من بعد از پانزده خرداد که از حبس بیرون آمدم و مطلع شدم بر وقایعی که در ایران اتفاق افتاده بود و بعد هم که به قم آمدم و مواجه شدم با بعض کسانی که عزیزان خودشان را از دست داده بودند، گمان نمی کردم که دنبالۀ این معنا برای من، این صحنه هایی که حالا می بینم باشد. من آن وقت مجروحین و شهدای پانزده خرداد را به اسم اینکه یک واقعۀ تاریخی بزرگ واقع شده است ـ گرچه یک بار سنگینی به عهدۀ من بود و وقتی مواجه می شدم با بعضی از کسانی که عزیزان خودشان را از دست داده بودند، یک حال انفعال باید بگویم برای من دست می داد ـ من نمی دانستم که بعد از پانزده خرداد هم ما مواجه خواهیم شد با یک همچو صحنه هایی و با یک برادران عزیزی، خواهران محترمی که عزیزان خودشان را از دست داده اند و ما مواجه باشیم با خانواده های شهدا، خانواده های مصدومین و مضروبین و خود آنها. گرچه این یک مشتی از خروار است و در سراسر ایران این مسائل هست و من باید از همۀ شما عذر بخواهم به اینکه ما نتوانستیم و نمی توانیم این مصیبت هایی که شماها تحمل کردید و مصیبت برای همۀ ملت هم بوده است، نمی توانیم ما جبران بکنیم. ما عاجزیم از اینکه به شماها تسلیت بدهیم. (صحیفه امام؛ ج 12، ص 475ـ476)
من آن وقتی که در حبس بودم، این اشخاصی که در آنجا زندانبان بودند می آمدند پیش من می نشستند صحبت می کردند. یک دفعه که من دیدم یک جایی صدا بلند شد و مثل اینکه یک شکنجه ای در آنجا بود ـ شکنجه ها را اگر بود جاهای دیگر می بردند، مثل اینکه آنها می خواستند به من هم بفهمانند که اینها هم هست در کار ـ من بعدش که آمدند آنجا، گفتم آقا این چه بساطی است که شما درست کردید. زندان باید تربیت کند اشخاص را، باید یک مکتب باشد زندان. وقتی می آیند آنجا اگر یک دزدی است، دزدی اش را از او بگیرید و بیرونش بفرستید؛ تربیتش کنید. البته آنها عذر آوردند که نه اصلش شکنجه ای در کار نبود و یک پاسبانی چه کرده بود، یک سیلی به آن زدند و فلان، ولی دروغ می گفت. (صحیفه امام، ج 14، ص 273)
پاکروان به من گفت، در همان روز آخری که دیگر از حبس بنا بود بیرون بیاییم و به آن حصر وارد بشویم ـ حبس دوم ـ گفت که سیاست دروغ گفتن است، خدعه است، فریب است. و کلمه اش هم این بود که «پدرسوختگی» است! این را بگذارید برای ما همین جا می خواست پدرسوختگی کند، یعنی می خواست کلاه سر من بگذارد! من گفتم به این معنا که شما می گویید ما هیچ وقت همچو سیاستی را نداشتیم؛ خدعه و فریب و این چیزها. بعد آمد بیرون و منتشر کرد در روزنامه که ما تفاهم کردیم با فلانی، و اینکه دخالت در سیاست نکند. من هم سر منبر گفتم که ایشان این را گفت؛ من هم این را گفتم. بیخود گفته! (صحیفه امام، ج 10، ص 124ـ125)
.
انتهای پیام /*