مقدمه
بسم الله الرحمن الرحیم
پرسش از آغاز «هستی» و از چگونگی به وجود آمدن «هستی های متعدد» اندیشۀ بشر را از گذشته تاکنون درگیر کرده است. بشر همیشه با آن روبرو بوده و برای تفسیر و دریافت هستی به آن پرداخته است.
هیچ نحلۀ فکری، الهی و مادّی را نمی توان یافت که به این پرسش نپردازد.
پرسش از اصل «هستی» و کثرت های آن، پرسش از آغاز کثرت، و آفرینش انسان و جایگاه وی در جهان و پرسشهایی مانند: کثرت هایی که مشاهده می شود از کجا آمده است؟ آیا در آغاز کثرت بوده یا وحدت؟ اگر وحدت بوده، چگونه کثرت پدید آمده است؟ و آیا این کثرت ها به وحدتی برمی گردد؟ آیا در این کثرت ها وحدتی نیز وجود دارد؟ ... همۀ اینها پرسشهایی است که همیشه بوده و خواهد بود.
آنان که در هستی ـ با تأمّل و تفکّر و یا وجدان و شهود و ... ـ به یک حقیقت و یک واحد رسیده اند، یعنی به حق جلّ جلاله راه یافته اند و به او معتقد گشته اند، باز این پرسش برای آنان پیش آمده است: چگونه و به چه صورت این همه کثرت ها ـ موجودات ـ به وجود آمده اند؟ آیا یکایک موجودات، جدا جدا آفریده شده اند یا نه؟ صدور موجودات از حق چگونه بوده است؟ ربط موجودات به حق به چه صورت است؟ آفرینش یعنی چه، و چگونه است؟ آیا اینها برگشت هم دارند؟ برگشت آنها به چیست؟ و ...
به همین دلیل، هر اثر دینی و عرفانی و حکمت الهی را بگشایید، با این مطالب
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 13 روبرو می شوید. در آثار دینی، سخن از آفرینش آسمانها و زمین، آفرینش موجودات زنده، آغاز و چگونگی آفرینش انسان، پرسش و پاسخ پیرامون اول مخلوق، به مانند: اول ما خلق الله العقل؛ اول ما خلق الله نوری؛ انّما امره اذا اراد شیئاً ان یقول له کن فیکون؛ و ما امرنا الّا واحدة؛ تدبیر عالم و رجوع آن به حق، عرضۀ ولایت و امانت و قضا و قدر و... در آیات و روایات اسلامی برای حلّ این مسئله و روشن کردن ابعاد این موضوع است. و سِفر پیدایش در تورات نیز پیرامون همین مطلب است.
در فلسفۀ الهی، مباحث علیّت و علّت تامّه، بحث جعل؛ آیا جعل وجود است؟ یا جعل ماهیت؟ یا جعل اتّصاف ماهیّت به وجود؟ بحث اول ما صدر، بحث عقل اول و نفس کلّی، عقول دهگانه و عقل فعّال در حکمت مشّاء. بحث انوار، و تقسیم آن به انوار طولی و عرضی، انوار قاهره و اسفهبدیّه، ... در حکمت اشراق. بحث وحدت و کثرت، و جمع بین کثرت و وحدت در حکمت متعالیه در همین راستاست.
در آثار عرفانی، بحث کنز مخفی، اعیان ثابته، اعیان خارجی، تجلّی و ظهور، بحث تعیّن اول و فیض اقدس و مقدّس، و ظاهر و مظهر و اتحاد آن دو، بحث وحدت شخصی وجود، و تفسیرهای مختلف پیرامون کثرتها، بحث تشکیک در ظهور و ... همه برای بیان و حل این مسئله است.
* * *
رسالۀ «مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة» که به خامۀ شیوای حضرت امام خمینی(س) در دوران شباب ـ 29 سالگی ـ نگارش یافته است، دغدغۀ نویسنده را برای تبیین این موضوع و پرسش های آن به خوبی نشان می دهد. مؤلف محترم در این اثر می خواهند چگونگی پیدایش کثرت از وحدت را بیان کنند. و نشان دهند چگونه از غیب مطلق، که دور از دسترس همگان است، این همه نقش و اثر در عالم پدیدار گشته است.
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 14 ورود به این بحث و ارائۀ نظمی منسجم برای حلّ آن، نشانۀ تبحّر و تسلّط گسترده نویسنده پیرامون آن است که برای کمتر کسی حاصل می شود. حضرت امام(س) برای بیان مسئله، زبان عرفان را برگزیده اند و اثر خویش را با زبان اهل معرفت نگاشته اند که دارای عمیق ترین و زیباترین بیان در این باب است.
اثر ایشان از جملۀ مسفورات عرفانی است که به تعبیر استاد آشتیانی(ره)؛ فقط از کمّلین ارباب عرفان برمی آید.
امام(س)، در این رساله، برای بیان مطلب علاوه بر زبان عرفانی، از حکمت بویژه حکمت متعالیه که به حق می توان آن را فاصل عرفان و حکمت دانست و زبان فلسفی عرفان نامید، سود جسته و آن را نیز به کار گرفته اند. و از همه مهمتر آن را با قرآن و روایات اهل بیت عصمت و طهارت همراه کرده و با بیانی لطیف، فهم مأثورات شریعت را در این موضوع تسهیل کرده اند. و می توان ادّعا کرد زبان و بیان عرفانی را در خدمت فهم شریعت و مأثورات نبوی و علوی درآورده اند. و یا بهتر بگوییم؛ عرفان را از آبشخور آیات و روایات سیراب کرده و عرفان ناب و درست را با بهره گیری از قرآن و حدیث عرضه داشته اند.
این نکته را نباید فراموش کرد که به دلیل نفاست بحث و اختصار مطلب و زبان نگارش که چندان از آن گریزی نیست، فهم و درک مطالب آن به سادگی و سهولت برای خوانندگان مقدور نمی باشد.
به همین دلیل و با توجه به گرایش گسترده به مباحث عرفانی و نظری در جامعه و توجه ویژه به مطالب عرفانی و دیدگاههای امام خمینی(س) و نفاست و ارزش بحث، تصمیم گرفتیم که اثرکم نظیر فوق را در این موضوع به فارسی برگردانده و فارسی زبانان را نیز از آن بهره مند سازیم. ـ البته از یاد نبرده ایم که اثر فوق با ترجمۀ فارسی مرحوم آیت الله سید احمد فهری در سالهای نخستین پیروزی انقلاب اسلامی به جامعه عرضه شده است که تلاش و کوشش ایشان ستودنی است، ولی هم اثر در بازار کمیاب است و هم در فهم مطالب آن مشکلاتی وجود دارد. ـ و کوشش کردیم تا ترجمه ای روانتر از اثر فوق ارائه دهیم؛ هرچند به دلیل ناتوانی ما و دشواری مطلب و زبان خاص و اصطلاحات ویژۀ آن، چندان خود را در این آرزو موفق نمی دانیم.
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 15
برای فهم بیشتر، افزون بر ارائه متن فارسی، با افزودنی های سه گانۀ زیر سعی کردیم گامهایی را برای تسهیل و نزدیکی فهم مطالب به ذهن خوانندگان برداریم.
1. پانویس های زیر صفحه ها، خوانندگان را به منابع مطالب و معرّفی دانشمندان و پاره ای توضیحات رهنمون می سازد.
2. پیوست پایانی کتاب، شرحی بر بخشی از اصطلاحات و تعابیر عرفانی به کار گرفته در اثر است. شرح و معانی اصطلاحات می تواند یاری دهندۀ افراد در فهم بهتر مطالب باشد.
3. مقدّمۀ مختصر، در بیان مطالب کتاب به صورت گزارش محتوای اثر، با توضیح کوتاه که امید است بتواند خوانندگان را پیش از مطالعۀ متن و اثر اصلی با مطالب کتاب آشنا سازد تا هنگام مطالعۀ متن دریافت بهتری حاصل شود. در پایان این پیشگفتار اشاره به این مطلب لازم است که متن عربی کتاب با تصحیح و تعلیق، توسط مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) در سال 1372 انتشار یافته است. همراه متن عربی، مقدمه علمی و تحقیقی استاد فقید، سیدجلال الدین آشتیانی(ره) به زبان فارسی منتشر شده که شرح و توضیح بر مباحث عرفانی کتاب است و برای محققین و علاقه مندان مفید می باشد. همچنین نباید از یاد برد که آثار مهمّ عرفانی، نیاز به درس و بحث و استاد ورزیده دارد، و کمتر ممکن است بدون کمک و راهنمایی استاد، انسان بتواند به مطالب عمیق و ارزندۀ آن دست یابد و از فهم نادرست و کژ فهمی مصون و محفوظ باشد. امید است این تلاش در راستای همین هدف قرار گیرد.
این اثر، نتیجۀ تلاش گروهی است که در درازای زمان با ما همراه بوده اند، و در گامهای پایانی آن، خانم فروغ احراری در ویرایش ترجمه، و آقای علی اصغر رحمتی و خانم میترا شربتدار و اکرم خلوجینی در آماده سازیِ چاپ ما را یاری رسانده اند؛ برای همۀ آنان آرزوی موفقیت روزافزون می نماییم.
معاونت پژوهشی مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)
گروه معارف اسلامی
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 16
«مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة» در دو «مشکات» و یک «خاتمه» تنظیم یافته است:
مشکات اوّل، پیرامون بحث نبوت و ولایت و خلافت در عالم غیب و الوهیّت است که در بردارندۀ خلافت و نبوت در عالم اسما و صفات و عالم اعیان ثابته می باشد. مشکات به معنای جای قراردادن چراغ است، و در آن مصباح که به معنای چراغ است قرار می گیرد. و مشکات اول، پنجاه و شش چراغ دارد.
مشکات دوم، پیرامون بحث خلافت و نبوت در عالم عین است که در آن سه مصباح قرار داده شده است:
مصباح اول، در بردارندۀ بیست و یک نور است که از این «چراغ» می درخشد و شعله می دهد. در این مصباح، بحث ظهور مشیت مطلقه که سرآغاز تحقق بیرونی و خارجی است، مطرح می گردد.
مصباح دوم، دربردارندۀ سیزده «مطلع» و یک «خاتمه» است. مطلع به معنای جای برآمدن آفتاب و غیر آن است، که از آن مطلع ها، نور این چراغ برمی آید و نورافشانی می کند. و بحث آن پیرامون نبوت و ولایت و خلافت در عالم عقل و عقول و مجردات است.
مصباح سوم، دربردارندۀ دوازده «ومیض» است. ومیض به معنای درخشیدن برق است بی آنکه در ابر پراکنده گردد. در این مصباح، بحث نبوت و خلافت و ولایت در عالم ظاهر و مُلک و دنیا ارائه می گردد.
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 17 و «خاتمه» در بیان تذکّرِ حفظ اسرار و حقایق و معارف و بیان آن در جای خویش می باشد.
* * *
اکنون پیش از شرح مختصر مطالب کتاب، لازم است که به معنای لغوی و اصطلاحی واژه های «نبی و نبوت»، «ولی و ولایت»، «خلیفه و خلافت» اشاره شود.
«نبی» بر وزن فعیل، صفت مشبّهه است که به معنای فاعل و مفعول می آید و «نبوّت» مصدر است. پیرامون ریشۀ «نبی» دو عقیده است، گروهی از «نبأ» به معنای خبر دانسته اند و بنابراین نبیّ به معنای «خبردهنده» و «خبردار» است. برخی دیگر «نبی» را از «نبو» دانسته اند که به معنای برتری و بلندی است. و معنای «نبی» یعنی کسی که صاحب عظمت و مقام بالا و والاست.
نبوّت و نبی در زبان و آثار، نبوت و ارسال رسولان برای انسان را در برمی گیرد ولی معنای آن، که اِخبار (خبردادن) است عام تر از اخبار برای انسانهاست. به همین دلیل اهل عرفان، غیر از نبوّت در زمین و ارسال رسولان، نبوّت را در دیگر عوالم جاری می دانند، و صاحب این مقام در هر عالمی عهده دار اِخبار به تناسب آن می باشد.
کاشانی در تعریف نبوّت می نویسد: «نبوّت، خبردادن از حقایق الهی است، یعنی از معرفت ذات حق و اسما و صفات و احکام آن؛ و آن بر دو نوع است: نبوّت تعریف، نبوّت تشریع. اولی، عبارت از خبردادن از معرفت ذات و صفات و اسما است. و دوم، علاوه بر آن تبلیغ احکام و تربیت به اخلاق و تعلیم حکمت و اقدام به سیاست را دربردارد و این به رسالت اختصاص دارد.»
نبوّت تعریف در همۀ مراتب هستی و عوالم وجود حضور دارد، و آنچه در این اثر مورد بحث قرار می گیرد بحث نبوّت و انِباء و تعلیم، در همۀ مراتب به گونۀ مناسب آن مرتبه است که در دنیا و جهان انسانی مصداق آن نبوّت تشریعی می باشد.
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 18 ولی، ولایت: ریشۀ آن «اَلوَلی» است به معنای نزدیکی، ... و وَلِیَ، به معنای قرار گرفتن دو چیز در کنار هم که فاصله ای بین آن دو نباشد. و می گویند حسن یلی حسین. یعنی حسن در کنار حسین قرار گرفته است.
ولیّ، اسم آن است که به معنای دوست، رفیق، یاور، سرپرست و ... می آید، و وِلایت و وَلایت مصدر است. و به معنای سرپرستی کردن، ادارۀ امور دیگری ... است.
ولیّ، و دارندۀ ولایت، به دلیل نزدیکی و قرب حقیقی به حقّ، نه اعتباری آن را دارا شده است که این نزدیکی باطن و ریشۀ خلافت و نبوّت می باشد، و این نزدیکی، موجب نیابت و تصرّف و تربیت و سرپرستی می شود که در هر جا و مرتبه مصداق خود را می جوید.
خلافت از «خلف» است که برای آن سه معنا گفته اند؛ اول: چیزی به جای چیزی می آید و جای وی قرار می گیرد. دوّم: پشت. و سوّم: تغییر.
خلافت به معنای جانشینی است، این جانشینی گاهی زمانی و در غیبت صاحب آن است. مانند جانشینی حاکم بعدی پس از مرگ حاکم اول و یا غیبت آن. و گاهی این جانشینی رتبی است. یعنی این فرد پس از او قرار می گیرد و به جای او و به نیابت از وی، کاری را انجام می دهد. در این رساله، خِلافت به معنای دوم است که مرتبۀ خلیفه پایین تر از مستخلف عنه می باشد. و این گونه خلافت از حق معنا دارد.
باید توجه داشت که این سه مقام «نبوت، ولایت، خلافت» از هم جدا نیستند، بلکه همراه هم و دارای مصادیق واحد هستند. ـ البته نبوّت تشریعی، مخصوص عالم انسانی است، و در غیر عالم انسانی سخن از نبوّت تشریعی نمی آید. ـ ولی ظهور مختلف است، گاهی شأن نبوت ظهور پیدا می کند و شأن ولایت مخفی است و زمان دیگر شأن ولایت ظاهر، و شأن نبوّت باطن است.
* * *
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 19 مشکات اول
خلافت و ولایت و نبوّت در عالم اسما و اعیان ثابته
حقّ، جلّ جلاله، در مقام ذات خویش غیب است. و این مرتبه دور از دسترس همگان قرار دارد، و هیچ راهی به معرفت و شناخت این مقام برای کسی نیست، این مقام را رسمی و اسمی و وصفی نمی باشد. و نهایت، اظهار عجز از معرفت آن است، این مقام غیبی است که از هر ظهوری دور و پوشیده است و از چهرۀ او پرده برداشته نشده است. این مقام را «غیب الغیوب»، مقام لا اسمی و لا رسمی، عنقا مُغرِب و ... نامیده اند. و به بیان دیگر، ذات حق جلّ جلاله، بی نهایتی است که برای آن هیچ مرز و نشانه ای را نمی توان سراغ گرفت و هر شناخت و معرفتی به نشانه ای می باشد و هر نشانه او را از آن جایگاه «بی نهایت» و «نامحدودیت» پایین آورد. و بنابراین دست هیچکس به آن نرسد و شکار هیچ فردی نگردد، چون هر دستی از هر کس برآید آن را محدودیتی است و محدود را با نامحدود رابطه ای نباشد، و به همین دلیل آن را پنهانِ پنهان ها «غیب الغیوب» نامیده اند.
بنابراین معرفت به این مقام برای کسی حاصل نشود، زیرا معرفت به ظهور است، و هر ظهوری تعیّن است و هر ظهوری جلوه است، و برون رفت از غیب است. بنابراین تا تعیّن نباشد، تا ظهور نباشد، تا برون رفت از غیب و پرده نباشد، شناخت حاصل نگردد.
بنابر مقدّمۀ اول: اگر آن ذات لایتناهی بخواهد جلوه ای و ظهوری کند، چون هر جلوه و ظهور، حتی ظهور ذات برای خویش، او را از آن مقام پایین آورد، چه برسد به ظهورهای دیگر. پس برای این که ظهوری پیش آید و برون رفتی حاصل شود، پرده از غیب افکنده گردد و پریچهره که تاب مستوری ندارد جلوه کند، ـ چون او نمی تواند با خروج از غیب در هر مرتبه ای مشاهده شود و یا خود را مشاهده کند باید ابتدا شهودی در مرتبه ای حاصل گردد که از آن غیب بهره ای داشته باشد، نایب منابی برای ظهور پیدا شود و به عبارت دیگر نیاز به چیزی است که بین و بین باشد، هم با غیب مرتبط باشد، و هم به بیرون از غیب چهره بنماید، و این وظیفه برعهدۀ او گذاشته شود، این حقیقت
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 20 همان «خلیفۀ» اعظم است که جانشین حق برای ظهور گردد، و دوسویه است. از سویی به غیب توجه دارد که از آن جهت ظهور ندارد و سویی به بیرون از غیب دارد که ظهور است.
بنابراین «برزخ» است که حدّ فاصل بین دو چیز است. این ظهور اطلاقی است، و چون هر ظهوری، تعیّنی است، یعنی ذات با هر وصفی که متعیّن شود اسم جدیدی می شود. مثلاً وقتی ذات با وصف علم لحاظ شود، اسم عالم به وجود آید. اما این ظهور اول، اطلاقی است و شامل همۀ اسماست، و یک فیض گسترده است و اقدس است و از هرگونه محدودیت به دور است. و اول مستفیض از آن «اسم الله» در مقام تعیّن است که همۀ اسما را در بردارد. و اول تعیّن، اسم اعظم است، آن هم اسم اعظم اطلاقی. و سپس دیگر اسما از آن فیض گیرند و اسماء جمال و جلال ظاهر گردند. در این مرتبه، هنوز سخن از ظهور، در بیرون از عالم الوهیت نیست، هنوز تعیّن در خارج مطرح نیست، هنوز مرحلۀ لحاظ و دیدن است، هنوز تعیّن ذات است برای خویشتن تا از آن لاتعیّن مطلق خارج گردد.
هرچند این تعین خود نیز لاتعیّن است، و همۀ تعیّن ها را دربردارد، اینجاست که ذات خود را در این تعیّن می بیند (رؤیت اجمال)؛ و مفصل را در سایۀ آن می بیند، یعنی این تعیّن در خود همۀ موارد را در بردارد. همه را در آن می بیند (مرتبه احدیت). و آن گاه وقت آن فرامی رسد تا از این اجمال بیرون آید و آنچه در خود دارد به تفصیل به مشاهده بنشیند، و اینجاست که اسماء اجازۀ ظهور یابند، هر یک به جلوۀ خود آراسته شوند، از هم ممتاز گردند، خود را نشان دهند و جمال و کمال اصل خویش را جلوه گری نمایند. اینجا دیدن مجمل است در مفصّل، رؤیت تفصیلی است (مرتبه واحدیت). و باز این کافی نیست، باید هر یک از این اسماء در صورتی نمایان خود را بنماید و صورتی را برای جلوۀ خود برگزیند. آن صورت «عین ثابت» است که هر یک از اسماء آن را گزینش می کند و در آن صورت ظهور می نماید، یعنی اسماء خود را در صور اعیان ثابته جلوه گر می نمایند.
در تمام این مراتب، همان خلیفۀ اول، باید نخست جلوه گر شود، یعنی هنگام ظهور اسماء اول همان اسم الله اعظم، ظهور می یابد، و در زمان ظهور اعیان نیز اول عین ثابت
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 21 اسم اعظم که عین ثابت انسان کامل، و مظهر اسم الله اعظم است، ظاهر می شود.
پس در این مقام خلافت از «حق» محقق است، خلافت از ذات برای ظهور در مقام اسما، و خلافت برای ظهور در اعیان. یکی خلافت اسم الله الاعظم است برای ظهور در اسمای الهیه، از مرتبۀ احدیت به واحدیت. و یکی خلافت عین ثابت اسم الله است برای ظهور در اعیان دیگر. و مظهر اسم الله الاعظم، و عین ثابت آن، همان عین ثابت انسان کامل است و خلافت محمدی است. پس اسم الله الاعظم، مرتبۀ انسان کامل، مرتبۀ عین ثابت محمدی است.
و ولایت نیز در این مقام محقق است، چون ولایت قرب و نزدیکی و سرپرستی است. این خلیفه، به حق نزدیک است و سرپرستی اسما و اعیان را داراست. پس دو ولایت (قرب، سرپرستی) نیز محقق می شود.
و باز در همین جا، نبوّت نیز محقق می گردد، خبردهنده است، در اینجا اسم الله الاعظم به عنوان اول مستفیض، نبی بر اسمای الهی است و از حق برای اسما خبر دهد، و به اظهار آنچه در غیب الغیوب است پردازد.
و همچنین نبوّتِ عین ثابت محمدی برای اعیان ثابته محقق شود.
* * *
از مباحث بسیار مهمی که در اینجا مطرح است و در این «مشکات» به آن اشاره شده است، بحث سنخیت و اشتراک و تباین (جدایی) است. ]پانویس، تباین، اشتراک، ص 9[
گاهی بحث در سنخیت بین موجودات (مخلوقات) است، به این معنی که علاوه بر این اختلاف و کثرتی که در ظاهر آنها نمایان و آشکار است، آیا یک وحدت و اشتراکی نیز بین آنها وجود دارد؟ این سخن در تمایز بین دو فرد از یک نوع مانند دو فرد انسان، دو فرد یک گل ... مطرح است تا وحدت بین انواع مختلف و موجودات گوناگون هستی. اندیشمندان دریافته اند این تمایزها نه تنها برای اثبات جدایی مطلق بین موجودات کافی نیست، بلکه در ورای این اختلافها و تمایزها، اشتراکهایی هست، و به همین دلیل موجودات را دسته بندی کرده اند و هر بخشی از موجودات را با توجه به
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 22 مشترکات و وحدت های آنها در گروه و دسته ای جای داده اند. ولی بحث به اینجا پایان نیافته، و سخن پیرامون همۀ موجودات و گونه های مختلف آنها است؛ آیا همۀ موجودات با هم اشتراک دارند؟ یا بین موجودات تباین وجدایی است؟ و پرسش دیگر؛ آیا این اشتراک و تباین مرتبط با ماهیات (چیستی ) آنها یا با وجود (هستی) آنها می باشد.
گروهی از حکما به این حقیقت رسیده اند که میان همۀ موجودات ـ از جهت وجود نه ماهیت ـ یک وحدتی است، و تباین مطلق بین آنها نیست، و تمامی این تمایزها و اختلافها به کم و زیاد، شدت و ضعف ... آنها برمی گردد، و تمامی آنها در حقیقت «هستی» با هم اشتراک دارند. و به همین دلیل به تشکیک بین موجودات معتقد گردیده اند. پس از آن سخن از ارتباط بین موجودات و خالق آنها مطرح شده است. و پرسش این است؛ آیا یک وحدت و سنخیتی بین خالق و مخلوق وجود دارد؟ آیا بین حق و موجودات ارتباطی است؟ یا اینکه در اینجا تباین و جدایی است، و موجودات با حق هیچگونه وحدت و سنخیتی ندارند؟
در اینجا دو نظر پدید آمده است: یکی اعتقاد به تباین کلّی بین حق و موجودات و نفی هرگونه سنخیت و اشتراک حق تعالی با موجودات. و دیدگاه دیگر به نفی تباین می پردازد؛ تشکیک در وجود را شامل حق نیز می داند، و معتقد است که حق تعالی در برترین مرتبۀ هستی و وجود قرار دارد، و در نهایت شدّت، قوّت ... است. و موجودات دیگر در مراتب دیگر هستی قرار می گیرند (حکمت متعالیه). در این مقام است که برخی محققین عرفا، از جمله حضرت امام(س) اشاره به مراتب و مقامات حقّ جلّ جلاله می نمایند و می گویند: اگر نظر به مرتبۀ «غیب الغیوب» و مقام لا اسمی و لارسمی شود که نه از آن نشانه ای است و نه می توان به آن اشاره ای کرد و نه برای آن وصفی و اسمی توان گفت؛ این مرتبه از موجودات جداست و بین او و موجودات تباین کلّی است. ولی اگر به مرتبه ظهور حق ـ مقام خلیفه و فیض اقدس ـ نگاه شود، این مرتبه با موجودات مرتبط و با آنها اشتراک دارد. به عبارت دیگر گاهی سخن از بود است و سخن از مرتبۀ ذات؛ در اینجا تباین است و هیچ موجودی «بود» نیست. ولی زمانی سخن از ظهور و «نمود» است و بین نمودها ارتباط و سنخیت و اشتراک است. از
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 23 این، تعبیر به تشکیک در مظاهر می نمایند.
* * *
از مباحث دیگری که در این مشکات مطرح شده است، برخی مطالب مربوط به اسمای الهی است. پس از آنکه اشاره می کنند اول فیض گیرنده «اسم اعظم» است و دیگر اسما به واسطه او از فیض بهره مند می شوند مباحثی در مصابیح مختلف پیرامون اسمای الهی از جهت ظهور و بطون، محیطیت و محاطیت، و وحدت و کثرت در آنها و اسمای جلال و جمال ... مطرح می نمایند که دقت در مصابیح می تواند پاره ای از حقایق را برای خواننده تحصیل نماید. و رجوع به برخی تعلیقات آخر کتاب، و «شرح دعای سحر» در دریافت آن مفید خواهد بود.
* * *
از مطالب دیگری که در این مشکات به آن اشاره شده و از اهمیت والایی برخوردار است راه رسیدن به این حقایق و دریافت آن است. همانطور که در روایات آمده است: معرفت نفس، راه برای معرفت ربّ است، و اعرفکم بنفسه اعرفکم بربّه، است. در درک و فهم حقایق هستی نیز خداوند تبارک و تعالی، در نفس ما، یک جهان کوچک و نمونۀ جهان و عالم بزرگ را قرار داده است. و نفس نردبان رسیدن به حقایق هستی است. بنابراین اگر کسی بخواهد ارتباط بین مراتب هستی و اجمال و تفصیل، و احاطه و ... را دریابد، باید در نفس خویش تأمل و تدبّر کند و مراتب فکر و نظر را مطالعه کند. که چگونه ادراکات از بساطت و اجمال به تفصیل روی می آورد. و چگونه مطلبی در آغاز به صورت کلّی و بسیط در انسان وجود پیدا می کند و در مراتب دیگر به صورت ترکیب و جزیی و تفصیلی در می آید، و از این راه می تواند چگونگی نزول حقایق از مراتب بالا به پایین را دریابد.
* * *
از دیگر مطالب که در این مشکات به آن اشاره شده و از جمله مباحث اسمای الهی است، بحث ظهور اسما است، و این که هر اسمی تقاضا دارد به گونه ای ظاهر گردد که آنچه در باطن اوست محو گردد و غلبه بر دیگر اسما پیدا کند، مثلاً اسم «منتقم»
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 24 می خواهد نهایت انتقام را بگیرد ...
ولی در اینجا اسم حق، اسم الله که مظهر حَکَم عدل می باشد، هم حاکم و هم عادل است، تعادل را حفظ می کند و با حکومت خویش نمی گذارد آنها از مسیر منحرف شوند و حدّ آنها را در ظهور و بطون نگاه می دارد. بنابراین «نبی» که در هر مرتبه مظهر اسم الله است، کار او ایجاد اعتدال و جلوگیری از اطلاق و رهایی و بی قید و بند شدن می باشد.
این مطلب وقتی به عالم پایین و خلافت و ظهور در زمین می رسد، شأن نبی را در اینجا نشان می دهد که نبوّت و شأن پیغمبر، در اینجا نه نفی مطلق و نه اثبات مطلق است، بلکه تعادل می باشد. مثلاً نبوت و دستورات نبی در شهوت انسانی، نه نفی است که بگوید باید شهوت را سرکوب کرد و از بین برد و نه اجازه می دهد که رها و آزاد باشد، بلکه آن را به تعادل رهنمون می سازد. بنابراین خلیفۀ این نبی در عالم و پس از او نیز باید مظهر حُکم به عدل باشد و در روایت شناخت اولوالامر را به عدل و احسان دانسته است.
* * *
از مباحث دیگری که در نتیجه مباحث فوق و تأمل در آن معلوم می شود. مسئلۀ قضا و قدر الهی و بیان استعداد و قبول موجودات است. که هر یک به فراخور خویش از فیض اقدس بهره مند می شوند و این مقام قضا و قدر در عالم ربوبی است. و از همین جا مسئلۀ «بداء» و رابطۀ آن با حق معلوم می گردد که بداء از علم مکنون حق و مرتبط با نشئۀ علمی است نه عینی. هرچند ظهور و بروز آن در عین است.
به دلیل نفاست بحث، و برتری آن از اذهان و افهام عموم، و عدم امکان دسترسی به آن و هم چنین برتری آن از علم فرشتگان و رسولان، از ورود به قدر و ... منع شده است و خلق را از آن محروم دانسته اند، و بحث به اجمال خودش باقی است. (چون علم به آن خاصّ حق است و تنها کسی بهره مند می شود که به علم خاص راه پیدا کند.) البته علاقه مندان می توانند بحث قضا و قدر و برخی مطالب مرتبط با آن را در کتاب «طلب و اراده» حضرت امام(س) مطالعه نمایند و هم چنین در تبیان «عدل الهی از دیدگاه امام خمینی» آن را جستجو نمایند.
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 25 مشکات دوّم
پس از بحث «ظهور» در عالم الوهیت، نوبت «ظهور» در عالم عین می رسد. و بحث از تحقق نبوّت و خلافت در عالم عینی، یعنی عالم امر و خلق.
سخن از «ظهور» و نبوّت و خلافت در عالم عین را در سه مرحله و در سه مصباح پی می گیرند:
مصباح اوّل: پیرامون ظهور کلی و جمعی «مشیت مطلقه».
مصباح دوّم: پیرامون ظهور در عوالم غیبی و عقلی.
مصباح سوّم: پیرامون ظهور در نشئۀ ظاهر خلقی (آخرین مرتبۀ ظهور).
مصباح اوّل و دوّم
در اینجا بحث در منشأ ذات برای ظهور عوالم است، ولی نه ذات به اطلاقش بلکه ذات با تعیّن اسمایی. و هر تعیّن اسمی منشأ ظهور عالَم مناسب خویش است تعیّن به اسم رحمان موجب بسط وجود و به اسم رحیم بسط کمال وجود و به اسم علیم ظهور عوالم عقلی و به اسم قدیر برای بسط عوالم ملکوت است.
در مشکات نخست، بحث تجلّی ذاتی و حضرت واحدیت گذشت و اکنون نوبت به رؤیت ذات در عین می رسد؛ و آن تجلّی در آینه های خلقی (آفرینش) از ورای حجابهای اسمایی است که موجب ظهور و آشکار شدن عوالم به ترتیب منظم می گردد، ابتدا در آینۀ اتمّ اعظم که آینۀ اسم اعظم است و سپس در آینه های دیگر به ترتیب مراتب وجودی جلوه می کند از فرشتگان مقرّب تا پایین ترین مراتب ملک و شهود.
اولین جلوه و ظهور در عالم عین، ظهور «مشیّت مطلقه» است که از آن در زبان عرفان تعابیر مختلف به جهات گوناگون می شود؛ مانند: فیض مقدس، نَفَس رحمانی، مقام تدلّی، برزخیت کبرا، مقام محمّدی(ص) و علویت علی(ع).
«مشیت مطلقه» ظهور غیر متعیّن است، که آن را وجود منبسط می گویند که بر همۀ موجودات آسمانی و زمینی گسترش پیدا کرده است.
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 26 «مشیت مطلقه» خلیفۀ حق برای ظهور در عین است، همانطور که در بحث پیشین (مشکات اول) گذشت، خلیفه باید دو سویه باشد، مشیت مطلقه و فیض مقدس نیز چنین است سویی به عالم غیب و سویی به عالم عین دارد. بنابراین برای مشیت مطلقه دو مقام است: یک مقام «لاتعیّن» و وحدت، و دیگر مقام کثرت و تعیّن به صورت امر و خلق. به مقام اول خویش با حضرت غیب (فیض اقدس) مرتبط است و برای وی ظهوری نیست. و به مقام دوم ظهور اشیاء است، بلکه همه اشیاء؛ اول و آخر و ظاهر و باطن است.
مشیت مطلقه، ظهور حضرت جمع است، همۀ اسما و صفات را با احدیت جمع، در خود جمع کرده است. و همۀ مراتب وجود، از علم، قدرت، اراده ... در اوست. و در بردارندۀ همۀ مراتب هستی از اسمای حق است. اما نبوّت، در این مقام آشکار کردن حقایق الهی و اسما و صفات ربوبی در نشئۀ عینی است برابر اِنبای حقیقی در نشئۀ علمی. و نبی در این مقام که مظهر حَکَم عدل می باشد به هر صاحب حقّی، حق خویش را عطا می کند. و هر یک را به کمال لایق خویش می رساند. و نبی مظهر دو اسم رحمان و رحیم است که به اسم رحمان اعطای وجود و به اسم رحیم وصول به کمال وجود حاصل می شود و لذا این دو اسم تابع «الله» هستند و اسم «الله» جامع تمام آن هاست. و این خلیفه است که خلافت در ظهور دارد و این مشیت صاحب ولایت است. و در مقام خلافت جامع همۀ حقایق الهی و اسمای مکنونه مخزونه است.
این مقام سوم نبوّت و خلافت است که خبر دادن به وسیله مظهر اتمّ در نشئۀ عینی است یعنی توسط حقیقت انسانیت در عالم امر، از زبان عین ثابت که حقیقت علمی است بلکه از اسم اعظم و از مقام غیب.
* * *
پس از اولین ظهور حق در عالم عین که «مشیت مطلقه» است و مشیت مطلقه، به اطلاقش همه موجودات است، و یک حقیقت بسیط، یک خلق گسترده، بدون هر قید و تعیّن است و همه هستی را فرا گرفته است. اکنون نوبت به تعیّنات مشیّت می رسد یعنی ظهور مشیت با تعیّن های مختلف، تا کثرت ها و ظهور را در عالم بیابی.
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 27 اولین و نخستین تعیّن مشیّت، تعیّن عقلی است، ممکن نیست اول، تعیّن پایین تر حاصل شود و سپس تعیّن برتر. بلکه آنکه پیشتر است تعیّن پیدا می کند و عقل، پیشتر از جهت ذات و مرتبه و ... نسبت به غیر عقل است.
در روایات وارده در بحث آفرینش و خلقت و مراتب آن به این حقیقت اشاره می کند که اولین خلق روح رسول الله(ص) و علی(ع) است که همان تعیّن اول مشیت مطلقه است، که تعیّن روحانی است. و این تعیّن، عقلی است؛ زیرا مقام مشیت از خلق نیست بلکه از امر است ـ هرچند گاهی به خلق نیز تعبیر می شود ـ و در روایات آمده است: حقّ مشیت را به خویش آفرید و اشیاء را به مشیت. که می رساند مشیت فوق تعیّنات خلقی است. این حقیقت عقلی دارای احاطه است و همۀ عوالم غیب و شهادت را دربرمی گیرد، این احاطه با احاطۀ حسی فرق دارد، این احاطه به صورت سریان و نفوذ است، مثل سریان روح در بدن. این حقیقت عقلی تامّ بر تمام حقایق عقلی و نفوس ... احاطه دارد و همه را راهنمایی می کند و فرمانبر خداست.
* * *
در این مصباح، مؤلف بزرگوار به مطالب مهمّی اشاره می کنند مانند:
بحث توقیفی بودن اسمای الهی ( پیوست)؛ اختلاف تعبیر پیرامون صادر اول و وجه جمع بین آنها؛ شرح و بیان پاره ای از روایات مرتبط با بحث خلقت و آفرینش نور اهل بیت ـ علیهم السلام ـ و برتری آنها؛ چگونگی ارتباط حق با فعلش و فرق آن با دیگر فاعلها؛ ارکان چهارگانۀ توحید و بهرۀ انسان کامل از آن؛ بحث تعیّنات اسمایی و تأثیر آن؛ عرضۀ ولایت و قبول و ردّ آن؛ بحث تنزیه و تشبیه و اظهار معجزه و کرامت و ... در این مقدمه لازم دیدیم به شرح و توضیح کوتاهی پیرامون سه مورد از مطالب بالا بپردازیم:
1. یکی از مباحث با اهمیت در معارف الهی، تأثیر اسمای الهی است. نباید فراموش کرد که در عالم وجود، صاحب اثر فقط حق تعالی است، و غیر از او هیچ موجودی را اثری نیست، زیرا در حقیقت غیر او همه «نیست» هستند و او فقط «هست» است. اما هر اثری که از حق جلّ جلاله در عالم پیدا می شود، این اثر از ذات حق به اطلاق آن
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 28 نمی باشد، بلکه تمامی آثار از حق تعالی، به تعیّن وی به صفتی از صفات می باشد که حق را با آن تعیّن صفتی، اسم نامند. مثلاً حق با تعیّن صفت علم، عالم و با صفت قدرت، قادر و با صفت حکمت، حکیم و ... است. بنابراین هر اثری از اسمای حق می باشد و حق از مجرای این اسم و تعیّن به آن است که اثر خود را بروز می دهد و آشکار می سازد.
2. از مباحث مهم معرفتی، بحث تشبیه و تنزیه است. بسیاری از افراد، به دامن یکی از این دو افتاده اند، گاهی بر برخی افراد تشبیه چیره شده است، و چون «حق» را در همه چیز دیده اند، همه را «حق» دانسته اند و بر برخی دیگر «تنزیه» غلبه کرده است و موجب شده است که برای حق و در برابر او اثبات غیر نمایند، و یا سلطنت حق را محدود سازند.
حضرت امام(س)، در (نور 13) اشاره می کند که محققین و اهل کمال، جمع بین تنزیه و تشبیه می کنند، ولی برای حفظ ادب و جلوگیری از هر استفادۀ نادرست، باید تنزیه را مقدم گرفت و از تشبیه دوری گزید، هرچند که هستی جز ظهور حق نیست، و ظهور از صاحب ظهور جدا نمی باشد، و هیچ ظهوری، خود ظهور ندارد، بلکه صاحب آن است که ظاهر است. ولی باید از اطلاق حق بر ظهورات متعیّن و محدود، دوری گزید و حق را از این مشابهات دور دانست، و نقص های متعیّنات و مقیّدات را به حق نسبت نداد. و به همین دلیل در زبان اولیا، تنزیه بیشتر از تشبیه مورد توجه قرار گرفته است. ولی کسانی که در سلوک ناقص هستند، به تشبیه روی آورده اند و از همین جاست که «شطح» سرزده است.
یکی از ثمره های دوری گزیدن از تشبیه در انبیا و اولیا موجب شده است که آنها از تشابه خویش با حق گریزان باشند. و چون اظهار و آشکار کردن کرامات و معجزات، نشان دادن قدرت است، با اینکه قدرت حق است که از آستین نبی و ولیّ بیرون آمده است، اما بینندگان ظاهربین، وقتی آن را بنگرند، ممکن است این جایگاه را برای خود صاحبان کرامت معتقد شوند، به همین دلیل اولیا تا حدّ امکان از آن دوری می گزینند. و هم چنین نشان دادن این قدرتهای غیبی ممکن است شائبۀ طرح خویش باشد نه طرح
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 29 صاحب اصلی، که همه اینها از اوست. و چون اظهار قدرت و سلطنت را در برابر حق خلاف ادب دانند. (مانند آن که وزیری در حضور پادشاه، قدرت نمایی کند با اینکه قدرت او از پادشاه است.) و اولیای خدا، چون عالَم و خود را در محضر حق می بینند، جلوه دادن قدرت را نمایش در برابر او می شناسند، به این دلیل از ابراز آن دوری می کنند، مگر در هنگامۀ نیاز و ضرورت، و آنگاه نیز آن را با دعا و نماز، راز و نیاز همراه می کنند تا عبودیت خویش را آشکار نمایند و تأثیر حق را در بروز آن ظاهر سازند.
3. در نور 17 و 18 به دو مطلب که در آیات و روایات آمده است اشاره می کنند، یکی مسئلۀ عرضۀ امانت است، و دیگری بحث عرضۀ ولایت. در معارف الهیه و قرآنیه، در روایات اهل عصمت و طهارت، بحث عرضۀ ولایت بر همه موجودات طرح گردیده است که پاره ای از آنها، ولایت را پذیرفته اند و دسته دیگر از پذیرش آن روی برتافته اند. حضرت امام(س) می فرمایند، این همان ظهور بسطِ فیض حق است که اثر اسم «رحیم» می باشد و قبول و عدم قبول به استعداد و قابلیت آنها برمی گردد. و باید توجه داشت این عدم قبول، در کمال وجود است نه اصل وجود، که رحمت رحمانیه است.
و اما امانت عرضه شده بر آسمانها و زمین و ابای آنها از پذیرش آن، و قبول انسان، می تواند مقام اطلاقی باشد، که آنها از قبول اطلاق سرباز زدند، و انسان آن را پذیرفت، آنها چون مقیّد بودند و محدود به حدّی و مقامی خاصّ؛ نتوانستند اطلاق را پذیرا شوند، ولی انسان چون مقیّد به حدّی نبود، و می توانست از همه تعیّنات و محدودیتها عبور کند و به مرز لاحدّی برسد، آن را پذیرفت.
* * *
مصباح سوّم
در آخرین فصل کتاب، به بیان خلافت، نبوت و ولایت در عالم ظاهر و شهادت مطلقه یعنی در عالم دنیا و جهانی که ما در آن قرار گرفته ایم، و به عبارت دیگر در آخرین مرتبۀ ظهور هستی و آخرین مرحلۀ نزول انسانی می پردازند. همانگونه که در مباحث
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 30 پیشین دانسته شد، اعیان خارجی (موجودات عالم ظاهر و پایین) بر پایۀ اسمای الهی هستند، و هر یک از اسمای الهی دارای مظهری در عوالم گذشته (غیب) بوده و نسبت به یکدیگر محیط و محاط هستند. در این عالم (عالم دنیا) نیز ظهوری دارند، و این ظهورها آیت و نشانه ای از مراتب غیبی آنهاست.
بنابراین، وقتی عین ثابت انسانی (مظهر اسم جامع) در عالم بالا دارای مظهر و ظهور است باید در عالم پایین نیز مظهری و ظهوری داشته باشد، چنانکه دیگر اسما نیز در این عالم پایین (کون) ظهور دارند. و همانطور که عین انسانی در عوالم گذشته بر دیگران برتری و حاکمیت داشت، اینجا نیز بر آنها حکومت خواهد کرد. و همان گونه که در آن عوالم خلیفۀ الهی نسبت به آنها بود و واسطۀ ظهور و رسیدن فیض به آنها؛ در اینجا نیز خلیفه خواهد بود. و چون این عین ثابت جامع، غیر از عین ثابت محمّدی(ص) نبود، بنابراین خلیفۀ حق در این عالم نیز غیر از عین خارجی او نمی باشد.
یک تفاوت و فرق بین این مرتبه از ظهور و هستی با دیگر مراتب و ظهورها و نظام ها وجود دارد، و آن ظهور از پایین است. در همه عوالم پیشین (عالم اسما، اعیان ثابته، عالم عقلی) اول آن مظهر جامع و کامل بود که ظهور می کرد و سپس دیگر مظاهر، مثلاً در عالم عقل، اول عقل کلّی ظاهر می گشت و سپس دیگر عقول و مراتب پایین تر و برزخ بین آنها. اما در اینجا اول هیولا و مادّۀ اولیه ظاهر می شود، یعنی پایین ترین مرتبۀ وجود زمینی و پس از آن جماد، نبات و حیوان و در پایان این سیر، نوبت ظهور انسان می رسد.
بنابراین انسان در این نشئه، ظهورش در سیر صعودی هستی است نه در سلسلۀ نزول، و آنگاه که نوبت ظهور انسان می رسد، اول انسانِ در زمین «خلیفه» است.
اما این خلیفه و این انسان، هرچند مظهر اسم حق است ولی مظهر اسم جامع «الله» به تمام و کمال نیست، بلکه تنها نسبت به دیگر موجودات و دیگر انسانها جامعیّت دارد، و ظهور وی ظهور پاره ای از اسمای الهی است. و در سیر خلفای انسانی حق در دنیا، ترتیب از پایین به بالا یا از بالا به پایین نیست و ظهور آنها بر پایۀ سرّ قَدَری است که حق از آن آگاه است. و به همین دلیل گاهی انسان کاملتر، قبل از انسان کامل و یا
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 31 بالعکس در زمین پا می گذارد.
خلفایی که در این نشئه ظاهر می شوند و در کسوت نبوّت یا ولایت ظهور می کنند، همه آنها مرتبه ای از ظهور عین ثابت محمّدی(ص) هستند و در سایۀ او قرارگرفته اند، تا نوبت به ظهور این جهانی خود او برسد، و رسول الله(ص) ظاهر شود. در حقیقت او آخرین ظهور خواهد بود و آنها که پس از او ظاهر می شوند، تابع او می باشند و در دایرۀ خلافت او قرار می گیرند. البته همه انبیا و اولیای گذشته نیز در دایرۀ خلافت و نبوت او قرار دارند، ولی هریک از آنها با ظهور خویش، اسمایی از حق را ظاهر و آشکار می کنند که ممکن بود تا آن زمان ظهور نکرده باشد، ولی پس از ظهور نبّی خاتم(ص) دیگر اسمی ظاهر نمی شود که ظهور نکرده باشد، بلکه اسم جامع ظاهر گشته است. و اولیای پس از او همه تابع اویند و باید گفت: ظهوری پس از ظهور و جلوه ای پس از جلوه اند و به بیان دیگر استمرار همان ظهور اسم جامع «الله» است که در افراد مختلف بروز پیدا می کند؛ اوّلنا محمد، اوسطنا محمد، آخرنا محمد، کلّنا محمد.
باید دانست تمام انبیای گذشته، دایرۀ نبوّتشان در دایره نبوّت عین انسان کامل محمدی(ص) است و همه آنها مظهریتی از اسم جامع را دارند ولی در آنها چیرگی و غلبه با اسمی از اسمای حق است. بنابراین همه آنان در دایرۀ نبوّت اسم جامع الله قرار می گیرند؛ «آدم و من دونه تحت لوائی؛ آدم و غیر آدم همه در سایۀ پرچم من هستند.»
حضرت امام(س) سپس به نقل مطلبی به زبان استعاره پیرامون ظهور اسمای الهی از عارف محقق، قاضی سعید قمی(قده) می پردازد.
و در پایان این فصل، به بیان سیر انبیا و اولیای الهی می پردازند؛ چون هر نبی و خلیفه ای که در این عالم ظاهر می شود سیری دارد که باید آن را بپیماید تا به مقام هدایت و دستگیری برسد. در اینجا به سفرهای چهارگانه اشاره می شود که دو سفر در سیر به سوی حق است و دو سفر دیگر، سفر در خلق به واسطه حق است تا قابلیت و توانایی وصول به این مقام ـ یعنی نبوّت و خلافت ـ برای او پیدا شود. ( پیوست، شرحی بر اسفار اربعه)
در این مرحله دو نوع نبوّت مطرح است، یکی نبوّت حقیقی و دیگری نبوّت
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 32 تشریعی. یعنی خلیفۀ حق، پس از آن که از حقایق برخوردار شد و در سیر از اسما و صفات حق بهره مند گردید، اکنون اگر مأموریت دستگیری مردم را پیدا کند و به عبارت دیگر لباس رسالت را بر تن کند، به میان قوم یا اقوامی بیاید و به ابلاغ آنچه دریافته است، می پردازد. این پیامبران، اگر صاحبان عزم باشند خود شریعتی را بنیان می گذارند و اگر نه شریعت رسول اولوالعزم پیشین را به ترویج می نشینند. و آنگاه زمانی که پیامبری برتر و صاحب شریعتی آمد همۀ آنها در سایه او قرار می گیرند. و چون حضرت محمد(ص) ظهور کند و شریعت کامل و اکمل را بیاورد، دیگر پس از وی تشریع و نبوّت تشریعی نخواهد بود. و دیگر هر خلیفۀ انسانی که پس از او بیاید، جانشین او خواهد بود و مبیّن شریعت نبّی خاتم(ص) است و مقام «ولایت» را ظاهر نماید.
پس نبوّت و خلافت و ولایت در پیغمبر اسلام(ص) جمع شود، چنانکه در برخی از انبیای گذشته نیز جمع گشته است. و البته هیچ پیغمبری عاری از این سه نیست ولی مراتب مختلف است و ظهورها متفاوت می باشد. در برخی ولایت ظاهر و نبوّت مخفی است که به عنوان ولی شناخته می شوند و در برخی نبوّت ظاهر و ولایت پنهان است. در جانشینان پس از رسول الله(ص) نبوّت در باطن است و دیگر نبوّت ظهور ندارد ولی ولایت ظاهر و آشکار است.
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 33
کتابترجمه مصباح الهدایه الی الخلافة و الولایةصفحه 34