلانی را میطلبد که میتوان آن را انسانشناسی فلسفی نامید. این رشته خود مبتنی برهستیشناسی تبیین میشود که شامل خداشناسی نیز هست. انسانشناسی دومین عنصر جهانبینی است. رابطه هستی با انسان، نیکی یا بدی ذات انسان، کمال یا نقص انسان و چگونگی تعامل انسان با انسان و انسان با جامعه در این مقوله میگنجد.
حضرت امام انسان را با تأکید بر بعد اجتماعی او مورد کاوش قرار میدهد. با توجه به مقدمه فوق در مبحث بعدی به مبحث انسانشناسی در رویکرد فلسفی امام و تأثیر آن براندیشه سیاست خارجی وی میپردازیم.
2 ـ رویکرد انسانشناسی در اندیشه سیاست خارجی امام خمینی
نوع نگاه به انسان و زندگی او محور اصلی نظریهپردازی اکثر اندیشمندان سیاسی است. از نظر سقراط شایستهترین دانش برای انسان همانا شناختن خود و ارج خویشتن است. او برای این کار روش گفتگو را که به یونانی دیالتیک است، برمیگزیند. در گفتگو، حریفان رویارو و برابرند و راه را گام به گام و در همراهی یکدیگر میپیمایند. نقطه مرکزی همه اندیشههای افلاطون نیز چونان سقراط همانا انسان، نیکبختی و تربیت اوست. سقراط و افلاطون و ارسطو انسان را همواره در جامعه و چون بخشی از جامعه میدیدند. سقراط برای احترام به ناموس شهر، حتی مرگ را پذیرفت.
کانت نیز فیلسوفی انسانگرا بود که انسانها را به مثابه هدف مینگریست نه وسیله. امّا همیشه نوع رویکردش به انسان مثبت نبوده است. هابز انسان را گرگ انسان میدانست. ماکیاولی با بهره گرفتن از نظریه هابز کتاب شهریار را نگاشت و در آن شهریار شایسته را کسی دانست که شهروندان از او بهراسند نه اینکه او را دوست داشته باشند. نوع نگاه کانت و فیلسوفان همرأی وی شکلدهنده نظریه آرمانگرایی درعرصه روابط بینالملل شد که به دنبال صلح، امنیت بینالمللی و ترتیباتی برای دفاع از حقوق بشر بودند.
اندیشه سیاسی هابز و ماکیاولی شکلدهنده نظریه واقعگرایی در روابط بین الملل گردید. واقعگرایان معتقد بودندکه هر واحد سیاسی باید در تامین منافع ملّی خود به فکر کسب،گسترش و حفظ قدرت باشد. قدرت و توازن قوا در رابطه با دیگر کشورها پایه اصلی سیاست خارجی واقعگرایان شد.
امام خمینی به عنوان بنیانگذار و رهبر نظام جمهوری اسلامی دارای نوعی نگاه به انسان و رسالت وی در جهان هستی بود که بر شکلگیری اندیشه سیاسی وی تأثیرگذار بود. مهمترین راهبرد جمهوری اسلامی ایران که «نه شرقی، نه غربی» بود در چهارچوب اندیشه سیاسی امام که همانا «نفی سلطه انسان بر انسان است» قابل تحلیل میباشد. لذا ضرورت دارد که به تبیین نوع نگاه امام به انسان و تأثیر آن بر اندیشه سیاست خارجی وی بپردازیم.
در جهانبینی عرفانی، انسان از جایگاه ویژهای برخوردار است. انسان از دیدگاه عرفا، بهعنوان کون جامع است که همه عوالم خلقت را دربردارد و جامع همه کمالات هستی و مظهر همه اسماء و صفات حضرت حق است، جز صفت وجوب ذاتی. انسان، روح جهان و مهر حافظ گنجینه کائنات است. انسان عالم صغیر است در برابر جهان که عالم کبیر است و حتی از نظر رتبت و منزلت عالم کبیر است در برابر جهان که عالم صغیر است [فتوحی شاه آباد 1381: 93].
خدای متعال نیز در قرآن بارها از ضرورت تدبّر انسان در وجود خود سخن گفته است. [فصلت: 53]. احادیث فراوانی نیز وجود دارد که خودشناسی را مقدمه خداشناسی دانستهاند: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه».
امام خمینی قائل به وجود دو کتاب فرستاده شده از سوی باریتعالی است، کتاب تدوین (قرآن کریم) و کتاب تکوین (انسان) و به مجاهدان و سالکان کوی دوست توصیه میکند که به قرائت کتاب نفس خود بپردازند [امام خمینی 1376: 250ـ247].
انسان کامل آیه الکبری' است که علیرغم بسط وجودی، جامع همه عوالم و همه کتابهای الهی است. از دیدگاه ایشان بالاترین وصفی که خداوند از انسان به عمل آورده است، در وصف خلیفه اللهی انسان در میان تمام موجودات هستی است، آنجا که میفرماید: «ما امامت (خلافت الهی) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم و همه از پذیرش آن سرباز زدند، و انسان آن را پذیرفت و همانا او ظلوم و جهول بود».
ستایش های بیمانند امام خمینی همواره متوجه انسان کامل است و برای کامل شدن بر اساس جهانبینی توحیدی ارائه طریق میکند. راه خدا در طریق جهانبینی توحیدی و راه کفر در طریق جهانبینی مادی است. راه خدا تمام ابعاد انسانی را الهی میکند (این نقطه، همان نقطه کمال انسان است) و راه کفر به فساد رهنمون میشود. دستهای از انسانها که راه کفر در پیش میگیرند رهروان طریق جهانبینی مادی هستند. این انسان کفرورز ابتدا به ساکن کافر و جنایت پیشه نمیشود:
انسان مقامهایی دارد که مقام اولش همین مقام [است] بعد از این که مراتبی را سیر کرد همین مقام حیوانیت است، یک حیوانی است مثل سایر حیوانات، بلکه خطرناکتر. خطر حیوانات را به اندازه خطر انسان نیست. آنقدری که انسان جنایت وارد میکند به همنوع خودش، هیچ حیوانی حتی سبع هم آنقدر جنایت وارد نمیکند. این چیزی است که انسان است [صحیفه امام ج 9 : 292ـ291].
آنچه که نماد اصلی خلیفهاللهی انسان در پهنه هستی است و مبنای حرکت آزادانه وی در صراط حق و یا طریق کفر است همان گوهر اختیار در وجود انسان است.
خداوند استعدادها و قابلیتهای شگرفی را در وجود آدمی نهاده است و انسان میتواند با بهرهگیری از اراده آزاد و در سایه حسن اختیار خویش استعدادهای تکوینی و فطری خویش را شکوفا سازد و به مراتب بالایی از کمال دست یابد. مقصود از اختیار آن است که رفتار انسان بر پایه آگاهی، قدرت و اراده او انجام میگیرد؛ به گونهای که قادر بر ترک آن باشد. فعل اختیاری براساس انتخاب و گزینش فاعل و از روی عزم و تصمیم او واقع میشود.
آزادی و اختیار انسان یکی از مؤلفههای اساسی فلسفه سیاسی غرب و اسلام است. در اسلام سه رویکرد متفاوت در اوایل قرن چهارم درباره اختیار و آزادی انسان شکل گرفت.
«1 - مکتب اشاعره، آنان معتقدند که: صدور کلیه افعال انسانی (اعم از گناه و ثواب) از جانب خداوند است و آدمی فعل خویش را نمیآفریند بلکه آنرا کسب میکند؛ 2 - مکتب معتزله، آنان معتقدند که: خالق پس از خلق عالم، آن را به حال خود واگذاشت، زیرا خلقت در بودنش نیازمند به خالق نیست. همچنین انسان که جزیی از عالم خلقت است، در افعال و اعمالش محتاج به خالق نیست و در این امر مطلقاً آزاد، مختار و متکی به خویش است؛ 3 - مکتب شیعه: شیعه موضعی مستقل از مواضع فکری اشعری و معتزلی دارد. شیعه اعتقاد به اختیار انسان را مستلزم نفی قدرت الهی و محدودیت آن نمیداند. در این رهیافت هم خداوند مختار است و هم انسان، لیکن انسان اختیارش نسبی است و در طول اختیار و اراده خداوند قرار دارد» [ سالاری 1369: 42-12].
امام که عارفی شیعی مذهب بود انسان را برای طی کردن هر یک از دو راه حق و باطل مختار و آزاد میدانست لذا انسان در این دیدگاه آزاد است تا در برابر رهنمودهای فطری که تجلیگاه هدایت خداوندی است منقاد و هدایتپذیر باشد و در نتیجه به کمال و تعالی برسد و یا با پشت کردن به آنها دچار انحطاط شده و از مقام عالی انسانیت سقوط کند. دوگرایی توحیدی ـ مادی در جهانبینی امام کاملاً مشهود است اما نکته در اینجاست که توحیدگرایی را ذات انسان و مادیگرایی را امری میداند که بالعرض بر انسان آزاد و مختار حادث شده است.
از دیگر مؤلفههای مورد توجه امام در رابطه با انسان، فطرت خداجوی وی، مسأله وحی، رابطه انسان با طبیعت، رابطه انسان با انسان و انسان با جامعه است، در رابطه انسان با تمام مؤلفههای فوق بر اختیار و آزادی انسان تأکید شده است.
انسان به حسب فطرت، عاشق حریت و آزادی است که هر چه بخواهد بکند، حتی اراده او نیز نافذ باشد؛ بهطوریکه در مقابل سلطنت و قدرت او مدافع و مزاحمی نباشد. و معلوم است که در این عالم، همچو قدرت و نفوذ اراده یافت نشود، لااقل طبایع این عالم، تعصی دارند که تحت اراده انسان باشند ـ چنانچه واضح است ـ و این طور سلطنت جز در عالم مابعدالطبیعه ـ که بهشت اهل طاعت است ـ یافت نشود [امام خمینی 1382: 103ـ102].
تأکید بر دوگانگی ماهیت انسان در انسانشناسی امام برجستگی و اهمیت خاصی دارد: «انسان محدود نیست... در طرف کمال به آنجا میرسد که «یدالله» میشود، «عینالله» میشود،... غیر محدود است. در طرف نقص هم، در طرف شقاوت هم غیر محدود است» [صحیفه امام ج 5: 368].
انسان یک موجودی است در ابتدا مثل سایر حیوانات است. اگر رشد بکند، یک موجود روحانی میشود که بالاتر از ملائکه الله میشود. و اگر طرف فساد برود، یک موجودی است که از همه حیوانات پستتر است [صحیفه امام ج 10: 446].
در این رویکرد ماهیت انسان دوگانه است، انسانی که از تراب آفریده شده است و روح الهی در وی دمیده شده است به دو طرف گرایش دارد، یا به اعلیعلیین میرسد و یا به اسفلالسافلین همین مبنای خلقت و وجود انسان در بعد اجتماعی و سیاسی منجر به ایجاد حکومتهای ظالم و عادل میشود. حکومتهای عادل به سمت توحید و حکومتهای ظالم به سمت تراب گرایش دارند.
این تقسیمبندی در اندیشه سیاست خارجی امام نیز مشهود است. تقسیمبندی اسلام ناب محمدی - اسلام امریکایی، نامگذاری امریکا به شیطان بزرگ و جمهوری اسلامی به عنوان حکومت رسول الله و... از ذو وجوه بودن انسان در اندیشه سیاسی امام خمینی و انسانشناسی وی نشأت میگیرد.
بحث تربیت و هدایت انسانها با توجه به مختار و آزاد بودن انسان در انسانشناسی امام طرح میشود. تربیت و هدایت انسانها جایگاه خاصی در اندیشه فلاسفه قدیم و جدید داشته است. ارسطو هدف حکومت را تربیت اخلاقی شهروندان میدانست. در میان فلاسفه جدید میشل فوکو توجه خاصی به موضوع تربیت انسانها داشته است. فوکو هدف غایی تربیت را بهنجار ساختن کردارهای انحرافی و از میان بردن بیانضباطی اجتماعی و روانی و سرانجام تربیت انسانهایی مطیع و سودآور در جامعه میداند.
در انسانشناسی، امام مسأله تربیت را به اختیار و آزادی انسان و همچنین به مسأله وحی و نبوت پیوند داده است. آنجا که میگوید: خداوند تعالی با وحی به انبیای بزرگ میخواستهاند که مردم را، همه بشر را، هدایت کنند و آدم بسازند؛ آدم به همه ابعادی که دارد [صحیفه امام ج 7: 287].
ظهور صفاتی چون عالم بودن از طرفی و دیکتاتور شدن از طرف دیگر در نتیجه اختیار و آزادی انسان و نوع تربیتی که از آن بهره میگیرد، حاصل میشود.
بچه وقتی متولد شد دیکتاتور نیست.... لکن با تربیتهای اعوجاجی، در همان محیط کوچکی که خودش دارد، کمکم دیکتاتوری در او ظهور میکند. اگر تربیت صحیح باشد برای این بچه، آن دیکتاتوریش رو به ضعف میرود. و اگر تربیت فاسد باشد، آن دیکتاتوری که کم بود رشد میکند [صحیفه امام ج 14: 90].
بحث دیکتاتوری در اندیشه سیاسی در رابطه با نوع ارتباط حکام با شهروندان مطرح شده است و این نشان میدهد که حاکم اسلامی مورد نظر امام از دیکتاتوری به دور است زیرا تربیت او از سرچشمه زلال قرآن است. به راه انبیا میرود که برای هدایت انسانها آمدند و موضوع بعثتشان انسان بود. از این رو امام علم سیاست را همان هدایت که فلسفه بعثت انبیاست مینامد و اسلام را سر تا پا سیاست و اجتماعیات میداند. او معتقد است: اسلام برای ساختن انسان آمده است. کتاب آسمانی اسلام که آن قرآن مجید است، کتاب تربیت انسان است... [صحیفه امام ج 6: 530].
امام انسان را موجودی خاص در پهنه طبیعت میداند که دارای اختصاصاتی است که سایر موجودات ندارند: یک مرتبه باطن، یک مرتبه عقلیت، یک مرتبه بالاتر از مرتبه عقل، در انسان بقوه هست. از اول در سرشت انسان هست که این انسان از عالم طبیعت سیر بکند تا برسد به آنجایی که وَهْم ماها نمیتواند برسد و همه اینها محتاج به تربیت است [صحیفه امام ج 4: 175].
امام به هر دو بعد حرکت انسان توجه دارد، اما بعد الهی در انسانشناسی امام غایت و هدف است و بعد مادی جنبه ابزاری برای رسیدن به این هدف را دارد. این نقطه افتراق اندیشه سیاسی امام با مکاتب انسانمحور غرب است. هدف امام ایجاد حکومتی است که در آن توسعه مادی و تعالی معنوی دست در دست هم دارند. ایشان در توجه به دو بعد مادی و معنوی برای تعالی انسان میگوید: اینطور نیست که انسان فقط خودش باشد و همین طبیعت، و مرتبهای نداشته باشد، انسان مراتب دارد. آن کسی که رفته سراغ آن مرتبه بالای انسان و از این مراتب غافل شده، اشتباه کرده. آن کسی که چسبیده است به این عالم ماده، و مرتبه طبیعت را دیده و غافل از ماورای طبیعت است، این هم اشتباه کرده [صحیفه امام ج 4: 9].
نکتهای که در انسانشناسی امام طرح شده بحث فطرت است. کمالطلبی انسانها در رابطه با فطرت آنها طرح میگردد. در رویکرد امام انحراف در کمالطلبی انسان منجر به خودخواهی و سلطهطلبی این موجود میشود. آنجا که باریتعالی میفرماید: «تو (انسان) را به خلیفهاللهی بر زمین برگزیدم» و یا «زمین و آسمان را برای تو مسخّر گردانیدم» بر سلطه انسان بر طبیعت مهر تأیید میزند.
اما، آنجا که انسان به سلطه بر همنوع خود میپردازد راه را به خطا رفته و ضمن ظلم به همنوع در مقابل خدا طغیان کرده است. انسان از این رو به سلطه بر دیگران میپردازد که در جهت رفع نقص خود میل به کمال مطلق دارد و کمالطلبی ریشه در فطرت الهی وی دارد.
بدانکه خدای تبارک و تعالی... فطرت همه را... بر فطرت اللّه قرار داد و در سرشت همه انسانها عشق به کمال مطلق را سرشت و از آن رو همه نفوس بشری را از خرد و کلان علاقمند ساخت که دارای کمالی بدون نقص و خیری بدون شر و نوری بدون ظلمت و علمی بدون جهل و قدرتی بدون عجز باشند [امام خمینی 1362: 153].
نزاع بین انسانها و اهداف سلطهطلبانه آنان به جهت خودخواهی انسانهاست و پیامبران الهی مبرّا از این صفات هستند. اگر تمام انبیا جمع شوند در یک محلی هیچ وقت با هم نزاع نمیکنند.
اگر اولیاء و انبیاء را شما فرض کنید که الآن بیایند در دنیا، هیچوقت با هم نزاع ندارند برای اینکه نزاع مال خودخواهی است. از نقطه نفس انسان پیدا میشود که آنها نفس را کشتهاند. جهاد کردهاند و همه خدا را میخواهند [صحیفه امام ج 11: 381].
امام با تبیین عملکرد توحیدی انبیای الهی در عرصه اجتماعی و در مقیاسی وسیعتر در عرصه جهانی به نقد نظام موجود بینالملل میپردازد. بلوکبندیهای موجود را ناشی از رویکرد سلطهطلبانه انسانهایی میداند که با انحراف از خط توحیدی کمکم طاغوتی شدهاند. اینها طاغوتهایی هستند که هر روز طاغوتیتر میشوند. از این رو، تمام اختلافات بشر و منازعاتی که در عرصه روابط کشورها وجود دارد، ناشی از طغیانی است که ریشه در نفس خودخواه انسان دارد و مأموریت انبیا نیز تزکیه این نفوس طغیانگر است.
تمام اختلافاتی که بین بشر هست... ریشهاش همان طغیانی است که در نفس هست. ریشه این است که انسان دیده است که خودش یک مقام دارد طغیان کرده است و چون قانع نمیشود به آن مقام، این طغیان اسباب تجاوز میشود، تجاوز که شد اختلاف حاصل میشود و این فرق نمیکند، از آن مرتبه نازلش طغیان هست تا آن مرتبه عالی آن، از مرتبه نازلی که در یک روستا بین افراد اختلاف حاصل میشود ریشه آن همین طغیان است تا مرتبه بالاتر و هر چه بالاتر برود طغیان زیادتر میشود. فرعونی که طغیان کرد و «اناربکّم الاعلی» گفت، این انگیزه در همه است، فقط در فرعون نیست. اگر انسان را سر خود بگذارند «اناربکّم الاعلی» خواهد گفت [صحیفه امام ج 14: 390].
امام خمینی بحث رسالت انبیا را صرفاً به عنوان یک بحث تاریخی تبیین نمیکند. در رویکرد امام رسالت انبیا یک رسالت جهانی است برای تربیت انسان صالح و به همین ترتیب جامعه سالم - بعضی از انبیا پیام وحی خود را به مردم ابلاغ نمودهاند و برخی نیز تشکیل حکومت دادهاند. در بحث تشکیل حکومت اسلامی در عصر غیبت، تمام اختیارات انبیای عظام برای فقیه و رهبر حکومت اسلامی صدق میکند. این حکومت از احکام اولیه اسلام و اقامه آن واجبتر از نماز است، لذا این حکومت رسالت جهانی دارد. اختیار با مسئولیت تعین پیدا میکند. وقتی که حیطه اختیارات نبی در رابطه با ولی فقیه صدق میکند، مسئولیت جهانی آن نیز صادق است. به همین جهت، اندیشه سیاست خارجی امام که سوگیری سیاست خارجی نظام جمهوری اسلامی را مشخص میکند نفی سلطه انسان بر انسان، نه شرقی و نه غربی، مبارزه با قدرتهای بزرگ بهعنوان طاغوت و عصیانگر را همانند یک تکلیف الهی سر لوحه عمل خویش قرار میدهد.
جهان سومگرایی و حمایت از ملل مستضعف و نهضتهای آزادیبخش نیز در چهارچوب این اندیشه امام میگنجد که ولایت را تالی نبوت و امامت میداند.
بعثت رسول خدا برای این است که راه رفع ظلم را به مردم بفهماند... بعثت برای این است که اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح مردم را و اجسام مردم را، تمام اینها را از ظلمتها نجات بدهد... فهمانده است که تمام مردم، تمام مسلمین برادر هستند و باید با هم وحدت داشته باشند، تفرق نداشته باشند [صحیفه امام ج 17: 435ـ434].
انبیا وقتی که مصادیق ظلم و ظالم را به مردم شناساندند و راه توحید را به مردم معرفی نمودند، پیروان پیامبر با قدم گذاشتن در طریق توحید به سوی وحدت گام برمیدارند.
لذا وقتی که امام، مسلمین را به وحدت و مبارزه با ظلم و ستم تا رفع فتنه در عالم دعوت میکند، این دعوتی پیامبرگونه است. ایشان به تبیین ریشههای تجاوزگری و سلطهطلبی در عرصه سیاست خارجی کشورها میپردازد و ریشه آن را در انحراف در کمالیطلبی انسانها و گرایش سلطه طلبانه انسان مبتنی بر سلطه بر دیگران میداند. انحراف در کمالطلبی و سلطهگری انسانها نیز ریشه در انانیّت و خودخواهی آدمی دارد.
تمام جنگهای عالم از این انانیّت انسان پیدا میشود، مؤمنها با هم جنگ ندارند. اگر جنگی باشد بین دو نفر، باید بدانند که مؤمن نیستند [تفسیر سوره حمد: 31-30].
ایشان راه مبارزه با انانیّت و جهتگیریهای سلطهطلبانه انسان را تهذیب نفس میداند. هدایت و تربیت انبیای عظام را نیز برای کمک به بشر جهت تهذیب نفس خود میداند. تهذیب نفس امری اجباری نیست بلکه کاملاً اختیاری و در حیطه آزادی و اختیار انسان است. تهذیب نفس راه بایسته انسان برای رسیدن به آرامش و نفس مطمئنه است. آزادی و آرامش نفس دو بال انسان مهّذب برای پرواز به درگاه قرب الهی است.
در رویکرد انسانشناسانه امام خمینی تهذیب نفس به عرصه زندگی فردی محدود نیست. آزادی و راحتی خاطر که لازمه تهذیب نفس است در عرصه زندگی اجتماعی و تعامل با دیگران تعین پیدا میکند. از طرف دیگر، تشکیل حکومت اسلامی و تداوم راه انبیای عظام و تشکیل حکومت جهانی اسلام از دغدغههای اصلی حضرت امام بود.
اگر بخواهید خدمتگزار اسلام باشید... باید دانشگاه و فیضیه و همه آنها که مربوط به دانشگاهند و همه آنها که مربوط به فیضیه هستند در راس برنامههای تحصیلیشان برنامه اخلاقی و برنامههای تهذیبی باشد... مهمتر چیزی که برای کشور ما لازم است تعهد اسلامی و تهذیب اسلامی است. اگر این یک سنگر صحیح بشود و سنگر دانشگاه و فیضیه یک سنگر اسلامی باشد، دیگر سایر ملت به این طرف یا آن طرف نخواهند گرایید [صحیفه امام ج 14: 170ـ169].
پیوند بین عرفان و سیاست در مضامین فوق کاملاً مشهود است، تهذیب نفس از دیدگاه امام حرکت از خلق به سوی حق، ذوب شدن در حق و حرکت مجدد از حق به سوی خلق است. تهذیب نفس حرکت در صراط مستقیم الهی است، بریدن از شرک و آلودگی و کثافتها و توحیدی شدن است. تهذیب نفس مهمترین مأموریت الهی پیامبران است و آنها، انسانها را آماده حرکت در صراط مستقیم الهی و هدایت به سوی خدا میکنند.
حاکم اسلامی در عصر غیبت که جانشین نبوت و امامت است تمام این مسئولیتها را به عهده دارد، او سیاستپیشه است و سیاست همان علم هدایت پیامبران است. وقتی که سیاست نه شرقی و نه غربی را برای حکومت اسلامی طرح میکند، نگاهی معنوی به این شعار دارد و شرق و غرب را نماد شیطانهای کوچک و بزرگ میداند. آزادی و استقلال از دیدگاه او آزادی از بتهای درون و بیرون است و استقلال از سلطه شیطانهای بزرگ و کوچک، امام از آن رو برای تهذیب جامعه و دستگاه حکومت چشم به دانشگاه و حوزه دوخته است که این دو مغزهای متفکر جامعه میباشند. توجه او به حوزه و دانشگاه به علت توجه اسلام و انبیا به مسأله آموزش و تربیت است. او همیشه به اصلاح و تربیت انسانها میاندیشد.
حضرت امام وابستگی در عرصه سیاست خارجی و فساد در عرصه سیاست داخلی در رژیم شاه را به علت صالح نبودن فرد و جامعه میداند و راه اصلاح این وضعیت را از خود انسان شروع میکند: هر اصلاحی نقطه اولش خود انسان است. چنانچه خود انسان تربیت نشود نمیتواند دیگران را تربیت کند. و شما دیدید که در این طول سلطنتها... چون کارها دست اشخاصی بود که تربیت اسلامی نداشتند و خودشان درست نشده بودند، برای خاطر همین نقیصه بزرگ، کشور ما را کشاندند به آنجایی که ملاحظه میکنید و ملت ما را هم کشاندند به آنجایی که سالها باید طول بکشد تا اینکه انشاءالله، اصلاح بشود... [صحیفه امام ج 15: 491].
نگاه امام به سازندگی و استقلال یک کشور آن چنان معنوی و عرفانی است که بدون مجاهده نفس و تهذیب اخلاقی، سازندگی و استقلال کشور را امری بلاموضوع میپندارد.
با عطف توجه به مؤلفههای مهم اندیشه سیاست خارجی امام خمینی همچون نه شرقی، نه غربی، صدور انقلاب، خودکفایی و تولی و تبّری پی میبریم که رویکرد انسانشناسانه ایشان بر اتخاذ چنین رویکردهایی تاثیری عمیق داشته است. او انسان را به عنوان بنده خدا، آزاد و صاحب اختیار قبول دارد و خواهان نفی سلطه انسان بر انسان است. لذا در عرصه سیاست خارجی هرگونه سلطهگری ابر قدرتهای شرق و غرب را شدیداً نفی میکند و مستضعفان جهان را برای مبارزه با این سلطهگری دعوت به اتحاد و مبارزه مینماید. هرگونه وابستگی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی را گامی در جهت سلطهپذیری میداند و لذا مسئولین و مردم را به پیگیری سیاستهای خودکفایی و استقلالطلبانه دعوت مینماید.
حضرت امام خواهان یک حکومت آرمانی جهانی است که در آن مستضعفین به حکومت میرسند. در این نظام اسلام برنامه خارجی خود را برای آموزش، تربیت و ایجاد عدالت بین انسانها بنا میکند. شأن بعثت پیامبران را نیز برای ایجاد چنین نظامی میداند. از آنجا که انقلاب اسلامی را انقلابی در جهت حاکمیت اسلام بر جهان تلقی مینماید. لذا صدور انقلاب در اندیشه سیاست خارجی وی اقدامی معقول و تکلیفگرایانه در جهت ایجاد چنین نظامی است. در چنین نظامی پروسه رسیدن به انسان کامل تحقق پیدا میکند.
دوگرایی حق و باطل در پهنه هستی در رویکرد فلسفی ایشان مشهود است. جهانبینی توحیدی در مقابل جهانبینی مادی و خدا محوری در مقابل انسان محوری (اومانیسم) قرار دارد و راه خدا در مقابل راه کفر است. انسان اگر در این میانه به راه کفر رود به حضیض ذلت میافتد و اگر به راه خدا رود به اوج عزت میرسد.
رویکرد امام در عرصه سیاست خارجی نیز دوستی با روندگان راه خدا و دشمنی با روندگان راه کفر است. به همین دلیل، انقلاب اسلامی اردوگاه اسلام و دشمنان انقلاب اسلامی در اردوگاه کفر قرار دارند. هشت سال جنگ ویرانگر عراق علیه ایران که طولانیترین جنگ قرن بود در رویکرد فلسفی ایشان جنگ اسلام و کفر و جنگ فقر و غنی لقب گرفت. او ریشه جنگها را نیز عدم تزکیه میداند. عمل به راهبردهای سیاست خارجی امام فقط با تزکیه نفس و تربیت دینی مقدور است و این نشاندهنده رویکرد عمیق معنوی و عرفانی وی به مقوله سیاست است.
منابع
- قرآن کریم.
- آیین انقلاب اسلامی (گزیدهای از اندیشه و آراء امام خمینی(س)). تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س).
- امام خمینی، روحالله. تفسیر سوره حمد.
- ـــــــــــــــــــ. (1368). جهاد اکبر. تهران: نشر مرصاد.
- ـــــــــــــــــــ 1. (1381). ولایت فقیه. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س). چاپ یازدهم.
- ـــــــــــــــــــ 2. (1381). شرح چهل حدیث. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س).
- ـــــــــــــــــــ 3. (1381). مصباح الهدایه. تهران: مؤسسه تنظیم و نشرآثار امام خمینی(س). چاپ چهارم.
- ـــــــــــــــــــ . (1382). شرح حدیث جنود عقل و جهل. تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س).
- ـــــــــــــــــــ . (1376). شرح دعای سحر. تهران: انتشارات فیض کاشانی.
- ـــــــــــــــــــ . (1362). طلب و اراده. ترجمه سید احمد فهری. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
- الگار، حامد. «ترکیب عرفان و سیاست در شخصیت امام خمینی». پژوهشنامه متین. شماره 11 و 12، زمستان 1379.
- خامنهای، سید علی [آیت الله]. (1364). دیدگاهها. قم: انتشارات تشیع.
- رجایی، فرهنگ. (1376). معرکه جهانبینیها. تهران: انتشارات احیاء کتاب.
- سالاری، عزیزاله. (1369). قضا و قدر. تهران: دانشگاه تهران.
- صحیفه امام. (1378). تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س).
- فتوحی شاه آباد، محمود. (1381). «جهان هستی از منظر عرفانی امام خمینی». پایان نامه کارشناسی ارشد. تهران: پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی.
- لوفان بومر، فرانکلین. (1382). جریانهای بزرگ در تاریخ اندیشه غربی. ترجمه حسین بشیریه. تهران: مرکز بازشناسی اسلام و ایران.
- مطهری، مرتضی. (1374). تکامل اجتماعی انسان. تهران: انتشارات صدرا.
- ـــــــــــــــــــ . جهانبینی الهی و جهانبینی مادی. قم: انتشارات اسلامی.
.
انتهای پیام /*