سیری در ادب عاشورایی و نگاهی به تجلی آن
در ادبیات انقلاب اسلامی
﷼سید محمد علی دیباجی
ادبیات، بیتردید مظهر اندیشه یک قوم و تصویر عمومی فرهنگ یا جامعه یا امت است که بدان وسیله میتوان به ارکان و جزئیات مهمی از تمدن و سنن آن مردم واقف شد. ادبیات تجلیگاه عناصر معنوی و آرمانی تفکر آدمی است؛ و از آنجاست که میتوان لطافت اندیشهها و پاکیزگی ذهنها را دریافت و به میزان استعداد و گرایش صاحبان آن فرهنگ نسبت به مقولههای مشترک انسانی، از قبیل حقپرستی، حریت، جوانمردی و... دست یازید.
ادب و ادبیات در فرهنگ اسلامی، دیرزمانی به تمامی جلوههای تفکر اطلاق میشد و کاربرد گستردهای داشت. روزگاری این واژه را بر خلق کریم و شرافت انسانی و تأثیر آن در زندگی مردم خاص و عام اطلاق میکردهاند. بعدها دایره شمول آن به معنای تهذیب نفس، شناخت و آموزش علوم و معارف نیز گسترش یافت و سرانجام پس از آن، به نحوی خاص بر شعر و نثر و آثار بلاغی دلالت یافت. [در قرن سوم هجری] ادب به مفهوم ادبیش، منحصر به کتابهای تعلیمی منشیانه شسته و رفته نبود، بلکه تمام رسالاتی را شامل میشد که سنت وسیع عربی ـ اسلامی ـ بر آن متکی بود و... موضوعات گوناگونی را در برمیگرفت که شعر و تاریخ و سیاست و معانی و بیان، مجموعه حکایات و اخلاق عمومی ـ از آن جملهاند، پس سخن از ادبیات به معنای کلی آن سخن از تمامی ابعاد فرهنگی یک قوم است که در قالبهای خاص ـ شعر، نثر، کتب تاریخ... ـ و عام ادبی ـ مثل خطابهها، رجزها
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 169 و به طور کلی ادبیات شفاهی ـ جلوه میکند و ناگزیر این نوشتار نیز از این دیدگاه به مسأله ادبیات عاشورایی مینگرد.
پژوهندۀ تاریخ و ادب نسلهای اولیه اسلام، در حقیقت، با دو گونه ادب انسانی مواجه میشود: ادب و هنری که حماسهساز در میدان نبود یا در عرصه فتنهها و بلایا و به طور کلی در حوادث مهم عصر خویش از خود نشان میداد، و هنری که شاعر، نویسنده، تاریخنگار و خطابه گوی و... به کار میبست، تا آن گونۀ نخست را بهروی دیگران و آیندگان به تصویر بکشد؛ و اگر از چند شاعر و نویسندۀ دوران اولیه اسلام که هنوز در حال و هوای جاهلیت به سر میبردند و نان به نرخ روز میخوردند، بگذریم، این مسأله حالت عمومی و غالب فرهنگ و ادب اسلامی بود و بویژه ـ چنانکه خواهیم دید ـ ادب شیعی بدین صفت آراسته بود ـ تعبیر رساتر ـ ادب واقعی آن صحنههای نادر و درخشنده زندگی انسانهاست که به صور گوناگونی در اعصار بعد جلوه میکند و تنها یکی از آن جلوۀ شعر و نثر است که اکنون ـ در زمان ما ـ قالب اصلی ادب قلمداد میشود. پس در بررسی ادب عاشورایی و نیز ادبیات انقلاب اسلامی نمیتوان تنها به قالبها بسنده کرد، بلکه بایستی بدان نقطه اصیل و نهاد باطنی این آثار نیز پرداخت که اساس انگیزش این صورتها بودهاند؛ و ما در این نوشتار به چنین قصدی وارد آن وادی بزرگ خواهیم شد، تا چه اندازه از آن بهره گیریم و چگونه ظرفیت خویش را از مظروف مقدس آن سیراب کنیم. و جز از این راه، چگونه میتوان به ادب واقعه عظیمی چون عاشورا، پرداخت که حتی کلام عادی ناقلان آن دارای آهنگی عاطفی است و در سادهترین روایات آن حادثه عظمی میتوان شور و حال یک اثر بدیع ادبی را یافت و اینها جز به دلیل وفور آن شرافت و کرامت انسانی که در متن حادثه است (و گفته شد که این از معانی ادب است) چه علت دیگری میتواند داشته باشد و چگونه میتوان در یک تحقیق بدین اصول بیتوجه بود؟
٭ ٭ ٭
پیش از شروع، تذکر چند مطلب، مهم مینماید:
1 ـ قیام سالار شهیدان(ع) نهضتی است که در حقیقت بعثت ثانی اسلام محسوب میشود و از این رو تمامی جلوههای ظهور اسلام در زمان حضرت خاتم(ص) را میتوان به نحوی در این نهضت سراغ گرفت، اما با فاصلههای زمانی بیشتر و جلوههای گوناگون. بدیهی است تفسیر و ارائه تصویر این جنبش بزرگ در جهان اسلام کاری نیست که بتوان
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 170 آن را در یک مقاله یا یک کتاب ارائه کرد و یا حتی جنبهای از آن را به طور کامل بررسی نمود؛ بنابراین سخن از ادبیات عاشورایی ـ در اینجا ـ نه سخن از تمام عاشورا و فرهنگ آن است و نه ادعای بررسی کامل حتی یک جنبه خاص از آن ادب و فرهنگ وجود دارد، بلکه نوشتار حاضر گزارش گونهای است، از انعکاس ادبی این نهضت عظیم در عصر وقوع آن و در عصرهای بعد از قبیل این گفته است که:
آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدری تشنگی باید چشید
2 ـ از آنجا که نوعاً در مباحث ادبی ـ بویژه وقتی صبغه تاریخی آن مورد نظر باشد ـ ادبیات را در دو گونۀ مکتوب و شفاهی مورد بحث قرار میدهند، ادبیات عاشورایی و ادبیات انقلاب اسلامی نیز از این تقسیم مستثنا نیستند، بلکه بدون آن نمیتوانند کاملاً شناخته شوند، زیرا قسمت عمدهای از این دو فرهنگ از طریق قالبها و صور ادبیات عام ـ همچون خطبهها، ادعیه، رجزها، تعزیه خوانیها و شعارها، خاطرات، تابلو نوشتهها و ضرب المثلهای جنگی در ادبیات انقلاب اسلامی ـ قابل بررسی است. اما در اینجا روی سخن بیشتر با جلوههای مکتوب این ادبیات است و علت این ترجیح نیز آشکار است؛ زیرا ادبیات مکتوب (اگرچه از قالبهای غیرهنری مثل تعزیهخوانیها و تابلونوشتهها فراهم آمده است) در طول زمان جای خود را در مسألۀ تعامل فرهنگی با فرهنگهای دیگر باز خواهد کرد و ودیعه یک نسل برای نسلهای دیگر است.
3 ـ تطبیق ابعاد و مقایسه جنبههای نهضت عاشورا و انقلاب اسلامی از دیدگاه ادبی مقولهای است ظریف و شگرف و محتاج مجالی فراخ و آشنایی عمیق به خمیرمایه هر دو نهضت (یعنی ولایت) که بدون نظر بدان مسأله، همانندی از دید محقق دور خواهند ماند و چیزی جز تشابه صوری و شعاری را برای پژوهنده آشکار نمیسازد.
از طرف دیگر مضامین و شعایر انسانی ـ الهی دو نهضت آنقدر گسترده است که بررسی آنها خارج از حوصله این نوشتار است، و بعلاوه عواملی از قبیل اختلاف در قدمت یکی و جوان بودن دیگری، آشنایی امتهای گوناگون با نهضت عاشورا و متأثر شدن از آن و در مقابل، غربت نهضت اسلامی ایران در جهان معاصر و... موجب میشوند تا نتوان چنانکه لازم است از دید اجتماعی و تاریخی، آثار دو نهضت را در میان جوامع مختلف مقایسه کرد، و از همین قبیل است بُعد ادبی دو نهضت. پس ناگزیر در اینجا بیش از آنکه بر مشابهت قالبها، صور، شیوهها، سبکها و چهرهها نظر داشته باشیم، بر اصول، ارکان،
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 171 پویایی، حرکت ساز بودن، معنا گرایی (به جای تصویرگرایی)، حماسهپروری به جای مدیحهسرایی و مرثیهسرایی به جای تغزل گرایی و... تأکید خواهیم داشت و چشمانداز ادبیات دو جنبش معنوی بزرگ را از این زاویه خواهیم نگریست.
٭ ٭ ٭
براساس آنچه گفته شد، در این نوشتار ابتدا به خاستگاه و سرچشمههای ادب عاشورایی خواهیم پرداخت و پس از آن انگیزش عواطف و جلوههایی از ادبیات عام معاصر نهضت عاشورا و پس از آن را مورد بحث قرار میدهیم و سپس به گسترش فرهنگ عاشورا و تجلی آن در ادبِ عام جامعه اسلامی اشاره خواهیم کرد. بعد از آن نوبت به شناخت برخی از چهرههای معروف ادبیات شیعی ـ عاشورایی، در قرون اولیه اسلامی میرسد و آنگاه سخنی اجمالی از جلوه عاشورا در ادب پارسی و در پایان بعثت ثانی ادبیات عاشورا در ادبیات انقلاب اسلامی ایران.
گفتار اول: سرچشمههای ادب
1 ـ رهبران ادب پرور قیام عاشورا
اینکه آیا نهضت عاشورا جدا از سایر تأثیرهایی که در فرهنگ اسلامی گذاشت و بازتابهای فراوانی که داشت، در زمینه ادبیات و شعر و نثر مسلکی را پدیدار ساخت که در کنار دیگر مکاتب ادبی بتواند طرح شود، سخنی است در خور بحث و تحقیق ـ و گو اینکه میتوان چنین ادعایی را هم چندان دور از واقعیت ندانست و نمونه آن «قصایدِ هاشمیات» در قرن دوم هجری است که از آن بحث خواهد شد و نیز «مرثیه معروف محتشم کاشانی» در ادب پارسی که هر دو نمونه معیار و سمبلی در ادبیات شیعی محسوب میگردند و شاعرانِ زیادی را مجذوب خود ساخته و به تقلید و بسط آن شیوه کشاندهاند. اما ـ همانطور که گفته شد ـ در اینجا سخن از روح حاکم بر مضامین ادبی است که منبعث از قیام عاشورا در پهنه ادبیات اسلامی راه یافت؛ ادبیاتی کوبنده و پویا و حق طلب و بیباک که هیچگاه اختناق عصر خلفای بنیامیه و بنیعباس نتوانست فریادش را فرو بکاهد.
ریشه این ادبیات را پیش از نهضت عاشورا، یعنی زمان پیامبر اسلام(ص) وقتی که
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 172 علی(ع) را در واقعه غدیر به عنوان جانشین بلافصل خویش معرفی کرد، میتوان یافت. پس از واقعه، «حسّان بن ثابت» شعر بلندی را انتشار کرد و رسول خدا(ص) خطاب به او فرمود:
«لا تزال یا حسّان مؤیداً بروح القدس ما نصرتنا بلسانک»:
ای حسان! پیوسته از جانب روح القدس تأیید خواهی شد، مادامی که ما را به زبان خود نصرت دهی».
در اینجا دو نکته مهم و یک حقیقت تاریخی شگفت و عبرت آموز وجود دارد. آن دو نکته این است که زبان شعر مادامی که در خط ولایت باشد پسندیده است و دیگر آنکه آن شعر در حقیقت الهامی است از جانب خداوند و اندیشهای است مقدس. و حقیقت شگفت آور اینکه این جمله چندین بار به وسیله ائمه اطهار(ع) درباره شعرای شیعی که شعری را در مرثیه حسین(ع) یا انعکاس ظلمی که به اهل بیت رفته بود، گفتهاند، به کار رفته است. پس معیار شناخت شعر حق از شعر باطل و گمراه کننده همان است که در گفته پیامبر(ص) آمده است، زیرا همو دربارۀ «امرؤ القیس» ـ شاعر معروف جاهلی ـ فرمود: «او کسی است که در دنیا نامی و آوازهای دارد، اما در آخرت فراموش گشته است. وقتی روز قیامت فرارسد وی لوای شاعران را در دست دارد و آنان را به دوزخ راه مینماید.»
با عنایت به نکته فوق که در حقیقت یکی از لوازم تحلیل شعر عاشوراست، میتوان ادب را از سرچشمههای زلال آن شناخت و سزاوارتر با بنیانگذاران مکتب ادب آشنا شد:
امام حسین(ع)
ادب حقیقی عاشورا با خود امام حسین(ع) شروع میشود و اوست که با انگیزش فطرتها شعر و ادب را نیز به وادی حقایق کشاند و در خدمت اندیشه متعالی قیام بحث قرار میدهد. شعر او شعر حضور در میدان آزمایش خداوندی و اذان قیام در راه خدا و میل به سوی قبله جهاد است. امام حسین(ع) البته شاعر شعر نیست، بلکه شاعر آن مضمونی است که شعر حقیقی حیات بدان نیاز دارد.
شاعر برای ساختن بیتهای شعر خویش، به واقعیتی نیاز دارد که آن را توصیف کند و با تخیل خویش آن را آنگونه که میخواهد جلوهگر سازد و نیز به احساسی محتاج است، تا
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 173 سرشار از عاطفه و هیجان گردد و مسحور در اندیشه خویش به آفرینش بپردازد. بدیهی است که اگر یکی از این دو عنصر را در دست نداشته باشد، آن را به وسیله تخیل خود میسازد و به تصنّع گرفتار میگردد. اما قیام حسین(ع) آنقدر سرشار از حقیقت و عاطفه است و چنان لبریز از احساس پاک بشری و فطرت ناب الهی که خود چون شعری تجسم یافته از اقالیم غیب عاریترین ذهنها را هم به شعور خویش وامیدارد و از این روست که شاعران مکتب عاشورا ـ که ذکرشان خواهد آمد ـ، حتی گمنامترین آنها که گاهی از سر ذوق و وجد معنوی ـ و نه از روی فن و هنر شعر ـ ابیاتی را سرودهاند، بلندترین معانی و صادقانهترین گفتارها را در قالبی ساده اما پرعاطفه ساختهاند. این دو عنصر، یعنی حادثه و احساس نهضت عاشورا، فطرتهای بیدار و اندیشههای جوانمرد نسلها را مجذوب خویش ساخت و مضمون مقدس قیام حق را تا اقصی نقاط تفکر و فرهنگ اسلامی نفوذ داد.
از وجود مقدس سالار شهیدان(ع) اشعار، قطعات و خطبههایی نیز بر جا مانده است که نشان از لطافت اندیشه و ظرافت احساس (در عین استقامت عقیده و استواری عزم) وی دارد. ذکر نمونهای از این کلمات در اینجا مناسب است. هرچند که او با قیام خویش، ادب زندگی الهی را بنیان گذاشت و شعر ایثار را سرود و شعار حیات بشری را تعلیم داد.
در رثای امام و برادر خویش، امام حسن مجتبی(ع) ـ وقتی وی را به خاک سپرد ـ فرمود:
الا زِِلتُ ابکی ما تَغَّنت حمامةٌ علیک و ماهَبَّتْ صبا و جنوبُ
فَلَیْسَ حریباً من اصیب بماله ولکن من واریٰ اخاه حریبُ
(همواره تا وقتی که کبوتری آواز میخواند و باد شمال و جنوب میوزد، برای تو خواهم گریست... غارت شده آن نیست که اموالش را ربودهاند، بلکه کسی است که برادرش را در میان خاک بپوشاند.)
شعر دیگری را نیز راویان به او منسوب کرده و معتقدند که بارها ـ از جمله در شب عاشورا ـ آن را زمزمه میکرده است:
و اِن کانت الدُنیا تُعَدُّ نفیسةً فدار ثواب الله اعلی و اَنْبلُ
وَ اِن کانت الا بدان للموت انْشأتْ فقتل امرءٍ بالسیفِ فی الله افضلُ
وَ اِن کانت الاموال للتُرکِ جَمْعُها فما بالُ مَتْروکٍ به المرءُ یبخل
(اگر چه دنیا به عنوان چیز ارزشمندی محسوب شود، اما پاداش خداوند [در آخرت]
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 174 والاتر و ارزشمندتر است. اگر بدنها برای مرگ پدید آمدهاند، پس برترین کار کشته شدن در میدان کارزار برای خداست. و اگر همۀ اموال زمانی بهجا گذاشته خواهند شد. پس چرا آدمی برای چیزی که سرانجام ترکش میکند بخیل باشد؟
ابیات دیگری به روایت علی بن الحسین(ع) در شب عاشورا از زبان امام حسین(ع) شنیده شده است:
یا دهر افٍ لک من خلیل کم لک بالاشراق والاصیل
من صاحب و ماجدٍ قتیل والدّهر لا یقنع بالبدیل...
والامر فی ذلک الی الجلیل وکلُّ حَیٍ سالکٌ سبیلی
اف بر تو ای روزگار که چه بد دوستی هستی و چه اندازه در بامداد و شام یاران خود و بزرگان را کشتهای! و روزگار چیزی را به جای دیگری قبول نکرده و به بدل هم قناعت نمیکند، سررشتۀ کار در این باره به دست خداوند بزرگ است و سرانجام هر شخص زندهای به راهی که من میروم خواهد رفت. [و آنان که چنین نمیکنند، زندۀ حقیقی نیستند.]
از امام(ع) گفتار و اشعار دیگری نیز روایت شده است که پس از این خواهد آمد.
●امام سجاد(ع)
امام چهارم(ع) بزرگترین و مهمترین شاهد واقعه عاشوراست و بدیهی است که در سخن او میتوان والاترین مضامین قیام حسین(ع) را سراغ گرفت. شرایط زندگی علی بن الحسین(ع) آنچنان بود که گنجایش قیام را نداشت و او ـ به علم امامت خویش ـ از طریق راز و نیاز و تعلیم دعا، باب جدیدی را برای طالبان مکتب ولایت گشود و صحنه دیگری را برای مقابله با فسق و ظلم روزگار فراهم آورد و از خود صحیفهای را آفرید که نه تنها برای ادیبان و سخندانان، بلکه برای تمامی عالمان و عاشقان شریعت، منبعی جوشان از فطرت آدمی و بحری ذخار از گهرهای عرفان و ایمان به مبدأ هستی است؛ کتابی که آن را «زبور محمد» خوانده و برخی با «انجیل مقدس» همتایش دانستهاند و دانشمندان شیعی و سنی نزدیک به پنجاه شرح و تفسیر بر آن نگاشتهاند.
سیدساجدین(ع) احیای عاشورای خونین را در تعلیم ادعیه و آداب راز و نیاز و سخن گفتن با معبود میداند، و در زمانی که والیان بیکفایت و فاجر بنی امیه، شام و کوفه و مدینه و مکه را به ویرانه و قتلگاه هزاران شیعه و آزادیخواه بدل ساخته، کعبه را هتک
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 175 نموده و مسجد پیامبر(ص) را از خون بی گناهان معترض به حکومت اموی رنگین میکنند... مردمان را متوجه ریشه همه این فلاکتها میسازد، که غفلت از یاد خدا و جایگاه آدمی در برابر اوست.
امام(ع) در عبادت و راز و نیاز آنقدر به خود سخت میگیرد، که از طرف «جابر بن عبدالله انصاری» مورد اعتراض واقع میشود که: ای پسر رسول خدا برای حفظ جان خود کمتر عبادت کنید [و خویش را این همه به مشقت نیفکنید]. اما امام جواب میدهد:
«یا جابر لا اَزالُ علی منهج ابویّ متأسیّاً بهما حتی القاهما»
ای جابر! پیوسته بر طریق پدران خود [علی(ع) و حسین(ع)] خواهم بود و بدانان اقتدا میکنم، تا زمانی که بدیشان بپیوندم. آنچه در اینجا شایان دقت و عبرت آموزی است، این است که امام(ع) شیوه خود را همان اقتدای به امام علی(ع) و امام حسین(ع) دانسته است و این بدان معناست که عبادت و دعا و راز و نیاز و نیایش همان معنای اقامه عدل و قیام در برابر ظالم است. در حقیقت این کار تکرار عاشوراست و سیره امام چهارم(ع) اولین تکرار و دومین تصویر از نهضت حسین(ع) است، که مقدر بوده تا به صورت مکتوب هم برای نسلهای بعد باقی بماند.
گذری کوتاه بر ادعیه و مناجاتهای متعالی صحیفه امام سجاد(ع) نشان میدهد که حضرتش چسان سلاح دعا را بر ضد دنیاپرستان، غاصبان حکومت و ظالمان به کار گرفته و چگونه به اندیشهسازی تشیع پرداخته است. و بیسبب نیست که فرزدق، شاعر معروف و محبّ اهل بیت، متأثر از حالت روحانی وی و مسحور جذبههای قدسیاش میگوید:
«من یعرف الله یعرف اولیّة ذا فالدین من بیته ناله الامم»
هرکس خدا را شناخت نیاکان این مرد را هم میشناسد؛ چرا که دین از خانه او به سایر امتها رسیده است.
در اینجا به عنوان قطرهای از دریا، قطعاتی از ادعیه امام چهارم(ع) را میآوریم که علاوه بر جنبههای ظریف سیاسی و جهادگرانه، بیشک خود از ذخایر نادر ادبیات اسلامی و فرهنگ شیعی است و منبع پرفیضی است برای ادیبان، سخندانان، شاعران و... امت بوده است.
اَللهم صلّ علیٰ محمّد و آله و حلّینی بحلیة الصالحین و البسنی زینة المتقین فی
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 176
بسط العدل و کظم الغیظ واطفاء النائرة و ضمّ اهل الفرقة و اصلاح ذات البین و افشاء العارفة و سَتْرِِ العائبة و لین العریکة و خفض الجناح و حسن السیرة...
٭ ٭ ٭
و اعذنی و ذریّتی من الشیطان الرجیم... و من شر کل سلطان عنید و من شر کل مترفٍ حفید... و من شرکل صغیر و کبیر و من شر کل قریب و بعید و من شر کل من نصب لرسولک و لاهل بیته حرباً من الجنّ والانس...
(بار خدایا! بر محمد(ص) و خاندان او درود فرست و مرا در گستردن بساط داد و فروخوردن خشم و فرونشاندن آتش فتنه و فراهم آوردن پراکندگان و اصلاح ذات البین و آشکار کردن کارهای پسندیده و پوشاندن رفتار نکوهیده و نرمخویی و فروتنی و خوشرفتاری و...، به زینت پارسایان بینا رأی... و من و فرزندانم را از شر شیطان رانده شده، ... و از شر هر حاکم سنگر و شر هر خودکامۀ زور خشم... و از شر هر نزدیک و دور و از شر هر جنّی و انسی که بر رسول تو و خاندان او به جنگ برخیزد... پناه ده).
باری. سخن گفتن از ظاهر و باطن دعای صحیفه نه در توان این مقاله است و نه لیاقتش ـ اما بررسی کوتاهی در دعاهای مأثور از امام سجاد(ع) ـ همچون دو نمونهای که گذشت ـ میرساند که حضرتش با طرحی هوشمندانه و علمی امامانه ضمیرهای خفته و فطرتهای آفت زده و اندیشههای زمان خویش را با تذکار صلوات بر پیامبر(ص) و آل او ـ که در آغاز بیشتر دعاهای صحیفه آمده است ـ به سرزمینهای ناشناخته علوم اهل بیت دعوت میکند، و ذکر مکرر آل محمد را به همراه اشاراتی ظریف و کنایاتی لطیف از اوضاع نابسامان روزگار خویش به همه مضامین بلند ادعیه خویش ـ که تأویل قرآن است ـ پیوند میدهد، تا جستجوگران اقالیم مناجات و حتی مردمی که گاه گاه از در تضرع و زاری به پروردگار روی میآورند، بدانند که بین این دو مخلوق قدسی ارتباطی عمیق و پیوندی ناگسستنی ایجاد شده است...
این پیام قیام عاشوراست که چنین مکتوب، اما پویا و اندیشهساز به ترسیم مرزهای فکری تشیع میپردازد و در اثر همین تجلیهاست که شاعری چون «حمانی علوی» ـ شاعر قرن سوم و چهارم ـ اهل بیت(ع) و ائمه علیهمالسلام را چنین وصف میکند:
«یا عدیل القرآن من بین ذا خلقٍ و یا واحداً من الثقلین»
(ای همپایههای قرآن در میان مردم و ای آنان که یکی از دو یادگار گرانبهای
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 177 پیامبرند). و «فرزدق» ویژگی رهبر ثانی عاشورا، امام سجاد(ع) را چنین میشناساند:
«من معشر حبّهم دینٌ، و بغضهُم کفرٌ، و قربُهم منجی و معتصم»
(او از گروهی است که دوستیشان دین است و دشمنیشان کفر، و قُرب بدانها ساحل نجات و پناهگاه امن و امان است).
●حضرت زینب(س)
گفتیم که ادبیات هیچگاه محدود به قالبهای مکتوب نبوده است و قالبهای مکتوب آن هم تنها شعر یا نثر نیست؛ «خطابه» و «خطبه» در نزد اعراب و مسلمانان صدر اسلام از بزرگترین عوامل و ابزار فرهنگی محسوب میشد و تا قرون متمادی، اهمیتی که گفتار شفاهی ـ و هنر به کار رفته در آن ـ داشت، نوشتهها و مکتوبات از آن برخوردار نبودند. به عنوان نمونه، حجم زیادی از آثار به جا مانده از سخنان علی(ع) در قالب خطبه و خطابه بوده است که بعدها به صورت مکتوب درآمد...
از حضرت زینب(س) دو خطبۀ گویا و کوبنده در جریان وقایع بعد از عاشورا باقی است، که آرامش ناجوانمردانه مردم را به هم زد و آسایش ظالمانه حاکمان را آشفت. این دو خطبه نه تنها از لحاظ واژگان و گفتار، بلکه از آن جهت که محصول حرکت عاشورا و چکیده جهاد و صبر اهل بیت بوده قابل توجه است و بخشی از ادب عاشورایی به شمار میرود؛ دو خطبهای که شورآفرینترین اندیشهها را به بار آورد و اذهان خفته را اندیشناک کرد.
خطبۀ نخست در کوفه بود و خطابههای کوبندۀ علی(ع)، پدر زینب، را به یاد مردم میآورد:
الحمدلله و الصلوة علی ابی محمد و آله الطیبین الاخیار. اما بعد، یا اهل الکوفه یا اهل البخل و الغدر اتبکون فلا رقأت الدمعة و لا هَدَأت الزفرة... و هل فیکم الاّ الصّلَفُ والنطف والصّدر الشّنف و مَلَقُ الاماء و غمرُ الاعداء اَوْ کمرعیٰ علی دِمْنةٍ اَو کفضّةٍ علی مَلْحودة اَلاساء ما قدمت لکم انفسکم ان سخط الله علیکم...
٭ ٭ ٭
خطبه دوم خطاب به یزید و درباریان او در دارالحکومۀ شام:
الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی رسوله و آله اجمعین. صدق الله سُبحانه کذلک
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 178 یقول: ثُمَّ کانَ عاقِبةُ الذّین اساؤا السؤآی ان کذبّوا بایآت الله و کانوا بها یستهزؤن» اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض... انّ بنا علی الله هواناً و بک علیه کرامةً؟... ولئن جَرَتْ علیَّ الدواهی مخاطبتک انّی لاستصغر قَدْرک و استعظم تفریعک و استکثر توبیخک لکنّ العیون عبْریٰ والصدور حرمی...
(سپاس خدای را و درود بر پدرم محمد(ص) و آل او پاکیزگان و برتران. ای کوفیان! ای مردم خدعه پیشه و مکار! آیا بر ما گریه میکنید؟! اشکهایتان خشک مباد و نالههایتان خاموش نشود... شما جز خودستایی و فساد و کینهتوزی و چاپلوسی بسان کنیزان و غمازی با دشمنان، هنری ندارید. شما گیاههای مزبله هستید و به نقرهای مانید که زینت قبرها شده است. چه بد توشهای در آن جهان برای خود تهیه دیدهاید؛ توشهای که خشم خدا را برانگیخت...)
٭ ٭ ٭
(خدای جهانیان را سپاس و بر پیامبر(ص) و آلش درود باد. خدای پاک و منزّه راست گفت که: «کسانی که زشت کاریها کردند و به جنایت دست آلودند سرانجام کارشان بدانجا رسید که آیات خداوند را دروغ شمردند و آن را به مسخره گرفتند». ای یزید! گمان کردی که چون جهان پهناور را بر ما تنگ گرفتی... ما در نزد خدا خوار و بیمقدار شدیم و بر بزرگواری تو افزوده شد؟... اگرچه فشارهای روزگار مرا به سخن گفتن با تو وادار کرده است، ولی من تو را بسیار بیارزشتر و کوچکتر از آن میدانم که با تو سخن بگویم. تو کوچکتر و حقیرتر از اینهایی، ولی چه کنم که دیدگان اشک فرود میبارد و سینهها از آتش اندوه این مصیبت میسوزد...).
تاریخ شاهد است که این دو خطبۀ غیرت آفرین چگونه خواب گناه آلود مردم را برهم زد و حرکتها ایجاد نمود و دربار یزید را آشفته کرد. بعدها حتی ادبا و شعرای بزرگ نیز در کلام و شعرشان به مضامین این خطبهها و مشابه آن روی آوردند و بدانها تمسک کردند. چنانکه در همان ایام «سلیمان بن قتّه» در بیتی از مرثیۀ خود گفت:
«فانّ قتیل الطفّ من آل هاشم اذّل رقاب المسلمین فَذَلّت»
(براستی که شهید واقعۀ طف از خاندان هاشم [با شهادت خویش] مسلمانان را سرافکنده ساخت [و با کشتن او] مسلمین خوار گشتند.)
و اشعار دیگری که ذکر آنها در جای خود خواهد آمد.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 179 2ـ ادب در میدان حماسه
قدیمیترین مقاتلی که وقایع عاشورا را به تصویر کشیده است، حاوی اشعار و رجزهای بسیاری است که مجاهدان و یاوران حسین(ع) به هنگام مقابله با دشمن بر زبان جاری کردهاند؛ البته شعر و رجز خوانی ـ بویژه در جنگها ـ حالت عمومی آن عصر بوده، اما چنانکه گفته شد واقعه عاشورا به انگیزه احیای دین حقیقی اسلام صورت گرفت و آن عده قلیلی که همراهی امام را تا آخرین لحظهها سعادت خود میدانستند، پاکترین عواطف و نابترین عقیدهها را به نمایش گذاشتند و از این روی آخرین سخنان آنان ـ که اشعار و رجزهای در کارزار است ـ لاجرم چکیده تمامی شعار حیات آنان است و بحق سزاوار است تا همچون ذخایر ادب اسلامی بدانها نگریسته شود، همانطور که الهامبخش شعرا و ادیبان عصرهای بعد قرار گرفت...
این نکته را باید در اینجا متذکر بود، اشعار و رجزهایی که در مقاتل ثبت شده است، اگر بعضی از آنها هم ساخته تاریخنگاران و مقتل نویسان باشد، بازهم خود نوعی از انعکاس عواطف و نشان دهنده میزان تأثیری است که در راوی یا شاهد واقعه داشته است.
یکی از جوانمردانهترین وقایع تاریخ اسلام، پیوستن حرّبن یزید ریاحی به امام حسین(ع) بود. وی هنگامی که به مبارزه با دشمن رفت چنین رجز خواند:
«انّی اَنَا الحرّ و مأوی الضیف اضرب فی اعناقکم بالسیف
عن خیر من حلّ بارض الخیف اضربکم ولااری من حیف»
(من، حرّبن یزید ریاحی پناهگاه این میهمانان[یعنی حسین(ع) و اصحابش] هستم؛ با شمشیر به کارزارتان آمدهام، تا از بهترین انسانی که سرزمین مکه در خود جای داده است [یعنی امام حسین(ع)] دفاع کنم و به همین سبب در کشتن شما هیچ ظلم و ستمی نمیبینم).
رجزهایی را نیز به عباس بن علی(ع) ـ سقای کربلا ـ نسبت دادهاند، همانند:
لا ارهب الموت اذاالموتُ زقا حتی اواری فی المصالیت لقا...
(من از مرگ نمیهراسم و فرار نمیکنم؛ زیرا مرگ از پیش من پرکشیده است [نمیترسم] تا آنکه خود را در بین شمشیرها پنهان سازم).
و یا این رجز:
والله ان قطعتموا یمینی انّی احامی ابداً عن دینی...
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 180 به خدا سوگند، اگرچه دست راستم را قطع کردید، اما من تا ابد حامی دینم[که پیروی از حسین(ع) است] خواهم بود...
و یا:
یا نفس لاتَخش من الکفّار وابشری برحمة الجبّار
مع النبی سیدالابرار مع جملة السادات والاطهار
ای نفس! پرهیزی از کفار به خود راه مده، و بشارت خداوند انتقام گیرنده بر تو باد که [پس از شهادت] به پیشگاه پیامبر(ص) آن بزرگ نیکان و جملۀ بزرگان و پاکیزگان و اولیا خواهی رفت. و علی بن الحسین(ع) (علی اکبر) به هنگام حمله بر دشمنان چنین فریاد برمیدارد:
«با شمشیر آن قدر بر شما میزنم تا خم شود و بتابد [چون این] ضربهای است از سوی جوانی از بنی هاشم و اولاد علی(ع) [و دارای همان قدرت و شوکت است]. امروز (تا جان در بدن دارم از پدرم حمایت میکنم و به خدا سوگند، این زنازاده [ابن زیاد] نمیتواند درباره ما حکومت کند.»
از وجود مقدس سالار شهیدان(ع) نیز اشعار و رجزهایی در شب و روز عاشورا نقل شده است که خود، بحری است از تعالیم جهادگرانه و آزادیبخش او و نشانه تفکر بلند و عزم استوار و اراده بشکوه حضرتش در قیام برضد کفر و الحاد و انحراف. همچنین در روز نبرد برای دوبار سپاه دشمن را با خطبههای کوبنده مورد خطاب قرار داد، تا حجت را بر آنها تمام کرده باشد و در آن گفتار و اشعار بلندترین معانی را به گونهای صریح و گویا درآورد، که خود سرچشمهای از ادبیات حماسه است و مجالی مستقل میطلبد تا به بررسی این ذخایر الهی بپردازیم. و اینک نمونهای از آن رجزها:
امام(ع) در آخرین لحظههای نبرد چنین میخواند:
«مرگ پسندیدهتر از شرمساری ناشی از ذلت است و شرمساری شکست[ظاهری] برتر از ورود در جهنم است[که با بیعت با یزید حاصل شود].
و در یک قصیده بلند ـ که ابومخنف روایت میکند ـ امام حسین(ع) پس از حملهای بزرگ فرمود:
«یا لَقومی مِنْ اُناسٍ قَدْ بَغَوْا جمعوا الجمع لاهل الحرمین
... والدی شمس و امّی قمرٌ فانا الکوکبُ و ابنُ القمرین
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 181
... امّی الزهراء حقاً و ابی وارث العلم و مولی الثقلین
... ذاک والله علی المرتضی ساد بالفضل جمیع الحرمین
... عَبَداللهَ غلاماً یا فعاً و قریش یعبدون الوثنین
... نحن اصحاب العبا خمستنا قدملکنا شرقها و المغربین
... ثم جبریل لنا سادسنا ولنا البیْتُ لنا والمشعرین...
(وای بر آن قومی که با ظلم خویش در مقابل صاحبان دو حرم[کعبه و مدینة النبی]، یعنی اهل بیت(ع) صف آرایی کردند و به جنگ آنها برخاستند... پدر من چون خورشید درخشان است و مادرم ماه آسمان ولایت، و من، ستارهای که از هر دو ارث[ولایت] بردهام... [اگر نمیدانید آگاه باشید که] حقیقتاً مادرم زهراست و پدرم وارث علم پیامبر(ص) و مولای هر دو جهان. به خدا سوگند، پدرم علی مرتضی(ع) برتر از تمامی مردم سرزمین مکه و مدینه بود؛ او نوجوانی کم سن بود و خدا را میپرستید، در حالی که تمامی قریش آن دو بت[لات و عزّی] را میپرستیدند. ما پنج تن[محمد(ص)، علی(ع)، زهرا(س)، حسن(ع) و من] همان اصحاب کساییم[و کسانی که با نصاری به مباهله برخاستیم و آن حدیث و آیۀ شریف در خصمان نازل شد]، که شرق و غرب عالم در مِلک ماست. جبرئیل ـ ملک مقرّب خداوند ـ با همۀ جلالتش ـ ششمین ماست و کعبه و مشعر و منیٰ به یمن وجود ما برپاست).
٭ ٭ ٭
آنچه ذکر شد تنها گوشهای از ادبیات حماسه عاشورا بود؛ ادبیاتی که ادعا نبود، بلکه تصویر کارزار و ترسیم جهاد در راه خدا و کتابت بلندترین حماسههای روزگاران را تحقق بخشید. این ادبیات البته تنها محدود به جنگجویان نبود؛ بلکه اسرای اهل بیت، شاهدان صحنه، حتی برخی از سپاه دشمن، اشعار و قطعاتی را گفتهاند که انصافاً سزاوار تحقیق و پژوهشی مفصل است و در اینجا فرصت پرداخت بدانها نیست.
گفتار دوم: عاشورا در ادبیات عام
ادبیات عام در فرهنگ اسلامی ـ چنانکه ذکر شد ـ موضوعی است بس گسترده که سخن از آن و نشان دادن نفوذ یا تأثیر ادب عاشورایی در آن، پژوهشی مستقل و مفصل را
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 182 میطلبد. تواریخ متعدد اسلامی ـ چه از طرف شیعه و چه از طرف اهل سنت ـ قیامها و حرکتهایی را بعد از نهضت عاشورا ثبت کردهاند، که همگی به نحوی متأثر از آن بوده یا دست کم با بهانه آن و گواه گرفتن حرکت حسین(ع) در مقابل مظالم حکومت وقت قیام کردهاند. و در این میان نباید فراموش کرد که هر کدام از آنها به نحوی در فرهنگ معاصر خود صاحب اثر بودند و در تاریخ، کلام، فقه، ادبیات و... مرام و مکتبی داشتند که به طور مستقیم منبعث از روز تعالیم نهضت و قیام به حق اهل بیت(ع) ـ و بویژه قیام عاشورا ـ در برابر ظلم و جور حاکمان بیدادگر بوده است...
در اینجا به عنوان نمونه به برخی از جلوههای این تأثیر در دو محور ذیل میپردازیم:
1 ـ کتب تواریخ و متون دینی
2 ـ ادبیات عامه و نگرش عمومی مردم ـ عام و خاص ـ درباره نهضت عاشورا
آنگاه در گفتار بعد، به طور خاص به برخی از شعرای بزرگ این مکتب، و موضع آنان در برابر خلفای وقت، اشاره خواهیم کرد.
●فرهنگ عاشورا در کتب تاریخ و متون دینی
پرواضح است که مسلمین از قرن دوم ـ و بعد از آن ـ اهتمام شدیدی به ثبت و ضبط وقایع تاریخی از خود نشان دادند، تا آنجا که برخی از کتب تاریخ، همچون تاریخ طبری، از ذکر کوچکترین روایات و حوادث، هرچند که راویان آن چندان مورد وثوق نباشند، فروگزار نکردند. آنچه مسلم است تاریخ و تاریخنگاری در طول تاریخ اسلام ـ غالباً ـ متأثر از اوضاع سیاسی، برخورد حکومتها و گرایشهای فرقهای بوده و بدین دلیل کشف و تحلیل مسائل تاریخی اسلام به سادگی امکان پذیر نیست، اما در این میان واقعه کربلا در کمتر تاریخی تصویر نگشت و غالب تاریخنگاران آن را به عنوان حادثهای اسفناک و دال بر فسق یزید و انحرافِ حکومت بنیامیه دانستند و البته این مطلب در میان امت اسلامی و در رهیافتهای فرهنگی کم تأثیر نبوده است.
از مقاتل مختلف ـ همچون مقتل ابی مخنف، مقاتل الطالبیین، مقتل خوارزمی، لهوف سیدبن طاووس، و نیز کتب معتبر تاریخی دیگر ـ که بگذریم، منابع بسیاری از تواریخ را میتوان سراغ گرفت که با وجود تعصبهای فرقهای خود که هیچگاه جانب انصاف را در نقل و تحلیل مسائل نگه نداشتهاند، اهمیت و عظمت و حقانیت عاشورا آنان را
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 183 متأثر ساخته است: به عنوان نمونه تاریخ طبری که انباشته از اسرائیلیات است و حتی در باب وحی به پیامبر نیز از ذکر احادیث ضعیف و مرسل و بیاساس خودداری نکرده، واقعه عاشورا را به طور مشروحی تصویر کرده است. یا ابی حنیفه دینوری که در کتاب خود ـ اخبار الطوال ـ رعایت خلاصه گویی، و بیطرفی در مسائل تاریخی را مد نظر داشته، هنگامی که نام حسین(ع) را میآورد، غالباً با ذکر «علیهالسلام» از او یاد میکند، با آنکه حتی در مورد خلفای راشدین چنین نکرده است. همچنین تاریخنگاران دیگری همانند ابن حزم در المحلی (ج 11)، جاحظ در رسائل، ابن خلکان در تاریخ خود، ذهبی در سیر النبلاء و... همگی احادیثی از پیامبر(ص) در مذمت یزید و معاویه آورده و مسأله عاشورا را واقعهای جانگداز، دالّ بر فسق یزید و اختلال در امر اسلام آوردهاند.
ابن خلدون، جامعهشناس و مورخ مشهور، با آنکه در تحلیل اصول امامیه هیچگاه منصفانه وارد نشده است، در مقدمه تاریخ خود امام حسین(ع) را «اسوة المجتهدین» خوانده و اجماعِ علمای اسلام را بر صحتِ خروج بر یزید ـ که فسق او آشکار بوده است ـ امری محقق و صواب قلمداد کرده است. وی هرچند توجیهاتی در باب سکوت دیگر بزرگانِ معاصر حسین(ع) نسبت به مخالفت با یزید ارائه کرده و امام(ع) را با «ابن زبیر» مقام پرست مقایسه نموده، اما حرکت سیاسی او و حکم فقهی کاری را که سالار شهیدان انجام داد، عملی مطابق با موازین شرع خوانده و آن را نوعی اراده خدایی معرفی نموده است.
امام فخرالدین رازی متکلم و فیلسوف بزرگ اشعری مرام ـ که برخی از محققان مقام او را در کلام از امام محمد غزالی برتر میدانند ـ هنگام ذکر اهل بیت(ع) و بحث در باب مسائل فقهی و کلامی، آنان را برترین مردم دانسته و گفتهها و احادیث مأثوره از آنها را[که خود جلوهای از ادبیات عام شیعی] به عنوان حجت و دلیل قلمداد میکند. وی در ادعیه و مناجاتها نیز به سخنان ائمه تمسک میکند؛ مثلاً در خاتمه کتاب کلامی خود الاربعین فی اصول الدین میگوید: و لنختم هذا الکتاب بالدعاء المأثور من اکابر اهل البیت(ع): اللهم یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح... [و بهتر است که حسن ختام این کتاب را به دعای یکی از بزرگترین رجال اهل بیت اختصاص دهیم که فرمود: اللهم] و میدانیم که این دعا از امام سجاد(ع) است و چنانکه گفته شد، جلوهای است از ادبیات عاشورایی.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 184 ابن مفلح حنبلی میگوید: ابن عقیل و ابن جوزی خروج بر امام غیر عادل را تجویز کردهاند و دلیلِ خود را نیز خروج حسین بن علی(ع) بر ضد یزید میدانند و بدان استدلال میجویند.
اینها صرفاً نمونههایی اندک از مصادیق تأثیر نهضت عاشورا در ادب به معنای عام کلمه در بُعد فقهی، کلامی، سیاسی و تاریخی است... البته آنچه ذکر شد برگرفته از متون غیرشیعی بود و بررسی تأثیرات این نهضت در حوزه شیعی خود تفصیلی دارد که در این نوشتار نمیگنجد؛ بلکه اساساً قسمت اعظم فرهنگ شیعی به طور مستقیم سرچشمه از قیام عظیم عاشورا میگیرد و ادبیات عام شیعه، [فقه، تاریخ، ادعیه، شعر و... ] چهرههای مختلف اما متحدالاصول ادب عاشورایی است.
●ادبیات مردمی نهضت و ادب عاشورایی
در بُعد ادبیات مردمی و شفاهی نمونههای فراوانی را میتوان یافت که در آن، فرهنگ عاشورا محور اعتقادی مردم خاص و عام قرار گرفته است. بخشی از این ادبیات در همان عصر وقوع حادثه است و بخش دیگر و مهمتری را میتوان سالها بعد از قیام در شعارها و حرکتهای حقطلبانهای چون نهضت توابین، علویین و... یافت. در ذیل به نمونههایی از این جلوههای ادبی میپردازیم:
از امام شافعی ـ رئیس فرقه شافعیه ـ اشعاری در سوگ حسین(ع) نقل شده است که چنین است:
حاول غمی والفؤاد کئیب وارقُ نومی والرقاد غریب...
فمن مبلغ عنی الحسین رسالة واذکر بها انفس و قلوب
قستیل بلاجرم کان قمیصه صبیغ بمآء الارجوان خضیب
وللسیف اعوال وللرمح رنةٌ و للخیل من بعد الصهیل نحیب
تزلزت الدنیا لآل محمد و کادت لهم صمّ الجبال تذوب...
نصلّی علی المختار من آل هاشم و نؤذی ابنه انّ ذالغریب
لئن کان ذنبی حبّ آل محمد فذلک ذنب لست عنه اتوب
هم شفعائی یوم حشری و موقفی اذا مابدت للناظرین خطوب
ترجمه: اندوه و غصه به من روی آورده و قلبم شکسته و محزون است؛ خواب از
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 185 چشمانم رفته و استراحت از من دور شده است. ... کیست که از طرف من نامهای به حسین(ع) برساند و به وسیلۀ آن نامه میخواهم دلها را متوجه آن کشتۀ بیگناهی کنم که پیراهنش گویا از آب گل ارغوانی رنگین شد[در آن موقعی که] صدای شمشیر و نیزه فضا را گرفته بود و اسبها پس از شیهه زدن به ناله میافتادند.
دنیا برای آل محمد(ص) متزلزل شد و نزدیک بود که [در اثر این مصیبت] کوههای سخت آب شود... راستی چه امر شگفتی است اینکه بر رسول برگزیدۀ خدا از بنی هاشم صلوات میفرستیم، اما فرزندش را آزار میدهیم! اگر گناه من دوستی آل محمد(ص) است، گناهی است که نمیخواهم از آن توبه کنم؛ آنان شفیعان من در روز محشر خواهند بود: آن هنگامی که اعمال مردم بر ایشان ظاهر خواهد شد.
خالدبن معدان ـ که از تابعین بود ـ در شام ناظر عبور کاروان اسرای اهل بیت و سرهای برنیزه بود. مرثیۀ ذیل را از او نقل کردهاند:
جاؤا برأسک یابن بنت محمد مترملاً بدمائه ترمیلاً
و کانّما بک یابن بنت محمد قتلوا جهاداً عامدین رسولاً
و یکبرون بان قُتلت و انّما قتلوا بک التکبیر و التهلیلا
«ای فرزند دختر محمد(ص)! سرت را آوردند در حالی که به خون آغشته بود؛ با کشتن تو گویا آشکارا پیامبر(ص) را کشتند. به خاطر دستیابی به کشتن تو تکبیر گفتند، اما با شهادت تو الله اکبر و لا اله الّا الله را کشتند.»
زینب، دختر عقیل بن ابی طالب در مدینه هنگام مشاهده اسرای اهل بیت چنین ناله کرد:
ماذا تقولون اذقال النبی لکم ماذا فعلتم و انتم آخرالامم
باهل بیتی و اَوْلادی امالکم عهداً فاتوفون بالذمم
ماکان هذا جزائی از نصحت لکم ان تخلفونی بسوء فی ذوی رحم
(چه جوابی خواهید داشت وقتی که پیامبر(ص) از شما پرسید شما که آخرین امتها هستید با اهل بیت و اولاد من چه کردید؟ آیا با شما عهد و پیمان نداشتم؟ چرا به عهد و میثاق خود وفا نکردید؟... من که نصیحتگر[و هدایت کنندۀ] شما بودم این جزایم نبود که به خویشاوندانم چنین ظلم روا دارید...)
«بشیر بن جذلم» پیش از آنکه کاروان اسرا به مدینه برسد در مسجد پیامبر(ص) حضور
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 186 یافت و با صدای آمیخته به گریه چنین خواند:
«یا اهل یثرب لامقام لکم بها قتل الحسین فادمعی مدرار
الجسم منه بکربلاء مضرّج والرأس منه علی القناة یدار
(ای اهالی شهر یثرب(مدینه) اینجا دیگر برای شما جای ماندن نیست، زیرا که حسین(ع) را کشتند: اشکتان را پی در پی سرازیر کنید. بدن حسین(ع) در کربلا به خون آغشته است و سرش به نیزهها در گردش است).
کنیزی بعد از شنیدن خبر «بشیر» در مدینه، چنین مرثیه خواند:
نعی سیّدی ناع تغاه فاوجعا وامرضنی ناع نعاه فأفجعا
فعیّنی جوداً بالدموع واسکبا وجوداً بدمع بعدد معکما معا
علی من دهی عرش الجلیل فزعزعا فاصبح هدا المجد والدین اجدعا
(خبر مرگ آقای مرا بشیری داد و دلم را به درد آورد؛ آن بشیر با خبرش مرا بیمار کرد و به اندوه فرو برد. پس ای دو چشمانم اشک بریزید و بعد از آن باردیگر هم با یکدیگر اشک بریزید برای آن کسی که عرش خداوند پرشکوه از مصیبتش بیتابی کرد و به جنبش افتاد و آن همه مجد و عظمت دین خدا از این کار مُثله شد).
ابوالفرج اصفهانی در مقاتل الطالبیین، شعری از شاعری گمنام را در رثای عباس بن علی(ع) چنین آورده است:
احق الناس اَََنْ یُبکیٰ علیه فتیً ابکی الحسین بکربلاء
و مَنْ واساه لا یثنیه شیءُ و جادله علی عطش بماءٍ
(شایستهترین کسی که سزاوار است مردم بر او بگریند آن جوانی است که (شهادتش) حسین(ع) را در کربلا به گریه انداخت... و کسی که با او مواسات کرد و چیزی نتوانست جلوگیر او (در این مواسات) گردد، و با اینکه خود تشنۀ آب بود (آب نخورد) و به آن حضرت کرم کرد).
از شاعر گمنام دیگری چنین نقل شده است:
تجاوبت الدنیا علیک مآتما نواعیک فیها للقیامة تهتف
(دنیا در جوانب عزاداریها کرد و آنجا، تشنگان[مکتبت] تا قیامت تو را فریاد خواهند زد).
طبری، شعری را از «عبیدالله بن حر» ـ شاعری از توابین ـ نقل میکند که در آن آمده
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 187 است:
فیالک حسرة مادمت حیاً تردد بین حلقی والتراقی
(افسوس که تا زندهام حسرت شرکت در قیام حسین(ع)[که خویشتن را از آن محروم ساختم] هماره بین کام و گلوگاهم در رفت و آمد است).
«سلیمان بن قتّه» بعد از رفتن کاروان اسرا از شام به مدینه، در رثای حسین(ع) چنین گفت:
مررت علی ابیات آل محمد(ص) فََلَمْ أرَ اَمثالاً له یَوْمَ حَلّتُ
اَلَمْ تَرَ اَنَّ الارض اَضْحَتْ مریضةً لفقد الحسین و البلادُ افشّعرتُ
وکانوا رجآءً ثّم صارو رزیّةً لقد عُظَمتْْ تلک الرّزایا و جَلَّت
(به خانههای آل محمد(ص) گذر کردم و خانه و کاشانهای همانند آنها ندیدم که روزی دارای دهل و ساکن بود و امروز خالی و وحشتزده است. ایا نمیبینی که چگونه زمین به خاطر فقدان حسین(ع) بیمار شده و شهرها زیرورو گشته است؟ آنان مایۀ امید (مردم) بودند و سپس مایۀ مصیبت گشتند؛ براستی که این مصیبتها بس بزرگ و سنگین بود).
اینها نمونهای از انعکاس واقعۀ عاشورا و تأثیر آن در عواطف مردم معاصر حادثه و پس از آن بود که به صورت اشعار مردمی در کتب تواریخ ثبت شده است. البته جلوههای سیاسی، فقهی و کلامی عاشورا ـ چنانکه ذکر شد ـ به تدریج در میان امت اسلام ظهور یافت و اولین حرکتِ از این گونه، نهضت «توابین» بود که از سال 65 هجری فعالیتهای خویش را در زمینههای سیاست و ادبیات آشکار ساخت...
گفتار سوم: ادبیات پیام و قیام
آنچه تاکنون گذشت جلوههای مختلف ادبیات عام عاشورایی بود. اما ادبیات به معنای خاص خود و بویژه در قالب شعر[قصیده، مرثیه و... ] جایگاه بس والایی را در مکتب عاشورا به خود اختصاص داد و مضامین بلندی از حقایق متعالی اسلام را به لسان شعر درآورد و مکتب حسین(ع) را در خانههایی از شعر و بیتهایی از شعور برای روزگاران به ودیعه گذاشت.
اهل بیت(ع) ـ چنانکه امیرالمؤمنین علی(ع) فرمود: اِنّا لاُمرٰاء الکلام : ما امیر سرزمین
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 188 کلامیم ـ متولیان واقعی سخن حقاند، و چون با ریسمان ولایت خلق را به عالم ربوبیت پیوند میدهند و خداوند به وسیله آنان و از طریق ام الکتاب ـ قرآن ـ با خلقش سخن گفته است، پس سلطان کتاب نیز هستند، چرا که تأویل آن بدون آنان از سرزمینهای غیب ظهور نخواهد کرد. اما هرچند امارت کلام و صدارت کتاب به دست آنهاست، ولی آن امارت و صدارت را بیشتر از طریق وجود قدسیشان به ظهور رساندند و در وادی سخن و گفتار ظاهر جز به اشارت و ضرورت وارد نگشتند و کشف اقالیم نهفته در افق کلام خود را به پیروان و رهروان طریقتشان واگذاشتند. و در این میان شعر از جمله آن مرکبهایی است که چون در آن صراط مستقیم میرفت، به شهرهای آباد حقایق علوم اهل بیت میرسید و اگر منبعث از اندیشه سلیم و فطرت الهی بود، شرح آن اشارت و تفصیل آن اندیشههای مقدس میگشت...
بررسی ادبیات خاص عاشورایی، خود شایستگی والا و مجالی زیاد میطلبد که در خورد این مقال نیست، و از طرفی با دیدگاههای متعددی میتوان بدان نگریست که در ظرفیت این نوشتار نمیگنجد. آنچه در ذیل میآید در حقیقت آن مضامین متعالی و چهرههای مختلف فرهنگ عاشوراست که در شعر برخی شاعران قرون اولیۀ اسلام ظهور کرد، اما نه ادعای استقصای کامل چهرههای ادب عاشورایی را میتوان داشت و نه شرح و توضیح همه مضمونها را؛ بلکه آنچه میآید تنها شمهای از آن وسعتِ معانی منتشر در فرهنگ و اندیشه شیعی ـ اسلامی امت اسلام است؛ این جلوه از ادب عاشورا جلوه پیام نهضت و دعوت به قیام و اقامه جهاد همه جانبه عاشورایی است:
در اینجا چهرههایی از شعرای شیعی یا متأثر از کتب عاشورا در قالبِ اصول کلی این فرهنگ از نظر میگذرانیم:
●حقگرایی به جای مصلحتگرایی
امام حسین(ع) به اجرای حکم خدا و اقامه عدل و داد و به برپایی قوانین اسلام بیش از هر چیز دیگر اهتمام داشت و چون دیگران معاصرِ وی روزگار را روزگار مصلحتبینی و مسامحه نمیدید. همین سیره درسی بود تا شاعری چون «فرزدق» همان شیوه را در پیش گیرد.
فرزدق البته شاعری بود که با دربار امویان بیارتباط نبود و آنطور که از دیوان او
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 189 پیداست، گاهی نیز به مدح آنان پرداخته است و اتفاقاً دو قصیده مدحگرانه درباره «هشام بن عبدالملک» دارد؛ اما هنگامی که در مراسم حج رفتار تحقیرآمیز و تجاهل او را ـ در جواب به مردی که از وی راجع به امام سجاد(ع) سؤال میکرد ـ نسبت به امام دید، غیرت دینیاش تجلی کرد و نتوانست محبت عمیق خویش را به اهل بیت پنهان نگاه دارد و ارتجالاً قصیده بزرگ و ماندگاری را سرود که از شاهکارهای شعر عربی در صدر اسلام است. بیتهایی از آن قصیده بلند چنین است:
هذا الذی تعرف البطحاء و طأته والبیت یعرفه والحل والحرم
هذا ابن فاطمة ان کنت جاهله بجدّه انبیاء الله قد ختموا
ولیس قولک مَنْ هذا بضائره لعُرب تعرف من انکرت والعجمُ
ما قال لا قطّ الا فی تشهده لولا التّشهد کانَتْ لاءهُ نعم
الله شرفه قدماً و عظّمهُ حَریٰ بذاک لَهُ فی لَوْحه القلمُ
مَنْ یعرف اللهَ یعرف اولیّة ذا فالدین من بیت هذا نال الاممُ
مِنْ معشرٍ حبّهم دینٌ، و بُغضُهم کُفرٌ، و قربُهم منجیً و معتصم
مقدمٌ بَعَد ذکرالله ذکرهُم فی کلّ بدء و مختومٌ به الکلمُ
اِنْ عُدَّ اهل التّقیٰ کانوا أئمّتهم اَو قیل: «من خیر اهل الارض؟» قیل هُم
(این مرد[که تو او را از روی تجاهل نمیشناسی!] همان کسی است که سرزمین مکه جای گامهایش را میشناسد و کعبه و حلّ و حرم همگی با وی آشنایند. این، فرزند فاطمه است. اگر وی را نمیشناسی[بدان] کسی است که پیامبران الهی به جدّ بزرگوارش ختم شدهاند. اینکه گفتی «او کیست؟» از شکوه و عظمتش نمیکاهد. [جای شگفتی است! زیرا] آن کسی را که تو نمیشناسی عرب و عجم میشناسند. او کسی است که هیچگاه کلمۀ «لا» را بر زبان نرانده است مگر در تشهد نماز خود، که اگر تشهد نبود «لا» ی او به آری بدل میگشت. خداوند او را بر دیگران شرافت داد و عظمت بخشید و این مشیّت پروردگار در لوح محفوظ و به قلم تقدیر در ازل تحقق یافته است. کسی که خداوند را شناخت نیاکان این مرد را میشناسد، چراکه دین خداوند از خانه این مرد به امتها میرسد. او از گروهی است که دوستیشان عین دین است و دشمنی با آنها کفر؛ و نزدیکی بدانها نجات از گمراهی و ایمنی از ترسهاست. پس از نام خدا، ذکر نام آنها بر همه چیز مقدم است و هر سخنی به نام آنان آغاز و انجام نیک پذیرد. اگر اهل تقوا شمرده شوند اینان ائمۀ
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 190 آنهایند و اگر بپرسند که بهترین افراد روی زمین کیانند جواب آن است که هم ایشان هستند.
چکامه بلند فرزدق ـ که از لحاظ زیباییهای هنری نیز مقام والایی را داراست ـ در حقیقت جلوه دیگری از خطبههای امام حسین(ع) امام سجاد(ع) و زینب(س) برای شناساندن این خاندان و دفاع از حقانیت آنان بود و به قیمت زندانی شدن شاعر و قطع صله حکومتی او از بیت المال تمام گشت. اما فرزدق پس از آن هم از هجو کارگزاران بنی امیه دست برنداشت.
●دعوت به قیام در برابر ظلم و الحاد
تجلی این ویژگی نهضت عاشورا را هم میتوان در شعر شاعران بزرگ دیگری از مکتب عاشورا دید؛ قیام عاشورا خود در حقیقت دعوتِ به قیام بود و نهضتهای پس از آن که به خونخواهی حسین(ع) تمسک میکردند، نشانه انتشار آن دعوت و قبول آن در نزد مردم و امت اسلامی بود؛ شعر عاشورایی نیز به لسان خود این دعوت را به گوش مردمان میرساند، از شاعران بزرگ که رسالت این پیام را به عهده گرفته بودند، میتوان به «ابوالاسود دئلی» و «کمیت بن زید اسدی» اشاره کرد:
«ابوالاسود» تنها چندسالی پس از شهادت حسین(ع) زنده بود و دردمندانه او را چنین مرثیه میکرد: [گویا شعر او خطاب به زنی است که وی را از هواداری اهل بیت بیم میداده است]
الست ترین بنیهاشم قداَفنْتَهُم الفئة الظالمة
و انت تظنینهم بالهدی و با لطف هام بنی فاطمه
فلو کنت راسخة فی الکتاب الاحزاب خابرة عالمه
علمت بانّهم معشرٌ لهم سبقت لعنة حائمه
(آیا فرزندان هاشم را نمیبینی که همگی قربانی ستم گروه[بنی امیه] ستمگر شدند؟ آیا بنی امیه را هدایت یافته گمان میکنی در حالی که سرهای فرزندان فاطمه(س)[به جرم حمایت از دین] در سرزمین طف به خاک و خون کشیدهاند؟ اگر در فهم کتاب خدا استوار بودی احزاب حق و باطل را از یکدیگر میشناختی و آنگاه میدانستی که اینان[امویان] گروهی هستند که لعنت خدا بر آنها میرسد).
«ابوالاسود» در زمانی که گروه «توابین» حرکت خود را بر ضد دستگاه اموی (در سال
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 191 65) آغاز کرده بود با اشعاری که مملو از حماسه پروری بود، ادبیات زمان خویش را به سوی مبارزه و حق طلبی سوق داد و مضامین عاشورایی را برای نخستین بار در میان شعرای بزرگ عرب مطرح ساخت.
از دیگر شعرای بزرگ که این دعوت را به نحو گستردهتری در شعر زمان ائمه(ع) مطرح ساخت «کمیت» بود.
«قصاید بلند هاشمیات» از شاهکارهای شعر صدر اسلام است که آفریده «کمیت» بود. این اشعار که اشعاری سیاسی – اجتماعی بود در مدح یا مرثیه آل محمد(ص)، طرح حکومت عدل، افشاگری بنی امیه و معرفی اهل بیت(ع) سروده شده است. «انعکاس هاشمیات تا آن اندازه گسترده و فراگیر شد که حتی در عصر عباسیان، ادیب نامدار و لغوی شهید شیعی «ابن سکّیت» جان بر سر حفظ آنها نهاد و آنها را تدوین دوبارهای داد.
قصاید هاشمیات حوزۀ ادبیات اسلامی را تحت تأثیر خود قرار داد و اساساً سبکی از شعر انقلابی و افشاگر را به وجود آورد، تا آن اندازه که امویان چارهای ندیدند که افرادی ـ چون «اصمعی» ادیب مشهور ـ را برانگیزند تا آنها را تحریف کرده و عناصر کوبندهاش را حذف نماید.»
ابیاتی از قصیده بائیه[از مجموعه هاشمیات]:
فمالی الاّ آل محمد شیعة و مالی الا مشعب الحق مشعب
و قالوا «ترابی» هواه و رأبه بذلک ادعی فیهم والقب
الم ترنی من حب آل محمد اروح واغدو خائفاً اترقب
فان هی لم تصلح لها سواهم فان ذوی القربی احق و اوجب
(من تنها شیعۀ آل احمدم و تنها رهسپار راه حقم. دشمنان مرا «ترابی» میخوانند؛ یعنی محبّ و پیرو علی(ع) و گمان میکنند که این برای من سرزنش است. [آری من محبّ علیام] آیا نمیبینید که از عشق آنان روز و شب در مبارزه و جنگ و گریز با آنانم؟ خلافت مگر برای آل محمد(ص) سزاوار نیست، زیرا آن که به پیامبر نزدیک است به این کار سزاوارتر از دیگران است).
●معرفی اهل بیت(ع) و افشاگری ظلم
یکی دیگر از ابعاد نهضت حسینی(ع) معرفی اهل بیت(ع) و افشاگری ظلم حکومت
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 192 معاویه و یزید در حق آنان بود، چنانکه امام حسین(ع) در خطبهها و گفتههای کوتاه خود بارها بدان اشاره میکرد. پهلوان این قسمت از میدان قیام ادبی «سید حمیری» بود.
شهادتِ «زیدبن علی» انقلابی مشهور علوی در کوفه حادثهای بوده که سید حمیری را بیش از پیش به صفِ مبارزان با حکومت اموی و عباسی کشاند. در شعری وصف حال خود را چنین میگوید:
«اوذی و اشتم فیکم و یُصیبنی من ذی القرابة جفوة و ملام»
(به خاطر دوستی شما[اهل بیت(ع)] اذیتها و ملامتها میکشم و از اقوام مختلف به من سرزنشها و ستمها رفته است).
و در جای دیگر گفته است:
مالذّ عیشٌ بعد رضّک بالجیاد الاعوجیه
(زندگی لذت ندارد بعد از آنکه[ای حسین(ع)] تو را با اسبهای وحشی و کجرو زیر پا گذاشتند.)
کمیت بن زید اسدی نیز در همین مضمون میگوید:
«و قتیلٌ بالطف غودرفهم بین غوغاء امة و طغام»
(کشتگانی[عزیز] در کربلا، در میان غوغاهای مردم و اراذل و اوباش واگذاشته شد.)
این شعر را «کمیت» در محضر امام باقر(ع) خواند که به «قصیده میمیه» معروف است؛ امام در اثنای آن میگریست و در حق او گفت: (ای کمیت... برای تو همان امری که پیامبر(ص) به حسّان بن ثابت گفت سزاوار است که: مادامی که ما را حمایت کنی همیشه از جانب روح القدس تأیید میشوی).
«منصور نمّری» نیز از شعرای بیباک این صف از مبارزه بود که در رثای حسین(ع) گفت:
ویلک یا قاتل الحسین لقد بؤت بحمل نیؤ بالحامل
ما اشک عندی فی کفر قاتله لکننی قد اشک فی الخاذل
... دینکم جفوة النبی و ما لا جافی لآل النبی کالواصل
(وای بر تو ای قاتل حسین! تو همانا بار گناهی را بر دوش داری که بر کشندۀ آن بسیار گران تمام خواهد شد. من در کفر قاتل حسین(ع) شکی ندارم، تردیدم در کفر آنهایی است که وی را تنها گذاشتند... دین و مرام شما جفای به آل پیامبر است و آن کس که با آل رسول
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 193 (ص) خدا درافتاد هرگز به مقصد نمیرسد.)
از دیگر شعرای افشاگر، ابوالحسن البسامی، معروف به «ابن بسام» است که با شعر برندۀ خود بنی عباس را به محاکمه میکشید. در قصیدهای هجو آمیز و کوبنده، متوکل عباسی را که قبر امام حسین(ع) را ویران ساخت، چنین محکوم میکند.
تالله ان کانت امیة قداتت قتل ابن بنت نبیّها مظلوماً
فلقد اتاه بنوابیه بمثلها هذا لعمرک قبره مهدومأ
اکفوا علی ان لا یکونوا شارکوا فی قتله فتتبّعوه رمیماً
«بخدا سوگند اگر بنی امیه به قتل فرزند پیامبرشان حسین(ع) مبادرت ورزیده و او را مظلومانه شهید کردند، این خویشان پیامبر ـ یعنی بنی عباس ـ هم همان کار را کردند، و این مقبرۀ منهدم شده به دست آنها اثر جنایتشان است. [تو میگویی] تأسف میخوردند که چرا در زمان حادثه شریک قتلش نبودند و از این رو برای اقتدای به بنی امیه از اجساد خاک شدۀ آنان تقلید کردند[و قبر حسین(ع) را ویران ساختند.]
●ایستادگی، مقاومت و شهادت در راه آرمان الهی
حادثه عاشورا در یک تجلی خود، پرچم هویت و آزادگی انسانی را در برابر همه تاریخ برافراشت و مرگ در راه خداوند را بهترین سعادتها خواند؛ چنانکه حسین(ع) خود فرمود: «اِنّی لا اَری الْمَوْتَ اِلّا السَّعادَة وَ الْحَیوةَ مَعَ الظالمینَ اِلا بَرَماً.»
نماینده ادبی این تعلیم عاشورایی، شاعر بزرگ قرن سوم «دِعْبلِ خُزاعی» است. دعبل از بیپرواترین شعرای شیعی است که «معتصم» و «واثق» دو خلیفه عباسی را چنین هجو میکرد:
خلیفه مات لم یحزن له احدٌ و آخر قام لم یفرح به احدٌ
خلیفهای [معتصم] مُرد که هیچ کس به حالش اندوهگین نشد و دیگری [واثق] به جای او آمد که کسی را خوشحال نکرد. از شعرهای اوست:
رأس ابن بنت محمد و وصیّه یا للرجال علی قناة یرفع
والمسلمون بمنظر و بمسمع لا جازع من ذا و لا متخشع
ما روضة الا تمنّت انها لک مضجع و لحطّ قبرک موضع
(وای بر شما ای مردم! سر فرزند دختر پیامبر(ص) و فرزند وصیش[حسین(ع)] بر سر
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 194 نیزهها رفته است و مسلمانان این واقعه را دیدند و شنیدند، اما نه زاری کردند و نه از غرورشان دست برداشتند.... [با شنیدن شهادت تو] هیچ باغی نبود مگر اینکه آرزو کرد که در آن بیارامی و قبر تو باشد).
از آثار مهم و جاویدان او قصیده بلند تائیه است که برخی آن را تا یکصد و بیست بیت دانستهاند (اما قول مشهور آن را تا چهل و پنج بیت میداند). دعبل این قصیده را در پیشگاه امام هشتم(ع) خواند و امام او را سپاس کرد و همان سخن پیامبر(ص)، درباره «حسان بن ثابت» را سزاوار او دانست. این قصیده به گفته ابوالفرج اصفهانی در کتاب الاغانی شکوهمندترین چکامهای است که در مدح و وصف خاندان پیامبر(ص) سروده شده است.
برخی از ابیات آن قصیده:
مدارس آیات خلت من تلاوة و منزل وحی مقفر العرصات
دیار علی و الحسین و جعفر و حمزة والسجاد ذی النفنات
قفا نسأل الدار التی خف اهلها متی عهدها بالصوم والصلوات
نفوس لدی النهرین من ارض کربلا معرسهم فیها بشط فرات
سأبکیهم ماذّر فی الافق شارق و نادی منادی الخیر للصلوات
و قاطلعت شمسٌ و حان غروبها و باللیل ابکیهم و بالغدوات
بنفسی انتم کهول وفتیة لفک عناة اولحمل دیات
(مدارس آیات خداوند خالی از تلاوت گشت و منازل وحی به ویرانی کشیده شد؛ خانههایی که افرادی چون علی، حسین، جعفر، حمزه و سجادِ عابد را در خود داشت. لحظهای درنگ کنید تا از این خانههای بیصاحب بپرسیم که چه مدت است دیگر نماز و روزهای در آن انجام نمیشود؟... افرادی از آن گروه در سرزمین کربلا و در جوار نهر فرات آرمیدهاند... بر آنان گریه خواهم کرد، مادامی که در افق ستارهای بدرخشد و تا زمانی که مؤذن مردمان را برای نماز فراخواند و تا هنگامی که آفتاب طلوع و غروب میکند و شامگاه و صبحگاه فرامیرسند، همچنان بر آنان خواهم گریست... جانم فدای بزرگ و کوچک شما باد که رهایی دهندۀ بزرگان و دیه پردازان خلق خدا هستید).
دعبل سرانجام پس از عمری مبارزه و ابلاغ رسالت، خود را نیز پیامی ساخت که همواره در تاریخ خوانده شود و به دست خلیفه عباسی شهید شد. «کمیت بن زید اسدی»
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 195 نیز پس از زمانی آوارگی به خاطر عقیده و دوستی اهل بیت، سالها پیش از دعبل به دست امویان (در سال 126) شهید شد. و البته این طریق تنها ویژه این دو نبود؛ ابن رومی (در زمان معتضد)، حمانّی علوی (در زمان متوکل)، عزَّه (در زمانِ حجاج بن یوسف ثقفی)، ابراهیم بن عباس، جعفر بن عفان، دیک الجن، ابوالحسن ناشی (قرن چهارم)، سیّد رضی و... بسیاری دیگر در صحنه ادب به جنگ دشمنان اهل بیت رفتند و از شهادت یا زندانی و آواره شدن باکی نداشتند؛ چراکه تجلی مکتب عاشورا بودند و عاشورا را چنین دیده بودند که در راه خدا هر مصیبتی را بایستی استقبال کرد، چنانکه «سیّد حمیری» میگفت:
اوذی واشتم فیکم و یصیبنی من ذی القرابة جفوة و ملام»
به خاطر دوستی شما اهل بیت چه اذیتها و ملامتها میکشم و از اقوام چه سرزنشها و ستمها که به من رفته است).
یا هنگامی که به دعبل گفتند تو با این اشعارت از بیباکترین مردمانی، گفت: من چهل سال است چوبه دارم را بر دوش میکشم و کسی را نمییابم که مرا بر آن به دار بکشد...»
●تسخیر اندیشههای دوران
رستخیز عظمای ادب از مکتبهای عاشورا به توصیفهای مذکور تصویر نمیشود و هیچگاه نمیتوان مدعی بود که حتی از این طریق جز روزنهای به وسعت دشتهای کرامت و نجابت آن راهی نشان داده شده است: و به قول حافظ:
«قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق چو شبنمی است که بر بحر میکشد رقمی»
چراکه این مکتب با گذر روزگاران سرزمینهای فطرتهای سلیم را تسخیر میکرد و اندیشههای ناب را سیراب کرامت مینمود. و در بُعد ادبیات حتی آنان را که هیچ صراطی را مستقیم نبودند و به پوچگرایی و بدبینی شهره گشته بودند ـ همچون شاعر و ادیب قرن چهارم ابوالعلا معرّی ـ در جذبه خود مبهوت میساخت و با تعالیم بلند انسانی آشنایی میداد؛ چنانکه همو در اشعاری در وصف حسین(ع) میگوید:
و علی الدهر من دماء الشهید ین علّیٍ و نجله شاهدان
فهما فی اواخر اللیل فجرا ن و فی اولیائه شفقان
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 196 ثبتا فی قمیصه لیجیء الشجر مستعدیا الی الرحمن
یابن متعرض الصفوف ببد رو مبیدالمجموع من غطفان
احدالخمسة الذین هم ال اغراض فی کل منطق والمعان
والشخوص التی حلقن ضیاء قبل خلق المریخ والمیزان
(خون دو شهید: علی بن ابی طالب و فرزندش حسین(ع) برای همیشه بر دامن روزگار به عنوان دو گواه بر ستمگریهای بشر باقی خواهد ماند. این دو خون هر صبح و شام هنگام طلوع و غروب خورشید در خاور و باختر گیتی به صورت فجر و شفق آشکار میگردند.
این خون بر جامۀ روزگار ثابت خواهد ماند تا آنکه در محشر به عنوان دادخواهی به پیشگاه عدل خدا آورده شود... ای حسین! تو فرزند پیامبری هستی که در جنگ بدر پیروان خود را صف آرایی کرد و گروهی از مردم گمراه را به خاک هلاکت افکند: پیامبری که خود یکی از پنج گروهی بود که غرض و مقصود هر لفظ و معنایند [یعنی محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهالسلام] گوهر وجود این شخصیتها پیش از آفرینش مریخ و میزان آفریده شده است...)
باری قیام سالار شهیدان، شعور ساز شعری شد که قرار بود تا در نسلهای آینده به فراخور ظرفیتشان ظهور کند؛ و مضمون پرداز ادبیاتی بود که در عصرهای آینده افق اندیشۀ مردم را در سیطره خود میگرفت و وسعت فطرتشان را سیراب کوثر حق جویی و حق طلبی میساخت. و البته این تأثیر و این ادب جامع تنها در شعر نبود، بلکه فقه و عرفان و سیاست و علوم قرآن را هم در برمیگرفت و باب فناء فی الله حقیقی، سیاست راستین اسلام و احکام ناب قرآنی را در عرصه فرهنگ اسلامی وارد ساخت...
گفتار چهارم: عاشورا در ادب پارسی
بدیهی است که ادبیات عاشورایی نه به قرون اولیه اسلام محدود بود، نه به ادبیات عرب و نه صرفاً به فرهنگ شیعی، بلکه کویرهای تشنه دیگر را هم سیراب نمود و ادب پارسی با استعداد شگرف و قابلیت بیان و شیوایی زبانی که داشت، مگر میتوانست چنین محتوای نابی را نایل نگردد و بویژه ادبیات ایرانی محبّ اهل بیت(ع) که سر تاسر
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 197 ایران صدر اسلام و حتی مملکت بزرگ اسلامی را در تسخیر اندیشه و ادب خود داشتند ـ در ابعاد مختلف تاریخنگاری، علوم بلاغی، علوم قرآنی، شعر، صرف و نحو، کلام و... طلیعه داران فرهنگ اسلامی بودند ـ چگونه میتوانستندحادثه بزرگی چون نهضت حسین(ع) را که احیای دوباره فرهنگ اسلام بود در آثار و اشعار خویش نادیده بگیرند؟
اما عظمت فرهنگ اسلامی و قدرت شگرف این موج معنوی چنان بود که فرهنگ کشورهای فتح شده را در خود هضم میکرد و فرهنگ و تمدن ایران آن روز از این امر مستثنا نبود، و چنان بود که متفکران و ادیبان ایرانی چون «ابن رومی» «ابن سکّیت» «دینوری» «ابوالفرج اصفهانی» و... آثار و افکار خود را به زبان عربی و در محیط بزرگ اسلامی انتشار میدادند... اما رفته رفته از قرن چهارم به بعد بود که پس از فساد بیاندازۀ دربار خلافت و در اثر نهضتهای حق طلبانۀ شیعیان و مخالفان حکومت غاصب فرهنگ و زبان پارسی ـ در حالی که باطنی اسلامی پیدا کرده بود ـ حالتی مستقل به خود گرفت و تلاش شاعران پارسی گویی چون «فردوسی» ادبیات مکتوب ایران را جان تازهای بخشید...
بررسی ابعاد مختلف نهضت عاشورا در ادب پارسی بحق مقولهای است که تحقیقی جداگانه و مفصل میطلبد. در اینجا ما با اشارهای گذرا به بعضی از جلوههای این ادب از زمان فردوسی به بعد، تنها گزارشی از ادبیات شعری متأثر از قیام عاشورا ارائه خواهیم کرد؛ مقولههای دیگر این فرهنگ چون تعزیهخوانی، نوحهسرایی، نقّالیها و... چنانکه گفته شد در ظرفیت این مقاله نمیگنجد.
فردوسی شاعر بزرگ ایران در زمانی که سرزمین پارس زیر سلطه دشمنان شیعه و اهل بیت بود در اوایل شاهنامه خود میگوید:
منم بندۀ اهل بیت نبی ستایندۀ خاک پای وصی٭
مولوی شاعر اندیشمند و عارف بزرگ ایران زمین در آرزوی تعالی روحی اصحاب کربلاست که میگوید:
کجایید ای شهیدان خدایی بلاجویان دشت کربلایی
کجایید ای سبکبالان عاشق پرنده تر زمرغان هوایی
و «سعدی» شاعر و سخندان نابغه قرن هفتم دعای خویش را چنین به مقام حسین(ع) و اهل بیت(ع) پیوند داده و مطمئن به تضمین اجابت است:
پیغمبر آفتاب منیر است در جهان وینان ستارگان بزرگند و مقتدا
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 198 یارب به نسل طاهر اولاد فاطمه یارب به خون پاک شهیدان کربلا
دلهای خسته را به کرم مرهمی فرست ای نام اعظمت در گنجینۀ شفا
اشعار و مضامین مشابه دیگری را میتوان در آثار شاعران بزرگی چون عبدالرزاق اصفهانی، سیف الدین فرغانی، فخرالدین عراقی و خواجوی کرمانی یافت. و البته بایستی بین دو مسأله در اینجا تفاوت قایل شد: گاهی شعر و مضمون آن در این آثار با صراحت تمام به واقعه عاشورا مربوطند و گاهی اثر آن فرهنگ در اشارات و کنایات آنها مشهود است و البته این مطلبی است شایسته تحقیق و نیازمند فرصتی بایسته؛ چراکه در مورد هر شاعر بایستی به زمان، سیاست حاکم، مقتضیات فکری عصر و محذورات و شرایط دیگر نظر داشت و آنگاه به تحلیل شعر او پرداخت و بدیهی است که چنین کاری حتی در مورد یک شاعر نیازمند شرح و بسطی طولانی است...
از شعرای قرن نهم، عبدالرحمن جامی عارف و شاعر نامی را میتوان سراغ گرفت که در استقبال از مضمون شعر فرزدق درباره امام سجاد(ع) چنین ارادت خویش را به اهل بیت(ع) به نظم آورده است:
شامی یی کرد از هشام سؤال کیست این با چنین جمال و جلال؟
از جهالت در آن تعلل کرد وز شناساییاش تجاهل کرد
گفت نشناسمش ندانم کیست مدنی یا یمانی یا مکی است
بونواس آن سخنور نادر بود در جمع شامیان حاضر
گفت من میشناسمش نیکو زو چه پرسی به سوی من کن رو
آن کس است این که مکه و بطحا زمزم و بوقبیس و خیف و منا
حرم و حلّ و بیت و رکن و حطیم ناودان و مقام ابراهیم
مروه، مسعی صفا، حجر، عرفات طیبه و کوفه، کربلا و فرات
هر یک آمد به قدر او واقف بر علو مقام او عارف
در قرن دهم و بعد از آن در اثر تشیعگرایی حکومت صفوی اشعار و مراثی زیادتری آفریده شد که معروفترین آنها دوازده بند محتشم کاشانی است، که اساساً سبک خاصی را در مرثیه بنا گذاشت و شاعران بعد از وی غالباً در مرثیه پیرو صورت و مضمون شعری او گشتند، هرچند که از نظر قدرت کلام و ظرافت اندیشه ـ برخی از آنان همچون وصال شیرازی ـ دست کمی از محتشم نداشتند.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 199 در ذیل ابیاتی چند از معروفترین شعرای دوره صفویه و قاجاریه را به عنوان روزنه کوچکی به چشمانداز وسیع ادبیات عاشورایی این دورهها ذکر میکنیم، آن هم تنها از نظر قالب شعر، وگرنه مصادیق وقالبهای دیگر ادبیات عام ـ مثل تاریخ، حدیث، تحلیل وقایع و... در این دورهها نیز ـ چون قرون اولیه اسلام ـ گسترش داشته و ابعاد گوناگون مکتب حسین(ع) را تصویر کرده است:
«اهلی شیرازی» ـ پیش از زمان محتشم ـ در شعری چنین مرثیه میخواند:
چون زعالم تشنه لب شد سرو آزاد حسین کارما از گریه سقایی است بر یاد حسین
گر به جز تسلیم بودی چارۀ تقدیر حق چشمها در تیغ کردی تیغ فولاد حسین
«محتشم کاشانی» در دوازده بند خود ماندگارترین مرثیهها را سروده است:
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین بی نفح صور خاسته تا عرش اعظم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست این رستخیز عام که نامش محرم است
٭ ٭ ٭
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
٭ ٭ ٭
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند یکباره بر جریدۀ رحمت قلم زنند
٭ ٭ ٭
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطایی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفایی چنین نکرد
«وحشی بافقی» که معاصر با محتشم بوده است ـ نیز در رثای حسین(ع) و اصحاب او بسان محتشم میگوید:
روزیست اینکه خشک شد از آب تشنگی آن چشمهای که خنده بر آب بقا زده است
روح القدس که پیش لسان فرشتههاست از پیروان مرثیه خوانان کربلاست
ای من شهید رشک کسی کز وفای تو بنهاد پای بر سرجان و زجان گذشت
«وصال شیرازی» ـ شاعر پر آوازه قرن سیزده، مراثی بسیاری در عزای سالار شهیدان سروده است که میتوان آنها را با مرثیه محتشم مقایسه کرد. از اشعار اوست:
چرا فسرده دلان همدم همید همه به غم نشسته و با ناله همدمید همه
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 200
اگر هلال محرم نه از افق پیداست هلال سان ز چه با پیکر خمید همه
عدو به مرقد او آب بست و پیش نرفت هنوز آب مگر شرم از آن گلو دارد
به حیرتم که چرا خرمن ستاره نسوخت ز شعلهای که درونها بر آسمان افراشت
تو یار جستی و ما در فراخنای عدم دریغ کز چه نکردیم در وجود شتاب
مگر بر آتش دوزخ زدیده آب زنیم و گرنه وای بر احوال ما ز خوف عذاب
«عُمّان سامانی اصفهانی» نیز از کسانی است که مرثیههایی جانکاه و چکامههایی هنرمندانه در تعزیه عاشورایی آفریده است. از اشعار او در رثای ابوالفضل العباس این ابیات است:
اشک چندان ریخت بروی چشم مشک تا که چشم مشک خالی شد ز اشک
تا قیامت تشنه کامان ثواب میخورند از رشحۀ آن مشک، آب
بر زمین آب تعلق پاک ریخت و زتعیّن بر سر او خاک ریخت
از دیگر شاعران بزرگی که مرثیه آفرین ادبیات عاشورایی در قرون اخیر بودهاند، میتوان از «صباحی بیدگلی»، «وقار شیرازی»، «سروش اصفهانی» «نیّر تبریزی» «آیتالله کمپانی»، «ادیب الممالک فراهانی» «ملک الشعرای صبا» و... نام برد که ذکر اشعار و حتی نمونه مراثی آنان در وسعت اندک این نوشتار نمیگنجد.
گفتار پنجم: شکوفایی ادب عاشورا در ادبیات انقلاب اسلامی
پیشگفتار:
سخن از ادبیات انقلاب اسلامی (و از اصول، سبک، مضامین، گرایشها و جزئیات دیگر آن) سخنی است سهل و ممتنع و هنگامی که رابطه آن با ادبیات عاشورایی ملحوظ باشد، نیازمند دقت و حوصلهای فراوان است که خود، مقاله بلکه کتابی جداگانه میطلبد:
تحلیل آن سهل است، زیرا حوزهای است که در آن حضور داریم و در فضایش تنفس میکنیم و اندک ذوق و شوقی به مقوله ادبیات میتواند پژوهنده را به سیل خروشانی از اشعار، داستانها، مقالات ادبی، خاطرهها و... رهنمون شود و در متن این ادبیات شاهد خلق آفرینش آنها قرار دهد؛ یعنی امری نیست که تاریخ و حادثه آن چندان دور از دسترش باشد
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 201 یا مورد انکار واقع گردد.
اما ممتنع است، زیرا بدون نظر بر پیشینه پرماجرای آن و شناخت ریشهها و عمق اندیشههای مندرج در مضامین آن، و نیز بدون گذشت زمان لازم برای خلق آثار بدیع و فرارسیدن بلوغ فکری آن ـ از آنگونه که در تحلیلهای تاریخی و مقایسه فرهنگها لازم است و شاید به میزان قرنها باید حوصله کرد تا زمان لازمش فرارسد ـ، نمیتوان تحلیل کامل و شناخت جامعی از آن به دست داد و جز گردآوری نمونهها و استخراج افکار و احساسهای منفرد به کار رفته در شعر و اثر هر هنرمند خاص، نمیتوان کار دیگری صورت داد. البته علت این امر علاوه بر بیان بالا، یکی هم این مسأله است که به عنوان نمونه در امر شعر، ما با سابقهای درخشان و قدرتمند سبکهای خراسانی، عراقی، اصفهانی و... مضامین پرمغز عرفانی و اخلاقی شاعران بزرگی روبرو هستیم، که سرتاسر ادبیات کهن پارسی را گرفته است و توقع ابتدایی و ناخود آگاه یک نقّاد و تحلیلگر در مقایسه کردن شعر انقلاب اسلامی با شعر پیش از آن، به ناچار تحت تأثیر آن عظمت پیشین قرار گرفته و غالباً قضاوتی ناصواب را به همراه خواهد آورد و نتیجۀ مقایسه از این قبیل خواهد شد که: شعر انقلاب نه دارای سبک مستقلی است و نه مضمونِ قابل قیاسی با قبل از آن دارد و حداکثر میتوان آن را یک گرایش یا تنش در ادبیاتِ معاصر قلمداد کرد و... در صورتی که ـ هر چند بخشی از این سخن فینفسه درست باشد اما ـ مسأله اساساً درست طرح نشده و دو موضوع کاملاً نابرابر با یکدیگر مقایسه شدهاند.
بنابراین تحلیل درستِ موضوع بایستی از طریقی صورت گیرد که تمامی شرایط یک نقد ادبی را شامل باشد و بتوان بر پایه موازین منطقی آن دو را با یکدیگر سنجید؛ یعنی ابعادی را به صحنه مقایسه آورد که توان برابری با یکدیگر را داشته باشند. در مسأله مورد بحثِ این نوشتار (یعنی شکوفایی ادب عاشورا در ادبیات انقلاب اسلامی) نیز درست همین ملاحظات ضروری است؛ بنابراین پیش از شروع سخن اصلی توجه به نکات ذیل به عنوان اصول رعایت شده در این تحلیل لازم است:
1ـ بررسی و تحلیل ادبیات انقلاب اسلامی امری است که فرصتی دیگر میطلبد و موضوعی است که بسیار گسترده است و در اینجا حتی مجال پرداختن به یکی از قالبهای آن هم نیست؛ آنچه در اینجا دنبال میشود جستجوی ریشهای از این ادبیات است که به مضمونهای عاشورایی پیوند خورده است و نیز بررسی این نکته منظور است که چگونه و به
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 202 چه صورتی این مضمونها جلوه کرده است.
2ـ چنانکه گفته شد ادبیات انقلاب ـ اگر چه نه از لحاظ سن تاریخی بلکه ـ از نظر گستردگی، گستره بزرگ و حجم عظیمی یافته و چون باران فراگیری بر هر مزرعۀ اندیشهای که لیاقت کشتِ مضامین انقلابی را داشته به نحوی باریده است؛ پس در اینجا نمیتوان تحلیل را ـ جز در موارد اندک ـ در باب چهرهها و اشخاص مطرح ساخت، زیرا فراوانند؛ و از طرفی هدفی که در اینجا دنبال میشود بررسی مضامین است و نه سبکها یا گرایشهای صوری و قالبهای غالب ـ که خود موضوعاتی در خور تحقیقند.
3ـ نکته مهمی که توجه به آن ضروری است اینکه آنچه مورد نظر این نوشتار است، صرفاً نحوۀ تجلی ادب عاشورایی ـ به عنوان مضمونی قدرتمند ـ در محتوای ادبیات معاصر انقلاب اسلامی و نه ادعای تحلیل همه انواع مضامین موجود در این ادبیات است.
4ـ مراد از ادبیات در این نوشتار همان معنای مصطلح در عصر حاضر است، اما به خاطر سیاق قبلی در گفتارهای پیشین نمونههای مورد مثال بیشتر اشعار مطرح خواهد بود وگرنه قالبهایی چون داستان، رمان، خاطره و دیگر نمودهای ادبی نیز شایسته تحلیل و بررسیاند.
1ـ ادبیات انقلاب اسلامی به عنوان یک واقعیت
این مسأله مهمی است که «آیا اساساً مقولهای به عنوان ادبیات انقلاب اسلامی مطرح است یا نه؟» بدیهی است اولین مسأله در این باب آن است که مراد از مقوله چیست؟ آیا سبک ادبی خاصی منظور است، چنانکه میگوییم سبک خراسانی؟ یا مضمون آن مورد نظر است، چنانکه گفته میشود شعر مولوی دارای مضمونِ عرفانی است و یا مراد از آن سرزمینی است که مهد نوعی ادبیات بوده است، همانطور که گفته میشود ادبیاتِ هند، ادبیات ایران و...؟ گذشته از هر جوابی که بدان سؤال داده میشود، این واقعیت را نمیتوان انکار کرد که حجم عظیمی از آثار ادبی ـ حداقل ـ دو دهه اخیر ایران دارای مضمون و جهتگیری مشترکی است که با عناصر فرهنگی انقلاب اسلامی ایران سازگار بلکه زبان گویای آنهاست؛ این آثار اعم از شعر، داستان، رمان، خاطره، گزارشها و سفرنامههاست که هر یک به نوعی منعکس کننده آرمانها و شعایری از انقلاب اسلامی بودهاند.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 203 در اینجا باز جای این پرسش است که این آثار در چه قالبی سروده شده و نماینده چه اندیشهای هستند و...؟ البته جواب بدین سؤالها همگی به این مسأله اساسی ـ که در پیشگفتار ذکر شد ـ برمیگردد که آیا ادبیات انقلاب اسلامی خود حوزهای است از ادبیات همردیف با سبکهای خراسانی و عراقی و... یا چنین نیست؛ اما آنچه نمیتواند مورد تشکیک و سؤال مجدد واقع شود، وجود آثاری است که ذکر شد و حضور اندیشههایی والا و عواطفی پاک و انسانی که از اجتماع متحول زمان انقلاب نشأت گرفته است و همین میزان از عناصر برای تحلیل مسأله مورد نظر ما کافی است.
2ـ امام راحل(ره) پیامبر انقلاب
بدون تردید روح انقلاب اسلامی ملهم از تعالیم امام بود و انقلاب نیروی معنوی هدایتگر خویش را از ناحیه او میگرفت. بنابراین، گفته و نوشتههای وی ترسیم کننده برنامه فکری انقلاب از دیدگاه اوست. این مسأله را میتوان از دو جانب بررسی نمود و از دو طریق شناخت:
الف) سخنان، اعلامیهها، نوشتهها و کتب او که جنبههای متعدد ادبیات مکتوب و شفاهی آثار وی را تشکیل میدهد. (ادبیات عام)
ب) اشعار آن حضرت که عمدتاً پس از وفات وی منتشر گشته است.
●ادبیات عام
در باب ادبیات عام امام گفتنیها بسیار است و جنبههای مختلف آن (عرفان، اخلاق، فلسفه، سیاست و...) میدان وسیعی را تشکیل میدهد که ورود در آن و بحث از محتوا، مضامین و معانی اجتماعی ـ دینی آنها در این اندک نمیگنجد. در اینجا از آن قالبهایی که میتوان ارتباط محسوستر آنها را با موضوع مورد بحث سنجید و به نوعی تعالیم عاشورایی را در آن ملاحظه نمود میتوان بُعد سیاسی ـ فقهی آثار او در درجه اول و آثار سیاسی اجتماعی وی را بعد از آن مطرح ساخت:
الف) پیوند سیاست و فقه، آموزهای از تعالیم ادب عاشورایی
نظریه «ولایتفقیه» که سالها پیش از شروع نهضت امام راحل(ره) ابتدا به صورت درس و بعد به صورت مکتوب در حوزه فقه شیعی مطرح گشت، در حقیقت آموزۀ ظریفی
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 204 بود که از اعماق فرهنگ عاشورا استخراج و استنباط شده بود، و لااقل در این طرح نوینش در میان آثار مکتوب حوزه و اندیشه فقهی شیعه بینظیر بود. مرور کوتاهی بر آن کتاب میرساند که روح حاکم بر این اثر بدیع نهضت عاشورا است و لاجرم سنت و ادبی است که از سرچشمه ادب عاشورایی سیراب میشود. این اثر، کتابی است که فرهنگ عمیق عاشورا را به مردم معرفی میکند و خود نیز چنین توصیهای دارد که: «اسلام را عرضه بدارید و در عرضۀ آن به مردم [حرکتی] نظیر عاشورا به وجود آورید.»
کتاب ولایت فقیه امام، اندیشهای بود که تفصیل تدریجی آن به صورت نهضت اسلامی ایران ظهور کرد و آموزهای بود که خود امام(ره) وظیفه تعلیمش را به عهده گرفت؛ در حقیقت سخنان او در طول حرکت اسلامی و پس از پیروزی، گسترش آن اندیشه عاشورایی بود که در سخنان، اعلامیهها و پیامهای ژرف آن فرزند حسین(ع) منعکس میگشت و انصافاً از نظر زیباییهای لفظی از یک مجموعۀ اثر ادبی نیز چیزی کم نداشت و میتوان آنها را از لحاظِ قالب ـ و صرف نظر از محتوا ـ با آثار ادبی قابل طرحِ معاصر و زبان روز ادبیات ایران مقایسه نمود:
ب) ادبیات مردمی ـ اجتماعی امام: جلوه دیگری از ادبیات عاشورایی
نمونههای ذیل که تعابیری است به کار رفته در آثار ادبی عام امام(ره) ضمن آنکه در بردارنده تعالیم مکتب عاشوراست، طراح ترکیبها و سازنده قالبهایی از واژگان است که مضامین آن مکتب را در خود جای داده است و چنانکه میتوان در آثار ادبای انقلاب دید، الهامبخش اندیشه ادبی معاصر و انتقال دهنده میراث ادب عاشورایی به زبان و گفتار امروز ایران است:
ـ بکوشید تا جامۀ ذلت نپوشید.
ـ شب عاشورا، شبهای معنوی و عرفانی و روزهای سلحشوری.
ـ شبهای تار، بمب افکنهای دشمن غدار و عبور از پیچ و خمهای سیمهای خاردار.
ـ سلام بر آنان که تا کشف حقیقت تفقه به پیش تاختند و برای قوم و ملت خود منذران صادقی شدند که بند بند حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پارۀ پیکرشان گواهی کرده است.
ـ اگر عاشورا نبود، منطق جاهلیت ابوسفیانیان که میخواستند قلم سرخ بر وحی و کتاب بکشند و یزید، یادگار عصر تاریک بتپرستی که… با شهادت فرزندان وحی امید
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 205 داشت… بنیاد حکومت الهی را برکند، نمیدانستیم بر سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه میآمد.
ـ بسیج، شجره طیبه و درخت پر ثمری است که شکوفههای آن بوی بهار وصل و طراوت تعیین حدیث عشق میدهد... و میقات پابرهنگان و معراج اندیشه پاک اسلامی است که تربیت یافتگان آن، نام و نشان در گمنامی و بینشانی گرفتهاند. بسیج لشکر مخلص خداست که دفتر تشکل آن را همه مجاهدان از اولین تا آخرین امضا نمودهاند.
اینها و صدها نمونه دیگر مجموعه پرمحتوا و ماندگاری از ادب اجتماعی امام راحل را میسازند که خود موضوعی است در خور تحقیق و بررسی و چنانکه پیداست الهام و اظهار ادب عاشورایی سرتاسر آن را فرا گرفته است.
●اشعار
شعر امام، شعر عرفان خاص خود اوست و این نوشتار را لیاقت بررسی و تفسیر عرفان متعالی او که پیوند عمیقی با قرآن داشت، نیست. اما یک نکته مسلّم است و در سخن از شعر امام نیز نمیتواند نادیده گرفته شود و آن اینکه: او خود بارها گفته بود که «سیدالشهدا» همه جا هست... حرف سیدالشهدا همیشه حرف روز است، اصلاً حرف روز را سیدالشهدا آورده است دست ما داده است.» و از این سخن و امثال آن میتوان نتیجه گرفت که شعر او نیز باید شعر عاشورایی باشد. اما سؤال اینجاست که عرفان چگونه با نهضت عاشورا در ارتباط است و مضامین عاشورایی چسان در قوالب شعر عرفانی جای میگیرند؟
جواب این سؤال را به دو گونه میتوان یافت؛ جوابی از آثار و اشعار و جوابی از کردار و اعمال:
●عرفان عاشورایی
امام در چند شعر خود از مضمونی ناب و دست نایافتنی برای کسانی که به عرفان حقیقی آشنا نیستند، سخن میگوید که حتی امثال «حلاج» هم از آن بیخبر بودهاند:
تا منصوری لاف اناالحق بزنی نادیده جمال دوست غوغا فکنی
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 206 دک کن حیل خودی خود چون موسی تا جلوه کند جمال او بی «اَرِِنی»
و نیز:
تا کوس انا الحق بزنی خودخواهی در سرّ هویتش تو نا آگاهی
بردار حجاب خویشتن از سر راه با بودن آن هنوز اندرراهی
پس عرفان واقعی آن است که هیچ موجودیت دیگری برای خود قایل نبوده و همه چیز را در راه دوست فنا کرد، آنطور که امام حسین(ع) چنین نمود:
در جای دیگر فرموده است:
زین مدعیان که فاش «اناالحق» گویند با خود بینی، فنا ندیدم هرگز
و نیز:
طومار حکیم و فیلسوف و عارف فریادکشان و پای کوبان بدرم
آیا مفهوم این اشعار جز آن است که ـ گذشته از معنای بلند فنای فی الله ـ بایستی عرفان را به متن جامعه و عرصه حادثهها کشید و آنجا فنا شد و نه در علمِ عرفان یا کتاب عرفان؟ آثار منثور دیگری از امام(س) در تفسیر این اشعار چنین به ما مدد میرساند:
«آنان که حلقه ذکر عارفان و دعای سحر مناجاتیان حوزهها و روحانیت را درک کردهاند، در خلسه حضورشان آرزویی جز شهادت ندیدهاند و آنان که از عطایای حضرت حق در میهمانی خلوص و تقرب جز عطیّه و شهادت نخواستهاند.»
این عرفان، عرفان حماسی و عاشورایی است و همان است که باب راستین فنای فی الله را در صدر اسلام گشود و چنین شاگردانی را به جامعه بشریت ارائه نمود. از طرفی زندگی و حیات او جز این نبوده و مکتب عزلت و صوفیانه را مطرود ساخت و اسلام را چنان در متن زندگانی نشان میداد که این باور را میآفرید که اساساً اسلام یعنی زندگی و زندگی یعنی حسینی بودن.
باری سخن از اندیشه، شعر و ادب امام در شایستگی این مقاله نیست و آنچه ذکر شد تنها طرحِ کوچکی بود از صحنهای بشکوه و مولودی راستین از اقالیم انسان پرور حسین(ع). در اینجا مجال دیگری برای بیان تفصیل ادبِ امام خمینی در ادبیات جوان انقلاب اسلامی نیست و تنها به ذکر اصول و خصوصیاتی کلی از این ادبیات بسنده میشود:
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 207 3ـ تفصیل یک حماسه باشکوه
امام، تجسم تعالیم عاشورا بود و چکیده قرنها رنج و تجربه درد آشنایان دین و اکنون، در این عصر، بایستی بسط مییافت و فصل فصل عاشورا را دوباره بر مردم میخواند. اندیشه انقلابی جامعه با شوق فطری خویش این کتاب مقدس را خواند و چنان شد که ادبیات انقلاب اسلامی ـ به عنوان یک تجلی پرشکوه از شوق ذاتی و میل الهی یک امت ـ تفصیل این کتاب گشت. آنچه در اینجا به عنوان نکات قابل تأمل و در خور پژوهش میتوان ذکر نمود به طور فهرستوار چنین است:
●تنوع سبکها و قدرت مضامین
اندیشه ناب اسلامی در دو دهۀ اخیر آنقدر مضمون آفرین و حادثهدار بوده است که گویی آفرینندگان آثار هنری ناخود آگاه هر قالبی را به خدمت این اندیشه گرفتهاند و به عنوان نمونه در شعر، خویشتن را محدود به سبک خاصی ندانسته و در همه سبکها و صورتها قریحه آزمودهاند؛ از مثنویهای سبک خراسانی گرفته تا غزل در سبکِ عراقی و قصیده و مرثیه در سبکِ اصفهانی و اشعاری در قالبهای نو.
برخی پیچیده و قدمایی چنین سرودهاند:
(در سوگ امام):
ای کبود شب وادی یله در خون بیتو خفته در آغل گرگان گله در خون بیتو
ای دلت جوشش ایمان یلان درناورد وی دعایت سپر زنده دلان درناورد
و برخی دیگر ساده اما متأثر از سبک عراقی (در وصف امام راحل) چنین سرودهاند:
خرقه پوشان به وجود تو مباهات کنند ذکر خیر تو در آن سوی سماوات کنند
قدسیان چون زتماشای تو فارق گردند عطر انفاس تو را هدیه و سوغات کنند
و بعض دیگر با زبانی آمیخته از تغزل و حماسه (در وصف شهید) چنین گفتهاند:
هلا عارف خرقه گلگون شهید شقایق وش خفته در خون شهید
سروشی که در عرش نای تو بود چه رندانه در گوش جانم سرود
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر گشودن پرستو شدن
نمونههای ذکر شده هم گویای مضامین مرتبط به فرهنگ عاشورایی است و هم نشان از تنوع زبانها و تعدد سبکها دارد.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 208 ●ادبیات مردمی و شعر واقعگرا
این امر مسلّمی است که ادبیات بویژه در قالبهای خاصی چون شعر و داستان از عنصر تخیل بهرۀ فراوان میگیرد و این استفاده گاهی به حد افراط میرسد، تا بدانجا که این تخیل شکل اثر را صورتی ایده آلیستی میدهد. در ادبیات انقلاب اسلامی به خاطر همگانی بودن شور و شوق مذهبی و انقلاب و تحول جامعه و دیدگاههای آن نوعی واقعگرایی فراگیر در ادبیات معاصر انقلاب راه یافت و این واقعیت جز خود مردم چیز دیگری نبود؛ به عبارت دیگر شاعر و نویسنده عصر انقلاب نیازی نمیدید که حماسهای از تاریخ را تصویر کند، یا مردمی را که دور از دسترس او بودند با لسان شعر بشناساند و یا به احساسی اشاره کند که در جهان بالفعل خود او واقعی نداشته باشد. شعر انقلاب اسلامی تصویر خود جامعه و نگارش عاطفه جاری مردم است و نه یک صورت نیازمندِ مضمونی تاریخی یا ذهنی. از این رو بود که شاعر هنگامی که امام(ره) را وصف میکرد، یا در رثای شهیدی شعر میسرود و یا احساس بلند خود را از فرهنگ ایثار در خانههای شعر جا میداد، تفاوتی با اسوههای تاریخی این مضامین مثل حسین(ع) و مکتب عاشورا نمیدید و اینان در نظر او جلوه معاصر آن فرهنگ بودند.
در اینجا میتوان این واقعگرایی و مردمی بودن را در سه موضوع مهم مطرح ساخت:
الف) امام، مقتدای مضامین ناب:
امام راحل(س) به عنوان خلاصۀ فرهنگ انقلابی حسینی جایگاه خاصی در شعر معاصر یافته است؛ شأنی که شاعران شیفتۀ او نهایت شعور را در تصویرش ارائه دادهاند:
نمونهها:
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها دستها تشنۀ تقسیم فراوانیها
وقت آن شد که به گل حکم شکفتن بدهی ای سرانگشت تو آغاز گل افشانیها
ای غرور گریهها آغاز شو ای جراحتهای دیرین بازشو
دشت خون راهی هی و هورا گرفت پیرما را بغض عاشورا گرفت
ما ز ابروی تو فتوا میبریم ما به خال تو تولّا میبریم
از این نمونهها صدها شعر بلکه بیشتر از آن میتوان سراغ گرفت که در آنها احساسات پاک ادب عاشورایی در توصیف امام تجلی یافته است.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 209 ب) جنگ سوژهای قدرتمند
پدیده جنگ در دهه نخست انقلاب عاملی بود تا ادبیات معاصر و بویژه شعر را به مضمونهای حماسی زنده و احساسهای مذهبی و ناموسی برانگیزاند و جذبه معنوی و اجتماعی آن اذهان شعرا و نویسندگان را از مضامین و معانی الهی و انسانی لبریز سازد. نکته مهم در اینجا کانون انگیزههای دفاع و مبارزه است که تداعی قیام و نهضت عاشورا را در پی دارد. بسیاری از آثار خلق شده در ادبیات معاصر ما، چه در ادبیات منظوم و چه در ادبیات منثور، مخلوق حادثه بزرگ جنگ بوده است. در اینجا دیگر شعر تصویر حماسه نیست، بلکه شرکت در حماسه است و ادبیات عاشورایی به عنوان یک سمبل تلقی نمیگردد، بلکه حقیقتی است که باردیگر در اذهان حضور یافته و آنها را تسخیر کرده است؛ حماسه و تغزل و شور مثنوی به هم میآمیزند و صحنههای پرشکوه اندیشۀ مبارزه را تصویر میکنند:
نمونهها:
دل توفانی من باز چه غوغاست تو را که در این موج و خطر میل به دریاست تو را
مرد این باره نه ای ورنه سواران رفتند ماندۀ وسوسهای، سلسله درپاست تو را
باده میجوشد و هنگامۀ نوشا نوش است قابل فیض نهای ورنه مهیاست تو را
قسمتی از یک غزل:
با این نسیم سحر خیز برخیز اگر جان سپردیم در باغ میماند ای دوست گل یادگار من و تو
چون رود امیدوارم بیتابم و بیقرارم من میروم سوی دریا جای قرار من و تو
وارث پرچم بلند حسین(ع) بوی این خاک بوی عاشوراست
باز سرها به نیزه میخواهند خولیان در پناه جوشنها
هان مبادا حسین(ع) دیگر بار درمصاف یزیدیان تنها
این سبکبالان که تا عرش جنون پرمیکشند آفتاب وصل را چون صبح در بر میکشند
فصل دیگر میگشایند از کتاب کربلا عشق را با جوهر خون نقش دیگر میکشند
از دیده اشک هجر دگر کربلا مبار کاینان تو را به وصل، دلیل مسلّمند
میبرم منزل به منزل چوب دار خویش را تا کجا پایان برم آغاز کار خویش را
الفتی دارد به توفان این دل دریاییم میفشارد در بغل دریا کنار خویش را
نمونههای یاد شده تنها قطرهای از دریای اشعار حماسی دوره جنگ است که با
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 210
واژگان و ترکیبها و بیش از هرچیز به وسیله مضمون خود همان ادبیات عاشورایی قرن اول تا سوم صدر اسلام را زنده میکند و حتی گاهی همان مضامین را به زبان امروز ارائه میدهد.
در ادبیات منثور ـ مثل داستان و خاطره ـ نیز میتوان حضور فرهنگ عاشورا را شاهد بود که دیگر مجالی برای اشاره بدانها نیست.
ج) فرهنگ ایثار و شهادت
مضمون متعالی دیگری که ارمغان مکتب ادب عاشوراست، فرهنگ ایثار و سیره شهادت است که در ادب انقلاب اسلامی نیز اندیشههای لطیف شاعران و نویسندگان و عزمهای استوار پروردگان مکتب مبارزه را به خود جذب کرده است. شهید و شهادت البته مضمون جدیدی در ادبیات ما نیست، اما حضور و وفور آن در عصر انقلاب و بویژه در دوران جنگ، احساس تازهای ایجاد کرد و الفتی نزدیک با عواطف عاشقان برقرار ساخت و چنانکه بلندآوازهترین شعرِِ زندگی بوده، مضمون پردازترین قالبهای اندیشه نیز گشت:
نمونهها:
بیا در خدا خویش را گم کنیم به رسم شهیدان تکلم کنیم
بیا با گل لاله بیعت کنیم که آلالهها را حمایت کنیم
در روز جزا جرأت برخاستنش نیست پایی که بر آن زخم عبوری ننشسته
قسمت نشود روی مزارم بگذارند سنگی که گل لاله بر آن نقش نبسته
زیر شمشیر شهادت سحر آنسان رفتی که نرفتند از این دایره زیباتر از این
عندلیبا! سفر عرش تو خوش باد برو نرود کس سوی آن کنگره زیباتر از این
خوش قد و قامتی اما به خدا روز حساب خواهمت دید در آن منظره زیباتر از این
●مضامین زنده، واژگان و ترکیبهای بدیع
یکی از ویژگیهای بارز ادبیات انقلاب، بروز معانی جدید در قالبهای کهن و نیز ظهور واژگان بدیع در زبان جدید است؛ یعنی بهرهگیری از سنت دیرین ادبیات به نحو خلاق و آفرینش معانی تازه در همان قالبها. علت موفقیت این زبان آزمایی و کارآمدی سنتی ادبیات در ترکیبهای جدید بیشتر از هرچیز زنده بودن مضامین ادبی و حضور بالفعل معانی به کار رفته در آثار است؛ به عبارت دیگر ـ چنانکه قبلاً گذشت ـ شاعر و ادیب
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 211 امروز نه تنها نیازمند اسطوره و روایتِ تاریخی ادب خویش نیست، بلکه حتی متعالیترین مضامین ـ یعنی ادب عاشورایی ـ خویش را به گونهای حاضر و زنده مشاهده میکند و خود نیز در متن حادثه قرار دارد و بنابراین پیش از آنکه بخواهد با استعاره و کنایه و به زبان سمبلیک احساس خویش را با مضمون و اسوۀ ادب پیوند زند، همان واقعیت را که تصویر میکند گویا سمبلها را تجسم بخشیده و مضمونها را در عرصه بیرونی اثر خویش حاضر ساخته است. در ذیل نمونههایی از واژگان و ترکیبهای جدیدی را که ـ غالباً ـ نماینده واقعگرایی و مردمی بودن ادبیات انقلاب اسلامی است ذکر میکنیم:
ترکیبها: عطر تکبیر، سجادۀ گلبرگ، نمازباران، جام اکمَلْتُ لکم، دست جبرئیل، سورۀ سوگ، عطش مزرعه، تاوان عشق، گل آفتاب...
واژگان: بسیج، لاله، عطر، نسیم، زلال، ستاره، آئینه، شهادت، تشهد، سلام، سنگر، کویر، شقایق، زمزم، خاک، تشنه، دریا و...
سیری کوتاه در اشعار عصر انقلاب ـ چنانکه اشاره شد ـ پژوهنده را با انبوهی از واژهها و ترکیبهای ساده اما دلنشین آشنا میکند، که شاید در کلام عادی مردم کوچه و بازار نیز فراوان به کار روند، اما متکی بر احساس زنده و حقیقی شعرای جوان و به برکت حضور مضمون واقعی شعر در عصر شاعر چنان در قالبهای کهن و نو به کار رفتهاند، که گویی سابقهای دیرینه در ادب پارسی دارند...
سخن آخر:
ادبیات انقلاب اسلامی البته محدود به شعر نیست، چنانکه در شعر هم محدود به قالبهای کلاسیک نیست و با گزارشی که گذشت، هیچگاه نمیتوان ادعای شناساندن آن را داشت. بعلاوه این ادبیات مولود جدیدی را به عرصه فرهنگ و ادب پارسی افزود که آن را «ادبیات مقاومت» نام نهادند که خود مقولهای است مفصل و شایسته سخن بسیار و میتوان آن را تجلی دیگری از «کتب مقاتل» دانست که در این عصر پدیدار گشته است؛ صدها کتب خاطره جنگ و جبهه و اسارتنامههای اسرا و وصیتنامههای شهدا که تاکنون منتشر گشته است. دلیل زندهای است که جلوه دیگری از ادبیات منشور عاشورایی و کتبِ تاریخ واقعه عاشورا و ماجرای شهادت و اسارت اهل بیت در عصر حاضر نیز برای پیروان آنان رخ داده است.
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 212 از طرفی مضامین این ادبیات تنها به موارد ذکر شده منحصر نیست و مجال دیگری میطلبد تا ابعاد دیگری از آن را به نظاره نشست: مبارزه با جریان روشنفکری که دوران انقلاب بدان گرفتار بود؛ مقاومت در برابر شعر عافیت طلب و هجو رفاه زدگی که عنصرِ مزاحم اندیشهای انقلاب اسلامی بود؛ آزادگی و حریت در اراده و اندیشه که در زمان پیش از انقلاب جای خود را با ابتذال و چاپلوسی رژیم وقت عوض کرده بود؛ «اصالت مکتب» و حضور آن در شعر و ادب در ستیز با جریان «هنر برای هنر» که تعبیر دیگری از تبلیغات حاکم بود و... همه ابعاد دیگری از این ادبیات جوان و پویاست که غالباً به دستِ شاعران نوپا و تازه نفس احیا شدند و از منابع غنی ادبیات عاشورایی که در کتب تاریخ غربت میکشید، استخراج گشتند...
باری همه این کرامات و نعمات از انفاس قدسی آن راحل(ره) آرمیده در آرامش ملکوت است، که خود پیام آور ادبِ عاشورایی بود و از کوثر ولایت حسینی سرمست و بیباک گشته بود، تا هرگونه تغافل و فساد را درهم کوبد و انسانها را به میهمانی باغهای فطرتهای خویش دعوت نموده از آنجا پنجره جنات رضوان روضۀ جنان را بر آنها بگشاید و منطق پرواز سینه سرخان مهاجر را بدانها تعلیم دهد... هرگز مباد که آن خاطره بشکوه، حیات خویش را در اذهان شاگردان مکتبش از دست دهد و از حیات عاطفهها به نهانِ غفلتها تبعید گردد. ادب عاشورایی را اکنون که اندیشهها گویا و مسحور یافتهها و دریافتههای فریب آمیز تفکر غربی است و جاودانگیهای اصیل شعایر والای مکتب حسین(ع) غربت دوبارهای را در سیطره اقتصادگرایی و توسعه یافتگی انتظار میکشد ـ خطری تهدید میکند که سلامت و کرامتش را نشانه رفته است و ادیبان این نگارگران حساس و زودرنج و غیرتمند فرهنگ ـ را هشدار که اینجا صحنه مبارزه دیگری است برای آزمایش الهی که قرآن فرمود: ونبلوکم بالشر والخیر فتنةً: نعمت و نقمت روزگار هر دو برای آزمون شما [معتقدان و باورداران] است...
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 213 پی نوشتها:
مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللی امام خمینی (س) و فرهنگ عاشورادفتر 1صفحه 214